جهان در پناه يازده اسم اعظم
(شرح كتاب الاسرى الى مقام الاسرى)

عارف شيخ اكبر محى الدين ابن عربى
شرح و توضيح : على باقرى (ح .ن )

- ۷ -


بديهى است رسيدن به اين خواسته ، نيازمند زمان و پيروان زيادى است . اما اگر چنين شد، آنان بايد اين شعار را مدام تكرار كنند كه : ما فرمان حق را شنيده ايم و فرمانبرداريم ، آنان نبايد مثل برخى اقوام گذشته باشند كه گفتند: فرمان حق را شنيديم ، ولى فرمان نبرديم . خداوند سزاى افراد نافرمان را به سختى خواهد داد، چنان كه در مورد قوم تبع و قبيله ارم ديده شد. آنان به قدرت خود متكى بودند، اما خداوند آنان را پراكنده ساخت و در بيابان ها آواره و گرفتار باد و طوفان و عذاب نمود. به طورى كه بارنج و سختى از ميان رفتند و فقط ياد و نامى از آنها ماند، هر كس كه با خواست و فرمان خداوند مقابله و مخالفت كرده و از حق خود تجاوز نمايد بايد منتظر عذاب و غضب خداوند باشد. آن گاه كه عذاب رسيد بايد تسليم شود و باور كند كه آن عذاب هم رحمت است . در غير اين صورت متوسل به روش هاى مذبوحانه شده و بر شدت و دامنه عذاب الهى خواهد افزود و بار گناهش را نيز سنگين تر خواهد كرد.
خداوند با سالك در ارتباط است . سخن مردم را از طريق او مى شنود پس ‍ مردم براى حل مشكل ، بايد به او رجوع كنند و خواست هاى خود را از طريق او بيان نمايند .نتيجه هر نوع موضع گيرى مردم ، خواه مثبت يا منفى به سوى آنان برمى گردد. اگر برخوردشان بد باشد، پاسخ آن هم بد خواهد بود و به عكس ، حكم خداوند قطعى و ابدى است : هر كه ذره اى نيكى كند نتيجه آن را خواهد ديد و هر كس ذره اى بدى كند، نتيجه آن را هم خواهد ديد.
مؤ منان در كارها به خدا توكل مى كنند..... اين توكل بايد در همه ابعاد به ويژه در امور سياسى هم باشد، توكل به معناى آن است كه انسان بايد با همراهى عقل و درايت خدادادى حركت كند و از همه امكانات خود براى حل مسائل و مشكلات بهره گيرد. اگر در خلال حركت واقعه اى رخ داد، كه از حيطه عقل و درايت بشرى خارج بود، يا پس از تلاش پيگير و همه جانبه هدف تحقق نيافت آنگاه نتيجه را پذيرفته و راضى باشد و بداند كه مشيت و خواست حضرت حق چنين بوده ، حتى اگر به تمامى دلخواه آنان نبوده باشد.
جوان اين فرمان را نوشته ، در اختيار سالك قرار مى دهد، سالك مى فهمد آنچه را كه لازم بوده دريافت كرده تا بعد آن را براى مردم نوشته و بيان كند (ترجمه ) . سپس جوان خطاب به او مى گويد: مراحلى كه تا كنون طى كرده اى ، همان است كه مى بايسته باشد، از اين پس تو به عنوان واسطه اى ميان خدا و مردم خواهى بود و بايد مردم را به سوى او هدايت كنى ، بايد آنان را براى انجام اعمال خوب تشويق كنى . كمال جلال و قرارگاه جلال مراحل بعدى سير و سلوك عرفانى است و در اينجا اشاره به صورت پروردگار نيست ، به معناى درك عميق تر و بيشتر از پروردگار عالم و زيبايى اوست .
آسمان سوم - آسمان شهادت ، جايى كه سر روحانيت يوسف (عليه السلام ) است
متن كتاب :
به نام خداوند بخشنده مهربان
سالك گفت : رسول توفيق ، آسمان جمال و معدن جلال را برايم گشود، آسمان گشوده شد و او سلام و درود گفت ، زمام امت و امن آن آسمان را به من تسليم كرد، خواستم ساكن آن قصر و رئيس آن مملكت را ببينم ، درآستانه آن همه اصحاب جمال را ديدم به دربان روى كرده پرسيدم : چه خبر؟ اين گروه پراكنده نيست ؟ گفت : پيمان همسرى بسته شد و مجلس ‍ شادى ديدنى و عروس حاضر است .
