شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۴ -


و لا تفنى بالاستعانة بغيرك اذا اضطررت بارالها! با يارى طلبيدن از غير خودت در مواقع اضطرار امتحانم ننما، يعنى پروردگارا! يا مرا در فتنه و امتحان قرار نده كه دچار اضطرار شوم يا اگر قضاى قطعيت بر اين است كه به چنين آزمايش و امتحان مبتلا گردم ، به گونه اى مورد حمايتم قرار ده كه براى رفع اضطرار از تو يارى بخواهم و دست استعانت به سوى غير تو نگشايم . اين دعا و درخواست از پيشگاه حضرت بارى تعالى آنقدر بلند پايه و رفيع است كه تنها مردان عالى مقام و اولياى گرانقدر خداوند كه مدارج كمال ايمان و توحيد را پيموده اند و مشمول رضوان الهى شده اند شايسته اين تمنى هستند و گرنه مؤ منين عادى كه در گذشته و حال اكثريت خداپرستان جهان را تشكيل داده و مى دهند لياقت معنوى و شايستگى قلبى چنين درخواستى را ندارند. بعضى از آنان نمى توانند عمق اين دعا را درك كنند و نمى فهمند امام سجاد (ع ) از خداوند چه مى خواهد و بعضى اگر تا اندازه اى به ارزش معنوى و توحيدى اين دعا واقف گردند در موقع اضطرار با اتكا به اجازه شرع مقدس از غير خدا استعانت مى جويند و اين و آن را به يارى خود مى طلبند. اما حضرت على بن الحسين عليهما السلام از غير خدا را در موقع اضطرار نوعى فتنه و آزمايش تلقى نموده و از خدا درخواست مى كند كه در مواقع اضطرارى مرا به چنين امتحانى مبتلا و آزمايش منما. براى آنكه شنوندگان محترم به گوشه اى از مقام توحيد افعالى مردان عالى مقام الهى در زمينه اضطرار واقف شوند و ضمنا مطلب دعاى امام سجاد (ع ) نيز هر چه بهتر روشن گردد
در اينجا مختصرى از زندگى افتخارآميز و پرفراز و نشيب حضرت ابراهيم خليل الرحمان ذكر مى شود. قرآن شريف در چند مورد از حضرت ابراهيم نام برده و به مبارزات او با بت و بت پرستى و بت پرستان و خطراتى كه در سر راهش پيش آمد اشاره نموده است . بت شكنى ابراهيم از جمله مبارزات آن حضرت و افروختن آتش براى سوزاندن ابراهيم از جمله خطراتى است كه براى آن حضرت پيش آمد، و در اينجا به استناد بعضى از آيات و روايات ، جريان امر به اختصار توضيح داده مى شود. در يكى از عيدها كه مردم از شهر خارج مى شده و به صحرا مى رفتند ابراهيم (ع ) عذر مزاجى آورد و در شهر ماند. از فرصت نبودن مردم استفاده نمود، به بتخانه رفت ، تمام بتها را به استثناى بت بزرگ شكست و تبر بت شكنى را به گردنش ‍ افكند. مردم كه از صحرا برگشتند و به بتكده رفتند، بتها را شكسته يافتند فرياد برآوردند، شهر به هم ريخت ، طوفانى برپا شد، ابراهيم را عامل اين كار شناختند، او را براى محاكمه در حضور مردم آوردند.
قالوا انت فعلت هذا بالهتنا يا ابراهيم . قال بل فعله كبيرهم هذا فاساءلوهم ان كانوا ينطقون .(388)
گفتند اى ابراهيم ! آيا تو با خدايان ما چنين كردى ؟ پاسخ داد: بت بزرگ مرتكب اين كار شد. از آنها سؤ ال كنيد اگر مى توانند سخن بگويند.
قال الصادق عليه السلام : و الله ما فعله كبيرهم و ما كذب ابراهيم . فقيل فكيف ذلك . فقال : انما قال فعله كبيرهم هذا ان نطق ، و ان لم ينطق فلم يفعل كبيرهم هذا شيئا.(389)
امام صادق (ع ) قسم ياد كرد كه بت مرتكب اين كار نشده بود و ابراهيم هم دروغ نگفته بود. عرض شد اينكه مى فرماييد چگونه است ؟ فرمود: ابراهيم به مردم گفت : بت بزرگ اين كار را انجام داده اگر نطق مى كند، و اگر نطق نمى كند مرتكب كارى نشده است . نمرود و مردم پس از شور و تبادل فكر به اين نتيجه رسيدند كه مجازات گناه بزرگ اين است كه در آتش سوزانده شود، افكار عمومى كيفر سوزاندن را پذيرفت و اين شعار زبانزد همگان گرديد:
قالوا حرقوه و انصروا الهتكم .(390)
گفتند او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى نماييد.
