۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)

عباس عزيزى

- ۲ -


17- بهترين مخلوقات

در كتاب ادريس پيامبر آمده است : روزى حضرت ادريس (عليه السلام) اصحاب خود را دور خود جمع كرد و به آنها گفت : فرزندان حضرت آدم (عليه السلام ) روزى در محضر آدم (عليه السلام) اختلاف كردند كه بهترين خلايق كيستند؟
بعضى گفتند: پدر ما، آدم ، بهترين مخلوقات است ؛ چرا كه خدا او را با دست قدرتش آفريد و روحش را در او دميد و به فرشتگان امر كرد كه به عنوان احترام او را سجده كنند، او را معلم فرشتگان و خليفه زمين قرار داد و از همه 00خلايق خواست از او اطاعت كنند.
بعضى گفتند: نه ، بهترين مخلوقات ، فرشتگانند كه هيچ گاه گناه نمى كنند و همواره به انجام فرمان خدا مشغولند، ولى آدم ، گناه (ترك اولى ) كرد و با همسرش از بهشت رانده شد، گر چه توبه كرد و خداوند توبه اش را پذيرفت .
بعضى گفتند: بهترين مخلوقات ، جبرئيل امين است .
بعضى و بعضى و بعضى مطالب ديگرى گفتند، و در اين باره بسيار سخن به درازا كشيد، تا اين كه حضرت آدم (عليه السلام) به آنها رو كرد و فرمود، فرزندانم ، آنچه شما گفتيد هيچ كدام درست نيست ، وقتى كه خداوند مرا آفريد و روحش را در كالبد من دميد، برخاستم و نشستم و به عرش پروردگارم نگاه كردم ديدم ((پنج نور)) را كه در نهايت عزت و زيبايى و شكوه و كمال هستند، به گونه اى كه مرا غرق و واله انوار و درخشش خود كردند.
به خدايم عرض كردم : اينها چه كسانى هستند؟
فرمود: اينها بهترين مخلوقات من و بابهاى رحمت من و واسطه هاى بين من و خلق من هستند، اگر اينها نباشند، آسمانها و زمين و بهشت و دوزخ و خورشيد و ماه را نمى آفريدم .
گفتم : خدايا نام اينها چيست ؟
فرمود: به عرش بنگر!
نگاه كردم . ناگهان اين نامهاى پاك را ديدم : بار قليطا (محمد)، ايليا (على )، طيطه (فاطمه )، شبر (حسن )، شبير (حسين ). اى خلايق من ! مرا تهليل و تسبيح كنيد، خداى يكتا جز من نيست و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسول من است (18).

18- درجه اى در بهشت

از على (عليه السلام) نقل شده كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: در بهشت درجه اى هست كه نامش ((وسيله )) مى باشد و آن پيامبر است ، و اميد آن دارم كه آن ، من باشم . وقتى درخواست آن را از خدا مى كنيد، آن را براى من درخواست نماييد.
حاضران گفتند: چه كسى در آن سكونت دارد؟
فرمود: فاطمه و شوهرش و حسن و حسين ، عليهم السلام (19).

19- ناقه بهشتى

مالك دينار مى گويد: هنگامى كه مردم آماده حركت براى زيارت خانه كعبه بودند، در ميان مسافرين زنى ضعيف و ناتوان را مشاهده كردم كه بر شترى لاغر سوار شده و مردم او را از مسافرت با چنين مركبى منع مى كردند. مى گفتند: اين شتر تو را به مقصد نمى رساند، از اراده خود صرف نظر كن . زن به گفته آنها توجه نمى كرد؛ در بين راه شترش خوابيد و از كاروان باز ماند.
من به او رسيدم ، شروع به سرزنش نمودم كه به تو گفتند، ولى نپذيرفتى ! اكنون چه مى كنى ؟ جوابم را نداد. سر به سوى آسمان بلند كرده ، عرض ‍ كرد: خدايا! نه در خانه خودم گذاشتى و نه مرا به خانه ات رساندى ، لو فعل بى غيرك لما شكوته الا اليك ؛ اگر چنين كارى ديگرى جز تو نسبت به من مى كرد شكايتش را به تو مى كردم ، ولى اينك كجا و پيش چه كس شكايت برم ؟
مالك گفت : ديدم از ميان بيابان شخصى آشكار شد، مهار شترى را به دست گرفته و به اين طرف مى آمد. نزديك شده و به آن زن گفت : سوار شو. شترى به خوبى آن در ميان كاروانيان نبود. همانند برق به راه افتاده و از نظرم ناپديد گرديد. او را ديگر نديدم ، تا در مكه هنگام طواف پيدايش ‍ نمودم . سوگند دادمش كه خود را معرفى كن . گفت : نامم شهره ، مادرم مسكه ، دختر فضه ، كنيز حضرت زهرا (سلام الله عليها) است . آن شتر كه ديدى از ناقه هاى بهشت بود. خداوند را قسم دادم به حرمت فاطمه (سلام الله عليها) او هم به وسيله ملكى آن ناقه را فرستاد، تا پياده نمانم (20).

