با نور فاطمه (سلام الله عليها) هدايت شدم

عبدالمنعم حسن سودانى
مترجم: سيد حسين محفوظى موسوى

- ۱۵ -


حسين كيست؟

اگر جريان بحث اشاره به عمل كرد يزيد را خواستار نمى شد، چيزى از آن بيان نمى كردم و كافى است كه بر شخصيت حسين عليه السلام آگاهى يابيم تا دريابيم آن كسانى كه او را كشته يا در برابر كشتن وى سكوت اختيار كرده يا به اين كار راضى شده و يا اساس اين ظلم و ستم بر اهل بيت عليهم السلام را پايه نهاده اند، دشمنان دين و اسلام بوده اند.

در صحاح حديث متوارى از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمده است كه: «حسين منى و انا من حسين احب اللَّه من احب حسين» [سنن ترمذى ج 5 ص 658 حديث 3775، كنز العمال ج 12 ص 120 حديث 34289 مسند احمد ج 5 ص 182 حديث 17111.] يعنى: حسين از من است و من از حسين هستم، خداوند دوست بدارد آنكه حسين را دوست مى دارد.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه جز به راستى و عدالت سخن نمى گويد مفهوم دوستى اهل بيت عليهم السلام را در خردها مورد تاكيد قرار داده است، و اين امر، همانگونه كه گفتيم، به سبب خويشاوندى نيست زيرا كه معقول نمى باشد و چگونه ممكن است عواطف آن حضرت، اصولى باشد كه امت با توجه به آنها به تعيين باورهاى خود اقدام كند، در حالى كه آن حضرت ابلاغ كننده رسالت الهى است و هر كلمه اى را كه بر زبان مى آورد، بايد به عنوان مطلب مستقلى مورد توجه واقع شود و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دوستى حضرت حسين را با دوستى خداوند و بدون قيد و شرطى همراه ساخته است و اين امر نخواهد بود مگر اينكه حضرت حسين نمايانگر اراده الهى و ادامه دهنده راه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مسووليت بر دوش گرفتن

رسالت و دفاع از آن باشد و براى همين است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «حسن و حسين، دو سرور جوانان اهل بهشت مى باشند» [مستدرك ج 3 ص 167.] در حالى كه اهل بهشت در يك سن هستند و از همه ى امت هاى كسانى كه مستحق بهشت بوده اند در آن بسر مى برند، بنابراين آنان سرواران اهل بهشت مى باشند.

ما چه چيزى در مورد حسن و حسين مى دانيم كه آنان شايسته اين مرتبه بلند «سرورى اهل بهشت» باشند؟ اين سوالى است كه من آن را با چند نفر در ميان گذاشتم كه در پاسخ به آن دچار حيرت شدند «آيا خداوند سبحانه و تعالى بهشت را براى خويشاوندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قرار داده است بدون اينكه كارى كرده و عملى را انجام داده باشند تا شايسته آن گردند». حسن و حسين دو امام هستند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مورد آنان وصيت فرموده زيرا كه آنها از امامانى هستند كه بار ادامه راه رسالت بر دوش آنان نهاده خواهد شد اگر امت در كنار ايشان باشد تا احكام دينى خود را از آنان دريافت نمايد.

حسين از اهل كساء مى باشد كه آيه تطهير و آيه مباهله در حق آنان نازل شده وى امام درستكار پرهيزكار پاك فرزند دختر پيامبر مصطفى و سومين فرد از كسانى است كه اطاعت آنان بر ما واجب شده است... و ى در كربلا سر بريده مى گردد، همچنانكه با گوسفند عمل مى شود، و با وجود آن حقيقت را از مردم پنهان ساخته و خواسته اند كه ما در جهل بسر بريم... كه پشت سطرها را در تاريخ نخوانيم... چرا امت به خود اجازه داد كه اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را بكشند و چه كسى زمينه اين كار را فراهم كرد؟ چون ظلم به حسين ما را به پرسش در مورد ظلم به حسن مى كند كه به معنى سخن گفتن در مورد معاويه مى شود و آن ما را به بحث درباره آنچه آنها در روزگار عثمان فتنه مى ناميدند، مى كشاند و اين بدون شك به ويرانى سقيفه بر سر صاحبان مى انجامد، و اين چيزى است كه علماى فاضل ما از آن بيمناك اند.