سوزاندن ابراهيم به نام خدايان ، رنگ مذهبى به خود گرفت . از اين رو بت پرستان به احترام بتها در تهيه هيزم شركت كردند، حتى كسانى مريض بودند و در شرف مرگ با وصيت ، مقدارى از ماترك خود را براى خريد هيزم سوزاندن ابراهيم اختصاص دادند. جمع آورى هيزم مدتى به طول انجاميد و ابراهيم در طول آن مدت زندانى بود. پس از آنكه به مقدار كافى هيزم از نقاط دور و نزديك جمع آورى گرديد بر روى هم انباشته شد، در موعد مقرر، از تمام اطراف هيزمها شعله هايى را برافروختند و در نتيجه گويى دريايى از آتش به وجود آمد. قبلا منجنيقى ساخته بودند كه ابراهيم را در آن بنشانند و در وسط درياى آتش بيفكنند. روز سوزاندن ابراهيم فرا رسيد، او را در منجنيق نشاندند تا در نقطه مركزى آتش بيندازند. لحظات اضطرارى براى ابراهيم شروع شد. كسى كه در آن موقع مى توانست به ابراهيم كمك كند و او را از محيط خطر خارج نمايد جبرئيل امين بود. روايات متعددى با مختصر تفاوت در عبارت رسيده كه جبرئيل ، خود را به ابراهيم رساند و آمادگى خويش را براى يارى او اعلام داشت . از آن جمله اين حديث است :
و التقى معه جبرئيل فى الهواء و قد وقع فى المنجنيق . فقال يا ابراهيم هل لك الى من حاجة . فقال ابراهيم : اما اليك فلا و اما الى رب العالمين فنعم .(391)
جبرئيل در هوا ابراهيم را ملاقات نمود، موقعى كه در منجنيق قرار داشت . گفت : اى ابراهيم ! آيا به من حاجتى دارى ؟ ابراهيم پاسخ داد: اما به تو حاجتى ندارم ، و اما به خداوند عالميان نيازمند و محتاجم .
ابراهيم دعا كرد و از خدا نصرت طلبيد، خداوند خواسته او را اجابت فرمود.
قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم .(392)
به آتش فرمان رسيد كه بر ابراهيم سرد و سلامت باش . ابراهيم در موقع اضطرار از غير خدا، حتى از فرشته بزرگ الهى يارى نخواست ، فقط از بارى تعالى نصرت طلبيد و خداوند ياريش فرمود. درخواست امام سجاد (ع ) در اين قطعه دعا از پيشگاه بارى تعالى اين است كه خدايا در موقع اضطرار فقط از تو يارى بخواهم و با استعانت از غير خودت امتحانم منما.
49- موقع فقر در مقابل غير خدا خاضع نشدن - هنگام ترسدر مقابل غير خدا تضرع ننمودن
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا بالخضوع لسؤ ال غيرك اذا افتقرت ، و لا بالتضرع الى من دونك اذا رهبت .
بارالها! وقتى فقير مى شوم با خضوع و تذلل براى درخواست از غير خودت امتحانم مكن ، بارالها! موقعى كه گرفتار ترس مى گردم با تضرع و زارى در مقابل غير خودت آزمايشم منما.
به خواست خداوند اين دو جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق موضوع بحث و سخنرانى امروز است . دو امر بسيار مهم و خطير است كه اگر در زندگى دامنگير افراد ضعيف النفس و كم ايمان شود مى تواند در آنان اثر نامطلوب بگذارد، به پستى و فرومايگى سوقشان دهد، و از عز و شرافت نفس ، كه سرمايه گرانقدر انسانى است محرومشان نمايد: يكى تهيدستى و فقر است و آن ديگر، ناامنى و ترس . امام سجاد عليه السلام خطر احتمالى اين دو رويداد را در پيشگاه الهى به عرض رسانده و درخواست نموده است كه او را در زمينه فقر به تذلل در مقابل غير خودش امتحان نكند و در زمينه ترس به تضرع و زارى در مقابل اين و آن آزمايش ننمايد. اين دعاى شريف براى افراد آگاه درسى است آموزنده زيرا خطر فقر و ترس ممكن است هر فردى را تهديد كند. پيروان امام بايد از خدا بخواهند كه در اين مواقع مورد لطف و حمايتشان قرار دهد و آنان را از خطر، مصون و محفوظ دارد. انسان شريفترين مخلوق الهى است ، او دارنده روح خدا و خليفه بارى تعالى در زمين است . خداوند در قرآن شريف فرموده :
و لقد كرمنا بنى آدم ؛(393) ما فرزندان آدم را موجوداتى كريم و بزرگ قرار داده ايم .
اين مخلوق بزرگ و ارزشمند داراى آزادى عمل است و مانند حيوانات در اداره زندگى خود در چارچوب غرايز محبوس نيست ، تنظيم امور حياتش بر عهده خود او واگذار گرديده و مختار آفريده شده است . در طول قرون و اعصار، پيمبران الهى به مردم گفته و خاطر نشان ساخته اند كه خداوند راضى نيست مردم از آزادى خود سوء استفاده كنند، خود را بنده و برده غير خدا قرار دهند، و از اين راه شرف انسانى خويش را پايمال نمايند. دعوت به يكتاپرستى يا توحيد در عبادت كه بزرگترين هدف مقدس انبياى خداست ناظر به همين مطلب است و تعيين كننده حدود آزادى بشر است .
پيمبران با دعوت به توحيد در عبادت ، مقام رفيع انسانيت را حفظ نمودند و به مردم اجازه ندادند كه خويشتن را با پرستش جماد و نبات و حيوان تحقير كنند و موجبات سقوط و پستى خويشتن را فراهم آورند. قرآن شريف فرموده است :
و من يشرك بالله فكانما خر من السماء(394) كسى كه به خداوند شرك آورد همانند اين است كه از آسمان رفيع فرو افتاده و سقوط نموده باشد. اولياى گرامى اسلام ضمن روايات متعددى از يك طرف اعلام نموده اند كه خداوند به بشر آزادى اعطا نموده و اداره امور زندگيش را به خودش ‍ تفويض فرموده است ، و از طرف ديگر خاطر نشان ساخته اند كه افراد با ايمان و پيروان مكتب قرآن ، حق ندارند آزادى خود را نابجا اعمال نمايند، شرف انسانى را ناديده انگارند و موجبات ذلت و خوارى خويشتن را فراهم آورند.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ان الله فوض الى المؤ من اموره كلها و لم يفوض اليه ان يذل نفسه . الم تر ان الله عزوجل ههنا يقول لله العزة و لرسوله و للمؤ منين ، و المؤ من ينبغى له ان يكون عزيزا و لا يكون ذليلا.(395)
امام صادق (ع ) فرموده : خداوند تمام امور مؤ منين را به خودشان تفويض ‍ فرموده اما ذليل ساختن خودشان را به آنان واگذار ننموده است ، نديدى كلام خدا را كه در اين مقام فرموده : عزت براى خدا و رسول خدا و مؤ منين است ، مؤ من ، شايسته عزت است و نبايد خوار و ذليل باشد.
