سيد ابن طاوس پس از بيان اين روايات، فصلى را در علل و موجبات فضل
عيد غدير آورده است، و چنين گويد: فصل در پاسخ كسى است كه پرسيده است: چرا روز
غدير اين همه داراى فضيلت است؟ و چون فهمش كوتاه بوده است، نتوانسته است از اين
روايات وارده، حقيقت آن را ادراك كند.
بدان براى دانستن اينكه چرا در عيد غدير شرافتى است كه براى هيچ
يك از اوصياى پيامبران، و اعيان و رجال مردم، در طى زمانها و مرور دهور گذشته
نبوده است، جهاتى است:
جهت اول اينكه: خداوند جل جلاله نفس على عليه السلام را نفس
پيغمبر صلى الله عليه و آله قرار داده است، در آيه مباهله و چنين فرموده است:
فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نسآءنا و نساءكم و انفسنا و
انفسكم.(70)و ما در كتاب «طرآئف» آوردهايم كه: مخالفين ما از
اهل سنت آوردهاند كه: ابنآء: حسن و حسين، و نسآء: فاطمه، و انفسنا: على بن
ابيطالب عليهم السلام مىباشند.
جهت ديگر، از جهت تعظيم و تكريم على عليه السلام در مجراى تعظيم و
تكريم رسول خدا جارى شده است.پس مولانا على عليه السلام داخل است در هر چه رسول
خدا داخل است، از آن مقام رفيع.و اگر ما فقط از همين يك نقطه نظر به على
بنگريم، كافى است كه در تعظيم روز غدير، اكتفا كنيم.
جهت ديگر، ما در «طرآئف» از مخالفين روايت آوردهايم كه نور على
عليه السلام در اصل خلقت، از نور پيغمبر صلى الله عليه و آله است و اين بينه و
برهانى استبراى تعظيم منزلت آن دو بزرگوار.
جهت ديگر آنكه مولانا على عليه السلام در امت رسول خداست.(71)
جهت ديگر، آنكه بهر مقدار، احترام منصوص عليه به خلافت محفوظ
باشد، اين امر تعظيم آن كسى است كه اين خليفه نائب از طرف اوست: و مولانا على
عليه السلام نائب است از جانب خدا و رسول خدا، در هر رحمت و رافتى، و امان است
از هر آفت و مخافتى.
جهت ديگر، آنكه خداوند جل جلاله مىفرمايد:
كنتم خير امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر(72).
و على عليه السلام به مقتضاى اين وصف امر به معروف، و نهى از
منكر، آنچنانكه ابدا قابل انكار نيست، و قابل دفع نيست، رئيس است از طرف خدا و
رسول خدا بر اين امتى كه بهترين امتهاست.و رياست او اعظم است از هر رئيسى، در
شرافت قدمت كار، و در بلندى همت و اراده استوار، و در كمال نصيب و بهرهاى كه
داشته است.
جهت ديگر آنكه: به نص خداوند جل جلاله، و رسول او صلوات الله
عليه، امتحاناتى كه براى مولانا على بن ابى طالب عليه السلام پيش آمده است،
مىيابيم آنها را كه اعظم است، از هر امتحانى كه براى اوصياى پيغمبران سراغ
داريم، از بسيارى حسودان، و دشمنان دين: آنانكه على با ايشان مخاصمه نمود، و در
راه خداوند رب العالمين جهاد نمود، و در يارى و نصرت سيد المرسلين قيام كرد، و
عقلهاى با انصاف گواهى مىدهند كه: درجات منازل در فضل، منوط و مربوط به زيادى
امتحاناتى است كه از جانب خداوند مالك الاسباب مقرر مىگردد.
جهت ديگر آنكه: مولانا على عليه السلام در حفظ اسلام و مسلمين، و
در صيانت رسول خدا صلى الله عليه و آله در بسيارى از مقامات، چنان كرد كه كثيرى
از قواى مردم جهان، از آن فرو ماندند.
و بنابراين خداوند جل جلاله و رسول او صلى الله عليه و آله و سلم
به شرف اين فضل آشكار، او را در تمكين اين مقام مكين پاداش دادند، مثل آنكه در
فراش و رختخواب رسول خدا در مكه خوابيد، و شب را به روز درآورد، و از اين كار
عاجز بودند تمام افرادى كه با پيغمبر نزديك بودند، زيرا يك دسته از اين عمل
گريزان بودند، و يك دسته ناتوان و فرومانده، و لهذا تمام شهادتهائى كه در دنيا
و آخرت به واسطه مهاجرت تحقق يافت، مولانا على، چون روح و خون پاك قلب خود را
در راه رسول الله فدا كرد، او اصل و بنياد اين نتائج و ثمراتى است كه به واسطه
نبوت رسول خدا در عالم پيدا شد.
و جهت ديگر آنكه: على عليه السلام سوره برائت از مشركين، و طرح و
الغآء عهودآنها را براى آنها خواند، و اداى اين مهم نمود، چون به خاتم النبيين
چنين نازل شد كه: انه لا يؤديها الا انت او رجل منك «اين ادآء پيغام و
قرائتسوره برائت و الغاء عهود مشركين، را براى مشركين، يا بايد تو خودت انجام
دهى، يا مردى كه از تو باشد!» و آن كسى كه قائم مقام نبوت بود مولانا على امير
المؤمنين عليه السلام بود.
و جهت ديگر آنكه: مقامات مولانا على عليه السلام در بدر و خيبر و
حنين و احد و يكايك از مواقفى بود كه از شدت و سختى به حدى بود كه: ممكن بود
پدر فرزند خود را تنها گذارد و فرار كند.
و جهت ديگر آنكه: كشتن مولانا على عليه السلام بود عمرو بن عبدود
را كه او بسيار عظيم الشان بود، و ما در كتاب «طرائف» از مخالفين خود از عامه
روايت كردهايم كه پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت:
لضربة على لعمرو بن عبدود افضل من عمل امتى الى يوم القيمة
«ضربهاى كه على به عمرو بن عبدود زد، از جميع اعمال امت من تا روز قيامت افضل
است».
و در حديث ديگر است:
لضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين.
«ضربهاى كه على در روز غزوه خندق زد، افضل است از عبادت جن و
انس» .
و نيز در وقتى كه مولانا على در مقابل عمرو بن عبدود قرار گرفت،
پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت:
برز الاسلام كله الى الكفر كله
«تمام اسلام در برابر تمام كفر ظاهر شده است» .
