اسرار فدك

محمد باقر انصارى، سيد حسين رجايى

- ۵ -


مقابله با مقام عصمت

پايه ى دين بر عصمت انبياء و اوصياء عليهم السلام است، چرا كه اين پيام آوران الهى اگر خطاى عمدى يا سهوى داشته باشند اطمينان بكلى سلب مى شود و مردم به آنچه بعنوان دين پذيرفته اند اطمينان نمى يابند. حكومتى كه غاصبانه تشكيل شده بود قبل از همه بايد اين شرط را حذف مى كرد تا براحتى هوسرانى هايش را مطرح كند. اين بود كه از چند راه به مقابله آن آمد:

1. با هتك حريم عصمت، و اهانت و جسارت نسبت به مقام با عظمتى كه هيچ خطايى به او نمى توان نسبت داد، در صدد شكستن آن برآمد. اين كه فدك را از فاطمه عليهاالسلام مى گيرند بدان معنى است كه تصرف او بجا نيست. اينكه در ميان مردم با او به احتجاج برمى خيزند براى شكستن عظمت او است. اينكه در ميان كوچه با جسارتهاى جانسوز سند فدك را از دست او مى گيرند و پاره مى كنند هدفى جز اهانت به عصمت ندارد.

2. با رد سخن مقامى كه آيه ى تطهير و عصمت درباره اش نازل شده رسماً اعلام كرد كه مصداق آيه ى تطهير با ديگران يكى است و خصوصيتى در قبول كلامش نيست و لذا از او شاهد مى خواهد.

3. در مقام مخاصمه تا آنجا تجاوز مى كند كه اگر كسى بر عليه مقام عصمت شهادت دهد قبول مى كند و قائل مى شود كه بايد بر او حد جارى كرد!!؟

4. با رد شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام بار ديگر كلام معصوم را رد مى كند.

دشمن با اين طريق خود را معرفى كرد و گرنه مقام عصمت در عظمت خود باقى بوده و هست و تا روز قيامت سفيران پروردگار فقط معصومين عليهم السلام هستند و بس، و غاصبين براى وارد كردن خود به صحنه، سعى در بيرون كردن مقام عصمت داشتند. البته راه همچنان باز است و آنان كه امام معصوم نمى خواهند و به امام خطاكار قانع اند دنباله رو همانانند، ولى آنان كه در پى بدست آوردن اوامر خدا و در نتيجه تحصيل رضاى الهى هستند نمى توانند سخن غير معصوم را بپذيرند مگر آن كه از سخن معصوم گرفته شده باشد.

مقابله با احترام و محبت خاص به اهل بيت

با توجه به سفارشات اكيد قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله بر مراعات احترام اهل بيت عليهم السلام و نيز لزوم محبت داشتن نسبت به آنان، كه كشش باطنى به سوى آنان در پاكان عالم است، دشمنان اهل بيت عليهم السلام از اين مسئله رنج مى بردند و در كم رنگ كردن آن نهايت تلاش خود را مى نمودند كه در ماجراى غصب فدك به چند صورت جلوه كرد:

1. از اينكه به احترام اهل بيت عليهم السلام خداوند حق خاصى را به آنان داده باشد ابا داشتند. آنها با بخشوده ى پيامبر صلى الله عليه و آله به دليل اينكه بعنوان ذوى القربى به حضرت زهرا عليهاالسلام داده شده بود مخالفت داشتند، و به هيچ عنوان نمى خواستند مسئله به صورت عظمت اهل بيت عليهم السلام مطرح شود و منظور پاك كردن گوشه اى از اين عظمت بود كه در اختصاص فدك به پيامبر صلى الله عليه و آله و سپس به دختر او جلوه مى كرد.

2. مسئله ى رضا و غضب اهل بيت عليهم السلام و مساوى بودن آن با رضاى پروردگار از اصولى بود كه بطور جدى به مبارزه با آن برخاسته بودند. همچنين اذيت فاطمه عليهاالسلام كه بعنوان اذيت خدا و رسول مطرح بود در ليست برنامه هاى آنان بود.

اقدام به غصب فدك از يك سو، ايجاد نارضايتى و غضب فاطمه عليهاالسلام بود و از سوى ديگر آزار دادن آن بانوى بزرگ، و اين هدفى بود كه غاصبين با يك برنامه به هر دوى آنها دست مى يافتند. عمر در سخنانش بارها اين مطلب را مطرح كرده كه ناراحت شدن يك زن مسئله ى مهمى نيست تا روى آن حساب شود! آنان مى خواستند نشان دهند كه عمداً اقدام به اذيت فاطمه عليهاالسلام نمودند و او را به غضب درآوردند. ولى ثمره ى كارشان با برنامه هاى اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام خنثى شد و طورى شد كه علناً به معذرت خواهى آمدند.

