توسل و رابطه آن با توحيد

حسين رجبي

- ۳ -


دليل بر جواز و مشروعيت توسل

براى جواز و مشروعيت توسل افزون بر دلايلى كه بيان شد مى‏توان به ادله‏اى ديگر تمسك كرد كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

1 علامه سمهودى مى‏نويسد: »پيامبر اكرم)ص) پس از دفن فاطمه بنت اسد فرمود: «الّله الذى يحيى و يميت... اغفر لامى فاطمْ بنت أسد و وسّع عليها مدخلها بحق نبيك و الانبيأ الذين من قبلى».29 خدا كسى است كه مى‏ميراند و زنده مى‏كند خدايا ببخش مادرم فاطمه دختر أسد را (پيامبر اسلام به خاطر كمك‏هاى فراوان فاطمه بنت اسد در دوران كودكى، احترام‏نموده وبه‏نام مادر خطاب‏فرموده است) و جايگاه او را وسيع گردان به حق پيامبرت و پيامبران پيش ازمن.

2 ترمذى و ابن ماجه از محدثين اهل‏سنّت حديث عثمان ابن حنيف را نقل مى‏كنند كه مردى نابينا نزد پيغمبر(ص) آمد و عرض كرد: خدا را بخوانيد تا مرا شفا دهد پيامبر اسلام فرمود: اگر خواسته باشى صبر كن كه براى تو بهتر است و اگر خواسته باشى دعا مى‏كنم عرض كرد دعا كنيد آن حضرت دستور داد كه وضو بگيرد و سپس اين دعا را در پيشگاه خداوند بخواند: «اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيّك محمد نبىّ الرحمْ، يا محمد انّى توجهت بك الى ربّى فى حاجتى ليقضيها، اللهم شفّعه فىّ».30

بار خدايا من از درگاه تو درخواست دارم و به سوى تو توجه مى‏كنم با واسطه پيامبرت محمد(ص) پيامبر رحمت، اى محمد! من به وسيله تو به پيشگاه پروردگارم درباره برآورده شدن حاجات خود توجه كردم تا آن حاجات را برآورده كنى بار پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذير. از اين روايت به خوبى استفاده مى‏شود كه توجه به پيامبر و كمك گرفتن از آن حضرت نه تنها مشروع است بلكه مستحب مى‏باشد و اين نحوه دعا و توسل اختصاص به زمان حيات آن حضرت ندارد و اگر توسل ممنوع بود پيامبر اسلام از اين گونه دعا در توسل جلوگيرى مى‏كردند و به آن فرد نابينا مى‏فرمودند: چرا نزد من آمدى برو به صورت مستقيم از خداوند بخواه كه درخواست از غير خدا شرك مى‏باشد در صورتى كه پيامبر اسلام نه تنها جلوگيرى نكردند بلكه به او چگونگى توسل را بيان فرمودند و اين نحوه توسل براى پس از وفات آن حضرت نيز صحيح مى‏باشد و هيچ دليلى بر انكار آن جز تعصّب و ناآگاهى از توحيد واقعى نمى‏باشد.

3 طبرانى در المعجم الكبير، به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل مى‏كند: شخصى به جهت حاجتى مكرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه مى‏نمود، ولى عثمان به خواسته‏اش توجهى نمى‏كرد; تا اين كه در بين راه عثمان بن حنيف را - كه خود راوى است - ملاقات كرده و از اين موضوع شكايت كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: آبى را آماده كن و وضو بگير; به مسجد برو و دو ركعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پيامبر را وسيله قرار ده و بگو: «الّلهم انّى أسألك و أتوجه اليك بنبيّك محمّد صلّى الّله عليه وآله و سلّم نبىّ الرحمْ، يا محمّد انّى أتوجّه بك الى ربّى فتقضى لى حاجتى»، آن گاه حاجت خود را به ياد آور. عثمان بن حنيف مى‏گويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوى خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفان برد، عثمان نيز او را احترام شايانى كرد. سپس حاجتش را به طور كامل بر آورد و به او گفت: من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم و هرگاه بعد از اين، از ما حاجتى خواستى نزد ما بيا...آن گاه عثمان ابن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلكه روزى خدمت پيامبر بودم كه نابينايى نزد حضرت آمد و از كورى چشم خود شكايت نمود. حضرت ابتدا پيشنهاد كرد كه صبر كند ولى او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد و آن شخص نيز بعد از اداى آن بينا شد و به مقصود خود رسيد. اين‏حديث را جماعت كثيرى از اهل‏سنّت نقل كرده‏اند; نظير: حاكم نيشابورى،31 ابن عبدالبر،32 ابونعيم اصفهانى،33 ذهبى،34 حافظ هيثمى،35 متقى هندى36 و ديگران.