به نظر مردان بزرگ و مربيان عالى قدر بشر، زندگى زمانى ارزش دارد كه با عز و شرافت طى شود، اگر زندگى آميخته به خوارى و ذلت گردد به نظر آن مربيان بزرگ ، مرگ از آن حيات بهتر و برتر است .
عن على عليه السلام قال : المنية و لا الدنية .(396)
على (ع ) فرموده : در آغوش مرگ قرار گرفتن و جان سپردن بهتر از زندگى كردن با خوارى و ذلت است .
عن مولانا الحسين عليه السلام قال : موت فى عز خير من حياة فى ذل .(397)
حضرت حسين بن على عليهما السلام فرموده : مرگ در عزت ، بهتر از حيات و زندگى در ذلت است .
بعضى به گذران دنياى خويش آنقدر دلبسته و علاقه مندند كه اگر بدانند بناست سى سال زندگى كنند حاضرند براى رفاه و آسايش عمر خود، ده سال تن به ذلت و پستى بدهند و خوارى را قبول نمايند، تملق بگويند، چاپلوسى كنند، بنده و برده مستكبرين ثروتمند شوند، طوق عبوديت صاحبان قدرت را به گردن افكنند، و خلاصه جامه خوارى در بر نمايند، ولى براى آنكه شنوندگان محترم بدانند كه در اسلام زير بار ذلت و خوارى رفتن تا چه حد قبيح و شرم آور است به اين روايت توجه فرمايند:
عن على عليه السلام قال : ساعة ذل لا تفى بعز الدهر.(398)
على (ع ) فرموده : يك ساعت زير بار ذلت رفتن و به پستى تن دادن ، با رفاه و آسايش تمام عمر برابرى نمى كند، يعنى اگر انسانى به چنين عملى دست بزند بايد بداند كه در اين معامله ضرر كرده و مغبون است .
فقر و تهيدستى از جمله امورى است كه مى تواند منشاء ذلت و خوارى انسانها گردد و آنان را به پستى و دنائت وادار نمايد. فقر از جمله مواد امتحان و آزمايش خداوند است . با توجه به اينكه مردم از نظر ايمان و بى ايمانى ، از نظر قوت و ضعف نفس ، از نظر خلقيات پسنديده و ناپسند، از نظر عزت نفس و فرومايگى ، و همچنين از نظر ديگر جهات با يكديگر متفاوت اند قطعا نتيجه آزمايش آنان نيز متفاوت خواهد بود. افراد با ايمان كه خويشتندار و متحمل اند به نسبت ايمان و صبرشان و همچنين به نسبت درجه فقرشان خوب امتحان مى دهند، بعضى كه فاقد ايمان و ذخاير اخلاقى هستند فقر در آنان بيش و كم اثر بد مى گذارد، به گناه آلوده مى شوند، به پستى تن مى دهند و از بوته امتحان الهى سرافكنده بيرون مى آيند. اولياى گرامى اسلام ضمن روايات بسيارى درباره فقر، سخن گفته و خطرات ناشى از آن را برشمرده اند و در ضمن ، وظايف مؤ منين و پيروان راستين اسلام را در مراحل مختلف ذكر نموده اند و در اينجا با استفاده از بعضى آيات و روايات ، به اختصار، راجع به فقر و درجات مختلف آن و همچنين درباره وظايف افراد فقير در مواقع و شرايط مختلف عرايضى كوتاه تقديم شنوندگان محترم مى شود.
فقر درجات و مراتبى دارد و گاهى تهيدستى و فقر آنچنان افراد را در مضيقه و تنگناى مى گذارد كه تحمل را از دست مى دهند و از خداوند تمناى مرگ مى كنند و پايان يافتن زندگى را براى خود فوز و سعادت مى دانند. در روايات اسلامى مصيبت و رنج فقر با تعبيرهاى مختلفى بيان شده و در اينجا فقط به ذكر يك روايت كه روشنگر اهميت فقر است اكتفا مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : اوحى الله تعالى الى ابراهيم عليه السلام فقال يا ابراهيم ! خلقتك و ابتليتك بنار نمرود. فلو ابتليتك بالفقر و رفعت عنك الصبر ما تصنع ؟ قال ابراهيم : يا رب ! الفقر الى اشد من نار نمرود. قال الله فبعزتى و جلالى ما خلقت فى السماء و الارض اشد من الفقر.(399)
رسول اكرم (ص ) فرمود كه خداوند به ابراهيم خليل وحى فرستاد: من ترا آفريدم و به آتش نمرود مبتلايت ساختم . اگر ترا به فقر مبتلا نمايم و صبر را از تو بگيرم چه خواهى كرد؟ ابراهيم عرض كرد: بارالها! فقر براى من از آتش ‍ نمرود شديدتر است خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم كه مخلوقى را در آسمان و زمين از فقر و تهيدستى شديدتر نيافريده ام .