3. مودت و محبت نسبت به آل پيامبر صلى الله عليه و آله در دين اسلام موضوعيت تمام دارد بطورى كه هيچ عملى بدون آن مورد قبول نيست. اصحاب صحيفه و سقيفه در صدد الغاى اين شرط از اسلام و رواج اسلام بى ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام بودند. يكى از مواردى كه اين هدف به ظهور رسيد مسئله ى فدك بود. پيداست كه اگر مردمى محبت اهل بيت پيامبر خود را داشته باشند نه تنها اموال او را نمى گيرند بلكه اموال خود را هم در اختيار او قرار مى دهند.

بقول اميرالمؤمنين عليه السلام، در زير آسمان فقط يك سرمايه از آنِ زهرا عليهاالسلام بود و آن هم فدك. تمام چشمها به همين ملك فاطمه عليهاالسلام دوخته شد. گويا به يادشان نمى آمد كه جا دارد از اموال خود تقديم آنحضرت نمايند و محبت خود را اظهار كنند. اولين معناى غصب فدك بى محبتى نسبت به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بود، و اين همان بود كه غاصبين دقيقاً در پى آن بودند.

زير پاگذاردن مبانى دينى

ناديده گرفتن فرامين الهى اولين پايه براى بدعت گزار است، چون كسى كه مى خواهد طبق هوى و هوس خود عمل كند ابتدا بايد از قيد اطاعت خداوند بيرون آيد تا بتواند آنگونه كه دلش مى خواهد عمل نمايد.

غاصبين فدك چند فرمان الهى را با اين كار خود زير پا گذاشتند و اين اوامر الهى در آيات قرآن و اعمال و گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله جلوه گر بود.

آنان با غصب فدك آيه ى «آتِ ذا القربى حقه»، و آيه ى «انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً»، و آيه ى «يوصيكم اللَّه فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين»، و آيه ى «وورث سليمان داود» و چند آيه ى ديگر مربوط به ارث را زير پا گذاشتند.

فدك به دستور خاص الهى به فاطمه عليهاالسلام داده شده بود و آنان با گرفتن آن در واقع دستور الهى را نقض كردند. آيه ى تطهير شهادت الهى بود كه فاطمه عليهاالسلام هر سخنى بگويد را ست مى گويد، ولى آنان با شاهد خواستن از فاطمه عليهاالسلام رسماً گواهى خداوند را ناديده گرفتند.

خداوند آيات ارث را براى همه ى مردم نازل كرده است و اينان فاطمه عليهاالسلام را بدون هيچ مدركى از آن مستثنى دانستند و در واقع تصرف و تحريف در كلام خدا نمودند. خداوند تصريح مى كرد كه انبياء ارث مى برند و اينان در مقابل خداوند مى گفتند انبياء ارث نمى برند.

از سوى ديگر عمل و گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله بعنوان مقام عظماى عصمت حاكى از فرمان خداوند است.

اگر هيچ آيه اى هم درباره ى فدك نبود، همين عمل پيامبر صلى الله عليه و آله كه رسماً فدك را به فاطمه عليهاالسلام بخشيد و در حضور مردم اين كار را انجام داد كه همه دانستند و سند آن را هم تنظيم كرد و نوشت و شاهد هم بر آن گرفت، براى حرمت مخالفت با آن كافى بود.

گويى اعطاى فدك را يك انسان عادى انجام داده است كه به همين آسانى آن را غصب كردند و به ارائه ى سند و شاهد هم اعتنايى نكردند!

در كنار همه ى اينها دستورات ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله از قبيل آنكه «البينة على المدعى واليمين على من انكر» زير پا مى رفت. اينان قانون معروف اسلام را مى دانستند و رسماً با آن مخالفت مى كردند و بجاى آنكه از مدعى شاهد بخواهند از مدعى عليه شاهد مى خواستند.

آرى هدف، نشان دادن بى اعتنايى به عمل پيامبرى بود كه كار او مظهر اراده ى پروردگار است، «ولاينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى»، و در واقع مى خواستند نشان دهند كه به مقام وحى اعتنايى ندارند. البته عظمت قرآن و مقام وحى جايى نرفت ولى غاصبين خوب معرفى شدند و اهداف آنان خوب تبيين گرديد.

پيش گيرى از قوانين بعدى اسلام

نكته ى بسيار حساسى كه غاصبين اظهار نمى كردند ولى بعنوان يك مسئله ى مهم در دل داشتند اين بود كه هنوز بسيارى از قوانين اسلام تبيين نشده بود و مقامى متصل به وحى لازم بود تا آنها را بيان كند.

پيدا بود كه امثال ابوبكر و عمر نه قادر بر چنين كارى هستند و نه مردم آنان را بدين عنوان مى پذيرند. چشمها همه به اهل بيت عليهم السلام دوخته شده بود كه بقيه ى احكام الهى را چگونه بيان مى كنند، و غاصبين در صدد انحلال اين مسئله بودند.

