اسرار فدك

محمد باقر انصارى، سيد حسين رجايى

- ۶ -


ابهّت فاطمى در مقابل ذلت نفاق

سيطره ى ابهّت فاطمه عليهاالسلام در آن مجلس، بعنوان مقام عصمت و دختر وحى، و سخنان بلندى كه از لسان آنحضرت ادا مى شد، دهان ياوه گويان را به كلى قفل كرده بود. از سوى ديگر منظره اى كه از آن عزيز پيامبر صلى الله عليه و آله در ذهنها مجسم شد و ديدند كه ياراى راه رفتن ندارد و آه از دل پر درد برمى آورد، چنان مردم را منقلب كرده بود كه همه اشك مى ريختند و مجال سخن براى آنحضرت نبود. يك آه فاطمه عليهاالسلام كافى بود تا مجلس دگرگون شود، و اين برندگى آه، دل دشمن غاصب را مى لرزانيد.

توبيخ و عتاب مردم از سوى حضرت زهرا عليهاالسلام نيز حالت عجيبى را حاكم كرده بود. در حاليكه ابوبكر در غصب فدك اجماع مردم را سند خود قرار مى داد، حضرت خطاب به مسلمانان و در حضورشان، آنان را روى آورندگان به باطل معرفى مى كرد و مى فرمود: «چرا به جنگ اين امامان كفر برنمى خيزيد»؟

نهيب فاطمه

اگر چه نهيب فاطمه عليهاالسلام در آن مردم اثر نكرد و نخواستند بفهمند كه سپاس آنهمه فداكارى، سوزاندن خانه و كاشانه ى پيامبر صلى الله عليه و آله پس از رحلت او نبود و دخترش را آزردن و مجروح كردن قدردانى از زحمات آنحضرت نبود، ولى... و لى نسلهاى روشنى بودند و هستند كه با قلبى حقيقت جو مى آيند و با شنيدن سخنان فاطمه عليهاالسلام لعنت و نفرت خود را از چنين بى انصافى مردم ابراز مى كنند و با ترسيمى از محاكمه ى دشمن بدست فاطمه عليهاالسلام اهميت آنرا درك مى كنند و انزجار خود را از غاصب حق گُلِ وجود اعلام مى نمايند.

خلاصه اى از خطابه ى حضرت زهرا

ترسيم خلاصه اى از خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام و آنچه همراه و بعد از آن اتفاق افتاده بعنوان يك مجموعه ى واحد مى تواند آمادگى قبلى براى مطالعه ى دقيق متن آن را فراهم آورد و بخاطر سپردن اجمالى از واقعه تأثير بسزايى از تحليل و فهم آن خواهد داشت. در اين بخش ضمن تلخيص مطالب، يك دوره كامل از خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام و ماجراهاى مقارن آن در 27 قسمت تقديم شده است.

1. حمد و ثنا و توحيد: ابتدا حمد و ثنايى بلند نسبت به ساحت قدس پروردگار بر زبان جارى فرمودند كه در حال مصيبت حضرت حاكى از رضا به مقدرات پروردگار بود. سپس صفات حى متعال و اسرارى از خلقت ما سوى اللَّه و علت تكليف انسانها را بيان كردند.

2. ترسيمى از رسالت محمدى: در مرحله ى بعد رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله را مطرح نمودند و ضمن بيان حال جهل و بت پرستى مردم هنگام بعثت حضرت، و حكمت بزرگى كه در رسالت آنحضرت بود، و اقدام مهمى كه بدست آنحضرت صورت گرفت، ترسيم كاملى از شخصيت آنحضرت نشان دادند، تا آنجا كه مطلب را به رحلت حضرتش رساندند.

3. وظيفه ى مهم مسلمانان: بعنوان مقدمه اى بر مطلب اصلى، ابتدا خطاب به مسلمانان يادآور شدند كه بعنوان اولين مسلمانان حاملان پيام نبوت در سايه ى امامت به امتها و نسلهاى آينده اند.

4. قرآن و عترت: يادآور شدند كه ما اهل بيت يادگارى از پيامبريم كه در ميان شما به وديعه گذارده شده ايم. همچنين مطالب مفصلى در توصيف قرآن و معارف آن ذكر نمودند و براى شناخت كامل قرآن اشاره كردند كه كتاب خداوند نزد ما و با ما است.

5. اسرار احكام الهى و معرفى وسيله در بارگاه خداوند: بعد از آن بعنوان مقام عصمت كبرى، اسرارى از احكام فردى و اجتماعى اسلام را مطرح كردند و سفارش به تقوى نمودند. با بيان اين مطالب گويا مى خواستند بگويند اگر دستورات الهى آن اثرات و نتايج را نداشته باشد نتيجه ى حقيقى از آن گرفته نشده است.

در نهايت اين قسمت از سخن تصريح كردند كه اهل آسمان و زمين وسيله و واسطه اى براى اتصال با درگاه خداوندى مى جويند، و آن وسيله ما اهل بيت هستيم. ما خالصان بارگاه الهى و محل قدس او و وارثان انبياء عليهم السلام هستيم.