حسين، تنها در كربلا كشته نشد... علامه سيد هادى مدرسى مى گويد: حسين، داراى دو قضيه است: «قضيه بدن پاره پاره گشته و قضيه حق بر باد داده شده»، درست است كه بدن حسين در كربلا پاره پاره گشت و سر او از تن جدا گرديد... ولى حق او از زمانى كه ابوبكر بناحق بر اريكه قدرت نشست و ابوالحسن على عليه السلام يعنى خليفه شرعى و قانونى را دور ساخت از بين برده شده بود... و هنگامى كه كار امت به جايى رسيد كه شرابخوار زشت كردارى بر آن مسلط گردد، حضرت حسين جان خود و اهل بيتش را فدا كرد تا امت را متوجه خطرى سازد كه بر سر آن واقع شده بود و امام حسين عليه السلام خود به اين مطلب اشاره نمود هنگامى كه در مدينه از او خواستند تا با يزيد بيعت كند، آن حضرت فرمود: «ما اهل بيت نبوت و معدن رسالت هستيم، خداوند با ما آغاز نمود و با ما پايان خواهد داد و يزيد شرابخوار و آدمكش است و كسى چون من با همانند او، بيعت نمى كند» [الملهوف ص 98، بحارالانوار ج 44 ص 325.]

آيا بايد توقع داشت كه امت بشنود اينكه فرزند دختر پيامبرش سر بريده شود ولى به وى يارى نرساند، زيرا كه اين خليفه اول ابوبكر است كه دستور مى دهد تا در اطراف خانه مادر حسين عليه السلام هيزم جمع آورى شود تا آن را به آتش بكشانند. يا اينكه اين امت به او مشروعيت دهند؟ اين عمر بن الخطاب است كه بر در خانه اش مى ايستد و تهديد به سوزاندن آن مى كند حتى اگر دختر مصطفى در آن باشد (بشرحى كه گذشت)... پس، مساله، از زمان وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سابقه اى تاريخى دارد، زيرا آن گستاخى كه براى آن افراد اين امكان را فراهم نمود تا بر اولياء اللَّه دست درازى كنند و منصب خلافت را براى خود هدفى قرار دهند كه در راه رسيدن به آن صرف نظر كردن از رسالت اسلام آسان به نظر آيد. حتى اگر اين امر به كشته شدن على و فاطمه (ع) و هتك حرمت خانه نبوت و اهانت به خانه اى كه وحى در آن نازل شد و رسالت از آن سرچشمه گرفت بيانجامد.... همه ى اين اعمال مى بايد روزى به صورتى زشت نمايانده شود تا به عنوان لكه سياهى بر پيشانى امت و صحفه خونينى در تاريخ باقى بماند، و آن همان واقعه كربلاست كه قهرمانان آن اهل همان خانه اى بودند كه خلفاء با كارهاى خودشان حرمت آن را شكسته بودند با وجود اينكه به زمان پيامبر نزديك بودند و پيامبر هنوز به خاك سپرده نشده بود، اما در زمان يزيد كفار و منافقين قدرت خود را مستحكم كرده و به برداشت محصول سقيفه پرداخته بودند كه اهداف آنان براى نابودى رسالت الهى آن هم با زشت ترين صورت ها در ظهر عاشوراى سال 61 هجرى آشكار گرديد.

امام جسين نپذيرفت كه با يزيد بيعت كند و براى آماده شدن دست به كار شد و به سوى مكه حركت نمود كه در آنجا نامه ها و پيام هايى از اهل كوفه دريافت نمود كه در آنها از وى خواستند كه به سوى آنان حركت كند. آن حضرت عموزاده خود مسلم بن عقيل را نزد آنان فرستاد. مردم كوفه گرد وى فراهم آمدند و هيجده هزار نفر با وى بيعت نمودند و هنگامى كه يزيد از اين امر مطلع شد نعمان بن بشير حاكم خود در كوفه را بر كنار ساخت و عبيداللَّه بن زياد را به حكومت آنجا منصوب كرد و از او خواست تا مسلم را تحت تعقيب قرار دهد و او را به قتل برساند.

عبيداللَّه به كوفه آمد و به تعقيب شيعيان پرداخت. مسلم بر ضد او به پاخاست اما اهل كوفه هنگامى كه ابن زياد سياست تشويق و ارعاب را در مورد آنان به كار برد، مسلم را رها كردند و او به تنهايى به نبرد پرداخت و سرانجام بصورتى فاجعه آميز به قتل رسيد. البته همراه او، بزرگ شيعيان يعنى هانى بن عروه نيز به قتل رسانده شد. ابن زياد نيز سرهاى آنان را نزد يزيد فرستاد.