آنها خوب مى دانستند كه اگر امروز بيانات اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام را درباره ى فدك بپذيرند فردا هم بايد منتظر بيان احكام ديگرى از اسلام باشند. اين هم باعث توجه مردم به خانه ى وحى بود و هم مانع بدعتها.

لذا با كمال صراحت، پس از شنيدن آن همه استدلالهاى قرآنى و استناد به قوانين وضع شده از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله كه هم اميرالمؤمنين عليه السلام و هم فاطمه عليهاالسلام بيان كردند، رسماً آن را زير پا گذاردند تا نوبت فرداهايى نرسد كه بايد به سخنان ايشان گوش فرا دهند!

گرفتن منبع مالى از اهل بيت

حضرت خديجه عليهاالسلام درس خوبى از خود به يادگار گذاشته بود كه درخت نو پاى اسلام را با ثروت انبوه خود پروريد و از ضربه هاى بى امان دشمن نجات داد تا جايى كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله به اين مطلب تصريح فرمود: «اسلام به شمشير على عليه السلام و اموال خديجه پا گرفت».

اكنون نوبت فاطمه عليهاالسلام بود كه با ثروتى كه در اختيار داشت درخت نوپاى ولايت را از ضربه هاى سهمگين دشمن نجات دهد. با توجه به فقر شديد مردم در اول اسلام و اينكه فدك ثروتى نسبتاً مهم بحساب مى آمد، غاصبين وحشت شديدى از اين اموال داشتند كه هم تقسيم آن بين فقرا توسط فاطمه عليهاالسلام اثرات نامطلوبى بر كار آنان مى گذاشت و هم مى ترسيدند اميرالمؤمنين عليه السلام آنرا در راه هدف خود صرف كند و بر عليه آنان اقداماتى نمايد. لذا خود ابوبكر به اين مطلب تصريح كرده كه ما با گرفتن بنيه ى مالى از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله از اين جهات خيال خود را آسوده مى كنيم. [به بخش سوم اين كتاب در ص 58 مراجعه شود.]

نشان دادن قدرت بدعت گذارى

يكى از اهداف غاصبين آن بود كه در اعلا درجه ى جهل به احكام الهى و قوانين اجتماعى مى خواستند خود را بعنوان قانون گذارانى كه در قبض و بسط امور يد دارند جلوه دهند. آنها هم براى بدعتهاى آينده ى خود نياز به چنين خودنمايى داشتند و هم براى مسائلى كه هر ساعت براى اسلام پيش مى آمد و بالاخره بايد جوابى براى آن آماده مى كردند. و پيداست كه قانون از قداست خاصى برخوردار است و بايد نمود كار را طورى پيش بياورند كه ظاهر دينى آن حفظ شود.

غصب فدك را با همين نقشه آغاز كردند، و پس از جعل حديث «ان اللَّه ابى ان يجمع النبوة و الخلافة فى اهل بيت واحد» كه ايامى پيش دست به جعل آن زده بودند، اكنون اقدام به دومين جعل در اسلام نمودند و حديثى تحت عنوان «النبى لايورّث» آماده كردند كه اين اقدام ضد دينى خود را دينى جلوه دهند، و از قداست نام پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده كنند. با عنوان حديث آنحضرت به جنگ دين بيايند و عملاً ثابت كنند كه قادر به چنين كارى هستند.

از سوى ديگر بعنوان اينكه مى خواهيم درآمد فدك را در راه جهاد با مرتدين به مصرف برسانيم و با آن اسلحه بخريم و لشكر مسلمين را نظام بدهيم ظاهر جالبى به كار خود دادند. لابد تاريخ فراموش كرده است كه با همين اموال خالد بن وليد را سراغ قبيله اى فرستادند كه بخاطر استقامت بر خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام و نپذيرفتن حكومت غاصبين مورد

حمله قرار گرفتند و مالك بن نويره بدست آنان كشته شد و خالد در همان شب با همسر او زنا كرد!!

همچنين با شاهد خواستن از فاطمه عليهاالسلام چنين وانمود كردند كه در مسئله اى كه اموال مسلمين مطرح است حتى از فاطمه عليهاالسلام شاهد مى خواهند و گويى اين اندازه پايبند به احكام دين هستند!

از جهتى ديگر اجماع مسلمين را مطرح كردند و اينكه غصب فدك هر اندازه خلاف و ضد دين باشد مردم طرفدار آن هستند و ما بخاطر مردم اين كار را مى كنيم و الا خود چنان تمايلى به آن نداريم. با اين كار رنگ تقدس ديگرى به كار خود دادند و بعنوان يكى از پايه هاى قانونگذارى خود آنرا مستحكم نمودند.

اينها همه بعنوان قدرت نمايى بود تا نشان دهند با سابقه ى جهل مطلقى كه دارند اخيراً قادر به بدعتگزارى هستند و گويا چيزهايى از دين فهميده اند و كم كم مشغول تكميل مراحل آن هستند.

