جهان در پناه يازده اسم اعظم
(شرح كتاب الاسرى الى مقام الاسرى)

عارف شيخ اكبر محى الدين ابن عربى
شرح و توضيح : على باقرى (ح .ن )

- ۸ -


هنگامى كه آدمى پا به عرصه حيات مى نهد، از خود چيزى ندارد، فاقد دانش و اطلاعات و انوار معنوى است . اما پس از آن كه دست به تلاش و كوشش مى زند، تا به مقاماتى برسد (نعل و كرسى تشبيه است ، نعل تلاش ‍ كردن براى رسيدن به خدا و كرسى مقام حاصل از تلاش است ) . او به وظايف و تكاليف خود آشناست و علاقه به اجراى آن مى يابد چنين تلاشى شبيه علاقه زن و مردى است كه مى كوشند با هم ازدواج كنند، رسالت اصلى انسان رسيدن به خداست . بايد در اين راه كوشيد و اين رسالت را جدى گرفت و به كمك آن به مقصد رسيد. سالك مدعى است كه براى رسيدن به مقصود تلاش زيادى كرده و سرانجام به هدف مى رسد و حاصل زحمات خود را به خوبى درك مى كند. او خود را چون باغبانى مى داند كه نهالى كاشته و با مراقبت از آن درخت را به ثمر نشانده است و حال از ديدن ميوه خوشحال است .
در اين طريق ، خداوند از انوار رحمت خود به او داده و او را پوشانده است و اين انوار او را از تاريكى و شبهات نجات داده است .
سالك براى درك عالم غيب و مكاشفه توانسته است ، حواس خود را كنترل نمايد. در اين راه هر چند در دنيا بوده ، اما هيچ گاه به آن وابسته نشده و به عالم معنا تعلق خاطر داشته است او مى گويد: هر چه بر شناخت من از عالم جن و انس افزوده شد، شگفتى هاى جديدترى ديدم ، لذا هر چه علم من وسعت مى يافت ، سبب حيرت بيشتر من مى شد. بى حيرت يعنى آن كه در ابتدا علم داشته ، اما با شناخت جديدتر باز حيران شده است .
در بيت آخر سالك به نفس خود نهيب مى زند كه منكر چيزهايى نشود كه خداوند خلق كرده است . چرا سالك به عدم انكار خود تاءكيد مى ورزد؟ چون در مراحلى ممكن است انسان دچار شك شود، اين شك كه جزئى و موردى است ، در سلوك طبيعى بوده و قابل پذيرش است ، زيرا آن قدر شگفتى ها و پديده هاى جديد و عجيب و غريب در سر راه است كه امكان شناخت يكباره و همگانى آنها وجود ندارد. لذا وقتى سالك با پديده اى نو در دنيا و آخرت روبرو مى شود كه در گذشته آن را ديده ، اما به ظرايف آن توجه نكرده است لذا دچار حيرت مى شود. مانند آن كه انسان هميشه نوزاد را ديده ، اما وقتى به دست هاى كوچك او توجه مى كند دچار حيرت مى شود و اين حيرانى به معناى شك در پروردگار خالق نيست . شك در اين است كه آيا چنين دست هاى كوچك و ظريفى بالاخره مى تواند تبديل به دست هاى نيرومندى شود؟
وظايف عارف
متن كتاب :
سالك گفت : دندان هاى ادريس از روشنائى آن برق درخشيد، به آن درخشش ، تاريكى تفرقه از هم شكافت و گفت ، چگونه ديدى ؟ خواستم از ماهيت خود تو را باخبر كنم و تمام هويت خود را بر تو بنمايم . اى سالك ! ديدى كه چگونه اغيار نابود شد و انوار و رسوم و صفات عبد ناپديد گشت ، افكار پريشان و رودها روان شد و شكوفه ها روييد و معطر گشت و حقيقت دلدادگى هويدا گرديد و زمين تن ها درخشندگى گرفت ، من راهنماى بقا و جايگاه ارتقا به وجود لقايم ، من استوارترين راهنما به روشن ترين راه هايم ، بر من حكم و نهايتى نيست ، بر عرش خود چيره ام و بر بلندى هاى فرش ‍ جاى دارم ، اراده ام صحيح و فرجام اعتقادم ستودنى است .