حالا پندار تو چيست درباره مردى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله او
را تمام اسلام مىبيند؟ ! آيا مىتوان ادراك او را به بيان و تبيان نمود؟ و به
فضل و مقام او پى برد؟
و خداوند بر گوينده اين بيت رحمتخود را بريزد كه گفت:
يفنى الكلام و لا يحيط بوصفه ايحيط ما يفنى بما لا ينفد
«آنچه در حيطه سخن و گفتار است تمام مىشود، و هنوز به وصف او
نرسيده است.آيا مىشود چيزى كه فانى است و تمام مىشود، محيط بر چيز باقى و غير
قابل فنا گردد؟»
و جهت ديگر آنكه: نص و تصريح از خداوند جل جلاله، و رسول او صلى
الله عليه و آله برخلافت على عليه السلام كردهاند، كه قائم مقام جميع فضائل
نبوت است، و اين مقام و درجهاى است كه توصيف من نمىتواند به حقيقت آن برسد.و
خداوند جل جلاله گفته است:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت
رسالته و الله يعصمك من الناس.(73)
«اى پيامبر درباره على آنچه را كه از جانب پروردگارت به تو نازل
شده است، ابلاغ كن و اگر ابلاغ نكنى، اصلا رسالتخود را نرسانيدهاى! و خداوند
تو را از مردم حفظ مىكند» .و ما در كتاب «طرائف» و در همين كتاب «اقبال» از
مخالفين، رواياتى نقل كردهايم كه مراد از اين آيه، تبليغ ولايت على عليه
السلام است، در روز غدير، بدون شك.
و جهت ديگر آنكه: عنايات خداوند جل جلاله به مولانا على عليه
السلام به واسطه مكرر شدن آيات و معجزات و كرامات به پايهاى رسيد كه خلق عظيمى
كه تا به حال هم باقى هستند، درباره او اعتقاد نمودند همان را كه بعضى از
مسيحيان درباره عيسى عليه السلام معتقد بودند، به اينكه او خداوند رب العالمين
است، و واجب است كه عبادتها را براى او انجام داد.
و جهت ديگر آنكه: مولانا على عليه السلام عذاب كرده است كسانى را
كه درباره او مدعى خدائى و الوهيتبودهاند، همانطور كه صاحب نبوت ربانيه او را
امر به چنين عذابى نموده است، و ليكن معذلك اين تعذيب چيزى از اعتقاد آنها
نكاسته است، بلكه آنها ملتزم شدهاند كه او رب العالمين است.
و هيچ گاه نديدهايم كه معبودى عذاب كند عبادت كنندگان خود را به
چنين عذابى، در حالى كه آن عبادت كنندگان از روى جد و اجتهاد، مقيم بر عبادت او
بودهاند.و اين دليل استبر اينكه ظهور فضل على عليه السلام، عقلها و بصيرتها
را پاره كرده است، تا به سر حديكه بدين پايه روشن رسيده است.
و ما قدرت نداريم كه شرح فضائل مولانا على عليه السلام را تفصيلا
بدهيم.و در كتاب «طرائف» شمهاى كه دلالتبر مقام ارزشمند و بزرگ او مىنمود،
بيانكرديم، و قرآن شريف به نعمتهائى كه خداوند بر بندگانش بطور اطلاق و سريان
بر اساس صفت جمال خود ارزانى داشته است، گوياست، آنجا كه گويد:
و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها(74)
و اين نعمت ولايت و امامت او، از آن نعمتهائى است كه به شمارش و
احصاء در نمىآيد.چون امير المؤمنين عليه السلام رئيس و پيشواى قومى است كه
بدان نعمتها ظفر يافتند، و براى خود تحصيل كردند و به دست آوردند.(75)
و شيخ طوسى در «مصباح المتهجد» از داود بن كثير رقى، از ابى
هارون: عمار بن حريز عبدى روايت كرده است كه گفت: وارد شدم در روز هجدهم از ماه
ذو الحجه بر حضرت صادق عليه السلام و آن حضرت روزه بود، فلهذا به من گفت: هذا
يوم عظيم عظم الله حرمته على المؤمنين و اكمل لهم فيه الدين، و تمم عليهم
النعمة، و جدد لهم ما اخذ عليهم من العهد و الميثاق.
«اين روز عظيمى است كه خداوند احترامش را بزرگ شمرده استبر
مؤمنين، و دين را براى آنها كامل كرده است، و نعمت را بر آنان تمام كرده، و آن
عهد و پيمانى را كه از آنها گرفته است، در اين روز تجديد كرده است.
در آن مجلس از آن حضرت پرسيده شد: ثواب روزه، در اين روز چيست؟ !
حضرت فرمود: يوم عيد و فرح و سرور، و يوم صوم شكرا لله «روز عيد و
سرور و شادمانى، و روز روزه گرفتن استبه شكرانه آن براى خداوند» و روزه در اين
روز، معادل شصت ماه روزه از ماههاى حرام است.
و هر كس دو ركعت نماز بخواند در اين روز، هر وقت كه بخواهد، و
افضل آن نزديك زوال و ظهر است - و اين ساعت، همان موقعى است كه امير المؤمنين
عليه السلام در غدير خم، امام و پيشواى مردم شد، و اين به جهت آن بود كهدر آن
ساعت نزديك به منزل بودند، - پس هر كس نماز گزارد در اين وقت دو ركعت، و پس از
آن سجده كند، و صد مرتبه شكرا لله بگويد، و به دنبال آن، دعائى را كه خواهد آمد
بخواند(76)بعد از آنكه سر از سجده برداشت، و سپس سجده كند و صد
بار حمد خدا را بجاى آورد، و شكر خدا را بجاى آورد، و اين حمد و شكر را در سجده
انجام دهد، كسى كه اين اعمال را انجام دهد، مانند كسى است كه در روز غدير حاضر
بوده، و با رسول خدا بر ولايت امير المؤمنين بيعت كرده است، و مقام و درجه او
مثل كسى است كه از صادقين بوده باشد، آنانكه در موالات مولايشان، با خدا و رسول
او به صدق رفتار كردند در آن روز غدير، و مثل كسى است كه با رسول خدا صلى الله
عليه و آله و با امير المؤمنين عليه السلام و با حسن و حسين عليهما السلام، به
مقام شهادت رسيده است، و مثل كسى است كه در چادر و خيمه حضرت قائم عليه السلام
از نجباء و نقبآء بوده، و در تحت لواى آن حضرت باشد.(77)
و شيخ صدوق با سند متصل خود، از حسن بن راشد، از مفضل بن عمر
روايت كرده است كه: او گفت: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: مسلمانان چند عيد
دارند؟ ! گفت: چهار عيد.
گفتم: من عيدين (فطر و اضحى) و جمعه را مىدانم.
