شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۳)

محمد تقی فلسفی

- ۸ -


معنى تاج 
التيجان جمع تاج وهو ما يصاغ للملوك من الذهب والجوهر. (243)
تيجان جمع تاج است و آن چيزى بود كه از طلا و جواهر براى سلاطين مى ساختند، تا در مواقع خاص بر سر بگذارند.
در روزگار گذشته ، تاج به نظر مردم نشانه بزرگى و عظمت و علامت سلطه و قدرت تلقّى مى شد و بشرى را تا جدار مى خواندند كه در جامعه شاغل عالى ترين و رفيعترين مقام مادّى و ظاهرى بوده و بر مردم حكومت و فرمانروايى داشته است . امام سجّاد (ع ) در جمله اول دعاى مورد بحث امروز، از كلمه تاج استفاده نموده و از پيشگاه الهى درخواست دارد:
وتوجنى بالكفاية .
بار الها! سَرَم را به تاج كفايت بپوشان .
امام (ع ) و تاج انسانيّت  
قبل از آنكه معناى كفايت از نظر لغت توضيح داده شود، دو تفاوت اساسى بى تاج سلاطين و تاج مورد درخواست امام سجاد(ع ) به عرض ‍ مى رسد. تاج سلاطين ، نشانه قدرت مادّى و زندگى بشرى است و تاج مورد درخواست امام سجاد(ع ) ناظر به انسانيّت و تعالى معنوى است ؛ تاج سلاطين را از طلا و جواهر مى ساختند و تاج مورد درخواست امام سجاد(ع ) از كرايم اخلاق و سجاياى حميده به دست مى آيد. راغب در معناى كفايت مى گويد:
الكفاية ما فيه بلوغ المراد فى الامر، قال : وكفى اللّه المؤ منين القتال ، انا كفيناك المستهزئين . (244)
معنى كفايت  
كفاية چيزى است كه در آن نيل به مقصود و دست يافتن به مراد نهفته است . سپس به دو آيه از قرآن شريف استشهاد مى نمايد؛ در يك آيه فرموده است : خداوند امر قتال مؤ منين را كفايت مى فرمايد، و در آيه ديگر فرموده : كسانى كه تو را استهزاء مى كنند، كفايت امرشان با ماست .
علامه ، سيد على خان ، مى گويد:
الكفاية الاستغناء من كفى الشى ء يكفى كفاية اذا حصل الاستغناء عن غيره . (245)
كفاية به معناى استغناء و بى نيازى است و كفايت ، زمانى گفته مى شود كه بى نيازى از غير تحقّق يابد.
مقصود از تاج اكتفا و بى نيازى از غير، كه مورد درخواست امام سجاد(ع ) است ، غناى نفس و بى نيازى طبع است ، نه ثروت اندوزى و گردآورى مال .
عن النبى صلى اللّه عليه و آله قال : ليس الغناء فى كثرة العرض و انما الغناء من النفس . (246)
رسول اكرم (ص ) فرموده : غنى و بى نيازى در كثرت اموال و اعراض دنيوى نيست ، بلكه غناى ارزشمند و شايسته انسان ، بى نيازى نفس اوست .
ارزش بى نيازى نفس  
آن كس كه روحش قوىّ است و طبعى بى نياز دارد، همواره در جامعه با سربلندى و عزّت نفس زندگى مى كند و تاج پرافتخار قناعت را بر سر دارد و كمترين اعتنا به ثروت مالداران نمى نمايد.
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : من قنع بما رزقه اللّه فهو من اغنى الناس . (247)
امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه به رزق خداوند راضى است ، او از غنى ترين مردم است .
برعكس ، كسانى كه دچار بيمارى حرص اند و به رزق خداداد قناعت نمى كنند، طبعى گدا و نيازمند دارند، هر قدر ثروتشان افزونتر شود، فقرشان آشكارتر مى گردد تا جايى كه تملك همه دنيا آنها را سير نمى كند. حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به هشام فرمود:
ياهشام : ان كان يغنيك ما يكفيك فادنى ما فى الدنيا يكفيك فان كان لايغنيك فليس شى ء من الدنيا يكفيك . (248)
اى هشام ! اگر انچه براى تو كافى است بى نيازت مى نمايد، كمترين متاع دنيا براى تو كافى است و اگر آنچه مايه بى نيازى توست كفايتت نمى كند، پس ‍ هيچ چيز دنيا براى تو كافى نخواهد بود.
معناى ديگر كفايت كه در دعاى امام سجّاد(ع ) آمده ، لياقت و شايستگى انجام امرى است كه شخص عهده دار آن مى گردد و اين معنى علاوه بر آنكه از لغت استفاده مى شود، در پاره اى از روايات ، كلمه كفايت به همان معنى به كار رفته است . به شرحى كه قبلا ذكر شد، راغب گفته :
الكفاية ما فيه بلوغ المراد فى الامر.
كفاية آن چيزى است كه رسيدن به مقصود در آن وجود دارد.
لياقت شرط قبول مسئوليت  
سپس به دو آيه از قرآن شريف استشهاد نموده بود. هر كس بخواهد در جامعه مسئوليّت كارى را بپذيرد، بايد حتما داراى شايستگى و صلاحيّت علمى و عملى باشد تا بتواند به خوبى از عهده برآيد و انجام آن موجب سربلندى و افتخارش گردد. و اگر شايستگى نداشته باشد، طوبى نمى كشد كه او را طرد مى كنند و بايد سرافكنده از مسؤ ليّتى كه به عهده گرفته بود، كنار برود.
عن على عليه السلام قال : من رفع بلا كفاية وضع بلا جناية . (249)
على (ع ) فرموده : كسى كه بدون صلاحيّت و كفايت در جامعه رفعت و مقام به دست آورد، بدون آنكه مرتكب خيانت و جنايتى شده باشد، ساقط مى گردد.
وعنه عليه السلام : من احسن الكفاية استحق الولاية . (250)
و نيز فرموده است : انسانى كه از كفايت و شايستگى خوب برخوردار است ، استحقاق فرمانروايى دارد.
يكى از تمايلات عالى انسانى كه اعمال و به كار بستن آن موجب محبوبيّت در پيشگاه الهى است ، دگر دوستى و مهر به همه انسانهاست و اين مطلب در خلال بعضى از روايات رسول اكرم (ص ) و ائمّه معصومين عليهم السلام توصيه شده است .
