در مكتب فاطمه

على قائمى

- ۶ -


عقد و مهر

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به مسجد رفت و عقد على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام را در مسجد خواند. خطاب به مردم كه خداى مرا امر كرد كه فاطمه عليهاالسلام را همسر على عليه السلام قرار دهم. هم اكنون به امر حق فاطمه عليهاالسلام را به عقد على عليه السلام درآوردم با مهريه 400 درهم (برخى تا 500 درهم نوشته اند) [مناقب ج 3 ص 351] على عليه السلام جان آيا رضايت دارى؟ على عليه السلام عرض كرد از رسول خدا اطاعت مى كنم و كاملاً رضايت دارم.

در مورد عقد او كه در آسمانها بسته شده و مورد امريه خداوند مطالب پردامنه اى نوشته شده و نويسندگان در اين مورد داد سخن داده اند و حتى از تزيين بهشت، از شادمانى اهل آسمانها، از نسل پاكى كه از آنها پديد مى آيد بحث كرده اند. [روضة الواعظين ج 1 ص 146.]

رسول خدا در اين مورد خطبه اى خواند و در آن پس از حمد و ثناى خدا مسأله ازدواج را ستود و آن را بعنوان يك امرى الهى معرفى كرد. و از على عليه السلام هم خواست خطبه اى بخواند و على عليه السلام چنان كرد و رسول خدا آن را پسنديد [مناقب ج 3 ص 350] و سپس رسول خدا دعائى كرد بدين سان كه خداوندا عترت هاديه را از نسل على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام قرار ده (اللَّهم فَاجْعَل عِترَتِى الْهادِيَه مِن عَلىٍ عليه السلام وَ فاطِمة [دلايل الامايه ص 23] عليهاالسلام) در روايتى آمده است كه رسول خدا پس از خواندن عقد چنين دعا كرد: جَمَعَ اللَّه شْملكُما وَ اَسعد جدِّكُما وَ بَارك اللَّه عَلَيْكُما، وَ اَخرج مِنْكما نسلاً كثيراً طيباً [تا ريخ الخميس ج 1 ص 408] خداوند انس و الفتى دهد و زندگى تان را خوش و سعادتمندانه كند و اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و از شما نسلى بسيار و طيب و پاكيزه پديد آورد.

جشن و وليمه

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور داد و به على عليه السلام گفت برو غذائى تهيه كن، گوشت و نان از شما، خرما و روغن از ما و مردم را به احترام فاطمه عليهاالسلام دعوت كن: على عليه السلام گويد به مسجد رفتم و فرياد زدم وليمه فاطمه عليهاالسلام را بپذيريد در اين وليمه جمع عظيمى از دوست و دشمن، فقير و غنى حضور يافتند.

زمان ازدواج فرارسيد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار دستور داد همراه فاطمه عليهاالسلام به خانه على عليه السلام بروند و در راه شادمانى كنند و شعرهاى شاد بخوانند و هم فرمود در شب عروسى فاطمه عليهاالسلام مواظب باشيد گناهى واقع نشود و فاطمه عليهاالسلام را با الله اكبر به خانه داماد ببريد [ص 68 الزهراء مظاهرى.]

زمام مركب بدست سلمان بود، مردان فاميل به دنبال آن و زنان به دنبال آنها. صداى هلهله و تكبير بلند بود. زنان به صورت دسته جمعى و همصدا اشعارى مى خواندند كه مفهوم آن مدح فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام بود مثل اين شعر: فَاطِمَة خَيرَ نِساء البَشَر وَ مَن لَها وَجْهُ لوجه الْقَمر

- زوّجك الله فتىً فاضلاً اَغنى علياً خَيرَ مَنْ فى الحِضَرَ... فاطمه عليهاالسلام بهترين زنان در نسل آدمى است. كيست كه چون او چهره ماه تابان داشته باشد. خداوند او را به ازدواج جوان فاضلى چون على عليه السلام درآورد كه بهترين جوان روى زمين است...

مراسم دست به دست دادن

همه به خانه على عليه السلام رفتند

- پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را در كنار خود نشاند. مجلس را خلوت كرد. نقاب از چهره فاطمه عليهاالسلام برداشت كه على عليه السلام همسرت را تماشا كن. دست فاطمه عليهاالسلام را به دست على عليه السلام داد و گفت: با على عليه السلام خداوند زوجيت فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را بر تو مبارك گرداند. فاطمه عليهاالسلام خوب همسرى است. بارَكَ اللَّه لَكَ فى اِبنَةِ الرَسُولِ يا عَلِى عليه السلام نِغَمِ الزَوجة فاطمَه عليهاالسلام. و دست على عليه السلام را در دست فاطمه عليهاالسلام داد و فرمود فاطمه عليهاالسلام جان على عليه السلام شوهر خوبى است. نِغْمَ الْبَعلُ عَلِى عليه السلام. در مورد وديعه بودن اين د و در دست هم سخن گفت [ص 74 رياحين الشريعه ج 1] و به آنها سفارش هاى بسيارى كرد. به على عليه السلام فرمود: على عليه السلام جان به مثل فاطمه عليهاالسلام همانندى براى تو پيدا نمى شود. و تو اى فاطمه عليهاالسلام براى تو نيز همتا و همشأنى بسان على عليه السلام خداوند نيافريده است. [ج 2- كافى ص 360] دخترم به سخنان مردم گوش فرامده و از فقر همسرت نگران مباش كه اگر فقر براى ديگران مايه سرشكستگى باشد براى خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فخر است.

