با نور فاطمه (سلام الله عليها) هدايت شدم

عبدالمنعم حسن سودانى
مترجم: سيد حسين محفوظى موسوى

- ۵ -


ميان ابوبكر و فاطمه چه گذشت؟

بخارى در صحيح خود، جزء پنجم (ص 177) در كتاب مغازى، باب غزوه خيبر گفته است: از عروه از عايشه روايت شده كه فاطمه دخت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شخصى را نزد ابوبكر فرستاد و ميراث خود از پدرش را كه در مدينه و فدك به او داده بود و نيز از خمس خيبر مطالبه كرد. پس ابوبكر گفت كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گفته است «آنچه را به ارث مى گذاريم صدقه است و آل محمد از اين مال مى خورند... تا آنجا كه بخارى مى گويد ابوبكر از اينكه چيزى به فاطمه تحويل دهد، خوددارى كرد. پس فاطمه از ابوبكر در اين مورد ناراحت شد و تا وقتى كه وفات يافت، با او سخنى نگفت و پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شش ماه زندگى كرد و هنگامى كه وفات يافت، همسرش على، وى را شبانه به خاك سپرد و خود بر او نماز گذارد و در مورد وى ابوبكر را مطلع نساخت».

مسلم نيز در صحيح خود، عين واقعه را با تغيير اندكى در الفاظ نقل كرده، مى گويد: «فاطمه خشمگين شد»، بجاى ناراحت شد. [صحيح مسلم، كتاب جهاد باب گفتار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به ارث نمى دهيم، ج 3 ص 1380 و نيز بخارى آن را در كتاب وجوب خمس باب وجوب خمس آورده است.]

از اين دو روايت و ديگر روايتها، مطالب زير را نتيجه مى گيريم:

اولا: اين حادثه كه ميان حضرت فاطمه دخت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و خليفه اول اتفاق افتاد، حقيقى است كه نه تكذيب آن ممكن است و نه بى توجهى نسبت به آن زيرا كه در متن صحيح ترين و مورد اعتمادترين كتاب ها نزد اهل سنت و جماعت، بلكه در كليه منابع تاريخ و حديث، بنحوى كه بعدا بيان خواهد شد ، ثابت گرديده است.

ثانيا: حادثه اختلافى گذرا يا يك سوء تفاهم ساده نبوده بلكه مشكلى بزرگ است و اين همان چيزى است كه ما از كلمه «پس فاطمه از ابوبكر ناراحت شد» يا به تعبير مسلم «پس فاطمه خشمگين شد» لمس مى كنيم و خشم و ناراخت شدن، معنيشان يكى است و حاصل آن اينكه فاطمه به شدت بر ابوبكر خشمگين شد... عليرغم گفته خليفه كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گفت «ما به ارث نمى گذاريم» ولى فاطمه خشمگين شد.

ثالثا: خشم حضرت زهرا همچنان كه در شدت آن اندك نبوده، در مدتش نيز كوتاه نبوده است بلكه تا وفات آن حضرت ادامه داشته، و چنانچه بخارى به نقل عايشه مى گويد: «پس، از او دورى گزيد و تا هنگامى كه درگذشت، با وى سخن نگفت» و آن معنى آشكارى است كه حالت خشم و اختلاف تا وفات آن حضرت، و بلكه تا پس از آن نيز ادامه يافت تا آنجا كه ابوبكر بر او نماز نگذارد و بنا به وصيت آن حضرت شبانه و مخفيانه به خاك سپرده شد، بشرحى كه بيان خواهيم كرد. را بعا: خشم حضرت زهرا تنها متوجه ابوبكر نبوده بلكه شامل خليفه دوم نيز گرديد بدليل آنكه از وى به عنوان يكى از نمازگزاران سخنى به ميان نيامده و ضمن بحث آشكار خواهد شد كه موضع گيرى ابوبكر و عمر يكى بوده يعنى موضع گيرى حضرت زهرا نسبت به آن دو و موضع گيريشان. ابن قتيبه در تاريخ خود مى گويد: «ابوبكر و عمر بر حضرت فاطمه وارد شدند و هنگامى كه نزد وى نشستند، آن حضرت روى خود را از آنان به سوى ديوار، برگرداند... تا آنجا كه مى گويد: آيا اگر با شما حديثى از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بيان كنم آن را مى شناسيد و به آن عمل مى كنيد؟ گفتند: آرى. گفت: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا از رسول

خدا صلى اللَّه عليه و آله نشنيده ايد كه فرمود: خرسندى فاطمه از خرسندى من و خشم فاطمه از خشم من است، پس هر كس فاطمه دخترم را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كس او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده باشد.