20- تشبيه فاطمه به ستاره زهره

انس بن مالك گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز صبح را با جماعت خواند و پس از نماز به جمعيت رو كرد و فرمود:
((اى گروه مردم ! كسى كه خورشيد بر او ناپديد شد، به ماه تمسك كند، و هرگاه ماه ناپديد شد به ستاره زهره ، متمسك شود، و اگر ستاره زهره ناپديد شد، به دو ستاره فرقدان (دو ستاره درخشنده اى كه نزديك قطب شمالى ديده مى شوند و در فارسى به آنها دو برادر گويند) متمسك گردد)).
سپس فرمود:
((من خورشيدم ، على ماه است ، فاطمه ستاره زهره است ، و دو ستاره فرقدان ، حسن و حسين مى باشند. و همچنين به كتاب خدا متمسك شويد و اين دو (قرآن و عترت ) از هم ديگر جدا نشوند (و به هم ديگر پيوند دارند) تا آن هنگام كه در روز قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد گردند)).
و در بعضى عبارات آمده آن حضرت فرمود:
((از خورشيد پيروى كنيد و بعد از آن از ماه و بعد از آن از زهره و بعد از آن از فرقدان ، سپس هر يك از اين امور را به مطالب فوق تفسير فرمود))(21).

21- عنايت فاطمه به حديث پيامبر

چند روز از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گذشته بود، مردى به در خانه فاطمه (سلام الله عليها) آمد و پس از شرفيابى به حضور آن حضرت ، عرض كرد: آيا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چيزى نزد شما به يادگار گذاشته تا مرا از آن بهره مند سازى ؟
فاطمه (سلام الله عليها) به ياد حديثى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) افتاد و به كنيز خود فرمود: اين كنيز! آن صفحه نوشته را به اين جا بياور. كنيز به جست و جوى صفحه نوشته پرداخت ، ولى آن را نيافت ، و بازگشت و به فاطمه (سلام الله عليها) گفت : آن را نيافتم .
فاطمه (سلام الله عليها) به او فرمود: واى بر تو، برو آن را پيدا كن ، كه ارزش آن در نزد من هم طراز ارزش حسن و حسين (عليه السلام) است .
كنيز رفت و به جست و جوى دقيق پرداخت و سرانجام آن صفحه نوشته را در ميان خاشاك پيدا كرد و به حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) آورد. نوشته آن صفحه عبارت از فرازهاى زير بود:
قال محمد النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): ليس من المؤمنين من لم يامن جاره بوائقه ...؛ از مؤمنان نيست كسى كه همسايه اش از آزار او در امان نيست ، و كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، به همسايه اش آسيب نمى رساند، و كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، سخن نيك مى گويد و يا سكوت مى كند، خداوند انسان خيرخواه ، بردبار و پاكدامن را دوست دارد، و انسان بد زبان و كينه توز و بسيار سؤ ال كننده (براى كمك مادى ) را دشمن دارد، بدان كه حياء از ايمان است ، و ايمان موجب ورود به بهشت مى باشد، و ناسزاگويى از بى شرمى است و بى شرمى موجب ورود به آتش دوزخ مى گردد))(22).
به اين ترتيب حضرت زهرا (سلام الله عليها) با توجه مخصوص به حفظ و احترام حديث پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، آن را يافت و تقاضا كننده را از معناى بلند آن بهره مند ساخت (23).