اى على عليه السلام آماده پذيرش دخترم باش. با همسرت به نرمى و لطف رفتار نما. فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است تو اى فاطمه عليهاالسلام از خشمگين كردن على عليه السلام بپرهيز كه خداى نيز به خشم او خشمگين و به رضاى او راضى است. [بحار ج 43] و نمونه اين سفارش ها را بسيار فرمود.

دعاى پيامبر

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنگاه دست به دعا برداشت و چنين مناجات و دعا كرد: اللَّهم اِنّهما اَحبُّ الْخَلقَ اِلىَّ فَاحِبُّهُما خداوندا اين دو محبوبترين آفريدگان تو نزد منند آنان را دوست بدار و بارك ذُريَّتهُما نسل شان را زياده و مبارك گردان... و اَجْعَلَ عَلَيْهِما مِنْكَ حافظاً

- خداوندا از جانب خود بر آنها حافظ و نگهبانى بگمار و اِنّى اُعيذُ هُما بِكَ وَ ذَرَيتُهما مِن الشيطان الرجيم [مناقب ابن شهر آشوب ص 111 ج 2] و من اين دو را و نسل شان را از شر شيطان رانده شده در پناه تو قرار مى دهم...

دعاهاى بسيارى ديگر از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله درباره او منقول است كه محتواى آنها همانى است كه در مباحث قبلى ذكر شد و تكرار آنها شايد مورد نداشته باشد از جمله آن دعاى معروفى است كه معمولاً پس از خطبه عقد بخشى از آن را مى خوانند و آن اين است: اَللّهم اَجْعَل شَمْلُها، وَ الفّ بَيْنَ قُلُوبِهما وَ اَجْعَلْهُما وَ ذريَّتُهما مِنْ وَرَثَة

- جَنّة النَعيم

- و ارزُقْهما ذُرية ظاهِرة، طيّبة مباركَةً، وَ اجْعَل فى ذُريتَهما البركَة، وَ اجعلَهُم اَئمة يَهْدُونَ بِاْمِركِ اِلى طاعتِك، وَ يأمُرون بِما يرضيكَ طَهّر كَما اله وَ طَهَّر نَسلكُما

- اَنَا سِلمٌ لِمَن سالَمَكُم وَ حَرْبٌ لِمَنْ حاربَكُم... [ص 112 ج 2 مناقب ابن شهر آشوب.]

فرداى ازدواج

صبح روز بعد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بر آنان وارد شد و برايشان شير آورد. جامى از آن را به دست فاطمه عليهاالسلام داد و گفت بنوش، پدرت فداى تو (اشربى فِداك اَبُوك) و جامى ديگر را به على عليه السلام داد و فرمود بنوش پسر عمو فداى تو شود (اشرب، فَداكِ ابنِ عَمِّكِ) [ص 90 الزهراء ملا محسن.]

به آن دو فرمود آفرين به دو دريائى كه بهم برخوردند و اتصال يافتند و به دو ستاره اى كه قرين هم گشته اند. (مَرحَبا بِبَحْرينَ يَلْتَقتانِ وَ بنَجمينِ يَقْتَرنانِ). سپس روى به فاطمه عليهاالسلام كرد: دخترم شوهرت را چگونه يافتى؟ گفت پدر، خداوند بهترين مردان را نصيب من كرده است.

طبق رسم آن روزگار از سوى مردم هدايائى براى عروس و داماد آورده بودند. بسيارى از آنها در راه خدا دادند و بخشى از آن را كنيز و غلام خريدند و در راه خدا آزاد كردند و اين هم تجربه اى نيكو و درسى است كه مردان و زنان در زندگى خود بايد داشته باشند كه از نعمتها و شاديهاى خود ديگران را بهره دهند.

بد نيست متذكر شويم در مورد تاريخ ازدواج آنها شيخ طوسى آن را اول ذى حجه سال سوم هجرت، شيخ مفيد و سيد بن طاووس آن را شب پنجشنبه 21 ماه محرم، صدوق در امالى اوايل ماه شوال، ابوالفرج اصفهانى عقد را در ماه صفر و عروسى را در سه شنبه 6 ذى الحجه نقل كرده اند. [ص 102 الزهراء.]

آغاز زندگى

زندگى مشترك آغاز شد و على عليه السلام براى شروع زندگى كف اطاق زفاف را با شنى نرم فرش كرد. چوبى را از يك طرف ديوار به طرف ديگر وصل كرد كه لباسهاى خود را روى آن بيندازند

- پوست گوسفندى را بگسترد و متكائى از ليف خرما در كنار آن نهاد [ص 114 بحار 43] و اين اطاق عروسى شان بود.

على عليه السلام در وصف حيات مشترك روزهاى اولشان مى گويد:

- لَقَد تَزَوّجْتُ فاطِمة مالى وَ لَها فِراشٌ غَيرِ جلدِ كَبْشِ

- ننام عَلَيه بالْلَيلِ وَ يَعْلِفَ عَلَيها النّاضِحَ بِالنَّهارِ

- وَ مالِى وَ لَها خادِمٌ غَيْرَنا [صفوة الصفوه ابن جوزى ص 3 ج 2] با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كردم براى من و او جز پوست گوسفندى نبود كه شبها بر روى آن مى خوابيديم و روزها بر آن شترمان را غذا مى داديم

- و جز خود خادمى نداشتيم.

خانه شان محقر و گلين بود و درب آن يك لنگه اى بود. ولى جهانى در اين خانه خلاصه شده بود و اين زوج خوشبخت با وجود فقر در عين عفت، عصمت و نجابت زندگى كردند و هيچگاه موجبات خشم و غضب هم را فراهم نكردند. عقيده ها واحد، سليقه ها واحد و هر دو مهذّب و در طريق رشد هم بودند.