عن النبى صلى اللّه عليه و آله : الخلق عيال اللّه ، فاحب الخلق الى اللّه من نفع عيال اللّه وادخل على اهل بيت سرورا. (251)
محبوبترين فرد نزد خداوند 
رسول اكرم (ص ) فرموذ: مردم رزق خواران خدا هستند و بهترين خلق نزد بارى تعالى كسى است كه به رزق خواران خداوند نفعى برساند و دل آنان را شاد و مسرور نمايد.
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : سئل رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله ، من احب الناس الى اللّه ؟ قال : انفع الناس للناس . (252)
امام صادق (ع ) فرمود: از پيمبر گرامى (ص ) سؤ ال شد: محبوبترين مردم نزد خداوند كيست ؟ حضرت پاسخ داد: نافعترين مردم به مردم .
معاملات و معاشرتهاى مسلمانان با تمام مردم جهان بايد بر اساس انصاف باشد و انصاف ، از درسهاى الهامى بارى تعالى است كه خداوند با سرشت بشر آميخته و همه انسانها عمل منصفانه و عمل خلاف انصاف را درك مى كنند.
رعايت انصاف با همه انسانها 
عن على عليه السلام قال : عامل سائر الناس بالانصاف وعامل المؤ منين بالايثار. (253)
على (ع ) فرموده : رفتارت با همه مردم جهان بر اساس انصاف باشد و با مؤ منين و برادران دينيت بر پايه از خودگذشتگى و ايثار.
بنابر اين احتمال كه مذكور افتاد، معناى جمله اول دعاى امام سجّاد(ع ) موضوع بحث امروز چنين مى شود:
وتوجنى بالكفاية .
بار الها! تاج كفايت و لياقت را بر من بپوشان كه بتوانم از راه بشر دوستى و خدمت به انسانها عموما، و با مواسات و ايثار به برادران ايمانى و دينى خصوصا، حمايت و حبّ تو را به خود جلب كنم و از اين افتخار بسيار بزرگ و گرانقدر بهره مند گردم .
امام سجاد(ع ) در جمله دوم دعاى موضوع بحث امروز، به پيشگاه الهى عرض مى كند:
وسمنى حسن الولاية .
بار الها! در كارى كه از پى آن مى روم و به عهده مى گيرم ، موجباتى را فراهم آور كه در انجامش بخوبى قيام نمايم . راغب مى گويد:
معنى سَوْم  
السوم اصله الذهاب فى ابتغاء الشى ء فهو لفظ لمغنى مركب من الذهاب والابتغاء. (254)
معناى اصلى سَوْم ، رفتن از پى چيزى و طلب كردن آن است ، پس ‍ سَوْم يك لفظ است براى معناى مركب : يكى رفتن ، و آن ديگر طلب نمودن .
كلمه ولاية از نظر لغت ، داراى معانى متعدّدى است و مناسبترين معنى در اين عبارت امام (ع )، تمنّى و تصدّى امر است . مطلب اين جمله دعاى حضرت سجّاد(ع ) در باب حسن ولايت از امورى است كه بيش و كم بسيارى از مردن به آن مبتلا هستند و بايد از خداوند استمداد كنند تا بتوانند آن را به خوبى انجام نمايند و از موارد مهم تولّى و تصدّى كه بايد به درستى انجام پذيرد، مسؤ ليّت تربيت فرزند است .
حُسن تربيت فرزند 
عن على بن الحسين 8: واما حق ولدك فان تعلم انه منك ومضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره وانك مسؤ ول عما وليته به من حسن الادب والادلالة على ربه عزوجل والمعونه له على طاعته فاعمل فى امره عمل من يعلم انه مثاب على الاحسان اليه ، معاقب على الاساءة اليه . (255)
امام سجّاد(ع ) فرموده : اما حقّ فرزندت به تو اين است كه بدانى او از توست و وابسته به تو در خير و شرّ دنيا، و مسئول ولايتى هستى كه درباره اش به تو اعطا گرديده ، از حُسن ادب و راهنماييش به خداوند و يارى او در طاعت بارى تعالى ؛ پس عملت در تربيت وى ، عمل كسى باشد كه بداند در حسن تربيتش اجر دارد و در سوء تربيتش معاقب است .
ولايت تربيت فرزند عطيّه الهى و مسئوليّتى است كه خداوند به عهده مربيّان گذارده است . اما در بعضى از مواقع ، ولايت از ناحيه مردم به والى اعطا مى گردد. اگر مردم ولايت امر خود را به شخصى واگذار كنند كه در جامعه عالمتر از او وجود دارد، با اين عمل ناروا خويشتن را به انحطاط سوق داده و به پستى گرايش يافته اند.
از عوامل سقوط اجتماع  
عن النّبى صلّى اللّه عليه وآله قال : ما ولّت امّة امرها رجلا وفيها اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتى يرجعوا الى ما تركوه . (256)
رسول اكرم (ص ) فرموده : هيچ امّتى ولايت امر خود را به مردى برگذار نكرده است با آنكه عالمتر از او در امّت وجود داشته ، مگر آنكه كار آنان ، همواره به پستى كشيده مى شود تا زمانى كه از خطاى خويش برگردند و انسان عالمتر را انتخاب نمايند.
تولّى و تصدّى امور مردم در هر يك از شئون اجتماعى ، امرى است بسيار مهم و اگر كسى عهده دار مسئوليتى شود و آن را به شايستگى و خوبى انجام دهد، از آجرهاى دنيوى و اخروى برخوردار مى گردد، وحضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله ضمن يك روايت قسمتى از پاداشها را ذكر فرموده است :
پاداش حُسن اداره امور 
عن النبى صلى عليه وآله : من ولى شيئا من امور امّتى فحسنت سريرته لهم رزقه اللّه تعالى الهيبة فى قلوبهم و من بسط كفه لهم بالمعروف رزق المحبة منهم و من كفّ عن اموالهم وفّر اللّه عزوجل ماله ومن اخذ للمظلوم من الظالم كان معى فى الجنة مصاحبا ومن كثر عفوه مدّ فى عمره ومن عم عدله نصر على عدوّه . (257)
رسول اكرم (ص ) فرموده : كسى كه ولايت و تصدّى چيزى از امور امّت مرا عهده دار شود و ضمرش نسبت به مردم پاك و منزّه باشد، خداوند هيبتى از او در قلوب مردم قرار مى دهد و اگر دست خود را در كارهاى خوب نسبت به مردم بگشايد، محبوب جامعه مى شود و اگر به مال مردم دست نگشايد، خداوند مالش را زياد مى كند و اگر حق مظلوم را از ظالم بگيرد، در بهشت مصاحب من خواهد بود. اگر عفو و گذشتش بسيار باشد، عمرش طولانى مى شود و اگر عدلش گسترده و عمومى باشد، بر دشمنش پيروز مى گردد.