22- اميدوارى دادن

مردى به همسرش گفت : به حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) برو و از قول من به آن حضرت بگو: من از شيعيان شما هستم ، آيا شما قبول داريد كه من از شيعيان شما هستم ؟!
همسر او به حضور فاطمه (سلام الله عليها) آمد و پيام شوهرش را ابلاغ كرد. فاطمه زهرا (سلام الله عليها) به او فرمود: به شوهرت بگو:
ان كنت تعمل بما امرناك و تنتهى عما زجرناك فانت من شيعتنا و الا فلا؛ اگر تو آنچه را كه ما كرده ايم انجام مى دهى و از آنچه نهى نموده ايم به جاى نمى آورى ، پس از شيعيان ما هستى ، و گرنه از شيعيان ما نيستى )).
همسر نزد شوهر آمد و گفتار حضرت زهرا (سلام الله عليها) را به او ابلاغ كرد، شوهر او از اين پاسخ ، محزون گرديد و آه و ناله اش بلند شد و مى گفت : واى بر من ! كيست كه به گناه آلوده نباشد، بنابراين اگر من از گناه پاك نگردم ، شيعه نيستم و وقتى كه شيعه نبودم ، جاودانه در دوزخ خواهم بود، واى بر من چه خاكى بر سرم كنم ؟...
همسرش وقتى او را آن گونه آشفته و نگران ديد، به حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) آمده و جريان را به عرض او رسانيد.
حضرت زهرا (سلام الله عليها) به آن بانو فرمود: به شوهرت بگو: چنين نيست كه تو تصور مى كنى ، شيعيان ما از افراد نيك اهل بهشت هستند، ولى اگر گناهكار باشند، بر اثر بلاها و گرفتاريها كه به سوى آنها رو مى آورد، و صدماتى كه در صحراى محشر، در روز قيامت و يا در طبقه اعلاى دوزخ مى بينند، گناهانشان ريخته مى شود و آنها از گناهان پاك مى گردند، و سپس آنها را نجات مى دهيم و به سوى بهشت مى بريم (24).

23- رشد فاطمه در شرايط بحرانى

فاطمه زهرا (سلام الله عليها) زمانى چشم به جهان گشود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) زندگى سراسر جهاد و مقاومت فكرى دشوارش را آغاز كرده بود. در همين سالها بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مورد خطاب وحى قرار مى گرفت و وحى به او فرمان مى داد تا دعوت خود را آشكارا شروع كند و از زخم خارهاى خونينى كه در سر راهش مى رست و گردنه هاى دشوارى كه پيش رويش رخ مى نمود، هراس ‍ و خستگى به خود راه ندهد. در آن روزها، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سنگينى بار رسالت را بر دوش گرفته بود و نيروهاى ضلالت و گمراهى نيز متقابلا در برابر او قيام كرده بودند تا مگر كوششهاى او را بى ثمر سازند و به وسيله او را از دعوتش باز دارند.
فاطمه (سلام الله عليها) در چنين سالهاى بحرانى نشو و نما كرد. سالهايى كه هر چه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) در فراخوانى مردم به سوى خدا بيشتر مى كوشيد، دشمنانش نيز در شكنجه و رساندن آزار به يارانش بيشتر تلاش مى كردند.
فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در رويداد غم انگيز شعب ابى طالب با ديگر كودكانى كه قريش غذا را از آنان دريغ كرده بودند، شركت داشت . آنان از گرسنگى برخود مى پيچيدند، در حالى كه گرگهاى درنده قريش در اطراف شعب پاسدارى مى دادند تا مبادا كسى براى مسلمانان غذا بياورد.
پس از آن كه مسلمانان از قائله شعب رهايى يافتند، يك روز پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) سر به سجده گذارده بود، اما در همين حال افرادى از قريش به وى نزديك شدند و زهدان شتر بر سرش انداختند. فاطمه (سلام الله عليها) كه نظاره گر اين صحنه بود، پيش آمد و زهدان را از سر پدر برگرفت و دور انداخت . اندوهى بسيار قلب فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را در خود فرو گرفته بود.
فاطمه (سلام الله عليها) شاهد بود كه پدرش سفرى به طايف كرد تا مردم آن ديار را به سوى خداوند فرا خواند، اما هيچ كس به دعوت آن حضرت پاسخ نگفت (25).