حضرت گفت: اعظم و اشرف از اين اعياد، روز هجدهم از ذو الحجه است،
و آن روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله، امير المؤمنين عليه السلام را
به عنوان مقتدا و پيشوا و شاخص براى مردم نصب كرد.من گفتم: در آن روز بر ما چه
لازم است كه انجام دهيم؟ حضرت گفت: لازم استبر شما كه روزه بگيريد، شكرا لله و
حمدا لله با آنكه خداوند در هر ساعتسزاوار شكر است.و همچنين انبيآء به اوصياى
خود امر مىكردند كه: روزى را كه در آن وصى به وصايت منصوب مىشود، عيد
بگيرند.و كسى كه روزه بدارد، افضل است از عمل شصتسال.(78)
سيد در «اقبال آورده» است از محمد بن على طرازى در كتاب خود با
اسنادش به عبد الله بن جعفر حميرى كه او گفت: روايت كرد براى ما هارون بن مسلم،
از ابو الحسن ليثى از ابو عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام كه به حضار خود،
از مواليان و شيعيان خود گفت: آيا مىشناسيد روزى را كه خداوند اسلام را به آن
مشيد نمود، و علائم و آيات دين را بدان ظاهر كرد، و آن روز را عيد براى ما و
موالى و شيعه ما قرار داد؟ !
گفتند: خدا و رسول او و فرزند رسول او داناترند.آيا روز فطر است
آن روز، اى آقاى ما؟ ! گفت: نه.
گفتند: آيا روز عيد قربان است؟ !
حضرت گفت: نه! آن دو روز، بزرگ و شريف هستند، و ليكن روز امنآء
دين از آن دو روز اشرف است، و آن روز هجدهم ذو الحجه است.رسول خدا چون از حجة
الوداع فارغ شد، و به غدير خم رسيد، خداوند عز و جل جبرائيل را امر نمود، تا در
آستان قرب ظهر بر پيغمبر صلى الله عليه و آله در آن روز فرود آيد، و او را امر
كند تا قيام به ولايت امير المؤمنين عليه السلام بنمايد، و او را به عنوان رئيس
و سيد قوم براى مردم پس از خود منصوب كند، و او را بعد از خود خليفه و جانشين
خود قرار دهد.
جبرائيل به نزد پيامبر آمد، و به او گفت: يا حبيبى! خداوند تو را
سلام مىرساند، و مىگويد: امروز بايد قيام كنى به ولايت على عليه السلام، براى
آنكه پس از خودت براى امتسيد و رئيس باشد، تا مردم به عنوان شاخص در امور خود
به او رجوع كنند، و به منزله خود تو، نسبتبه امتبوده باشد.
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: يا حبيبى جبرئيل! من مىترسم از
دگرگونى اصحاب خودم، كه به او ظلم و ستم كنند، و او را به مهلكه و شدت بيفكنند،
و آنچه را كه از بغض و كينه و حسد، از او در دل پنهان دارند ظاهر سازند!
جبرائيل عروج كرد، و درنگى نكرد كه به امر خدا هبوط نمود، و گفت:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت
رسالته و الله يعصمك من الناس!
پيغمبر صلى الله عليه و آله از روى وحشت و ترس و دهشت (ذعرا
مرعوبا خائفا) برخاستدر حالى كه ريگهاى بيابان به شدت داغ بود، و دو قدم مبارك
از حرارت آفتاب سوخته بود، و امر كرد تا آن مكان را نظيف كنند، و آنچه از خار
در زير چند درخت است پاك كنند، و اين كار انجام شد.
پس از اين ندا داد: الصلوة جامعة مسلمين مجتمع شدند، و در ايشان
ابو بكر و عمر و عثمان و ساير مهاجر و انصار هم بودند، و به خطبه برخاست، و
داستان ولايت را ذكر كرد، و همه مسلمين را در پذيرش آن ملزم ساخت، و به آنها
اعلام نمود كه: خداوند او را به چنين قيامى و اقدامى امر كرده است.
جماعتى گفتند با خود آنچه را كه گفتند، و با خود به رازگوئى و
نجوى پرداختند.
چون صبح روز عيد غدير شود، لازم است كه ابتداى روز (صدر نهار) غسل
كرد، و اينكه مؤمن نظيفترين لباسهاى خود را بپوشد، و فاخرترين آنها را در بر
كند، و عطر و طيب استعمال كند، و دستبه دعا بگشايد و بگويد: اللهم ان هذا
اليوم الذى شرفتنا فيه بولاية وليك على صلوات الله عليه و جعلته امير المؤمنين
و امرتنا بموالاته و طاعته و ان نتمسك بما يقربنا اليك و يزلفنا لديك امره و
نهيه!
اللهم قد قبلنا امرك و نهيك و اطعنا لنبيك و سلمنا و رضينا فنحن
موالى على عليه السلام و اوليائه كما امرت نواليه، و نعادى من يعاديه، و نبرا
ممن يبرا منه و نبغض من ابغضه، و نحب من احبه، و على عليه السلام مولانا كما
قلت و امامنا بعد نبينا صلى الله عليه و آله كما امرت.(79)
و چون وقت ظهر فرا رسيد، با بصيرت و سكون و وقار و هيبت و خشوع،
در جاى خود قرار گير و بگو:
الحمد لله رب العالمين كما فضلنا فى دينه على من جحد و عند و فى
نعيم الدنيا ممن عمد و هدانا بمحمد نبيه صلى الله عليه و آله و شرفنا بوصيه و
خليفته فى حيوته و بعد مماته امير المؤمنين عليه السلام.اللهم ان محمدا صلى
الله عليه و آله نبينا كما امرت و عليا عليه السلام مولانا كما اقمت و نحن
مواليه و اوليآؤه.(80)
و پس از آن برخيز و دو ركعتبراى خدا نماز شكر بجاى آور: در ركعت
اول حمد و سوره قدر، و در ركعت دوم حمد و سوره توحيد را بخوان، و قنوت بگير و
ركوع بنما و نماز را تمام كن و سلام بده، و پس از نماز خود را به سجده بيفكن و
در حال سجده بگو:
اللهم انا اليك نوجه وجوهنا فى يوم عيدنا الذى شرفتنا فيه بولاية
مولانا امير المؤمنين على بن ابيطالب صلى الله عليه، عليك نتوكل، و بك نستعين
فى امورنا.
اللهم لك سجدت وجوهنا، و اشعارنا، و ابشارنا، و جلودنا، و عروقنا،
و اعظمنا، و اعصابنا، و لحومنا، و دمآؤنا.
اللهم اياك نعبد، و لك نخضع، و لك نسجد على ملة ابراهيم و دين
محمد، و ولاية على صلواتك عليهم اجمعين، حنفآء مسلمين، و ما نحن من المشركين و
لا من الجاحدين.
اللهم العن الجاحدين المعاندين المخالفين لامرك و امر رسولك صلى
الله عليه و آله اللهم العن المبغضين لهم لعنا كثيرا لا ينقطع اوله و لا ينفد
آخره.اللهم صل على محمد و آله، و ثبتنا على موالاتك، و موالاة رسولك و آل رسولك
و موالاة امير المؤمنين صلوات الله عليهم.