اينان عملاً بنياد خانواده را بر تكميل و تكامل نهادند و مصداق اين سخن سقراط شدند كه در ازدواج هركس نيمه گمشده خود را بازمى يابد. نشان داده اند كه زندگى هدفدار خانوادگى برترى مرد بر زن و يا بالعكس افسانه اى بيش نيست. بنظر ما على عليه السلام براى على شدن به فاطمه عليهاالسلام محتاج بود و فاطمه عليهاالسلام هم براى فاطمه شدن به على عليه السلام (بَحرانِ عَميقان لا يَبْغِى اَحَدَهُما عَلى صاحِبِه [امام صادق عليه السلام] و مصداق مَرَجَ الْبَحْرينَ يَلْتِقيان بودند [آيه 19 سوره رحمان.]

افتخارآميزى اين ازدواج

ازدواج اين دو مهم بود. و همه جنبه ها، حركات، سكنات، روابط و رفتارشان درس آموز بود. زندگى شان زندگى دو نور بود كه راه را براى ديگران و خودشان روشن مى كرد. و حاصل آن پديد آمدن گلهائى كه هر كدام ميدان حيات اسلام را روشن كرده بودند.

دكتر بنت الشاطى ء در وصف اين دو مى گويد: على عليه السلام چون كوهى سربلند بود و فاطمه عليهاالسلام سرچشمه رودى كه از اين كوه جارى مى شود و بستر رود سرشار از گلهائى كه فرهنگ اسلام را زينت مى دهند... آرى فاطمه عليهاالسلام آن زن بى تجربه و كياست نيست كه زندگى را بر مبناى بارى بهر جهت بگذراند شيوه زندگى دارد و هدف، او درس همسردارى را از مادرش آموخته و در زندگى على عليه السلام پياده كرده است. و على عليه السلام هم فردى متعهد و مسؤول است، به حالات و كيفيات حيات خانوادگى آگاهى دارد و مى كوشد بناى زندگى در راه وحدت كلمه، توافق اخلاقى و از همه مهمتر ايمان و عقيده بگذرد. در برابر فرمان خدا خاضع و در انجام وظيفه اش كوشاست. على عليه السلام آبكشى مى كند، چوب و هيزم مى آورد و اجاق را روشن مى كند و فاطمه عليهاالسلام آسياب مى كند، آرد را خمير مى كند و نان مى پزد. (كان اميرالمومنين عليه السلام يَحَتطِبُ وَ يَستَقى وَ يَكنِسُ وَ كانَتْ فاطِمَة عَلَيهاالسلام تَطحِنَ وَ تَعجِنُ وَ تَخبزُ [المصدر ص 151]).

زندگى شان به گونه اى بود كه على عليه السلام به وجود فاطمه عليهاالسلام فخر مى كرد و مى فرمود وَلِى الفَخَر بِفاطِمه و اَبيها ثُمَّ فَخْرى بِرَسولِ الله اِذزوجيَّنها [ص 171 احتجاج ج 1] من به فاطمه عليهاالسلام افتخار مى كنم و به پدرش رسول الله كه فاطمه عليهاالسلام را بتزويج من درآورده است. و ديديم كه فاطمه عليهاالسلام هم او را بهترين مردان به پدر معرفى كرده بود. اميرالمومنين در رابطه با اين ازدواج حتى ابوبكر را زير سؤال مى برد و مى گويد آيا من مختار و برگزيده رسول خدا نيستم؟ آيا من آن كسى نيستم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دخترش را به زوجيت من درآورد؟ [احتجاج ج 1 ص 195.]..

همراهى و سازگارى

اين دو يار و همراه هم بودند، با هم سازگارى داشتند. اين سازگارى و وحدت و انس شان براى ما درس است. فاطمه عليهاالسلام 9 سال در خانه على عليه السلام زندگى مى كند و در اين مدت از او درخواستى و تمنائى ندارد. اصل را بر اين گذاشته كه بارى بر دوش على عليه السلام نباشد. گرسنه است و على عليه السلام از او مى پرسد كه پس چرا نگفته اى مى فرمايد اِنّى لاسَتَحيى مِن اِلهى اَنْ اُكلَّفِ نَفْسكَ ما لا تَقْدِرَ عَليه [زندگانى حضرت زهراء] من حيا مى كنم از خدايم چيزى را بر تو تكليف كنم كه ترا توانائى انجام آن نباشد.

فاطمه عليهاالسلام نوعروس است ولى در اطاقى زندگى مى كند كه نصف آن حصير است و نصفى ديگر از شن نرم ولى به اين دلخوش است كه شوهر آقائى چون على عليه السلام دارد و خداى به رضاى او راضى است.

همدل و دلدار على عليه السلام است، تسلى ده اوست، مشاور و همراز است، پناهگاه على عليه السلام است و اين امر بحدى بود كه اگر عملى بر على عليه السلام وارد مى شد مى فرمود به خانه روم و كمى با فاطمه عليهاالسلام سخن بگويم و آرام گيرم و اين اقدام در تمام مدت زندگى مشترك على عليه السلام با فاطمه عليهاالسلام رعايت مى شد حتى حتى پس از وفات فاطمه عليهاالسلام على عليه السلام در كنار قبر فاطمه عليهاالسلام سخن مى گفت و به درد دل مى نشست.