اسلام و حُسن ولايت  
خلاصه ، حُسن ولايت و خوب انجام دادن كارهايى كه مسلمان به عهده مى گيرد، از تعاليم مهمّ اسلامى است و جمله دوّم دعاى امام سجّاد(ع ) موضوع بحث امروز، ناظر به همين مطلب است :
وسمنى حسن الولاية .
بارالها! كارى را كه در طلبش مى روم و عده دار آن مى شوم ، موفقم بدار كه به خوبى انجام دهم .
اگر كسى سؤ ال كند اين چه كارى است كه امام معصوم با اراده و اختيار خود در طلب آن مى رود و تصدّيش را به عهده مى گيرد و از خداوند درخواست مى نمايد كه آن را به خوبى انجام دهد، شايد بتوان گفت : جمله سوم دعاى مورد بحث امروز، پاسخ به اين پرسش است :
وهب لى صدق الهداية .
بار الها! مرا از موهبت راهنمايى صادقانه مردم بهره مند فرما.
موهبت هدايت صادقانه  
هدايت و راهنمايى مردم ، عالى ترين خواسته رسول اكرم (ص ) و ائمّه معصومين عليهم السلام بود كه در طلبش مى رفتند و با علاقه مندى تصدّى آن را به عهده مى گرفتند و در راه نيل به آن مجاهده و كوشش بسيار مى كردند و همواره از پيشگاه بارى تعالى حُسن انجامش را درخواست داشتند. دو كلمه در جمله سوم دعاى امام (ع ) آمده : يكى صدق است و آن ديگر هدايت .
الصدق بالكسر هو اخبار عن المخبر به على ما هو به مع العلم بانه كذلك . (258)
صدق عبارت است از خبر دادن به چيزى است بر وفق آنطور كه هست با علم گوينده به مطابقت سخنش با واقع .
معنى صدق و هدايت  
فى اسماء اللّه تعالى الهادى . هو الذى بصر عباده وعرفهم طريق معرفته حتى اقروا بربوبيته وهدى كلّ مخلوق الى ما لابدّ له منه فى بقائه ودوام وجوده . (259)
هادى از اسماء خداوند است . او كسى است كه بندگانش را از بينش و بصيرت برخوردار ساخته و راه شناخت خود را به انان معرفى فرموده و بر اثر آن به ربوبيّتش اقرار نموده اند. او كسى است كه همه آفريده هاى خويش ‍ را به چيزى كه در بقا و دوام وجودشان ضرورى بوده ، هدايت فرموده است .
راست گفتن همانند وفاى به عهد و اداى امانت از جمله الهامات الهى است كه به قضاى حكيمانه او با سرشت انسانها آميخته شده و در ضميرشان نهفته است ، و اين الهام همان است كه روان شناسان امروز وجدان اخلاقيش ‍ مى نامند. بنابراين ، كسى كه بر وفق علم خود سخن مى گويد و آن را كه مى داند به زبان مى آورد، راست مى گويد و آن كس كه برخلاف دانسته خود حرف مى زند، دروغ مى گويد.
على (ع ) و معرفى صدق و كذب  
على (ع ) در روايتى سخن راست و دروغ را بر معيار الهام الهى و درك وجدانى سنجيده و چنين فرموده است :
الصدق مطابقة المنطق للوضع الالهىّ، والكذب زوال المنطق للوضع الالهى . (260)
راستى سخن گفتن طبق وضعى است كه خداوند با الهام فطرى در ضمير انسانها قرار داده و دروغ ، خارج شدن منطق از وضع الهى است .
خداوند درباره منافقين دروغگو فرموده است :
يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم واللّه يعلم بما يكتمون . (261)
به زبان چيزى را مى گويند كه در دلشان نيست و خدا مى داند آنچه را كه اينان كتمان مى نمايند.
بموقع است در اينجا توضيحى را به عرض شنوندگان محترم برساند. اگر كسى طبق علم و اعتقاد خويش سخن بگويد و علمش مطابق با واقع و نفس ‍ الامر باشد، كلام او صدق تامّ و تمام است .
صدق تامّ، صدق ناقص و دروغ 
صدق التام هو المطابقة للخارج والاعتقاد معا. (262)
صدق و راستى تامّ و كامل آن است كه سخن گوينده مطابق با واقع و همچنين موافق با علم و اعتقاد وى باشد. اگر كس سخن بگويد طبق علم و اعتقادى با علم و اعتقاد وى باشد. اگر كسى سخن بگويد طبق علم و اعتقادى كه دارد، ولى علمش مطابق با واقع نباشد، او در سخن صادق است اما صدقش تامّ و كامل نيست . اگر كسى سخنى بگويد مطابق با واقع و نفس الامر، امّا به گفته خويش اعتقاد نداشته باشد، او دروغگوست و اين مطلب صريحا در قرآن شريف آمده است .
اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول اللّه واللّه يعلم انك لرسوله واللّه يشهد ان امنافقين لكاذبون . (263)
وقتى منافقين نزد تو آمدند و گفتند: شهادت مى دهيم كه تو رسول خدايى و خدا مى داند كه تو رسول او هستى و خداوند شهادت مى دهد كه منافقين دروغ مى گويند.
منافقين به نبوّت پيمبر گرامى (ص ) كه امرى است واقعى ، شهادت مى دهند و خداوند نيز رسالت آن حضرت را تاءييد مى نمايد، امّا چون منافقين برخلاف اعتقاد خود سخن مى گويند، پروردگار آنان را دروغگو خوانده است .
امام سجاد(ع ) در جمله سوّم دعاى مورد بحث امروز، به پيشگاه الهى عرض مى كند:
وهب لى صدق الهداية .
بار الها! مرا از موهبت هدايت صادقانه برخوردار فرما.