گفتند: آرى، آن را از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيده ايم، گفت: پس من خداوند و فرشتگانش را گواه مى گيرم كه شما مرا به خشم آورديد و مرا خشنود نساختيد و اگر با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روبرو شدم، از شما نزد وى شكايت خواهم برد. سپس فرمود: به خدا كه در هر نمازى كه بخوانم، شما را نفرين خواهم كرد». [الامامه و السياسه «تاريخ الخلفاء» ص 20.]

همه اين حقايق، دنيا را بر من تيره و تار ساخت... و به محض رسيدن به آنها، هزار و يك سوال بر ذهنم گذشت... نمى دانستم چه كنم و چگونه بينديشم و به چه كسى پناه ببرم؟ وى پاره تن مصطفى، فاطمه صديقه است، و من ناگهان مى خوانم كه وى پس از پدرش در حالت خشم بسر مى برد تا اينكه وفات يافت... چگونه و براى چه؟ طرف ديگرى كه حضرت زهرا بر او خشم گرفته بود، خليفه اول بوده... صديق، خليل كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را بيش از خودش، دوست مى داشت، آنگونه كه به ما ياد داده بودند... چگونه با حضرت زهرا رفتارى دارد كه او را به خشم مى آورد؟

سوالها هر چه باشد و هرگونه كه توجيه شوند، اين فاطمه عليهاالسلام است آنگونه كه لابه لاى كتاب ها، بر دو خليفه خشم گرفته، يافت شده است... و آنگونه كه براى تو اى خواننده عزير در فصول آينده بيان خواهم كرد و عليرغم همه موانع، تصيم گرفتم كه جستجو و كاوش را ادامه دهم تا ميان خود و حقايق، حجاب ترس يا هراس يا توجيه را قرار ندهيم و به راهى ادامه دادم كه شايد در آغاز پر از

خار بوده ولى من به لطف بركات حضرت صديقه طاهره، به ساحل يقين رسيدم، و همراه آن حضرت، كه جانم فدايش باد، آغازى فاجعه آميز و پايانى آميخته با شيرينى ايمان و اوج معرفت داشت. و با تو اى خواننده عزيز، قدم به قدم آغاز خواهم كرد و آغاز كنيم از بيان شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام، از خلال فضيلت هاى آن حضرت كه وحى، آنها را با حروفى از نور نوشته و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با سخن راستينش بر آن تاجى نهاده و آن حضرت، راستگوى تصديق شده است و كلمات آن حضرت درباره فاطمه معانى و دلالتهائى دارد كه مى كوشيم تا در اين صفحات آنها را بررسى نماييم و بدون شك همه مناقب و فضايل وارده درباره حضرت زهرا را، نمى توانيم بطور شامل بيان كنيم ولى تلاش خواهم كرد تا آنچه را كه در اين بحث به كار ما مى آيد، شرح دهيم و سپس بر حقايق پيرامون حضرت فاطمه عليهاالسلام آگاه مى شويم كه با نور و بركتش هدايت يافتم و از تاريكى هاى جهل به سوى صحنه نور اهل بيت عليهم السلام خارج شدم.

حضرت فاطمه در قرآن

آياتى كه درباره قدسيت حضرت زهرا عليهاالسلام و جايگاه والايش سخن گفته اند، بسيارند و در اينجا بعضى از آنها را انتخاب خواهيم كرد:

آيه اول:

خداى تعالى فرموده است: (انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) [سوره احزاب، آيه: 33.] يعنى «خداوند اراده فرموده است كه پليدى را از شما اهل بيت دور سازد و به حقيقت پاك گرداند».

ضمن كسانى كه اين آيه مباركه شاملشان مى شود، حضرد فاطمه زهرا عليهاالسلام را شامل مى شود، بلكه آن حضرت محور آيه و اساس آن است... زيرا كه در مورد اهل بيت نبوت، نازل شده و ما را سخنى است با كسانى كه كوشيده اند تا بعضى از غير اهل بيت را ضمن اين آيه وارد كنند، و آنچه در اينجا برايمان مهم است اينكه حضرت زهرا در اين خطاب الهى، مورد نظر بوده... كه سنت، سبب نزول آيه را و اينكه در مورد چه كسى آمده، بيان كرده است.