حضرت حسين پس از دريافت نامه اى از مسلم كه پيش از كشته شدن فرستاده بود. و از تعداد بيعت كنندگان و انتظار آنان براى رسيدن آن حضرت حكايت مى كرد به سوى عراق حركت كرد. عده اى تلاش كردند كه حضرت حسين عليه السلام را از خارج شدن بازدارند ولى آن حضرت مى گفت: «به خدا كه اگر من در لانه خزنده اى از اين خزندگان مى بودم آنان مرا خارج مى ساختند تا به خواسته خودشان در مورد من برسند، به خدا آنان بر من تعدى خواهند كرد. بگونه اى كه يهوديان بر روز شنبه تعدى كردند». [ا ريخ طبرى ج 5 ص 385، اسرار الشهاده ص 247، بحارالانوار ج 45 ص 99، موسوعه كلمات امام حسين عليه السلام ص 290 و ص 321.]

آنگونه كه ابن كثير نقل كرده آن حضرت مى گفت: «اگر در هر جا كشته شوم نزد من بهتر است از اينكه بوسيله كشته شدن من حرمت اينجا، يعنى مكه شكسته شود» [بدايه و نهايه ج 8 ص 161.] آن حضرت مى دانست كه آنها او را رها نخواهند كرد مگر اينكه بيعت كند اما او آماده بود تا خود را فداى دين كند ولى با كسى چون يزيد بيعت ننمايد.

امام حسين عليه السلام مى فرمايد: «سپاس خداى را، آنچه خداى خواهد آن شود و نيست قدرت و نيرويى مگر از خدا، مرگ بر فرزندان آدم همچون گردنبند بر گردن دختر جوان قرار داده شده و من چه مشتاق ديدار درگذشتگانم هستم، همچون اشتياق يعقوب براى يوسف و مكان كشته شدن براى من برگزيده شده است كه به آن مى رسم، و گويى كه (مى بينم) پاره هاى تنم را گرگ هاى بيابان، ميان نواويس و كربلا پاره پاره مى كنند و از من شكم هاى خالى خود را پر مى نمايند. از تقديرى كه مقدر شده است چاره اى نيست، رضاى خداوند رضايت ما اهل بيت است بر آزمايش او صبر مى كنيم و او پاداش شكيبايان را به ما مى دهد. خويشان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از او دور نمى شوند و آنان در حظيره القدس نزد وى گردآورده مى شوند چشمش به آنها روشن مى گردد و وعده اش نسبت به آنان وفا مى شود، پس هر كس بخواهد در راه ما جان خود را فدا كند، و آماده ديدار پروردگارش باشد، همراه ما حركت كند كه من به خواست خدا فردا صبح به راه مى افتم» [الملهوف ص 126، موسوعه كلمات امام حسين عليه السلام ص 328، كشف الغمه ج 2 ص 29.]

آنگاه بى اعتنا به كسانى كه از روبرو شدن با باطل هراس داشتند و از يارى حق بازماندند به راه افتاد. به راه افتاد در حالى كه زبان حالش مى گفت: اگر دين محمد جز با كشته شدن من پايدار نمى ماند، اى شمشيرها مرا در برگيريد...

در ميان راه با فرزدق روبرو شد و درباره اوضاع از وى پرسيد. او گفت: اين قوم دلهايشان با تو و شمشيرهايشان بر ضد تو است [كشف الغمه ج 2 ص 32.]

لشكرهايى اعزام شد تا راه را بر او ببندند و از او خواستند كه يا بيعت كند و يا به قتل برسد ولى امام عليه السلام بيعت را نپذيرفت. پيشنهادهاى ديگرى به او دادند كه باز آنها را رد كرد. سپس حسين در آن سپاه به خطبه ايستاد و گفت: «اى مردم، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: هر كس از شما حاكم ستم گرى را ببيند كه حرام خداى را حلال كند و عهد خداى را بشكند و با سنت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مخالفت نمايد و در ميان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار كند لكن به عمل يا به سخن بر آن حاكم اعتراض نكند بر خداوند حق است كه او را به آنجايى كه آن حاكم وارد مى شود وارد نمايد... تا آنجا كه فرمود: و من شايسته ترين اعتراض كننده هستم» [ا ريخ طبرى ج 5 ص 3- 4، كامل ابن اثير ج 4 ص 48، بحارالانوار ج 44 ص 382.]