سالك گفت : با دربان قصر مشورت كردم ، اجازه داد، بى رنج و خفتى وارد شدم و سلام گفتم و پاسخ شنيدم بال و پر شرمندگى از من ريخت ، عروس ‍ قصر پوشيده و دامن كشان درآمد، به پاى نيايش برخاستم به ياد كسى كه ((اسماءالحسنى )) از آن اوست آغاز سخن كردم ، بر صاحب ((قاب قوسين اوادنى )) (محمد) ثنا گفتم ، ثناى عطرآگين و شادى بخش را بردارنده آن جايگاه والا (يوسف ) به ثناى آن دو افزودم و گفتم ، مرحبا بر اين همسرى سعادتمند و منظم و زيبا و ستودنى كه شاديش همه دل ها را پر كرده است و مردم و دشت هاى خشك و ويران را خرم و آباد ساخته است ، مرحبا به سرآمد روييدنى ها و روشن كننده تاريكى ها كه سحر بابل است و آنان را به تير درانداخت . من نديدم كه زناشويى ميان فرشتگان باشد و زمام مركب هاى افلاك بر پهنه ستاره سماك رها شود و شرفى از شرف ريشه دارتر باشد يا سعادتى كه سعادت بر فزونى آن اقرار كند، يا نسبتى كه به راندن آرزوها اذن دهد و آفتاب به خانه حمل نزديك شود؛ گوارا باد اين مجموعه خوشبختى ها و مبارك باد اين تركيبى كه از اجزاى نيك و دركنار هم شير نوشيد و به وجود آمد و از ستارگان بزرگ و روشنى بخش به هم پيوست ((زنان پاك مردان پاك را و مردان پاك زنان پاك را مى سزد)) (نور / 26،حجر / 46) بر شما باد آن شادى ، سعادت شما را به كف زدن مفيد يارى كناد و حالى فرخنده و نيكو دست دهاد، شايسته باد اين خوشحالى و بجاباد اين پيوند و درآمدن به ((سلام آمنين )) (محمد / 46) و بشارت باد به عروس و داماد و پسران ، سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است ، و درود بر سرورمان محمد صلى الله عليه و آله و سلم و پيام آوران ديگر.
توضيح آسمان شهادت
اين مرحله كه دوره جديدى در طى طريق است هر چند در قالب و شكل دنيوى ، توضيح داده شده است اما در واقع چنين نيست زيرا مرحله اى جديد از شناخت خداوند مى باشد سالك از خداوند مى خواهد كه مرحله بالاترى را به او نشان دهند، كه اين مشاهده به عنوان وسيله اى براى رسيدن به شناخت اصلى تلقى شود: و خداوند هم خواست ايشان را اجابت مى فرمايد.
سالك از دربان مى پرسد: كه اين گروه پراكنده كيست ،... منظور وسايلى است كه مى توانسته او را به نهايت مقصود برساند اما چون آنها را تك تك در كنار هم مشاهده مى كند، مى پرسد چرا آنها را تك تك نشان مى دهند؟ اما بعد متوجه مى شود اينها جدا و پراكنده نيستند، بلكه همه با هم مرتبط هستند و مانند همسران به نظر مى آيند،در اين مرحله عروس به معناى زيبايى و لطافت و جمال و پاكى است ، كه تمام انسان ها مايل به تماشاى او هستند، در آن دنيا ديدن عروس به مثابه درك مرحله اى است كه سبب شناخت لطافت و لطف مى شود اين مقام در خور افراد عادى نيست ، از اين رو سالك احساس ترس كرده و شرمنده مى شود، كه چگونه خداوند بر او منت نهاده و او را به مرحله جديدى سوق داده است . اين شرمندگى سبب بروز حالت عبادت و خضوع هم در او مى شود، به عبارت ديگر انعكاس ‍ جمال الهى چنان او را تحت تاثير خود قرار مى دهد كه حمد و ستايش خدا را به جاى آورده و بر پيامبر گرامى او درود مى فرستد.