مسلم در صحيح [صحيح مسلم، ج 4، ص 1883 حديث 61.] خود آورده است كه اين آيه مورد بحث در مورد پنج تن نازل شده است: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام. در كتاب فضائل الصحابه باب فضائل اهل البيت. و اين حديث، معروف به حديث كساء مى باشد همچنان كه نزد اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به آل عباء يا كساء مشهور شده و اين مطلب

مورد قبول همه ى مسلمين خصوصا در جامعه سودانى ما مى باشد و ما منابع بيشترى را كه تأكيد مى كنند حضرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين مقصود اين آيه هستند، ان شاءاللَّه در بحث هاى آينده براى شما بيان خواهيم كرد، ولى اينك اجازه دهيد كه در مورد آيه، تدبر نماييم و از خلال آن بر شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام آگاهى يابيم.

تأمل كننده در كلمات آيه... به اين نتيجه مى رسد كه افراد مورد خطاب در اين آيه، كه حضرت فاطمه يكى از آنان مى باشد، مطهر و معصوم از هر پليدى هستند، كه صدر آيه اين مطلب را با قوى ترين ادات حصر بطور كلى يعنى «انما» آورده يعنى اين امر خاص گروه معين مشخصى است كه به غير از آنها متعدى نمى شود، سپس بحث از اراده الهى مى آيد كه در آيه: (انما يريد اللَّه...) ذكر شده است. كه اين، اراده خداى عزوجل است: (انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون) [سوره يس، آيه ى: 82.] يعنى: «همانا كه امر او هر گاه چيزى را ارده كند، اين است كه به آن بگويد به وجود آى، و به وجود مى آيد». پس به هيچ روى خلاف اراده خداى تعالى ممكن نيست. اما رجس (يعنى پليدى) در لغت معنايش هر چيزى است كه انسان را آلوده سازد، خواه آلودگى ظاهرى باشد يا باطنى كه با گناه از آن تعبير مى شود... و رجس در اين آيه آلودگى و نجاست باطنى است به جهت شمول تكليف بر همگان و خصوصيتى نسبت به اهل بيت نيست تا اين آيه در حصر آن وارد شود و نفى رجس از اهل بيت را مؤكد سازد. بلكه براى بيان فضيلتى براى آنان آمده كه خداوند سبحانه و تعالى، آنان را به آن مخصوص گردانيده و در كتاب ارجمندش، از آن خبر داده است.

سپس تأكيد: (و يطهركم تطهيرا) مى آيد كه نگاه عميق به آيه ما را باز مى دارد از اينكه يك لحظه در عصمت اهل بيت، كه در آن ذكر شده اند، شك كنيم، كه حضرت فاطمه دخت محمد صلى اللَّه عليه و آله از جمله آنان است و وى معصومه مطهره از هر پليدى ظاهر و باطن است، بشرحى كه تأكيد آن براى تو بيان خواهد شد.

آيه دوم:

گفتار خداى تعالى است: (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى) [سوره شورى، آيه: 23.] يعنى: «بگو از شما بر آن دستمزدى نمى خواهم جز مودت نسبت به خويشانم» خداوند سبحانه و تعالى دستمزد رسالت را مودت حضرت فاطمه زهرا قرار داده است زيرا كه آيه در مورد خويشان نزديك پيامبر نازل شده است كه عبارتند از على و فاطمه و حسن و حسين، آنگونه كه بزرگان حديث و تفسير آن را نقل نموده اند، مانند حاكم حسكانى حنفى در شواهد التنزيل ج 2 ص 130 و حاكم نيسابورى در المستدرك [مستدرك حاكم ج 3 ص 172، همچنانكه سيوطى نيز آن را در احياء الميت ص 8، و زمخشرى در تفسير الكشاف خود ج 4 ص 172، و فخر رازى در تفسيرش ج 27 ص 166، و السيوطى در الدر المنثور، ج 7 ص 348، و قندوزى حنفى در ينابيع الموده ج 2 ص 325 حديث 942 و بخارى و ديگر منابع آورده اند.] اين، عظمت و رفعت است... خداى تعالى رسالت برتر از همه رسالت ها را با مودت قربى، هموزن قرار داده است. حضرت فاطمه، به حق، شايسته اين نشانه الهى است و براى ما در تأكيد آن، قرار گرفتن آن حضرت ضمن آيات قرآن كريم، كفايت مى كند... اين پشتوانه اى است كه به مناقب و فضايل حضرت زهرا افزوده مى شود. و اينك به موارد ديگرى مى پردازيم.