اللهم آتنا فى الدنيا حسنة و فى الآخرة حسنة و احسن منقلبنا يا
سيدنا و مولانا.(81)
و سپس بخور و بياشام و اظهار سرور و شادمانى كن، و برادرانت را
اطعام كن، و در بر و احسان به آنها زيادهروى كن! و به جهت اعظام و بزرگداشت
اين روزت، در برآوردن حاجات برادرانت اقدام كن! و به جهتخلاف با آنانكه در اين
روز، اظهار غم و حزن و اندوه كردند، ضاعف الله حزنهم و غمهم، تو به
برادرانتبپيوند، و در قضاء حوائج آنها كوشا باش! (82)
و علامه امينى آورده است: با اسناد كلينى، از حسين بن حسن حسينى،
از محمد بن موسى همدانى، از على بن حسان واسطى، از على بن حسين عبدى، كه او گفت
از حضرت ابا عبد الله عليه السلام شنيدم كه مىگفت:
صيام يوم غدير خم يعدل عند الله فى كل عام ماة حجة و ماة
عمرةمبرورات متقبلات، و هو عيد الله الاكبر - الحديث.(83)
«حضرت صادق عليه السلام مىگفت: روزه گرفتن در روز غدير خم، معادل
است در هر سالى كه انجام داده شده، در نزد خداوند، با صد حج مبرور و با صد عمره
مبروره پذيرفته و قبول شده، و آن روز بزرگترين عيد خداوند است» .
و در «مختصر بصائر الدرجات» با اسناد خود از محمد بن علاء همدانى
واسطى، و يحيى بن جريح بغدادى روايت نموده است كه آن دو نفر گفتند: ما با
يكديگر به قصد ملاقات و ديدار احمد بن اسحق قمى: صاحب و راوى از امام ابى محمد
عسكرى، و متوفى در 260 در شهر قم، روان شديم، و در را كوفتيم، دختركى عراقيه از
منزل به سوى ما آمد، و ما از او پرسيديم كه مىخواهيم احمد بن اسحق را زيارت
كنيم!
دخترك گفت: او مشغول انجام اعمال عيد است، زيرا كه امروز روز عيد
است!
ما تعجب كرديم و با خود گفتيم: سبحان الله! اعياد شيعه چهار است:
قربان و فطر و جمعه و غدير - الحديث.(84)
و از كتاب «النشر و الطى» از حضرت رضا عليه السلام، در ضمن حديث
طويلى آمده است كه: روز غدير روز تهنيت است، و چون مؤمنى برادرش را ببيند،
بگويد:
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولاية امير المؤمنين و الائمة
عليهم السلام(85).
«حمد و سپاس مختص خداوندى است كه ما را از چنگزدگان، و
درآويختگان به ولايت امير مؤمنان و امامان طاهرين عليهم السلام قرار داد» .
و از كتاب محمد بن على طرازى، از حضرت صادق عليه السلام، در ضمن
حديثى آمده است كه: چون برادر مؤمنت را در روز غدير ديدى، بگو: الحمد لله الذى
اكرمنا بهذا اليوم، و جعلنا من المؤمنين و جعلنا من الموفين بعهده الذى عهده
الينا و ميثاقه الذى و اثقنا به من ولاية ولاة امره و القوام بقسطه و لم يجعلنا
من الجاحدين و المكذبين بيوم الدين.(86)
«حمد و سپاس، مختص خداوندى است، كه ما را بدين روز مكرم و گرامى
داشت، و ما را از مؤمنين قرار داد، و ما را از وفا كنندگان به عهد خود كه با ما
عهد نمود، و به ميثاق خود كه ما را بر آن ملتزم ساخت، از ولايت واليان امرش و
برپا دارندگان آئين قسط و عدلش قرار داد، و ما را از منكران و رد كنندگان روز
پاداش ننمود» .
و در روز غدير دعاهاى مختصر و مطول وارد شده است، و ادعيه مطوله
را مرحوم سيد ابن طاوس، اعلى الله تعالى درجته، از حضرت صادق، و از بعضى از كتب
عتيقه، و روايتشيخ مفيد آورده است.(87)
و در آن روز، زيارت مخصوصه مولى الموالى امير المؤمنين عليه
السلام وارد است كه آن حضرت را از نزديك و يا از دور زيارت كنند، از جمله
زيارتى است كه از حضرت صادق عليه السلام وارد شده است، و ابن طاوس از عدهاى از
مشايخ شيعه، از ابو عبد الله محمد بن احمد صفوانى، در كتاب خود، با اسنادش به
آن حضرت آورده است كه: اگر در روز غدير، در مشهد مولانا امير المؤمنين عليه
السلام بودى، بعد از نماز و دعا به قبر آن حضرت نزديك شو! و اگر دور بودى اشاره
و ايماء كن! و اين دعا را بخوان:
اللهم صل على وليك و اخى نبيك و وزيره و حبيبه و خليله و موضع سره
و خيرته من اسرته و وصيه - الخ.(88)
و از جمله زيارات، زيارت امين الله معروف است، كه ابن طاوس، در
زيارت غدير آورده است.
سيد گويد: فصل در آنچه ما ذكر مىكنيم در تعيين زيارت مولانا على
عليه السلام در روز غدير.بدانكه ما در كتاب مصباح الزائر و جناح المسافر بسيارى
از روايات طويله را كه از انجام آن خصوص چنين ميقاتى يعنى روز غدير تنگ است،
آوردهايم، چون در روز غدير بخصوصه، زيارتهائى وارد شده است كه در كتاب مسرة
از كتاب «مزار» ابن ابى قرة وارد است.و آنها زيارتهاى روز غدير هستند كه ما
آنها را از جماعتى تا برسد به ابن ابى قرة روايت مىكنيم:
از جمله آنكه ابن ابى قرة مىگويد: به ما خبر داد محمد بن عبد
الله كه: به ما خبر داد پدرم كه: به ما خبر داد حسن بن يوسف بن عميره كه: به ما
خبر داد پدرم كه: به ما خبر داد جابر بن يزيد جعفى، از حضرت ابو جعفر محمد بن
على عليهما السلام كه او گفت: پدرم على بن الحسين عليهما السلام بعد از مقتل
پدرش: حسين بن على عليهما السلام خانه مسكونى خود را، چادرى از مو قرار داد، و
در بيابان سكنى گزيد، و چندين سال در بيابان درنگ كرد، زيرا كه كراهت داشت در
ميان مردم باشد، و مخالطه و ملابسه و رفت و آمد داشته باشد.
و دابش اين بود كه: از محل اقامتخود در بيابان براى زيارت پدرش و
جدش عليهما السلام به عراق مىرفت، و كسى را از اين كارش آگاه نمىكرد.
حضرت محمد بن على فرمود: پدرم كه سلام خدا بر او باد، براى زيارت
امير المؤمنين عليه السلام متوجه عراق شد، و من فقط و فقط با او بودم، و
جاندارى همراه ما نبود، جز دو ناقهاى كه بر آن سوار بوديم.