24 - در طلب دنيا و حصول به آخرت

فاطمه (سلام الله عليها) زندگى و غذاى ناگوار و لباس درشت بافت و خشن را تحمل مى كرد و تنها خدا و روز قيامت را در نظر مى آورد.
در حديثى از سويد بن غفله آمده كه على (عليه السلام) به پيشامدى سخت گرفتار شد. فاطمه (سلام الله عليها) به نزد پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) رفت و در زد. رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: من احساس مى كنم محبوبم بر در ايستاده است . اى ام ايمن ! برخيز و بنگر.
پس ام ايمن در را گشود، فاطمه به خانه پيامبر قدم نهاد. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) خطاب به او فرمود: تاكنون در چنين هنگامى نزد ما نمى آمدى ؟!
فاطمه (سلام الله عليها) گفت : اى رسول خدا! خوراك فرشتگان در نزد خداى چيست ؟
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: حمد و ثناى خداست .
پس فاطمه عرض كرد: خوراك ما چيست ؟
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، در خانه آل محمد يك ماه است كه آتشى بر افروخته نشده . اينك پنج كلمه كه جبرئيل به من آموخته است ، به تو ياد مى دهم . فاطمه (سلام الله عليها) گفت : اى رسول خدا، اين پنچ كلمه كدام است ؟
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: يا رب الاولين و الاخرين ، يا ذا القوة المتين ، يا راحم المساكين و يا ارحم الراحمين .
فاطمه (سلام الله عليها) بازگشت . همين كه چشم على (عليه السلام) به او افتاد، گفت : مادر و پدرم به فدايت . اى فاطمه ! چه خبرى آوردى ؟
گفت : براى كارى دنيايى رفتم و براى آخرت بازگشتم .
على (عليه السلام) به او فرمود: آنچه پيش روى دارى ، بهتر است ؛ آنچه پيش روى دارى ، بهتر است (26).

25 - فاطمه ، پاره تن پيامبر

سعدبن اءبى وقاص (سعد بن مالك ) گويد:
از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود: فاطمه پاره تن من است ، هر كه او را شاد سازد، مرا شاد ساخته ، و هر كه او را ناراحت كند. مرا ناراحت كرده است . فاطمه عزيزترين آفريدگان نزد من است (27).

26 - چهار سواره در قيامت

عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب گويد:
از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود: اى مردم ! ما تنها چهار نفريم كه در قيامت سواره ايم و سواره ديگرى جز ما نيست .
مردى عرض كرد: پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا! آن سواران كيانند؟ فرمود: من بر براق خود سوارم ، و برادرم صالح (پيامبر) بر همان شترى كه قومش آن را پى كردند، و دخترم فاطمه بر شتر عضباى من ، و على بن ابى طالب بر اشترى از اشتران بهشتى سوار است (28).

27 - ورود به مسجد از درهاى خصوصى

پس از هجرت به مدينه و ساختن مسجد، پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) و اصحاب خانه هاى خود را در اطراف آن ساختند و هر كدام از خانه ها درى به مسجد داشت كه از همان درها وارد مسجد مى شدند.
روزى جبرئيل بر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شد و گفت : خدايت امر كرده است كه همه بايد درهاى خصوصى به سوى مسجد را ببندند، مگر على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها).
سبط الجوزى مى نويسد:
((اين عمل سر و صدايى در ميان عده اى پديد آورد و گمان كردند اين استثنا از جنبه عاطفى است ، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) همه را گرد آورد و آن گاه براى روشن شدن اذهان خطبه اى ايراد نموده ، فرمود: من از جانب خود هرگز دستور باز ماندن و بسته شدن درى را نداده ام ، بلكه اين امرى بود از جانب خدا، و من هم از آن پيروى كردم ))(29).

28 - قبولى توبه آدم

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد:
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) معناى آيه شريفه فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه را سؤ ال كردم . حضرت فرمود: هنگامى كه خداى تعالى آدم را در هند و حوا را در جده فرود آورد. (بر حضرت آدم مدتها گذشت كه اشك غم بر چهره مى ريخت ) تا اين كه خداى تعالى جبرئيل را بر او نازل كرد و فرمود: يا آدم ، آيا من تو را به دست (قدرت ) خود نيافريدم ؟ آيا از روح خود در تو ندميدم ؟ و آيا ملايك را به سجده كردن بر تو فرمان ندادم ؟ و آيا حوا را كنيز خودم را به تو تزويج نكردم ؟ حضرت آدم عرض كرد: بلى . خطاب آمد: اين گريه مداوم تو از چيست ؟ عرض كرد: خدايا، چرا گريه نكنم ، كه از جوار رحمت تو رانده شده ام . خداى متعال فرمود: اينك فراگير اين كلمات را كه به وسيله آن ، خدا توبه تو را قبول مى كند و گناهت را مى بخشد؛ بگو يا آدم :
((پاك و منزهى تو؛ نيست خدايى جز تو؛ بد كردم و به خود ستم روا داشتم ؛ پس به حق محمد و آل محمد مرا ببخش ؛ به درستى كه اين تويى كه بسيار بخشنده و مهربان هستى )).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در پايان سخن فرمود: ((اين است آن كلماتى كه خداى تعالى به حضرت آدم آموخته است )).
گويى خداى تعالى حضرت آدم را با اين كلمات گران قدر تسلى داده است كه : اگر از جوار رحمت من دور شده اى ، اينك ارزش فرا گرفتن اين كلمات گران قدر، عوض ، هم سنگ و برابر جوارحمان ، و هم طراز فردوس و جنان است ، و جبران آن نعمتى است كه از آن محروم شده اى (30).