سالك گفت : به سودى كه بخشيد قناعت كردم و اگر بيشتر مى خواستم بر آن مى افزود.
شرح متن
منظور سالك از ديدن دندان ها، به معنى آن است كه حضرت ادريس ‍ سخنان تازه و بديعى از عظمت پروردگار عنوان كرده و وحدت ميان انسان ها را گوشزد مى كند. اين درست است كه خداوند انسان ها را تك تك آفريده است ، اما آنان بايد با هم متحد شده و با يكديگر همدل و همرنگ و مهربان باشند. بديهى است كه اين كار به سادگى ميسر نيست ، زيرا اغيار يا انسان هاى بد و ظالم هم هستند كه با اين هدف مخالفند، اما خداوند روش ‍ آنان را نمى پسندد و سرانجام آنها را دچار عذاب خواهد كرد. عذابى كه به نابودى آنان خواهد انجاميد در علوم اجتماعى گفته مى شود كه انسان موجودى اجتماعى است . اما بايد توجه داشت كه روحيه افراد متفاوت است . برخى افراد بيشتر ميل به انزوا دارند، عده اى هم به جامعه گرايش ‍ بيشتر دارند، مثلا فردى 30 اجتماعى ديگرى 40 و برخى بيشتر هستند. اطاعت از قوانين براى ايجاد تعادل در اين تفاوت است . دين نوعى رحمت است . زيرا خداوند رحيم است . به دليل اين مهربانى است كه خداوند براى بندگان خود، مدام انوار رحمت و لطايف خود را مى فرستد، تا آنان در زمان حيات از آن بهره مند شده و در راه درست گام بردارند. اگر درستكار باشند قادر به كسب و درك اين انوار رحمت شده و زندگى خود را سامان مى دهند. اما اگر زشتكار باشند، اين انوار را دفع مى كنند و نمى توانند، در زندگى راحت بوده و از چيزهايى كه خدا در دنيا براى آدمى خلق كرده (رسوم ) بهره بردارى صحيح كنند. لذا در اعمال عادى خود چون ، خوابيدن و خوردن و ارضاء اميال و غرايز دچار انحراف مى گردند. منظور از صفات هم چيزهايى است كه انسان مى توانسته به كمك تفكر و تعقل آنها را به دست آورد. اما در اثر كژتابى و كژرفتارى از تفكر صحيح بازمانده لذا وقتى به آخرت مى رسند، در جريان عذاب (رودها) واقع مى شوند. در حالى كه اگر درستكار باشند به باغ هاى بهشت هدايت خواهند شد.
سپس سالك از وظايف خود ياد مى كند و مى گويد كه قادر است راه صحيح را تشخيص دهد، او همه چيز را مى داند و به وظايف خويش آگاه است . لذا به آنچه كه خداى منان داده ، قناعت كرده و راضى است .
آسمان پنجم سر روحانيت هارون (عليه السلام )
متن كتاب :
(آسمان شرطه ، جايى كه سر روحانيت هارون (عليه السلام ) است )
به نام خداوند بخشنده مهربان
درود خدا بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم و آل و ياران او باد
سالك گفت : رسول توفيق ، آسمان شرطه را به رويم گشود و گفت : آسمان كسى را كه در عمل گستردگى يافت گشودم (يعنى : طالوت ، بقره / 247)
چون درب آسمان پنجم برايم باز شد، دربانان به من اعتراض كردند و پرده دارانش به سوى من برخاستند، پرده برگرفتند و گفتند: كيست كه به در مى كوبد و اين راه ها را مى شكافد؟