آيه سوم:

گفتار خداى تعالى است: (فقل تعالوا ندع ابناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللَّه على الكاذبين) [سوره آل عمران، آيه: 61.] يعنى: «بگو كه بياييد تا فراخوانيم فرزندانمان را و فرزندانتان و زنانمان را و زنانتان و خودمان را و خودتان، سپس دست به دعا برداريم و لعنت خداى را بر دورغگويان قرار دهيم».

ميان مسلمانان درباره ى اينكه آيه ى مزبور در حق اهل بيت است اختلافى نيست. زيرا كه آن، در روز مباهله با نصاراى نجران نازل شد و خداى تعالى حضرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را مأمور ساخت كه همراه خود، حضرت على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را ببرد. پس اين آيه آمد، بنابر آنچه مسلم در صحيح خود، كتاب فضايل على بن ابيطالب [اين مطلب در مستدرك الصحيحين حاكم ج 3 ص 150 و فضائل احمد بن حنبل ج 2 ص 776 حديث 1374 نيز آمده است.] بيان كرده و بدينگونه نيز حضرت فاطمه نماينده همه زنان امت و مباهله بمثابه تثبيت رسالت بوده است كه نظر به اهميت مسأله و عظمت آن در حركت اسلامى، حضرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حضرت على و فاطمه و دو فرزندشان را براى مباهله در نظر گرفت و با اينكه آيه، نسائنا را به صيغه جمع آورده، ولى نمايندگى مقدس تنها بر عهده حضرت فاطمه بوده است و نه ديگر زنان و نه حتى همسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پس اى خواننده عزيز، تأملى بفرما و با عقل خود حركت كن تا جايگاه حضرت زهرا و عظمت او را دريابى و گمان نكنم كه تو را ممكن باشد.

آيات ديگر:

خداى تعالى مى فرمايد: (ان الابرار يشربون من كأس كان مزاجها كافورا، عينا يشرب بها عباد اللَّه يفجرونها تفجيرا، يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا) يعنى: «نيكان از جامى كه مزاج آن كافور باشد، مى نوشند چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و آن را به حقيقت جارى ساخته اند. آنان ندر را وفا كرده از روزى بيمناكند كه سرش گسترده باشد»، تا آنجا كه خداى تعالى مى فرمايد: (ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا) [سوره انسان، آيه: 5- 7.] يعنى: «اين پاداشى براى شما باشد و تلاش شما مورد سپاس است». اين آيه ها درباره حضرت على و فاطمه و حسن و حسين، نازل شد بمناسبت داستان سه روز روزه دارى و صدقه دادن آنان در آن سه روز طعامشان را به مسكين و يتيم و اسير، در حالى كه خود شديدا بدان طعام براى افطارشان نياز داشتند. كه جمع زيادى از محدثان و مفسران گفته اند كه اين آيات در مورد اين چهار تن نازل شده اند كه زمخشرى در كشاف خود و فخر رازى در تفسير، از آن جمله اند. [كشاف ج 4 ص 535- 536، اسد الغابه ابن اثير شافعى ج 5 ص 530- 531، و شواهد التنزيل حاكم ج 2 ص 300- 302، الدر المنثور سيوطى ج 8 ص 371 و ديگر منابع.]

نازل شدن اين آيات در حق حضرت على و فاطمه و حسن و حسين، سرچشمه ديگرى براى كرامت ها و جايگاه آنان نزد خداوند است... زيرا كه آفريدگار جل و علا از بلنداى عظمت خود آنان را مورد خطاب قرار داده است با صيغه امرى كه آن را قطعى ساخته و صادر فرموده است: (فوقاهم اللَّه شر ذلك اليوم و لقاهم نضره و سرورا، و جزاهم بما صبروا جنه و حريرا) يعنى: خداوند، شر آن روز را از آنان بازداشته و به آنان شادابى و شادمانى عنايت فرموده و بسزاى صبرشان، بهشت و حرير پاداششان داده است. تا آخر آيات كه حقيقت حضرت فاطمه زهراست و اين، منزلت آن حضرت نزد خداوند مى باشد.