و چون به نجف كه از بلاد كوفه است، رسيد، و در نجف به محل دفن
امير المؤمنين رسيد، آنقدر گريست، كه بر محاسنش از اشكهاى چشمانش جارى شد، و پس
از آن گفت:
السلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة الله و بركاته.السلام عليك
يا امين الله فى ارضه و حجته على عباده،
و تا رسيد به جمله:
مشغولة عن الدنيا بحمدك و ثنائك.
در اين حال گونه خود را به روى قبر گذاشت و گفت:
اللهم ان قلوب المخبتين اليك والهة
تا رسيد به جمله:
و غاية رجائى، فى منقلبى و مثواى.
جابر جعفى گويد: حضرت باقر عليه السلام به من گفتند: اين كلام را
كسى نمىگويد، و بدين دعا احدى از شيعه ما در نزد قبر امير المؤمنين عليه
السلام، و يا قبور يكى از ائمه عليهم السلام دعا نمىكند مگر آنكه دعاى او در
طى محفظهاى از نور نوشته مىشود، و به خاتم محمد صلى الله عليه و آله مهر
مىخورد، و همين طور محفوظ مىماند تا آن را به قائم آل محمد عليه السلام
بسپارند، و قائم آل محمد با او به بشارت و تحيت و كرامت ملاقات مىكنند.انشاء
الله.(89)
جابر گويد: من اين حديث را از حضرت باقر براى حضرت صادق عليه
السلام نقل كردم، آن حضرت فرمود: اين را اضافه كن كه: چون خواستى از يكى از
امامان وداع كنى بگو:
السلام عليك ايها الامام و رحمة الله و بركاته! استودعك الله و
عليك السلام و رحمة الله! آمنا بالرسول و بما جئتم به و بما دعوتم اليه! اللهم
لا تجعله آخر العهد من زيارتى وليك، اللهم لا تحرمنى ثواب مزاره الذى اوجبت له
و يسر لنا العود اليه انشآء الله! (90)
ابن طاوس پس از نقل اين زيارت معتبره، از كتاب «مزار» ابن ابى قرة
مىگويد: من مىگويم: حضرت صادق عليه السلام هم قبر امير المؤمنين عليه السلام
را به نحو همين زيارت، با نظير همين عبارات، زيارت كردهاند و به جهتخوف
اطاله، من از ذكر آن خوددارى مىكنم.
و جد من ابو جعفر طوسى(91)اين زيارت را براى روز
غدير از جابر جعفى ازحضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه: مولانا على بن
الحسين عليهما السلام امير المؤمنين را با اين زيارت در روز غدير، زيارت
كردهاند، و در الفاظ آن اختلافى است، و وداع نيز ذكر نشده است.(92)
و از جمله اعمال عيد غدير، روزه داشتن است كه: در طى مطالب اين
بحثبسيارى از روايات خاصه و عامه در فضيلت روزه اين روز، گذشت، و ثواب شصت ماه
روزه، و هشتاد ماه روزه، و شصتسال روزه، و شصت ماه روزه در ماههاى محرم، در
آنها ذكر شده بود.
اينك روايتى نقل مىكنيم از ابن طاوس از كتاب محمد بن على طرازى
از ابو الحسن عبد القاهر كه دربان حضرت موسى بن جعفر و حضرت جواد ابو جعفر محمد
بن على عليهما السلام بوده است كه او مىگويد: حديث كرد براى من ابو الحسن: على
بن حسان واسطى، در شهر واسط، در سنه سيصد، و او مىگويد: حديث كرد براى من على
بن حسن عبدلى، و او گفت: شنيدم از ابا عبد الله جعفر بن محمد الصادق بر او و بر
پدران و پسران او درود باد كه مىگفت:
صوم يوم غدير خم يعدل صيام عمر الدنيا لو عاش انسان عمر الدنيا ثم
لو صام ما عمرت الدنيا لكان له ثواب ذلك.و صيامه يعدل عند الله عز و جل ماة حجة
و ماة عمرة و هو عيد الله الاكبر.
و ما بعث الله عز و جل نبيا الا و تعيد فى هذا اليوم، و عرف
حرمته.و اسمه فى السمآء يوم العهد المعهود، و فى الارض يوم الميثاق الماخوذ و
الجمع المشهود - الحديث.(93)
«روزه داشتن در روز غدير خم معادل استبا روزه داشتن عمر دنيا،
اگر فرضا انسانى بقدر عمر دنيا، عمر كند، و به اندازه عمر دنيا روزه بگيرد، در
اين صورت ثواب اين روزهها براى او خواهد بود.
روزه داشتن در روز غدير، در نزد خداوند عز و جل بقدر ثواب صد حج و
صدعمره است، و در روز غدير بزرگترين عيد است.و خداوند عز و جل پيغمبرى را مبعوث
نكرده است، مگر آنكه در اين روز مراسم عيد گرفتن را بپا داشته است، و حرمت اين
روز را شناخته است.اسم روز غدير در آسمان روز عهد معهود است و در زمين روز
ميثاق ماخوذ و روز جمع مشهود است» .
و از جمله مثوبات و قربات، در روز غدير، افطار دادن مؤمنين است كه
در آن تاكيد شده است.
سيد ابن طاوس از كتاب «النشر و الطى» روايت مفصلى را در فضيلت
روز غدير ذكر مىكند، كه از جمله فقرات آن، اين است كه حضرت رضا عليه السلام
مىفرمايد: و يوم تفطير الصائمين، فمن فطر فيه صائما مؤمنا كان كمن اطعم فئآما(94)و فئآما الى ان عد عشرا، ثم قال: او تدرى ما الفئآم؟ ! قال: لا!
قال: ماة الف و هو يوم التهنئة يهنى بعضكم بعضا.(95)
«روز غدير روز افطار دادن روزهداران است.پس كسى كه در آن روز يك
روزهدار را كه مؤمن باشد، افطار دهد، مانند آن است كه يك فئآم، و يك فئآم
ديگر، تا آنكه آن حضرت ده فئآم را شمردند، اطعام كرده باشد.و پس از اين سخن
حضرت فرمود: مىدانى يك فئآم چيست؟ !
گفتم: نه! حضرت فرمود: يك فئام، صد هزار نفر است.
و روز عيد غدير، روز تهنيت و مبارك باد گفتن است، و از شما بعضى
بعض ديگر را تهنيت مىگويد» !