بعد از آن ثناى عطرآگين ، در دل او شور و شوقى پديدار مى شود كه قابل وصف نيست ، يادآورى از حضرت يوسف (عليه السلام ) هم از جمله مواردى است كه تاءكيد ميكند، سالك بايد زيبايى خاص يوسف را از جانب خدا دانسته و در اين مرحله هم خدا را فراموش نكند. زيرا كه زيبايى و جمال از صفات الهى است . در اينجا سالك از همسر يوسف هم ياد مى كند، اما اين همسرى به معناى زناشويى و ازدواج و اين جهانى نيست ، مقصود ارتباط روحى است ، به اين جهت وقتى انسان زيبايى ها را ديد شاد و بشاش ‍ مى شود، زيرا روح خوشحال است كه با درك زيبايى ، زيبايى خدا را مشاهده مى كند و خرم مى شود.
مرحبا به ..... در ايام قديم در بابل مردم به سحر و جادو توجه زيادى داشتند، از اين رو به انحراف كشيده شدند. سحر نوعى حركت به سوى تاريكى و ظلمات است ، به اين دليل جادو مردم را به گمراهى و ضلالت كشانده و آنان را به شرك و فريب و بت پرستى سوق مى دهد. اما اگر انسان ظرافت سحر را ببيند، باز هم در آن متوجه عظمت نور و روشنايى هم مى شود.
من نديدم كه زناشويى ميان فرشته ها باشد..... در اينجا لطافت و پاكى فرشته ها را بيان مى كند. تا تفاوت ميان انسان هاى معمولى و فرشته معلوم شود.
پرستش ستارگان از جمله انحرافات ديگر در ميان مردم قديم بود، ستاره سماك ستاره اى بود كه مردم آن را مى پرستيدند، از اين رو جامعه آنان به انحراف رفت و جريان كلى و اصل خداشناسى در هستى را، به بوته فراموشى سپردند. در حالى كه اگر انسان مسير صحيح را بشناسد و خود را خوب تربيت كند، به عمل خوب و پسنديده روى آورده و به تدريج در جاده كمال افتد و صفات الهى را در خود ملكه نمايد، مى تواند به درجه اى برسد، كه بر همه هستى به نيابت از سوى خداوند حكم رانى كند. در حالى كه اكثر مردم به اين موضوع توجه و باور ندارند پس به سوى دنيا رفته و براى به دست آوردن بخشى از آن خود را زبون و محكم مى نمايند. لذا توقف در چنين حالت انفعالى و مفعولى است كه موجب اسارت و بندگى دنيايى مى شود. دنيا در ماهيت خود يك بازيچه است اما اگر به درستى شناسايى شود مى تواند مورد استفاده صحيح انسان قرار گيرد. در اينجا ميان زنان و مردان تفاوت نيست اما هم سويى آنان براى نيل به مقاصد مادى يا معنوى كارساز است . در آخرت هم اين قاعده وجود دارد. ارواح انسان هاى بد و شرور به يكديگر نزديك شده و در كنار هم زندگى مى كنند. مى خواهند درك كنند عذاب چه كسى كمتر است ؟ و چرا عذاب برخى دردناك تر مى باشد، آنها كه عذاب سخت دارند چيزى جز آن نمى فهمند، انسان بعد از مردن نفس و جسم خود را به خاك مى سپارد اما اعمال بد كه در روح نفوذ كرده است توسط خاك پذيرفته نمى شود، همراه آنان به عالم باقى مى رود به جايى مى رود كه از ماده و تعلق مادى خبرى نيست . تا زمانى كه انسان در زمين است جسم و روح بهتر مى توانند جرم و كدورت حاصل از گناه را تحمل كنند. به عبارت ديگر وجود جسم سبب مى شود اعمال و رفتار بد به نوعى قابل تحمل باشد. اما در آن دنيا ديگر جسم وجود ندارد. پس روح كمك و ياورى براى تحمل گناه و بدى ندارد. لذا بر روح سوار مى شود، مثل هوايى كه آلوده مى شود ارواح خوب متراكم ، شفاف و صاف ترند. گويى خورشيد به آنها تابيده ، اعمال نيك از آنها تشعشع مى يابد. روح گناهكار چنين نيست . ارواح بسيار بد در طبقات پايين براى درك انسان زمينى در ميان آتش مذاب نشان داده مى شود. اما در جهان باقى هيچ چيز مادى وجود ندارد. براى درك بهتر آن عذاب ، بايد گفت كه شبيه ناراحتى مادرى است كه ناگهان عزيزترين فرزندانش را از دست مى دهد. آنگاه جهان مادى براى او تنگ مى شود، هر چند اين حس عذاب آور قابل مقايسه با عذاب ارواح گناهكار نيست ، آنان مى دانند چرا عذاب مى كشند زيرا فرشتگان به آنها مى گويند، ما تذكر داديم . و رسولان