نكته اى كه در اين روايت شايان كمال دقت است ، فقر بدون صبر است . خداوند به ابراهيم فرمود: اگر به فقرت مبتلا كنم و صبر را از تو بگيرم چه خواهى كرد؟ ابراهيم عرض كرد: فقر از آتش نمرود سخت تر است . اين عبارت به شنونده مى فهماند كه فقر بدون صبر تا چه حد سنگين است و اين همان است كه خداوند به عزت و جلال خود قسم ياد كرده كه فقر، شديدتر نيافريده ام . صبر به معناى حس خويشتندارى و تملك نفس است و اين خصلت حميده در زمينه فقر و تهيدستى داراى مراتب و درجاتى است و عالى ترين مرتبه آن را خداوند در قرآن شريف براى فقراى اصحاب صفه ، كه عددشان حدود چهارصد نفر بوده ، بيان فرموده است .
للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض ، يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف ، تعرفهم بسيماهم ، لا يساءلون الناس ‍ الحافا و ما تنفقوا من خير فان الله به عليم .(400)
انفاق براى فقيرانى است كه در راه خدا و براى امر جهاد در محاصره و تنگناى قرار گرفته اند، از ترس هجوم دشمن همواره در حال آمادگى به سر مى برند و جايگاه خود را ترك نمى گويند، افرادى كه از وضع آنان ناآگاه اند به علت عفتى كه دارند تصور مى كنند اينان از گروه اغنيا و مالداران اند اما ديدن چهره ايشان به وضعشان واقف مى شوى . از احدى درخواست كمك نمى نمايند و خداوند از انفاقهايى كه به آنان مى نماييد آگاه است . صبر اين گروه در فقر به اندازه اى بود كه نه تنها تهيدستى خود را به زبان نمى آورند بلكه در جامعه به گونه اى رفتار مى نمودند كه افراد بى اطلاع ، آنان را غنى و متمكن مى پنداشتند. اينان در فقر و ناچيزى واجد عالى ترين درجه صبر و بردبارى كسانى هستند كه مردم بى اطلاع ، به آنان گمان ثروت نمى برند ولى آنقدر خويشتندار و صابرند كه همانند گروه اول از فقر خود سخنى نمى گويند و تنگدستى خويش را بيان نمى نمايند زيرا مى دانند كه به زبان آوردن فقر، خود نوعى بى صبرى است ، بعلاوه ، اظهار نمودن فقر مايه ذلت و تحقير گوينده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله : من ابدى الى الناس ضرة فقد فضح نفسه .(401)
رسول اكرم (ص ) فرمود: كسى كه مصيبت و رنج درونى خود را به مردم بگويد خويشتن را رسوا نموده است .
عن على عليه السلام قال : من اظهر فقره اذل قدره (402)
على (ع ) فرموده : كسى كه فقر خود را آشكار كند قدر و شخصيت خود را خوار نموده است .
گروه ديگرى كه در فقر صابر و متحمل اند كسانى هستند كه با تمرين ، واجد صفت بسيار پسنديده قناعت شده اند و به اين خلق عزت آفرين متخلق گرديده اند، با حداقل زندگى مى سازند، از تنگدستى خود سخن نمى گويند، و از كسى تمناى كمك ندارند. اين بلند همتان با زبان حال و زمزمه درونى مى گويند:
به نان خشك قناعت كنيم و جامه دلق كه بار محنت خود به ز بار منت خلق
اولياى گرامى اسلام در سخنان خود قناعت راغنى خوانده اند، يعنى كسى كه واجد خصلت قناعت است از غناى روح و بى نيازى نفس ‍ برخوردار است و به مردم نيازى ندارد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : القناعة كنز لا يفنى .(403)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : قناعت گنجى است كه هرگز پايان نمى يابد.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : من قنع بما رزقة الله فهو من اغنى الناس .(404)
امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه به رزق خدا قانع باشد او از غنى ترين مردم است .
من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حياة طيبة .(405)
هر مرد و زنى كه با ايمان است عمل خوب و صالح انجام دهد ما او را به حيات منزه و پاك زنده خواهيم نمود.
سئل عليه السلام عن قوله تعالى : فلنحيينه حياة طبيبة ، فقال : هى القناعة (406)
از على (ع ) درباره حيات طيبه اى كه در اين آيه آمده است ، سئوال شد. حضرت در پاسخ فرمود: آن حيات ، قناعت است .
گاهى براى يك انسان شريف و بزرگوار كه در فقر، صابر و قانع است وضعى به وجود مى آيد و آنچنان در مضيقه قرار مى گيرد كه ناچار مى شود به دگران بگويد و از آنان كمك بخواهد. در اين قبيل موارد اولياى گرامى اسلام به پيروان خود اجازه مى دهند كه به قدر ضرورت اقدام نمايند، ولى اكيدا سفارش كرده اند كه در انتخاب شخصى كه مى خواهند راز خود را با وى در ميان بگذارند دقت و مراقبت كامل مبذول دارند و سر خويشتن را به نااهل نگويند و بر مصيبت خود نيفزايند.
عن الرضا عليه السلام قال : وجهك ماء جامد يقطره السؤ ال فانظر عند من تقطره .(407)
حضرت على بن موسى الرضا عليهما السلام فرمود: صورتت آبى است منجمد، سؤ ال كردن آن را تقطير مى كند. دقت كن كه نزد چه انسانى تقطيرش مى نمايى .