البته اسلام يك روز و دو روز نبود كه اين جهل ظاهر نشود و اين مقدس نمايى بر هم نريزد. در طول خلافت غاصبانه هر روز سؤالهاى دينى تازه اى پيش مى آمد و مسائل تازه اى مطرح مى شد كه ناآگاهى غاصبين نسبت به احكام دين روز بروز روشن تر مى گشت و آنچه درصددش بودند به طور معكوس ظهور مى كرد.

طرفدار نمودن مردم نسبت به خود

غاصبين با توجه به خونهاى ريخته شده در بدر و اُحد كه اميرالمؤمنين عليه السلام شجاع آن ميدانها بود و همين مردم پدران و فاميل خود را به شمشير على عليه السلام از دست داده بودند، توانستند نظر مردم را بر ضد آنحضرت تحريك كنند، و آنان را نسبت به هر چه به نفع آنحضرت تمام مى شود مخالف نمايند.

از سوى ديگر اخلاق جاهلى كه هنوز آثار آن در مردم باقى بود و گاهى سر از تعصبات بيجا و گاهى از فرهنگ پايين مردم درمى آورد، وسيله ى خوبى براى تحريك عواطف و ضماير مردم بود. اينكه حقى به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داشته باشد مسئله اى بود كه خيلى راحت مى شد مردم را بر ضد آن تحريك كرد. اينكه ثروت بزرگى در اختيار فاطمه عليهاالسلام باشد مطلبى بود كه خوب مى شد از آن استفاده ى منفى برد. اينكه فدك مايه ى عظمت على و فاطمه عليهماالسلام باشد نقطه اى بود كه براحتى مى شد آنرا به رخ مردم كشيد.

اين مجموعه را غاصبين بخوبى درك مى كردند و از آن براى جمع مردم بر ضد خاندان رسالت استفاده مى كردند و انصافاً نتايج خوبى هم مى گرفتند. آنگاه كه ابوبكر از استدلال در مقابل مقام ولايت كبرى عاجز مى شد فوراً مسائل را بر عهده ى مردم مى گذاشت و مى گفت: اين كار را مردم بر عهده ى من قرار دادند، و من خواسته ى آنان را اجرا كردم، و اكنون هم حاضرم مردم بين من و تو قضاوت كنند.

حضرت زهرا عليهاالسلام هم دقيقاً همين جهت را هدف سخنان خود قرار داد و فرمود: در جايى كه خدا حكم مخالف داشته باشد و مقام عصمت سخن بگويد، رضايت و اتفاق مردم ارزشى ندارد.

بدست آوردن منبع مالى براى اقدامات خود

از آنجا كه منبع مالى حكومت غاصب قوى نبود و از سوى ديگر جنگهايى تحت عنوان مرتدين مطرح شده بود، نياز به يك درآمد كلان بخوبى احساس مى شد و فدك در اين جهت يك منبع استثنايى بود. آنان بخوبى مى دانستند كه به چنگ آوردن اين منبع مشكلات بزرگى را حل مى كند، و به همان اندازه كه گرفتن آن از اهل بيت عليهم السلام مهم است، بدست آوردن آن براى حكومت خود از آن مهمتر است. تا اينجا اجمالى از اهداف غاصبين در غصب فدك بيان شد و اينك ببينيم چرا اهل بيت عليهم السلام اينگونه مسئله را پى گيرى كردند.

اسرار پيگيرى اهل بيت در مسئله ى فدك

در مقابل نيتهايى كه غاصبين براى غصب فدك داشتند، اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام اهدافى متقابل به اضافه ى مقاصد مقدس ديگرى در نظر داشتند كه آنگونه برخورد كردند و استقامت نمودند.

در بين اين اهداف فقط يكى به خود اهل بيت عليهم السلام مربوط مى شد و بقيه مقابله با دشمنان دين به صور مختلف بود تا از اجراى اهداف خود عاجز شوند.

دفاع از عصمت اهل بيت

آنچه به اهل بيت عليهم السلام مربوط مى شد ايستادگى در مقابل خدشه دار شدن عظمت مقام عصمت بود. در واقع غاصبين كه بدون محاكمه فدك را غصب كردند در درجه ى اول خواستند فاطمه عليهاالسلام را در تصرف فدك ناحق جلوه دهند و در مرحله دوم كار خود را حق به جانب نشان دهند و در مرحله ى سوم طلبكار هم باشند كه اصلاً از روز اول چرا فاطمه عليهاالسلام خودش فدك را تقديم نكرده است!!!

آنچه بعنوان استدلالها و اتمام حجتها در مقابل غاصبين انجام گرفت كه مجموعه اى از آيات قرآن و كلمات پيامبر صلى الله عليه و آله و عرفيات مسلم اجتماعى و اخلاقى است، براى آن بود كه اگر سكوت مى كردند آينده ى تاريخ چنين قضاوت مى كرد كه نكند فاطمه عليهاالسلام هم به ناحق آنرا در تصرف داشته كه وقتى از او گرفتند هيچ نگفت؟!