دو شرط اصلى در هدايت  
مقصود امام (ع )، هدايت مردم به تعاليم قرآن شريف و ارائه راه خودسازى و نيل به مقام شامخ انسانيّت است . از آنچه مذكور افتاد به اين نتيجه مى رسيم . كه هدايت مردم با صدق تامّ و كامل ، زمانى تحقق مى يابد كه حتما واجد دو شرايط اصلى و اساسى باشد: اول ، كسى كه واضح مقرّرات و تعاليم هدايت است بايد خود، تمام حقايق نجات بخش و سعادت آفرين را آنطور كه هست بداند و همه موادّ هدايتش طبق واقع و نفس الامر باشد تا بتواند مردم را به سر منزل انسانيّت برساند و ايصال به مطلوب بنمايد. دوم ، آن كس كه مى خواهد برنامه هدايت واقعى را بين مردم نشر دهد و به آنان ابلاغ نمايد، بايد خود به آن مؤ من باشد تا بر وفق عقيده سخن بگويد و هر چه بيشتر و بهتر در جامعه اثر بگذارد و اين هر دو شرط در هدايت تشريعى دين مقدّس اسلام وجود دارد. اما شرط اول ، واضع قوانين و مقرّرات هدايت در شرع اسلام ، ذات اقدس الهى است ؛ آن كس كه خود آفريدگار بشر و خالق تمام عوالم هستى است ، او كه علم نامحدودش به حقايق اشياء احاطه دارد و از كوچكترين موجود جهان هستى آگاه است .
وما يعزب عن ربك من مثقال ذرّة فى الارض ولا فى السّماء. (264)
از علم پروردگار تو، ذرّه و كوچكتر از ذرّه در زمين و آسمان پنهان نيست .
هدايت نجات بخش  
پس آنچه در اسلام براى هدايت مردم به عنوان روا يا ناروا معرفى شده ، از ناحيه بارى تعالى و طبق واقع و نفس الامر است و بر اثر تخلّف هر يك از آن دو، به نسبت يا خيرى از دست مى رود يا آنكه شرّى به بار مى آيد. پس ‍ هدايت نجات بخش يعنى هدايتى كه تعاليمش مطابق با واقع است و كمترين دستور انحرافى در آن راه ندارد، هدايت حضرت بارى تعالى است و اين آيه در قرآن شريف ، مبيّن اين حقيقت است :
قل ان هدى اللّه هو الهدى . (265)
پيمبر گرامى ! به مردم بگو هدايت الهى است كه هدايت واقعى و منطبق با حقيقت و نفس الامر است .
اما شرط دوم : تبليغ كننده و نشردهنده برنامه هدايت بارى تعالى حضرت محمد بن عبداللّه صلى اللّه عليه و آله ، رسول معظم اسلام است و او خود به تمام دقايق وحى و برنامه هدايت پروردگار ايمان قطعى دارد. قرآن شريف در اين باره فرموده است :
آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه . (266)
پيشواى اسلام به آنچه از طرف بارى تعالى بر وى نازل شده است ، ايمان دارد.
بنابراين ، او در تبليغ اسلام بر اساس ايمان و به انگيزه اعتقاد سخن مى گويد و اين معناى صدق تامّ و تمام است ، زيرا از طرفى اصل تعاليم شرع اسلام مربوط به خداوند عالم به واقعيتها و حقايق است و از طرف ديگر گوينده آن از روى اعتقاد واقعى سخن مى گويد. براى نيل به هدايت راستين هداة الهى بايد مشكلات بسيارى را تحمّل نمود و منازل سخت و راههاى صعب العبورى را پيمود تا به هدف عالى انسانيّت دست يافت . غلبه بر هواى نفس ‍ و مهار كردن غرايز كور و بيشعور يكى از موانعى است كه بدشوارى مى توان از آن گذشت ، زيرا هوى و غرايز به كشش طبيعى ، طالب آزادى بى قيد و شرط اند و مى خواهند هيچ مانعى ، سدّ راهشان نشود.
اقناع غراى و هوى در حدود مصلحت  
اما پيمودن مدارج كمال و رسيدن به مقام رفيع انسانيّت ايجاب مى كند كه مردم پيروى هوى را ترك گويند، دعوت راهنماى الهى را احابت نمايند، و غرايز را در حدود مصلحت و طبق هدايت خداوند اقناع نمايند وگرنه دچار ضلالت و گمراهى مى شوند و از اوج انسانيّت به حضيض حيوانيّت سقوط خواهند نمود. قرآن شريف در اين باره فرموده :
فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهواءهم و من اضل ممن اتّبع هواه بغير هدى من اللّه . (267)
پيمبر گرامى ! اگر دعوتت را اجابت ننمايند، بدان كه اينان پيرو هواى نفس ‍ خويش هستند و كدام انسان گمراهتر از كسى است كه از هواى نفس خود تبعيّت كند، بدون آنكه از راهنمايى خداوند استفاده نمايد.
انسان موجودى دو بعدى  
آفريدگار توانا به مشيّت حكيمانه خود، هواى نفس و غرايز را كه عامل مؤ ثّر بقاى فرد و نوع است ، در وجود انسان و حيوانات مستقر فرموده ، با اين تفاوت كه حيوانات به هدايت تكوينى خداوند مجازند غرايز خود را آزادانه و بدون قيد و شرط اعمال نمايند، امّا انسان موظّف است هواى نفس و غرايز خويش را با هدايت تشريعى بارى تعالى تعديل كند و آنها را با اندازه گيرى صحيح و در حدود مصلحت اقناع نمايد، زيرا حيوان موجودى است يك بُعدى ، حيوان ساخته شده ، به غرايز حيوانى مجهّز گرديده و در دوران حيات كارى جز اعمال غرايز و بروز دادن خلق وخوى حيوانى ندارد. امّا انسانى موجود است دو بُعدى و با دارا بودن جنبه حيوانى ، واجد مزاياى انسانى و حامل روح الهى است .
او داراى ودايع اختصاصى و ذخاير الهامى است ، قابليّت و استعداش براى پيمودن مدارج كمال ، نامحدود است . خداوند، زمين و محتوياتش را مسخّر او ساخته و به وى اجازه بهره بردارى داده است ، صفات عالى انسانى از قبيل اداى امانت ، وفاى به عهد، انصاف ، راستگويى ، و ديگر مزايا را به وى الهام فرموده و به طور فطرى مجذوب آنهاست ، اگر بخواهد غرايز را بى قيد و شرط اقناع نمايد بايد در مواقعى كه با گناه مواجه مى شود، براى ارضاى غريزه جنسى ، حُبّ مال ، ميل به مقام ، دست يافتن به تمنّيّات ، و ديگر امورى از اين قبيل به انسانيّت و سجاياى انسانى پشت پا بزند، برخلاف انصاف عمل كند، در امانت خيانت نمايد، مرتكب نقض عهد شود، دروغ بگويد، فريب دهد، و ديگر اعمالى از اين قبيل . ارضاى غرايز از مجارى خلاف فطرت ، حركتى ضدّ انسانى و منافى با تعالى و تكامل شايسته مقام رفيع انسان است . بنابراين ، كسى مى خواهد انسان باشد محشور گردد، بايد بر هوى و تمنيّات نفسانى خويش حاكم گردد، غرايز را تعديل نمايد، خواهشهاى نفسانى را در حدود مصلحت و با رعايت شاءن انسان برآورده سازد، هواى نفس را با هدايت تشريعى بارى تعالى تطبيق دهد، از راهنمايى هاى رجال الهى و مردان صادق القول پيروى كند، چنين انسانى مصداق واقعى اين حديث شريف خواهد بود:
على (ع ) و معرفى سعادت  
عن على عليه السلام قال : طوبى لمن غلب نفسه ولم تغلبه وملك هواه ولم يملكه . (268)
على (ع ) فرموده : خير و امنيّت براى كسى است كه بر نفس خود غلبه كند و مغلوب نفس نشود، مالك هواى خويشتن باشد و مملوك هوى نگردد.