آنان بازگشت او يا حركتش به سوى يزيد را نپذيرفتند و او را گذاشتند تا در كنار جاده به راه خود ادامه دهد تا آنان از ابن زياد كسب تكليف نمايند. امام حسين عليه السلام با شخصى روبرو شد و به او گفت: «اگر ما را يارى نمى دهى پس از خدا بترس و از كسانى مباش كه با ما مى جنگند كه به خدا هر كس صداى ما را بشنود و به يارى ما نشتابد هلاك مى شود» [ا ريخ طبرى ج 5 ص 407، كامل ابن اثير ج 4 ص 51.]

رسيدن كاروان مقدس به كربلا

حمل ها و بارها در كربلا بر زمين نهاده مى شود و اهل بيت عليهم السلام از استفاده از آب منع مى گردند و دستور عبيداللَّه بن زياد به ابن سعد فرمانده لشكر حاكم مى رسد كه: اما بعد، من تو را به سوى حسين نفرستاده ام تا او را حمايت كنى و يا با او وقت گذرانى نمايى و يا اينكه به او نويد سلامت و ماندن بدهى و يا اينكه براى وى نزد من شفاعت كننده اى بفرستى. پس توجه داشته باشد اگر حسين و يارانش، فرمان را گردن نهند و تسليم شوند، آنان را سالم نزد من بفرست و اگر نپذيرند، بر آنها حمله كن تا اينكه آنان را بكشى و مثله نمايى كه مستحق آن هستند، و هر گاه حسين به قتل رسيد، بگذار تا اسبان بر سينه و پشتش بتازند كه وى عاق مخالف و برنده پيوندها و ستم كار است...

سپس مى نويسد: و من باور ندارم كه اين كارها پس از مرگ زيانى برساند ولى آنطور كه گفته اند: اگر او را بكشم با او چنين كنم. اگر تو فرمان ما را اجرا كنى، پاداش شخص مطيع اجرا كننده فرمان را به تو مى دهيم و اگر قصد دارى كه خوددارى كنى، از كار ما و لشكر ما دور شو و سپاه را به دست شمر بن ذى الجوشن بسپار كه ما فرمان خود را به وى داده ايم والسلام [ا ريخ طبرى ج 5 ص 415. كامل ابن اثير ج 4 ص 55.]

روز عاشورا آن حضرت را، كه پدر و مادرم فدايش باد محاصره كردند، در حالى كه جز هفتاد و چند نفر كسى همراه وى نبود، از پيرو جوان و زنان و كودكان در برابر دشمنانش به سخن ايستاد و سعى كرد تا آنان را موعظه كند و به راه درست رهنمون گردد اما هيهات كه خداوند بر دلهايشان مهر زده و شايستگى عذاب داشتند. آن حضرت فرمود: «و اى بر شما و بدا به حالتان آنگاه كه با اشتياق ما را به فريادرسى فراخوانديد و ما به سرعت به شما پاسخ داديم شمشيرى را كه ما در دست شما داشتيم، به روى ما كشيديد و آتشى را كه ما بر ضد دشمنان ما و شما روشن كرده بوديم، بر ضد ما برافروخته ساختيد و به صورت ياران دشمنانتان بر ضد دوستانتان درآمديد بدون اينكه آنان در ميان شما به عدالت رفتار كرده باشند و يا اينكه شما را به آنان اميدى پيش آمده باشد پس آيا شايسته بلاها نيستيد اينكه كه ما را رها كرده ايد در حالى كه شمشير در غلاف است و دل آرام گرفته و تصميم گرفته نشده است ولى شما به سوى ما شتافتيد همچون برخاستن مگس ها و به سوى ما با شتاب آمديد همچون افتادن پروانه ها آنگاه عهد را شكستيد.... پس شما را دورى باد، اى بردگان امت و اى بيوطنان و اى رها كنندگان كتاب و دگرگون كنندگان سخن و اى گروه گناهكار و وسوسه پذيران شيطان و خاموش كنندگان سنت ها، همانا كسى كه نسبش مجهول و پدرش نيز اينچنين بود، كار را ميان دو چيز قرار داده است... ميان شمشير كشيدن و يا خوار گشتن. و هيهات كه ما خوارى را بپذيريم. خداوند و پيامبرش و مومنان آن را براى ما نمى پذيرند و دامنهاى پاك و مطهر و روح هاى بلند و جانهاى با عزتى كه ابا داريم، اطاعت افراد لئيم را بر شهادت، بزرگوارانه ترجيح دهيم، همانا كه ما با اين خاندان با وجود كمى تعداد و نبودن ياور، به پيش خواهم رفت و به خدا سوگند كه شما بعد از اين نخواهيد ماند مگر به آن مقدار از وقت كه كسى بر اسب سوار شود تا اينكه سيماى (حوادث) بر شما بچرخد و همچون لرزش محور به لرزه افتيد، عهدى كه پدرم از جدم رسول خدا با من داشته است «پس كار خود را و شريكانتان را فراهم آوريد، تا كارتان مايه اندوهتان نشود، آنگاه به سوى من توجه كنيد و مرا مهلت ندهيد، كه من بر خداوند، پروردگارم و پروردگارتان توكل كرده ام زي را جنبنده اى نيست مگر اينكه اختيارش به دست او باشد، كه پروردگارم را راهى مستقيم باشد» [ا ريخ دمشق ج 14 ص 218. الفتوح ابن اعثم ج 5 ص 212، تذكره الحمدونيه ج 5 ص 211 مقتل الحسين خوارزمى ج 2 ص 6، الفصول المهمه ص 175.]