فرستاديم ، شما را به راه صحيح بياورند اما نپذيرفتيد پائين ترين طبقات و سخت ترين عذاب براى گناهان كبيره است . حكام فاسد هم كه به مردم بسيارى بدهى دارند در اين مرتبه قرار دارند، اين عذاب هزاران سال به طول مى انجامد. ممكن است سرانجام خداوند روزى آنان را ببخشد، به تعبير قرآن در اين عذاب ها زن و مرد تفاوت ندارد اما گرايش بدكاران را در دنيا و عقبى به يكديگر را نشان مى دهد و مى فرمايد مردان فاسد و زنان فاسد. زنان پاك ، مردان پاك را سزاوار است . لذا اگر مردان مؤ من با زنان مؤ منه جفت شوند، بهترين رستگارى يافته اند. و يافتن جفت صالح و مناسب ، مقامى است كه سبب رسيدن به شادى و كمال است . در آخرت بحث ازدواج نيست ، بلكه همراهى و نزديكى آنان در جاهاى خوب است .
منظور از پسران ، اعمال نيك است ، چون ابتدا حضرت آدم به جهان آمد آدم به خطا گرايش يافت ، پس از آن حضرت پسر ايشان هم تمايل به گناه پيدا كرد. منظور از پسران صالح آن است كه آنان دنباله هاى انسان هستند، كه همه به نوبه خود مى توانند افراد خوب را تربيت كنند و باقيات صالحات به وجود آورند. البته اين نكته به معناى آن نيست كه زنان در انجام عمل صالح با مردان تفاوت دارند، خداوند در آيات قرآن كريم اعمال زن و مرد را يكسان دانسته ، و براى عمل صالح مساوى آنان ، پاداش مساوى هم قايل است . اين نكته به معناى مساوات زن و مرد در برابر خداوند است . اما تفاوت ميان زن و مرد از نظر جسمى مورد انكار نمى باشد.
توضيح مقام حضرت زهرا و على (عليهماالسلام )
متن كتاب :
سالك گفت : وقتى از سخن گفتن فراغت يافتم و به درود و سلام پايان دادم ، پرده اندكى به حركت در آمد و آوايى چون آواى نسيم بيمار وزيدن گرفت و گفت :
كسى كه زهرا عروسش باشد
از ستاره جوزا تاج و از شعرى نعلين دارد
اى شكوفه باغ كه بوى خوشش را گرفتى
آيا شكوفه ديگرى هست كه با روشنائى اين ستاره همانندى كند؟
سالك گفت : به آن ستاره سفيد (زهرا) گفتم : تو را شناختم و به زودى تو را وصف مى كنم ، از تو مى خواهم كه مقام همسرت را به من بشناسانى و خير آن را به من بدهى و مرا از همه چند و چون او آگاه كنى . ستاره سفيد گفت : اى مرد غريب و خوب و ظريف ! فداى كهنه و نوى تو شوم ، آن ستاره سفيد بر شخص آگاه مى تابد و به نزد دانا فرود مى آيد از حقيقت و غايتى پرسيدى كه درك نمى شود و صفتى كه با علم احاطه نمى پذيرد و ملك كسى نمى شود، بر من است كه به اندازه فهم تو، او را معرفى كنم و تو را به ميزان علمت از شاءن او بياگاهانم . آنگاه از پشت پرده و روپوش محفوظ خود به من اشاره كرد و گفت : اين امين امانت داران و جمال پيامبران و همسر زهراست ، او را لاهوتيان و ارواح مى بينند، ناسوتيان و اجسام را مى سوزاند. رفتن عاشقانه به سمت و سوى او را قصد مى كنند و بنده وار فرمان او مى برند. روى گرداند و دور شد، بيمار ساخت و مداوا نكرد و از پاسخ دادن به طلب بيشتر اعراض كرد (يوسف / 32و33) ذهن ها را جادو كرد و اديان را متوقف ساخت . شمشير نكبتى بود كه بر سر هر دشمن دور و نزديكى فرود آمد و مايه نعمتى بود كه بر هر دوست نزديك و دورى رسيد، شكوفايى و درخشندگى ستارگان به او سجده كردند و دل گروه ها به برندگى دندان هايش چرانده و متنعم شدند، كليدهاى مملكت و تازه ها و كهنه هاى آن را به او بخشيد، زمام خلافت مملكت را به او داد و پيمان و تعهد آن را حفظ كرد و پيوسته به خوشبينى ، كشور او را اداره مى كرد و آن را به استوارترين نتيجه فكرى بر پاى مى داشت تا دولت بر پاى او ايستاد و نيكى هايش بر اطراف و اكناف كشور گسترده شد، خورشيد درخشان ميان بزرگان و قدرتمندان تجلى كرد، يگانه روزگار و يكتاى زمان در بحبوحه سلطنت بود، چيزى بيرون از ملك خود نمى ديد، ديدن پيراهنش بينا كرد و گم شدنش سبب كورى (يعقوب ) شد.