برعكس ، كسانى كه مطيع هواى نفس و اسير غرايز خويشتن هستند، عالى ترين كوشش و سعيشان در خوردن و ارضاى غريزه جنسى به كار مى رود و به تعالى معنوى و شاءن روحانى خود توجّهى ندارند، از مقام شايسته انسان محروم اند، و از فيض و رحمت بارى تعالى درو.
عامل دورى از خداوند 
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : ابعد ما يكون العبد من اللّه عزوجل اذا لم يهمه الاّ بطنه وفرجه . (269)
امام صادق (ع ) فرمود: بزرگترين عاملى كه موجب دورى بنده از خداوند مى شود، اين است كه از خود همّت بلند و عالى نشان ندهد، مگر در مورد شكم و شهوت جنسى .
نتيجه آنكه : امام سجاد(ع ) در جمله سوّم درخواست خود، از خداوند تقاضاى هدايت صادقانه مردم را مى نمايد. و اگر مردم بخواهند از هدايت صادقانه كه هدف رسول اكرم (ص ) و ائمّه معصومين عليه السلام بوده ، برخوردار گردند بايد موانع را از ضمير خود برطرف كنند و بالاترين مانع در وجود آنها پيروى از هواى نفس و ارضاى غرايز بى قيد و شرط است .
كسانى كه بنده هوى و مطيع غرايزند، نمى توانند از هدايت صادقانه راهنمايان الهى برخوردار گردند و اين محروميّت ناشى از خود آنهاست .
73: ولا تفتنّى بالسّعة ، وامنحنى حسن الدّعة  ،ولاتجعل عيشى كدّا كدّا.
امام سجاد عليه السلام در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق ، سه درخواست از پيشگاه بارى تعالى مى نمايد. اول : بار الها! با سَعه و گشايش مالى مرا امتحان منما. دوم : بار الها! گذرانى خالى از رنج به من عطا فرما. سوم : بار الها! زندگيم را آميخته به تعب و مشقّت پى در پى قرار مده .
اراده الهى در آزمايش بندگان  
به خواست خداوند توانا، اين سه جمله دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است . اراده حكيمانه بارى تعالى بر اين تعلّق گرفته است كه به ادّعاى ايمان كسانى كه مى گويند ايمان آورده ايم اكتفا نكند، بلكه آنان را آزمايش نمايد تا راستگويان از دروغگويان تميز داده شوند و اين برنامه در اديان قبل از اسلام به موقع اجرا گذارده شده و در دين مقدّس اسلام نيز ادامه يافته و همچنان ادامه خواهد داشت . قرآن شريف در اين باره فرموده :
احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنّا وهم لايفتنون . ولقد فتنّا الّذين من قبلهم فليعلمن اللّه الّذين صدقوا وليعلمنّ الكاذبين . (270)
مردم گمان مى كنند كه تنها به ادّعاى ايمان آوردن واگذارده خواهند شد و آزمايش نمى شوند. چنين نيست . ما كسانى را كه قبل از اسلام بودند امتحان نموده ايم تا گروه راستگو از دروغگو جدا شود.
آزمايش طلا با آتش  
الفتنة ما يتبين بها حال الانسان من الخير والشر. يقال : فتنت الذهب فى النّار اذا جرّبته بها لتعلم انّه خالص او مشوب . (271)
فتنه عملى است كه به وسيله آن حالت آدمى از خير و شرّ آشكار مى گردد، فتنه طلا به آتش وقتى گفته مى شود كه آن را با آتش بيازمايى تا بدانى خالص است يا مشوب .
ارزش اطاعت عملى  
پيمبران الهى براى انسان سازى مبعوث شده اند و كسانى به مقام انسانيّت نايل مى گردند كه به آنان ايمان بياورند و به دستورشان عمل كنند. كسى كه به دستور پيمبر مبعوث عمل نمى كند و فقط به زبان مى گويد: من به او ايمان آورده ام ، همانند بيمارى است كه به دستور پزشك متخصّص عمل نمى كند، فقط از مراتب علمى او تمجيد مى نمايد و مى گويد: من به اين طبيب عالى قدر اعتقاد كامل دارم . با اين سخنان ميان تهى و گفته هاى بدون عمل ، نه مرض بيمار درمان مى شود و نه مدّعى ايمان به مقام انسانيّت مى رسد. اظهار ايمان به زبان آسان است و اطاعت عملى از دستور پيمبران مشكل ، زيرا اطاعت عملى از دستور آنان مستلزم اين است كه مدّعى ايمان ، بسيارى از تمايلات نفسانى خود را واپس زَنَد و از لذايذ متعدّدى كه ناروا و غير مشروع است ، چشم پوشى نمايد و اين كار بسى دشوار و سنگين است . در اسلام فرقه اى به نام مُرجئه به وجود آمد كه مى گفتند:
ايمان فقط اقرار به زبان است و بس و با وجود ايمان ، ترك فرايض و ارتكاب گناهان ، زيان و ضررى نمى رساند.
قيل المرجئة فرقة من المسلمين يقولون الايمان قول بلا عمل ، يريدون انهم لو لم يصلوا ولم يصوموا لنجّاهم ايمانهم . (272)
گفته شده : مرجئه فرقه اى از مسلمين هستند كه مى گويند ايمان ، قول بدون عمل است و اراده آنان از اين سخن آن است كه اگر مؤ منين نماز نخوانند و روزه نگيرند، همان ايمان لفظى موجب نجاتشان خواهد شد.
