جهان در پناه يازده اسم اعظم
(شرح كتاب الاسرى الى مقام الاسرى)

عارف شيخ اكبر محى الدين ابن عربى
شرح و توضيح : على باقرى (ح .ن )

- ۲۵ -


آنگاه مقامات را بر تو نمودم ..... خداوند به خاطر وجود وارث ، دنيا را به شكل ديگرى به چشم او نشان مى دهد. منظور از آستان سرزمين ها و مردم است كه به واسطه وجود وارث جلا يافته و زيبا مى شوند. ياد زيبا، فكرى است كه مردم از خدا مى يابند و وارث آنها را كمك خواهد كرد تا به آن دست يابند و نسبت به دين و خداوند، انديشه اى صحيح و اصولى و زيبا كسب كنند.
پيوسته تو را از اين نسبت ها...... خداوند وارث را در هر مرحله اى بالا برده و جايگاه خوبى به او نشان مى دهد اما اصل وجود خدا و ذات مقدس ‍ ايشان براى او هم پنهانى است .
به تو گفتم ..... برخى صفات خداوند را به وارث يادآورى كرده اند. هنگامى كه او مجددا به زمين بازمى گردد، خداوند برخى تغييرات را در ميان مردم بوجود مى آورد، سپس وارث از طريق سير، به مفاهيم و موقعيت هايى آگاهى مى يابد كه با ديدن آن مجددا به دنيا بى علاقه مى شود. باز قصد عالم بالا مى كند. اما ضرورى است او در جهان مانده و به فرامين خدا توجه و آنها را اجرا نمايد. تا آن كه در زمان مقرر از دنيا برود. وارثان بعد از ترك دنيا در محل خاصى مى مانند و مجددا بازمى گردند تا سرانجام خداوند عنايت فرمايد و ظهور آن منجى بزرگ (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) را اجازه فرمايد. وارثان در كنار آن حضرت به انجام وظيفه خواهند پرداخت .
مناجات تعليم
متن كتاب :
بنده ام ! تو از عروسانى هستند كه آنان را در گنجينه غيب ها، از روى غيرت ، پنهان كرده ام ، تا اسرار ارواح قلوب خلق بر آنان مطلع نشوند، آنان نزد ما حاضرند ((كر و گنگ و كورانند و بازنمى گردند)) (بقره / 17) . هر كس به زمام آن عروسان تمسك جويد و پشت امام آنان نماز گذارد، به عنايت خاتمه طور مى رسد و بر معانى كتاب مسطور آگاه مى شود، آهنگ راه به خداست .
هر كه خواهد كه به حقايق معانى برسد، بايد به خلق قرآن عظيم و سبع المثانى متخلق شود ((در كتاب چيزى را فرو نگذاشتيم )) (انعام / 38) .
هر كس دوست دارد كه به عالم بسيط و مركب برسد، بايد قرآن محيط باشد: ((خدا هر چه را بخواهد محو يا اثبات مى كند و ام الكتاب نزد اوست ))
ميان حمد عارف و وارث و ميان قديم و حادث ((بگو هر كس به راه و روش ‍ خود عمل مى كند)) (اسراء / 84) .
اسم اعظم و امجد من در بنده اكرم و انجد است ((در خود شماست آيا نمى بينيد)) (الذاريات / 21) اسم اعظم ، سر فعال و يگانه است ، كسى به او نمى رسد مگر بالا رود و جاويد باشد و اين گونه ((آيات خود را به او داديم تا از آن بيرون آمد)) (اعراف / 175) .
مركز و مقام عارف ، قطع و فرق و خرق حجاب شريعت است ، مى گويد و منت نمى نهد: ((و سپاس خدا را كه اندوه را از ما برد)) (فاطر / 34) .
سلوك هر كس نهانى باشد و بت ها را در هم شكند و تند و نم نم ببارد، واجب است كه بگويد، ((حمد خدا را سزاست كه ما را بدين راه هدايت كرد)) (اعراف / 175) .
هر كس به لام (ل ) تنها قيام كرد و به دست آورد و به مطلع آن از حدش ‍ گذشت مثل و ضد آن را نديد و مالك وعد و وعيد آن گرديد و از قرب و بعد آن در امان ماند و دانست كه كسى پس از او نمى آيد، گفت : ((حمد براى خداست كه وعده راست به ما داد)) (زمر / 74) .