گفتم : مهمانى كه به امر و اجازه صاحبخانه وارد شده و در سفر كنج خلوتى نيافته است ، بيابان ها بريده جو را شكافته تا رحل اقامت در آستان او افكنده است ، كيست كه عهده دار رسيدن او بدين آستان و برآوردن نياز او باشد؟ اگر خواهنده و پديدآينده اى پديد نمى آمد و پوشاننده يى نمى پوشاند، كارش به تنهايى از همسايگى و پشت گرمى به غرش شير به صداى گاو مى انجاميد، و من اين سرزمين ها را نمى پيمودم . صاحب شرطه سرخ پيش ‍ آمد و گفت ، آفرين به سرور بزرگ ما؛ من عهده دار برآوردن نياز او به جامه آراسته و روشنش هستم ؛ آيا تير استوار جز براى روز كارزار ذخيره مى شود؟ آيا نوشته هاى جالينوس جز براى بهبود بيمارى بى درمان منتشر مى گردد؟ ضابطه ، مرا به محضر هارون وارد ساخت و در برابر او نشاند، چون هارون مرا ديد، با چهره گشاده گفت : خداوند اين سرور را زنده و مهيا دارد و به وزير خود گفت : از جانب من با او به زبان نيك و درست سخن بگو و او را به حكمت و انواع سخن آشنا گردان وزير، بند از بازوى محكم خود برداشت و زبان به نوك بينى زد و چنين سرود:
اين ، خليفه و سرور نامدار است
اينجا مقام ابراهيم و ركن حطيم و حرم كعبه است
اين ، دستى است كه براى بيعت دراز شده است
اى پيشوايان ، اين دست خداست با آن بيعت كنيد
مردم به سرورى رسيدند و سرورى او ظاهر نشد
وقتى گوساله سامرى و بت بر ديده ها پديدار گشت
پيوسته به استوارى همت ابدى آنان را
در رسيدن به آنچه موسى (عليه السلام ) بدان رسيد و نمى دانستند، فرامى خواند
نگاه با چشم بصيرت به چيزى كه ذاتا
معدوم باشد، حرام است
شرح آسمان پنجم
آسمان شرطه . جايى كه روحانيت هارون (عليه السلام ) است
رسيدن به آسمان پنجم حكايت از آن دارد كه سير سالك عميق تر و قوى تر شده و اميدوار به نويد خداوند است كه او را به مقامات بالاتر سوق خواهد داد. در ابتدا دربانان اعتراض كرده و قصد داشتند از ورود ايشان ممانعت كنند، اما سالك مى گويد كه بدون اجازه نيامده ، بلكه از صاحب خانه اجازه گرفته و بعد از طى طرق مختلف و تحمل رنج هاى زياد به اين مقام رسيده است . او طالب و جستجوگر حق است و از آنجا كه او مورد تاءئيد بوده و نيت او رسيدن به حق است ، لذا خداوند هم عنايت فرموده و اجازه سير داده است در غير اين صورت اگر با تاءئيد الهى نبود، او مى بايد به زندگى مادى خود ادامه مى داد و قادر نبود كه به دنبال مسائل معنوى رنج ها را تحمل نمايد.
نگهبان سخن او را پذيرفته و به او خوشامد مى گويد و اضافه مى كند. آنچه كه آموخته ايد براى درك چنين موقعيت هايى است . شما به جالينوس ‍ حكيم شباهت داريد، او پزشك بزرگى بود، كه با كار و كوشش به آن مقام رسيد. سپس نگهبان او را به حضور هارون مى برد؛ اين هارون برادر موسى (عليه السلام ) است . و شايد يكى از فرشتگان خداوند در آسمان پنجم است ، كه سالك را به وزير خود معرفى كرده و به او دستور مى دهد كه آموزش هاى لازم را به وى بدهد.
وزير زبان به بينى مى زند، اين جمله اصطلاح است و به معناى آن است كه قصد دارد تا بفهمد آيا سالك توان و استعداد لازم را براى كار و فراگيرى علوم دارد يا خير؟
شرح شعر
مرحله جديد مربوط به جايگاه و مقام حضرت ابراهيم (عليه السلام ) است . به ايشان گفتند كه ما شما را براى رسيدن به اين مرحله پذيرفته و دست يارى به شما مى دهيم . اما بدان اين كمك با عنايت و خواست خدا صورت مى گيرد.