فرقه گمراه مرجئه 
المرجئة يعتقدون انّه لا يضرّ مع الايمان معصية كما انّه لاينفع مع الكفر طاعة . كانت المرجئة يقولون من لم يصلّ ولم يصم و لم يغتسل من جنابة وهدم الكعبة ونكح امّة فهو على ايمان جبرئيل و ميكائيل . (273)
مرجئه عقيده دارند كه با وجود ايمان ، گناه مضرّ نيست همانطور كه با وجود كفر، طاعت نفعى نداردو مرجئه مى گويند: كسى كه نماز نخواند، روزه نگيرد، از جنابت غسل نكند، كعبه را ويران نمايد، با مادر خود بياميزد، او با ايمان آوردن به زبان ، همانند ايمان جبرئيل و ميكائيل خواهد بود.
آل اميّه كه مى خواستند مستبدّانه بر مردم حكومت كنند، تمام گناهان را بى پروا مرتكب شوند، به همه منويّات ظالمانه خود جامه عمل بپوشانند، با اين همه بر كرسى خلافت تكيه زنند، خويشتن را جانشين پيمبر اسلام (ص ) و فرمانرواى مسلمين بدانند، از وجود فرقه ضالّه مرجئه استفاده نمودند، مورد حمايتشان قرار دادند، و همانند آنان به زبان اظهار ايمان مى نمودند و در عمل از هيچ جنايتى فروگذار نمى كردند. عقيده ضدّ اسلامى مرجئه كه با هواى نفس و شهوات غريزى مرد هماهنگ بود، براى دين مقدّس اسلام خطر بزرگى به حساب مى آمد، زيرا مى توانست مسلمانان ناآگاه از تعاليم الهى يا افراد سست عقيده را به خود جلب كند و رفته رفته تعاليم اسلام در معرض خطر واقع شود. از اين رو ائمّه معصومين عليه السلام براى جلوگيرى از آن فكر مسموم ، كوشش بسيار نمودند و پيوسته توصيه مى كردند كه احاديث ما را به فرزندان و نوجوانان خويش ‍ بياموزيد قبل از آنكه فرقه مرجئه در آنان اثر بگذارند و موجبات انحراف و ضلالتشان را فراهم آورند.
خطر عقيده مرجئه در اسلام  
عن على عليه السلام قال : علموا صبيانكم من علمنا. ما ينفعهم اللّه به ، لاتغلب عليهم المرجئة براءيها. (274)
على (ع ) فرمود: به فرزندان خود از علم ما بياموزيد آن را كه خداوند از ان راه به آنان نفع مى رساند. مبادا كه مرجئه با راءى خود بر آنان پيروز گردد.
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : بادروا احداثكم بالحديث قبل ان يسبقكم اليه المرجئة . (275)
امام صادق (ع ) فرمود: شما براى آموختن حديث به نوجوانانتان سبقت بگيريد، قبل از آنكه مرجئه بر شما پيشى گيرد و آنان را گمراه نمايد.
به فضل الهى ، سخنان ائمّه معصومين عليه السلام و مجاهدات اصحاب عالى قدر و بزرگوارشان اثر مفيد گذارد و با حمايتهايى كه زمامداران قدرتمند بنى اميّه از مرجئه مى نمودند نتوانستند در پيروان قرآن شريف نفوذ كنند و افكار آنان را از مسير حق بگردانند.
هم اكنون پس از گذشت قرون متمادى ، مسلمانان دين شناس مى دانند كه عمل صالح در شرع مقدّس تا چه حد مورد توجّه است ، آگاهند كه خداوند پيوسته مردم را با اعمالشان امتحان مى نمايد و درستكاران را از نادرستان تميز مى دهد. آزمايش و اختيار مردم مجارى متعددى دارد.
يكى از آن مجارى ، قدرت است : قدرت مال ، قدرت مقام ، قدرت جاه ، قدرت كلام ، و ديگر قدرتهايى از اين قبيل . به طور كلّى ، به دست آمدن قدرت بيش و كم در مردن مؤ ثّر است و تحوّلى در افكار و اعمالشان به وجود مى آورد، بعضى بر اثر پاكى نفس و كرامت خلق ، افرادى شايسته و لايق اند و بر اثر قدرت پاكتر و بهتر مى شوند و خوب امتحان مى دهند، و بعضى سرافكنده از امتحان بيرون مى آيند. قرآن شريف درباره قدرت مالى فرموده است :
ان الانسان ليطغى . ان راه استغنى . (276)
آزمايش صاحبان قدرت  
آدمى بر اثر تمكّن مالى از صراط مستقيم منحرف مى گردد و به سركشى و طغيان گرايش مى يابد.
عن علىّ عليه السلام قال : المال مادّة الشّهوات . (277)
على (ع ) فرموده : مال ، منشاء و مادّه شهوات است ، يعنى آدمى با تمكّن مالى در مسير شهوات و لذّت گرايى قدم مى گذارد و در آن راه پيشروى مى كند و ممكن است به گناهانى بسيار بزرگ آلوده گردد.
امتحانات مالى به قدرى سنگين است كه امام معصوم ، حضرت علىّ بن الحسين عليه السلام ، در جمله اول دعاى مورد بحث امروز، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
ولا تفتنّى بالسّعة .
بار الها! با گشايش وسعه مالى ، مرا مورد آزمايش قرار مده .
آزمايش مال 
امتحان خداوند در زمينه سعه مال ، حتمى و اجتناب ناپذير است . امام (ع ) براى آنكه در معرض امتحانات سنگين قرار نگيرد، زيرا خداوند مى خواهد كه به او سعه مالى و ثروت زياد ندهد تا با آزمايشهاى سخت بارى تعالى مواجه نگردد. اين جمله دعا براى عموم مردم بسيار آموزنده است . آن حضرت با آنكه معصوم است و از خطايا منزّه براى آنكه در مضيقه امتحان واقع نشود، از خداوند مى خواهد به او سعه مالى ندهد، امّا بعضى از افراد عادى در حال تهيدستى مى گويند: اگر خداوند به ما ثروت عنايت كند، چنين و چنان مى نماييم و بخوبى انجام وظيفه مى كنيم . ممكن است در آن موقع از روى خلوص و پاكى سخن بگويند، اما نمى دانند ثروت افكارشان را عوض مى كند، آنان را دگرگون مى سازد و ممكن است بر اثر امتحان مالى سقوط كنند و براى هميشه دچار بدبختى و سيه روزى گردند. به شرحى كه توصيخ داده مى شود، ثعلبة بن حاطب كه از انصار بود، به اين آزمايش ‍ سخت مبتلا گرديد و از عهده امتحان برنيامد، زيرا بر اثر حبّ مال از پرداخت زكات واجب سر باز زد و خداوند درباره تخلّف وى آيه نازل فرمود. او در ايّام تهيدستى شرفياب محضر رسول اكرم (ص ) شد.