هر كس پيرو خليفه شد، از هر ترسى در امان ماند، اسرار به دور او گشت ، به رتبه والائى دست يافت و به صاحبان امرتان ، نسبت دشمنى مده فاعلى نيست مگر خدا ((بگو همه چيز از جانب خداست )) (نساء / 78) .
هر كس به وزير طعنه زد و امر او را رد كرد، امير را سفينه دانست و قدر او را نشناخت ، ((هركه رسول را اطاعت كرد، خدا را اطاعت كرد)) (نساء / 80) ، او دارنده صفات و اسماء است . آموخت (بقره / 31) ، و (( جوامع كلم به تو داده شد)) (حديث )
جز كافران از خوردن ثمره درخت خوددارى نمى كنند، هركه از درخت خورد، از مقامات نيكان محروم گرديد، دو درخت است كه از يك آب سيراب مى شوند ((همه را، چه اينان و چه آنان ، از عطاى پروردگارت يارى مى دهيم )) (اسراء / 20) .
كليد پيمان ابدى ، در وفا به پيمان ازلى است ((آيا جزاى نيكى جز نيكى است )) (الرحمن / 60) .
شرح متن مناجات تعليم
اين مناجات هم بدون ذكر نام حق تعالى و درود بر حضرت خاتم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت (عليه السلام ) است . اين بخش در مورد جوان است . سالك در اينجا نداى خداوند را دريافته و در اين باره مى نويسد: خداوند منان داراى اوليائى است كه در دوره اى آنان را جهت هدايت امور مردم اعزام مى دارد از آنجا كه خداوند آنها را خيلى دوست دارد (غيرت ) پس اراده مى كند تا اين افراد توسط مردم عادى شناخته نشوند. اما اگر كسى توفيق يابد، در معيت آنان بوده ، دنباله رو آنان باشد. گويى كه در راه خدا رفته و اسرار قرآن را دريافته است و نيز مشابه كسى است كه در طور بوده و در آنجا به اسرار آگاه شده است .
كوه طور داراى خواص و تاءثيرات معنوى بوده ، و اگر كسى در كنار آن مستقر مى شد، از جهت معنوى رشد بيشترى مى يافت . برخى بيمارى ها هم در اين سرزمين به شرط نيت صادقانه بيمار، از بين مى رفته است . لذا ساكنان و سالكان اين كوه در نهايت مورد رضايت حق قرار مى گرفته اند. اما اينك بهترين و شريف ترين مكان ها حرم كعبه است كه آثار بسيارى دارد. حتى اگر غير مسلمانى در آنجا حاضر باشد، از بركات آن بهره مند مى شود. منظور از عروس در اينجا انسان هاى خوب و شايسته اى است كه به انواع صفات الهى آراسته و از نور الهى زيبا شده و معنويت آنان چشمگير مى باشد. اگر كسى بخواهد به شناخت اين افراد و يا درك مفاهيم ارائه شده از سوى آنان برسد. بايد با قرآن آشنا بوده و خود را بر اساس دستورات اين كتاب نورانى و مقدس تربيت كند. او بايد از ابتداى سوره فاتحه تا سوره مباركه ناس را فرابگيرد. كه هر كدام دريايى از اسرار و اعجازهاست . يك معنى سبع المثانى معناى دوم است كه سر اصلى است و در باب اهل الله است كه برخى آيات هم درباره آنان نازل شده است .
هر كس دوست دارد..... منظور از عالم بسيط عالم معناست و عالم مركب جهان مادى و عالم معناست . سالك زمانى مى تواند، در هر دو جهان وارد شده و سير كند كه به ريسمان الهى چنگ زده و آن كتاب شريف و عظيم را لمس و مس كند و درك نمايد. لذا بايد با آيات الهى آشنا شده و به تدريج با عنايت حضرت حق در آن وارد شده و روز به روز فهم و درك خود را بسط و توسعه دهد.