او كدبانوى خانه بود و در عين حال مشاور على عليه السلام، محرم راز او در مشكلات زندگى دلدار على عليه السلام تلقى شان از هم تلقى امانتدارى بود و رفتارشان با هم رفتار دو امين امانتدار. بدين نظر سعى بر اين داشتند موجبى براى كدورت هم پديد نياورند و عامل آزار هم نباشند. و هرگز اين انديشه در ذهن على عليه السلام نبود كه در حيات فاطمه عليهاالسلام با زنى ديگر ازدواج كند و بفرموده امام صادق عليه السلام خداى آن را بر على عليه السلام حرام كرده بود (حرم اللّه النساء على علىّ مادامت فاطمه حية لانّها طاهرة لا يحيض [مناقب شهر آشوب ج 3 ص 33])

دوستدارى و همرزمى

دوستداريشان از يكديگر به صورتى است كه رنگ مكتبى دارد و در اين رنگ است كه آن دو را همرزم و هم مبارزه مى سازد. فاطمه عليهاالسلام به دفاع از انديشه هاى على عليه السلام و على عليه السلام به دفاع از انديشه هاى فاطمه عليهاالسلام مى پردازد. او همرزم و همپاى على عليه السلام است همرزم كسى است كه قدرتمندان عرب از سطوت او آرام نداشتند و پا به پاى او به پيش مى رود.

على عليه السلام مى رزميد و جهاد مى كرد و فاطمه عليهاالسلام شمشير خونين او را مى شست. فاطمه عليهاالسلام كانون خانواده را گرم و پناهگاه مى كرد و مى دانست پيروزى على عليه السلام در عرصه هاى مختلف تا حدود زيادى مربوط به اعتماد نيست به كانون است. و با اين اقدام كمكى مى داد تا رزم على عليه السلام چشمگير گردد والحق نقش زن در موفقيت رزمى مرد تا چه حد مؤثر است.

على عليه السلام از جبهه برمى گشت و فاطمه عليهاالسلام مهربان تر از هميشه او را دلگرم مى كرد، تقويتش مى نمود، زخم هايش را مى بست، كوفتگى بدن را مى زدود و البته على عليه السلام نيز مردى قدرشناس بود

- وقتى بخانه مى آمد از حال فاطمه عليهاالسلام جويا مى شد از تن خسته اش سؤال مى كرد و او را دلدارى مى داد و اين دو دلدار هم بودند.

او حامى على عليه السلام است. وقتى على عليه السلام را به مسجد مى بردند چند تن از دشمنان على عليه السلام را مى كشاندند و فاطمه عليهاالسلام هم يك تنه او را مى كشيد و نمى گذاشت به مسجدش ببرند و وقتى هم كه او را جبراً به مسجد كشاندند فاطمه عليهاالسلام به دنبالش دوان شد. و خطاب به ابوبكر كه آيا مى خواهى مرا از همسرم جدا كنى؟ بخدا قسم اگر از او دست برندارى موى سرم را پريشان كنم، گريبان بگشايم، كنار قبر پدر روم، و در پيشگاه خدا ناله زنم... من درباره على عليه السلام صبر نتوانم كرد... [ص 86 بيت الاحزان

- قمى.]

خاطره على از زندگى

زندگى اين دو چنان بهم پيوسته بود كه حتى مرگ هم آنها را از يكديگر جدا نكرد. موضع زهرا عليهاالسلام در قبال على عليه السلام بگونه اى بود كه على عليه السلام مى فرمود:

- وقتى به خانه مى آمدم و به زهرا نگاه مى كردم تمام غم و اندوهم برطرف مى شد. [ص 35 شمه اى از فضايل زهرا - محلاتى.]

- تا فاطمه عليهاالسلام زنده بود او را بخشم نياوردم و او نيز كارى نكرد كه من بخشم آيم. [ص 80 فاطمه دكتر شهيدى.]

- من هيچگاه از فاطمه عليهاالسلام كوتاهى نديدم. [ص 9 رياحين الشريعه ج 1.]

- پس از مرگش خطاب به فاطمه عليهاالسلام: تو تسليت بخش من بودى، بعد از تو به كه تسليت جويم. [بحار ج 43 ص 186.]

- به معاويه نامه مى نويسد او را سرزنش مى كند كه: بهترين زنان جهان از ما و حمالة الحطب از شماست [نهج البلاغه نامه 28.]

- در سر جنازه اش در حين دفن فرمود اللّهم انّى راضٍ عَنْ اَبنَة نبيّك [بحار ج 43.]

خداوندا من از دختر پيامبر تو راضيم.

- فاطمه عليهاالسلام دوستى بود كه كسى در دوستى معادل او نبود. حَبيب لَيس يَعدِلُه حبيب...

- و زمزمه على عليه السلام پس از وفاتش اين بود:

- جانم در قفس تن و در نفس هائى كه مى كشم زندانى است اى كاش اين جان دردمند بهمراه نفس هايم از بدن بيرون مى جهيد.

- فاطمه جان بعد از تو خيرى در حيات نيست ترسم اين است كه زندگيم طولانى شود...

- نَفْسى عَلى زَفَراتِها مَحْبُوسةٌ

- فَيَالَيْتَها لَخَرَجْتُ مَع الزَّفَراتِ]

- لا خَيْرَ بَعْدَك فِى الحيوة وَ اِنّما

- اَبكى مَحافَةَ اَنْ تَطُولَ حَياتى` ] و فرمود اگر بيم چيرگى ستمكاران نبود براى هميشه در كنار قبرت منزل مى كردم و براى اين مصيبت جوى اشك جارى مى نمودم (لَولا عَليه الْمَسؤولينَ عَلَيْنا لَجَعلتَ المَقامَ عِندَ قَبرِك لِزاماً وَاَلتَلبّثِ عِندَهُ مَعْكُوفاً وَ لا عَولُت اعوال الثكّلى عَلى جليل الزريه [نهج البلاغه.]