29 - نور فاطمه از نور ماست

عمار مى گويد: اميرالمؤمنين (عليه السلام) را ديدم كه به منزل صديقه زهرا(سلام الله عليها) وارد شد، هنگامى كه فاطمه (سلام الله عليها) آن حضرت را مشاهده نمود، عرض كرد: به نزديك من آى ، تا از آن چه در گذشته به وقوع پيوسته ، و آن چه تا روز قيامت واقع خواهد شد، و از آن چه هرگز واقع شدنى نيست ، با تو سخن گويم .
سپس عمار چنين گويد: ديدم اميرالمؤمنين (عليه السلام) بدون آن كه پاسخى به زهرا بگويد: به عقب برگشت . من نيز با او به عقب برگشتم .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) از نزد حضرت زهرا(عليه السلام) به حضور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شتافت و به محض ورود او رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: يا اباالحسن ! نزديك تر بيا، و چون على (عليه السلام) جلوس نمود، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او فرمود: يا على ! من داستان را بازگو كنم ، يا كه تو خود مى گويى ؟
على (عليه السلام) فرمود: اگر شما لب به سخن بگشاييد، نيكوتر و زيباتر است .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: گويى من همراه تو بودم كه بر حضرت صديقه زهرا(سلام الله عليها) وارد شدى ، و او چنين و چنان گفت ، و تو از آن جا (به نزد من ) بازگشتى و (مطلب را با من در ميان گذاشتى ).
على (عليه السلام) عرض كرد: بلى يا رسول الله !
و سپس افزود: آيا نور فاطمه از نور ماست ؟
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: مگر اين موضوع را نمى دانى ؟
آن گاه على (عليه السلام) سجده شكر به جاى آورد.
(طرز سؤ ال و جواب ، نشان مى دهد كه اين پرسش و پاسخ فقط براى تفهيم موضوع به ديگران است ((آيا نور فاطمه از نور ماست ؟ - آرى ، مگر تو خود نمى دانى ؟)) در اين جا ندانستن مطرح نيست ، و على (عليه السلام) نمى گويد نه نمى دانم ، بلكه همان طور كه گفته شد، اين گفت و شنود براى تشريح موضوع ، جهت آگاهى ديگران و بس ).
عمار مى گويد: اميرالمؤمنين (عليه السلام) از حضور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سوى فاطمه (سلام الله عليها) روان شد و من نيز همراه او وارد خانه زهرا(سلام الله عليها) شدم .
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: يا اميرالمؤمنين ! از اين جا به حضور پدرم برگشتى و آنچه را كه من به تو گفته بودم ، به آن حضرت بازگو نمودى ؟
على (عليه السلام) فرمود: بلى ، چنين بود يا فاطمه !
حضرت زهرا(سلام الله عليها) عرض كرد: يا اباالحسن ! هنگامى كه خداى تعالى ، نور وجود مرا آفريد، اين نور پيوسته خداوند را تسبيح و ستايش مى كرد. سپس پروردگار آن را به درختى از درختهاى بهشتى امانت داد، و اين نور همواره پرتوافكن و روشنايى بخش بود، تا اين كه پدرم به بهشت وارد گرديد، و از جانب خداوند تبارك و تعالى به او الهام شد كه از ميوه آن درخت بر گيرد و آن را ميل نمايد؛ در آن هنگام ، نور مرا خداى سبحان به صلب پدرم ، و بعدا به رحم خديجه بنت خويلد منتقل فرمود، تا اين كه از او متولد شدم ، من از همان نورم ، و از آنچه كه در گذشته واقع شده است و يا در آينده واقع خواهد شد، و از آنچه كه هرگز واقع نشده است ، باخبر هستم . يا اباالحسن ! مؤمن با نور خدايى نظاره مى كند))(31).