ميان حمد عارف و وارث ..... عارف و وارث با هم تفاوت دارند. وارثان اهل الله اند كه در هر برخى دوره ها هستند كه دين خدا و سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و معصومين (عليه السلام ) را حمايت و تعليم مى دهند. روش افراد در گرايش به دين و ارتباط با خداوند متفاوت است و چنان كه اشاره شد، هر كسى به روشى كه خاص خود اوست ، با پروردگارش ‍ ارتباط برقرار مى كند. اين راه اجبارى نيست ، يك رشته امور در دين كلى و ثابت است ، مانند نماز، روزه ، زكات ، خمس ، حج . برخى مسايل شخصى و فردى است . مثل اينكه چگونه با خدا ارتباط برقرار كرده و رازونياز نمود. يك نفر از راه گريه ، يكى تفكر، يكى آواز خواندن ، ديگرى با استفاده از هنر مثل خطاطى ، نقاشى و موسيقى به سوى خدا مى رود. بهترين راه توسل به قرآن است . سر خداوند در همه انسان ها هست ، خواه فرد عارف باشد، كه خدا از او راضى است يا (انجد) كه خدا از او راضى نمى باشد. اما آن كه وارث شد به اسم اعظم رسيده و انسان كامل مى شود. منظور از اسم اعظم ، درك عميق از اسماء مقدس الهى است ، نه آن درك و حالت ساده اى كه انسان عادى از حضرت حق دارد. بلكه به معناى درك عميق و همه جانبه از اوست كه شناختى خاص تلقى مى شود، كه توسط برخى از تربيت شدگان صورت مى گيرد. اسم اعظم ذكر يك نام نيست ، بلكه مجموعه اى از حالات و شرايط جسمى و روحى است كه سبب مى شود، رفتار و اعمال ،، گفتار و پندار و اراده شخص هم در چارچوب معينى شكل بگيرد. تا فرد از نردبان تكامل معنوى بالا رفته و به آن دست يابد و تبديل به اسم اعظم شود.
گاه عارفان با تلاش خود به مقامى مى رسند كه ديگر به پوست و ظاهر دين كه همان شريعت است بسنده نمى كنند. آنان با بررسى كامل شريعت مى كوشند به باطن و حقيقت دين دست يابند و خود را از قيد و بند تعلقات برهانند و همه چيز را از او بدانند، به حدى كه ديگر براى امور دنيوى متاءسف و اندوهگين نشده و در بندگى خود همواره شاد و خوشدل باشند و در اين مرحله حتما و بايد از هرگونه تظاهر و ريا و خودنمايى و مقام طلبى و برترى جويى بپرهيزند و اعمال و رفتار و پندارشان تمام بر اساس صدق باشد. در غير اين صورت دچار شرك و خودخواهى خواهند شد. پس بايد همواره مراقب ظهور بت هاى درونى و نفسانى بوده و در صورت كشف آنها را در هم شكنند. اين مراقبت بايد آرام و مداوم باشد (نم نم باران ) و در صورت ظهور به يكباره آن را نابود كنند (تند باريدن ) . تلاش سالك ، دوجانبه است . در عين آن كه همواره سعى در دور شدن از هواى نفس دارد، در همان حال مى كوشد به خدا نزديك شود. پس نوعى انعطاف در عملكرد هم لازم است . نه عجول باشد كه تند برود. نه بى دقت كه به كندى دچار شود و نماز خواندن بهترين روش در اين كار است (واجب است كه بگويد...)
لام يك حالت و وضعيت خاص از مراحل سير و سلوك عارفان است ، كه توان و ظرفيت معنوى را بالا مى برد و مى تواند به معناى لا اله الا الله باشد. سالك در حالت قبض و بسط و غم و شادى به ياد اوست و به آخرت ايمان دارد و شريكى براى خداوند قائل نيست . لذا بيشترين تلاش خود را به كار مى برد تا خود را تربيت كند و خود را براى جهان آخرت آماده مى سازد و مى داند كه دوباره امكان بازگشت به جهان را نخواهد داشت . پس هر كس ‍ تابع كتاب آسمانى و پيامبر عظيم الشاءن صلى الله عليه و آله و سلم شد (خليفه ) . ترس و بيم به خود راه نمى دهد و در نزد خداوند جايگاهى مناسب مى يابد. هر چند كه در اين راه با سختى هاى بسيار هم روبرو شود، اما نمى هراسد و خسته نمى شود.