فاطمه و فرزنددارى

مقدّمه

مكتب فاطمه عليهاالسلام مكتبى اعجازآميز است. از آن آثار درخشانى پديد آمدند كه مطالعه هر كدام از آنها حيرت آدمى را برمى انگيزاند. از جنبه هاى اعجازآميز زندگى فاطمه عليهاالسلام ازدواج اوست كه مصداق آيه مَرَجَ الْبَحرينِ يَلتَقيانِ [آيه 22 سوره رحمان] است. و از آن مهمتر از مصداق آيه يَخْرُجُ مِنْهَا اللُؤلؤِ وَ الْمَرجان [آيه 22 سوره رحمان] است. ابن عباس در تفسير اين آيه گويد:

- مقصود از مَرَج البَحرينِ يَلتقيانِ على و فاطمه اند

- و مقصود از يَخرُجُ مِنُهما اللؤلؤ وَالمَرجانِ حسن و حسين اند [تفسير الدر المنثور ج 7 ص 697.]

- آرى، فاطمه عليهاالسلام مادر است، مادرى كه رهبران آينده اسلام را مى پروراند و تحولات جهان تشيّع و حتى در جامعه اسلامى از او منشأ مى گيرد و بسيارى از وقايع اسلامى از آنجا آغاز مى شوند. تربيت فاطمه عليهاالسلام درباره فرزندان نمايانگر روح باعظمت اين بانوى بزرگ است.

فاطمه شناسى

كار فاطمه شناسى اگر ممكن باشد يكى از راههاى مهم آن مطالعه در آثار تربيتى فاطمه عليهاالسلام بويژه تربيت نسل است فاطمه عليهاالسلام را مى توان از طريق فرزندانى كه او تربيت كرده شناخت، مخصوصاً در تربيت حسنين، زيرا فرزند آئينه تمام نماى والدين است بويژه مادر.

او در عين داشتن وظايف گوناگون فردى و اجتماعى به ايفاى نقش مادرى پرداخت و مادرى شهيدپرور بود فرزندانى تربيت كرد كه همه رهبر، تاريخ ساز، رزمنده، روشنگر، افشاگر، او زنى است بظاهر چون زنان ديگر جامعه، ولى به تربيت نسلى پرداخت كه براى بشريت آبرو آفريدند.

فرزندانى كه فاطمه عليهاالسلام تربيت كرد كسانى بودند كه امر رهبرى جامعه فرداى او را بر عهده گرفتند، آنچه را كه فاطمه عليهاالسلام خود داشت و آنچه را كه از انبياء گذشته از كانال پدر بميراث برده بود، و آنچه كه از قرآن بر پدرش و در خانه او نازل شده بود همه را به فرزندان خود بميراث داد و همه تعاليم را درباره شان عمل كرد و اين مسأله اى است كه در تاريخ بشر همانند ندارد. و اينك كه قرنها از تاريخ فرزنددارى فاطمه عليهاالسلام مى گذرد، به زحمت قابل بررسى است كه او چگونه از عهده اين وظيفه هاى سنگين، آن هم در آن شرايط برآمد.

در مسير مادرى

فاطمه عليهاالسلام دختر بزرگترين رجال مذهبى و سياسى زمان بود، براى او حضورها و موضعگيرى هائى در رابطه با حيات خانوادگى ممكن و ميسر بود و مى توانست چون ديگر زنان نامدار از خانواده اشراف و سلاطين راهى توأم با ناز و تنعم را در پيش گيرد ولى او اين چنين نكرد.

او خود را در نظام تكوينى حيات قرار داد كه خداوند او را موجودى با احساس لطيف و با عاطفه و شور آفريده بود و متحمل و او اين سرمايه را در راه ساختن، بعمل آوردن و رشد دادن فرزندان بكار برد. و سند ادعاى من در اين راه حسن و حسين و زينب و كلثوم اند، با آن برنامه درخشانشان او مادرى موفق بود زيرا كه توانسته است به تربيت فرزندانى بپردازد كه همه رزمنده، دلير و مجاهد فى سبيل اله باشند. كدام مادر است كه در طول حيات خود توانسته است فرزندانى چون حسن و حسين بپروراند؟ و كدام زن شجاعى را سراغ داريم كه دختر شجاع و قهرمانى چون زينب بپروراند؟ فرزندانش هر كدام الگوى كامل مادر و پدر در همه صفات اخلاقى و انسانى و هر كدام مجسمه فضيلت و پاكى و تقوا بودند و اگر از ما نمونه هاى مكتب معجزه آساى اسلام را بخواهند ناگزير بايد فرزندان فاطمه عليهاالسلام را معرفى كنيم و اين ادعائى است كه در آن گزافه و انحرافى نيست، دوست و دشمن بدان اعتراف دارند

- و مادرى چون فاطمه عليهاالسلام موجد اين اسوه هاست.

ديدگاههاى فاطمه

موفقيت فاطمه عليهاالسلام را در مسير مادى كه بايد سرمشقى براى زنان جهان باشد مرهون ديدگاهى است كه اين بانوى بزرگ اسلامى با استفاده از انديشه اسلامى براى خود پديد آورده و اتخاذ كرده است و ما را توان بررسى همه جانبه اين ديدگاه نيست فقط با رعايت اختصار به چند نمونه آن اشاره مى كنيم:

1- در مورد خانواده: خانواده از ديدگاه فاطمه عليهاالسلام كانونى مقدس است و ميزان قداست آن بحدى است كه او دوست دارد تمام مدت عمر و اوقات خود را در آن بگذراند و آن را سنگرى محكم در جبهه كارزار جهانى بسازد.

همه چيز از خانواده آغاز گردد، حتى سعادت يا بدبختى يك ملت در خانواده رقم مى خورد و عزت و سعادت جامعه از آنجا منشأ مى گيرد. همچنين اگر با ديدى وسيع تر نگريسته شود جنگها و صلحها در محيط و جو خانواده تكوّن مى يابد. و در آنجاست كه كودكان، يعنى پدران فرداى بشر درس ها مى آموزند بدين سان اگر بناى رشدى در جامعه اى است آغاز آن بايد از خانواده باشد.