4 حاكم نيشابورى در مستدرك37 روايت كرده است پس از آنكه حضرت آدم خطا را مرتكب شد عرض كرد: يا ربّى اسئلك بحق محمد(ص) لما غفرت لى، فقال: يا آدم كيف عرفت؟ قال: لانك لما خلقتنى نظرت الى العرش و وجدت مكتوباً فيه: لا اله الا الله محمد رسول‏الله فرأيت اسمه مقروناً مع اسمك، فعرفته احبّ الخلق عليك پروردگارا از تو درخواست مى‏كنم به حق محمد(ص) كه گناه من را ببخشى، پس فرمود اى آدم چگونه شناختى او را؟ گفت: هنگامى كه مرا آفريدى به سوى عرش نگاه كردم در آن چنين جمله‏اى يافتم، هيچ معبودى جز خدا نيست و محمد رسول خداست پس به خاطر نزديك بودن اسم او با اسم تو شناختم كه محبوب‏ترين مخلوقات در پيشگاه تو مى‏باشد.

5 احمد بن حنبل روايت مى‏كند: كه مسروق به عايشه گفت: از تو مى‏خواهم به صاحب اين قبر (قبر رسول الله) چه چيزى شنيدى از رسول خدا درباره خوارج، گفت: شنيدم رسول خدا را كه مى‏فرمود: انهم شرالخلق و الخليقه يقتلهم خيرالخلق و الخليقه و اقربهم عندالله وسيلْه38 خوارج بدترين خلق و آفريده شده خدا هستند كه مى‏كشد آنان را بهترين خلق و آفريده خدا و كسى كه نزديك‏ترين وسيله خلق است در پيشگاه خدا.

6 دارمى در سنن خود از ابوالجوزأ أوس بن عبدالّله نقل مى‏كند: در مدينه قحطى شديدى پديد آمد. عده‏اى نزد عايشه آمده و از اين امر شكايت كردند. عايشه گفت: به سراغ قبر پيامبر رويد و از آن جا دريچه‏اى به سوى آسمان باز كنيد تا بين قبر حضرت و آسمان فاصله‏اى نباشد. آنان چنين كردند. خداوند نيز به بركت توسل به حضرت باران فراوانى به آنها عنايت‏كرد، تاآن كه سبزى‏ها رشد كرده و شتران چاق شدند...39

از آن جا كه حديث به دليل وجود سعيد بن زيد در سند آن، موافق با عقيده »البانى« نبوده در صدد تضعيف آن بر آمده است، در حالى كه سعيد بن زيد از رجال صحيح مسلم است و يحيى بن معين او را توثيق نموده است. هم چنين بخارى، ابن سعد، عجلى، ابوزرعه، ابوجعفر دارمى و برخى ديگر از رجال اهل‏سنّت او را توثيق نموده‏اند.40

7 قسطلانى نقل مى‏كند: «عربى در كنار قبر پيامبر ايستاد و عرض كرد: بار خدايا! امر كردى تا بندگان را آزاد كنيم، اين حبيب تو است و من بنده تو، مرا از آتش جهنم به حق پيامبرت آزاد گردان. هاتفى ندا داد: اى مرد!چرا آزادى از جهنم را تنها بر خودت خواستى و براى جميع مؤمنين نخواستى؟ برو كه تو را آزاد نمودم».41 منع از توسل، از بدعت‏هاى امويان حاكم نيشابورى به سند خود از داود بن ابى صالح نقل مى‏كند: مروان روزى وارد روضه رسول خدا شد مردى را ديد كه صورت (پيشانى) خود را بر روى قبر گذارده است. مروان دست به شانه‏اش گذاشت و گفت: مى‏دانى كه چه مى‏كنى؟ آن‏مرد سر خودرا بلند كرد. مروان ديد او ابوايوب انصارى است. او خطاب به مروان فرمود: آرى، مى‏دانم كه چه مى‏كنم! من به خاطر اين سنگ‏ها نيامده‏ام، بلكه براى رسول خدا آمده‏ام. آن گاه از رسول خدا نقل كرد كه فرمود: «اگر كسى كه اهل است والى دين گردد، بر دين نگرييد، بلكه زمانى بر دين بگرييد كه غير اهل والى آن شود».42