6. معرفى خود: براى ورود به مطلب اصلى ابتدا خود را معرفى نموده فرمودند:

«اى مردم بدانيد من فاطمه ام و پدرم محمد است و افتخار پدرى پيامبر را احدى جز من ندارد و با توجه به اين معرفى، گوش خود را باز كنيد و ببينيد چه مى گويم». با در نظر گرفتن اينكه همه ى مخاطبان، حضرت را مى شناختند اين كلام بدان معنى بود كه اى مردم طورى رفتار مى كنيد كه گويا مرا نمى شناسيد. از خواب غفلت بيدار شويد كه من همان فاطمه ام كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره ى من آن سفارشات را مى فرمود.

سپس زحمات پيامبر صلى الله عليه و آله را يادآور شدند كه چگونه پرده هاى ظلمت و جهل را يكى پس از ديگرى كنار زد و صبح روشن اسلام را جلوه گر ساخت، و سابقه ى مردم را قبل از اسلام متذكر شدند و اينكه از چه شرايط جهل و فقرى به چه حالى رسيده اند.

7. زحمات اميرالمؤمنين عليه السلام در تبليغ اسلام: مسير طبيعى سخن در اينجا منعطف به زحمات طاقت فرساى اميرالمؤمنين عليه السلام در ابلاغ و حفظ رسالت محمدى شد و دلسوزى حقيقى آنحضرت و فداكارى تمام عيار او براى دين خدا در زمانى كه مردم در چنان افكارى نبودند مطرح شد و حضرت به ذكر اصول مطالب اكتفا كردند.

8. عقبگرد مردم به كمك منافقين و شيطان: براى آنكه حضرت مطلب اصلى را شروع كنند عقبگرد سريع مردم در فاصله ى چند روز از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله را مطرح كردند، و با بيان فصيح و بكار بردن كنايات ابلغ از تصريح، ضماير و ظواهر مردم را به احسن وجه بيان كردند. ابتدا ريشه ى اصلى را كه نفاق و دوروئى و اسلام لسانى در اكثر مردم بود مطرح كردند، و سپس كمك آنرا كه شيطان و فرصت طلبى او از آمادگى روحى مردم است بيان كردند.

9. سقوط در فتنه به بهانه هاى واهى: سپس حضرت زهرا عليهاالسلام تعجب خود را از چنين سرعتى در ارتداد و پشت پا زدن به دين كه هنوز پيامبرشان دفن نشده بود، و نيز از آوردن بهانه هاى بيجا براى عمل خود كه جلوگيرى از فتنه بود اعلام كردند و فرمودند: «شما به بهانه ى فرار از فتنه اين اقدامات را انجام داديد در حاليكه خود اين كارها ايجاد فتنه بود.

عجيب تر از آن را چنين بيان كردند كه نه تنها دين خدا را كنار گذارديد و قرآن و دستورات پيامبر صلى الله عليه و آله را ناديده گرفتيد، بلكه بدست خود عمداً آتش بپا كرديد و سعى در خاموش كردن نور خدا نموديد و ما را وادار به صبر كرديد، همچون كسى كه بر بريدن چاقو و فرو رفتن نيزه در بدنش صبر كند»!

10. توبيخ غاصبين فدك: اكنون وقت آن بود كه مسئله ى فدك مطرح شود. از آنجا كه خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام در حالى ايراد مى شد كه حضرت هر گونه اقدام ممكن را در باز پس گرفتن فدك به انجام رسانيده بودند و غاصبين هيچگونه عكس العمل مثبتى نشان نداده بودند و تمام سخن بر سر ارث بودن فدك و عدم ارث انبيا متمركز شده بود، لذا حضرت بدون مطرح كردن اعطايى بودن فدك و ساير مراحل ملكيت خود نسبت به آن از قبيل شهود و عصمت خود و غيره، فقط مسئله ى ارث را مطرح كردند و چند ضربه ى اعتقادى قوى به سكوت مردم و عمل غاصبين وارد كردند و چنين فرمودند:

«آيا با اين كار در پى احكام زمان جاهليت و كنار گذاردن رسمى اسلام هستيد؟! اى مسلمانان، آيا بايد ارث پدرم از من گرفته شود؟ اى پسر ابوقحافه آيا در قرآن است كه تو از پدرت ارث ببرى و من نبرم؟ اين افترا است و جرأت بر پروردگار و عهدشكنى با پيامبر و كنار گذاردن قرآن است».

11. استدلالهاى قرآنى درباره ى فدك: حضرت استدلال بر مسئله ى ارث را بصورت تمام عيار با استناد به قرآن و خواندن آيات ارث در حضور مهاجر وانصار چنين بيان فرمودند: «خداوند درباره ى انبياء در قرآن ارث را مطرح كرده است و آيات ارث درباره ى عموم مردم نيز در قرآن صريح است. به چه دليل من كه فاطمه دختر پيامبرتان هستم بايد از اين اصول كلى قرآن درباره ى ارث مستثنى باشم؟ آيا نسبت من و پدرم را انكار مى كنيد؟! يا آيات قرآن مخصوص شماست و درباره ى پيامبر جارى نيست؟! يا من و پدرم دو مذهب جداگانه داشته ايم و لذا نمى توانيم از يكديگر ارث ببريم؟! يا شما عموم و خصوص قرآن را بهتر از پدر من و پسر عمويم (على عليه السلام) مى دانيد؟! اكنون كه حق را ناديده مى گيريد، سخن ما بماند تا روز قيامت خداوند بين ما حكم كند و پيامبر صلى الله عليه و آله به مخاصمه ى شما برخيزد».