بخصوص آنكه دشمن در پى سوژه اى بود كه اين جهت را براى اهل بيت عليهم السلام ثابت كند.

لذا قبل از هر دليلى، واضح ترين جهت در اقدام و استقامت آن دو معصوم در مسئله، اثبات حقانيت خود و پيشگيرى از اهداف خبيث غاصب بود تا قداست مقام عصمت به هيچ عنوان تحت سؤال نرود و براى هميشه تاريخ بدانند كه اموال دنيا- به هر بزرگى كه باشند- كوچكتر از آنند كه مقام شامخ معصوم را پايين بياورند.

درجه ى رفيع عصمت كه به عرش مى سايد و از جانب خداوند است بمعناى صاحب اختيار كل جهان است و تصرف در تكوين و تشريع مطرح است. اين مقام را كجا كه سبك مغزانى در صدد نسبتهاى پيش پا افتاده اى باشند كه از دهان و شكم تجاوز نمى كند؟!

با در نظر گرفتن اين جهت اصلى كه به خود اهل بيت عليهم السلام مربوط مى شد مى پردازيم به جهاتى كه مربوط به دشمن بود و بايد انجام مى شد.

معرفى مبغضين و اذيت كنندگان فاطمه

غاصبين و مردم واقعاً در پى قطعه زمينى بنام فدك نبودند، چرا كه زمين براى غصب كردن بسيار بود و لزومى نداشت از ميان آن همه باغهاى حجاز كه در چهار سوى مدينه بود فقط سراغ فدك بيايند.

اين اقدام ناجوانمردانه، فقط عيار حب و بغض را روشن كرد. وقتى گرفتن ملك فاطمه عليهاالسلام مطرح شد بسيارى از دلها از خوشحالى تپيدن گرفتند و قرار از كف دادند. آنگاه كه فهميدند حضرت زهرا عليهاالسلام از اين اقدام بشدت منزجر شده است بيشتر شتاب گرفتند و بغض خود را ظاهر كردند. آنگاه كه اذيت دختر پيامبر صلى الله عليه و آله به ميان آمد جمعيت بيشترى جمع شدند، و آنگاه كه جسارتى عظيم به فاطمه عليهاالسلام صورت گرفت كسى لب باز نكرد.

اين زمينه محك خوبى براى باز كردن سفره ى دلها بود تا معلوم شود مسئله بر سر قطعه زمينى نيست، بلكه اين بغضهاى نهفته با خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله است كه چنين بروز كرده است. اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام هم با مقاومتشان خواستند هرچه بيشتر اين باطن نهفته ى غاصبين و طرفدارانشان را روشن كنند. هرچه استقامت بيشتر مى شد بغض و اذيت اوج مى گرفت و نشان مى داد كه چند نفر در محبت فاطمه عليهاالسلام باقى مانده اند، چند نفر با دشمن او دشمن اند، و چند نفر دشمن او و طرفدار دشمن اويند و آماده اند تا كينه هاى كهنه را خالى كنند.

اين بهترين نتيجه اى بود كه مى توانست براى نسلهاى آينده روزنه اى براى تحليل صحيح وقايع باشد و چنين هم شد. امروز همه مى دانند كه دوست فاطمه عليهاالسلام فدك او را غصب نمى كند و قلب او را نمى آزارد و گريه ى او را بلند نمى كند و در كوچه او را مورد جسارت قرار نمى دهد، و براى قطعه زمينى اين همه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را به مسجد و محاكمه نمى كشاند. اكنون كه دشمن زهرا عليهاالسلام شناخته شد عضويت در هر دو جبهه اختيارى است. اينكه فاطمه عليهاالسلام به دشمنان خود اعلام كرد: «حتى يك كلمه با شما سخن نخواهم گفت تا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بروم و شكايت شما را نزد او ببرم» تا آخر روزگار خط فاطمه عليهاالسلام را براى شيعيان و طرفدارانش روشن كرد.

اعتراض و معرفى بدعت گزاران جاهل

از اهدافى كه بر عهده ى رهبران دين است معرفى بدعت گزاران و تبيين روش آنان است تا مردم گمراه نشوند. اين بيان بايد طورى صاحبان بدعت را معرفى كند كه هم ترفندهاى آنان شناخته شود و هم براى آيندگان راه روشنى ارائه شده باشد.

اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام در چندين مرحله اتمام حجت- كه شرح آن خواهد آمد- بخوبى مشت بدعت گزار را باز كردند كه هم با قرآن ضديت مى نمايد و هم گفته هاى پيامبر صلى الله عليه و آله را زير پا مى گذارد و هم به آسانى به پيامبر صلى الله عليه و آله دروغ و افت را مى بندد و هم به ساده ترين مبانى قضاوت جاهل است و نمى داند از كه شاهد بخواهد و از چه كسى قَسَم طلب كند، و هم جهل مطلقى نسبت به همه ى جوانب ديگر بر مغز او حاكم است كه حتى قادر نيست باطل خود را نيك جلوه دهد!