دست طمع كه پيش كسان مى كنى دراز پل بسته اى كه بگذرى از آبروى خويش
در سخنرانى 47، قسمتى از روايات مربوط به فقر و لزوم خوددارى فقرا از افشاى آن و همچنين پاره اى از عوارض رنج آورى كه بر اثر افشاى فقر، دامنگير فقير مى شود و در روايات خاطر نشان گرديده ، مذكور افتاد. اگر شدت مضيقه و فشار زندگى ايجاب كند كه فقيرى وضع پنهان خود را با ديگرى در ميان بگذارد، روايت حضرت رضا عليه السلام و بعضى روايات ديگر از اين قبيل را از ياد نبرد و متوجه باشد كه راز خود را به فرد ناصالح نگويد و مصيبت تازه اى بر مصائب خود نيفزايد. اولياى گرامى اسلام ضمن بعضى روايات ، صفات كسانى را كه شايسته اند رازدار تهيدستان و گرفتاران باشند توضيح داده و دوستان خود را راهنمايى فرموده اند. در اينجا براى اجتناب از تطويل كلام فقط به ذكر يك حديث از حضرت حسين بن على عليهماالسلام اكتفا مى شود:
و جاء رجل من الانصار يريد ان يساءله حاجة . فقال عليه السلام : يا اخا الانصار صن وجهك عن بذلة المساءلة و ارفع حاجتك فى رقعة فانى آت فيها ما سارك ان شاء الله . فكتب : يا ابا عبدالله ان لفلان على خمسمائة دينار و قد الح لى فكلمه ينظرنى الى ميسرة . فلما قراء الحسين عليه السلام الرقعة ، دخل الى منزله فاخرج صرة فيها الف دينار و قال عليه السلام له : خمسمائة فاقض بها ذمتك واما خمسمائة فاستعن بها على دهرك . لا ترفع حاجتك الا الى احد ثلثة : الى ذى دين او مروة او حسب .(408)
مردى از انصار حضور حضرت حسين (ع ) شرفياب شد. خواست حاجت خود را بگويد. امام به او فرمود: آبروى خود را حفظ كن ، برو و حاجتت را بنويس ، به خواست خداوند موجبات مسرتت را فراهم مى آورم . نامه را نوشت و آورد. در آن نامه تذكر داده بود كه من به فلانى پانصد دينار مقروضم . او مصر است كه فورا بپردازم ، قادر نيستم ، شما به او سخنى بگوييد تا به من مهلت دهد، تمكن مالى به دست آورم . حضرت نامه را خواند، سپس به اندرون منزل رفت ، كيسه اى را با خود آورد كه حاوى هزار دينار بود، تسليم وى نمود و فرمود: پانصد دينار به دينت بده و از پانصد دينار ديگر براى گرداندن چرخ زندگيت كمك بگير. آنگاه فرمود: اظهار حاجت منما مگر به يكى از اين سه نفر كه مى گويم : يا متدين و با ايمان ، يا داراى فتوت و مردانگى ، و يا داراى تربيت خوب خانوادگى .
واضح است كه اين سه نفر اگر بتوانند با احترام و بدون منت ، نياز او را برطرف مى كنند و اگر نتوانند ايمان به خدا، فتوت و جوانمردى ، و تربيت خوب خانوادگى نمى گذارد آبروى او را ببرند و موجبات ذلت و تحقيرش را فراهم آورند.
از آنچه مذكور افتاد روشن شد كه تهيدستان باايمان و شريف النفس در فقر صابر و بردبارند، با قناعت زندگى مى كنند، راز خود را به ديگرى نمى گويند و به عز و آبروى خويش آسيب نمى رسانند و اگر در موقعى كه ضرورت ايجاب كند كه شايسته و لايق باشد. پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام با عز و شرافت ايمانى كه در باطن دارند هرگز براى حل مشكل فقر و گشايش ‍ زندگى در مقابل غير خدا خضوع و تذلل نمى كنند و خويشتن را نزد اين و آن خوار نمى نمايند و اين مطلب رفيع ، مدلول جمله اول دعاى امام سجاد (ع )، موضوع بحث و سخنرانى امروز است :
و لا بالخضوع لسؤ ال غيرك اذا افتقرت ؛ بارالها! وقتى فقير مى شوم ، با تذلل و خضوع براى درخواست از غير خودت مورد آزمايشم قرار مده .
در جمله دعا كه موضوع قسمت آخر سخنرانى امروز است ، به حضور خداوند عرض مى كند:
و لا بالتضرع الى من دونك اذا رهبت ؛ بارالها! موقعى كه گفتار ترس ‍ مى گردم با تضرع و زارى در مقابل غير خودت امتحانم منما.
راغب مى گويد: الرهبة و الرهب مخافة مع تحرز و اضطراب ؛ رهب عبارت از ترسى است كه آميخته به احساس خطر و اضطراب باشد. موقعى كه آدمى گرفتار حالت وحشت و نگرانى مى شود و احساس خطر مى نمايد، هر چه قدرت دارد به كار مى برد تا خود را از آن وضع اضطراب آميز برهاند. اگر از تلاش و كوشش خود نتيجه اى نگرفت ، دچار ياءس گرديد و خويشتن را عاجز و ناتوان احساس نمود، دير يا زود بر او حالت گريه دست مى دهد و ناخواسته اشكش مى ريزد. اين حالتى است طبيعى كه از سنين كودكى تا پايان عمر ادامه دارد. طفل چهار ساله اى را به نظر آوريد كه چوب كوتاهى به دست دارد و در حياط منزل مشغول بازى است و مادرش در آشپزخانه سرگرم تهيه غذاست . اگر در آن موقع گربه اى در داخل حياط منزل شود و به طرف طفل بيايد، اول بچه با چوبى كه در دست دارد به طرف گربه مى رود و او را مى زند. اگر گربه را فرارى ساخت از پيروزى خويش مسرور مى گردد و حيوان را تا آنجا كه مى تواند دنبال مى كند. اما اگر با چوب گربه را زد و حيوان به طرف طفل حمله كرد و با چنگال دستش را خراش داد، طفل دچار ترس آميخته به عجز و ناتوانى مى شود، اشكش مى ريزد، بى اختيار فرياد مى زند، و در واقع مى خواهد با فرياد خود به مادر اعلام خطر كند و او را به يارى خويش طلب نمايد. اگر راننده جوان و توانايى براى انجام مهمى كه در نظر دارد اول شب با خستگى شديد، راه سفر در پيش گيرد و در حالتى بين خواب و بيدارى رانندگى نمايد و پس از طى مسافتى به خود آيد و متوجه شود كه مدتى است از جاده خارج شده و پهنه وسيع كوير را پيموده است ، اكنون شب تقريبا به نيمه رسيده و يك سوم بنزين بيشتر باقى نمانده و نمى داند اكنون كجاست . نه از دور چراغ ماشينى را مشاهده مى كند و نه از نزديك چراغ روستايى را مى بيند. تصميم مى گيرد كه مقدارى به راه ادامه دهد، شايد به دهستانى برسد و بداند به كجا آمده است . اما با پيمودن راه به كوچكترين علامت نجاتى برخورد نمى كند، ماءيوس مى شود، خود را مى بازد، بر اثر احساس عجز و ناتوانى همانند كودك چهار ساله اشك مى ريزد و گريه مى كند.
