تجلى و ظهور عرفان نظرى‏

سعيد رحيميان

- ۹ -


پيوست

درجات شهود

اگر به مساله درجات شهود و تفاوتهاى آنها به تامل بنگريم، برخى صعوبتهاو تهافتها و تعارضات ظاهرى بين كلام عرفا و حتى تنازعها و جدالهاى بين آنان‏قابل حل مى‏گردد.از جمله در مكاتباتى كه بين دو تن از متالهان اسلامى قرن اخيريعنى حكيم متاله شيخ محمد حسين اصفهانى (كمپانى)و عارف وارسته سيد احمدكربلايى كه حول و حوش چند موضوع، از جمله ارائه تعبيرى از وحدت شخصى‏وجود رخ داده، بخوبى نمايان است كه مرحوم كربلايى از ديدگاه «اهل جمع ووحدت‏» سخن مى‏گويد، (1) از اين رو در مقام نفى مطلق كثرات و اسناد توهمى بودن‏بدانها بر مى‏آيد. و كلام مرحوم كمپانى از ديدگاه «اهل جمع الجمع‏» و لحاظ توامان‏وحدت و كثرت مى‏باشد، البته بدون آن كه ادعاى وصول بدان مقام را داشته، بلكه‏به جهت‏براهين عقلانى و استناد به آيات و احاديث و مكاشفات ديگر عرفا.مرحوم كربلايى خود معترف است كه «بلى، بعد از تنزل به مقام كثرت و اعتبار، به‏اعتبار مراتب و عليت و معلوليت و ظهور و بطون و ساير درجات وجود در ظرف اعتبار، به‏اعتبار كردن ماهيات را با نفسها كه مجرد اعتبار است و اعتبار كردن وجود را براى آنها كه‏اعتبار فى اعتبار است، آن وقت كثرت در موجودات بل الوجودات و التفاوت بالغنى والفقر و القوة و الضعف و الاستقلال و الربط و غير ذلك همه درست است. و از اين جهت‏است كه حيثيت تقييديه كه مجرد اعتبار است، اخذ در وجودات امكانيه شده كه اگر الغاى‏حيثيت‏شود و صرف الوجود ملحوظ شود، تعدد از بين برداشته شود; فلاتغفل!» (2) اما درعين حال، اين مقام را دون شان موحد واقعى مى‏داند: «و مرجع اخير به ضعف شهوداست و بقاى انيت‏سالك و عدم اندكاك آن...» (3) لكن بايد توجه نمود كه در مقام ذات‏و محو و فناى ذاتى همه تعينات بالكليه از جمله سخن و محتواى آن و فكر ومكاشفه و شهودى در بين نيست، آنجا مقام سكوت است و چون موضوع اين‏مكاتبات، در مقام بحث واقع است و نفس گفتگو و مباحثه فرع بر پذيرش كثرت‏بين متكلم و مخاطب است، از اين رو بايد ديد آيا اين كثرت، كثرت وجودى است(چنان كه بنا به وحدت سخنى چنين مى‏شود) يا آن كه كثرت در مظاهر مى‏باشد(چنان كه تعبيرى از وحدت شخصى بيان مى‏دارد، نظير برخى تعبيرات مرحوم‏كمپانى) و يا آن كه اصولا اين همه جز وهم و پندار، سنت و بحث و باحث، همه‏توهمند! مرحوم كمپانى با عنايت تام بدين نكته معرفت‏شناختى چنين مى‏گويد:«عرفا را حالاتى است، گاهى وحدت بينند و گويند:

يكى هست و هيچ نيست جز او

وحده لا اله الا هو

و گاهى كثرت بينند و مى‏گويند:

خيزتابركلك اين نقاش جان افشان كنيم

كاين همه‏نقش عجب درگردش پرگار داشت

و گاهى وحدت در كثرت بينند و گويند:

اين همه عكس كه بى‏نقش مخالف بنمود

يك فروغ رخ ساقى است كه در جام افتاد

و گاهى كثرت در وحدت بينند و گويند:

هرچه از نعت جلال آمد واز وصف جمال

همه در روى نكوى تو مصور بينم‏» (4)

مرحوم كربلايى ضمن گفتارى، مرحوم صدر المتالهين را كه پس از حمايت‏نخستينش از وحدت تشكيكى، در مباحث آخر عليت اسفار، وحدت شخصى وتوحيد خاصى را مبرهن نموده، مبتلا به عدم شهود توحيد و افتادن در ضيق خناق‏به جهت صرف برهان و عدم فناى جبل انيت و عدم تعقل توحيد خواصى‏دانسته‏اند و آنگاه در مقام داورى تفصيل قائل شده و سخن ملاصدرا را بعد از تنزل‏به مقام كثرت و اعتبار، موجه دانسته‏اند. در اينجا ابتدا عين كلام ايشان و سپس نقدحكيمانه استاد سيد جلال الدين آشتيانى را جهت ايضاح بيشتر مطلب ارائه‏مى‏دهيم، مرحوم سيد در نامه چهارم خود چنين آورده‏اند:

«اما مرحوم آخوند ملاصدرا طاب‏ثراه در اول كتاب، اگر چه توحيد خواص را تعقل‏نفرموده، ولى در بحث علت و معلول كه در ضيق خناق افتاده، اعتراف به مطلب قوم فى‏الحقيقه نموده كه عليت نيست فى الحقيقه، مگر تنزل علت‏به مرتبه نازله و الان، حصحص‏الحق را به زبان آورده، اگر چه مطالب كتابش با آن غالبا سازش ندارد و گويا سرش آن است‏كه برهان او را به اعتراف واداشته نه به بصيرت شهودى (5) والله العالم‏». با آن كه استادش‏ميرداماد اعلى‏الله مقامه كمال تصلب در اين مطلب را دارد و خودش هم مى‏گويدكه سابقا متصلب در اين مطلب بوديم و ممكن است كه اين اشتباه براى ايشان درمقام شهود از باب اشتباه واجب به ممكن بوده باشد:

رق الزجاج و رقت الخمر

فتشابها و تشاكل‏الامر

فكانما خمر ولا قدح

و كانما قدح ولا خمر

و مرجع اخير به ضعف شهود است و بقاى انيت‏سالك و عدم اندكاك آن...

و عجيب‏تر آن است كه با تصريح به آن كه مراد به وحدت حقيقى، آن است‏كه لاثانى‏له، كه مستلزم اعتباريت‏ساير وحدات است، فضلا عن الكثرات گويند كه:كثرت هم حقيقى است و حال آن كه كثرت نيست، مگر ضم وحدات اعتباريه‏بعضى به بعضى.

و اين به عينه مثل كوسه و ريش پهن خواهد شد و او را توحيد اخص الخواص‏مى‏شمارند.

كل ذلك از ترس آن كه مبادا جبل انيت انسان مندك شود، چون خود راموجود بلكه وجود شمرده‏اند، نهايت تفاوت بالغنى و الفقر و القوة و الضعف‏گذارده‏اند ... بلكه اين وجود نيست، مگر در ظرف عقل، آن هم براى ماهيت فى‏نفسها كه آن هم نيست، مگر در ظرف اعتبار عقل، والا ماهيت هميشه اماموجودة، و اما معدومة.

و فى الحقيقه ماهيات نيست، مگر حدود ظهورات و تجليات حضرت حق‏جل و علا، پس فى الحقيقه موجودند به وجود حضرت حق جل و علا:

من و تو عارض ذات وجوديم

مشبكهاى مرآت وجوديم

الله نور السموات والارض مثل نوره ...