آنگاه دو دست خود را به سوى آسمان بالا برد و گفت: «خداوندا باران آسمان را از آنها فروگير و سالهايى را بر آنها بگذاران همچون سال هاى يوسف، و غلامى ماهر بر آنان برگمار تا جام اندوه را به آنان بنوشاند كه آنان ما را تكذيب كردند و فروگذاشتند و تو پروردگار ما هستى، بر تو توكل نموده ايم و بازگشت به سوى توست».

سپس، آن حضرت عليه السلام گفت: «به خدا كه خداوند كسى از آنان را نخواهد گذاشت مگر اينكه براى من از او انتقام بگيرد، كشتنى در برابر هر كشتن و ضربه اى در برابر هر ضربه و آن براى من و اهل بيت و شيعيانم بهتر است» [مقتل الحسين خوارزمى: ص 8، استشهاد الحسين طبرى ص 142، فتوح ابن اعثم ج 5 ص 207، كامل فى التاريخ ج 4 ص 77، ارشاد المفيد ج 2 ص 110، موسوعه كلمات الامام الحسين ص 423.]

اين سخن ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام است، پس آن را بخوانيد تأمل فرماييد كه در آن شفافيت روح ايمان را احساس مى كنيد و معنى تعهد و التزام به رسالت را مى بينيد كه موكد مى سازد اينكه انقلاب حضرت حسين تنها براى تغيير نظام حاكم نبوده بلكه فريادى براى بيدار ساختن امت و توجه دادن آن به انحراف عقيدتى و دور شدنش از اوصياى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بوده است، اما چه كسى گوش فرامى داد...

آن قوم در اقدام به جنايت اصرار ورزيدند و جنگى را آغاز كردند كه در آن دستها بريده شد و سرها بر باد رفت، نه بر بزرگسالان رحم كردند و نه بر خردسالان شفقت داشتند، كسانى همچون ياران امام، حبيب بن مظاهر و زهير بن القين و ديگران... آنان كسانى بودند كه آگاهى داشتند به اينكه ياريشان براى حضرت حسين عليه السلام چه مفهومى داشت.

آنان با وجود اينكه مى دانستند كه كشته مى شوند براى دفاع از فرزند رسول اللَّه شتافتند. در ميان كازار و در گرما گرم آن جو شعله ور از شراره هاى نبرد، امام همراه يارانش به نماز مى ايستد، نماز هنگام شدت و هراس، يكى از يارانش براى حمايت از آن حضرت مى ايستد و سينه خود را سپر تيرها قرار مى دهد تا از حجت خداوند بر خلايقش دفاع كند و آنگاه كه بدنش از فراوانى تيرها همچون خارپشت مى گردد، بر زمين مى افتد و با صدايى نه چندان رسا مى گويد: «اى فرزند رسول خدا آيا وفا كرده ام؟».