فقال للنّبّى صلّى اللّه عليه و آله : ادع اللّه ان يرزقنى مالا. فقال يا ثعلبة : قليل تؤ دّى شكره خير من كثير لا تطيقه ، اما لك فى رسول اللّه اسوة حسنة ؟ ثم اتاه بعد ذلك . فقال يا رسول اللّه ! ادع اللّه ان يرزقنى مالا والّذى بعثك بالحق لئن رزقنى اللّه مالا لاعطينّ كلّ ذيحق حقّه . فقال صلّى اللّه عليه وآله : اللهم ارزق ثعلبة مالا. قال فاتّخذ غنما فنمت كما ينمو الدود. فضاقت عليه المدينة فتنحّى عنها. فنزل واديا من اوديتها. ثمّ كثرت نموا حتّى تباعد عن المدينة . فاشتغل بذلك عن الجمعة والجماعة وبعث رسول اللّه (ص ) اليه المصدق لياءخذ الصّدقة فابى وبخل وقال ما هذه الاّ اخت الجزية . فقال رسول اللّه : يا ويح ثعلبة وانزل اللّه تعالى : ومنهم من عاقداللّه لئن آتانا من فضله لنصّدّقنّ ولنكوننّ من الصّالحين . فلمّا آتاهم من فضله بخلوا به وتولّوا وهم معرضون . (278)
ثعلبه و سوء امتحان 
به حضرت عرض كرد: از خداوند بخواهيد كه به من ثروت بدهد. حضرت فرمود: اى ثعلبه ! مال قليلى كه بتوانى شكرش را ادا كنى بهتر از مال زياد است كه طاقت و تحمّلش را نداشته باشى . دفعه ديگر باز شرفياب محضر آن حضرت شد و درخواست خويش را تكرار نمود و عرص كرد: به خدايى كه شما را براستى مبعوث نموده است ، من قسم ياد مى كنم كه اگر خداوند به من مالى بدهد، حقّ هر صاحب حقّى را عطا خواهم نمود. در آن موقع پيمبر گرامى اسلام (ص ) در پيشگاه الهى براى او دعا كرد و درخواست مال نمود. خداوند دعاى حضرت را مستجاب كرد. ثعلبه گوسفندان افزايش ‍ يافت تا جايى كه ديگر نمى توانست در شهر مدينه بماند. از مدينه دور شد و در يكى از وادى هاى اطراف مدينه مسكن گزيد و گوسفندان را نگاهدارى مى كرد.
طولى نكشيد كه در آنجا نيز دچار مضيقه شد. ناچار به نقطه دوردستى رفت تا در آنجا بتواند گوسفندان را نگاهدارى كند. از طرف بارى تعالى امر گرفتن زكات صادر شد. پيمبر اكرم (ص ) ماءمورينى به اطراف فرستاد، من جمله ماءمور پيغمبر نزد ثعلبه آمد. او از اداى زكات ابا كرد و بُخل نمود، گفت : زكات چيزى جز خواهر جزيه نيست و من جزيه نمى دهم . وقتى خبر اين كلام به پيمبر اكرم (ص ) رسيد، فرمود: واى بر ثعلبه . سپس وحى آسمانى آمد: كسانى از مسلمانان با خداوند عهد و پيمان مى بندند كه اگر بارى تعالى از فضل خود به ما عطا نمود، صدقه مى دهيم و از بندگان صالح خواهيم بود و چون فضل الهى به آنان رسيد، بخل نمودند و از اداى وظيفه رويگردان شدند.
خوددارى ثعلبه از پرداخت زكات  
پس از نزول آيه ، بعضى از دوستان ثعلبه نزد وى رفتند، او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند كه چرا زكات واجب را كه امر الهى بود پرداخت ننمودى ؟ درباره تو و عمل ناروايت آيه نازل گرديد. ثعلبه سخت مضطرب شد، مقدارى از گوسفندان را با خود برداشت و به مدينه آمد و حضور رسول اكرم (ص ) رسيد. حضرت تا او را ديد فرمود: يا ويل ثعلبة ، واى بر او! ثعلبه با شرمسارى گفت : يا رسول اللّه ! زكات آورده ام ، بفرماييد از من تحويل بگيرند. حضرت فرمود: درباره ات آيه آمده ، آيه را كه نمى توان از قرآن شريف حذف نمود. به اين جهت زكات تو پذيرفته نمى شود و او را رد كرد. بعد از آنكه رسول اكرم (ص ) از دنيا رفت ، زكات را نزد ابى بكر بُرد، و بعد نزد عمر، هيچ يك از آن دو صدقه او را قبول نكردند. و سرانجام با همان وزر و و بال و آلودگى به گناه از دار دنيا رفت . (279)
امام سجاد(ع ) در جمله دوم دعاى مورد بحث امروز، به پيشگاه الهى عرض ‍ مى كند:
وامنحنى حسن الدعة .
الدعة السّكينة ، الرّاحة وخفض العيش . (280)

دعة به معناى وقار، به معناى راحت ، و به معناى سهولت زندگى است ، و ترجمه عبارت امام (ع ) چنين مى شود:
بار الها! مرا در امرار حيات ، از گذرانى سهل و معاشى راحت برخوردار فرما.
ممكن بود جمله اول حضرت سجاد(ع ) در ذهن بعضى اثر نامطلوب به جاى بگذارد و تصوّر كنند كه حضرت زين العابدين (ع ) از پيشگاه الهى درخواست مضيقه مالى و سختى معاش دارد و با گذران راحت و زندگى تواءم با آسايش مخالف است . از اين رو حضرت زين العابدين (ع ) به منظور پيشگيرى از چنين برداشت ناصحيح ، بلافاصله پس از ذكر جمله اول ، جمله دوم را به پيشگاه خداوند عرض نموده و از ذات مقدّسش زندگى راحت و گذران خالى از محنت و مشقت را درخواست كرده است . در واقع امام (ع ) در دعاى اول از خداوند خواسته كه او را به امتحان خطير ثروتمندى و مالدارى مبتلا نكند و در دعاى دوم تمنّا نموده است كه او را از زندگى راحت به قدر كفاف معاش برخوردار سازد و اين مطلب را رسول اكرم (ص ) مكرّر براى خود و اهل بيت معظّم خود و دوستانشان از پيشگاه خداوند درخواست نموده است .
عن النّبى صلّى عليه وآله قال : اللهمّ ارزق محمدا وآل محمد عليهم السّلام ومن احبهم العفاف والكفاف . (281)
بار الها! به محمد و آل محمد و همچنين دوستداران و محبينشان قدرت كفّ نفس و معاش به قدر كفاف روزى فرما.