بلى اگر سالك در اين مقام دم از وجود بزند حلالش باشد، لكن لا به وجوده‏بل به وجود الحق جل و علا فى ظهوراته و اطواره ... و اين معنا حاصل نشود ومگر بعد از فناى وجود و ماهيت‏سالك و كسى كه از براى ايشان وجود مى‏بيند،هنوز حقيقت فناى وجود براى او حاصل نشده، فضلا عن الماهية.

اين بود كلام در مقام توحيد بلى، بعد از تنزل به مقام كثرات و اعتبار ...» (6) استاد آشتيانى مطلب فوق را چنين بررسى و نقد نموده‏اند:

«آخوند ملاصدرا توحيد خاصى را خوب فهميده و در مواضع متعدد آن‏را برهانى نموده و هرگز به ضيق خناق هم نيفتاده ... فقط شخص اوست كه ازناحيه شرح صدرى كه خاص اوست، حقايق را به صورت برهان نيز تقريرمى‏نمايد و از عهده بر مى‏آيد و غير او در مقام تقرير مباحث كشف به صورت‏برهان، اغلب را جل و حيرانند; گاهى از ناحيه تجلى اسماى مشعر به كثرت وموجب تعدد، در شهود كثرات محوند و گاهى نيز از ناحيه تجلى اسما موجب‏فنا و زوال تعيين و تعدد، نفى كثرت نمايند و اين نيز ناشى از استعداد ذاتى‏اعيان است و جامع بين وحدت و كثرت نيز مظهر تجلى اسمايى است كه‏خاصيت اين اسما آن است كه مظهر آن اسما در حد اعتدال از شهود يا ادراك‏قرار دارد».

مرحوم عارف محقق سيد احمد، مانند ساير عرفاى اتباع آقا محمد بيد آبادى‏در نظريات و برهانيات تضلع ندارد و در مقام كشف، اعيان ممكنات را اعتبارى‏ديده و در مقام غلبه وحدت، كثرت را موهوم شناخته است ... صدرالحكما ... كتب‏او مشحون است از اثبات وحدت حقيقت وجود و شؤون وجود از علم و قدرت ودر مواضعى مى‏فرمايد: جميع درجات مراتب علم حقنه به معناى عالميت; او درجاى ديگر گويد:

«وجود امكانى از آنجا كه صرف ربط به علت است، ذاتش مستهلك‏است در ذات حق و هويت صريح ندارد ولا يشار اليه الا بالعرض ... يعنى‏وجود امكانى نيز هوهويت ندارد «يا من ليس هو الا هو» ... بنابراين توحيدخاصى را در دوران اسلامى احدى غير از صدر المتالهين برهانى ننموده‏است.» (7)

استاد آشتيانى سپس در مقام تحقيق مطلب مورد بحث چنين آورده‏اند: (سه‏مذهب در اين مقام، متصور است):

1. وجود در معلول، متحقق بالذات است ... و از باب آن كه نفس، ظهور علت‏است، حقيقتى غير ظهور علت ندارد و در نتيجه، حقايق متنزله از حق، نفس ظهورو عين ربط به وجود حقند و كثرت عبارت است از اضافات و نسب اشراقيه حق.

2. و يا آن كه كثرت، بالمره منتفى و آنچه را كه مراتب خلق و ظهور حق‏مطلق فرض نموديم، معدوم صرف و خيال محضند كه در فرض اول، كثرت ووحدت حقيقى و در فرض دوم، كثرت وهمى مى‏باشد.