سالك گفت : چيز شگفتى شنيدم ، وداع كرده ، در آسمان چهارم به جستجوى نسب و سبب آن پرداختم .
شرح متن
سالك در مرحله جديد سير خود، امواجى از درياى پاكى حضرت زهرا (عليه السلام ) را درك كرده و براى او يقين حاصل مى شود كه مقام معنوى آن بزرگوار بسيار رفيع و والاست . ستاره جوزا در ستاره شناسى قديم نشانه اى از خوبى و پاكى بوده و در شعر از آن استفاده شده تا عظمت ايشان را بيان نمايد. منظور از نعلين در اينجا نحوه راه رفتن يا نوع و شيوه آن است كه حالت ايشان در حين حركت چون شعرى سليس و در نهايت لطافت بوده است .
شكوفه باغ اشاره به صفات و خصوصيات الهى آن معصومه بزرگوار (عليه السلام ) دارد، كه مثل و مانند ندارد و در واقع در عالم معنا سرور زنان به حساب مى آيد. سالك پس از بيان شعر، مى گويد: اى حضرت زهرا (سلام الله عليها) اينك من به مقام شما واقف شده و شما را تا حدودى شناختم (15)، حال پس از درك اوصاف و صفات والاى شما، از شما كه همسر على (عليه السلام ) هستيد، درخواست دارم كه شما در مورد مقام و موقعيت ايشان توضيح داده و مرا از كميت و كيفيت آن مطلع سازيد. زيرا كه شما همسر ايشان هستيد و بهتر از هر كس ديگر مى توانيد آن حضرت را توصيف نماييد.
حضرت زهرا با مهربانى پاسخ داده و مى فرمايند: گفته هاى من توسط كسى قابل درك و فهم است كه داراى توان معنوى و علمى بالايى باشد. زيرا برخوردار شدن از هر علمى نيازمند توان كافى و فهم مناسب است و بايد در سايل و طالب آن علم وجود داشته باشد. در غير اين صورت پاسخ قابل درك و استفاده نيست . سپس به همسر گرامى خود در پشت پرده اشاره كرده و مى فرمايند: على (عليه السلام ) امين امانت داران (تمام انسان هاى كامل ) و جمال پيامبران (جلوه عملى پيامبران ) و همسر زهرا (سلام الله عليها) است . او را فقط لاهوتيان و ارواح مى شناسند منظور از لاهوت عالم معناست . يعنى آن كس كه چشم لاهوتى دارد، مى تواند مقام و موقعيت ايشان را درك كند. مراد از ارواح همه ارواح مردگان نيست ، هر چند ممكن است ارواح هم گاهى ايشان را زيارت كنند، اما مراد روح انسان هاى بزرگوار است . به اين دليل مردم عادى (اجسام و ناسوتيان ) به خاطر عظمت وجود ايشان نمى توانند مقام ايشان را دريابند (سوزاندن به معنى ادراك عقلى است ) آنگاه حضرت زهرا از توضيح بيشتر خوددارى كرده و روى بر مى گردانند. در پايان اين بحث موضوع جديدى مطرح مى شود.