در بيان همه آنچه درباره حضرت زهرا در قرآن آمده است سخن به درازا مى كشد كه يكى از علماء آياتى را كه در فضيلت حضرت فاطمه و اهل بيت نازل شده اند، جمع نموده كه بالغ بر «258» آيه از قرآن كريم است، با وجود اين، اگر غير از آيه تطهير و آيه مباهله، نازل نمى شد، همان ها به عنوان موعظه براى كسانى كه ايمان دارند، كفايت مى كرد، كه اين، قرآن عظيم است كه در كتابى حفاظت شده از جانب خداى بلند مرتبه و ستايش شده نازل شده است.

حضرت فاطمه از زبان پدرش

پيش از پرداختن به احاديث حضرت رسول در مورد حضرت فاطمه به دو مطلب اشاره مى نماييم:

ملاحظه اول:

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هنگامى كه درباره حضرت فاطمه سخن مى گويد، از جايگاه عطوفت پدرى سخن نمى راند، كه خداوند عزوجل درباره او فرموده است: (و ما ينطق عن الهوى إن هو الا وحى يوحى) [سوره نجم، آيه: 3- 4.] يعنى: «از روى هوا و هوس سخن نمى گويد، بلكه اين وحى است كه به او مى رسد». و وى صلى اللَّه عليه و آله، در همه سخنانش درباره اشخاص، چيزى را به خاطر عافطه اش، بيش از استحقاق نمى دهد حتى اگر آن انسان، دخترش باشد. زيرا اگر ما چنين مطلبى را بگوييم، در اين صورت نبوت و كلمات مقدس آن حضرت را مورد ايراد قرار داده باشيم كه همگى معتقديم كه آنها حجتى بدون انحراف و دور از هوا و هوس هستند... عبداللَّه بن عمروعاص گفت: «من هر چه را از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى شنيدم، مى نوشتم، پس قريش مرا نهى كرده گفتند: هر چيزى را كه از رسول خدا مى شنوى مى نويسى، در حالى كه وى بشرى است كه حال خشم و خرسندى سخن مى گويد؟

من دست از نوشتن بازداشتم و اين مطلب را به پيامبر گفتم. حضرت با انگشت به دهان خود اشاره فرمود و گفت: «بنويس كه سوگند به آنكه جانم در

دست اوست، جز حق چيزى از آن خارج نشده است».

پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله جز به راستى و دادگرى سخن نمى گويد: پس، سخنان آن حضرت درباره ى حضرت زهرا را در برابر چشمان خود قرار دهيم آنگاه كه موضع گيرى هايش را پس از وفات آن حضرت مى خوانيم و براى شيطان راهى را باقى نگذاريم كه از آن نفوذ كند زيرا كه اگر اين نكته را متوجه شويم، راه فهميدن موضع گيرى حضرت فاطمه عليهاالسلام براى ما باز مى شود.

ملاحظه دوم:

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در شخصيت حضرت فاطمه، قدسيت و خلوص وى براى خداى تعالى و نزديك بودن نسبت به آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله را مركزيت داد بطورى كه تو را در وضعى قرار داده است كه احساس مى كنى اينكه وى جزئى از آن حضرت است كه هر چه به وى رسد، گويى كه به آن حضرت رسيده و وى نمايانگر بدن و موضع گيرى آن حضرت است،... از آن حضرت تعبير مى كند و حضرتش بيان كننده اراده خداى تعالى مى باشد و اين در بيشتر سخنانش در مورد حضرت فاطمه است كه «هر كس فاطمه را ناخشنود سازد، مرا ناخشنود ساخته است»، «هر كس فاطمه را به خشم آورد مرا به خشم آورده و هر كس مرا به خشم آورد، خداى را به خشم آورده است» و بر همين منوال.