پس از احتجاجات اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام، ابوبكر و عمر بطورى خلع سلاح شده بودند كه رسماً گفتند: «ما قادر به مخاصمه با شما نيستيم و جواب شما را نمى توانيم بدهيم، ولى بايد (به زور!) آنچه ما مى گوئيم انجام شود». وقتى اين اقرار را نمودند حقيقت تمام عيار جلوه كرد و بدعت گزار بخوبى معرفى شد و هدف حاصل گرديد.

اثبات ضديت غاصبين با دين خدا

فدك سبب خوبى شد براى معرفى باطن و خميره ى اصلى غاصبين تا پايه ى كار بر همه روشن باشد.

هدف اصلى غاصب، محو اثر دين و طبعاً محو حافظين دين از صفحه ى اجتماع، و محو آثار و يادگارهاى يادآور دين و پيامبر صلى الله عليه و آله بود تا راه براى بازگشت سريع به جاهليت باز باشد. وقتى مدافع دين نبود و آنگاه كه دين در اجتماع كم رنگ شد و آنچه يادآور و احيا كننده ى دين در اذهان است از انظار مردم پاك شد، براحتى مى توان مردم را به جاهليت سوق داد و بدعتها را به جاى خالى دين جايگزين كرد. بدعتها چيزى جز همان مبانى جاهلى و اخلاق جاهليت نيستند.

در مسئله ى فدك كه در ظاهر بعنوان غصب يك ملك شخصى بروز كرده بود، اميرالمؤمنين و حضرت زهراعليهما السلام سعى وافرى نمودند تا اين حقيقت را به مردم برسانند كه در سايه ى اين مسئله ضربه هاى سهمگينى بر پيكر دين وارد مى شود و اين مقدمه اى براى گامهاى بعدى خواهد بود.

مقابله با استناد كارها به اجتماع و اتفاق مردم

در دين خدا حكم و امر از آن خدا و نمايندگان اوست. مردم بعنوان مجموعه ى محترمى بنام اجتماع و جامعه مطرح هستند، ولى قدرت تشخيص حقايق و حكمتها در حد عقل ضعيف بشر نيست، و در اين مورد انسانها بارها و بارها امتحان داده اند و خود نتيجه ى خسران آن را گرفته اند.

ابوبكر و عمر در چنين اقدام جسورانه، مستمسكى بعنوان اتفاق مردم را به ميان آورده بودند، كه حضرت در چند جبهه با آن مقابله كرد و در پايان خودِ اجماع كنندگان را مورد خطاب قرارداد كه بر فرض قبول اتفاق، چه حق داريد كه بر سر باطل اتفاق كنيد و چه كسى اين اجازه را به شما داده است؟ اگر همه ى مردم روى زمين هم بر باطل اتفاق كنند به خدا ضررى نمى رسانند و حقيقت تغيير نخواهد كرد.

اضافه بر آنكه سوء استفاده ى غاصبين از حال روانى مردم و در نظر گرفتن سوابق آنان و استفاده از ترفندهاى اخلاقى و ارائه ى مظاهر تقوا و حاكم كردن زور در اجتماع براى حصول اجماع، همه باعث بوجود آمدن اين حالت خاص شده بود، و با اين اقدام حضرت همه ى اين ترفندها بر ملا شد.

شكستن قدرت ظالم و مقابله با زور

نكته ى جالبى كه فطرتاً براى هر بشرى قابل درك است مقابله با ستم و اعلام نفرت از آن است. اگر فدك را ضمن يك خواهش و تقاضا از حضرت مطالبه مى كردند شايد شكل مسئله فرق مى كرد. اگر لااقل مجلس محاكمه اى تشكيل مى دادند باز صورت كار تغيير مى كرد.

اينكه براى تصرف ملكى كه تحت تصرف كسى است بدون طى مراحل قانونى و محاكمه و شنيدن دليل مدعى و مدعى عليه، با استفاده از زور مأمورانى بروند و نماينده ى حضرت زهرا عليهاالسلام را از فدك بيرون كنند، حاكى از حكومت قلدرى و آغاز هرج و مرج در اجتماع است.

براى آنكه مردم بدانند اگر ابوبكر به خيال خود سخن حقى هم دارد بايد به شكل قانونى مطرح كند و پس از استماع سخن طرفين وقتى حكم صادر شد عمل نمايد، اين اقدامات حضرت زهرا عليهاالسلام از نظر قوانين قضاوت بين المللى نيز آنان را محكوم كرد و هر بشرى با هر آئين و مذهبى مى تواند درباره ى مسئله ى فدك قضاوت كند و ببيند كه ساده ترين مسئله ى قضائى درباره ى آن رعايت نشده است!