بارى بر اساس آنچه را كه در «معاد شناسى» آوردهايم(96)كه ثواب و پاداش عمل بر حقيقت و باطن عمل است، و بر نيت و درجه خلوص و
ربطى كه عمل با خدا پيدا مىكند، و رفع حجاب و پرده مىنمايد، و تقرب واقعى به
خدا مىآورد، روشنمىشود كه: چگونه اين مثوبات عظيم و جزاهاى گرانقدر بر اعمال
روز غدير مترتب مىگردد، زيرا تا عمل از روى اخلاص نباشد، و شائبه ريا و سمعه و
ساير اغراض باشد، ارزشى ندارد.پس حقيقت صحت اعمال منوط و مربوط به عدم انكار
خدا، و پيامبر خدا، و از جمله ولايت است، كه چون طبق خط مشى الهى در صراط
مستقيم قرب، راه را مىپيمايد، مورد قبول واقع مىشود.و بهر اندازه كه عمل از
چاشنى محبت و خلوص و صفا و وفا و واقعيتبيشتر اشراب شده باشد، قيمتش افزونتر
مىشود.
روز غدير كه روز تمايز حق از باطل، و روز تشكيل صفوف جنود الهى،
در برابر تشكيل جنود شيطانى است، روز امتحان و بلاء عظيم است، و روز جدا شدن
ظاهر و صورت، از حقيقت و واقع و معنى و باطن است.
روز غدير كه روز محاربه و لشكركشى شيطان با خداست، و روز تجلى
ولايت است، هر كس در صف مؤمنين قرار گيرد، و فرمايش رسول خدا را صحه بگذارد، و
آيات نازله در قرآن را بپذيرد، و ولايت على را طوعا و رغبة بدون اكراه و اجبار
بر طوق گردن نهد، و طوع و تبعيت را به جان و دل در آغوش روان و روح خود بگيرد،
معلوم مىشود كه چقدر ارزش و بها دارد.و بنابراين روز غدير روز امتحان نهائى
است، روز قبول شدن و مردود شدن است.و همه مىدانند كه زحمات يكسال، و يا
يكدوره، و يا يك عمر، عمر محصل، در يك روز امتحان تجلى مىكند.پس هر ساعتى از
روز امتحان ارزش ساعتها را دارد، و شاگرد مدرسه اگر در اوقات عادى يك هفته و
يا بيشتر هم اگر احيانا به مدرسه نرود، قابل جبران است، ولى تعطيل يك ساعت در
روز امتحان مساوق و مساوى با خط باطل كشيدن بر روى تمام رنجها و تعبها و تحمل
مشكلات سالانه است.
حالا اگر كسى روز غدير را محترم بدارد، كلام خدا و رسول خدا و
خليفه خدا را محترم داشته است.پس يك روز غدير معادل با عمر دهر، و يك ساعت آن
معادل با روزها و ماهها، و يك دقيقه و لحظه آن مساوى با روزهاى ديگر است و هلم
جرا.
و عليهذا اگر كسى بدون الزام و اكراه، يك روز غدير را با روزه
مستحبى به مهر على و به محبت ولايت، و به پاسخ مثبت دادن به نداى حق، لبيك
گويد، هر لحظه از تشنگى و گرسنگى را كه مىبرد، مساوق با روزها و ماهها از ساير
ايام است و لذا هيچ تعجبى كه ندارد هيچ، بلكه طبق موازين عقليه و فطريه، اين
پاداشهاى عظيم براى عاملان، در روز عيد غدير كه بدون شك ناشى از پذيرش ولايت و
ربط با آن حضرت است، صحيح و ثابت است.
اين است مكتب شيعه، و اين استسعه و گشايش و واقعيت و اوج محبت و
مودت و ايثار و حقيقتى كه از آن موج مىزند، و همچون فواره فوران دارد.اما
بيچاره و مسكين مكتب عامه است كه خشك و بدون محتوى، چون برسند به روايتى صحيح
كه از رسول خدا رسيده استبر آنكه: روزه در روز غدير معادل با شصت ماه روزه
است، خود را گم مىكنند، و مىگويند: چطور مىشود روزه يك روز آنهم مستحب نه
واجب، ثواب شصت ماه روزه را داشته باشد؟ !
ابن كثير دمشقى روايتى را كه ما سابقا از «تاريخ بغداد» آورديم -
و ذكر كرديم كه خطيب تصريح به عدالت و وثوق راوى آن: حبشون خلال، و احمد بن عبد
الله بن احمد نيرى دارد - در كتاب «البداية و النهايه» خود آورده است.و چون در
آن از رسول خدا مذكور است كه روزه روز غدير ثواب شصت ماه روزه را دارد، آن را
انكار مىكند.و عبارت ابن كثير اين طور است:
و اما حديثى كه ضمره، از ابن شوذب، از مطر وراق، از شهر بن حوشب،
از ابو هريره روايت مىكند كه:
قال: لما اخذ رسول الله صلى الله عليه و آله بيد على قال: من كنت
مولاه فعلى مولاه.فانزل الله عز و جل: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم
نعمتى.قال ابو هريرة: و هو يوم غدير خم.من صام يوم ثمان عشرة من ذى الحجة كتب
له صيام ستين شهرا.
«ابو هريره گفت: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على را
گرفت، گفت: هر كس كه من مولاى او و سرپرست و رئيس او هستم، اينك على مولاى
اوست.و خداوند اين آيه را فرستاد: در امروز من، دين شما را براى شما كامل كردم،
و نعمتخودم را براى شما تمام نمودم.ابو هريره گفت: مراد از آن روز، روزغدير خم
است، هر كس روز هجدهم از ذو الحجه را روزه بگيرد، براى او ثواب شصت ماه نوشته
مىشود» .
ابن كثير در اينجا گويد: اين حديث جدا منكر است، بلكه كذب است،
چون مخالف استبا آنچه را در صحيحين از عمر بن خطاب آورده است كه: اين آيه در
روز جمعه روز عرفه نازل شده است، در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در
موقف عرفات وقوف داشتند.و همچنين گفتار او كه روزه هجدهم ذو الحجه كه روز غدير
خم است، معادل با روزه شصت ماه است، نيز صحيح نيست، زيرا كه در حديث صحيح بدين
مضمون روايتشده است كه: روزه ماه رمضان معادل ده ماه است، چگونه روزه يك روز
معادل با شصت ماه مىشود؟ اين كلام باطل است.
و شيخ ما حافظ ابو عبد الله ذهبى بعد از ذكر اين حديث گفته است:
هذا حديث منكر جدا.
و اين حديث را حبشون خلال و احمد بن عبد الله بن احمد نيرى - و
اين دو نفر در نقل حديث صادق و صدوق هستند - از على بن سعيد رملى از ضمرة روايت
مىكنند.
ذهبى گفته است: متن اين حديث را از روايت عمر بن خطاب و مالك بن
حويرث و انس بن مالك و ابو سعيد و غيرهم به اسانيد واهيه روايت كردهاند.و نيز
ذهبى گفته است:
و صدر حديث متواتر است، و من يقين دارم كه رسول خدا صلى الله عليه
و آله آن را گفته است.و اما اللهم وال من والاه زيادى است كه اسناد آن قوى
است.و اما روزه، صحيح نيست، و سوگند به خدا، اين آيه نازل نشده است مگر در روز
عرفه قبل از چند روز به غدير خم مانده، و الله تعالى اعلم.(97)
اين بود يكايك از عبارات ابن كثير، كه ما عين ترجمه آنرا ذكر
كرديم، تا در نقل عبارت رعايت امانتشود.