هر كس به وزير..... در آغاز كتاب از خليفه و امير و وزير ياد شد كه داراى معناى خاص بود، در اينجا منظور از امير و وزير معانى قبلى نيست بلكه به معنى امور لذت بخش دنيوى است . انسان شاكر از دنيا بهره مند مى شود، اما اسير آن نشده و در آن غرق نمى گردد. بلكه به شكل متعادل و مناسب بهره مى برد. معناى ديگر اين جمله آن است كه سالك بايد از دستورات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيروى و اطاعت كرده و سيره آن بزرگوار را در زندگى خود پيشه كند. اگر چنانچه به اين امر توجه نكرده يا خداى ناكرده آن را ناديده بگيرد، در واقع برخلاف دستورات الهى عمل كرده و از خدا هم دور خواهد شد. پيامبر گرامى مظهر اسماء الهى است و از آنچه كه هر علتى معلولى دارد، هدف از آفرينش انسان كامل هم بر اساس آموزش اين اسماء به وى بوده تا همه آنها در وى ملكه شده و او متخلق به صفات الهى گردد. از آنجا كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم توانست به اين مقام دست يابد، پس مى توان پذيرفت كه هدف از خلقت بشر وجود گرامى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بوده است . چنان كه در حديث هم به اين مقام اشاره شده است ، منظور از ثمره درخت ، دنياست ، هركه بخواهد فقط به بهره بردارى از دنيا بپردازد و در آن غرق شود، امكان توجه به معنويات را ندارد و هركه چنين كند، چون آدم و حوا، از بهشت رانده شده و حق ورود به آن را نخواهد داشت . هر چند انسان ها وقتى به دنيا مى آيند، همه در جهان ماده هستند و از يك نوع نعمت استفاده مى كنند اما در عمل ديده مى شود كه گروهى به سوى خداوند و عالم معنا گرايش دارند، و عده اى هم او را فراموش كرده و بر اساس تمايلات مادى به ارضاء تمايلات نفسانى مى پردازند. اما خداوند مهربان و لطيف است و در همه احوال و در جهت هدايت بندگان ، راه راست را نشان مى دهد. راه راستى كه از روز ازل و در عالم ذر به انسان ها نشان داده شده و از آنان براى استوارى در اين راه پيمان گرفته است . اما آدمى فراموشكار است . پس ‍ پيمان خود را فرامش مى كند و در چاه دنيا فرو مى رود. تا شايد به خيال خود چيزى به دست آورد، در آنجا تمايلات نفسانى سبب مى شود، به جمع آورى مال و كسب قدرت و جاه و نام بپردازد. به آنها دلخوش مى كند. از عالم معنا و غيب بى خبر مى ماند، روح خود را آلوده مى كند. نمى تواند قفل را باز كند تا روح حداقل در برخى مواقع به امور معنوى و دينى بپردازد. تا آن كه ملك الموت مى رسد. جسم و نفس او را در زمين مى گذارد كه همواره دارايى مادى او بپوسد، روح آلوده را به جهانى مى برد كه سراسر لطافت و نور و پاكى است . حال ديگر آن روح چنان آلوده و ضعيف است كه قادر نيست آلودگى خود را رفع كند. با چنين وضعى شايسته حضور در عالم پاك نيست ، شرمنده و خجلت زده و گناهكار است . با درك اين مساءله است كه با رضايت كامل به جايى مى رود، تا آلودگى ها را از جان او بيرون برند، به اين دليل احساس عذاب مى كند، عذابى كه دردناك و ناراحت كننده است . اين عذاب غير قابل تحمل اما غير قابل اجتناب است .
مناجات اسرار آغاز سوره ها
بنده ام ! به من از من و سخن حق من ابلاغ كن و به زبان اهل جمع و فرق بگو، من گوينده كلام و تو اهل لفظى ، من رساننده و تو نگهدارنده يى ، از من بگو، من خطاب كننده از خود به خودم : آغاز مجهول سوره ها، براى اهل صورت متكى به عقل است ، ((آن ، از فضل خداست ، به كسى مى دهد كه بخواهد)) (مائده / 54) كلا بيست و نه سوره و آن كمال صورت است :
(الم ) : بقره ، آل عمران ، عنكبوت ، روم ، لقمان ، سجده ، (المص ) : اعراف . (الر) : يونس ، هود، يوسف ، ابراهيم ، حجر. (المر) : رعد. (كهيعص ) : مريم . (طه ) : طه . (طسم ) : شعرا، قصص . (طس ) : نحل . (يس ) يس . (ص) ص . (حم ): غافر، فصلت ، شورى ، زخرف ، دخان ، جاثيه ، احقاف . (ق ) : ق . (ن ) : القلم ، ((ماه را در منزل هاى خود گردانديم )) (يس / 39) .