مردم به سرورى رسيدند..... اشاره به وضع حضرت ادريس در ميان قوم خود دارد. دنباله شعر، گوساله سامرى را توضيح مى دهد، منظور آن است كه بزرگان و پيامبران با تمام وجود تلاش مى كردند تا مردم را از شرك يا پرستش حيوانات دور كرده و آنان را به خدا نزديك نمايند. و در اين راه همتى استوار و پيوسته داشته اند. اما مردم معمولا دل به امور جزيى و فانى بسته و از هدف و مقصود پيامبران دور بوده اند. زيرا در همه عصرها، مردم به دنبال نيل به مقاصد دنيوى هستند، مقام پرستى ، مال دوستى ، ارضاء شهوات و..... سبب بروز اخلاق رذيله در جامعه است . لذا بزرگان دين و پيامبران و اولياء الهى مورد توجه عامه مردم نيستند، مردم به انسان هاى عادى كه توان ارضاء اين نيازها را دارند، رو مى كنند، مثلا به سياستمداران و قدرتمندانى متوسل مى شوند كه احتمال دارد، نيازهاى آنان را رفع نمايند. هر چند كه در عمل چنين نمى شود. مردم به اين ترتيب پيامبران و اولياء الهى را ترك و فراموش كرده به تدريج به گناه و شرك مايل شده ، از مسير اصلى شناخت خدا دور مى شوند. هر انسانى بنا به فطرت و عقل خود مى داند راه خدا كدام است ؟ و حتى مى فهمد، مسير انحرافى به شرك و گناه را درپيش گرفته است . مى داند انسان موحد براى ادامه حيات به هر كس و ناكس متوسل نمى شود. تملق نگفته و چاپلوسى نمى كند. انسان خداجو، آزاده ، بلندطبع ، شريف است . زير بار ظلم نمى رود و ظلم نمى كند. اما به دليل علاقه به دنياست كه در اين راه مى افتد و آرام آرام امور دنيوى زندگى او را احاطه مى كند و از عرفان و حق دور مى شود. پرورش جسم و تن و ارضاء غرايز هدف اول زندگى مى شود. تنبلى و خودخواهى روزافزون مى شود. رذايل جاى فضايل را مى گيرد در پايان خداوند آنان را به تاريكى ذلت هدايت مى فرمايد. بررسى تاريخ اديان و آزار و قتل رسولان و اولياءالهى نمونه اى روشن از اين ضلالت گمراهى ابدى برخى انسان هاست .
عنايت حق
متن كتاب :
اين خليفه يى والا و بلند مرتبه و شاخص است ، آن كه به سايه پناه برد، جام ذلتش نوشاند و او را ((ذات الرحم )) خواند و دانست كه ((امروز نگهدارنده يى از امر خدا نيست مگر آن را كه ببخشد)) (هود 43) . خداوند ميان آن دو در نور و روشنايى برابرى بخشيد و در صدر خلفا شاخص شدند ((هر كه قدر خود شناسد، هلاك نمى شود)) (حديث ) و از نور خورشيدى كه ماه آن نورانى نباشد، نمى كاهد .
سالك گفت ، از مرواريد سخنش سود بردم و از نورش بهره مند شدم و پوسته قلبم - بر حسب حالى كه او بخشيد - زايل شد، به كوچيدن آغازيدم .
شرح متن
او را ذات الرحم خواند... مترجم از موسى (عليه السلام ) ياد مى كند. در حالى كه منظور از ذات الرحم حضرت ادريس (عليه السلام ) است ، كه خداوند از صفت رحيم بودن خويش به جناب ادريس بخشيده بودند. در ترجمه از حضرت موسى (عليه السلام ) ياد شده ، اما بايد بخاطر داشت ، ايشان اخلاق تندى داشته اند.
آيه 43 سوره هود هم به معناى آن است كه هيچ فردى به تنهايى قادر نخواهد بود وظيفه مهم و خطير رسالت را انجام دهد، مگر آن كه خدا بخواهد او را يارى نمايد.
خداوند ميان آن دو... در اينجا منظور از آن دو نور و روشنايى است كه معنى آنها متفاوت است منظور جايگاه بزرگى است كه سبب مى شود در نهاد آن نور عظيمى ايجاد شده و سبب روشنى كلام و اعمال آن ها گردد. به اين دليل بود كه آن ها را با همه تفاوت ها ظاهرى و جسمى با هم ماءنوس كرد و بينشان الفت برقرار كرد.
اگر خداوند به انسانى عنايت كند، اين عنايت در ذات وجود او وارد مى شود به طورى كه هيچ كس و هيچ چيزى قادر به كاستن يا نابودكردن او نيست . منظور از ماه هم آن است كه اگر فرد حتى از نظر ظاهرى زشت و از نظر مادى هم فقير باشد، باز با عنايت خدا در مقابل قدرتمندان و ثروتمندان كم نمى آورد.