3. يا آن كه قسم سومى نيز متصور بل كه واقع است و آن از اين قرار است كه:مراتب خلقى كه نفس ظهور و تدلى حقند و عرفا از آنها به نسب و اضافات تعبيرنموده‏اند ... از رقايق اسماييه در مقام واحديت و كثرات اعتباريه متحد با اسما درمقام احديت و شؤون حق در مقام مشاهده كثرت فى الوحدة كالشجرة فى النواة درموطن احديت ذاتيه محسوب مى‏شوند، حقيقتى غيرظهور حق ندارند ... و نسبت‏آن به حق، چون نفس ظهور حقند، همان ظهور و تدلى حق است، نه آن كه‏فى‏نفسها قطع نظر از اين ظهور، مقام و مرتبه‏اى ديگر از تحقق داشته باشند. به اين‏لحاظ، اعتبار تحقق اين شؤون الهيه ... به ماهيات و اعيان، نسبت مجازى واعتبارى است و ... عين ثانية ما يراه الاحول و اسناد تحقق به اين شؤون در حالتى‏كه نفس ظهور حقند ... از اوهام و اغلاط است، چون متحققند به نفس تحقق حق...; به اين اعتبار، كثرت اعتبارى است، ولى تفوه به اين كه حقايق خلقى با آن كه‏نفس تجلى و ظهور حقند و نسب و روابط وجود مطلقند... و در مرتبه همين وجودربطى و اضافى - يعنى اضافه اشراقيه - اوهام واباطيلند و تجليات ذاتيه و صفاتيه وفعليه حق، خيال اندر خيال و اوهام و مجاز است، امرى غير انكار اصل وحدت‏نمى‏باشد، چون اين وحدت همان كثرت است در مقام فعل و انه تعالى ظاهر ومظهر باعتبارين. (8)

تكميل

عرفا در مباحث عملى عرفان به توضيح اقسام مكاشفه و مراتب مشاهده ودرجات علم پرداخته‏اند كه در اين زمينه مى‏توان به رسائل مدون در عرفان عملى‏مراجعه نمود; (9) در اينجا حسن ختام را بيانى رسا از عارف وارسته مرحوم آية الله‏نجابت در اين زمينه قرار مى‏دهيم:

«مكاشفه سه قسم است:

1. يك قسمش كه تمام اهميت را دارد، همين فرموده آقا اميرالمؤمنين‏است: كشف سجات الجلال ... (10) كه آدم مى‏فهمد، تمام زندگى‏اش بسته به‏خداست و خودم سراب و وجود نما هستم، قهرا مرتبه فنا (را) خدا نصيبش‏مى‏كند... (اين) خودش مرتبه‏اى از مراتب توحيد است، بلكه دو ثلث ازتوحيد.

2. قسم ديگر، صرف قدرت نفس و تخيل است، يعين نفسش تا اندازه‏اى‏منور است [مثلا:] تخيل مى‏كند كه حضرت ولى‏عصر تشريف آوردند، جلوپاى آقا هم بلند شد، به رفقا هم مى‏گويد بلند شويد، آقا تشريف آوردند ودقيقه‏اى هم مؤدب مى‏نشيند، تخيل كار مى‏كند.

مقدارى قوه مخيله، نور مبارك آقا را كه نور خود اين شخص است، جلوه‏مى‏دهد، مانوس مى‏شود ... نوع خوابها با اين سيستم مكاشفه قريب است [اين‏قسم] صرف صنع است و باز يك مقدارى مماس با روحانيت و مماس با خداهست.

3. قسم سوم ... صرف علم است و اثر بعضى نفوس قويه ... كه شخص ...مى‏تواند كشف كند [مثلا:] چه چيزى در خانه مى‏خوريد، فلان چيزكى برايتان‏آورد و ... اين صرف علم است، كارى به دين ندارد (اين قسم) نافع نيست ونوعا مضر واقع مى‏شود». (11)

در جايى ديگر در مورد نحوه تبديل درجات علم و كشف، به وسيله وجدچنين فرموده‏اند: (12)

«اين علم، اين قدر برش ندارد كه شخص را فانى كند، فنا متفرع بر وجداست...[كه اين] وجد نور پروردگار... به راستى محرك مى‏شود كه پرروردگارعالم را نزديك خود ببيند و واجد را وارد دستگاه ربوى مى‏كند... نورپروردگار او را جلو مى‏برد، خواجه مى‏فرمايد. «هم به نور يار بينم يار را...»لذا خوب فهميده كه به نور علم نمى‏تواند در غيب معناى سر مكنون رابگويد، مگر نور ربوى چند مرتبه كمكش كند، آن وقت نور به اين بنده‏خدايى كه علم و وجد نصيبش شده بود، قهرا تحملش مى‏كند كه وارددستگاه محبت و ولايت پروردگار عالم شود».