و در پاسخ ذهبى و شاگرد دنبالهرواش مىگوئيم: طبق قاعده و قانون
بابتعادل و تراجيح در علم اصول، دو روايت صحيحه اگر در متن با هم معارضه كنند،
در صورت فقدان مرجحات، در اثر تعارض، هر دو ساقط مىشوند و بايد رجوع به دليل
ديگرى نمود.
روايت وارد از عمر بن خطاب، كه در صحيحين آمده استبر فرض
صحتسندش، بايد معارضه كند با روايتخطيب بغدادى، زيرا كه آنهم صحيح السند
است.به چه دليل و به چه مرجحى شما آن را اصل قرار داديد؟ و روايتخطيب را به
واسطه اختلاف متن آن، با آن، ساقط نموديد؟ !
روات روايتخطيب عبارتند از: ابو هريره و شهر بن حوشب اشعرى و مطر
بن طهمان وراق ابو رجاء خراسانى و ابو عبد الرحمن شوذب و ضمرة بن ربيعه قرشى و
ابو نصر على بن سعيد رملى و حبشون بن موسى بن ايوب خلال و حافظ ابو الحسن على
بن عمر دار قطنى.و اين افراد در نزد عامه همگى عدول و ثقات و اعلا درجه شرائط
قبول خبر را حائزند، و روايتى را كه آوردهاند در اصطلاح، روايت صحيحه است، و
بدلخواه نمىتوان آن را مردود شمرد، و از آنجا كه در مضمونش با روايت عمر بن
خطاب مخالفت دارد، آن را ناديده گرفت.
و از اينجا بدست مىآوريم كه در كتب عامه، چون بناى صحت و وثاقت و
قبول و رد، بر اساس مذهب آنهاست، نه بر اساس قاعده تراجيح، فلهذا اين روايات
بكلى از اعتبار ساقط مىشود، زيرا روى اصل بنآء مذهب و طرفدارى از خلفاء، روايت
وارده از آنها، مورد اتهام و همانند شخص مدعى است كه خود را گواه و شاهد بر
دعواى خود قرار دهد.
و ثانيا نزول آيه اليوم اكملت لكم دينكم در روز غدير چنانكه در
سابق مفصلا روى آن بحث كرديم.مؤيد استبه رواياتى ديگر كه ابن مردويه، و طبرى،
و خطيب، و ابو نعيم و سجستانى و حسكانى و ابن عساكر و غيرهم در كتب خود روايت
نمودهاند.و اين روايات مؤيد و مرجح روايتحبشون است، در مقابل روايت عمر.
و ثالثا همانطور كه سابقا گفتيم، ممكن است آيه در دوبار نازل شده
باشد، در روز عرفه به نحوى، و در روز غدير به نحوى، زيرا كه در روز عرفه هم
همانطور كهاز خطبه رسول الله پيداست، قضيه ولايتبه ميان آمده، و روى آن تاكيد
شده است.
ابن كثير مىگويد: چون در روايت آمده است كه: روزه عيد غدير،
معادل روزه شصت ماه است، و اين گفتار باطل است، اين بطلان نيز موجب ضعف اصل
روايت مىشود.
بايد به او گفت: چرا روزه غدير، معادل شصت ماه نباشد؟ جواب
مىدهد: چون روزه مستحبى است، و از روزه ماه رمضان كه واجب است مهمتر نيست، و
ثواب يك ماه رمضان ثواب ده ماه است.در همين امسال كه به حج مشرف بوديم شبى در
مسجد الحرام با يكى از علماى وهابيه بحثبه ميان آمد، و درباره روزه غدير عين
كلام ابن كثير را ديكته شده، حفظ كرده بود، و گفت: چون اين روايت روزه يك روز
را پاداش شصت ماه مىدهد، و اين نامعقول است، پس اين روايتحجيت ندارد.
يك جوان شيعه از اهل بحرين در پهلوى ما نشسته بود، به او گفت: اين
سقاهائى كه تو اينك مىبينى در مسجد الحرام مىگردند، و با اين رنج و زحمت،
ظرفهاى سنگين آب را به نقاط مختلف مسجد مىرسانند، در هر ماه حقوقشان چقدر
است؟ ! گفت: حداكثر پانصد ريال سعودى!
جوان گفت: اگر يك روز ملك (پادشاه سعودى) براى زيارت و طواف در
مسجد آيد، و يك نفر از اين سقاها، ظرف تميزى را آب كند، و مقدارى گلاب در آن
بزند، و با يك شاخه گل، و يا يك برگ سبزى با كمال احترام و ادب به او تقديم
كند، و ملك يك اسكناس هزار ريالى به او بدهد، آيا ملك كار زشتى كرده است؟
گفت: نه! جوان گفت: مطلب از اين قرار است كه: اجرت ماهيانه و
شهريه سقا كه به حسب توزيع بر روزها، هر روز بيست و شش ريال و كسرى مىافتد، و
اجرت او در تمام مدت يكساعتى كه ملك در مسجد است، دو سه ريال بيشتر نمىشود، و
آن را هم اتفاقا روى شهريه عمومى خود مىگيرد، چطور عطاى يك هزار ريال بلاعوض
در قبال كار غير واجب او صحيح است، و ممدوح عقلاء، همين طور است روزه غدير كه
موهبتى از طرف مالك و ملك الملوك و رب الارباب است، نسبتبه بنده مخلص و مؤمنى
كه به محبت و ولايت على عليه السلام، در اين آستان خواسته استبا يك روز روزه،
عرض ادب كند.آن مرد وهابى هيچ پاسخى نداشت كه بگويد، و به سكوت فرو رفت.
فبهت الذى كفر.(98)
فخر رازى در ذيل آيه:
ان المتقين فى مقام امين فى جنات و عيون يلبسون من سندس و استبرق
متقابلين كذلك و زوجناهم بحور عين يدعون فيها بكل فاكهة آمنين لا يذوقون فيها
الموت الا الموتة الاولى و وقاهم عذاب الجحيم فضلا من ربك ذلك هو الفوز العظيم.(99)
گويد: اصحاب ما به اين آيه احتجاج و استدلال نمودهاند بر اينكه:
ثواب كه از جانب خدا مىرسد، از باب تفضل و احسان است نه از باب استحقاق.چون
خداوند تعالى بعد از آنكه اقسام ثواب متقيان را شمرده است مبين ساخته است كه
تمام اين پاداشها بر سبيل فضل و احسان حاصل شده است، از جانب خداوند تعالى.و
پس از اين گفته است: اين است فوز عظيم و پيروزى بزرگ.و اصحاب ما به اين آيه
استدلال كردهاند كه: تفضل و احسان، درجه بالاترى دارد از پاداشى كه از روى
استحقاق باشد، زيرا خداوند بعد از آنكه از اين ثوابها و پاداشها تعبير به فضل
كرده است، گفته است: اين فضل و احسان، فوز عظيم است.