12. شكايت به پيامبر صلى الله عليه و آله: در اينجا حضرت خطاب خود را متوجه قبر مطهر پيامبر صلى الله عليه و آله نمودند، و اشعارى خواندند كه متضمن شكايت و تعجب از اقدامات مردمى بود كه چشم پيامبرشان را دور ديده اند و آنچه در حضور او نمى كردند بدون پروايى انجام مى دهند. حضرت در اين كلمات از حضور در چنان وضعى آرزوى مرگ كردند.

13. نصرت طلبى از انصار: سپس خطاب خود را متوجه انصار نمودند و با ذكر سوابق يارى آنان نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله تعجب شديد خود را از بى تفاوتى آنان درباره ى دختر پيامبرشان با آن سفارشات حضرت اظهار كردند و فرمودند: «چه زود اين بى توجهى ظاهر شد و اين در حالى است كه به راحتى مى توانيد از من دفاع كنيد و قدرت آن را هم داريد. آيا رحلت پيامبر را مهم تلقى نمى كنيد؟ مصيبت بزرگ آن است كه با رفتن او حرمتش شكسته شود».

14. خطاب به انصار و توبيخ آنان: سپس مسئله ى ارث را بار ديگر با انصار مطرح كردند و با كلمه ى تشجيع فرمودند:

«ايهاً بنى قيله، آيا شما ببينيد و بشنويد و ارث مرا ببرند؟ حتى نزد شما آمدم و يارى خواستم باز هم جواب نداديد؟ شما سوابق عالى در دفاع از ما داشتيد و دستورات ما را به خوبى عمل مى كرديد. چطور شده كه يكباره روى ترس نشان داده ايد»؟ در اينجا حضرت ضمن توبيخ آنان بخاطر سكوت در مقابل غاصبين فرمودند: «با سردمداران كفر به جنگ برخيزيد كه اينان ايمان ندارند، شايد از اين طريق از كار خود دست بردارند. چرا با كسانى كه پيمان خود را شكسته اند جنگ نمى كنيد»؟

15. كوتاهى عمدى مردم: حضرت براى آنكه اتمام حجت كامل باشد دو جهت را اشاره فرمودند:

يكى اينكه: «پيداست شما دين را كنار گذاشته ايد و آن كسى كه مقدم بود دور كرده ايد. بدانيد كه اگر شما و همه ى مردم عالم كافر شوند به خداوند ضررى نمى رسانند و خدا از همه مستغنى است، و در اين باره مى توانيد حال امتهاى گذشته را ببينيد».

دوم اينكه: «با علم به خوار كردن و مكر و حيله شما اين سخنان را گفتم با اين هدف كه از يك سو سخن دل را براى آنان كه واقعيت را نمى دانند گفته باشم و از سوى ديگر اتمام حجت كرده باشم. اكنون كه عار دنيا و غضب پروردگار و آتش دائمى را برخود خريده ايد، هر چه مى خواهيد انجام دهيد. ولى بدانيد كه خداوند شاهد است و عاقبت ظالمين معلوم است. من هم دختر همان پيامبرى هستم كه شما را از آتش جهنم مى ترسانيد و بدانيد كه نتيجه ى هر ذره اى از اعمالتان را خواهيد ديد».

16. سوء استفاده ى ابوبكر از سكوت مردم: وقتى كلام حضرت به اينجا رسيد و تأثير شديدى بر مردم گذارد، ابوبكر با مطرح كردن مطالبى كه بيشتر براى آرام كردن عواطف مردم بود در صدد جواب برآمد و با تصديق حضرت در مطالب ذكر شده اين مسئله را مطرح كرد:

«پدرت نسبت به مؤمنين مهربان بود، و او مقام پدرى تو را داشت و برادر پسر عمويت (على عليه السلام) بود و شما راهنماى ما به بهشت هستيد و در كمال و صداقت تو نيز سخنى نيست. ولى من به خاطر گفته ى پيامبر كه «پيامبران ارث نمى گذارند» فدك را گرفته و در راه اسلحه و سپاه مسلمين مصرف مى كنم تا با كفار جنگ كنند، و اين كار را با اتفاق نظر مسلمين انجام داده ام. اموال شخصى من در اختيار توست و ما هم در اموال تو دخالتى نداريم».

17. جوابهاى دندان شكن درباره ى حديث جعلى: حضرت زهرا عليهاالسلام با توجه به نيرنگهاى بكار رفته در سخن ابوبكر به مقابله آمده فرمودند:

«پدرم پيامبر، هيچگاه با قرآن مخالفت نمى كند. همگى بر مكر و حيله اجتماع كرده ايد كه در زمان حيات آنحضرت هم نظايرش را داشتيد». در اينجا بار ديگر موارد ارث انبيا عليهم السلام و نيز آيات ارث را از قرآن تلاوت كردند و صراحت آن آيات را بيان كردند و تصريح كردند كه اين سخنان همه حيله گرى هاى بيجا براى زير پا گذاردن حق است.

چرا كه اگر منظور اين است كه خود نبوت قابل ارث بردن نيست، اينكه از واضحات است و غير از نبوت همه چيز از انبيا قابل ارث است. و اگر در مقابل آيات صريح ارث، خداوند در جائى «فاطمه دختر محمد» را استثنا كرده مرا هم بدان راهنمايى كنيد تا قانع شوم!