فاطمه عليهاالسلام به كانون خانوادگى دل بسته است، آنچنان كه وقتى مسأله تقسيم كار را پدرش با او مطرح مى كند و معلوم مى شود كه فاطمه عليهاالسلام بايد در كانون خانواده به امور داخلى آن بپردازد خداى را سپاس مى گذارد. و به گرمى و سر و سامان دادن خانواده مى پردازد و آن را چون كارگاهى براى تربيت رهبرى قرار مى دهد.

2- در مورد فرزند: فاطمه عليهاالسلام درباره فرزند اين تصور و انديشه را دارد كه امانتهاى خداوند در دست پدر و مادرند و والدين در برابر حفظ و رشد اين امانت مسؤولند. او فرزند را بعنوان كالائى بى ارزش نمى شناسد كه او را به دست لله ها و دايه ها بسپارد بلكه آنها را وجودهائى ارزنده و در خور احترام و كرامت ذاتى مى شناسد كه بايد شخص مادر امر رسيدگى آنها را بعهده گيرد.

او فرزنددارى را شأن كوچكى نمى دانست كه امر اداره آن ها را به ديگران واگذارد. و يا با احساس حقارت از بچه دارى بدنبال مشاغل پر سر و صداى بيرون رود. او خانه را مركز انسان سازى مى شناسد و فرزندان را ثمره باغ وجود كه در خور هرگونه اعتنا هستند.

او اين احساس را درباره فرزندان خود بيشتر دارد از آن بابت كه از زبان پيامبر شنيده است خداوند ذريّه پيامبران را در صلب من پيامبر قرار داده ولى نسل مرا در صلب على عليه السلام

- پس من پدر اولاد فاطمه ام [مناقب ابن شهر آشوب ج

3- ص 387]، پس فاطمه عليهاالسلام طبعاً سرمايه گذارى را درباره اينان لازم تر مى شناسد.

3- در مورد تربيت: فاطمه عليهاالسلام امر تربيت را امرى تحول انگيز، سازنده، نجات ده بشر از خطرات و عوارض مى شناسد. او مى داند كه رمز پيشرفت و انحطاط فرد و جامعه در سايه تربيت قابل خلاصه شدن است. جامعه اى پيشرفته است كه تربيت آن پيشرفته باشد و قومى منحط بحساب مى آيند كه تربيت آنها منحط باشد هم او معتقد است كه اين مادران اند كه زمينه را براى بهشتى شدن فرزندان فراهم مى سازند (الجنةُ تَحْتَ اَقدامِ الاُمَّهاتِ [حديث نبوى] و طبعاً رمز جهنمى شدن، انحراف و انحطاط فرد و جامعه هم در سايه تربيت و مخصوصاً تربيت مادران است اين حقيقتى است كه ما پايه هاى رشد و انحراف را در سايه تربيت هاى صواب و يا انحراف آميز بدانيم و تاريخ نمونه هاى مستندى را از آن به ما عرضه داشته است.

فاطمه عليهاالسلام اين ديدگاه را درباره تربيت دارد كه غفلت از آن موجب صدمه اى عظيم براى فرد و جامعه است و صدماتى غير قابل جبران را در پى دارد، بويژه در دوران خردسالى كه كودك همانند شاخه ترى قابل انعطاف است. بدين نظر او خود را وقف زندگى فرزندان و سازندگى و تربيت آنها مى كند. همچنين او سخن پدر را بياد دارد كه فرموده بود فرزندان خود را بزرگ بشماريد و آنها را نيكو تربيت كنيد (اَكْرِمُوا اَوْلادَكُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَهُمْ [حديث نبوى]) و مى داند نوع ادب و تربيت آنها مسؤوليت آور است. اَدّبوا اَوْلادكم فانَكُم مَسْؤولُون [حديث نبوى.]

در طريق تربيت

اما در طريق تربيت فاطمه عليهاالسلام توجه به شرايط وعوامل، اصول و ضوابطى دارد كه بعنوان نفوذها نقش اساسى را ايفا مى كنند و ما در اين زمينه هم بعنوان عوامل درس آموز نكاتى را ذكر مى كنيم.

1- محيط و شرايط: از عوامل مهم تربيت محيط و شرايطى است كه بعنوان عامل مهم در سر راه رشد است. نقش محيط در تربيت بميزانى است بسيارى از صاحبنظران آن را مهمترين عامل از بين همه عوامل تربيت مى دانند محيط رنگ ده شخصيت و سازنده خلق و خوى آدمى است و اثر آن را تا بدان حد مهم دانسته اند كه گفته اند انسان است و محيط او. دامنه محيط وسيع و شامل محيط خانه كه مهم است، محيط دامن مادر و پدر كه از آن مهمتر است ، محيط اجتماعى، شرايط و جوّ بيرون و... و زنى است كه محيط خانه را مدرسه مى سازد و در آن برنامه هاى تربيت اسلامى را پياده مى كند در كلاس خانه اش موضوع تربيت فرزندانند و هدف او انسان پرورى و شهيدپرورى، برنامه اش قرآن است و سنت، معلمانش رسول الله است و على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام، شيوه آن مهر و محبت است و ارج گذارى به وجود فرزندان.