نتيجه آنكه انسان به طور طبيعى در زمينه رهب يعنى در زمينه ترس آميخته به خطر و اضطراب ، حالت تضرع و زارى به خود مى گيرد و بى اختيار اشك مى بارد، و اين وضع در گذشته و آينده انسانها همواره بوده و خواهد بود.
عوامل متعددى مى تواند موجب خوف آميخته به خطر و اضطراب شود، بعضى از آن عوامل ، طبيعى و مستند به قوانين نظام آفرينش است مانند زلزله ، آتش فشان ، سيل ، وزش بادهاى وحشتزا، و نظاير اينها. در اين قبيل مواقع همه افراد موظف اند تا جايى كه مى توانند از وسايل و اسباب عادى استفاده كنند و خويشتن را از خطر برهانند. در مواردى كه اسباب عادى راه ندارد افراد با ايمان متوجه خدا مى شوند، درخواست رفع خطر مى كنند، و به نسبت تسليم و رضاى آرامش مى بخشند. در مواردى كه اسباب عادى راه ندارد افراد با ايمان متوجه خدا مى شوند، درخواست رفع خطر مى كنند، و به نسبت تسليم و رضاى ايمانى كه در باطن دارند به ضمير مضطرب خويش سكون و آرامش مى بخشند.
در مواردى كه عامل رهب و احساس خطر، تهديد قدرتمندان ظالم و زورگو باشد آنانكه مى توانند با تصميم ظالمانه خود بى گناهى را به قتل برسانند يا زندانى كنند يا آنكه در معرض هتك و تحقيرشان قرار دهند و در جامعه منفورشان نمايند يا به دست ماءمورين و كسان خويش اذيت و آزارشان دهند و خلاصه از افراد بى گناه سلب امنيت نمايند، در اين قبيل موارد بعضى براى نجات خود از خوف درونى به افراد نافذ متوسل مى شوند، در مقابل آنان التماس و زارى مى كنند، تا وساطت نمايند و صاحبان قدرت را از تصميم ظالمانه خويش منصرف كنند و خطر را از خود بگردانند. در مكتب اسلام ، تضرع و زارى مقابل كسان و جزع و التماس نزد اين و آن منافى با عز ايمانى و شرافت نفس انسانى است ، بايد جزع و زارى به صورت دعا در پيشگاه خداوند توانا باشد. اگر اراده فرمود و مشكل حل شد، زارى كننده بدون منت به هدف رسيده است و اگر حل نشد، عز و شرف خود را از دست نداده است .
جمله دوم دعاى امام سجاد (ع ) موضوع قسمت آخر سخنرانى امروز، ناظر به اين مطلب است امام (ع ) در پيشگاه خداوند عرض مى كند: و لا بالتضرع الى من دونك اذا رهبت ؛ بارالها! موقعى كه گرفتار ترس مى گردم با تضرع و زارى در مقابل غير خودت آزمايشم منما.
براى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام مكرر موارد ناامنى و نگران كننده اى پيش آمده و آنان به منظور رفع خطر و حل مشكل ، دست دعا به پيشگاه الهى برداشته و از ذات اقدسش ‍ استمداد نموده اند و خداوند خطر را برطرف ساخته است ، و در اينجا به ذكر يك مورد اكتفا مى شود. موقعى كه ابوطالب از دنيا رفت ، قريش در ايذا و اذيت خود نسبت به رسول اكرم (ص ) افزودند و به كارهايى دست زدند كه در حيات ابوطالب مرتكب نمى شدند. حضرت تصميم گرفت چندى مكه را ترك گويد، خود بتنهايى به طائف برود تا از محيط خطر دور باشد و در ضمن ترويج اسلام را در آن منطقه آغاز نمايد.
در آن موقع سه برادر از ثقيف ، شخصيت بزرگ طائف بودند. حضرت وقتى وارد طائف شد به ملاقاتشان رفت و دعوت خود را با آنان در ميان گذارد. هر يك از آن سه نفر پاسخ نامناسب و خامى به دعوت آن حضرت دادند و رسالتش را با بى اعتنايى تلقى نمودند. رسول اكرم (ص ) از جا برخاست در حالى كه از ثقيف ماءيوس شده بود از آنان خواست كه اين جلسه را مكتوم نگاه دارند و به كسى نگويند.