(منازل قمر: شرطان ، بطين ، ثريا، دبران ، هقعه ، هنعه ، ذراع ، شهره ، طرفه ، جبهه ، زبره ، صدفه ، عوا، سماك الاعزل ، غفر، زبانى ، اكليل ، قلب ، شوله ، نعايم ، بلده ، سعدبلع ، سعدالسعود، سعدالاجنيه ، فرع الاول (مقدم ) ، فرع الثانى (مؤ خر) ، و بطن الحوت (رشا) ) .
تمامى جهان را در آن سوره ها كامل كردم و ميان خود و مخلوقات به آنچه امر و نهى بود روشن نمودم و فرق نهادم ((من خدايم و جز من خدايى نيست )) ، ((مرا بپرستيد)) (انبياء / 25) .
از مبادى سوره ها، برخى يك حرف (ق ، ص ، ن ) و بعضى دو حرف (طه ، يس ) و بعضى جمع و بيشتر از دو حرف است (الم ، المر، كهيعص ) ، ((اگر سپاس گزاريد، هرآينه بر شما مى افزايم )) (ابراهيم 7) .
در برخى از آغاز سوره ها چيزى افزون شده كه بى نياز مى كند و از برخى كاسته رنج و تعب مى آورد، ((آيا نديدند كه ما به زمين مى پردازيم و از اطراف آن مى كاهيم )) (رعد41) .
بعضى از مبادى سوره ها در صورت مثل هم ، و برخى متخلف است ، چنان كه برخى از آنها جدا از هم و برخى پيوسته است ، ((اگر خدا بخواهد)) خدا ((همه مردم را يك امت قرار مى دهد)) (هود / 118) .
بزرگترين حروف مقطعه ، پنج حرفى است ، از مقام آدم و حوا، در بهشت اقامت و پناهگاه امامت و اصف و موصوف ، باقى ماند ((بخوريد از هر چه خواستيد)) (اعراف / 19) .
جمع حروف مقطعه 78 حرف است ، حقايق آنها براى هر كس روشن شود، او مالك بالا و پست خواهد شد ((در زنجيرى كه درازايش هفتاد ذرع است ، آن را بكشيد)) (الحاقه / 32)
براى هريك از آنها جزء قسمت شده يى است ، آنچه را مفرد آوردم ، براى بقاى رسم ازل و آنچه تثبيه است براى وجود آن در حال و آنچه را جمع آوردم براى استمرار ابد است ، ((آسمان را بر شما ريزنده فرستاد)) نوح / 11) ، مفرد براى درياى ازلى و تثنيه براى برزخ محمدى و جمع براى درياى ابدى است .
بنده ام ! وجود اين حروف بنابر بحث و احتياط غايى ، به سه هزار و پانصد و سى و دو منحصر است و اول تفصيل از نوح تا درخشش يوح است ، آنگاه تا آخر تركيبى كه كلمه و روح در آن نازل مى شود، بعد عددى كه آن را ضرب و جمع مى كنى و از آن طرحى ريخته و قرار مى دهد، تمام شريعت تا ويرانى طبيعت براى تو روشن مى شود و آن چيزى است كه از ((نون و القلم )) (قلم / 1) ، تا آخر كتاب عزيز اكرم باقى مى ماند.
مبعوث شدن محمد صلى الله عليه و آله و سلم از سوره نجم به همه عرب و عجم است . برانگيختن فرستادگان از سوره بقره است و آنان را در فاتحه نصيبى نيست و آنان در سوره فاتحه تيرى به صواب پرتاب نمى كنند. سوره فاتحه ، مختص محمد صلى الله عليه و آله و سلم و در نسبت به همه رسولان گرامى است كه در پاسخ : كى پيامبر بودى ؟ فرمود: ((من آن زمان كه آدم ميان آب و گل بود، نبى بودم )) (حديث ) .