محور كلام حضرت رسول درباره دخترش بارها مرا به تأمل واداشت، كه پيرامون خشم و ناخشنودى و رضايت وى دور مى زند و گويى آن حضرت (كه پدر و مادرم به فدايش باد) اشاره اى به امت دارد درباره مصيبت و مورد آزمايش قرار گرفتنش نسبت به موضع گيرى در برابر حضرت زهرا... و اين امر بر خردمندانى كه عقلى باز و دل هايى مالامال از دوستى پيامبر و آل او دارند ، هيچ گاه پنهان نبوده است، پس به نظر شما، مركزيت داده به اين محور براى چيست؟ آيا معقول است كه بدون علت باشد؟ آيا اين امر در درون خويش دلالت هاى عميق و اشارات واضحى را به همراه ندارد.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هنگام سخن گفتن، بليغ ترين فرد عرب بوده و هنگامى كه امرى را بيان مى فرمود حكيمانه ترين كلام را داشت همچنان كه منصف ترين فرد براى مردم بود.

حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله مردم را آماده ساخت تا حضرت زهرا را هنگام سخن گفتن، تصديق نمايند و آنان را مهيا كرد تا از خشم آن حضرت، هنگام به خشم آمدنش، پرهيز كنند و به آنان خبر داد كه رنجانيدن وى، اذيتى براى آن حضرت است و چنين است وظيفه پيامبران در تربيت امت ها بطور مستقيم هنگام حياتشان، و مهيا ساختن آنان براى استقبال از حوادث آينده پس از رحلتشان... و پيامبر كه عظيم ترين آنان بوده است، حضرت زهرا را با هاله اى از قدسيت كه هتك آن بر ديگران حرام است، مخصوص گردانيد و او صادق امين است، كه اين، امر بخاطر خويشاوندى نزديك وى با آن حضرت نبوده بلكه براى اين است كه وى نسبت به حق اخلاص داشته و در بوته ى آن ذوب گرديده و مقياس و معيارى براى كسانى بوده است كه بعد از پدرش صلى اللَّه عليه و آله مى آمدند. حكمت پيامبر در احاديث مختلفش براى امت متجلى شد كه ناظر بر واقعيت آينده بوده و در لابلاى خود بصيرتهايى را به همراه داشت كه از خلال آنها، نگاهش به آينده روشن باشد و بر همه حوادث پيش آمده در هر زمان و مكانى حكم صادر نمايد.

مثال ها در اين مورد فراوان است، پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله درباره على بن ابيطالب عليه السلام سخن گفته آنگاه كه فرمود: «على همراه قرآن است و قرآن همراه على». زيرا كه معاويه روزى خواهد آمد و قرآن ها را بر نيزه ها برخواهد داشت و خواهان داورى به قرآن خواهد شد، آنگونه كه در صفين پيش آمد.

در آن وقت امت خواهد دانست كه جهت حق و راستى كجاست زيرا كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله معيار را باقى گذاشته بود زيرا على و قرآن از هم جدا نمى شوند... همچنين است وقتى كه آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله خطاب به عمار فرمود: «گروه ستم گر تو را مى كشند» زيرا كه آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله مجالى براى عذرخواهى كسانى كه در كنار معاويه بر ضد على كه عمار بن ياسر همراه او بود، مى جنگيدند، باقى نگذاشت و بدين ترتيب احاديث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از حال صادر مى شدند تا بيمارى امت را در آينده، مشخص سازند.

همه اين موارد ما را بر آن مى دارد كه با قدسيت به خشم زهرا و با تعقل به موضع گيريش بنگريم، زيرا كه آن خشمى به خاطر حق و موضع گيرى راستينى بر ضد انحراف بوده است.

ما حضرت زهرا را منزه مى دانيم از اينكه براى چيزى غير از حق به خشم آيد. اين خشمى مقدس و فرياد حق سهمگين است كه اندكى بعد، پرده ها به كنارى مى روند و تو خواهى ديد كه اين خشم، براى چه بوده است.

اينك بخشى از گفتار حضرت مصطفى صلى اللَّه عليه و آله در مورد دخترش، دست پرورده وحى، حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام تقديمتان مى شود:

1- گفتار رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله: «فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده باشد».

اين مطلب در صحيح بخارى در باب مناقب اقرباى رسول ج 5 ص 26، چاپ دارالحديث قاهره، آمده است. [ابن حجر آن را در الصواعق المحرقه ى ص 188، آورده است.]

2- همانا كه فاطمه پاره اى از من است، مرا مى آزارد هر چه وى را بيازارد.

مسلم در صحيح خود، كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه ج 4 ص 1902، آن را روايت نموده است. و در روايتى «فاطمه پاره اى از من است، مرا آزرده خاطر مى سازد هر چه او را آزرده خاطر نمايد، و مرا شاد مى كند هر چه وى را شاد كند» [ابن حجر آن را نيز در الصواعق المحرقه ص 190 آورده و اين حديث به صورتهاى مختلفى كه همين معنى را مى رساند در بسيارى از منابع مانند مسند احمد بن حنبل و كنز العمال و الامامه و السياسه ابن قتيبه... و ديگر منابع آمده است.]

3- رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به حضرت فاطمه عليهاالسلام فرموده است:

«خداوند براى خشم تو، خشمگين و براى خشنوديت خشنود مى شود» و حاكم در المستدرك على الصحيحين كتاب مناقب الصحابه ج 3 ص 154 آورده و درباره آن گفته است حديثى است با اسناد صحيح ولى آن را نياورده اند [ ابن اثير آن را در اسد الغابه ج 5 ص 522، و ابن حجر در الاصابه ج 8 ص 256 آورده... همچنانكه در ميزان الاعتدال و ديگر منابع نيز آمده است.]

4- در صحيح بخارى كتاب آغاز آفرينش، باب علامت هاى نبوت ج 4 ص 248 به سند از عايشه آورده است كه گفت: فاطمه پيش مى آمد و راه رفتنش كم از راه رفتن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نداشت، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گفت: خوش آمدى دخترم، پس او را در سمت راست يا در سمت چپ خود نشاند، سپس مطلبى را محرمانه به او گفت و وى به گريه افتاد. به او گتفم چرا گريه مى كنى؟ پس از آن مطلبى را محرمانه به او گفت و او خنديد. گفتم مانند امروز نديده ام كه شادى به اندوه نزديكتر باشد. از او پرسيدم درباره آنچه گفته بود، پس گفت: من راز پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را فاش نمى كنم. تا اينكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وفات يافت، از او پرسيدم، گفت: به من محرمانه گفت كه جبرئيل سالى يكبار قرآن را بر من عرضه مى داشت و امسال دوبار آن را بر من عرضه نمود و من نمى بينم جز اينكه اجلم فرارسيده باشد و ت و نخستين كسى از اهل بيت من باشى كه به من ملحق مى شوى پس من به گريه افتادم پس گفت: آيا نمى پسندى كه سيده زنان اهل بهشت باشى و من از اين جهت بود كه خنديدم. [نيز آن را در باب مناقب قرابه الرسول صلى اللَّه عليه و آله ج 5 ص 26 آورده، همانطور كه مسلم آن را در صحيح ج 4 ص 1904 حديث 97 و 98 و 99، خود و احمد بن حنبل در مسند خود آورده است.] و ترمذى در سنن خود كتاب مناقب، از حذيفه روايت نموده كه گفت: «نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رفتم و نماز مغرب را با وى به جاى آوردم، پس نماز خواند تا اينكه نماز عشا را به جاى آورد، پس خارج شد و من به دنبال او رفتم. صدايم را شنيد و فرمود: اين كيست، حذيفه است؟ گفتم: آرى. گفت خواسته تو چيست، خداوند تو را بيامرزد و مادرت را؟ سپس گفت: اين فرشته اى است كه قبل از امشب هرگز به زمين فرود نيامده، از پروردگارش اجازه گرفت كه بر من سلام كند و مرا مژده دهد كه فاطمه سيده زنان اهل بهشت است و حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشت هستند» [سنن ترمذى، ج 5 ص 619 حديث 3781، و ابن حجر آن را در صواعق ص 191 و حاكم در مستدرك ج 3 ص 151 كتاب مناقب الصحابه آورده و گفته است اسنادش صحيح است ولى آن را نياورده اند.] و در مستدرك ج 2 ص 594 به سند خود از عايشه روايت كرده كه به فاطمه گفت: آيا تو را بشارت دهم كه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى گفت: « سروران زنان اهل بهشت چهار تن هستند: مريم دختر عمران، فاطمه دختر محمد، خديجه دختر خويلد و آسيه دختر مزاحم» و حاكم نيسابورى درباره آن گفته است: حديثى است با اسناد صحيح ولى آن را نياورده اند (كه مقصود وى بخارى و مسلم است) و در كنزالعمال ج 11 ص 605 حديث 32925، آمده است كه فاطمه سيده زنان بهشت است.

حديث چهار زن برتر را كه خداوند آنان را برترى داده است، در ذخائر العقبى ص 44، آورده و اضافه نموده است كه برتر از آنان فاطمه است.

5- از عايشه است كه هر گاه از فاطمه دخت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ياد مى كرد، مى گفت: كسى را راستگوتر از او نديده ام مگر آنكه او را زاده است [حاكم آن را در مستدرك خود ج 3 ص 160 آورده است حديثى صحيح است به شرط مسلم... و نيز ابن عبدالبر آن را در استيعاب خود، ج 4 ص 1896، آورده است.]

6- سيوطى در الدرالمنثور در ذيل تفسير فرموده خداى تعالى: (سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام) [سوره اسراء، آيه: 1.] يعنى: «پاك است آنكه شبانه، بنده اش را از مسجد الحرام حركت داد»، گفته است: و طبرانى از عايشه روايت كرده كه گفته است: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «هنگامى كه در معراج به آسمان برده شدم، مرا به بهشت بردند و در كنار درختى از درختان بهشت ايستادم كه در بهشت از آن بهتر و برگ هايى از برگ هاى آن سفيدتر و ميوه اى از ميوه اش خوشبوتر نيافتم، پس ميوه اى از ميوه آن گرفتم و آن را خوردم و آن، نطفه اى در صلب من شد و هنگامى كه به زمين فرود آمدم با خديجه مواقعه نمودم و او به فاطمه، باردار شد، پس هر گاه به بوى بهشت مشتاق شوم، بوى فاطمه را مى بويم» و حاكم در مستدرك ج 3 ص 156، به سند خود از سعد بن مالك، روايت كرده كه گفت: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: جبرئيل براى من يك دانه به از بهشت آورد و آن را در شبى كه به معراج رفتم، خوردم پس خديجه به فاطمه باردار شد و من هر گاه به بوى بهشت مشتاق مى شدم گردن فاطمه را مى بوييدم» [درالمنثور ج 5 ص 218.]

7- از ابن عباس است كه گفت: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: دخترم فاطمه ، حورى است آدمى كه حيض و طمث ندارد و اينكه فاطمه ناميده شده، از آن جهت است كه خداوند او و دوستدارانش را از آتش دور ساخته است، ابن حجر آن را در صواعق خود ص 160 آورده و نيز نسائى آن را روايت كرده و در تاريخ بغداد نيز در جلد 12 ص 331 آمده است.

8- در صحيح ترمذى ج 5 ص 657 حديث 3872 از عايشه ام المؤمنين، كه گفت: كسى را نديدم كه به صورت و دليل و هدايت، «از فاطمه» به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، شبيه تر باشد... گفت: وى هر گاه بر پيامبر وارد مى شد، به سوى او برمى خاست و او را مى بوسيد و در جاى نشستن خود مى نشاند و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هر گاه بر وى وارد مى شد، از جاى نشستن خود برمى خاست و آن حضرت را مى بوسيد و در جاى نشستن خود مى نشاند، كه حديث (معروفى) است.

ابوداود نيز در صحيح خود ج 4 ص 355 حديث 5217 در باب آنچه در مورد برخاستن آمده، آن را روايت كرده و حاكم نيز در مستدرك صحيحين ج 3 ص 154، آن را روايت كرده است.

9- در مسند احمد بن حنبل ج 5 ص 275 آمده است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هر گاه به مسافرت مى رفت، آخرين ديدارش را با فاطمه قرار مى داد و هر گاه مراجعت مى كرد، اولين كسى كه به ديدارش مى رفت، فاطمه بود... و حاكم در مستدرك ج 1 ص 489 آن را بيان نموده و بيهقى در سنن خود آن را روايت كرده است.

10- رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به على و فاطمه و حسنين فرمود: «من در صلح هستم با كسى كه با شما در جنگ هستم با كسى كه با شما در جنگ باشد». احمد بن حنبل اين حديث را در مسند خود ج 2 ص 442 و حاكم در مستدرك ج 3 ص 149 و ابن اثير در اسد الغابه ج 3 ص 11 و ج 5 ص 523، روايت كرده اند.