فلم يفعلوا و اغروا به سفهاءهم و عبيدهم يسبونه و يصيحون به حتى اجتمع عليه الناس و الجاوه الى حائط لاسوة بن ربيعة و شيبة بن ربيعة و هما فيه و رجع عنهم من سفاء ثقيف من كان يتبعه و عمد الى ظل حبلة من عنب . فجلس فيه و ابنا ربيع ينظران اليه و يريان مالقى من سفاء اهل الطائف .
آن سه نفر تنها خواسته آن حضرت را اجابت ننمودند و جلسه را پنهان نداشتند بلكه جهال و بردگان قوم خود را تحريك نمودند تا آن حضرت را آزار نمايند. گردش جمع شدند، دشنام گفتند، فرياد كشيدند، مردم در اطراف آن حضرت اجتماع كردند، پيمبر اسلام را ملجاء نمودند كه از رهگذر خارج شود و به محوطه باغ انگورى كه متعلق به اسوة بن ربيعه و شيبة بن ربيعه بود پناهنده شود و دو نفر صاحبان باغ ، خود در باغ بودند. حضرت كه وارد آن باغ شد نادانهاى ثقيف و همراهانشان پراكنده شدند. رسول اكرم (ص ) رفت در سايه درخت انگورى نشست و دو مالك باغ آن حضرت را مشاهده مى كردند و ديدند نادانهاى طائف با او چه كردند. وقتى در جايگاه خود قرار گرفت براى اينكه اضطراب درونى خويش را فرو نشاند و با خارج شدن از باغ انگور دوباره گرفتار جهال و بردگان نشود لب به دعا گشود و در پيشگاه خداوند عرض كرد:
اللهم اليك اشكو ضعف قوتى و قلة حيلتى و هوانى على الناس يا ارحم الراحمين . انت رب المستضعفين و انت ربى ، الى من تكلنى ، الى بعيد يتجهمنى ام الى عدو ملكته امرى . ان لم يكن بك على غضب فلا ابالى و لكن عافيتك هى اوسع لى اعوذ بنور وجهك الذى اشرقت له الظلمات و صلح عليه امر الدنيا و الاخرة من ان تنزل بى غضبك او يحل على سخطك لك العتبى حتى ترضى و لا حول و لا قوة الا بك .(409)
بارالها! نيروى كم توانم و قلت چاره جوييم و تحقيرى كه مردم نسبت به من معمول مى دارند به تو مى گويم ، اى مهربانترين مهربانها، تو مالك مستضعفين و مالك منى ، مرا به كه حواله مى دهى ، به آن كس كه از حقيقت دور است و با ديدن من روى درهم مى كشد يا كارم را به دشمنم محول مى فرمايى ؟ بارالها! اگر تو به من خشمگين نيستى باك از بى مهرى مردم ندارم . دفاع تو براى من بسيار وسيعتر و گسترده تر است . پناه مى برم به نور رويت كه تيرگى ها از آن برطرف مى شود و امر دنيا و آخرت از آن به صلاح مى گرايد، پناه مى برم به نور رويت از اينكه غضبت بر من نازل شود يا سخطت مرا فرا گيرد. شايستگى موآخذه براى توست تا راضى شوى ، هيچ حركت و قدرتى نيست مگر به حمايت و دلالت ذات اقدس تو.
رسول اكرم (ص ) براى دفع ترس و ناامنى محيط طائف از احدى يارى نخواست ، فقط از پيشگاه الهى نصرت طلبيد. خداوند دعاى او را مستجاب فرموده : خوف را از ضميرش برطرف ساخت و به وى آرامش و اطمينان قلب عطا فرمود و بدون احساس خطر و اضطراب از طائف خارج شد، و اين همان است كه امام سجاد عليه السلام در جمله دوم كلام خود از ذات اقدس الهى درخواست نموده است .
و لا بالتضرع الى من دونك اذا رهبت ؛بارالها! موقعى كه گرفتار ترس آميخته به خطر و اضطراب مى شوم ، با تضرع و زارى در مقابل غير خودت امتحانم منما.
50- مستحقين خذلان پروردگار - مستحقين اعراض بارىتعالى
بسم الله الرحمن الرحيم
فاستحق بذلك خذلانك و منعك و اعراضك يا ارحم الراحمين
امام سجاد عليه السلام سه مطلب را در سه جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق از پيشگاه مقدس بارى تعالى درخواست نمود. مطلب اول :
و لا تفتنى بالاستعانة بغيرك اذا اضطررت بارالها! مرا در موقع اضطرار به يارى خواستن از غير خودت آزمايش منما.
مطلب دوم :
و لا بالخضوع لسؤ ال غيرك اذا افتقرت بارالها! موقعى كه فقير مى شوم با خضوع و تذلل براى درخواست از غير خودت امتحانم منما.
مطلب سوم :
و لا بالتضرع الى من دونك اذا رهبت ؛ بارالها! موقعى كه گرفتار ترس ‍ آميخته به خطر مى شوم ، با تضرع نزد غير خودت مورد آزمايشم قرار مده .
اين سه مطلب در دو سخنرانى گذشته مبسوطا مورد بحث قرار گرفت . اينك امام (ع ) درباره اين امر سخن مى گويد كه : اگر كسى رعايت آن وظايف را ننمود و در موارد مذكور، توجه خود را به غير بارى تعالى معطوف داشت چه كيفرى را استحقاق دارد؟ پاسخ اين پرسش از كلام امام (ع )، به خواست خداوند بزرگ ، موضوع بحث و سخنرانى امروز است . اما پيش از آغاز بحث و شرح و توضيح راجع به آن ، بموقع است كه درباره دو مطلب : يكى اضطرار و آن ديگر توكل توضيح مختصرى داده شود، چه آگاهى هر قدر بيشتر از اين دو امر، موجب مزيد اطلاع دينى شنوندگان محترم خواهد بود و بعلاوه در روشن ساختن مطالب مورد بحث امروز نيز مؤ ثر است .