ذكر اوصاف جوان پس از آوردن چند آيه از سوره مباركه يوسف شروع مى شود. اين اوصاف ظاهرا در مورد سرنوشت آن جوان در آينده اى است كه دوباره در شكل وارث ، به كار خود ادامه مى دهد و سبب تحول و تغييراتى در جهان مى گردد.
او به فضل خدا قادر مى شود در دوره اى از تاريخ اسلام ، مردم جهان را تحت كنترل كامل معنوى خود بگيرد، حركت و نفوذ اديان غيرالهى و منحرف شده را متوقف كرده يا از بين ببرد. او چون شمشير نكبتى است كه بر سر دشمنان خدا در دور يا نزديك و در هر جاى جهان فرود خواهد آمد. در عين حال وى مايه رحمتى خواهد بود كه بر هر دوست نزديك و دورى نازل مى شود. او در زمان حيات خود داراى چنان نورانيتى است كه حتى ستارگان را وادار به تمجيد خواهد كرد. حضرت امير (عليه السلام ) اداره امور جهان را چه تازه و چه كهنه به او بخشيده و زمام خلافت خويش را به او خواهد داد. تا بار ديگر قدرت دين را در سراسر جهان احياء نمايد.
او به فضل و عنايت خداوند، آن پيمان (كه در فوق به آن اشاره شد) را بر عهده گرفته و تا آخرين لحظه بر آن استوار مانده و از ياد نخواهد برد، به همين جهت او خواهد توانست ، تا پايان عمر، سرزمين هاى تحت حكومت خود را بر پايه زهد و عدل اداره كند و بنيادهاى اجتماعى را با تفكر و تاءمل در مسايل و ارائه راه حل هاى مناسب به بهترين شكل تقويت كرده و استحكام بخشد. هنگامى كه دولت او بر پاى مى ايستد، نيكى هايش در همه جا گسترده خواهد شد. خورشيد درخشان او، ميان بزرگان و قدرتمندان جهان چنان خواهد درخشيد كه سابقه و نظيرى نخواهد داشت . او يگانه روزگار و يكتاى زمانه در حكمرانى و سلطنت مى شود و جز خير و صلاح مردمان خود چيزى نخواهد خواست حضور او مايه روشنى ديده ها و بيدارى قلب ها مى شود و سرانجام غيبت او سبب آغاز كورى و تاريكى مجدد در جهان مى گردد.
آسمان چهارم سر روحانيت ادريس (عليه السلام )
متن كتاب :
(آسمان فرماندهى و جايى كه سر روحانيت ادريس (عليه السلام ) است )
به نام خداوند بخشنده مهربان
و درود بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم و خاندان و ياران او باد
سالك گفت : رسول توفيق ، آسمان بلندى را به رويم گشود و به من گفته شد: آفرين به سرور اولياء حفظ و عصمت به گوهر بسيط تو محيط است . گفتم : آرى مژده خوبى دادى و بيان كردى ، تو را به مقام والايت سوگند تو كيستى ؟ گفت : من معدن جلالت و پاك نژادابوالعلايم (ادريس ) و بر گاوان كوهى و ماده و آهوان سالار و حكمرانم . از بزرگى او چيزى دريافتم .
توضيح متن
جناب ادريس مثل كسانى كه به مقامات بالايى مى رسند، خداوند در خفا و پنهان علومى را به ايشان تعليم مى دهند. تا با استفاده از آن بتواند، در جهت اجراى دقيق دستورات الهى اقدام كرده و در خدمت مردم باشد و به اين سبب موجب ازدياد خير و بركت در ميان مردم مى شود. حضرت ادريس ‍ (عليه السلام ) در ميان قومى ماءمور شدند كه اكثرا در گمراهى و ضلالت بودند، آنان مردمى ناپاك بوده و رعايت بهداشت و نظافت را نمى كردند. به طورى كه اكثر آنان دچار بيمارى هاى گوناگون از جمله كچلى بودند. آن حضرت در حدود چهار هزار سال قبل در ناحيه نزديك به يمن ظهور كرده و نزديك 76 سال عمر كردند. ظاهرا مرگ ايشان بر اثر بيمارى ناشى از گزيدن پشه بوده است . آن حضرت به كمك علومى كه كسب كرده بودند، در خفا و پنهانى امور محوله را انجام مى دادند.
