مناظره علمى
(ترجمه المراجعات)

محمد صادق نجمى

- ۳ -


وهـمـچنين دعوت نمودن محدث دوم انس بن مالك به صبروسكوت در شرايطى است كه حجاج بـن يـوسـف نـه تـنـهـا پـيروان اميرمؤمنان (ع ) را قلع وقمع مى نمود, بلكه همت خويش را براى مـحـوكـردن اصـل اسـلام واز بين بردن نام رسول خدا بكار بسته وباقيمانده صحابه را به عناوين مـختلف به زنجير ذلت كشيده بود واتفاقا خودانس ابن مالك ودو صحابه ديگر بنام سهل ساعدى وجابر بن عبداللّه ازكسانى هستند كه حجاج براى معرفى واهانت آنان به گردنشان مهر زده است تا كسى به آنان بعنوان صحابه ارج واحترامى قائل نشود, (65) وبازامام حنبليها در شرايطى فتوا به وجـوب اطـاعت حكام فاسق وفاجر راكه با زور شمشير بقدرت رسيده اند صادر ميكند كه متوكل عـباسى نه تنها در قتل وغارت بلكه در عياشى وميگسارى نيز بر همه خلفاى عباسى واموى سبقت جـسـتـه وسر آمد همه جنايتكاران گرديده است كه سيوطى ميگويد او در شهوترانى وميگسارى سنگ تمام گذاشته بودوبا چهار هزار كنيز هم بستر شده بود (66) .

مـتوكل كسى است كه در مجلس عمومى او هم شراب خوارى مرسوم بود بطوريكه براى اهانت به امام هادى (ع ) به آن حضرت شراب تعارف نمود (67) .

حـال بـايد به اين سؤال پاسخ بگوئيم كه زبير بن عدى سؤال خودرادر باره حجاج بن يوسف بجاى اينكه در كنار بصره ودر داخل قصرانس بن مالك با وى مطرح كند (68) در همان زمان در كنار مـسـجـد رسـول خـدا (ص ) با امام سجاد (ع ) قبل از آنكه بدستور وليد مسموم شود (69) مطرح مينمود.

واگر نامه استفتائى مسدد بجاى امام حنابله بدست امام هادى (ع )ميرسيد كه بدستور متوكل در هـمـسـايـگـى احمد بن حنبل (70) در تبعيدگاه سامرا بسر ميبرد وهنوز بدستور معتز فرزند مـتـوكـل مـسـمـوم نـشـده بود.آيا اگر اين دو سؤال از اين دو امام بزرگوار كه از ناقلان حديث رسول خدا (ص ) هستند بعمل مى آمد آنها نيز در پاسخ چنين سؤالى حديثهائى از نوع حديث آن دو مـحـدث (انـس وابـن حـنـبـل ) نـقـل مـى نـمـودند ومانند آنان پاسخ وفتوا ميدادند؟

ويا اين دو امام بزرگوارهمان حديث را بازگو ميكردند كه حسين بن على (ع ) در منزل بيضه از جدش رسول خـدا (ص ) نـقل نمود: (من راى سلطانا جائرامحلا لحرام اللّه ...) ودقيقا بهمين دليل است كه آنان بـجـاى ايـنكه مانندانس بن مالك در قصرها بسر برند تبعيد ويا راهى زندان ميشوندوبجاى اينكه مانند امام حنابله داراى تشييع جنازه يك ميليون نفرى شوند با مسموميت ومظلوميت در گوشه زنـدان جـان مـيـسپارند وپيكرمطهرشان به وسيله چهار نفر ودر روى نردبانى بسوى گورستان حمل ميشود.

خـلاصـه : آنچه از مقايسه حديث غير اهل بيتى وحديث اهل بيتى بامقايسه اى كه از تلقى وفتواى مـحـدثـين حديث نوع اول بدست آمد اين است كه حديث غير اهل بيتى ميخواهد سنت واحاديث پـيامبر (ص ) رابه وضع موجود جامعه تطبيق كند ولى حديث اهل بيتى ميخواهدجامعه را با سنت وقانون تطبيق نمايد.

واين است فرق اين دو نوع حديث .

وايـن يـك مـسـئلـه تصادفى نيست كه در متن فتواى امام حنابله با تاكيدبر اينكه اين فتوا از آثار واحاديث رسول خدا گرفته شده است مساوى بودن فسق وعدالت حاكم وبرابر بودن زور شمشير ورضـاى مـردم درنيل بحكومت مورد تكيه وتاكيد قرار گرفته است كه نكته اول (فسق وعدالت ) چهار بار ودومين نكته (زور ورضا) دوبار منعكس گرديده است . دقت شود! آرى , اين فتوا دقيقا منعكس كننده واقعيات موجود ونشان دهنده حقيقت حكومتهاى آنروز است .

وبا دريافت اين تفاوت دقيق وروشن , در دو نوع حديث ميتوانيم بامفهوم واقعى گفتار رسول خدا (ص ) آشنا شويم كه فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا.

آثار موقت وآثار دائمى : بـازهـم بـرمـى گـرديـم به اين سؤال كه آيا گرايش به حديث غير اهل بيتى چه آثار سوء وزيانبار ميتواند داشته باشد؟

گرچه پاسخ اين سؤال از مطالب گذشته معلوم گرديد ولى براى اهميت موضوع مجددا خلاصه همان مطالب را با بيانى ديگر وتعبيرى روشنتر بعرضتان ميرسانم : با در نظر گرفتن مطالب گذشته در تلقى واظهار نظر وفتواى محدثين , در حديث غير اهل بيتى دو اثر حتمى وغير قابل انكار يكى موقت وديگرى دائمى ودراز مدت وجود دارد.

اما اثر موقت : آيا برداشت واظهار نظر وفتواى محدثان در حمايت از جنايتكاران معاصر خويش مؤثر ومشوق آنان در انجام وادامه جناياتشان نبوده است ؟

مثلا: حمايت وپشتيبانى عبداللّه بن عمر از ادامه خلافت يزيد در قتل وغارت مردم مدينه وتجاوز به ناموس صحابه رسول خدا وتخريب كعبه تاثير فراوان نداشته است ؟

وآيـا اظهار نظر انس بن مالك ودعوت نمودن او بسكوت در مقابل جنايات حجاج بن يوسف , دست اورا در جـنـايـاتش هرچه بيشتر بازنگذاشته وحتى گفتار انس را بعنوان مؤيدى از شخص رسول خدابراى خونريزى هايش در ميان جامعه منعكس ننموده است ؟

وآيـا نـقل حديث احمد بن حنبل وفتواى او در وجوب اطاعت از هرحاكم فاسق وفاجر بزرگترين پشتوانه براى متوكل در توسعه وبه اجراگذاشتن اعمال ضد اسلاميش نميگرديد؟

كـوچـكـترين شك در اين مطلب واضح وغير قابل انكار, انكار قانون عليت در تمام جهان آفرينش اسـت وبـايـد بـگـوئيم در عالم هيچ مسؤوليت وگناهى وبراى هيچ جنايتى مجازاتى وجود ندارد ولى خداى بزرگ مى فرمايد: (ومن يعمل مثقال ذرة شرا يره ).

واما اثر دائمى اين برداشتها وفتواها در طول قرنها تا امروز ودرآينده هاى دور: آيا نظريه عبداللّه بن عمر وانس بن مالك در طرز تفكر ميليونها نفراز علماى اسلام وميلياردها نفر مـسـلمان از خوانندگان صحيح بخارى كه اين كتاب را پس از قرآن مجيد صحيحترين كتاب در روى زمين مى دانند تاثير ندارد (71) .

وآيا اين علما ودانشمندان واين مسلمانان با خواندن چنين احاديث از چنين محدثان (كه بر عقيده وافـكار وبر انديشه بلندشان هزار آفرين مى گويند) خضوع در مقابل يزيدها وبيعت با حجاجهارا بر خود فرض وواجب نخواهند دانست ؟

وآيـا آن فـتـواى عـمـيق ونظر صائب امام حنابله در وجوب اطاعت حكام فاسق وفاجر وسلاطين خـونـخـوار, نقش مؤثرى در عقيده وافكارمفتى هاى آئين وهابيت (كه تكامل يافته مذهب حنبلى اسـت ) نـخـواهدداشت وآنان را مجبور به اطاعت وحمايت از خونخوارترين وعياش ترين سلاطين ومتوكلهاى امروز نخواهد ساخت ؟

وچـون حـضـرتـعالى را فردى فاضل , مؤمن ومتعهد به حديث وسنت رسول اكرم (ص ) مى شناسم وشـخصى منصف , واقع بين , نه متعصب قشرى , مى دانم معتقد هستم كه با توجه به توصيه وتاكيد پـيـامـبـر (ص )كـه (انـى تارك فيكم الثقلين ...) ومطالعه ودقت كافى در مطالبى كه تحت عنوان (حديث اهل بيتى وحديث غير اهل بيتى ) ملاحظه فرموديد يكى از دو عنوان زير را جايگزين عنوان ياد شده خواهيدفرمود.

1 ـ اسلام اهل بيتى يا اسلام سمره اى .

2 ـ اسلام ناب محمدى (ص ) يا اسلام آمريكائى !! تقاضاى تجديد نظر: بـا توجه به مطالب گذشته در مورد بعضى از راويان حديث وشرائطپيدايش مجموعه هاى حديثى كـه حـكـام مستبد وزورگو ومحدثين دربارى دست بدست هم داده واين مجموعه هارا بر اساس عقيده وانديشه خويش ونه بر اساس گفتار رسول خدا (ص ) بوجودآورده اند, اين بخش از نامه خود را بـا تـقديم مراتب احترام وبا تكريم وتجليل از مقام شامخ همه علماى ارجمند, خاصه جنابعالى با يـك تـقاضاى عاجزانه ودرخواست مخلصانه از حضور علما ودانشمندان دلسوز خاتمه مى دهم ودر اين تقاضا هيچ انگيزه اى بجز عشق به اسلام عزيز وهيچ علتى بجز احساس وظيفه اخوت وبرادرى وجـود نـداردواين تقاضاى عاجزانه درخواست تجديد نظر وتقاضاى بازنگرى درمسئله مورد بحث ودر موضوع مهم وحساس حديث ومحدثين ومجموعه هاى حديثى است .

هـمـانگونه كه حضرتعالى با شهامت وبدون توجه به عواقب تلخ ‌احتمالى وبا احساس مسؤوليت در يـك فرع فقهى تجديد نظر بعمل آورده ايد, بر همه علما ودانشمندان بزرگوار فرض وواجب است دراصـلى ترين واساسى ترين موضوع ودر مورد احاديث ومحدثين تجديد نظر گسترده وبازنگرى هـمـه جـانـبـه بـعـمـل آورند وضايعات فراوانى را كه از سوى نوعى از احاديث ومحدثين متوجه اسـلام ومـسـلمين گرديده ونمونه اى از آنرا ملاحظه فرموديد مجددا ارزيابى كنند ودر كنار آن , محجوب بودن حديث اهل بيتى ومظلوميت اسلام ومسلمين را دريابند وبجز اين , راه ديگرى براى نجات اسلام ومسلمين از مظلوميت متصور نيست .

الـبـتـه ايـن تجديد نظر وبازنگرى در كشورهاى اسلامى توام بامحدوديتها ونا ملايمات ومواجه با خـطرات جانى خواهد گرديد زيرابا كمال تاسف فشارهائى كه در دوران خلفاى اموى وعباسى بر حديث ومحدثان اهل بيتى وارد مى گرديد امروز در سطح وسيعتر ودرقيافه هاى گوناگون ادامه دارد, اگر در قرنهاى اول اسلام , با پخش حديث سمره اى وبوسيله افراد خاصى از گسترش حديث اهـل بـيـتى ممانعت بعمل مى آمد اين سياست امروز با وسائلى فراگير كه مى توانددر مدت كمى همه جهان را در زير پوشش تبليغى خود قرار دهد انجام مى گيرد.

اگـر آنـروز عـده اى بنام مفسر ومحدث تفسير قرآن را تحريف وحديث رسول خدا (ص ) را با ذوق وسـلـيـقـه خـود تـاويـل مى نمودندومانع وسد راه نيل به برنامه هاى واقعى وحيات بخش اسلام مـى شـدنـدامـروز هـم بـا تـالـيف كتابهائى مانند (الخطوط العريضه ) و(ابو سفيان )و(حقايق عن امـيـرالـمؤمنين يزيد بن معاويه ) و (تبديد الظلام ) و(جاءدور المجوس ) وصدها كتاب ديگر همين برنامه را در سطحى وسيعتراجرا مى كنند.

اگـر آنـروز حـجـاج بـن يوسف در راه جلوگيرى از حديث اهل بيتى ازمردم كوفه وبغداد يكصد وپـنـجاه هزار نفر قربانى مى گرفت امروز هم دقيقا براى همين هدف در كنار كعبه ودر شهر مكه در كـنار خانه خدا درفاصله مسجد جن وقبرستان معلى چهار صد نفر از ضيوف الرحمن راقربانى مـى گـيـرنـد وايـن نـقـطه را به منى وقربانگاه ابرار تبديل مى نمايند كه با توجه به شرايط زمانى ومكانى , اين جنايت به مراتب هولناكتر ازجنايت حجاج است .

واگـر آنـروز در سـامـرا ودر راه دفاع از اهل بيت زبان ابن سكيت را ازگردنش بيرون مى كردند امروز در بغداد شهيد صدر وپيروانش را باشكنجه بشهادت مى رسانند.

وبالاخره براى تامين همان هدفهااست كه امروز جنگى بوجودمى آورند وصدها هزار نفر از فرزندان راسـتـيـن قـرآن ومدافعان واقعى اسلام را كميل وار ومانند سعيد بن جبير قطعه قطعه مى كنند وسـران اكـثر كشورهاى اسلامى نيز در اين خونريزيها با حجاجها ومتوكلهاعملا واگر نشد قولا وبا تبريك وتهنيت گفتن سهيم وشريك مى گردند.

ودر ايـن شـرايـط اسـت كـه بـايد علماى اين كشورها در صورت تجديدنظر, خودرا آماده هر نوع شكنجه واعدام بنمايند ودر اين بازنگرى ازهيچ فشار وخطر نهراسند.

امـا در ايـران اسـلامـى خوشبخاته با پيروزى انقلاب نه تنها راه مطالعه وتفكر آزاد براى همه علما بازشده بلكه بر اين عمل ترغيب وتشويق هم مى گردد ونامه حضرتعالى را بايد در اين رابطه تلقى نمود وازثمرات انقلاب اسلامى دانست كه جنابعالى با كمال آزادى بحثى رامطرح ودر يك موضوع اساسى به بزرگترين شخصيت حديثى شيعه كلينى (ره ) اعتراض واو را استيضاح مى كنيد.

بـا تـوجه به شرايطى كه امروز در ايران بوجود آمده وبا تاييد خداوندمتعال از نعمت بزرگ انقلاب عظيم اسلامى برخوردار شده ايم , برهمه علما ودانشمندان اعم از شيعه واهل سنت در هر نقطه از ايـن كـشور اسلامى است كه اين موقعيت مهم را درك نموده وقدر آن راپاس دارند وبدانند كه بى توجهى وناسپاسى بدين نعمت عظيم موجب ندامت در روز جزا وموجب شرمسارى در پيشگاه خدا خواهد بود كه :(ولتسئلن يومئذ عن النعيم ).

سؤال دوم

چرا در كافى از خلفاى سه گانه حتى يك حديث هم نقل نشده است ؟

پـاسـخ اجمالى : بايد علت عدم نقل حديث از خلفاى سه گانه را دردو مسئله ريشه يابى نمود اول قلت وكم بودن حديث خلفا و دومى انتخاب نزديكترين و مطمئن ترين راه نيل به حديث رسول خدا (ص ).

واما پاسخ مشروح وتفصيلى اين سؤال همانند پاسخ سؤال اول به طرح چند مطلب تاريخى حديثى نيازمند است كه توجه حضرتعالى رابه اين مطالب جلب مى كنيم .

1 ـ حديث از ديدگاه خلفا بطوريكه در بخش اول اين نامه مطرح گرديد, پس از رسول خدا(ص ) در ميان مسلمانان در مورد نـقـل حـديـث آن حضرت اختلاف نظروتفاوت سليقه بوجود آمد كه اهل بيت طرفدار جدى نقل وكـتـابـت حـديـث ولـى خـلفا وعده اى از صحابه به پيروى از آنان از نقل وكتابت حديث ممانعت وجلوگيرى نمودند اين موضوع گرچه يك بحث گسترده ودامنه دار ويك موضوع اساسى وريشه دارى اسـت امـا بـه تـناسب حجم نامه ودر محدوده همين پاسخ سير اين مسئله را دردوران خلفا ونـتـيـجـه آنرا در كتابهاى حديثى اهل سنت بررسى , آنگاه به پاسخ مشروح سؤال به صورت جمع بندى مطالب , نايل ميگرديم .

2 ـ حديث در دوران ابوبكر ذهبى در تذكرة الحفاظ ميگويد: پس از وفات رسول خدا (ص )ابوبكر مردم را جمع نمود وگفت : شـمـا از پـيامبر اكرم حديثهائى نقل ميكنيد وگاهى در ميان شما اختلاف پديد مييد واگر وضع بـديـن مـنوان بگذرد مسلمانان آينده به اختلاف شديدترى دچار خواهند گرديد, لذاپس از اين از پـيامبر حديثى نقل نكنيد واگر كسى مطلبى از شما سؤال نمود بگوئيد ميان ما وشما همين قرآن بس , حلال آنرا حلال وحرامش را حرام بدانيد (72) .

بـازهـم ذهبى از عايشه نقل ميكند: پدرم ابوبكر پانصد حديث ازرسول خدا جمع كرده بود. يكشب ديـدم در مـيان رختخوابش ناراحت است , بطوريكه ناراحتى وى موجب نگرانى من گرديد. چون صـبح شد, علت ناراحتى اورا جويا شدم . در پاسخ گفت : دخترم آن احاديث را بياور. سپس همه آن احـاديث را بوسيله آتش از بين برد وچنين گفت : ميترسم بميرم واين احاديث در پيش شما بماند وشـايـد در ميان آنها حديثهائى باشد كه من از افراد مورد اعتماد نقل كرده باشم ولى آنان در واقع افراد مورد اعتمادى نباشند ومن مسؤول باشم (73) .

3 ـ حديث در دوران عمر بن الخطاب : پس از گذشت دوران تقريبا دو ساله خلافت خليفه اول وشروع خلافت عمر بن خطاب ودر طول ده سـال خلافت وى , منع از نقل وكتابت حديث مرحله جدى ترى به خود گرفت بطوريكه قرظه بن كعب چون از سوى خليفه دوم ماموريت يافت به عراق برود پس ازورود به عراق از وى خواستند تـا حـديـث پيامبر را به آنان بازگو كند.قرظه ابن كعب گفت : عمر مارا از نقل حديث منع نموده است (74) .

خليفه دوم سه نفر از محدثين معروف (ابن مسعود ابو درداء وابوذر)را براى ممانعت از نقل حديث تحت نظر قرارداد (75) .

4 ـ حديث در دوران عثمان : هـمـيـن وضـع در دوران خـلافت دوازده ساله عثمان بن عفان نيز ادامه يافت بطوريكه در منابع تاريخى حديثى نقل شده است كه او در بالاى منبر اعلان نمود: نقل هر حديثى از رسول خدا (ص ) به جز حديثهائى كه خود او در دوران دو خليفه گذشته شنيده است شديدا ممنوع ميباشد.

(لا يحل لا حد ان يروى حديثا عن رسول اللّه لم اسمع به في عهدابى بكر ولا عمر) (76) .

5 ـ قلت حديث خلفا در منابع اهل سنت : نـتيجه اين سياست در نقل وكتابت حديث از سوى خلفا اين بود كه سائب بن يزيد متوفاى سال 80 كـه خـود از صحابه رسول خدا (ص )است ميگويد: من از مدينه تا مكه با سعد بن مالك (77) هم سفر شدم ,سعد در طول اين سفر حتى يك حديث هم از رسول خدا (ص ) نقل ننمود (78) .

گـفـتـار سـائب بـن يـزيد حقيقتى است كه امروز ميتوانيم در منابع مورداعتماد ومجموعه هاى حـديـثـى اهل سنت از صحاح وسنن بوضوح لمس ودرك كنيم وبا توجه باين مجموعه ها ملاحظه خـواهـيـد فـرمود كه تعداد احاديثى كه از خلفا نقل شده در حدى از قلت است كه حتى براى خود حضرتعالى هم اعجاب انگيز وحيرت آور خواهد بودوبراى اينكه معيارى از اين احاديث بدست بيايد از مـيـان منابع حديثى صحيح مسلم را كه از لحاظ حديث در ميان صحاح ششگانه بالاترين رقم را دارا ميباشد منظور مى نمائيم تا وضع ساير صحاح وسنن بامقايسه با اين صحيح روشن شود: ايـنـك بـايد ملاحظه نمود كه مجموع احاديثيكه در صحيح مسلم بزرگترين ومورد اعتمادترين كتاب حديثى اهل سنت از خلفا نقل شده است چه قدراست ؟

بررسى دقيق نشان مى دهد مجموع اين احاديث با حذف مكررات 62 حديث است : بدين ترتيب : 1 ـ از ابو بكر 5 حديث 2 ـ از عمر بن الخطاب 41 حديث 3 ـ وازعثمان بن عفان 16 حديث .

ايـن ارقـام آنـوقت مى تواند كاملا روشن شود كه مقايسه اى بين آنهاورقم حديثهائى كه از يكى از راويان ديگر در همان صحيح مسلم نقل شده است بعمل آيد مثلا: ابو هريره كه تعداد حديثهاى او در صـحـيح مسلم به پانصد وهشتاد وپنج حديث بالغ گرديده است , يعنى مجموع احاديث خلفاى سه گانه حتى كمتر از 19 حديث يك راوى عادى است .

يـا چنين بگوئيم : حديثهائيكه در صحيح مسلم از ابو بكر نقل شده است يكصد وشانزده باركمتر از احـاديـثـى اسـت كه از ابو هريره نقل گرديده واحاديث خليفه دوم وسوم به ترتيب چهارده وسى وشش باركمتر از احاديث ابو هريره است . دقت شود!! پاسخ مجدد سؤال وجمع بندى مطالب گذشته : با توجه بمطالب پنجگانه كه در مورد حديث از ديدگاه خلفا ملاحظه فرموديد همان پاسخ اجمالى بصورت مجدد وواضحترى براى سؤال دوم شما بدست آمد وآن اين است : در جـائيـكـه مسلم بن حجاج نيشابورى دومين محدث بزرگ ومورداعتماد در ميان برادران اهل سـنـت نـتوانسته است در مجموعه حديثى خود كه بزرگترين رقم حديث در ميان صحاح را دارا مـى باشد از خليفه اول بيش از پنج حديث واز خليفه دوم بيش از چهل ويك حديث وازخليفه سوم بـيـش از شـانـزده حـديث نقل نمايد ومسلما اگر حديث صحيح ديگرى علاوه بر اين رقم بدست مى آورد از نقل آن امتناع نمى ورزيد.

در چـنين شرايطى چه توقع وانتظار داريد كه كلينى (ره ) بدلائل علمى فراوان كه يكى از آنها در پـاسخ سؤال سوم مطرح خواهد گرديددر همان عدد محدود وشصت ودو حديث نيز خدشه وارد كـنـد ودراستناد اين چند حديث به راويان آنها يعنى خلفاى سه گانه ترديدنمايد كه آيا واقعا اين چند حديث از آنان نقل گرديده است يانه ؟

هـمان ترديد وخدشه اى كه خليفه اول براى از بين بردن پانصدحديث موجود در نزد خود مطرح وبـراى عـمـل خـود با آن استدلال نمود وگفت : شايد در ميان آنها احاديثى باشد كه من از افراد مـورداعـتـمـاد نـقـل كرده باشم ولى آنان در واقع افراد مورد اعتماد نباشند ومن مسؤول باشم (79) .

وايـن تحليل خليفه اول نشانگر آنست كه در ميان حديثهائى كه خلفانقل نموده اند حديثهائى نيز وجود دارد كه آنها نه از شخص پيامبر اكرم (ص ) بلكه از افراد وصحابه ديگر فرا گرفته اند, بنابر اين اگـر هـمـان نـظروبينشى را كه خلفا نسبت به حديثهاى خود داشتند محدثانى مانندكلينى هم داشته باشند جاى بسى تقديس وتقديراست وچنين عملى رانبايد بر تعصب حمل نمود.

صاحبان صحاح با دو سؤال مواجه مى شوند: بـا توجه به مطالب گذشته وبا روشن شدن اين موضوع كه در صحاح ششگانه حديث اهل بيتى به حد اقل رسيده ودر بعضى از افراد اهل بيت حتى يك حديث هم نقل نگرديده است .

وبـا روشـن شـدن اين موضوع كه احاديث خلفاى سه گانه در كنارراويان ديگر در حدى محدود وخـيـلـى پـائيـن وگـاهـى بـه يك صدم احاديث بعضى از راويان حديث هم نمى رسد, صاحبان صحاح ومسانيد با دو سؤال مختلف مواجه مى گردند: سؤالى از سوى ماوسؤالى از سوى شما.

اما سؤال ما: تكرار همان سئوالى است كه در بخش اول اين نامه احمد بن حنبل با آن مواجه بود كه : چـرا مـحـدثين در مورد اهل بيت وظيفه خودرا انجام نداده اند وباتوصيه وتاكيد رسول خدا (ص ) دربـاره اهـل بيت از نقل حديث آنان امتناع ورزيده وبجاى آن از افرادى مانند سمره وابو هريره و...

اينهمه حديث براى مسلمانان به ارمغان آورده اند؟

زيرا در صحيح مسلم كه مقياسى است براى ساير صحاح وسنن ازامير مؤمنان (ع ) تعداد سى و دو حديث واز حضرت زهرا (س ) فقطيك حديث آمده واما از حسنين دو ريحانه رسول خدا (ص ) حتى يك حديث مسند ومتصل نيز نقل نگرديده است (80) .

پاسخ اين سؤال : شايد پاسخ صاحبان صحاح در مقابل اين سؤال ماهمان باشد كه در بخش اول ودر ذيل پاسخ سؤال اول شما مشروحابيان گرديد كه : بـا وجـود اخـتناق وفشار حاكم بر حديث اهل بيتى در طول تاريخ نه تنها امكان نقل حديث از اهل بـيت وجود نداشت بلكه مقتضيات وشرائط ايجاب مى نمود حديثهائى بر ضد اهل بيت جعل نموده وايـن جـعـلـيـات ودروغها را در جامعه ترويج نمود. بنابر اين اگر در صحيح مسلم در كنار پانصد وهشتاد حديث كه از ابو هريره نقل شده است به نقل تعداد سى ودو حديث از اميرمؤمنان (ع ) ودر كـنـار صـدها وصدهاحديث كه از بانوان مختلف نقل شده تنها به نقل يك حديث از دخت گرامى رسـول خدا (ص ) اكتفا گرديده است واز حسن وحسين دوعضو اهل بيت ودو ريحانه رسول خدا (ص ) اصـلا اسـمـى بـه مـيـان نـيـامـده وحتى يك حديث مسند ومتصل از اين دو بزرگوار نقل نشده است معذورمان داريد!! واما سؤال حضرتعالى : وامـا سـؤال حـضـرتـعالى از صاحبان صحاح همان سؤالى است كه درمقابل محدثين شيعه عنوان فـرموده ايد كه مثلا مرحوم كلينى چرا ازخلفاى سه گانه حديث نقل ننموده است ؟

آرى , اينك همان سؤال ازسوى شما با ملايمت نه با احساسات متوجه صاحبان صحاح ششگانه مى باشد واز آنان مـى پـرسـيد كه در مجموعه هاى حديثى خود چرا ازخلفاى سه گانه تعداد كم ومحدود وگاهى دقـيقا به تعداد انگشتان يكدست حديث نقل نموده اند, اما از راويان عادى وكسانى كه بمدت خيلى كـم حضور رسول خدا (ص ) را درك نموده اند, صدها وهزاران حديث فراهم آورده اند؟

مگر خلفا از ابـو هـريـره وعمرو عاص واز تميم دارى و... ضعيفترند؟

! مگر خلفا از نظر عقيده وايمان در مرحله پائين تر از سمرة ابن جندب ويا حافظه آنان ضعيفتر از بعضى ازبانوان بود (81) ؟

! پاسخ محدثين وبيان يك حقيقت تلخ : پـاسـخ ايـن مـحـدثـين وصاحبان صحاح در مقابل سؤال شما اين است كه نه خلفا را از نظر ايمان وعـقـيـده مـانـنـد سمرة وعمرو عاص مى شناسيم ونه قصد اسائه ادب به ساحت آنان داشته ايم , بـلـكه عملكرد ما به علت عدم دسترسى به حديث خلفا ودر اثر ممنوعيت نقل حديث از ناحيه خود آنان وبطور الزامى واجتناب ناپذير بوده است وحتى نقل اين چند حديث انگشت شمارهم بر خلاف دستورصريح آنان انجام گرفته است .

وامـا قـسمت دوم سؤال شما كه چرا از افرادى مانند ابو هريره و...اينهمه حديث نقل نموده ايم اين يك واقعيت غير قابل انكار ودر عين حال مبين يك حقيقت تلخ وناگواراست وانگيزه آن هم خيلى واضـح وروشـن است زيرا با وجود ممنوعيت نقل ونشر حديث از ناحيه خلفاوجلوگيرى از حديث اهل بيتى بوسيله حكام , حديث رسول خدا(ص ) در ميان مسلمانان (بجز پيروان اهل بيت ) محدود گـرديده وبلكه مدتى در بوته فراموشى قرار گرفت وبا نياز مبرم وفوق العاده اى كه مسلمانان در ابـعاد مختلف مذهبى از عقائد واحكام واز توحيد ومعادگرفته تا تفسير قرآن , وتاريخ سر گذشت انـبـيـاء واز جـزئيـات احـكام فقهى در ابعاد وسيعش گرفته تا كيفيت زندگى رسول خدا (ص ) وازسـرگـذشـت اقـوام ومـلـل گذشته گرفته تا آينده جهان اسلام وبالاخره درتمام برنامه هاى زندگى از بزرگ تا كوچك خودرا نيازمند به حديث رسول خدا (ص ) ميديدند وچون بدست آوردن ايـن هـمـه برنامه ازاحاديث كم ومحدود واز محدثين قابل اعتماد موجود امكان پذيرنبود, جامعه اسلامى با يك خلاء بزرگ وبا يك نياز شديد مواجه گرديد.

ودر اين شرايط است كه عده اى فرصت طلب وقصه گو براى پركردن اين خلاء وبنام راوى حديث در صـحنه ظاهر گرديدند ومطالب فراوانى را كه از اسلام وحديث رسول خدا (ص ) فاصله زيادى داشـت بـعـنـوان حـديـث در ميان جامعه منتشر نمودند ومسلمانان در اثر همان نياز شديد از اين مطالب استقبال ومانند حديث واقعى رسول خدا(ص ) با جان و دل پذيرا گرديدند وهمين مطالب تـدريـجـا بـه نـام حـديـث صـحـيـح بـه مـجـمـوعه هاى حديثى منتقل وبراى هميشه در ميان مـسـلـمانان تثبيت وتحكيم گرديد كه در اين ميان نقش حكام را كه بخشى از اين مطالب ارتباط مستقيم با حكومت آنان داشته نبايد ناديده گرفت واگرآمارگيرى صحيح ومقايسه دقيق بعمل آيـد, خـواهـيـم ديـد كـه تـعـداد ايـن نـوع حـديـثـهـا در صحاح ششگانه از كثرت قابل توجهى بـرخورداراست ودر اينجا است كه قيافه اسلام دگرگون شده وتعاليم عاليه آن وحقايق آسمانيش كـه از زبـان رسـول خـدا (ص ) جـارى گرديده است به مطالبى كه از افكار علماى يهود ونصارى ترشح نموده واز زبان داستان سرايان وافسانه گويان گرفته شده است مبدل ميگردد.

نمونه هائى از اين افسانه ها: چـون بـررسى عميق وگسترده در اين نوع حديثها به وقت كافى نيازمنداست , در اين فرصت وبه تناسب اين نامه فقط چند نمونه ازاين حديثهارا از نظر شريف مى گذارنيم : 1 ـ هم بستر شدن حضرت سليمان با يكصد همسرش : ابو هريره در حديث صحيح ! از رسول خدا (ص ) نقل نموده است كه روزى حضرت سليمان گفت : مـن امـشـب با يكصدتن از همسرانم هم بستر خواهم شد كه هريك از آنان فرزندى جنگجو به دنيا بـيـاوردوهـمـه آنـان در راه خدا جهاد كنند. فرشته اى كه در نزد او بود گفت : بگوانشاء اللّه . ولى سـلـيـمـان (ع ) از گـفـتن اين جمله امتناع ورزيد. در نتيجه ازتمام همسرانش فقط يكى حامله گرديد آنهم بجاى انسان كامل تكه گوشتى بدنيا آورد (82) .

1 ـ كورشدن عزرائيل : بـاز ابو هريره از رسول خدا (ص ) نقل نموده است كه : ملك الموت از طرف خدا مامور گرديد تا به نـزد مـوسـى (ع ) رفته واورا قبض روح كند. ولى موسى (ع ) به مقام دفاع بر آمده وسيلى محكمى به صورت عزرائيل (ع ) نواخت كه در اثر آن سيلى چشم عزرائيل كورومجبور به برگشت به سوى خدا گرديد وعرضه داشت خدايا مرا به نزد بنده اى فرستاده اى كه قصد مردن ندارد (83) .

3 ـ مسابقه سنگ وموسى : ابـو هـريـره از رسـول خـدا (ص ) نـقل ميكند كه حضرت موسى (ع )شخص خجول وبا حيائى بود وبـهـمـين جهت بدن خويش را آنچنان مى پوشانيد كه كسى نتوانسته بود كوچكترين نقطه اى از جـسـم اوراببيند. عده اى از بنى اسرائيل به شك افتادند وبه مقام آزار واذيت او برآمدند وگفتند: لابد در بدن او عيبى ومرضى , برص وفتقى وجود داردكه خودرا اين چنين مى پوشاند ولى خداوند خـواسـت اورا تـبـرئه كـنـدولـذا روزى در مـحـل خـلـوتـى لـباس خودرا در آورد وروى قطعه سـنـگى گذاشت تا غسل كند. پس از غسل نمودن كه خواست لباس بپوشد.قطعه سنگ از جلو او فـرار كـرد ولـبـاسهارا فرارى داد. موسى (ع ) عصاى خويش را بدست گرفت ودر پشت سر سنگ ميدويد وفرياد مى زد:آى سنگ لباسهاى مرا, آى سنگ لباسهاى مرا بده . با اين وضع وبا بدن عريان بـه نزد سران بنى اسرائيل رسيد واورا با همين حالت عريان مشاهده نمودند ومعلوم گرديد كه در بـدن وى هـيـچ عـيـب ونـقـصـى وجود ندارد. قطعه سنگ متوقف وموسى (ع ) لباس خودرا پس گـرفـت وچـون بخشم آمده بود, با عصاى خود محكم بسنگ كوبيد وبخداسوگند كه چندين اثر ضربه در قطعه سنگ نمايان گرديد (84) .

4 ـ پيامبر خدا وحضور در نماز با جنابت .

ابو هريره ميگويد: يك روز اقامه نماز گفته شد وصفها منظم گرديدورسول خدا (ص ) براى اقامه نـماز جماعت در محراب قرار گرفت ودر همين موقع متذكر گرديد كه جنب است . به ما دستور داد كـه درجـاى خـود بـاشـيد وصفهارا بهم نزنيد آنگاه بمنزل برگشت ودر حالى كه آب غسل از سروصورتش مى ريخت , مجددا در محراب قرارگرفت ونماز را با آن حضرت بجاى آورديم (85) .

5 ـ بال مگس يا داروى شفابخش : ابو هريره از رسول خدا (ص ) نقل نموده است : اذا وقـع الـذبـاب فـي انـاء احـدكم فليغمسه كله ثم ليطرحه فان فى احدجناحيه شفاء وفى الاخر داء (86) : اگر مگس در ظرف غداى شما افتاد, همه آنرا داخل غذا كنيد آنگاه دور بياندازيد, زيرا كه در يكى از دو بالش درداست ودرديگرى شفا.

ابـو هـريره براى دفع هرگونه شك وترديد از شنونده , اين جمله را نيزاضافه نموده است كه فانه يـتـقـى بـالـذى فـيـه الـداء زيـرا مـگـس بـا هـمان بالى كه داراى مرض است از خود دفع خطر ميكند (87) .

واين بود نمونه هائى از عملكرد ويا معجزه انبيا ونمونه اى از يك مسئله بهداشتى مورد ابتلاء كه در احـاديـث ابـو هريره منعكس گرديده است وجالب توجه اينكه داستان كورشدن عزرائيل ومسابقه مـوسى (ع ) در صحيح مسلم در باب فضائل حضرت موسى وشفا بخش بودن بال مگس در صحيح بـخارى وسنن ابن ماجه در كتاب طب ودر كناراحاديث مربوط به ادعيه واغذيه وادويه شفابخش قرار گرفته است .

مـا از هر نوع بحث واظهار نظر در مضمون اين چند حديث خودـ دارى نموده وقضاوت را به عهده حـضـرتعالى مى گذاريم ولى در مجموع مى توانيم از اين فضائل ومعجزات واز اين طب وبهداشت كـه دراحاديث ابو هريره منعكس گرديده است , به محتواى بقيه 5374حديث او نيز كه در عقائد واحـكـام ودر قصص وتفسير قرآن نقل نموده است پى ببريم , مثلا, درجه صحت حديثهاى اورا در مـسـئلـه رؤيـت حسى خداوند در آخرت كه مورد قبول اكثريت وبلكه همه علماى اهل سنت است ارزيابى كنيم .

كيسه ابو هريره : خـوشـبختانه خود ابو هريره محققين وصاحب نظران را راهنمائى كرده وبر وجود كيسه اى كه به تـنـاسـب اوضـاع واحـوال ميتوانست حديثى از ميان آن كيسه نه از رسول خدا (ص ) تحويل بدهد اعتراف نموده است : آنجا كه حديثى از رسول خدا (ص ) درباره نفقات نقل نموده وچون در اين حديث مطالب غير قابل قـبول وتعجب انگيز براى شنوندگان وجود داشت , جرئت پيدا كرده وسؤال نمودند كه يا ابا هريره اين مطلب را واقعا از رسول خدا (ص ) شنيده اى ؟

ابو هريره مجبور شد حقيقتى را كه تكيه گاه او بود اظهار نمايدوچنين گفت : نه , اين از كيسه ابو هريره بوده است ... فقالوا اسمعت هذامن رسول اللّه ؟

قال لا هذا من كيس ابى هريره (88) .

وايـن بود مشروح پاسخ اول ومطالبى در ذيل آن واما پاسخ دوم يعنى انتخاب نزديكترين ومطمئن تـريـن طـريـق نـيـل بـحديث رسول خدا(ص ) را در صفحات آينده ودر پاسخ سؤال سوم مطالعه فرمائيد.

سؤال سوم

چرا در كافى از فرزندان خلفا حديث نقل نگرديده است ؟

واما سؤال سوم حضرتعالى كه : چرا مرحوم كلينى در كافى از فرزندان خلفا حديث نقل ننموده است ؟

پـاسـخ اجـمـالـى سؤال شما اين است : كلينى (ره ) با اين عمل خودنزديكترين ومطمئن ترين راه وصول به حديث رسول خدا (ص ) راانتخاب نموده است .

توضيح وتفصيل اين پاسخ نيز نيازمند بيان چند مطلب است : 1 ـ فرزندان خلفا: لابد منظور حضرتعالى از فرزندان خلفا عايشه وحفصه , ام المؤمنين , وعبداللّه واسماء ميباشد زيرا تا آنـجـا كـه مـا بـررسـى نـمـوديـم ازفـرزنـدان خلفا بجز از طريق اين چهار تن از سايرين حديث مسندومتصل از رسول خدا (ص ) نقل نگرديده است ومجموع احاديث آنان در صحيح مسلم به 570 حديث بالغ گرديده است (89) .

2 ـ حديث عالى السند ونازل السند: در علم دراية الحديث اصطلاحى وجود دارد بنام حديث عالى وحديث نازل : حديث عالى به حديثى گفته ميشود كه در عين اتصال , داراى واسطه وسند كم باشد.

امـا حـديـث نـازل بـر عكس , حديثى است كه واسطه وسند آن بيشتراست واحاديث عالى از نظر محدثين داراى ارزش بيشتر واهميت فوق العاده ميباشد, زيرا هر حديثى كه سندش عالى باشد وبا واسطه كم به معصوم برسد در چنين حديث , مسلما احتمال فراموشى ونقل بمعنى وساير احتمالات ديـگـر كـه مـوجب تضعيف حديث است كمتر بوده وازقوت بيشترى برخوردار خواهد گرديد واز ايـنـجـا است كه علماومحدثين شيعه واهل سنت اين نوع حديثهارا جمع آورى ودرمجموعه هاى مـستقل وجداگانه نقل نموده اند ودر اصطلاح محدثين شيعه اين مجموعه ها قرب الاسناد ودر ميان محدثين اهل سنت عوالى ناميده شده اند (90) .

3 ـ كلينى وانتخاب حديثهاى عالى السند مـرحـوم كلينى در كافى معمولا احاديث را با چهار يا پنج واسطه ازيكى از ائمه : نقل ميكند واگر ميخواست همين حديثهارا از يكى ازخلفا ويا فرزندانشان نقل كند, به دو برابر واسطه نيازمند بود.

توضيح اينكه : مرحوم كلينى كه در سال 329 از دنيا رفته با ائمه هدى (ع ) داراى فاصله زمانى كم مـى بـاشـد, مـثـلا, با حضرت رضا وباامام صادق (ع ) به ترتيب يكصدوبيست وپنج ويكصدوهشتاد سال فاصله زمانى دارد (91) .

در صـورتـيـكـه ايـن فـاصـله در مورد فرزندان خلفا مثلا عايشه وعبداللّه بن عمر دويست وهفتاد ودويست وپنجاه وشش سال يعنى بيش از دوبرابر فاصله زمانى ياد شده ميباشد (92) وبه همين نـسـبت سند حديث ,طولانى وتعداد ناقلين آن به بيش از دو برابر وبه جاى پنج نفر به ده تادوازده نفر مخصوصا در مورد خود خلفا ارتقاء مى يابد.

4 ـ حديث مطمئن وحديث مطمئن تر: مـطـلب مهم اينكه خلفا وفرزندانشان را نه شما معصوم از خطاواشتباه ميدانيد ونه خودشان , پس ايـن سـؤال هميشه وجود دارد كه آياآنان در نسبت منقولات خود به رسول خدا (ص ) علم ويقين داشـتند؟

ويا اينكه در همه آنها اين احتمال قوى وجود دارد همان پاسخ رابگويند كه خليفه اول به دخـتـرش گفت (ميترسم در ميان اين احاديث حديثهائى وجود داشته باشد كه من فكر ميكنم از رسول خدا (ص )شنيده ام ولى در واقع از كسان ديگر دريافت كرده باشم ).

وامـا در مـورد ائمـه هدى : ما كوچكترين ترديدى نداريم كه اگرروايتى از آنان نقل شده باشد كه سند آن صحيح واتصال آن به يكى ازآنها مسلم باشد اين حديث گفتار رسول خدا (ص ) است .

وخـود ائمـه : نيز اين موضوع را با صراحت كامل وعقيده راسخ اعلان نموده اند كه حديث ما حديث رسول خدا (ص ) است .

نتيجه اينكه : اولا نه تنها كلينى (ره ) بلكه هيچ محدثى اعم از شيعه واهل سنت حاضر نيست حديث عـالى السندى را كه با پنج واسطه به رسول خدا (ص ) ميرسد ترك نموده وحديث نازل السندى را كـه بـا ده واسـطه بمروى عنه ميرسد نقل نمايد مگر با مرجحات قوى كه نزول سند را جبران كند ودر مورد بحث چنين مرجحى وجود ندارد.

ثانيا به فرض انتخاب چنين روش ونقل حديث نازل با وجودحديث عالى هيچ محدثى حاضر نيست حـديـث مـطـمـئن تـر را كـه به معصوم ميرسد ترك وحديث ديگرى را كه به غير معصوم ميرسد ولـومطمئن است نقل نمايد, بنابراين مرحوم كلينى با انتخاب اين روش نزديكترين ومطمئن ترين راه را در نـيـل بـه حديث رسول خدا (ص )اختيار نموده است وانتخاب اين روش براى هر محدث ديگر اعم ازمحدث شيعه واهل سنت از نظر علمى ضرورى واجتناب ناپذيرميباشد.

نكته قابل توجه ! ولـى بايد به اين نكته توجه نمود كه اگر ما از محور سؤال شما كه منحصرا كتاب كافى است فراتر برويم ودر مورد ساير جوامع حديثى ومنابع تفسيرى شيعه بحث كنيم , پاسخ ما اين است كه در اين جـوامـع ومنابع احاديث فراوان از طريق راويان اهل سنت وخصوصا عايشه وعبداللّه بن عمر وحتى خـلـفـاى سه گانه با قلت حديثشان نقل گرديده است , زيرا شرايط ومحدوديت احاديث كافى در آنها وجود نداشته است .