سالك ، به تحسين گوينده پرداخته و تاءثير كلام او را بر خود بيان كرده و به راه خود ادامه مى دهد.
آسمان ششم سر روحانيت موسى (عليه السلام )
متن كتاب :
(آسمان قضاه ، جايى كه سر روحانيت موسى (عليه السلام ) است )
به نام خداوند بخشنده مهربان
سالك گفت : رسول الهام ، آسمان كلام را بر من گشود، سر روحانيت موسى (عليه السلام ) ديدم و پيش رفتم و سلام كردم ، تسليم شده و در برابرش ‍ نشستم ، بالاى سرش پيرى زيبا، نه بلند و نه كوتاه بود، به من گفت : اين شيخ ، قاضى قاضيان و رئيس واليان است ، احكام آسمان ها به او باز مى گردد، با بلايى كه برايش ناديدنى بود نزد من آمد، من اكنون آن را نزد او مى گذارم ، بهره خود از آن برگير و بدان كه مسئول آن هستى . موسى روى به شيخ كرد و گفت : اى قاضى ! سئوال خود در كوتاه ترين عبارت خلاصه كن و در پاسخ به كمترين اشارت بساز. قاضى گفت : بنده يى خوار از سرورى عزيز و بزرگوار مى پرسد: آيا فناى اسم با بقاى رسم درست مى شود؟ موسى گفت : اى قاضى ! نمى دانى كه هر آفريده يى مجبور است ؟ چگونه محصور و محدود به حقيقت احاطه مى يابد؟ كلام عارف ، پوشيده و نعمت و انگيزه او در مغرب است ، و كلام وارث ، درخشان و نعت او در مغرب و مشرق است و محمدى ، اسرار هويدا مى كند و ديوار را مى پوشاند، دلش به حقيقت آباد است و راه پوشيده را مى بيند، از غير، پاك ، مقصودش روشن و در سير كوشاست ، از ذات خود ذات حق و از صفات خود صفات او را و از افعال خود اسماء او را و از زمين خود آسمان حق را مى بيند. آنگاه به كلى از خود فارغ گشته ، بر عرش و صفات الهى مستقر مى شود، آنجاست كه بقاى رسم بندگى ثابت مى گردد لذا گفته اند: از افشاى راز عبوديت بپرهيز. وقتى وارث از خود محو شد، فايده يى براى او جز برخاستن از رسم و فناى وى از حركت و حسش ، باقى نمى ماند. وقتى در اين دريا غرق شد، در بخشش ‍ خدا غرق مى شود و بر پاداشتن واجب و مستحب بر او لازم مى گردد.
قاضى ، به درستى و صحت او اقرار و اعتراف نمود و بر آنچه شنيد شكر كرد و برگشت .
سالك گفت : آنگاه موسى (عليه السلام ) روى به من نموده اين سخن خدا را تلاوت كرد: ((براى هر كس و جهتى هست )) (بقره / 148) و فرمود: بدان كه به سوى خدا مى آيى تا راز دلت را بر تو كشف كند و تو را بر اسرار كتابش ‍ آگاه سازد و كليد قفل درب خود را به تو بخشد تا ميراث و برانگيختن تو را كامل و صحيح كند، آن ميراث ، بهره مندى تو از ((بنده خود وحى كرد)) (النجم / 10) است . در اختصاص خود به شريعتى كه از طرف او مسخ شده و در فروفرستادن كتاب طمع مورز كه باب تشريع و انزال كتب بسته شده است . محمد صلى الله عليه و آله و سلم زير بناى ديوار شريعت و هر دليلى در مخالفت با او بى فايده و ساقط است .
تو پس از رسيدن به اين مقام و به دست آوردن آنچه صداى قلم گوياى آن است ، برانگيخته باز مى گردى و چنان كه وارث هستى موروث مى شوى . بر تو باد كه در تكليف خلق مدارا كنى چون عالم فرق از كشيدن با پيمان و درنگ در حد و مرز آن ، ناتوان است . از مولاى خود، وقتى با تو نجوا كرد، در همه چيز براى امت خود آسايش و تخفيف طلب كن ، چيزى را كه به تو نگفت ، مخواه ، ((گفتار پيش من دگرگون نمى شود)) (ق / 29) . وقتى اين تصميم را شنيدى ، در اين مساله و عزم پافشارى مكن كه اصرار بى فايده است ، تا تدبير هستى با تو است ، يارى جوى . به خدا سوگند مشقت و دورى فاصله مرا مى آزارد و اين وصيت من است و تو را به طريق والا و مناسب راه مى نمايد و دانستن و قبول آن بر تو لازم است .