18. عقب نشينى ابوبكر از حديث جعلى: ابوبكر كه با سخنان حضرت زهرا عليهاالسلام از مطرح كردن حديث جعلى خود پشيمان شده بود و ارزشى براى آن نمى ديد، آخرين راه را آن دانست كه مسئله را بر عهده ى مسلمين بگذارد و ادعا كرد كه اصلاً دستور اين اقدام از سوى مسلمين به من ابلاغ شد و من با توافق و اتفاق آنان دست به چنين كارى زدم و همه ى مسلمين هم بر اين مطلب شاهدند.

19. توبيخ به ظاهر مسلمانان: حضرت زهرا عليهاالسلام كه منتظر همين اقرار از ابوبكر و سكوت مردم بعنوان تصديق سخن او بود، خطاب را متوجه مسلمين نمود و آنان را شديداً مورد عتاب قرار داد كه چگونه به سرعت بسوى باطل مى روند و كار قبيح را ناديده مى گيرند. از آينده ى وحشتناك آن به مردم خبر دادند و اينكه خداوند نتيجه اين اعمال را در همين دنيا بصورتى كه مردم انتظار نداشته باشند خواهد داد. و با اين سخن كلام حضرت در مسجد پايان يافت.

20. گريه ى مردم: تأثير خطبه ى حضرت چنان عجيب بود كه زن و مرد به گريه در آمدند و مدينه به لرزه در آمد و صداها بلند شد و اين تأثير ابوبكر و عمر را به جستجو براى راههاى مقابله با مردم وادار كرد.

21. نقشه هاى جديد غاصبين: ابوبكر و عمر در جلسه اى كه تشكيل دادند يكديگر را در اشتباه نقشه هاى خود ملامت كردند. سپس به اين نتيجه رسيدند كه گذشته ها را بايد فراموش كرد و فكر امروز و فردا را نمود كه چگونه به راه خود ادامه دهيم.

22. تهديد مردم از سوى ابوبكر: بار ديگر مردم براى اجتماع در مسجد دعوت شدند و ابوبكر ضمن سخنانى مردم را تهديد كرد كه چرا در پى هر سخنى و صاحب سخنى مى رويد و بدان توجه مى كنيد.

بعد متعرض اميرالمؤمنين عليه السلام شد و سخنان ناروايى درباره ى آنحضرت بر زبان راند و صريحاً گفت: «چرا زنان را براى احقاق حق مى فرستيد»؟! در نهايت بار ديگر تهديد كرد كه اگر كسى متعرض اين مسائل شود مورد عقاب قرار خواهد گرفت و هر كه سكوت كند در امان است.

23. توبيخ مردم از سوى ام سلمه: ام سلمه كه از حجره ى خود شاهد سخنان ابوبكر بود، چند سخن مؤثر بر زبان آورد كه حقاً در خور تحسين بود. او با تعجب از اينكه به مثل فاطمه چنين سخنانى گفته مى شود در حالى كه در دامان انبيا بزرگ شده، گفت: «چگونه مى شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله ارث را بر فاطمه حرام كرده ولى به او نگفته است؟ يا پيامبر صلى الله عليه و آله به او آموخته ولى او عمداً مخالفت كرده ارث را طلب مى كند؟! پيامبر صلى الله عليه و آله اين برخورد شما را مى بيند و بزودى خواهيد دانست».

نتيجه ى سخنان ام سلمه آن شد كه در آن سال سهم ام سلمه را از بيت المال قطع كردند.

24. غدير خم آخرين اتمام حجت: حضرت زهرا عليهاالسلام برخاستند و بسوى خانه كه در فاصله ى چند قدمى بود حركت كردند. شخصى به نام رافع در بين راه به حضرت عرض كرد: «اگر على بن ابى طالب قبل از بيعت ابوبكر مردم را متوجه مى كرد ما جز او را قبول نمى كرديم»!! پيدا بود كه اين سخن ساختگى و بعنوان سوژه دادن بدست مردم بود. لذا حضرت با غضب به او فرمود: «دور شو كه خداوند بعد از غدير خم براى احدى عذرى و دليلى باقى نگذاشته است»!

25. خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام: سپس حضرت به منزل بازگشتند در حاليكه اميرالمؤمنين عليه السلام منتظر آنحضرت بودند. وقتى وارد خانه شدند رو به اميرالمؤمنين عليه السلام مطالبى فرمودند كه نوعى درد دل و اظهار غصه براى آرامش بود، چه آنكه صاحب اين مصيبت هر دو بودند. لذا ضمن چند جمله اين مطلب را رساند كه چطور چنين دست خود را بسته اى و اين پسر ابوقحافه حق مرا غصب مى كند؟ مى بينى كه چگونه به مخاصمه با من برخاسته و با من به تندى سخن مى گويد؟ مهاجرين و انصار هم بى تفاوتى نشان مى دهند و همگى حق فاطمه را ناديده گرفته اند.

چرا بايد دختر پيامبر با سينه اى پر از غضب براى مردم سخن بگويد و باز بدون نتيجه به خانه باز گردد؟ تو نيز در شرائطى هستى كه نمى توانى از من دفاع كنى و بالاخره از هيچ راهى نمى توانم به حق خود دست يابم. اى كاش قبل از چنين روزى مرده بودم. من وظيفه ى خود در حمايت از تو را انجام دادم. پيداست كه اين سخنان در واقع درد دل اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه در كلام فاطمه عليهاالسلام بروز مى كرد. و هر دو براى يكديگر سخن از غصه ها مى گفتند.