ندادن شرايط مالى به غاصبين

مسئوليت كمك به ظالم از مسايلى است كه خداوند بر سر آن مردم را مؤاخذه مى نمايد، چرا كه كوچكترين يارى و اعانت به ظالم شركت در ظلم اوست.

سكوت در مقابل غصب فدك يك وجهه اش كمك كلان مالى به غاصبين بود كه از طريقى بنام اسلام با مسلمانان مى جنگيدند و از سوى ديگر پايه هاى حكومت خود را محكم مى كردند و از سويى بازكردن راه براى ادامه بدعت گزاريها بود.

لذا مقابله ى حضرت، براى بيرون آوردن اين اعانه ى مالى از دست حاكم غاصب بود تا سالهاى سال انحرافاتى كه پيش خواهد آمد از اين تقويت روزهاى اول سرچشمه نگرفته باشد. اگر چه اين مقابله ى حضرت در ظاهر اثرى نبخشيد ولى صاحب اموال آخرين تلاش خود را براى بيرون آوردن آن از چنگ غاصب نمود و در پيشگاه الهى معذوريت خود را ثابت كرد.

در دست داشتن شرايط مالى مناسب

و قتى كسى مالى را غصب مى كند اكثراً مردم مالك را فراموش مى كنند و فقط در صدد آنند كه آيا متصرف جديد كار درستى كرد يا نه؟ در حاليكه هركس براى احياى حقوق خويش قيام كند به طبيعى ترين حق خود اقدام كرده و هيچ خجالت و ملامتى هم ندارد.

اگر ما بگوئيم كسى اموال حضرت زهرا عليهاالسلام را به سرقت برده بود و حضرت براى بازگرداندن آن اقدام فرمودند اين به معناى دنيا طلبى است؟! آيا اشخاصى كه به دنيا اعتنا ندارند بايد گرسنه بمانند و دنيا پرستان هرگونه كه مايلند به چپاول بپردازند؟

حضرت زهرا عليهاالسلام مى فرمايد: «اين ملكى بود كه برايم عزيز بود چرا كه از جانب خداوند و بدست پيامبرش عطا شده بود، و اين را براى فرزندانم نگاه داشته بودم كه آنان به مردم محتاج نباشند». آيا دفاع از چنين جنبه ى اقتصادى زندگى آن هم در مقابل كسى كه آنرا به زور گرفته، مشكلى دارد؟ و اصلاً جاى سؤال و اشكال است؟ گذشته از اينكه تا آن روز اين اموال به مصرف فقرا مى رسيد و دلهايى شاد مى شد كه اكنون بايد با دست خالى از درِ خانه ى فاطمه عليهاالسلام باز گردند!

حضرت زهرا عليهاالسلام اين اموال را در مصارفى خاص مصرف مى كرد و اينك بايد ببيند در ضد آنچه خود مايل به صرف آن است خرج مى شود و او همچنان قادر بر دفاع از اموال خود نيست. آيا دفاع براى چنين ثروت حلالى از ساده ترين اقدامات هر بشر و هر مسلمان نيست؟

از همه جالب تر اينكه مسئله بر سر مبلغى اندك نبوده كه هركس از فاصله دور با خطاب و عتاب بگويد اين ارزشى ندارد، گذشت كنيد! چطور مصرف آن براى غاصبين شيرين است، و فقط بايد به كام فاطمه عليهاالسلام تلخ شود؟ تا اينجا سعى شد اسرارى كه عيناً از كلام شخص اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام استفاده شده ارائه گردد و مسلماً جهاتى هست كه زمينه ى اجتماعى براى بيان آنها آماده نبوده است. به اميد آن روز كه با ظهور حضرت بقية اللَّه الاعظم عجل اللَّه تعالى فرجه و محاكمه ى غاصبين بدست يداللهى آن امام حاضر، حقايق و نهفته هاى ديگرى از فدك بر ما فاش شود.

تحليل و خلاصه اى از خطابه ى حضرت زهرا

خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام كه براى نخستين بار در روزهاى آخر عمر آنحضرت ايراد شد، با توجه به بى سابقه بودن آن و حال بيمارى فاطمه عليهاالسلام پس از شهادت حضرت محسن عليه السلام و مجروح بودن حضرتش از ناحيه ى صورت و سينه و بازو، و بار غصه اى كه از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و غصب حق اميرالمؤمنين عليه السلام و شهادت پسرش داشت، و غصب فدك كه اخيراً بر مصائب افزوده شده بود، و در كنار همه ى اينها بى توجهى مطلق مردم به تنها يادگار پيامبرشان و خاندانى كه باقيماندگان از نسل آنحضرت بودند تا حد تصميم بر قتل آنان و به آتش كشيدن خانه ى ايشان، همه ى اينها فكر را متوجه اهميت مطلب مى كند كه با آن شرايط جسمى و روحى و با در نظر گرفتن مردمى كه آنچنان جبهه گرفته بودند، چرا فاطمه زهرا عليهاالسلام اين اقدام بى سابقه را انجام دادند و به مسجد آمدند و براى مردم سخن گفتند.