آنچه بيان كرديم گوشه‏اى از آيات و روايات و گفتار بزرگان اهل‏سنّت درباره توسل بود كه حجت و دليل را براى همه پيروان مذاهب روشن مى‏كند هر چند افرادى نمى‏خواهند اين حقايق را بپذيرند. روشن است كه اگر شارع مقدس در آيه و روايتى مى‏فرمود كه مسلمانان نبايد به افرادى كه از دنيا رفته‏اند متوسل شوند، حجت تمام بود امّا اكنون نه تنها دليلى بر نفى نداريم بلكه دليل بر جواز مشروعيّت آن وجود دارد. اگر خداى بزرگ روز قيامت از منكران توسل بپرسد كه بر اساس كدام آيه و روايت توسل به روح پيامبران و ائمه: را انكار كرديد آيا پاسخى دارند؟ پس لازم است كه در صحت و عدم صحت يك عقيده و عمل به قرآن و سنّت، گفتار علماى بزرگ هر مذهب را معيار قرار دهيم. از سويى هر فردى بدون احاطه علمى نمى‏تواند وارد اين بحث‏هاى دقيق و ظريف بشود زيرا آثار بسيار نامطلوبى براى پيروان مذاهب دارد، نويسندگان اهل‏سنّت بايد مرزهاى اعتقادى و فقهى مذهب حنفى و اشعرى را با افكار ديگران خلط نكنند و علماى صاحب فكر و آشناى به مبانى مذهبى اهل‏سنّت اجازه ندهند كه پاره‏اى از افراد كه از سواد چندانى برخوردار نمى‏باشند به اظهار نظر در مسائل حساس مذهبى و دينى بپردازند، به گفته فقيه حنفى (ابن عابدين) هيچ عالم صاحب فكرى و هيچ مجتهدى حكم به تكفير مسلمانى را صادر نمى‏كند.

پرسش‏هايى از منكران توسل

پس اگر توسّل نا مشروع يا بدعت يا شرك مى‏باشد بايد:

1 . بسيارى از علماى پيشين را كه مذاهب اهل سنّت را پى‏ريزى نموده‏اند مشرك بدانيد زيرا همانگونه كه بيان شد آنان توسل را جايز مى‏دانند.

2 . بايد صحابه‏اى را كه به پيامبر متوسّل مى‏شدند مشرك بدانيم، مگر ابوايوب انصارى به قبر پيامبر(ص) متوسل نشد؟ مگر عمر بن خطاب به عموى پيامبر متوسّل نشد؟

 3 . اگر توسل شرك است چرا در قرآن آمده كه فرزندان حضرت يعقوب براى آمرزش گناهان نزد پدر رفته و او را واسطه قرار دادند؟ پس (نعوذ بالله) قرآن دستور به شرك داده است؟

4 . اگر توسل شرك است بايد در هنگام مراجعه گناهكاران نزد پيامبر، آنان را از اين عمل جلوگيرى نموده و مى‏فرمود: مستقيم از خدا بخواهيد.

5 . اگر توسل شرك و نا مشروع است چرا بلال بن حرث كه از اصحاب پيامبر(ص) است براى طلب باران نزد قبر پيامبر آمد و از آن حضرت طلب باران كرد و به طور مستقيم از خداوند درخواست نكرد؟

6 . اگر توسل ممنوع است چرا پيامبر(ص) در هنگام دفن فاطمه بنت اسد خداوند را به حق پيامبران سابق و حق پيامبرى خودش سوگند داد؟

7. اگر توسل بدعت است چرا پيامبر(ص) فرد نابينايى را كه جهت شفا يافتن، به وجود مبارك آن حضرت متوسل شده بود، او را نهى نفرمود؟ در حالى كه به عكس، رسول خدا(ص) به او دعايى را آموخت كه در آن توسل به پيامبر(ص) و طلب درخواست شفاعت از آن حضرت مى‏باشد.