26. كلام تسلّى بخش اميرالمؤمنين عليه السلام: اميرالمؤمنين عليه السلام براى آرامش فاطمه عليهاالسلام كه در واقع روح على عليه السلام بود به آنحضرت تسلّى داد و آه دل خود را بيان كرد كه من نيز آنچه قدرت دارم كوتاهى نمى كنم و بعد از انجام وظيفه آنچه پيش آيد بايد صبر كرد و به حساب خداوند قرار داد. حضرت زهرا عليهاالسلام هم فرمود: به حساب خداوند مى گذارم و آرام گرفت.

27. خطاب به زنان عيادت كننده: پس از بازگشت حضرت زهرا عليهاالسلام عده اى از زنان بعنوان عيادت نزد حضرت آمدند و گفتند: اى دختر پيامبر، حالتان چگونه است؟ حضرت تنفر خود را از چنين مسلمانانى اعلام داشتند و صراحتاً فرمودند كه اكنون چه وقت عيادت است كه ديگر از مردان شما و با شما بودن متنفرم و راه بازگشت نيست؟

امتحان عجيبى داديد و چه زود باطنِ دلِ بر باطل دوخته ى خود را معرفى كرديد. سپس نفرين بر آنان فرستادند و نشان ننگ و بى آبروئى را بر پيشانى آنان زدند، و آينده اى ظلمانى كه خود و نسلهاى آينده شان خون تازه و سم كشنده از آن در روح و جانشان بريزند و غلبه ى متجاوزين و هرج و مرج دائمى را به آنان بشارت دادند و بر حال نسلهاى مسلمين افسوس خوردند.

در اينجا خلاصه اى از خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام به پايان رسيد، و متن كامل و ترجمه ى فارسى آن در بخشهاى هفتم و هشتم اين كتاب خواهد آمد. بخاطر سپردن اين مجموعه ى مختصر مى تواند بنوعى حضور در آن مجلس تلقى گردد، و تجديد عهدى با روزهاى پر تلاطم مظلوميت اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام باشد.

جمع بندى و تلخيص دليلهاى حضرت زهرا در مقابل غاصب فدك

در مسئله ى فدك كه يك محاكمه ى تمام عيار مطرح شده بود استدلالهاى مفصل و همه جانبه اى از سوى حضرت زهرا عليهاالسلام مطرح شد و بقدرى دقيق عمل شد كه تا آخر روزگار، هر كس آنها را بشنود و در صدد قضاوت باشد بتواند حقيقت را دريابد.

قضاوت جهانى

نكته ى بسيار ظريف در اين دليلها و اتمام حجتها اين بود كه با توجه به قاضيان مختلفى كه در طول تاريخ در مورد اين ماجرا نظر خواهند داد هم جنبه ى دينى و هم جهت قانونى و هم جنبه ى اخلاقى و وجدانى را مطرح كردند و هر يك را جداگانه در معرض قضاوت جهانيان قرار دادند.

به اين معنى كه اگر مخاطبان و حاضران اين دادگاه، مسلمانان معتقد به گفتار پيامبرشان هستند و مبانى اعتقادى صحيح دارند استدلالهاى خاص مبتنى بر اعتقادات را مورد توجه قرار دهند و محكوميت خصم را ببينند، و اگر اصول قضاوت اسلامى را كه تقريباً بين اقوام و ملل جهان مشابه است قبول دارند باز محكوميت خصم را ببينند اگر چه در اعتقاد شيعه نباشند و يا حتى مسلمان نباشند.

در درجه ى نهايى اگر فقط پايبند به مبانى اخلاقى هستند و لا اقل وجدان بيدارى در وجودشان نهفته است باز محكوميت خصم را ببينند و حكم كنند كه آنچه درباره ى فدك انجام شد از نظر مراعات انصاف و مروّت و عواطف اجتماعى كه در تمام ملل مورد قبول است خلاف مبانى انسانيت است و در حدى است كه هر بشرى براحتى مى تواند آن را محكوم كند.

تنظيم و دسته بندى احتجاجات

با توجه به اينكه در حين صحبت، تقديم و تأخير مطالب به اقتضاى مجلس و حالت روحى حاكم بر آن تنظيم مى شود، جنبه هاى اعتقادى، قانونى و اخلاقى در كلام حضرت بطور جداگانه ذكر نشده است، بلكه به مناسبتى كه ذكر هر مطلبى لزوم داشته آنرا مطرح مى فرموده اند.

از سوى ديگر همه ى اين مطالب در يك مجلس ذكر نشده است، چرا كه حضرت چندين مرحله براى فدك به مخاصمه رفتند و هر يك از نظر شرايط حالت خاصى داشت. يك مورد مجلس عمومى و در حضور مردم است، و موردى ديگر فقط با حضور ابوبكر و عمر و اصحاب خاصشان است، و گاهى ديگر ابوبكر يا عمر هر يك به تنهايى هستند، و زمانى ديگر فقط مردم هستند. آنچه در اين قسمت انجام شده، تفكيك و دسته بندى مطالب است تا توانسته باشيم دوره ى كاملى از استدلالهاى حضرت زهرا عليهاالسلام در مسئله ى فدك را تقديم نماييم و شيعه ى آنحضرت بتواند يكدوره ى جمع بندى شده از آن را بخاطر بسپارد و هر كس مى خواهد درباره ى فدك قضاوت كند همه ى مطالب را در نظر داشته باشد.