آرى خانه فاطمه عليهاالسلام كلاس عالى تربيت است، كلاسى است پر از شور و اخلاص جوّ آن سراسر ايمان پايه هاى آن، حركت، فضيلت، مقصد آن شهامت آفرينى، تحت نظارت و رهبرى مستقيم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و دامن عفيف و پرعزت فاطمه عليهاالسلام طريقه آن و آموزش هاى صحيح، و تلاش در آن براى انتقال ميراث پيامبران، و طبيعى است كه در آن افرادى پديد آيند مهذّب، بى آلايش و معصوم، وارثان آدم تا خاتم، ثارالله، متعهد و مسؤول، انسان دوست و متعهد، و در راه خدا و در كار جلب رضاى خدا.

2- اصول و ضوابط: در اين كلاس و مدرسه اصول و ضوابطى حاكمند كه همه آنها از جانب خدايند و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله صادق و مصدق آنها را ذكر كرده و فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام دو شاگرد مهم و دور كن اين امت آنها را مورد عنايت و استفاده قرار داده و بمرحله اجرا و عمل مى گذارند.

تربيت بر اساس اصل توحيد است و ضابطه ايمان و باورى راستين، اصل جرأت دهى و با شهامت سازى در اين خانه حاكم است، اصل اخلاق و انضباء اصل تقوا و پاكدامنى، اصل غلبه حق بر هواى نفس، ترجيح همسايه بر خانه، ترجيح معنى بر ماده...

خانه او خانه زهد است بگونه اى كه دنيا آنها را نفريبد و مالك وجودشان نگردد، بلكه خود مالك دنيا باشند، زرق و برق هاى ظاهرى در آن ارزش نداشته باشد. آنچه مهم است و مى ارزد، رضاى خداوند است و همه افرادى كه در اين خانه اند بر اين اساس و در مسير اين هدف زندگى مى كنند.

همچنين در اين خانه اصل هماهنگى بين زن و شوهر در تربيت فرزندان وجود دارد، اصل اعتدال در امور، اصل سلطه ايمان، اصل غلبه اخلاق انسانى بر خواسته هاى حيوانى حكومت مى كند و مبانى اسلام راستين مورد توجه است و سعى در اعمال اراده خداوندى و همسانى مشيت خود با مشيت خداوند.

3- شيوه ها و روش: فاطمه عليهاالسلام يك مادر است و مادرى از سوئى مركب از دو عنصر است عنصر نوازش، عنصر مهربانى و فاطمه عليهاالسلام اين هر دو را به حد كمال واجد است و اين خود زمينه را براى تربيت خوب فرزندان فراهم مى سازد. روح مادرانه فاطمه عليهاالسلام و عطوفت و غم خوارانه او خود سبب پيروى فرزندان است و فاطمه عليهاالسلام از اين بابت مصداق اين سخن پيامبر است كه:

- خَيْرٌ نِسائِكُم الطَفُهنَ بِاَزواجِهنَّ وَ اَرحَمُّهنّ بِاوْلادِهنّ [حديث نبوى]

- بهترين زنان شما كسانى هستند كه به همسرشان لطيف تر و مهربانتر و به فرزندان خود رحيم تر باشند. يا مصداق حديث ديگر كه بهترين زنان شما كسانى هستند كه زاينده و زايا، سرپرست و والى، شيرده به فرزندان، دلسوز به آنان، و علاقمند به همسر خود باشند: خَيْرَ نسائكم حامِلاتٌ، والداتٌ، مُرضعاتٌ، رَحِماتٌ بِاوْلادِهنَّ، مايِلاتٌ اِلى اَزْواجهنّ [حديث نبوى] فاطمه عليهاالسلام با فرزندان خود همدم و هم انس است. كارهاى شان را زير نظر دارد و در موارد لازم به آنان تذكر مى دهد و يا در مورد كارشان داورى مى كند. حسنين خط مى نويسند نزد مادر مى آورند كه بگويد خط كدامشان بهتر است. مادر براى اينكه دلها را نشكند آنها را بنزد پيامبر مى فرستد و رسول خدا مجدداً آنها را نزد فاطمه عليهاالسلام برمى گرداند. عليهاالسلام فاطمه رشته گردن بند را به زمين مى ريزد كه هر كدام بيشتر جمع كردند خط او بهتر است. [بحار 104 ص 309.]

درس ها

در مكتب تربيتى فاطمه عليهاالسلام درس هاى گوناگون است درس اخلاق، درس زندگى، درس روابط با انسانها، درس حركت آفرينى، درس موج سازى و قيام، درس حمايت از مظلوم، درس مبارزه با ظالم، درس ديندارى و دين خواهى و... و ما براى نمونه از سه گونه درس او نام مى بريم:

1- درس اخلاق: فاطمه عليهاالسلام سعى دارد كه اخلاق اسلامى را عملاً به فرزندان بياموزد. اخلاقى كه در آن جرأت و شجاعت، عفو در عين قدرت، گذشت و ايثار باشد. فاطمه عليهاالسلام به فرزندان درس محبت داد، درس نيكوكارى داد، درس وفادارى به هدف مشروع داد و همچنين درس رشادت، خلوص، تعاون، حرّيت، احسان، صفا تقوى و همه درسهائى كه انسانيت به آنها مفتخر است.

فاطمه عليهاالسلام پايه هاى اخلاق انسانى و رشادت و جرأت را در فرزندان چنان تحكيم كرد كه حسين بن على عليه السلام در روز عاشورا در رمز عدم قبول ذلّت مى فرمايد، خداوند و رسول او به ذلّت اين بيعت رضايت ندارند. دامن هائى كه در آن پرورده شدم (دامن رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله على مرتضى، عليه السلام فاطمه زهرا عليهاالسلام) اجازه قبول اين ننگ را به من نمى دهد.