8 . اگر توسل شرك است چرا حضرت آدم(ع) به پيامبر اسلام(ص) پيش از خلقت آن حضرت متوسل شد؟

9 . اگر توسل ممنوع است چرا هنگام مراجعه عدّه‏اى نزد عايشه، آنان را كنار قبر پيامبر(ص) فرستاد تا براى رفع قحطى شديدى كه پيش آمده بود به آن حضرت متوسل شوند؟

10 . اگر توسل شرك است چرا بزرگان اهل سنّت مثل ابن حبّان به قبر امام رضا(ع) متوسل شدند؟ همو مى‏گويد هرگاه براى من مشكلى پيش مى‏آيد، نزد قبر آن حضرت مى‏روم و براى رفع مشكل دعا مى‏كنم، برآورده مى‏شود.

11 . اگر توسل شرك باشد نبايد علماى بزرگ مذاهب بر جواز آن توصيه نمايند چنان كه در متن اين نوشتار بيان شد؟

12 . اگر صرف توسل و استمداد از غير خدا شرك باشد بايد يك نفر موحّد در عالم نداشته باشيم زيرا هر انسانى در اين عالم با نيازهاى مختلفى روبرو مى‏شود و چون خود به تنهايى نمى‏تواند برطرف كند از غير خودش كمك و مدد مى‏گيرد و اين استمداد از غير خدا به شمار مى‏آيد و شرك محسوب مى‏شود.

13 . اگر توسل و واسطه قرار دادن شرك باشد نبايد بين زنده و مرده فرق قائل شد زيرا ملاك توحيد و شرك آن است كه موجودى را مستقل يا غير مستقل در اثر بدانيم نه حيات و مرگ را؟ زيرا از نگاه انسان موحد، انسان با مرگ نابود نمى‏شود، بلكه حيات او در برزخ بيشتر است. امام غزالى مى‏گويد: از هر كسى كه در حال حيات استمداد مى‏شود پس از وفاتش نيز مى‏توان استمداد كرد.

14 . اگر تعظيم و احترام به قبور پيامبر و ائمه به خاطر اظهار محبّت و ارادت شرك و عبادت غير خدا باشد بايد تعظيم پدر و مادر و استاد و بزرگان هم شرك باشد، در حالى كه خداوند متعال در قرآن راجع به احترام پدر و مادر فرموده: (وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ);43 «و بال‏هاى تواضع خويش را از محبّت و لطف در برابر آنان فرود آر».

پس روشن است كه تعظيم و احترام شرك نيست وگرنه خداوند دستور نمى‏فرمود و هيچ مسلمانى آن را شرك نمى‏داند.

15 . اگر توسل نامشروع بود، امام شافعى به اهل بيت پيامبر متوسل نمى‏شد.

16 . اگر توسل شرك بود، امام شافعى متوسل به قبر ابوحنيفه نمى‏شد. ابن حجر مى‏نويسد: امام شافعى هنگامى كه در بغداد بود كنار ضريح ابوحنيفه مى‏آمد، زيارت مى‏كرد و سپس براى برآورده شدن حاجت‏هاى خود به آن متوسل مى‏شد.44