استدلالهاى اعتقادى

آن روز كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت اعتقادى براى مردم به يادگار گذاشت كه همه بايد به آن معتقد مى شدند و اسلام يك معنى بيشتر نداشت و آن هم دينى بود كه ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام جزء لاينفك آن تلقى شود. هيچ اختلافى بين مسلمين نبود و در خانه ى اهل بيت هنوز سوزانده نشده بود. با حمله به خانه ى وحى پس از رحلت

آنحضرت، مردم دو دسته شدند. عده اى بيرون درِ خانه جزء حمله كنندگان بودند و عده اى داخل خانه مدافع على بن ابى طالب عليه السلام ماندند، و اين نمود عملى لازمه ى يك اعتقاد باطنى نسبت به اهل بيت عليهم السلام بود.

حضرت زهرا عليهاالسلام با توجه به اين شكاف اعتقادى مردم را در خطاب خود، دو دسته كردند. يكى آنانكه بر اعتقادات تبيين شده از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله پا بر جا هستند و ديگر كسانى كه از آنها دست كشيده و مرتد شده اند و دين جديدى كه مقام عصمت هيچ نقشى در آن ندارد اختيار كرده اند. آنچه در اين قسمت ذكر مى شود محكوم كردن مردم از جهات اعتقادى و اقرار گرفتن از آنان در دست برداشتن از مبانى اصيل اعتقادى است.

آنچه در مواضع مختلف كلام حضرت در اين باره آمده چنين است:

فاطمة سيدة نساء اهل الجنّة

حضرت ابتدا بالاترين فضيلت خود را مطرح كردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: «فاطمه سيده ى زنان اهل بهشت است». اين مطلب به معناى آن است كه حضرت زهرا عليهاالسلام جزء چند نفرى است كه در اولين مرتبه ى خلقت قرار دارند و در بهشت كه نتيجه ى خوبيها در دنياست فاطمه عليهاالسلام سيده ى زنان است.

پس از مطرح كردن اين مطلب فرمودند: وقتى سيده ى بانوان بهشت مى گويد «فدك از آن من است» احتمال اين وجود دارد كه راست نگويد؟! اگر سخن كسى را كه در مرتبه ى اول عالم وجود است نپذيريم و از او شاهد بخواهيم در واقع او را بعنوان سيده ى زنان بهشت قبول نداريم. و كسى اگر واقعاً از اين اعتقاد خود دست برداشته خود را معرفى مى كند. و اگر بنا باشد ما از چنين شخصيتى شاهد بخواهيم، پس چگونه در بالاتر از اينها كه معارف دينى مان است بر او اعتماد كنيم؟

انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً

حضرت با مطرح كردن آيه ى تطهير مقام ديگرى كه خداوند مخصوص ايشان قرار داده بيان كردند كه آيا آيه ى تطهير دلالت بر عصمت مطلق نمى كند؟ آيا اين آيه ى صريح قرآن نيست؟ آيا اين آيه درباره ى ما نازل نشده است؟ اگر اين سه سؤال را پاسخ مثبت مى دهيد و با اقرار به عصمت ما باز هم سخن ما را قبول نمى كنيد، پس چه ارزشى براى اين آيه مى ماند.

رد سخن معصوم كفر است

در مرحله ى بعد حضرت با استفاده از آيه ى تطهير فرمودند: اگر شما سخن ما را قبول نكنيد و از ما شاهد بخواهيد در واقع شهادت خدا را رد كرده ايد و در پى شهادت مردم هستيد و شكى نيست كه رد سخن خدا مساوى با كفر است.

اگر بنا باشد كه ارزش «عصمت» به اندازه ى قبول سخنى درباره ى قطعه زمينى هم مؤثر نباشد، پس تكليف معارف دين كه با ضمانت عصمت از سوى پروردگار به ما مى رسد چه مى شود؟ پيداست كه اعتقاد به آيه تطهير محل اشكال واقع شده و گرنه مجرد اعتقاد به عصمت نياز به هيچ دليل ديگرى ندارد. هر سخنى از لسان معصوم در هر موضوعى صادر شود حجت تمام عيار است و هيچكس حق ندارد در آن كوچكترين شكى پيدا كند. بنابر اين در مقابل سخن فاطمه عليهاالسلام قرار گرفتن مساوى با كفر و ارتداد است و اين صريح كلام خود آنحضرت است.

پذيرفتن سخن بر عليه معصوم كفر است

حضرت زهرا عليهاالسلام براى آنكه آخرين مرحله ى سخن را بيان كنند از آنان چنين اقرار گرفتند كه اگر كسى بر عليه من شهادتى ناروا دهد آيا بر من حد جارى مى كنيد؟ دشمن ناشيانه جواب مثبت داد، و حضرت فوراً فرمود: بنابر اين كافر مى شوى، زيرا شهادت

خداوند به طهارت و عصمت اهل بيت عليهم السلام را رد كرده اى و شهادت مخلوق را پذيرفته اى. اكنون هم كه شهادت عايشه و حفصه و مالك بن اوس بن حدثان را بر عليه من قبول مى كنى و گفته مرا رد مى كنى كافر شده اى و سخن خدا را نپذيرفته اى.