آنگاه شهيدان يكى پس از ديگرى به سوى حوران بهشت شتافتند، هاشميان و فرزندان على عليه السلام و فرزندان حسين عليه السلام و سپس فرزندان حسين عليه السلام، و آخرين آنان، طفلى شيرخواره بود كه شير مادرش خشكيده بود و آن قوم، با تيرهايشان از وى استقبال نمودند تا اينكه در آغوش پدرش او را سر بريدند. و حسين تنها ماند، گاهى چشم به سوى خيمه گاه زنان مى دوخت كه اندكى بعد به اسارت گرفتار مى شدند در حالى كه دختران رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بودند، و گاه نگاهى به سوى آن قوم كه براى كشتن وى بر گردش حلقه زده بودند، مى افكند و به گريه مى افتاد! خواهرش زينب علت گريه اش را پرسيد؟ فرمود: بر اين قوم مى گريم كه به خاطر من به آتش جهنم خواهند رفت.

آيا انسانى را ديده ايد كه بر دشمن خود بگريد دشمنى كه به وى ستم كرده است؟... اين كار تنها از پيامبران ساخته است.

سپس با آنان به نبرد مى پردازد تا اينكه به شهادت مى رسد و آنان سفارش هاى ابن زياد را در مورد او عملى نمودند. سر از تنش جدا ساختند و سپس دستور دادند تا اسبان بر سينه ى شريفش پاى نهند.

اين بخشى از جزئيات فاجعه امت است و چه فاجعه عظيمى است اين كه آسمان ها پيش از زمين بر آن گريستند و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روز تولد حسين عليه السلام براى اين مصيبت گريست. خاطره آن همچنان دلها را به خون خواهد نشاند و راست گفت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آنجا كه فرمود: «حسين را داغى در دل مومنان است كه هرگز خاموش نشود».

ياد اباعبداللَّه عليه السلام همچنان نزد شيعه محفوظ مانده است عليرغم بعضى از جاهلانى كه بر روى منبرها درباره دين سخن مى گويند در حالى كه دين، از آنان بيزار است و اين در زمانى است كه مردم در غفلت هستند.

ابن زياد همچنان با نامى جديد بر سينه ى امت زانو زده و شريح قاضى همچنان با زبانى جديد در مورد كافر و نجس بودن شيعيان ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام و پاكى يهود و وجوب صلح با آنان فتوا مى دهد [فتواى بعضى از علما درباره عادى سازى روابط با يهوديان.] از نظر آنان يهوديان از شيعيان حسين عليه السلام برترند. گمراه سازى و اختناق همچنان وجود دارد آن گونه كه قاتلان حسين عليه السلام عمل كردند هنگامى كه اسيران را آوردند و مردم پرسيدند اينان كيستند؟ گفته شد كه اسيرانى از ديلم هستند، آنگاه مردم بر آنان شماتت كرده كار را به جايى رساندند كه يكى از آنان در اين انديشه بود تا يكى از اسيران را به عنوان كنيز در اختيار داشته باشد در حالى كه آنان دختران خانه وحى بودند كه صدقه بر اهل آن خانه حرام گرديده و خداوند فرمان به مودت آنان داده است، آنجا كه خداى تعالى مى فرمايد: (قل لا اسألكم عليه اجرا الا الموده فى القربى) [سورى شورى، آيه: 23.]

يعنى: «بگو (اى پيامبر) كه من مزدى بر آن (رسالت) از شما نمى خواهم، جز مودت نسبت به خويشانم».

اما خطبه زينب دختر على عليه السلام همچنان در گوش شيعيان مى خروشد، آنگاه كه يزيد را مخاطب قرار داد در آن هنگام كه سر حسين را بر او وارد كردند و او مجلس شرابخوارى براى خود ترتيب داده بود و با چوبدستيش بر دندان هاى پيشين امام ضربه وارد مى كرد و مى سرود:

لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء و لا وحى نزل

لست من خندف ان لم انتقم
من بنى احمد ما كان فعل

[مقتل الحسين خوارزمى ج 2 ص 59، بدايه و نهايه ج 8 ص 224، الملهوف ص 215.]

يعنى: بنى هاشم در مملكت بازى كردند، كه نه خبرى آمده و نه وحيى نازل شده است من از خاندان خندف نيستم اگر از فرزندان احمد انتقام كارهايشان را نگيرم.