سالك مى گويد:(16) به كمك راهنماى خود به آسمان چهارم مى رسد، در آنجا وقتى درهاى آسمان گشوده مى شود، بر او درود مى فرستند و از او به عنوان سرور اولياء ياد مى كنند. بايد توجه داشت كه در اين بحث ولايت ممكن است ، برخى مشكلات و سوءتفاهمات در طول تاريخ و در شرح آثار محى الدين به وجود آمده باشد. اما هنوز شارحين (اعم از موافق و مخالف ) به اين نكته توجه نكرده اند كه كميت و كيفيت ولايت وى چگونه بوده است ؟ آنچه مسلم است ، ايشان فردى صاحب مقام در دنيا و آخرت بوده و هستند. اما ولايت ايشان از نوع ولايت بر خودشان بوده و به لحاظ تسلط كامل بر نفس خود توانسته اند، اين مقام را دريافت دارند، چنان كه در طول اين كتاب هم (به ويژه در صفحات قبل ) به تاءكيد اشاره مى شود كه ولايت و خلافت بر جهان از آن پيامبر و خاندان ايشان است و در زمان غيبت ، برخى افراد، به اذن پروردگار در برخى عصر و نسل ها اين مهم را بر عهده مى گيرند. بنابراين ولايت جناب محى الدين از نوع دوم نبوده است .
وقتى سالك با جناب ادريس (عليه السلام ) روبرو مى شود، ادريس از مقام خود سخن مى گويد و اشاره مى كند چون زبان حيوانات را مى دانسته به كمك آن مى توانسته از الهامات برخوردار شود. حضرت سليمان (عليه السلام ) هم به زبان حيوانات آشنا بود، اما ادراك ايشان وسيع تر از جناب ادريس بود.
متن كتاب :
و چنين سرودم :
گوارا باد بر اهل شرق در آستانه قدس
خورشيدى كه پرتو آن تاريكى گور را روشن مى كند
بالاتر از تشبيه و يگانه است
حد و فصل و جنس ندارد
چيزى از آن را در كمال وجود خود درمى يابيم
كه خفاش از درخشش خورشيد درمى يابد
عجب نورى كه رسالت او آورد
از تخمين و گمان و حدس محفوظ است
رسالت را براى ما آورد، دل ، تشنه و آرزومند
آمد در حالى كه نور بسيارى او را دربرنداشت
از حضرت نعل و كرسى آن را مخاطب ساخت
من شوهر و رسالت عروس من است
خدايا! چه شوهرى و چه عروسى !
نهال امانت را تروتازه براى شما كاشتم
بعد از اين ميوه اين نهال را خواهيم چيد
به تبليغ رسالت علاقه وافر يافتم
وقتى كه امورى روشن مرا از وهم و اشتباه دور ساخت
راه افتادم در حالى كه برق هايم مى درخشيد
و با كشتى حس درياهاى غيب را در نورديدم
خوابيدم اما پلك هايم تا بامدادان نخفت
و بى حيرت بر جن و انس حيران شدم
اى نفس ! اين حق است كه وجودش هويداست
اى نفس من ! از انكار بپرهيز
شرح متن شعر
انسان قادر است از چاه ظلمت و گمراهى خارج شده و در مسير روشن و نورانى كمال و ترقى معنوى بيفتد. به شرط آن كه بتواند خدا را بشناسد و از انوار قدسى او بهره مند شده به كمك آنها دنيا و آخرت خود را روشن نمايد. انوار قدسى از ناحيه خدايى است كه والا و واحد و يگانه است ، اگر آدمى يك باره و ناگهان با چنين انوارى آشنا شود، ممكن است مبهوت شده و چشمانش خيره شود، هم چنان كه اگر خفاش از فضاى تاريكى به محلى نورانى پرواز كند، گويى كور مى شود پس ضرورى است كه چنين حركتى به صورت آرام و تدريجى باشد. سپس در مورد نقش و اهميت رسالت توضيح داده و مى گويد، رسالت از سوى پروردگار آن چنان واضح و روشن است كه نيازى به تشبيه ندارد، بلكه داراى مصاديق عينى و روشن است . هر بنده اى كه شوق رسيدن به حق تعالى را دارد و در آرزوى ديدار پروردگار خويش ‍ است ، مانند گوهرى است كه در بالاترين سطح شهود خود (ملااعلى ) مى تواند از حضرت قدس ، پاكى و صفاى باطن بيابد.