17 . آيا به علّت عدم آگاهى در نحوه و چگونگى توسل بايد اصل توسّل را انكار نمود؟ نحوه توسل بر چند قسم است، گاه توسل به گونه‏اى است كه در دعا خدا را مى‏خوانيم تا به عظمت پيامبران و اوليأ انسان را كمك نمايد. و گاهى از پيامبران و اوليأ مى‏خواهيم كه چون آنان در پيشگاه خداوند از مقام بلندى برخوردار مى‏باشند از خدا بخواهند كه به انسان كمك نمايد. و مرحله سوم اين است كه از پيامبران و اوليأ مى‏خواهيم كه مشكل را برطرف نمايند. بدون ترديد دو مرحله نخست نه تنها با توحيد ناسازگارى ندارد كه عين توحيد است و اگر كسى آن دو را انكار كند يا مغرض است و يا نادان. و امّا مرحله سوّم دو صورت دارد، اگر گوينده اين سخن پيامبران و اوليأ را موجود مستقل و در عرض خدا بداند شرك است و اگر از اين جهت متوسل مى‏شود كه خداوند به آنان اجازه داده و اين مقام را بخشيده است; در اين صورت مثل دو قسم نخست هيچ‏گونه اشكالى ندارد. پس توسل در يك صورت اشكال دارد و در دو صورت ديگر هيچ‏گونه اشكالى ندارد. آيا به خاطر اين يك قسمت شايسته است كه به صورت كلّى آن را انكار و شرك بدانيم؟ آيا صرف عدم آگاهى مى‏توان يك امر معنوى را كه نقش زيادى در گرايش مسلمانان به ويژه جوانان به مسائل معنوى و الهى دارد انكار نمود؟

18 . از آنجا كه طبق صراحت سخن پيامبر اسلام «الاعمال بالنيّات» عمل وقتى كامل مى‏شود كه همراه با نيّت باشد. آيا مى‏توان عمل يك مسلمان را بر معنايى حمل نمودكه موجب كفر مى‏شود؟ يا بايد با نگاه خوشبينانه آن را بر معناى صحيح حمل نمود؟

19 . اگر توسل و استعانت از غير خدا شرك يا بدعت باشد چرا حضرت موسى به خاطر درخواستى كه قوم او داشتند به آنان نفرمود كه شما با اين درخواست براى خداوند شريك قرارداديد. (وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِى اًِّسْرائِيلَ).45 «هنگامى كه بلا بر آنها مسلط مى‏شد مى‏گفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند، اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى قطعاً به تو ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد.»

پس معلوم مى شود كه خواسته آنان از حضرت موسى با توحيد و يگانه‏پرستى يكسان بوده و بوى شرك از آن استشمام نمى شود زيرا حضرت موسى به دليل عهد و پيوندى كه با خدا داشت يعنى رسالت و نبوت و ولايت، قوم او براى رفع گرفتارى و سختى ها به حضرت موسى متوسل شدند زيرا حضرت موسى به خاطر عهد و پيوندى كه با خدا در رسالت، نبوت و ولايت داشت از مقام بلندى برخوردار بود و اين مقام را خداوند به او داده بود. بدين جهت بنى اسرائيل گفتند: اى موسى! خدايت را براى ما بخوان به سبب عهدى كه باتو دارد، اگر اين بلا را تو از ما دور كنى، به طور قطع به تو ايمان مى‏آوريم. بنابراين اگر گرفتارى براى كسى پيش آيد هيچ كس جز خداوند و يا كسى كه با او پيمان نبوى و ولايت دارد نمى‏تواند بر طرف سازد.

20 . اگر استغاثه و فريادرسى از غير خدا شرك است چرا پيروان حضرت موسى در گرفتارى ها از او طلب كمك مى كردند. حضرت موسى دو نفر را ديد كه با هم نزاع مى كنند يكى از طرفداران او و ديگرى از دشمنانش بود، مرد اسرائيلى از موسى كه پيامبر خدا بود و از نظر قدرت و توان نيروى فراوانى داشت درخواست كمك كرد: اى پيامبر خدا به فريادم برس و از دشمنى كه مى خواهد مرا بكشد نجاتم ده. حضرت موسى بدون درنگ به كمك او شتافت و مرد قبطى را به قتل رساند. (... فَاسْتَغاثَهُ الَّذِى مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِى مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ).46

21 . وهابيون مى‏گويند پيامبر اسلام(ص) كه از دنيا رفته است پس از مرگ گفتار ما را نمى‏شنود اگر چنين است چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده مى‏شود: السلام عليك ايها النبى و رحمْ الله وبركاته؟

22 . اگر اموات سخن زنده ها را نمى شنوند چرا در روايات از جمله صحيح مسلم آمده است كه هرگاه به زيارت اموات رفتيد با آنان اين گونه سخن بگوييد: السلام عليك يا اهل الديار من المؤمنين و اًّنا ان شأ الله بكم لاحقون... 23 . آيا عقيده به اين كه انسان پس از مرگ چيزى را نمى‏شود مخالف رواياتى نيست كه در صحيح بخارى آمده كه پيامبر(ص) فرمود: شخصى كه از دنيا رفته صداى كفش‏مردمى راكه براى‏تشييع جنازه‏اش آمده‏اند مى‏شنود.47