زينب شير زن هاشميان، با زبانى كه گويى سخنان پدرش على عليه السلام را بيان مى كرد، خطبه اى طولانى ايراد كرد كه ما بخشى از آن را انتخاب مى كنيم، خطبه اى كه سبب شد تا براى حضرت حسين تا به امروز و تا آنچه خداوند بخواهد در محافل شيعيان، مجالسى برپا شود... زينب ضمن سخنانى خطاب به يزيد چنين گفت: «به حيله هايت بپرداز و تلاشهايت را داشته باش و هر چه خواهى كن كه به خدا، وحى ما را نمى ميرانى و ياد ما را از بين نمى برى و ننگ اين عمل از تو پاك نخواهد شد و انديشه تو جز تباهى و روزهايت جز اندكى نخواهند بود و اين جمع تو پراكنده و نابود خواهد شد، آن روز را كه منادى ندا مى دهد همانا كه لعنت خداوند بر ستم كاران باد» [الملهوف ص 218، بحارالانوار ج 45 ص 135.]

با وجود اينكه ما عادت هاى بنى اميه را به ارث برده و آنها را پذيرفته ايم، همچون جشن گرفتن روز عاشورا كه فرزند دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در آن كشته شده است، بر شيعيان خرده مى گيريم كه مجالس عزادارى حسينى را بر پاى مى دارند. و البته در اين مذمت دليلى در دست نداريم جز ادعاى عمر بن خطاب در مورد حرمت گريه كردن! در حالى كه خود او گفته است «همه مردم از تو اى عمر آگاهترند» [ا ريخ عمر بن خطاب ص 173، بحارالانوار ج 48 ص 97.] پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى كشته شدن حسين در روز ولادت آن حضرت گريه كرد. همانطور كه آسمان و حتى جمادات نيز بر آن حضرت گريسته اند. چنانكه در كتب تاريخ در اين مورد بياناتى آمده است و نيز گريه كردن زنان بر حضرت حمزه و تشويق آنان از سوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و يارى كردن آن حضرت آنان را هنگامى كه فرمود: بر كسى چون حمزه بگذار تا گريه كنندگان بگريند. اهل مدينه نيز بر او ماتم هاى عزادارى برپا نمودند و در آنچه از خبرها به ما رسيده نيافته ايم كه كسى بر آنان اعتراض كرده باشد [ا ريخ طبرى ج 2 ص 532، مسند احمد ج 2 ص 84، سير اعلام النبلاء ج 1 ص 172.]

تلاش هايى كه امروزه مغرضان درباره گريه كردن بر حضرت حسين، بكار مى گيرند چيزى جز اقدام براى خاموش كردن صداى حق و خاموش كردن نور خدا نيست و خداوند نمى پذيرد مگر اينكه نور خود را كامل كند هر چند كافران نپسندند و اگر شيعيان اين كار را براى زنده نگهداشتن ياد كربلا انجام نمى دادند، (دشمنان) براى محو آن تلاش مى كردند همچنان كه در مورد حادثه غدير عمل نمودند. و در نتيجه امروز به ما مى گفتند آنكه كشته شد حسين بن على عليه السلام نبوده است. و براى مجالس حسينى همين افتخار بس كه همچنان خواب را از ستم گران مى گيرد و در دلهاى مردم با ايمان روح جهاد را شعله ور مى سازد و خواندن يك خطبه از خطبه هاى حسين عليه السلام كافى است تا اثر جادوئيش به جانهاى با ايمان نفوذ كند.

من در اين مختصر نمى توانم به همه جوانب حادثه كربلا بپردازم لذا بر امت است كه اين گونه گنجينه ها را به روى خود نبندد، گنجينه هايى كه جز آنكه خداوند هدايتش كرده است قدر آنها را نمى داند.