اين سؤالى است كه در بخش چهارم كتاب تحت عنوان «اسرار غصب فدك» قسمتى از آن پاسخ داده شد، و در اين بخش نيز جنبه هاى ديگرى از آن تبيين مى گردد.

تحليلى از خطابه ى حضرت زهرا

دادگاه محاكمه ى غاصبين فدك، نه سخنرانى

مجلسى كه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله با حضور حضرت زهرا عليهاالسلام به همراه عده اى از زنان از يك سو، و در جمع مهاجرين و انصار و ابوبكر از سوى ديگر منعقد شده بود، نمى تواند بصورت يك خطابه و سخنرانى تلقى شود، بلكه دادگاه محاكمه ى غاصبان بود كه ناخواسته در آن حاضر شده بودند، و نتيجه ى فكرى آن تماماً به نفع صاحب فدك و بر ضرر غاصب آن تمام شد. آن مجلس بعنوان يك واقعه ى غير عادى در اذهان و در صفحات كتب ثبت شد و براى قضاوت آينده ى تاريخ به ثبت رسيد. مظلوم و ظالم سخن خود را گفتند و ضبط شد تا قاضيان تاريخ براحتى حكم كنند.

اگر فقط به صورت سخنرانى حضرت زهرا عليهاالسلام بود و ادعاهاى پوچ غاصبين معلوم نمى شد، قضاوت كنندگان گوشه هايى از ماجرا را نمى دانستند و ممكن بود به خود اجازه ى قضاوت ندهند. نگرش حضرت به آينده ى آن ماجرا در سرتاسر خطابه كاملاً مشهود است، و اين از بركات مقام عصمت كبرى است.

سند قرآنى فدك در مقابل سند جعلى غاصبين

استناد حضرت زهرا عليهاالسلام به آيات شريفه ى قرآن و كلمات پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از جنبه هاى شاخص خطبه است. در مقابل اين آيات محكم و براهين مستدل، غاصبين تنها يك حديث جعلى مطرح نمودند كه كسى جز خودشان و دو دخترشان مدعى و شاهد آن نبود، و اين خود شديدترين ضربه ى كارى بر پيكر گفتار و رفتار دشمن بود.

جالب تر از اين، بيان و استدلالهاى دندان شكن حضرت بود كه مطلب را طورى واضح مى كرد كه باطل بودن سخن خصم براى همه روشن مى شد. چنين قدرت كلام چيزى بود كه دشمن از آن عاجز بود، و عملاً نشان مى داد كه مقاومت خود را از دست داده است. لذا در هر مرحله ادعايى را رها مى كرد و به شاخه ى ديگرى مى رفت و ادعاى جديدى مطرح مى ساخت.

تقسيم حساب شده ى خطابه ى فدك

آنچه در خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام مشهود است حساب شده بودن كلمات و جملات و خطابها و مطالب است كه جز از مقام عصمت كبرى ساخته نيست. در ابتداى سخن بدون در نظر گرفتن مخاطب خاصى، حمد و ثناى الهى و ذكر پيامبر صلى الله عليه و آله را آغاز كردند، و يك دوره تاريخچه ى گذشته ى اسلام را بيان كردند.

مسلمانان را چند بار مورد خطاب قرار دادند و هر بار مطلب تازه اى از نقاط ضعفشان مطرح كردند. گاهى خطاب را متوجه انصار مى نمودند بدان دليل كه غاصبين اصلى همگى از مهاجرين بودند، و گاهى همه را مورد خطاب قرار مى دادند، ولى مى بينيم مهاجرين غاصب را بخصوص مورد خطاب قرار ندادند.

خطاب حضرت در چند مورد با شخص ابوبكر است كه در واقع او را به محاكمه مى كشد و وادارش مى كند تا سخن بگويد و به ضعف خود و بى ارزشى دليلش اقرار كند.

در موردى حضرت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را مورد خطاب قرار مى دهد و در حضور مسلمانان شكايت خود را از بى اعتنايى آنان به پيشگاه پدر عرضه مى دارد.

مطلب دقيق ديگر بيان سابقه ى حال مسلمينى است كه براى خود ادعايى داشتند و در فكرهاى تازه اى بودند. حضرت با تشريح سابقه ى نكبت بار فرهنگى و فقر و گرسنگى گذشته ى آنان، بخوبى متوجه شان كردند كه هر نعمتى دارند همه به بركت پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام است، و اگر آن دو بزرگوار و فداكارى هايشان نبود اكنون سفره ى آماده اى براى مردم گسترده نبود تا اينچنين افكارى در سر بپرورانند.