محمد صلى الله عليه و آله و سلم كليد انبياء است و از سوره نجم تا آخر قرآن عظيم از آن اوست و ميان سوره نجم و آخر كتاب در صلب مقامات تا زمان خودش تردد دارد.
پس بجاست كه همه هستى براى او باشد و به جايگاهى برتر اختصاص ‍ يابد، ((جوامع الكلم به تو داده شد)) ، پس از نهادن و برداشتن ، چيزى براى تو نماند و آن در اوان نزول و فتح بود.
و آن نظير مقدس از قرآن است كه اقدس از پى آن مى آيد، تقديس قرآن به نازل شده در آن است ، براى تو به معانى آن اشاره كردم و جز دانايان ، آن معانى را نمى فهمند.
بنده ام ! فواتح و معانى سوره ها بابى است كه وصف مى شود و كشف آن ممنوع است . اى انسان ! اعداد پرده چشم تو هستند، آنها سطرهاى نور سبز در پشت حجاب رحمانند و بركسى كه مشيت حق بر اطلاع او بر آنها تعلق گرفته ، روشن مى شوند، تا آنچه را كه به وديعت نزد آنهاست به او دهند پس ‍ مجاهده كن كه به موافقت و مساعدت متجلى شوى ، اميد است كه از اين مشاهده ها لذت ببرى .
بنده ام ! پس از اين حروف در جاى تفسير و تجلى گاه تعبير، براى ناقد بصير و دارنده سر و اكسير و كسى كه از وجود به اندك و ممكن قناعت نمى كند، مبحثى را قرار دادم .
آيات بعد از حروف را، براى بينايان به دوبخش ، بخشى قسمت پذير و بخش ديگر قسمت ناپذير تقسيم كردم .
شگفتا! به ظاهريكه قسمت مى پذيرد و باطن آن قسمت پذير نيست .
ظاهر، شمس در برج حمل و باطن ، هلال در برج اسد است .
در زير پرده ظلمت هاست ، ببين
اگر آن پنهان باشد، اين پيداست
عجبا كه خداوند به آن دو قسم خورده است
والشمس و ضحيها و القمر اذا تليها (شمس / 1)
به خورشيد پناه بر و ماه را رها كن كه
در فرديت مى تابد و معدوم مى شود
كفش هستى را از پاى بدر كن
علم من زوج است تا كلمات پيدا شود
و انقسام آن بر سه قسم و آن حقايق در موائد سه گانه موجود است .
و بخشى كه برهان تقسيم نمى شود، سوره آل عمران است و قسمى كه تقسيم مى شود موصوف است ، غير از سوره آل عمران از سوره هاى با حروف مقطعه است و آن سه كه تقسيم مى شود به بخش غير مقسوم ، گوينده و شنونده و گفته است ، اى كه از چرت غفلت در خوابى ! بيدار شو و آگاه باش .
سپس سوره هاى با حروف مقطعه ، به دوازده چشمه و شاخه تقسيم مى شود و آن ، كمال عالم روحانى و جسمانى براى كل عالم الهى است ؛ سيزدهم كه تقسيم ناپذير است در آن اسماء و جوامع كلم به تو آموخته مى شود.
برخى از مبادى سوره ها براى رفع شك و ريب در آن چيزى است كه از غيب پديد آمده و آنها: بقره ، الم و سجده است .
برخى از آن سوره ها براى رفع حرج است از آنچه آمده و درج شده : اعراف ، طه و شعراست .
بعضى از آنها براى شناخت عنايت ازل ، اولياء و انبياء و رسولان است و آنها سوره هاى : يونس و مريم (عليه السلام ) است .
بخشى از آنها براى افتراق و اجتماع و آن سنگ كه نمى شكند: هود، فصلت ، شورى ، دخان و مؤ من است .
قسمتى براى تاءكيد بيان در معقولات و خبردادن از مفترقات آمده : يوسف ، زخرف ، قصص و روم است .
برخى از آنها به اعتبار تركيب براى اهل نظر و تركيب نازل شده : قاف و جاثيه است .
بخشى از آن سور براى محقق شدن هدايت در نبوت و ولايت آمده : ابراهيم ، نمل و لقمان است .
برخى براى محقق شدن نزول در ايمان به عهد غايب از عيان است : و آن رعد است .