اضطرار عبارت از اين است كه آدمى در مضيقه و تنگنايى سخت قرار گيرد و براى رهايى از آن ملجاء شود و ناچار گردد كه به كارهاى خاصى دست بزند. قانونگذار اسلام ، قلم تكليف را از شخص مضطر در مورد اضطرارش برداشته و در حدود معين به وى اجازه اختصاصى داده است .
انما حرم عليكم الميته و الدم و لحم الخنزير و ما اهل به لغير الله فمن اضطر غير باغ و لا عاد فلا اثم عليه .(410)
خداوند، خوردن گوشت ميته و خون و گوشت خوك و گوشت حيوانى را كه به نام غير خدا قربانى شده است و بر شما مسلمانان حرام نموده ، اما اگر فردى دچار اضطرار شود به طورى كه يا بايد از گرسنگى بميرد يا از گوشتهاى حرام بخورد، اسلام اجازه داده كه به قدر ضرورت و حفظ حيات از گوشتهاى حرام استفاده كند و در اين كار مرتكب گناه نشده است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : من اضطرر الى الميتة و الدم و لحم الخنزير فلم ياءكل شيئا من ذلك حتى يموت فهو كافر.(411)
امام صادق (ع ) فرموده : كسى كه مضطر شود به گونه اى كه بايد از ميته ، خون ، گوشت خوك بخورد تا زنده بماند و از هيچ يك از آنها نخورد تا آنكه بميرد، او با اين عمل به روش غير اسلامى گراييده است .
از اين روايت استفاده مى شود كه حيات انسان مسلمانان آنقدر مهم است كه اگر مضطر شود و براى حفظ جان خود گوشت حرام يا خون نخورد و بر اثر آن بميرد با اين عمل از مسير حق منحرف گرديده و مورد موآخذه خواهد بود.
گاهى مردان بيمار يا زنان باردار در شرايط اضطرارى قرار مى گيرند و طبق موازين دينى مشمول ارفاق قانونى مى شوند.
از اين مختصرى كه معروض افتاد روشن شد كه افرادى ممكن است در شرايط اضطرارى واقع شوند و به گونه اى مشكل خود را حل كنند اما دعاى امام سجاد (ع ) ناظر به مضطرينى است كه اراده ذات اقدس الهى مى تواند وضع آنان را تغيير دهد، مشكلشان را حل كند، و اضطرارشان را بر طرف نمايد و اين همان است كه در قرآن شريف آمده است :
اءمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء.(412)
جز او كيست كه دعوت مضطر را اجابت مى نمايد و مصائب و مشكلاتش را برطرف مى سازد؟
در چنين حالت دردناك و ناراحت كننده ، هر مسلمان گرفتارى بايد از خداوند يارى بخواهد و همانند امام سجاد (ع ) عرض كند: بارالها! در حال اضطرار مرا به استعانت از غير خودت آزمايش منما.
توكل به خداوند نيز همانند دعاهاى خالصانه و خاضعانه انسانهاى با ايمان كه دچار وضع اضطرارى شده اند نجات بخش و سعادت آفرين است . توكل به خداوند، مشكلات بزرگ را حل مى كند؛بلايا را مى گرداند و آدمى را مشمول عنايات خاص حضرت بارى تعالى قرار مى دهد، و اين مهم ضمن بعضى از آيات و روايات خاطر نشان گرديده است . خداوند در قرآن شريف فرموده :
و من يتوكل على الله فهو حسبه .(413)
كسى كه به ذات اقدس الهى توكل نمايد خداوند امر او را كفايت مى كند.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : يا ايها الناس ! توكلوا على الله و ثقوا به فانه يكفى ممن سواه (414)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : اى مردم ! به خداوند توكل كنيد و به او اعتماد نماييد كه شما را از غير خودش بى نياز مى نمايد.
عن على عليه السلام قال : من توكل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب .(415)
على (ع ) فرموده : كسى كه به خداوند توكل نمايد مشكلات بر وى آسان مى گردد و با سهولت به وسايل و اسباب دست مى يابد.
لازم است اين نكته مورد توجه باشد كه معناى توكل به خداوند ناديده گرفتن سنن آفرينش ، بى اعتنايى به وسايل و اسباب طبيعى ، و ترك سعى و عمل اجتماعى نيست ، و اين مطلب ضمن روايات براى افراد ناآگاه بيان شده است :
جاء رجل الى رسول الله صلى الله عليه و آله فقال يا رسول الله ! ارسل ناقتى و اتوكل او اعقلها و اتوكل ؟ قال : اعقلها و توكل .(416)
مرد عربى به حضور رسول اكرم (ص ) شرفياب شد، عرض كرد: يا رسول الله ! شترم را رها و آزاد بگذارم و به خداوند توكل كنم يا آنكه پايش را ببندم و توكل نمايم ؟ فرمود: پايش را ببند و توكل نما.
عن امير المؤ منين عليه السلام انه مر يوما على قوم فرآهم اصحاء جالسين فى زاوية المسجد. فقال (ع ) من انتم ؟ قالوا: نحن المتوكلون . قال (ع ) لا، بل انتم المتاءكلة . فان كنتم متوكلين فما بلغ بكم توكلكم ؟ قالوا: اذا وجدنا آكلنا و اذا فقدنا صبرنا. قال (ع ): هكذا تفعل الكلاب عندنا. قالوا: فما نفعل ؟ قال كما نفعل . قالوا: كيف تفعل . قال (ع ): اذا وجدنا بذلنا و اذا فقدنا شكرنا.(417)

 

next page

back page