سجده بر تربت حسينى

مسأله اى وجود دارد كه به اين بحث مرتبط است و بسيارى از مردم درباره آن بر شيعيان خرده گرفته اند و من از خلال تجربه شخصيم نزد هيچ كس دليلى شرعى نيافته ام كه انتقادش را تاييد نمايد، مگر در نزد طوطى هاى وهابى در خصوص آنچه به توحيد و شرك بازمى گردد. چيزى كه آنان از همه مردم نسبت به فهم آن دورترند، اين موضوع يعنى همان سجده كردن بر تربت حسينى است... يكى از آنان به من گفت: «اى برادر شيعيان سنگ را مى پرستند و بر آن نماز مى گذارند» و البته من اين جمله را فراوان شنيده ام. بنابراين بر من واجب شد تا مطلب را توضيح دهم تا جزء بى خردانى نباشيم كه با هر بانگ زننده اى فرياد برآوريم و با هر بادى بلرزيم:

اولا: براى سجود دو جنبه است:

الف- سجده كردن براى چيزى

ب- سجده كردن بر چيزى

اما مورد نخست بدون هيچ ترديدى حالتى از حالت هاى شرك است. و البته شيعيان آن را حرام مى دانند زيرا كه سجده كردن براى غير خداوند است و اثبات اين مورد نياز به زحمت زيادى از سوى من ندارد و در صورت نياز به دليل مى توان به فتاوى علماى شيعه در اين خصوص مراجعه كرد.

اما مورد دوم بايد دانست هر كسى بر چيزى سجده مى كند و سجود اساسا محقق نمى شود مگر اينكه بر چيزى باشد.

شيعيان بر تربت سجده مى كنند اما نه براى تربت. و اينجا اين سوال پيش مى آيد كه چرا مخصوصا بر تربت حسينى سجده مى كنند و ما در دو بخش به اين سوال پاسخ مى دهيم: نخست در آنچه مربوط به تربت (خاك) است آنچنان كه هست و دوم خصوصا در مورد تربت حسينى.

بخش اول:

علماى مكتب اهل بيت عليهم السلام بر پايه ى گفته هاى امامانشان واجب مى دانند كه محل پيشانى در هنگام نماز بر زمين باشد همچنين آنچه از زمين روييده باشد و خوردنى يا پوشيدنى به طور غالب، نباشد. و لى فقهاى چهارگانه اهل سنت، سجده كردن بر هر چيزى را جايز مى دانند و از جمله بر زمين.

علماى شيعه مواردى از منابع اهل سنت دارند كه گفتارشان را تأييد مى نمايد، از آن جمله:

1- حديث رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله:

«زمين براى من جاى سجده و وسيله طهارت قرار داده شده است» [صحيح بخارى ج 1 ص 91 و ص 119.]

2- و گفته آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله:

«همه زمين براى من محل سجده قرار داده شده و خاك آن براى ما وسيله طهارت است» [ا ريخ بغداد ج 10 ص 121.]

3- و از ابوسعيد خدرى، در حديثى آمده است:

«و سقف مسجد از چوب شاخه هاى درخت خرما بود و چيزى در آسمان نمى ديديم، پس پاره ابرى آمد و باران بر ما فروريخت، در اين هنگام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با ما «به جماعت» نماز خواند تا آنجا كه من گل و آب را بر پيشانى و نوك بينى آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله ديدم [صحيح بخارى ج 1 ص 207.] و بسيارى از احاديث كه مساله سجود بر خاك را تأكيد مى نمايد.

بخش دوم:

چرا بر تربت حسينى سجود مى كنند؟

اولا: سجده بر تربت حسينى نمايانگر حالتى از حالت هاى سجود بر زمين است و اجماع مسلمين بر صحت سجود بر زمين و خاك آن موجود است و توجيهى براى مستثنى ساختن تربت حسين عليه السلام وجود ندارد.

ثانيا: ائمه اهل بيت عليهم السلام سجود بر تربت حسينى را تاكيد مى كردند و امام على بن الحسين عليه السلام نخستين كسى بود كه بر آن سجده كرد و همه ائمه اهل بيت عليهم السلام بر آن سجده مى كردند و تاكيد مى نمودند بر «مستحب بودن سجده كردن بر آن»، چنانكه از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه «سجود بر تربت اباعبداللَّه حجاب هاى هفت گانه را مى شكافد» [مصباح المتهجد ص 734، بحارالانوار ج 85 ص 153 حديث 14 و ج 101 ص 135 حديث 74.]

تربت حسين عبارت از خاك كربلاست كه با آب مخلوط و در قالب هايى گذاشته مى شود تا خشك شود و سپس در جاى پيشانى براى سجده كردن بر آن قرار داده مى شود.

ثالثا: و نيز دلالت هاى بزرگى در سجود بر تربت سيدالشهداء عليه السلام وجود دارد كه بر انسان آگاه پنهان نمى ماند [تشيع: سيد عبداللَّه غريفى.] از آن جمله است: