شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۳)

محمد تقی فلسفی

- ۱۶ -


85: اللّهم صلّ على محمد وآله ، ونبّهنى لذكرك فى اوقات الغفلة .  
حضرت سيد الساجدين ، زين العابدين (ع ) دراين قطعه دعا، ازپيشگاه الهى مى خواهد كه بر محمد وآلش درود فرستد. سپس يك درخواست از ذات اقدس الهى مى نمايد وعرض مى كند: بار الها! درمواقع غفلت به من آگاهى وتوجه عطا فرما تا همواره به ياد تو باشم .
به خواست خداوند تعالى ، اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق موضوع بحث وسخننرانى امروز است .
معنى غفلت  
در جمله دعاى امام (ع ) دو كلمه آمده است كه ازنظر لغت بايد روشن شود، يكى كلمه غفلت است وآن ديگركلمه ذكر. در نيمه اول سخنرانى پيرامون غفلت بحث مى شود ودر نيمه دوم سخنرانى مطالبى راجع به ذكر تقديم شنوندگان محترم مى گردد. راغب مى گويد:
الغفلة سهو يعترى الانسان من قلة التحفظ والتيقظ. (495)
غفلت سهوى است كه بر اثر قلت تحفظ و كمى بيدار دلى بر انسان غلبه مى كند.
در قرآن شريف و روايات اولياى دين كلمه غفلت مكرر به كار رفته است ، ولى همه غفلتها ازنظر شرع وعقل يكسان نيستند.
اقسام غفلتها  
بعضى از غفلتها در امور دينى وتشريعى يا امور تكوينى وطبيعى روى مى دهد وانسان غافل سهوا قدمى برخلاف بر مى دارد. دراين قبيل مواقع شخصى كه بر اثر غفلت ، تخلف نموده ،نه استحقاق كيفر دارد ونه شايسته توبيخ است . اين سهوا مستند به ساختمان طبيعى است كه گاه آدمى دچار آن مى گردد. مثلا روزه دارى بسيار متدين از اول ماه رمضان به منظور اطاعت از امر الهى قصد روزه نموده وطبق وظيفه شرعى امساك مى كند، اما در يكى از روزها سهوا وبدون اينكه ماه رمضان در خاطرش باشد، غفلت نموده وآب خورده است . روزه وى با اين عمل سهو باطل نمى شود وكفاره اى به عهده اش نمى آيد. گاه يك فرد براثر بيمارى جهاز هاضمه نزد طبيب مى رود، او دستور هايى مى دهد، از آن جمله مى گويد حتما بايد ازميوه وسبزى خام پرهيز نمايى . مريض دستورهاى پزشك را به كار مى بندد، ولى درخلال ايام بيمارى يك بار دچار غفلت مى شود وقدرى ميوه خام مى خورد. او دراين عمل نمى خواسته است از دستور طبيب معالج سرباز زند، بلكه بر اثر سهو طبيعى مرتكب تخلف گرديده است . ناگفته نماند سهو در انجام عملى اثر وضعى آن عمل را از بين نمى برد. مريضى كه به عوارض جهاز هاضمه مبتلاست وبه دستور پزشك موظف است از خوردن ميوه وسبزى خام اجتناب نمايد، اگر سهوا قدرى ميوه خورد، اثر بد آن به علت غفلت بيمار زايل نمى شود. در شرع اسلام نيز اگر كسى مال ديگرى را سهوا به طور ناآگاه تلف نمايد چون سوء نيت نداشته ، مرتكب گناه نشده است ، ولى ضمان آن در جاى خود محفوظ است وبايد قيمت آن مال تلف شده را بپردازد. گاهى كلمه غفلت در روايات به كار برده شده و مقصود، عدم توجه مسلمانان به محاسبه نفس خويشتن وتسامح در بررسى اعمال روزانه اى است كه مرتكب شده اند.
از جمله وظايف خودسازى  
عن على (ع )قال : من حاسب نفسه ربح ومن غفل عنها خسر. (496)
على (ع ) فرموده : كسى كه حساب نفس خود رابرسد سود مى برد واگر از نفس خود غافل شود، زيان مى بيند.
وعنه عليه السلام قال : دوام الغفلة تعمى البصيرة . (497)
ونيز فرموده است : غفلت هميشگى ، چشم بصيرت آدمى را نابينا مى كند.
از جمله وظايفى كه پيروان اسلام براى خود سازى واصلاح نفس خويش به عهده دارند، اين است كه همه روزه با دقت به حساب خود برسند ونيك وبدهاى آن روز را با دقت بررسى نمايند.
عن موسى الكاظم عليه السلام انّه قال : يا هشام ! ليس منّا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم فان عمل حسنه استزاد منه وان عمل سيئه استغفر اللّه منه وتاب . (498)
حضرت موسى بن جعفر (ع ) به هشام فرموده : ازما نيست كسى كه هر روز به حساب نفس خود نرسد، اگر كار خوب انجام داده در افزايش آن بكوشد واگر مرتكب گناه شده ، توبه كند واز پيشگاه بارى تعالى طلب مغفرت نمايد.
كسانى كه در دار دنيا يعنى جهان تكليف زيست مى كنند، مى توانند با راده واختيار خويش به حساب خود برسند، حقوق صاحبان حق را بپردازند، از گناهانى كه مرتكب شدند استغفار كنند وبااين عمل قطعا بار سنگين قيامتشان سبك مى شود وزمينه نجاتشان فراهم مى آيد. اولياى گرامى اسلام با منطقى پدرانه ، اين مهم را به پيروان خود توصيه نموده اند.
حسابرسى نفس وسعادت  
عن النبى صلّى اللّه عليه وآله قال : حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا وزنوها قبل ان توزونوا. (499)
رسول اكرم (ص ) فرمود: در دنيا به حساب خود برسيد پيش ازآنكه درقيامت به حسابتان برسند. خويشتن را از جهت اعمالى كه مرتكب شده ايد بسنجيد، قبل از آنكه مورد سنجش قرار گيريد.
اگر دراين جهان به حساب خود برسيم ، به نفع فرداى خويش قدمى برداشته ايم واگر از محاسبه غافل باشيم تاآنكه مرگ فرا رسد، دار تكليف سپرى مى گردد وعوالم بعد از مرگ آغاز مى شود، آنجا عمل در كار نيست ، فقط عالم حساب است ومحكمه قضا.
عن على عليه السلام قال : انّ اليوم عمل ولا حساب وغداحساب ولا عمل . (500)
امروز براى مردم روز عمل است نه روز حساب وفردا، براى آنان روز حساب است نه روز عمل .
محمد بن مسلم زهرى از افراد تحصيل كرده وعالم بود. او درعصر حضرت زين العابدين (ع ) مى زيست . بد بختانه مجذوب دستگاه حكومت بنى اميه گرديد وعمال ظالم حكومت از وجودش به نفع خود وبه ضرر اسلام استفاده بسيار نمود. حضرت زين العابدين (ع ) به اميد آنكه او را به خود آورد واز غفلتش برهاند، نامه مفصل ومبسوطى به وى نوشت ودر ضمن او را به خطاهايى كه مرتكب مى شود، آگاهى داد. دزآغاز نوشته خود مرقوم فرمود.
نامه امام سجاد(ع ) به زهرى  
فانظر اى رجل تكون غدا اذا وقفت بين يدى اللّه عزّ وجلّ فسالك عن نعمة عليك كيف رعيتها وعن حججه عليك كيف قضيتها ولا تحسبنّ اللّه قابلا منك بالتعزير ولا راضيا منك بالتقصير. (501)
با چشم دل در خودت نظر كن كه فرداى قيامت چه شخصى خواهى بود؛ موقعى كه در پيشگاه الهى حاضر مى شوى ، ازنعمت هايى كه به تو داده سوال ميكند چگونه رعايت نمودى ، ازحجت هايى كه بر تودارد سوال مى كند چگونه قضاوت كردى ، گمان مبر بارى تعالى از تو عذرى بپذيرد وبا اعتراف به تقصير از تو راضى گردد.
جدى گرفتن محاسبه نفس  
محاسبه نفس به معناى فرو افكندن پرده غفلت است ، محاسبه نفس به معناى ازخوب وبد گفتار ورفتار خويش آگاه شدن است ، محاسبه نفس ‍ پرونده اعمال آدمى را در پيش رويش مى گشايد، از گناهان ولغزشهايى كه مرتكب شده است آگاهش مى سازد و او را وا مى دارد تا با استغفار از خالق واستر ضاى از مخلوق لكه هاى تيره را از صفحه اعمال خود بزدايد وبار مسئوليت خويش را سبك كند.اين موفقيت بزرگ نصيب كسانى مى شود كه محاسبه نفس را جدى بگيرند وبا تصميم قاطع به تسويه حسابها همت گمارند.
عن على (ع ) قال : جاهد نفسك وحاسبها محاسبة الشريكه وطالبها بحقوق اللّه مطالبة الخصم خصمه فان اسعد الناس من انتدب لمحاسبه نفسه . (502)
على (ع ) فرموده : با نفس خود جهاد كن وحساب او را رسيدگى نما، همانند شريكى كه به حساب شريك خود مى رسد وحقوق خداوند را آنچنان از وى مطالبه كن كه دشمن از دشمن طلب مى كند.چه آنكه سعادتمندترين مردم كسى است كه پذيراى محاسبه نفس باشد.
ائمه معصمومين (ع )ازاينكه عده زيادى ارمسمانان به حساب نفس ‍ خودرسيدگى نمى كنند وايّام عمررابه غفلت مى گذرانند،متاءثروافسوس ‍ مى خورند.بعضى ازآن بزرگواران درايّام حيات خودمراتب آزردگى خاطر خويشتن رابه زبان مى آورندودعامى كردندكه اينان پس ازمرگ ازعمل خوددچارندامت نشوند.على (ع )ضمن يكى ازخطبه هاى خود،چنين فرموده است :
افسوس على (ع )برافراد غافل  
فيالهاحسره على كل ذى غفله عليه ان يكون عمره عليه حجه وان توديه ايامه الى الشقوه نسال الله سبحانه ان يجعلناوايّامكم ممّن لاتبطره نعمه ولاتقصربه عن طاعه غايه ولاتحل به بعدالموت ندامه ولاكابه . (503)
افسوس بر هر انسان غافلى كه عمرش براوحجّت باشدوايّام زندگيش بروى منجر به شقاوت گردد.ازپيشگاه خداوندمى خواهيم كه ماوشماراازكسانى قرارندهدكه نعمت الهى آنان رابه كفران وطغيان كشانده ،هدف باطلش وى رابه تقصيردر طاعت واداشته وبراثراين اعمال نادرست ،پس ازمرگ به پشيمانى واندوه دچارشده است .
خلاصه ،غفلت ازمحاسبه نفس درداردنياممكن است بسيارى ازمسلمان را در روز حساب قيامت بامشكلات بزرگى مواجه نمايدوآنان رادرمعرض ‍ عذاب سنگين الهى قراردهد.
دنيا پرستى و خود فراموشى  
غفلت بسيار مهّم و خطرناك كه موجب كفر به خداوند و عذاب عظيم قيامت مى شود، غافل ماندن از آيات الهى و بى اعتنايى به دلايل و شواهد توحيداست . موقعى كه تمام توّجه يك انسان به زندگى دنيا وامورمادّى معطوف مى گردد، خود را فراموش مى كند، انسانّيت خويش را از ياد مى برد، به نداى عقل ،به دعوت معرفت فطرى ،و به قضاوت عادلانه وجدان اخلاقى كه ودايع الهى وسرمايه هاى ارزشمندانسانى هستندبى اعتنا مى شود،آيات خداراكه راه نيل به توحيداست دقّت نمى كند،وسرانجام اين غفلتها موجب كفراومى شودوزمينه عذاب شديدقيامتش رافراهم مى آورد.
انّ الذين لايرجون لقاءناورضواباالحيوه الدنياواظلماءنوابهاوالذين هم عن آياتناغافلون .اوليك ماءويهم الناربماكانوايكسبون . (504)
آنانكه به قضا يخداوند وبا زكشت به سوى او عقيده ندارند، فقط به زندگى دنيا خشنود وممطمئن اند وهمچنين كسانى كه از آيات الهى غافل اند به كيفر اعمالى كه م رتكب شده اند، جايگاهشان در قيامت ، آتش دوزخ خواهد بود.
بيان نكته اى آموزنده  
خداوند در قرآن شريف بعضى از غفلتهاى گمراه كننده مردم نام بدده و آنها رابه خود منتسب نموده است . براى آنكه از اين آيات وديگر آياتى راجع به هدايت وضلالت برداشت جبر نشود، در اينجا به مناسبت بحث غفلت ، پس از ذكر مقدمه اى ، نكته انتساب آن غفلتها به خداوند توضيح داده مى شود.
مالك واقعى تمام موجودات يعوالم هستى ، آفريدگار جهان است وهمچنين مالك واقعى تمام قوانين وسنن تكوينى كه بر نظام جهان حكومت مى كند، ذات اقدس الهى است . اين خداوند است كه از طرفى محتويات كره زمين رامسخر ومقهور انسان ساخته تا از آنها بهره بردارى كند واز طرف ديگر قوانين وسنن مر بوط به آنها رامنيز مسخر انسان ساخته تا باهوش واستعداد خويش ازآن قوانين به نفع خود استفاده نمايد واين هردو امر در دو آيه از قرآن شريف آمده است :
اللّه الّذى سخّر لكم البحر لتجرى الفلك فيه بامره . (505)
خداوند است كه دريا رامقهور ومطيع شما ساخته تا كشتى به فرمانش در آن حركت كند.
وسخّر لكم الفلك لتجرى فى البحر بامره . (506)
خداوند است كه كشتى رامقهور ومطيع شما ساخته تا به امر او دريا رابپيمايد.
تسخير دريا و كشتى  
اگر كسى سوال كند: دريا از آفريده هاى بارى تعالى ست وخداوند آن را به گونه اى خلق فرموده مه مسخر ومطيع بشر باشد ومردم بتوانند در آن كشتى برانند، اما كشتى ساخته وپرداخته مهندس است ، چرا خداوند تسخير آن راهمانند تسخير دريا به خود منتسب نموده است ؟ پاسخ اين پرسش آن است كه آفريدگار جهان از طرفى در زمين قوه جاذبه قرار داده كه هرجسمى درجوّ آن واقع شود، به خود جذب كند واز طرف ديگر قوانين قوانين ومقررات خاصى براى دريا وضع نموده كه اگر مهندسى با در نظر گرفتن آن قوانين ، كشتى بسازد ومصنوع خود را با آن مقررات تكوينى تطبيق دهد، جاذبه زمين نتواند آن را به خود جذب كند و به عمق دريا فرو برد. بنا براين ، حركت كشتى در اقيانوس مستند به قوانين تكوينى بارى تعالى است . ازاين رو، خداوند تسخير كشتى رادر دريا به نفع انسانها مستند نموده است . ايمان آوران وكافر شدگان مردم در اختيار خود مردم است همانطور كه ساختن كشتى مستند به عمل مهند است . اين كه خداوند درقرآن شريف مكرر هدايت وضلالت انسانها را مستند به مشيت خود نموده ، همانند تسخير كشتى در بحر پيمايى است كه به خود نسبت داده است . بشر طبعا حس ‍ كاوش دارد، مى خواهد بداند بنيان گذار عالم كيست . خداوند، عقل را كه راهنماى واقع بين است به وى اعطاء نموده تابا نور او راه را از بيراهه بشناسد. آدمى به جستجو مى رود، متوجه مى شود عده اى مى گويند جهان پديده اى است طبيعى وبه طور تصادف واتفاق به وجود آمده است . اين سخن را به عقل عرضه مى كند ونظر مى خواهد.
جهان حساب شده وقضاوت عقل  
عقل مى گويد: جهان و تمام محتويات آن بر اساس محاسبه علمى و طرح حكيمانه اى ايجاد شده اند و محال است طبيعت كور و بى شعور بتواند چنين نظام حكيمانه اى را به وجود آورد. قطعا آفريدگار جهان خالقى است عالم وقادر وحكيم ، او با اراده تواناى خود اين جهان را خلق نموده و نظام منظمى را برآن حاكم ساخته است . پس آن كس كه ايمان آورده ، خويشتن رابا موازين عقل كه به منزله قانون تكوينى بارى تعالى است منطبق نموده و آن كس به كفر گرايش يافته ، از انطباق خود با قضاوت عمل ، كه حجت بارى تعالى است ، سرباز زده است واين هردو قسمت در يك آيه ازقرآن شريف آمده است :
وما كان لنفس ان تومن الّا باءذن اللّه ويجعل الرجس على الّذين لايقولون . (507)
هيچ يك از نفوس بشر جز به اذن خداوند ايمان نمى آورد وپليدى كفر براى كسانى است كه عقل خود را به كار نمى بندد واز نيروى خرد بهره نمى گيرند.
آزادى بشر در قبول ايمان وكفر  
دراين آيه ، در مقابل اذن خداوند، به كار نگرفتن عقل آمده است واين بدان معنى است كه هركحس روش خود را باعقل ، كه حجت الهى است ، منطبق كند به اذن تكوينى خداوند ايمان مى آورد وهر كس به نداى عقل اعتنا نكند واز هدايتش پيروى ننمايد، جعل تكوينى بارى تعالى درباره وى پليدى نفس وكفر وبى ايمانى خواهد بود. استنادايمان وكفرمردم به مشيت بارى تعالى كه درقرآن شريف مكرر آمده ، بدين معنى است واين خود حاكى از آزادى كامل بشر در قبول ايمان يا قبول كفر است . قرآن كريم از زبان اهل ايمان مى گويد:
ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا. (508)
بار الها! پس از آنكه به صراط مستقيم هدايتمان فرمودى ، دلهاى ما را به كجروى وانحراف سوق مده .
قطعا خداوند نمى خواهد بندگانش از هدايت به ضلالت گرايش يابند، بلكه اين مردم انحراف طلب اند كه خودشان آزادانه صراط مستقيم راترك مى گويند ودر راه كج قدم بر مى دارند. وقتى آدمى با اراده واختيار خود هدايت را ترك گفت وخويشتن را با مقررات ضلالت منطبق نتمود، خداوند عمل او را به خود نسبت ميدهد. در كتاب مجيد آيه محكمى است كه اين آيه متشابه راتبيين مى نمايد:
فلمّا زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم . (509)
وقتى بنى اسرائيل كجروى را گزيدند، خداوند دلهاى آنها را منحرف نمود.
ملاحظه مى كنيد كجروى از خود مردم آغاز شده است نه از ذات اقدس ‍ الهى . قرآن شريف در مورد هوى پرستان افراطى كه به معرفت فطرى ونداى عقل اعتنا ننموده وخداپرستى را به دست غفلت سپرده اند، چنين فرموده است :
ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هويه وكان امره فرطا. (510)
اطاعت مكن از كسى كه ما قلب او را از ياد خود غافل ساختيم . اوپيرو هواى نفس خويش گرديد وسرانجام كارش به گناه وناپاكى منتهى شد.
پيروى از هوى واغفال الهى  
اين آيه نيز مانند آيه سابق است . درآغاز يهودى ها كجروى را پيش گرفتند وبه روش نارواى خود ادامه دادند، آنگاه مشمول ازاغه تكوينى بارى تعالى گرديدند. در اين آيه نيز هوى پرست از ياد خدا غافل مى شود وبه هوى پرستى گرايش مى يابد، آنگاه غفلت تكوينى بارى تعالى به قلب او نفوذ مى كند.
در آغاز سخن ، تذكر داده شده كه حمله دعاى مورد بحث امروز حاوى دوكلمه است : يكى غفلت وآن ديگر ذكر خداوند. ازآنچه به رعض رسيد، راجع به غفلت ومراتب مختلف آن به قدر كافى توضيح داده شد. اينك كلمه ذكر مورد بحث واقع مى شود.
الذكر بالكثر له معنيان : احدهما التلفظ بالشئى والثانى احضاره فى الذهن بحيث لا يغيب عنه . (511)
ذكر داراى دومعنى است اول ، تلفظ نمودن وبه زبان آوردن چيزى است . دوم ، حاضر ساختن چيزى در ذهن به طورى كه از صفحه خاطر غايب نشود.
در روايات اولياى اسلام ، كلمه ذكر به هر دو معنى در مورد بارى تعالى آمده است ، ولى ذكر قلب بالاتر از ذكر زبان است ، زيرا ذكر قلب است كه مى تواند افراد را به راه اطاعت الهى سوق دهد واز معصيت باز دارد .
ذكر الهى به قلب و زبان  
عن ابيعبدالّه عليه السلام قال : انّ من اشدّ ما فرض اللّه على خلقه انصافك النّاس عن نفسك ومواساتك اخاك المسلم فى ما لك و ذكر اللّه كثيرا. اما انّى لا اعنى سبحان اللّه والحمدللّه ولا اله الاّاللّه واللّه اكبر، وان كان منه ، لكن ذكر اللّه عند ما احلّ وحرّم ، فان كان طاعة عمل بها وان كان معصية تركها. (512)
امام صادق (ع ) فرمود: از شديدترين فرايض خداوند بر مردم ، يكى انصاف دادن از ناحيه خودت نسبت به دگران ، دوم تعاون برادر مسلم در مالت ، وسوم بسيار در ياد خدابودن . سپس فرمود: مرادم از يادخداوند ذكر به زبان نيست با آنكه به زبان ياد خدا بودن ذكر است ، بلكه مرادم از ذكر خداوند در زمينه حلال وحرام الهى است ، اگرچيزى طاعت است ، عمل كند واگر معصيت است ، ترك گويد.
ذكر قلبى نيز به اعتبار آثار ونتايج مفيدى كه ازخود به جاى مى گذارد، ارزشهاى معنوى متفاوت دارد. مهمترين اثر ذكر قلبى آن است كه بتواند انسان را ازگناه منصرف كند وسدّ راه هوى وشهوات نفسانى گردد.
قال امير المومنين (ع ): الذكر ذكران : ذكر اللّه عزّ وجلّ عند المصيبة وافضل من ذلك ذكر اللّه عند ما حرم اللّه عليك فيكون حاجزا. (513)
امير المومنين (ع ) فرمود: ذكر حضرت بارى تعالى دو قسم است : يكى ذكر خداوند است در موقع مصيبت ، وبرتر از آن ذكر خداوند است در مورد محرمات الهى كه بتواند ياد خدا آدمى را از گناه باز دارد.
حب مال وغفلت از خداوند 
حب مال و علاقه به تكثير ثروت از جمله امورى است كه مى تواند در زمينه تجارت وداد وستد، آدمى را از مسير پاكى ودرستكارى منحرف كند وبه اعمال خائنانه وخلاف انصاف وانسانيت وا دار سازد. سود جويى قادر است انسان عاشق مال را از طرفى چنان مجذوب نمايد كه انسان را از اطاعت الهى به اداى فرايض يوميه باز دارد، متوجه نشود كه وقت نماز رسيده وبايد امر الهى را اجابت كند يا اگر متوجه شود، جاذبه مال نگذارد از جاى برخيزد وبه نداى پروردگار لبيك گويد، واز طرفى ديگر براى نيل به منافع بيشتر، در انجام معاملات به انواع گناهان از قبيل ربا وخيانت ، تقلب ودروغ ، اغفال مشترى وقسمتهاى خلاف واقع ، احتكار وكم فروشى ، وديگر اعمالى از اين قبيل دست بزند وراه فساد وتباهى در پيش گيرد. بازرگانان وپيشه ورانى كه مومن واقعى هستند وهمواره دلشان در ياد خداوند است ، از اين قبيل خطرات وآلودگى ها مصون ومحفوظ اند، قرآن شريف در باره اينان فرموده :
ذكر خدا ومصونيت در معاملات  
رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكر اللّه . (514)
مردان با ايمانى كه از خلق وخوى مردانگى برخوردارند، تجارت وداد وستد، آنان را از ياد خداوند غافل نمى نمايد وبه انحراف گرايش نمى يابند، اوامر الهى را اطاعت مى كنند واز منهياتش اجتناب مى نمايند وعمر را به پاكدامنى ودرستكارى مى گذرانند.
اثر ذكر دائمى خداوند 
عن على (ع )قال : من عمر قلبه بدوام الذكر حسنت افعاله فى السر والجهر. (515)
على (ع ) فرموده : كسى كه دل خود رابا ياد دائمى خداوند آبادنمايد، كار هايش در پنهان وآشكار نيكو خواهدبود.
خداوند درقرآن شريف به پيمبر گرامى (ص ) دستور داده :
وذكر ربّك فى نفسك تضرعا وخيفه . (516)
در اعماق قلبت با حالت تذلل وتضرع آميخته به خوف ، درياد پروردگارت باش .
ذكر قلب ودرستكارى  
گرچه مخاطب آيه ، رسول اكرم (ص ) است ، ولى اين دستور آموزشى است به تمام اهل ايمان ، زيرا كسى كه در دل خداوند را به ياد دارد، از خلوص ‍ واقعى برخوردار است اما ذكر به زبان ممكن است در پاره اى از مواقع رنگ ريابه خود گيرد.
علاوه بر اين ، ذكر قلب است كه اعمال بدن را اصلاح مى كند وآنها را به مسير صحيح كه مرضى بارى تعالى است هدايت مى نمايد. جالب آنكه به موجب از روايات كه ذيل اين آيه آمده ، پاداش ذكر قلب آنقدر بزرگ است كه جز ذات اقدس الهى كسى نمى داند.
عن زراره عن احدهما قال : لا يكتب الملك الّا ما وسع نفسه و قال اللّه : واذكر ربّك فى نفسك تضرعا وخيفة . قال لا يعلم ثواب ذلك الذكر فى نفس ‍ العبد لعظمته الّا اللّه تعالى . (517)
زراره كه از اصحاب امام باقر وامام صادق (ع ) بود، از يكى از آن دو امام (ع ) حديث نموده كه فرمود: ملك ماءمور ثبت اعمال مردم نمى نويسد مگر آن را كه خودش شنيده است وخداوند درقرآن شريف فرموده : پروردگارت را در دل ياد كن به حال تضرع وترس . امام (ع ) فرمود: عظمت ثواب اين ذكر را كه بنده در نفس خود انجام داده است ، جز خداوند كسى نمى داند.
ياد خدا وحسن اجراى احكام 
به ياد حضرت حق بودن درقلب ، ضامن حسن اجراى احكام الهى است . كسى كه همواره دلش به ياد خداوند باشد وخويشتن را در حضور مقدس او احساس نمايد، هرگز فكر مخالفتش را در سر نمى پرورد ومطيع بى قيد وشرط ذات اقدس او خواهد بود. البته اين موفقيت عظيم نصيب اولياى بزرگ الهى است ، اما افراد عادى كه به خداوند ايمان دارند ولى به ياد دائمى او موفق نيستند، بايد مراقبت كنند در مواقعى كه مى خواهند قدمى بردارند وحقوق دگران به آن وابستگى دارد، حتما به ياد خدا باشند تاد رپناه او از خطا وتضييع حقوق اين وآن مصون بمانند.
عن النبى (ص ): اذكر اللّه عند همّك اذا هممت وعند لسانك اذا حكمت وعند يدك اذا قسمت . (518)
رسول اكرم (ص ) فرمود: به ياد خداوند باش در كنار تصميمت وقتى همت مى گمارى ودر كنار زبانت وقتى حكم ميكنى ودر كنار دستت موقعى كه تقسيم مى نمايى .
نماز در اسلام عبادتى است بزرگ وعامل بسيار مؤ ثرى است براى قرب به حضرت بارى تعالى . به موجب روايتى كه از امام معصوم (ع ) در ذيل آيه اى ازقرآن شريف آمده است ، آن كس كه دلش به ذكر دائمى خداوند اشتغال دارد، پيوسته در حال اقامه نماز است .
عن محمد بن على باقر عليهما السلام قال : لا يزال المؤ من فى صلوة ما كان فى ذكراللّه قائما او جالسا او مضطجعا، انّ اللّه تعالى يقول : الّذين يذكرون اللّه قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات والارض ، ربّنا ما خلقت هذا باطلا، سبحانك فقنا عذاب النّار. (519)
ياد خداوند درقلب نماز دائم است  
امام باقر(ع ) فرمود: مومن پيوسته درنماز است مادامى كه دلش در ياد حضرت بارى تعالى است ايستاده باشد، يا نشسته يا در حال دراز كش . خداوند درقرآن شريف فرموده : آنان كه به ياد او هستند درحال قيام وقعود يا موقعى كه به پهلو دراز كشيده اند، اينان در آفرينش آسمانها وزمين فكر مى كنند و مى گويند: پروردگارا اين جهان رابيهوده نيافريده اى ، توپاك ومنزهى ، ما رااز آتش رهايى بخش .
كسى كه همواره در ياد خداوند است ، فكر بد درسر نمى پرورد وتحت تاءثير وسوسه هاى شيطانى وتلقين هاى خائنانه قرارنمى گيرد، او درپرتوذكر خداوند، ضميرى روشن وبصيرتى واقع بين دارد، هرگز صراط مستقيم الهى را در شئون مختلف زندگى ترك نمى گويد.
عن على (ع ) قال : دوام الذكر ينيرا القلب والفكر. (520)
على (ع ) فرمود: بر اثر ذكر دائمى خداوند، قلب وفكر نورانى وروشن مى شود.
حضرت زين العابدين (ع ) در قطعه دعاى مورد بحث امروز، پس از در خواست صلوات بر حضرت محمد وآلش ، به پيشگاه الهى عرض ‍ مى كند:
ونبهنى لذكرك فى اوقات الغفلة .
بار الها! در مواقع غفلت به من آگاهى وبيدار دلى عطا فرما كه همواره دلم در ياد تو باشد.
حضرت على بن الحسين (ع ) ضمن سخنان خويش حضرت بارى تعالى را از پاره اى صفات تنزيه مى نمايد. من جمله در دعاى روز فطر وجمعه عرض ‍ مى كند:
امام وتمناى ذكر دائم الهى  
لم تكن اناتك عجزا ولا امهالك وهنا، ولا امساكك غفلة . (521)
بار الها! مكث و درنگ نمودن تو براثر عجز نيست ، مهلت دادنت ناشى از سستى ووهن نيست ،خود دارى وامساكت معلول غفلت نيست ، زيرا خداوند از اين صفات وهمانند اينها منزه است .
اما بشر مخلوق حضرت بارى تعالى است واز عوامل گوناگون طبيعى واجتماعى متاءثر مى شود. امام سجاد(ع ) مى خواهد به پيشگاه الهى عرض ‍ كند: بار الها! من خواهان دوام ذكر تو هستم ، علاقه مندم همواره دلم به ياد تومشغول باشد، ممكن است در مواقعى پاره اى از حوادث ورويدادها چند لحظه در ضميرم اثر بگذارد واز ذكر تو غافلم نمايد. بار الها! برمن منت بگذار ودر آن اوقات به ياد خودت متوجه ام فرما تا هرگز دلم از ياد تو فارغ نگردد وپيوسته از افتخار ذكرت برخوردار باشيم .
86: واستعملنى بطاعتك فى ايّام مهلة .  
حضرت على بن الحسين (ع )دراين جمله ازدعاى شريف مكارم الاخلاق ،ازپيشگاه بارى تعالى درخواست مى نمايد:بارالها!درذايام عمركه مهلت خودسازى ونيل به كمال انسانى است ،مرابه طاعت وفرمان برى خودت وادارساز.
معنى مهلت  
امام (ع )دراين جمله ازدعا كلمه مهلت رابه كاربرده ودرخواست دارد نعمت مهلت ،كه عطيه حضرت بارى تعالى است در طاعت ذات اقدس ‍ اومصروف گردد.براى آنكه به محتواى كلام حضرت سجاد(ع )واقف شويم لازم است درآغازسخن معنى مهلت ازنظرلغت عرب توضيح داده شود.
المهله الرفق وامهله انظره ورفق به ولم يعجل عليه . (522)
مهلت عبارت ازمدارانمودن است وبه معناى به ديگرى مهلت دادن ،بااومدارانمودن وبروى تعجيل نكردن است .
رفق ومداراهمانندحلم وعفو،ازجمله صفات حضرت بارى تعالى است وانسانها نيزاگر خودرابه آن صفات متّصف نمايند،به نسبت ازنعمت كمال برخوردارگرديده اند.درسخنرانى امروز،قسمتى از بحث به فيض مهلتى كه بار يتعالى در دنيا به مردم اعطا فرموده اختصاص داده مى شود ودرقسمت ديگر، قدر ومنزلت رفق در زندگى اجتماعى مردم با استناد به احاديث اولياى دين تبيين مى گردد.
تفاوت آثار گناهان  
تمام گناهان ، سرپيچى از اطاعت خداوند است وهمه گناهكاران استحقاق كيفر دارند، بااين تفاوت كه بعضى از گناهان تجاورز به مال يا عرض مردم است و درجامعه ناامنى واختلال به وجود مى آورد. دراين قبيل جرايم ، حكومت اسلامى موظف است سريعا مجرم رابه محاكم قضايى تسليم كند ومجازات قانونى اش تعيين گردد ودر اسرع وقت به كيفر برسد. بعضى از گناهان كه درجامعه ايجاد اختلال وبى نظمى نمى نمايد، اما انسان را از تعالى منعوى وتكامل شايسته مقام انسان باز مى دارد وسدّ راه سعادت واقعى مى شود، مانند نماز نخواندن ، روزه نگرفتن ، دروغ گفتن ، براى اغفال مردم ريا كردن ، وديگر اعمالى از اين قبيل كه همه آنها گناه وسرپيچى از اطاعت بارى تعالى است . كسانى كه مرتكب آنها مى شوند، استحقاق كيفر دارند، اما خداوند درگكيفرشان تعجيل نمى كند وبا آنان مدارامى نمايد.
تعجيل حكومت اسلام در كيفر قاتل ودزد وراهزن به منظور حفظ امنيت اجتماعى وعبرت افراد ماجراجو اخلال گر است . بعلاوه ، اگر حكومت در كيفر اين قبيل جنايتكاران تسريع ننمايد، ممكن است مجرم از فرصت سوء استفاده كند وبه گونه اى خود را ازقلمرو حكومت برون افكندوفرار كند. اما گناهانى را كه خداوند در كيفرشان تسريع نمى نمايد، اولا از اين جهت است كه با تاءخير مجازات آنان اختلالى درنظم اجتماع پديد نمى آيد، وثانيا مجرم با تعويق مجازات نمى تواند ازحكومت الهى فرار كند. على (ع ) ضمن دعا به پيشگاه الهى عرض ميكند:
ولايمكن الفرار من حكومتك . (523)
بار الها! فرار از حكومت وفرمانروايى تو براى احدى ممكن نيست .
امام سجاد(ع ) دراين زمينه سلطه وقدرت بار ى تعالى را به بيان ديگرى ذكر نموده است .
وقد علمت انّه ليس فى حكمك ظلم ولافى نقمتك عجله وانّما يعجل من يخاف الفوت وانّما يحتاج الى الظلم الضعيف وقد تعاليت يا الهى عن ذلك علوا كبيرا. (524)
تنزه الهى از ظلم و عجله  
بار الها! تحقيقا دانستم كه نه درحكم تو ظلم است ونه درعقابت تسريع وتعجيل ، چه آنكس كه از فوت مقصود خادف باشد، عجله مى كند وكسى كه ناتوان وضعيف است به ستم نياز دارد. بار الها! مقام رفيع تو بسيار برتر وبلند پايه تر از اين امر است .
مهلت خداوند وبه خود آمدن گناهكار  
ازآنچه مذكور افتاد، روشن شد كه گناهانى كه امنيت جامعه را متزلزل مى كند واختلال و بى نظمى به وجود مى آورد، حكومت اسلام موظف است در كيفر مرتكبين تسريع نمايد وهرچه زودتر آنان را به مجازات قانونى برساند. اما گناهانى كه به امنيت عمومى ضرر نمى زند، خداوند به گناهكاران مهلت مى دهد ودر مجازاتشان تسريع نمى نمايد وبه شرحى كه توضيح داده مى شود، اين خود يكى از نعمتها وعنايات بزرگ بارى تعالى نسبت به آنان است . چه بسيار افرادى كه در اثر سوء تربيت يا محيط فاسد ويا رفقاى بد يا اقتضاى دوران جوانى يا ديگر عواملى از اين قبيل ، قسمتى از عمرشان به عصيان وسرپيچى از اطاعت امر الهى سپرى گرديده ودر صف گناهكاران قرار گرفته بودند، ولى معرفت فطرى ، وجدان اخلاقى ، وعقل واقع نگر كه پايگاههاى اصلى ايمان وانسانيت اند، در نهادشان وجود داشت وبراثر برخورد با يك الهى بيدار دل ، ياشنيدن يك كلام هدايت بخش ، يا مشاهده عمل يك مومن واقعى ، منقلب شدند، به خود آمدند، راه حق را درپيش ‍ گرفتند، وتا پايان عمر از صراط مستقيم منحرف نشدند، واين موفقيت ها بر اثر مهلتى است كه خداوند دردنيا به گناهكاران اعطا فرموده است . اگر قضاى الهى براين تعلق مى گرفت كه هر گناهكارى را بدون مهلت مجازات نمايد، اين همه موفقيت نصيب انسانها نمى گرديد يا به سبب كيفر عمل از ميان مى رفتند ويا براثر ياءس ونااميدى به اطاعت حق تعالى مصصم نمى شدند. بنابراين ، مهلتى كه خداوند دردنيا به گناهكاران داده از عطاياى بزرگ بارى تعالى است . از اين راه است كه معصيت كاران به خدا باز مى گردند وبه تعالى وتكامل انسانى نايل مى شوند. فضيل بن عياض كه در عصر امام صادق (ع ) مى زيست ، از زهاد معروف زمان خويش بود وحديثى از آن حضرت نقل نموده است .
قال : قال لى ابو عبداللّه (ع ) اتدرى من الشّحيح ؟ قلت هو البخيل . فقال الشّحّ اشدّ من البخل ، انّ البخيل يبخل بما فى يده والشّحيح يشحّ على فى ما ايدى النّس وعلى ما يده حتّى لايرى فى ايدى الناس شيئا الّا ان تمنى ان يكون له بالحلّ والحرام ، لايشبع ولا ينتفع بما رزقه اللّه . (525)
مى گويد: امام صادق (ع ) به من فرمود: آيا مى دانى شحيح كيست ؟ عرض كردند: بخيل است . فرمود: شحّ از بخل شديدتر است ، بخيل به چيزى كه خود دردست دارد بخل مى كند ولى شحيح از آنچه دردست مردم است ودر دست خود اوست بخل دارد، حتى در دست مردم چيزى را نمى بيند مگر آنكه تمنا مى كند كه آن چيز مال اوباشد، خواه از راه حلال يا حرام . هرگز سير نمى شود وازآنچه خداوند به وى روزى نموده ، منتفع نمى گردد.
انتباه يك گناهكار جسور 
ويحكى انه كان فى اول امره يقطع الطريق بين ابيورد وسرخس وعشق جاريه فبينما يرتقى الجدران اليها سمع تاليا يتلوا: الم ياءن للّذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكراللّه ، فقال : يارب !قد آن . فرجع و آوى الى خربه فاذن فيها رفقه . فقال بعضهم نرتحل وقال بعضهم حتى نصبح فان فضيلا على الطريق يقطع علينا. فتاب الفضيل وآمنهم . (526)
حكايت شده است كه فضيل بن عياض در اوايل كار خود بين ابيورد وسرخس راهزنى مى كرد. عاشق دخترى شد. شبى قرار بود نزد او برود. موقعى كه از ديوار بالا مى رفت كه به خانه معشوقه وارد شود، از منزل همسايه صداى تلاوت قرآن شنيد وقارى آيه اى را خواند كه ترجمه اش اين است : آيا هنوز وقت آن نرسيده كه دل افرادى كه ايمان آورده اند از خدا بترسد؟ اين آيه در اعماق وجود فضيل بن عياض اثر عميق گذارد وبلافاصله گفت : پروردگارا! وقت آن رسيده است از راهى كه آمده بود برگشت وبه قطعه زمين غير معمورى كه درآن نزديك بود، رفت اتفاقا در آن قطعه زمين چند نفر رفيق همسفر بودند، بعضى از آن رفقا گفتند حركت كنيم و بعضى گفتند تا صبح بايد اينجا بمانيم ، زيرا فضيل در راه است واموال ما را مى برد. فضيل از شنيدن اين سخن ناراحت وشرمگين شد، همان موقع از كار زشت خود توبه كرد وبه آن مسافرين براى رفتن ايمنى داد.
گناهكارانى كه از مهلت خدا استفاده نمى كنند 
فضيل يكى از افرادى بود كه با شنيدن آيه اى ازقرآن شريف متنبه شد، از مهلت خدا داد استفاده نمود وبه سوى پروردگار خويش باز گشت . نظير فضيل در طول قرون واعصار بسيار بوده اند كه به خود آمده ، وا زگناهان خويش استغفار نموده وراه مرضى الهى درپيش گرفته اند. اما بعضى از افراد سيه روز بد بخت از مهلتى كه دارند سوء استفاده مى كنند، بر كفر وناپاكيهاى خود مى افزايند، بار جرايم وجنايت خويش را سنگين تر مى كنند. خداوند درباره اينان فرموده است :
ولايحسبن الّذين كفروا انّما نملى لهم خير لانفسهم انّما نملى لهم ليزدادوا اثما ولهم عذاب مهين . (527)
آنان كه كفر آورده اند گمان مبرند مهلتى را كه خدا به آنان داده به خير وسعادت آنهاست ، بلكه مهلت داده براى امتحان ،
تاجرايم را افزايش دهند و به قيامت عذابى خوار كننده دارند.
فرعون عصر موسى (ع ) از اين گروه بود. خداوند براى اتمام حجت به حضرت موسى وهارون فرمود:
فقولا له قولالينا لعله يتذكر او يخشى . (528)
با او به نرمى سخن بگوييد شايد متذكر شود واز آفريدگار بزرگ جهان بترسد.
اما فرعون خودسر ومغرور پس از مشاهده آيت كبراى بارى تعالى به سر كشى وطغيان خويش افزود ودر مقام ابراز قدرت بيشترى برآمد. قرآن دراين باره مى فرمايد:
فحشر فنادى . فقال انا ربّكم الى على . (529)
درباريان را گرد خود جمع نمود وبافرياد گفت : من پروردگار بزرگ شما هستم .
هر روز كه از عمرش مى گذشت ، يك روز از مهلت اعطايى بارى تعالى بر وى سپرى ميگرديد وسرانجام خود ولشكريانش در دريا غرق شدند. او به قدرى ازخويشتن در دلهاى مردم اثر قدرت وعظمت به جاى گذارده بود كه مرده اش را باور نمى كردند ومى گفتند مقام او بالاتر ازآن است كه مرگ بر وى سلطه پيداكند وبه حياتش خاتمه دهد.
خودسرى و غرور فرعون  
القمى : انّ موسى (ع ) اخبر بنى اسرائيل انّ اللّه قد اغرق فرعون فلم يصدقوا. فامراللّه البحر فلفظ به على ساحل البحر حتى راوه ميتا. (530)
در حديث است كه موسى (ع ) به بنى اسرائيل خبر داد كه خداوند فرعون را غرق نمود. بنى اسرائيل موسى (ع ) را تصديق نمودند. از اينرو بارى تعالى به دريا امر فرمود: با امواج خود جسد مرده فرعون به ساحل افكند تا مردم مرده او راببينند.

خداوند درقرآن شريف فرموده :
فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آيه . (531)
امروز بدنت را از دريا بيرون مى افكنيم تا براى مردم بعد ازتو درس عبرت باشد.
حفارى جالب وعبرت انگيز 
نه تنها جسد بى جان فرعون براى مردم آن روز كه پس از مرگ وى زنده بودند مايه عبرت بود، بلكه هم اكنون با گذشت قرن هاى متمادى براى مردم كنونى جهان نيزآموزنده وعبرت انگيز است دهها سال قبل ، يكى از روزنامه ها خبرى ررانوشته بود كه ضمن حفاريهاى علمى كه در مصر انجام مى شد به سردابى دست يافتند كه جنازه موميايى شده فرعون عصر موسى (ع ) درآنجا بود وبه ديوارهاى آن سرداب متجاوز از صد كيلو ورق طلا با وضع مخصوصى نصب شده بود ودر اطراف جسد فرعون چيزهايى كه متعلق به شخص او يا در عصر سلطنت او بوده ، قرار داشت . دولت مصر طلاهاى اطراف سرداب را به خزانه مملكت برد وجسد فرعون را با تمام آنچه در اطرافش بود، به موزه اى منتقل نمود وهم اكنون كسانى كه براى تماشاى آثار حيرت انگيز كشور مصر به آن سرزمين مى روند، ضمن مشاهده آن آثار موزه فرعون عصر موسى (ع ) رانيز مى بينند. يكى از شعراى قوى ايران چندين سال قبل به مصر رفته ، آن موزه را ديده وبا ذوق سر شار خويش ، اشعارى آموزنده وعبرت انگيز سروده ومنظره داخلى موزه را مجسم ساخته است وچون محتواى اشعار مايه تنبه است ، براى استفاده شنوندگان محترم دراينجا نقل مى شود:

به مصر رفتم وآثار باستان ديدم
به چشم ، آنچه شنيدم به داستان ديدم
بسى چنين وچنان خوانده بودم از تاريخ
چنين فتاد نصيبم كه آن چنان ديدم
گواه قدرت شاهان آسمان درگاه
بسى هرم به زمين برسرآسمان ديدم
زروزگار كهن در حريم الاهرام
نشان روز نو ودولت جوان ديدم
گذشته در دل آينده هرچه پنهان است
به مصر ازتو چه پنهان كه بر عيان ديدم
تو كاخ ديدى ومن خفتگان در دل خاك
تو نقش قدرت ومن نعش ناتوان ديدم
تو تخته ديد ومن بخت واژگون ازتخت
توصخره ديد ومن سخره زمان ديدم
تو چشم ديدى ومن ديده حريصان باز
هنوز در طمع ملك جاودان ديدم
تو سكه ديدى ومن در رواج سكه سكوت
تو حلقه ، من به نگين نام بى نشان ديدم
تو آزمندى فرعون ومن نياز حكيم
تو گنج خسرو ومن رنج ديهقان ديدم
ميان اين همه آثار خوب وبد به مثل
دو چيز ازبد وازخوب تواءمان ديدم
يكى نشانه قدرت يكى نشانه حرص
كه بازمانده زميراث خسروان ديدم
تفاوت انسانها درايام مهلت  
خلاصه ، ايام مهلت حضرت بارى تعالى براى كسانى كه به او ايمان دارند بسيار مغتنم است وهمه آنها مى توانند از اين مهلت گرانقدر به نفع انسانيت وتعالى معنوى خويش استفاده نمايند. اما بهره گيرى مردم به اعتبار تفاوت ايمان وچگونگى اعمالشان متفاوت است . بعضى براى جبران لغزشهاى گذشته خويش متوجه پروردگار مى شوند وبا حال تضرع وزبان استغفار از پيشگاه او درخواست عفو وبخشش مى نمايند. بعضى كه بالنسبه صحيح العمل ودرستكار بوده اند، به پيروى از اولياى دين ، هر روز مكرر استغفار مى كنند، ولى قسمت اعظم اوقات مهلتشان در مباحات و اعمالى كه فاقد ارزش معنوى وروحانى است مى گذرد. اما امام سجاد(ع ) در جمله دعاى مورد بحث امروز ازپيشگاه خداوند درخواست مى نمايد كه موجباتى رافراهم نمايد تا اوقات مهلتش در طاعت ذات اقدس الهى مصروف گردد.
واستعملنى بطاعتك فى ايام المهلة .
بار الها! درايام عمر كه مهلت خود سازى ونيل به كمال انسانى است مرا به طاعت وفرمانبرى ذات اقدست وادار ساز.
در آغاز سخن به عرض رسيد كه مهلت در لغت عرب به معناى مدارا ورفق است وچون رفق از صفات حميده انسان است و رعايت آن در روابط اجتماعى بسيار سودمند ومفيد است ، برآن شدم كه نيمه اول بحث را به مهلت اختصاص دهم ودر نيمه دوم مطالبى را باستفاده از روايات وآثار اجتماعى آن به عرض شنوندگان محترم برسانم .
مدارا حاوى خير دنيا وآخرت است  
عن النبى (ص ) قال : امرنى ربّى بمدارا الناس كما امرنى باداء الفرائض . (532)
رسول اكرم (ص ) فرمود: پروردگارم مداراى با مردم را به من امر نمود، همان طور كه به اداى فرايض ماءمورم فرمود.
از اين روايت استفاده مى شود كه مداراى با مردم در تبليغ اسلام همان اندازه مهم است كه اداى فرايض اسلامى در قوام دين اهميت دارد؛ با ترك واجبات ، اسلام به ضعف مى گرايد وبا ترك مدارا، تبليغ دين از پيشروى وگسترش بازمى ماند.
وعنه (ص ): ما وضع الرفق على شى ء الّا زانه ولا وضع الخرق على شى ء الّا شاءنه ، غفمن اعطى الرفق اعطى خير الدنيا والآخرة ، ومن حرمه خيرالدنيا والآخرة . (533)
ونيز فرموده است : رفق ومدارا در چيزى قرار داده نمى شود، مگر آن رازينت مى دهد وخشونت وتندى برچيزى قرار داده نمى شود مگر آن را زشت مى كند، پس اگر به كسى رفق ومدارا عطا شود، خير دنيا وآخرت به وى عطا شده است وكسى كه از مدارامحروم باشد از خير دنيا وآخرت محروم خواهد بود.
عن موسى الكاظم (ع ) قال : ياهشام ! عليك بالرفق فان الرفق يمن والخرق شوم . انّ الرفق والبرّ وحسن الخلق يعمر الديار ويزيد فى الرزق . (534)
امام كاظم (ع ) به هشام فرمود: بر تو باد به رفق ومدارا كه رفق مبارك است وخشونت شوم . مدارا ونيكوكارى وحسن خلق ، شهر هارا آباد مى كند وارزاق را افزاى شم يدهد.
عن على (ع ) قال : الرفق ييسر الصعاب ويسهل شديد الاسباب . (535)
على (ع ) فرموده : رفق ومدارا مشكلات را سهل مى كند واسباب ووسايل سخت راآسان مى سازد.

 

next page

back page