پى‏نوشتها:

1) اشتهار آن مرحوم به واحدالعين (كسى كه چشم وحدت بينش بينا و چشم كثرت بينش نابيناست) ونيز دعاى نفرين‏وار ايشان در آخرين مكاتبه خويش در مورد خودشان كه «گويا خداوند متعال چشم‏او را از غير خود كور كرده، خداوند كورترش كند»

مؤيد اين سخن است، همچنين است مكاشفاتى كه‏از ايشان نقل شده است و سخنانى كه از اين پس در اين بحث از وى نقل خواهد شد.

2) توحيد علمى و عينى، ص 117.

3) همان جا.

4) مكاتبات عرفانى، ص 80 نيز توحيد علمى و عينى، ص 129 و 130; استاد حسن زاده آملى نيز درنصوص الحكم (ص 454) چنين آورده‏اند: (عرفا) گاهى در اطوار سير عرفانى‏شان وحدت بينند وگويند:

چون يك وجود هست و بود واجب و صمد

از ممكن اين همه سخنان فسانه چيست؟

و گاهى كثرت بينند و گويند:

اى آسمان واى زمين اى آفتاب آتشين

اى ماه و اى ستارگان من كيستم من كيستم؟

و گاهى وحدت در كثرت بينند و گويند:

اسم فراوان و مسما يكيست

آب يكى كوزه و جام و سبوست

و گاهى كثرت در وحدت بينند و گويند:

همه يارست و نيست غير از

يارواحدى جلوه كرد و شد بسيار

5) مرحوم علامه طباطبايى در رساله توحيد گفته‏اند: مرحوم صدر المتالهين در مباحث توحيد بر اساس‏تشكيك در وجود تسهيلا للمتعلمين مباحث‏خود را بنا نهاده است و اين مبنا تمام نيست، به علت آن‏كه موجودات را رابط و متعلق مى‏داند ... و خود صدر المتالهين در بحث علت و معلول از اسفار گفته‏است كه «ان هناك طورا آخر من التوحيد وراء هذا الطور». (به نقل از حاشيه توحيد علمى و عينى،ص 117; نيز رك: همان، ص 220; نيز رك: رسائل التوحيديه، ص 16.

6) توحيد علمى و عينى، ص 117.

7) مكاتبات عرفانى (حاشيه استاد آشتيانى)، ص 67 و 68.

8) همان، ص 70 و 71.

9) رجوع شود به رسائل قشيرى، مرصاد العباد، مصباح الهدايه و كشف المحجوب و ... همچنين‏مجدالدين بغدادى در تحفة البرره، بحثى مفصل در باب ششم، در اين زمينه آورده است، ابن‏عربى نيزدر مقدمه فتوحات خود در بيان علم الاسرا، علم الاحوال و علم العقول، به خوبى مراتب و درجات علم‏را تشريح نموده است.

صدر المتالهين نيز در مفاتيح الغيب، مفتاح رابع (ص 149 و 150، طبع انتشارات علمى - فرهنگى)اقسام و مراتب كشف را تبيين كرده است; نيز رجوع شود به رساله سير و سلوك بحر العلوم، حاشيه‏مرحوم علامه طهرانى، ص 159 - 161.

10) مقصود، اين قسمت از حديث‏شريف كميل است: «المكاشفة كشف سبحات الجلال من غير اشارة‏».

11) شرح كلمات، مرحوم آية‏الله نجابت، جلسه هفتم، توضيح كلمه المعرفة بالعلم معرفة.

12) همان، جلسه 13، ذيل كلمه العلم اشفاق و الوجد احراق.