24 . اگر اموات نمى شنوند چرا پيامبر اسلام پس از جنگ بدر بر سر چاهى كه كشته شدگان مشركان را در آن انداخته بودند حضور يافتند و خطاب فرمود: آيا وعده‏هاى خدا را راست يافتيد48 آيا مشركان پس از مرگ مى شنوند ولى پيامبر(ص) و يارانش پس از مرگ نمى‏شنوند؟

25 . وهابيون مى گويند: بناى بر قبور، ضريح و گنبد بدعت و حرام است و بايد تخريب شود، چرا گنبد و بارگاه قبر پيامبر(ص) را خراب نكرده‏اند؟

26 . اگر گنبد و بارگاه بدعت و حرام است چرا بر روى قبور بزرگان اهل سنت مانند ابوحنيفه، شافعى و ديگران بارگاه ساخته اند. آيا تمام علمايى كه در طول تاريخ آمدند و اين بارگاه را تخريب نكرده اند اهل بدعت بودند؟

27 . اگر ملاك شرك، صرف كمك از غير خداوند باشد بايد تمام اسباب ظاهرى در جهان كنار گذارده شود و به طور نمونه در قرآن مى فرمايد: (أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ُ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ)49 بايد بگوييم زارع خداوند است، پس كشت وزرع و آماده كردن زمين را براى روياندن به وسيله كشاورز رها كنيم، در اين صورت خدا بزرگ كشاورزى را از مردم سلب كرده و منحصر در ذات مقدس خود دانسته است در حالى كه خداوند در عالم هستى اسباب و وسايل قرار داده است.

بنابراين، وسيله قرار دادن اسباب در عالم هستى با توجه به اين‏كه اين اسباب و وسايل براى رسيدن به مقاصد و مصالح قرار داده شده است، هيچ‏گونه مخالف و منافى توحيد نخواهد بود. همچنين كسانى كه خداوند آنان را واسطه فيض خود قرار داده، هيچگونه منافات و مخالفتى با طلب، يارى خواستن و پناه جستن ندارد. زيرا اين افراد را از جانب خداوند نيرويى عطا شده كه بيش از قدرت و توانى است كه با اسباب ظاهرى در عالم هستى وجود دارد، و اعمال اين قدرت منافاتى با توحيد ندارد بلكه مكمّل توحيداست.

28 . آيا اگر شخص بيمارى كه نزد حضرت عيسى مى‏رود و مى‏گويد: اى كسى كه ادعاى مقام نبوت دارى، مرده اى را زنده كن، يا از اين گِل مخلوقى درست كن، يا كورى را شفا ده، آيا اين شخص نسبت به پروردگار خودبا اين درخواست از حضرت عيسى - شرك ورزيده است؟ (أَنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآىًَْ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَِْ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِاًِّذْنِ الله وَ أُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ وَ أُحْىِ الْمَوْتى بِاًِّذْنِ الله).50

بنابراين پيامبران و اولياى الهى از نيرويى برخوردارند كه ديگران ناتوان مى باشند. از اين رو آنان مجراى فيض الهى قرار دارند تا بدين ترتيب حجّت خدا بر بندگان باشند. پس همان طور كه توسل به اسباب در عالم شرك نيست زيرا به مخلوقات خداوند متوسل شده‏اند، همين طور استعانت واستمداد از مجارى فيض الهى (پيامبر و اوليأ) نيز شرك نخواهد بود. و ده‏ها چراى ديگر كه با استفاده از روايات و تاريخ مى‏توان مطرح نمود و براى روشن شدن حقيقت توسل به همين اندازه بسنده مى‏كنيم. لازم به يادآورى است كه بيشتر سؤالات ياد شده از روايات و منابع معتبر وهابيون مى‏باشد كه بسيارى در متن اين نوشتار با آدرس آمده‏است.

اميدواريم كه با مطالعه دقيق اين نوشتار ابهام اساسى كه براى منكران توسّل وجود دارد برطرف گردد.