سالك گفت : سرورم ! به خدا قسم ، مى دانم كه همه معارف نزد تو استقرار دارد و ريسمان هاى حقيقت به سوى تو كشيده شده است . موسى (عليه السلام ) به من گفت : كو كسى كه اين گفته را باور دارد، اميد است كه آن خواسته مردم از حق باشد. به وى گفتم : آنچه در علم من قرار دارد، در شعرم روشن مى شود. گفت : دعوى خود را ظاهر ساز و بسراى تا بدانم كه كجايى و به تو پروانه عبور به آسمان هفتم را بدهم .
شرح آسمان ششم
آسمان ششم مرحله بعدى است كه در طى طريق و سلوك در پيش رو قرار دارد. در اين مرحله ، روش و راه حضرت موسى (عليه السلام ) توضيح داده مى شود. در اينجا آن حضرت به شكل پيرى ظاهر شده كه قدى متوسط و لاغر اندام و صورتى زيبا دارد، مراد از قاضى هم اشاره به شكل دنيايى آن حضرت دارد، و فرد ديگرى مورد نظر نمى باشد. آن حضرت در طول زندگى با سختى ها، مصايب و مشكلات متعددى روبرو شد. هر چند ايشان در طول حيات خود نمى دانست كه بايد، در كره خاكى چه موانع و مصايب را ديده و پشت سر نهد. اما با همه اين احوال ايشان خداى متعال را فراموش نكرد، و هيچ گاه از ياد او غافل نشد و چنين بود كه به مقامى رفيع در عالم باقى دست يافت .
در آسمان ششم ، چند بار از حضرت موسى و قاضى ياد مى شود، اما آن قاضى شبهى از آن پيامبر بزرگوار است . و در واقع مى توان گفت نفس يا روح اوست كه با او سخن مى گويد. انسان هاى وارسته و بزرگوار قادرند گاه با نفس خويش سخن بگويند، اطلاعات گرفته ، يا توضيح و تفسير چيزى را بخواهند. چون وقتى انسان پاك و منزه شد، اتصال به علم و قدرت خدا مى يابد.
قاضى پرسيد: آيا فناى اسم ..... به معناى آن است كه اگر انسان بتواند خود را فراموش كند مى تواند به شناخت لازم از خدا برسد، منظور از بقاى رسم آن چيزهايى است كه خدا مى خواهد. مفهوم سئوال اين است ، آيا اين دو (فناى اسم ، بقاى اسم ) لازم و ملزوم يكديگرند؟
حضرت پاسخ مى دهد: انسان ناچار است به دنيا بيايد، اين كار مطابق خواست او نيست ، بلكه بايد گفت بر اساس جبر آمده است . پس چگونه ممكن است فردى كه اراده نداشته و براى انجام كارى مجبور شده است ، بتواند بر خود مسلط شده و خود را پرورش دهد؟ و با چنين محدوديتى به شناخت خدا نائل شود؟ در اينجا مى توان چند نوع انسان را شناسايى كرد.