قسمتى از آن سوره ها بر تاءكيد توجيه و عصمت به سوگند در جايگاه تنزيه است : يس ، نون و ص است . برخى براى طلب دليل در مقابله با دشمن سخت و ثقيل است : احقاف است .
برخى براى تاءكيد بيان تهديد به وعيد فرود آمده : حجر و عنكبوت است .
شرح مناجات اسرار آغاز سوره ها
چنان كه در مقدمه ذكر شد. مناجات به معناى سخن گفتن ، نجواكردن است . در اين فصل برخى اسرار و رازهاى قرآن بيان شده ، كه به خواست حق تعالى برخى از آنها را توضيح داده و تبين مى كنيم . برخى را پوشيده گفته و بعضى را به همان حال خواهم نهاد.
بنده ام ، به من ..... خداوند از جوان مى خواهد كه از سوى ايشان كلام خدا را توضيح داده و آن را بين مردم انتشار دهند. جمع و فرق ، به معناى افراد آگاه و مردم عادى است . يعنى بيان اين نكات جنبه عمومى و همگانى دارد.
من گوينده ..... پروردگار فرمان مى دهد و انسان براى نيل به سعادت بايد از آنها تبعيت نمايد.
اهل لفظى ..... لفظ يعنى آن كه دايم نام خدا را زير لب ذكر كنند. سالك بايد همه روزه اعمال و رفتار خود را در ذهن خود مرور كند. پس از ارزش يابى ، رفتار خود را اصلاح نمايد. اين كار مرضى خداوند است . منظور از ذكر چرخاندن زبان و ايجاد صوت نيست . ذكر بايد در دل اثر كند. اگر انسان مدام به ياد او باشد، با هر نفسى كه مى رود و با هر نفسى كه مى آيد، خدا را ياد كند. ذكر واقعى صورت گرفته است . پس نماز هم بايد به شكل چنين ذكرى باشد. هر چند نماز اساسا ذكر است . از تكبير، تا حمد و سوره ، ركوع و سجود، اما اگر در اثناى اين عمل ، فردى در ذهن خود، گفتگوى درونى داشته باشد و مشكلات و مسايل روزانه خود را در نماز مرور كرده و حل و فصل نمايد. در واقع نماز خوانده و كار او بيهوده بوده است .
انسان اهل ذكر، با صدايى كه از ناحيه پايين قلب و ناف مى آيد به ذكر مى پردازد، اين ذكر سبب مى شود هاله اى نورانى در پيرامون فرد به وجود آيد و به تدريج حالت چهره ذاكر نورانى شود. اين هاله در جسم و روح آدمى مؤ ثر است . زيرا ذاكر را از بيمارى ها، خطرات و آسيب هاى گوناگون محفوظ مى دارد. انسانى كه نماز صحيح به جاى آورده و ذكر را با شرايط خاص آن بيان مى دارد دچار افسردگى ، تهيدستى ، بيمارى هاى خاص ‍ نمى شود. كلمه اى كه در ذكر به كار مى رود، ممكن است بر اساس نياز براى حل يك موضوع خاص ، يا ايجاد يك ويژگى و صفت در ذاكر، جلب برخى از امور يا دفع آنها باشد. اميد است اين بنده بتواند به عنايت حضرت حق در آينده مسايل و شرايط ذكر را به تفصيل قلمى كند.
من رساننده ..... خداوند به انسان نعمت هايى گوناگون جسمى و روحى عطا كرده است . او موظف است اين نعمت ها را حفظ و صيانت كرده ، از دسترس يا تخريب شيطان دور كند.
از من بگو..... خدا دوست دارد توسط جن و انس ستايش شده و مورد پرستش قرار گيرد. در اين مورد اوامر و دستوراتى صادر فرموده كه اگر آدمى آنها را اجرا كند. ثمرات و فوايد آن ستايش ها به خود او باز مى گردد.
از خود به خودم ..... خدا دستور ثنا و ستايش داده و اگر انسان آن را انجام دهد. به سوى خدا مى رود، اما دوباره به انسان برمى گردد، مانند صدايى كه در كوه شنيده مى شود. فرياد انسان ها در كوهستان به كوه برخورد كرده و دوباره منعكس شده به سوى او باز مى گردد .