در مجلّد اول ، سخنرانى هشتم ، به مناسبت موضوع كفاف و عفاف ، ترجمه حديثى از رسول اكرم (ص ) نقل شده كه تمام متن عربى آن ذكر نشده است . چون آقايان روحانيون به متن عربى حديث و حفظ آنها علاقه مندند و اين حديث به نوبه خود آموزنده و جالب است ، در اينجا متن تمام حديث با ترجمه آن ذكر مى شود:
دعاى پيامبر(ص ) در مقدار مال  
مرّ رسول اللّه براعى ابل فبعث يستسقيه . فقال : امّا ما فى ضروعها فصبوح الحىّ، وامّا ما فى آنيتنا فغبوقهم . فقال رسول اللّه (ص ) اللهم اكثر ماله و ولده . ثم مرّ براعى غنم ، فبعث اليه يستسقيه . فحلب له ما فى ضروعها و اكفاء ما فى اناءه فى اناء رسول اللّه و بعث اليه بشاة . قال : هذا ما عندنا و انّ احببت ان نزيدك زدناك . قال فقال رسول اللّه ! دعوت للّذى ردّك بدعاء عامّتنا نحبه و دعوت للّذى اسعفك بحاجتم بدعاء كلنا نكرهه . فقال رسول اللّه (ص ): انّ ما قلّ وكفى خير ممّا كثر والهى . اللهم ارزق محمدا وآل محمد الكفاف . (282)
رسول اكرم (ص ) از بيابانى گذر كرد، شترانى را ديد كه مشغول چرا هستند و شتر چران مراقب آنهاست . حضرت كسى را نزد او فرستاد تا قدرى شير براى رفع عطش از وى بخواهد. شتربان گفت : شيرى كه در پستان شترهاست غذاى صبح عشيره است و شيرى كه در ظروفمان هم اكنون موجود است ، غذاى شب آنهاست و چيزى به فرستاده رسول اكرم (ص ) نداد. پيغمبر اسلام (ص ) درباره اش دعا كرد و گفت : بار الها! مال و اولادش را زياد كن . از آنجا گذشتند، به چوپانى رسيدند كه گوسفند مى چراند. براى گرفتن شير، نزد وى فرستاد. او گوسفند را دوشيد و در ظرف پيمبر (ص ) ريخت ، به علاوه شيرى را كه در ظرف خود قبلا دوشيده بود، در ظرف شير آن حضرت اضافه كرد و گوسفندى را نيز فرستاد و پيام داد: اين چيزى بود كه نزد ما وجود داشت و اگر دوست داريد بر آن بيفزاييم . رسول اكرم (ص ) درباره او دعا كرد و گفت : بار الها! به وى كفاف زندگى عطا فرما.
بعضى از اصحاب عرض كردند: شما درباره كسى كه ردّتان نمود دعايى كرديد كه همه ما دوستدار آن هستيم ، و درباره كسى كه حاجت شما را برآورده ساخت ، دعايى نموديد كه همه ما نسبت به آن كراهت داريم و بى ميليم . فرمود: مال كم كه براى زندگى كفايت مى كند، بهتر از مال بسيارى است كه موجب غفلت آدمى از خداوند مى شود. آنگاه درباره محمد و آل محمد دعاى كفاف فرمود.
رفاه عائله با وجود تمكّن  
در روايات اولياى گرامى اسلام تاءكيد شده است كه مردان تا جايى كه قدرت دارند به زندگى زن و فرزند خويش توسعه دهند و هر چه بيشتر موجبات آسايش و رفاهشان را فراهم آورند و در اينجا به ذكر دو حديث اكتفا مى شود:
عن النّبّى صلّى اللّه عليه وآله قال : ليس منّا من وسّع عليه ثمّ قتر على عياله . (283)
رسول اكرم (ص ) فرموده : از ما نيست كسى كه به وى توسعه مالى داده شده ، امّا او به خانواده خود سختگيرى است و آنان را در مضيقه و تنگى مى گذارد.
عن الرضا عليه السلام قال : صاحب النعمة يجب عليه التوسعة على عياله . (284)
حضرت رضا(ع ) فرموده : بر صاحبان نعمت واجب است كه در خانواده توسعه دهند و بر آنان سختگيرى ننمايند.
امام سجاد (ع ) در جمله اول دعاى مورد بحث امروز، درخواست منفى نموده ، عرض كرد:
و لا تفتنّى بالسّعة .
بار الها! با مالدارى و ثروت زياد مرا در معرض آزمايش و اختبار قرار مده .
امام (ع ) با آنكه معصوم و مصون از لغزش و خطاست ، معذلك دعا مى كند كه خداوند به وى ثروت بسيار ندهد و به امتحان سخت مبتلا نگردد. امام در جمله دوم كلام خود دعاى مثبت مى نمايد، عرض مى كند:
وامنحنى حسن الدّعة .
بار الها! به من زندگى راحت و گذرانى خالى از رنج و مشقّت عطا فرما.
درآمد به قدر كفاف  
به شرحى كه توضيح داده شد، اين درخواست مثبت از حضرت زين العابدين (ع ) ناظر به دعايى است كه رسول اكرم (ص ) مكرّر درباره خود و اهل بيت و همچنين دوستدارانشان به پيشگاه بارى تعالى عرض كرده و درخواست كفاف و عفاف نموده است . زندگى آسوده و راحت ، ثروت اندوزى و گردآورى مال زياد لازم ندارد، بلكه مال بسيار، آرامش فكر و آسايش خاطر را از ميان مى برد و گاهى زندگى را تلخ و ناراحت مى سازد. امّا درآمد به قدر كفاف ، مايه آرامش ضمير و گذران مرفّه است ، خصوصا اگر كفاف به قدرى باشد كه مسؤ ل خانواده بتواند از هر جهت آسايش اهل بيت را فراهم آورد و بر اثر نداشتن مال در سختى و مضيقه قرارشان ندهد. امام سجّاد(ع ) اين طور زندگى تواءم با آسايش و آرامش را در دعاى خود به حسن دعّة تعبير فرموده است . در روايتى امام صادق (ع ) كلمه دعة را حاوى تمام صفاتى معرّفى نموده كه وجود همه آنها شرط معيشت كامل است . اگر كسى در گذران حيات واجد همه آنها باشد، از زندگى بسيار خوب و مطبوع برخوردار است و اگر فاقد يكى از آنها باشد، به نسبت ، فاقد يكى از جهات كمال زندگى خواهد بود.

 

next page

back page