مخالفت صريح و عمدى با قرآن

يكى از اوّلين اعتقادات هر مسلمان احترام لسانى و عملى نسبت به قرآن و قبول سنديّت آن بعنوان كلام خداوند و قانون نامه ى دائمى اسلام است. حضرت زهرا عليهاالسلام از زبان خود غاصبين اقرار گرفتند كه عمداً با صريح چند آيه ى قرآن مخالفت كرده اند كه عبارتند از: آيه ى ذاالقربى، آيه تطهير، آيات ارث و آيات ارث انبيا عليهم السلام. و اين ضدّيت با قرآن و ناديده گرفتن معتبرترين يادگار پيامبر صلى الله عليه و آله است كه چيزى جز كفر و ارتداد نمى تواند تلقّى شود.

مخالفت صريح و عمدى با پيامبر

از نظر همه ى مسلمين ارزش والاى پيامبر صلى الله عليه و آله بعنوان اوّل شخص عالم وجود، جزء معتقدات قطعى است. گفتار و رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله هم مستند به وحى است و مقام «و لاينطق عن الهوى، ان هو الّا وحى يوحى» را دارد. در مسئله ى فدك در چند نقطه ى واضح سخن پيامبر صلى الله عليه و آله مورد مخالفت صريح قرار گرفت:

يكى غصب اعطايى پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام بود كه طى ماجراى مفصلى انجام شد و همه ى مردم متوجه آن شدند و كسى بى اطلاع نماند. غصب فدك در واقع زير پا گذاشتن عمل پيامبر صلى الله عليه و آله بصورت وقيحانه اى بود كه با اعتقاد مسلمانى ناسازگار است. همچنين بى اعتنايى به سخن آنحضرت كه فرموده بود: «فاطمة سيدة نساء اهل الجنة» و نيز «ام ايمن امرأة من اهل الجنة» از نمونه هاى زير پا گذاشتن اعتقادات اصيل يك مسلمان نسبت به پيامبرش است.

شما عام و خاص قرآن را بهتر از پيامبر و على مى دانيد؟

از آنجا كه در تشخيص معارف دين مقام اوّل را پيامبر صلى الله عليه و آله و باب مدينه ى علم او يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام داشتند، فرضاً اگر مردم واقعاً درباره ى مسئله ى فدك شكى دارند و ابهامى برايشان پيش آمده گفتار و عمل پيامبر صلى الله عليه و آله و حضور اميرالمؤمنين عليه السلام در ماجراى اعطاى فدك و نيز غصب آن بهترين وسيله براى رفع هر ابهامى است. آيا در جايى كه عالِم امّت حضور دارد جايى براى عرض اندام جاهلين مى ماند؟

آيا عام و خاص قرآن را كسى از پيامبر صلى الله عليه و آله بهتر تشخيص مى دهد؟ آيا ابوبكر و عمر مطالبى از قرآن را فهميده اند كه دو مقام اول علم در دين ما نفهميدند؟ آيا سابقه ى ابوبكر و عمر كوچكترين نشانى از علم دارد؟ آيا به اقرار خود او زنان پشت پرده از او عالمتر نيستند؟

اجماع امت ارزش دينى ندارد

از آنجا كه غاصبين مجبور بودند رسماً ارتباط خود را با قرآن و حديث قطع كنند جاى خالى آن را با اجماع پر كردند تا هرگاه احتياج به بدعت يا حق كشى داشتند با به ميان آوردن اتفاق مردم مسئله را تمام كنند، و اين مطلبى بود كه ابوبكر رسماً در غصب فدك آن را مطرح كرد و گفت كه آنچه درباره ى فدك انجام داده ام با توافق و اتفاق مسلمين بوده و در واقع خواسته ى آنان را اجرا كرده ام.

حضرت زهرا عليهاالسلام رسماً اعلام كردند كه خداوند نمايندگان خود را فرستاده تا مردم از پيش خود كارى نكنند و اجماع هيچ ارزشى ندارد. جايى كه خدا به كارى راضى نيست اگر همه مردم عالم هم راضى باشند ارزشى ندارد، و جايى كه خداوند به كارى راضى باشد مخالفت همه ى مردم عالم هيچ ارزشى ندارد. تا اينجا مبانى اعتقادى مردم بود كه حضرت زهرا عليهاالسلام آنها را مورد سؤال قرار داد و اقرار گرفت كه به مخالفت صريح با گذشته ى عقيدتى خود پرداخته اند و در عبارتى مختصر از دين خود برگشته اند.

استدلالهاى قانونى

اكنون نوبت اتمام حجت از جهات حقوقى ماجراست كه هم در اسلام قوانين خاصى براى آن وضع شده و هم از نظر عموم ملل معيارهاى مشابهى دارد. در اين جهت حضرت بقدرى ظريف عمل كردند كه يك قاضى بلند مرتبه بايد درسهاى قضاوت را از اين گفتار و عمل حضرت استخراج كند، و ثابت شود كه غاصبين فدك حتى آگاهى از قواعد يك قضاوت ساده را نداشتند. جهات خلاف قانون كه در مسئله ى غصب فدك اعمال شده از قرار زير است كه همه از صريح كلام آنحضرت استخراج شده است:

تصرف فعلى دليل ملك

يكى از قواعد حقوقى بين المللى اين است كه هر چه در دست كسى و تحت تصرف او باشد ملك او تلقى مى شود و براى اثبات مالكيت خود بر آن احتياج به هيچ شاهد و دليلى ندارد.