و نيز بر همين مطلب دلالت دارد، كه اگر پادشاهى عظيم المنزله به
اجيرى اجرتش را بدهد، و به شخصى ديگر لباسى را به عنوان خلعتبدهد، آن خلعت از
آن اجرت، گرانقدرتر است.(100)
و ابن كثير خودش در تفسير اين آيه كريمه گفته است: در روايت صحيح
از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد است كه چنين گفته است:
اعملوا و سددوا و قاربوا و اعلموا ان احدا لن يدخله عمله الجنة!
قالوا: و لا انتيا رسول الله؟ ! قال: و لا انا الا ان يتغمدنى الله برحمة منه
و فضل.(101)
«عمل كنيد! و كارهايتان را از روى احكام و سداد و متانت انجام
دهيد! و خود را به خدايتان نزديك كنيد! و بدانيد كه: عمل هيچ فردى او را داخل
در بهشت نمىنمايد! گفتند: اى رسول خدا عمل تو هم، ترا داخل بهشت نمىكند؟ گفت:
و نه من! مگر آنكه پروردگار مرا در رحمت و فضل خود بپوشاند، و فضل و رحمتش مرا
فرا گيرد» .
و از اينجا بدست مىآوريم كه: ثواب و پاداش خداوندى به مقدار
انكشاف عمل از حقيقت ايمان است.هر چه ايمان و خلوص بيشتر باشد، مثوبت افزونتر
است.و معلوم است كه ايمان و اخلاص كه از صفات و حالات نفسى است، از اعمال بدنى
و خارجى كه مشهود است، از واجبات و محرمات و مستحبات و مكروهات، دقيقتر و
لطيفتر و ظريفتر استبراى ارائه بنده در مقام امتثال، و نمايشگر مقدار محبت و
واقعيت اوست.و همين اعمال مستحبى و نوافلى است كه بنده از روى طوع و رغبت انجام
مىدهد، بدون الزام و ايجاب، و او را به بارگاه قرب مىكشاند، و در حرم امن و
امان الهى جا مىدهد، و جليس و انيس و كليم و حبيب خدا مىكند. و در اين صورت
ديگر، عنوان ثواب شصت ماه روزه نيست.بلكه شصتسال است، و يا به اندازه عمر
روزگار و دهر است، چنانچه در بعضى از روايات ديگر آمده است، و بطور كلى وقتى كه
بنده در عمل و نيت از حدود وتعين خارج شود، و به لا تعين بپيوندد، آنجا جز
خداوند و جمال او و جلال او و درياى بىكران عظمت او، و اوقيانوس بىمنتهاى علم
و حيات و قدرت او چيزى نيست.آنجا ديگر حد و مقدار و اندازه و كم و كيف و اين و
متى و جده و فعل و انفعال نيست.آنجا عالم توحيد لم يزلى و لا يزالى است.آنجا
درياى ژرف و عميق ايقان و ايمان و گم شدن در جلوات ربانيه و نفحات سبحانيه است.
در «صحيح بخارى» با سند متصل خود از ابو هريره روايت مىكند كه
رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت:
ان الله قال: من عادى لى وليا فقد آذنته بالحرب.و ما تقرب الى
عبدى بشىء احب الى مما افترضت عليه، و ما يزال عبدى يتقرب الى بالنوافل حتى
احبه فاذا احببته كنتسمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به و يده التى يبطش
بها و رجله التى يمشى بها، و ان سالنى لاعطينه و لئن استعاذنى لا عيذنه و ما
ترددت عن شىء انا فاعله كترددى عن نفس المؤمن يكره الموت و انا اكره مساءته.(102)
«خداوند حقا گفته است كه: هر كس با يكى از اوليآء و دوستان من
دشمنى ورزد، من با او اعلان جنگ مىدهم.و هيچگاه بنده من به چيزى كه محبوبتر
باشد، در نزد من، از آنچه را كه بر او واجب كردهام، تقرب نجسته است.
و پيوسته و بطور مدام بنده من به واسطه نوافل و مستحبات به من
تقرب مىجويد، تا سر حدى كه من او را دوست مىدارم، و چون او را دوست داشتم، من
گوش او هستم كه با او مىشنود، و چشم او هستم كه با او مىبيند، و دست او هستم
كه با او مىگيرد، و پاى او هستم كه با او راه مىرود.و اگر از من چيزى بخواهد،
حقا من به او عطا مىكنم، و اگر از چيزى به من پناه آورد، او را البته پناه
مىدهم.و من در كارى كه خودم فاعل و بجا آورنده آن بودم، هيچوقت تردد و درنگ
نكردم مانند توقف و ترددى كه درباره گرفتن نفس مؤمن نمودم، زيرا كه او مرگ را
دوست نداشت، و من دوست نداشتم او را رنجيده كنم» .
و در روايات، پاداشهاى فراوان براى اعمال مستحب بسيار است، مانند
روزه داشتن در دهه ذو الحجه كه ثواب روزه يكسال دارد، و هر شب آن مساوق شب قدر
است.(103)
و مانند روايت عبد الله بن عمر كه مىگفت: ما با رسول خدا صلى
الله عليه و آله چنين بوديم كه: روزه روز عرفه را معادل دو سال روزه
مىدانستيم.(104)
و درباره روزه بيست و هفتم از ماه رجب آمده است كه: ثواب شصت ماه
روزهرا دارد.(105)
و امثال اين روايات كه كتب عامه مشحون از آنهاست.
آرى ابن كثير و امثاله بايد بدانند كه گناه از روايت نيست، گناه
از لفظ غدير، و روز عيد و نزول آيه اكمال، و لفظ على و مولى و امثالهاست كه در
اين روايت آمده است، و اين الفاظ هم گناهى ندارند، جز آنكه عالم بشريت را به
سعادت مطلقه و توحيد و كمال نفسانى و دورى از بهيميت و شيطنت دعوت مىكنند.
و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد.(106)
«آنها چيزى را علت انتقام قرار ندادند، مگر ايمان به خداوند عزيز
حميد كه در مؤمنان بود» .
و ما نقموا الا ان اغناهم الله و رسوله من فضله.(107)
«و آنها انتقام نكشيدند مگر به علت اينكه خدا و رسولش آنها را از
فضل خود بىنياز و غنى كرده بود» .
سودت صحيفة اعمالى و وكلت الامر الى حيدر
هو كهفى من نوب الدنيا و شفيعى فى يوم المحشر
قد تمت لى بولايته نعم جمت عن ان تشكر
لاصيب بها الحظ الاوفى و اخصص بالسهم الاوفر(108)