30 - فضايل از زبان پيامبر

حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در فضايل حضرت زهرا(سلام الله عليها) چنين فرمودند: جبرئيل (روح ) به نزد من آمد و گفت : هنگامى كه فاطمه قبض روح مى شود و دفن مى گردد، دو ملك در قبر از او سؤ ال مى كنند: پروردگار تو كيست ؟ مى فرمايد: الله پروردگار من است .
سپس مى پرسند: پيامبرت كيست ؟ در پاسخ مى فرمايد: پدرم .
آن گاه سؤ ال مى كنند: ولى تو كيست ؟ در جواب گويد: على بن ابى طالب ، همين كسى كه در كنار قبرم ايستاده است .
(سپس پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:) آيا باز هم فضايل ديگر زهرا را بيان كنم ؟ (شايد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خواهد به اين وسيله ندكر دهد كه : در اين عالم ، فاطمه تنها كسى است كه پدرش ((رسول الله )) و همسرش ((ولى الله ))است . پيامبر اكرم در ادامه سخن خويش مى فرمايد:
همانا خداى تعالى يك دسته از فرشتگان را براى محافظت فاطمه گماشته است ، تا از چهار طرف نگهبان او باشند؛ و اين ملايكه در حال حيات ، و هنگام مرگ او، و كنار قبرش پيوسته در خدمت او هستند، و كارشان صلوات فرستادن بر فاطمه و پدرش و همسرش و فرزندان اوست . (يعنى در منطق ملايك و لسان فرشتگان صلوات بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و على و حسنين (عليه السلام) همواره بايد با صلوات بر فاطمه (سلام الله عليها) تواءم باشد، و در اين منقبت نيز آن حضرت برابر و هم رديف آن چهار وجود مقدس ديگر مى باشد. سپس پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين به سخن ادامه مى دهد:)
هر كس مرا بعد از وفاتم زيارت كند، مثل اين است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است ؛ و كسى كه فاطمه را زيارت كند، گويى مرا زيارت كرده است ؛ و هر كس على را زيارت نمايد، مثل زيارت كردن حسنين است ؛ و آن كسى كه زيارت كند ذريه او را، همانند زيارت خود آنان است ...))(32)

31 - فاطمه از امتيازات على

در ((رياض النضره )) (جلد 2، ص 202) و در ((شرف النبوه )) از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده كه به على (عليه السلام) فرمودند:
((سه چيز به تو داده شده كه به هيچ كس حتى به من داده نشده است :
1 - تو داماد كسى مانند رسول خدا هستى و من داماد كسى نيستم كه پدر زنم مانند پدرزن تو باشد.
2 - همسرى صديقه مانند دختر من به تو داده شده كه من چنين همسرى ندارم .
3 - به تو فرزندانى مانند حسن و حسين عنايت شده است ، در حالى كه من فرزندانى مانند آنان ندارم .
ولى در عين حال شما از من هستيد و من از شما))(33).

32 - نورانيت فاطمه در بهشت

صفورى شافعى در كتاب نزهة المجالس (ج 2،ص 223) گويد: كسايى و غير او گفته اند:
((وقتى كه خدا آدم را خلق فرمود... تا آن جا كه گويد: در بهشت چشم آدم به بانويى افتاد كه درخشندگى و نورانيتش بى نظير بود و بر سر وى تاجى از طلا و مرصع به جواهر وجود داشت كه آدم زيباتر از وى را مشاهده نكرده بود. پس سؤ ال كرد: پروردگار، اين بانو كيست ؟ فرمود: فاطمه دخت محمد(صلى الله عليه و آله و سلم ). سؤ ال كرد: شوهر او كيست ؟ پروردگار به جبرئيل فرمان داد در قصرى از ياقوت را به روى وى بگشايد. وقتى جبرئيل در را گشود، آدم در آن قبه اى از كافور ديد و تختى از طلا كه بر روى آن تخت جوانى به زيبايى يوسف نشسته بود. پس ‍ فرمود: اين جوان شوهر وى ، يعنى على بن ابى طالب ، است ...))(34).