حضرت با اشاره به اينكه فدك در مرآى و منظر همه طى چهار سال تحت تصرف من بود و درآمد آن را به مصارف لازم مى رساندم، فرمودند: آيا اين تصرف مالكانه احتياج به شاهد دارد؟ آيا همين براى اثبات ملكيت من كافى نيست؟

غصب قبل از محاكمه

و قتى درباره ى ملكى يا هر چيزى اختلاف در ملكيت باشد و توافقى در بين صورت نگيرد تنها راه حل قانونى، مطرح كردن دادگاهى آن است تا پس از ارائه ى دليلهاى طرفين، قاضى حكم كند و طبق حكم او شيئ مورد اختلاف به يكى از طرفين

داده شود. خود اينكه بدون محاكمه كسى خود را حق بداند و با اتكا به زور آنرا به تصرف خويش درآورد از نظر اسلام و همه ى ملل باطل است.

بر فرض اينكه فدك يك مورد اختلاف بين دو نفر است، بايد دادگاهى مطرح شود و طرفين دليل خود را بگويند و حكم صادر شود و طبق ضمانت قانون از تصرف كسى خارج و تحت تصرف ديگرى قرار گيرد، نه اينكه بدون اعلان قبلى و با استفاده از زور مأمورانى اعزام شوند و در يك چشم بر هم زدن نماينده ى حضرت زهرا عليهاالسلام را از آنجا بيرون كنند و امور را تحت تصرف خود درآورند. اين از محكوم ترين نوع برخورد در يك مسئله ى قضايى است.

مدعى شاهد بياورد

نقطه ى ضرورى از قضاوت اسلام اين است كه «مدّعى بايد شاهد بياورد نه مدّعى عليه». حضرت زهرا عليهاالسلام فدك را متصرف بودند، و اين غاصبين يا همه ى مردم بودند كه بر عليه آنحضرت ادعا داشتند. ابوبكر و عمر از حضرت شاهد بر ملكيت فدك مى خواستند در حاليكه بايد شاهد را از مدّعيان بخواهند نه كسى كه بر عليه او ادعا مى شود.

مدّعى عليه قسم مى خورد

نقطه ى ديگر در قضاوت اسلام اين است كه در مورد دعوى اگر مدعى از آوردن شاهد عاجز بود كافى است طرف مقابل نسبت به انكار ادعاى مدعى قسم ياد كند. ابوبكر و عمر بر فرض اينكه خود و همدستانشان قادر به آوردن شاهد بر عليه آنحضرت نبودند، اكنون نوبت آن بود كه حضرت قسم ياد كنند تا هر گونه اختلافى رفع شود ولى آنان هرگز به اين مطلب حاضر نشدند.

اتهام صاحب يد جرم است

اين كه هر كس از جا برخيزد و نسبت به ملك ديگرى ادعايى مطرح نمايد بدون آنكه مدرك معتبرى در دست داشته باشد خود جرم است، چرا كه شخصيت مدعى عليه را در نظر مردم زير سؤال مى برد.

يكى از مطالبى كه صريحاً در مورد فدك مطرح شد اين بود كه ابوبكر و عمر حق نداشتند در موردى كه حضرت ملكى را در تصرف داشتند او را متهم كنند كه گويا تصرف تو جايز نيست و كار خلاف انجام مى دهى! همين اتهام و مطرح كردن مسئله از نظر قانونى جرم است و به اين جرم حضرت تصريح كردند.

فدك اعطايى است و اِرث نيست

غاصبين براى آنكه ملكيت را زير سؤال ببرند مطرح كردند كه فدك ارث پيامبر صلى الله عليه و آله است كه به حضرت رسيده است. حضرت فرمود: اصلاً فدك اعطايى پيامبر صلى الله عليه و آله به من است كه چهار سال قبل به من بخشيده و من آنرا تصرف كرده ام و ربطى به ارث ندارد تا مراحل قانونى ارث را طى كند.

سند اعطايى بودن فدك

ارائه ى سندى كه به امر پيامبر صلى الله عليه و آله و بدست اميرالمؤمنين عليه السلام درباره ى اينكه فدك را پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام بخشيده است، مى توانست محل فيصله ى دعوى باشد، چرا كه سند را براى چنين روزى تنظيم مى كنند. ولى غاصبين به اين جنبه ى حقوقى كه در تمام ملل جهان معتبر است كوچكترين اعتنايى نكردند، و خدا را شكر كه آنرا هم پاره كردند!

شاهد بر اعطايى بودن فدك

چون سخن خود حضرت و نيز سند ارائه شده مورد قبول واقع نشد، براى آنكه خصم از هر جهت محكوم باشد، حضرت شاهد درخواست شده از سوى غاصبين را هم حاضر كردند. اميرالمؤمنين عليه السلام و ام ايمن بعنوان شاهد، آيه ذا القربى بعنوان مدرك و سابقه ى مطلب و حضور مردم طى چهار سال تصرف حضرت، ادله ى كافى براى مطلب بودند كه پذيرفته نشدند.