اخلاق فاطمه عليهاالسلام اخلاق الهى بود، اخلاق سرافرازى و احساس غرور بخاطر بندگى خدا بود، اخلاق عزتمندى و جلال و شكوه خداوندى بود، فرزندانش همان ها را گرفتند و در مسير زندگى حال و آينده خود بكار بستند. در دوران اسارت خاندان فاطمه عليهاالسلام بعد از واقعه كربلا ديديم كه چگونه در عين اسارت احساس سرافرازى داشتند و لقمه نان دونان را نخوردند و حتى اجازه نداد فرزندان و كودكانشان نيز در عين گرسنگى از آن صدقات استفاده كنند.

2- درس بندگى خدا: فاطمه عليهاالسلام به فرزندان خود عملاً ياد داد كه چگونه خداى را بندگى كنند و چگونه مطيع و تسليم اوامر او باشند. و اين كار از راه تمرين عملى عبادت بود. زيرا فاطمه عليهاالسلام خود عابده اى بى مانند و در مقام وجودش پرستش كرده و فرزندانش، چه بسا كه در نيمه هاى شب شاهد حالات او بودند.

روح عبادت چنان در وجود فرزندانش ريشه دوانده بود كه هيچ گامى برنمى داشتند جز بر اساس قاعده و ضابطه عبادت. آنها بدرجه اى از رشد عبادى رسيده بودند كه به دنبال عبادت مرجّحه مى رفتند. در حال اعتكاف و در شرف خاتمه دادن آن بودند، ولى رسيدگى به مشكل مردم را از آن مهمتر دانسته و ترك اعتكاف گفتند. [داستان اعتكاف امام حسين عليه السلام و مراجعه يك نيازمند.] و يا داستان نماز شب زينب در شب يازدهم ماه محرم، آنخم در حالى كه برادران و عزيزان، و حتى فرزندان خود را در واقعه كربلا از دست داده، يكه و تنهاست در برابر آن همه مصائب، خيمه هاى آتش زده ولى صاحب را شاهد است و ماجرا خود چيزى شبيه به افسانه است. مصائب و اتفاقات او را از نماز شب بازنمى دارند او توان جسمى نداشته ولى به صورت نشسته آن را انجام داد.

3- درس زندگى سازى: و بالاخره فاطمه عليهاالسلام به فرزندان مفهوم حيات و رمز و راز زندگى را آموخت. و به آنها ياد داد كه گاهى زندگى و عزتمندى آن پس از مرگ است و زمانى در دوران آن. اصل برداشتن هدف معقول در زندگى است كه بفهمد چرا بايد كار كرد و چرا بايد جنگيد و چرا صلح؟ و اصولاً رمز و ملاك انديشيده زيستن در چيست؟ او كوشيد محيط خانه را ميدانى سازد براى عمل كردن تعاليم اسلام و تحقق بخشيدن به آرمانهاى مقدس نبى اكرم صلى اللَّه عليه و آله. به فرزندان آمادگى فكر و تعقلى داد و كوشيد حياتشان را عقيدتى سازد. درس متانت در عين جهاد، درس قناعت، در عين وفور، درس تحمل در عين توان پيشروى، درس ايثار در عين نيازمندى شخصى، درس نظم در عين دشوارى و گرفتارى، درس حق دوستى و حق طلبى در عين تحمل مرارتهاى ناشيه از آن... اينها همه از مسائلى هستند كه فاطمه عليهاالسلام آنها را به فرزندان خود آموخت.

اينكه در خانواده ها شخصيت هاى اصلى پديد مى آيند بدان خاطر است كه نظامات اصلى درباره آنها پياده و اعمال مى گردد. فاطمه عليهاالسلام نظام اسلامى تربيت را درباره فرزندان پياده كرد و در نتيجه هر كدام چون دنيائى شدند كه در زندگى آينده و تاريخى اسلام نقش هاى مفيد و مثمر ثمرى را پياده كردند.

تربيت در عين كار

اين همه كوشش دقت گذارى فاطمه عليهاالسلام درباره فرزندان بخاطر آن نبود كه او را فراغى و آسايشى فوق العاده بود. او اين خدمات را در كنار ديگر مشاغل شخصى و اجتماعى، آن هم در آن برهه از زمان انجام داد. داشتن تصويرى از وضع حيات در آن روزگار، مخصوصاً در دورانى كه فقر و نادارى هم حكومت كند خود عظمت كار او را بيشتر نشان مى دهد.

او زنى است جوان، مادر چند كودك خردسال، در خانه اى زندگى مى كند كه محقر است، آب را از بيرون بايد به خانه بياورد و از مسافتى نسبتاً دور، گندم يا جو را بايد شخصاً با دستاس آرد كند، خود بايد آن را خمير كند، و نان بپزد، خود بايد لباس خود و فرزندان را بشويد، با هيزم آتش درست كند، و با دهان در آن بدمد تا آتش شعله ور گردد، خود خانه را جارو كند، شمشير خونين على عليه السلام را بشويد، محيط را براى آرامش على عليه السلام ساكت سازد. به زنان مدينه درس و مسأله دينى بياموزد، گاهى هم به زخم بندى مجروحان جنگى بپردازد، كارهاى دستى چون پشم ريسى را انجام دهد تا كمكى براى زندگى مشترك باشد، به حق طلبى برود، به مبارزه بپردازد و...

فاطمه عليهاالسلام نشان داد كه انجام وظايف مادرى با آن امور متناقض نيست، در عين كثرت مشغله مى توان فرزندانى شايسته تربيت كرد و بگفته دكتر بنت الشاطى ء مى توان چون چشمه اى شد كه از سينه كوهى بجوشد و با خود هزاران گوى و گوهر زرين و سيمين بيرون بريزد، پذيرش خدمات خانوادگى مانع از خدمات اجتماعى و سياسى نيست و بالعكس.