برخى انسان ها توانايى پرورش نفس خود را مى يابند، آنان معمولا در خلوت خود بوده ، بعد از رسيدن به مراتب معنوى خود را نشان نمى دهند، اسرار را در درون خود نگه مى دارند. تا در مقام عارف به عالم باقى بشتابند. گروه ديگرى هستند، كه هم به ساختن و اصلاح نفس مى پردازند و هم به دنيا توجه كافى دارند. درگير مسايل و مشكلات دنيا و مظاهر آن و حتى ظاهر خود هستند. آنان فقط به غرب توجه ندارند، بلكه به شرق و غرب ، يعنى دنيا و آخرت مورد عنايت و توجه آنان است . آنها مى دانند روزى از دنيا مى روند. اما با اين حال براى تحقق فرامين خدا در جهان مى كوشند، آنان وارث دين محمدى هستند. و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين
عارف در ظاهر و حتى در كلام خود را پوشيده نگه مى دارد، تا مردم به هيچ وجه از وضع او مطلع نشوند. در حالى كه وارث به روشنى سخن مى گويد. دنيا و آخرت را در نظر دارد و مى كوشد دين پيامبر اكرم را در جهان تقويت كند، و مردم را به سوى آن فراخواند. گاهى اسرار مورد نياز در هر دوره را براى درك بهتر مردم آشكار مى سازد. در حذف موانع مى كوشد. جان و دل او به حق و حقيقت روشن و آباد است و راه هاى آشكار و نهان رسيدن به آن را مى شناسد. او به خداوند ايمان كامل دارد. از شرك و گمراهى دور است . هدف براى او كاملا روشن و آشكار گرديده و در رسيدن به آن مقصود، جد و جهدى عظيم دارد. به دليل پاكى نفس و روح ، به ذات مقدس حق تعالى آشنا و مؤ من است و با تمرينات و مجاهدت ، اسماء و صفات الهى را در خود ملكه كرده و از قدرت آنها بهره مند شده و به خوبى به اسماء و صفات الهى پى برده و از زمين ، راه هاى آسمان را مى بيند. او پس از مدتى به كلى از خود فانى مى شود و خداوند به او عنايت كرده او را در كنار عرش و صفات خود جاى مى دهد. در اين مرحله است كه اسم از او فانى شده و بر هر آنچه كه خواست و اراده الهى است ، راضى شده و به مقام بندگى مى رسد.
از افشاى راز عبوديت بپرهيز..... راز عبوديت دو معناى كلى دارد، يكى آن كه هر بنده اى به روش خاصى با خداوند ارتباط برقرار مى كند. اين روش ‍ مخصوص اوست ، دوم در اين ارتباط، موضوعات و مسايل گوناگونى طرح مى شود كه اين مسايل نبايد به افراد ناپاك و عادى منتقل شود، زيرا كه سبب ناخشنودى خداوند متعال و همچنين ايجاد خطر و دردسر براى آن بنده خواهد شد.
پس هنگامى كه وارث دين محمدى صلى الله عليه و آله و سلم توانست به مقام فناى كلى و كامل برسد در آن زمان چاره اى جز دور شدن از مسايل مادى و جسمانى ندارد. آنگاه او در درياى بى كران رحمت خداوندى غوطه ور مى شود و بر او لازم است كه احكام خداوند را به مرحله اجرا درآورده و توسعه دهد. اما در اين مقام او شارع نيست ، دين يا مذهب جديدى نمى آورد، بلكه متكى به دين پيامبر ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم است .
سخنان موسى (عليه السلام ) كه به اتمام رسيد، روح ايشان صحبت آنها را تاءئيد كرد و سپاسگذارى از خداوند نموده و بازگشت . آنگاه فرمود، براى هر كس خداوند مسيرى قرار داده است . هنگامى كه وارث به سوى خداوند روى آورد. خداوند اسرار درونى او را آشكار مى كند. كليد قرآن و سور و آيات و خواص آن را به او مى سپارد (ميراث ) . تا آن كه او بتواند در جهت انجام وظيفه و تحقق اهداف دين محمدى صلى الله عليه و آله و سلم به مثابه يك وارث موفق باشد. اين ميراث در واقع بهره مندى او از اسرار وحى است . وارث ، از اين قدرت بهره مند مى شود، تا بر اساس لطف خداوند، به يارى بندگان شتافته و با دوركردن آنها از شرك ، و زنده كردن احكام و دستورات دين محمد صلى الله عليه و آله و سلم اقدام كند. وارث بايد بداند دين كامل توسط آن بزرگوار براى همه دوره ها و نسل هاى پس از ايشان ، همان دين اسلام است . پس او مدعى دين و شريعت جديدى نيست . نمى خواهد روش جديدى در مذهب باب نمايد. قصد ندارد در مقابل قرآن كريم و مجيد، كتاب ديگرى بياورد و ايمان دارد كه دستورات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم زير بناى شريعت و دين اسلام است و هر كس به هر دليلى بخواهد با آن مقابله يا مخالفت نمايد، كارى عبث و بيهوده و گناه آلود را انجام داده و سرانجام ساقط شده و با خشم خدا روبرو خواهد شد.