شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)
محقق دانشمند مرحوم حجت
الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى
- ۱۳ -
ناگهان در تاريكى شب بادى بسيار شديد وزيدن گرفت و با خودش سنگريزه و شن مى آورد
و بر سر و صورت افراد مى كوفت . وزش باد در محيط لشكرگاه به حدى بود كه خيمه ها را
از جاى كند، آتشها را پراكنده نمود و قسمتى از خيمه هاى فرو ريخته ، طعمه حريق
گرديد. خلاصه بر اثر اين بلاى آسمانى تمام تشكيلات مشركين به هم ريخت ، وحشت و
نگرانى آنچنان سپاه را فراگرفت كه نه تنها از پيروزى در جنگ ماءيوس شدند بلكه هر
فردى حيات خود را در معرض خطر مى ديد و به فكر اين بود هر طور كه ممكن است محيط خطر
را ترك گويد و جان سالمى را به در برد. حذيفه موقعى به محل ماءموريت خود رسيد كه
تمام سازمانهاى دشمن ويران شده بود و سران مشركين با اضطراب و نگرانى شديد در فكر
فرار بودند.
فقام ابوسفيان الى راحلته ثم صاح فى قريش : النجاة النجاة !
و قال طلحة الازدى لقد زادكم محمد بشر. ثم قام الى راحلته و صاح فى بنى اشجع :
النجاة النجاة ! و فعل عيينة بن حصن مثلها. ثم فعل الحارث بن عوف المزنى مثلها، ثم
فعل الاقرع بن حابس مثلها. و ذهب الاحزاب و رجع حذيفة الى رسول الله صلى الله عليه
و آله فاخبره الخبر.(359)
ابوسفيان به پا خاست و به طرف مركب خود حركت كرد و با فرياد بلند، قريش را مخاطب
قرار داد و گفت : عجله كنيد و خود را نجات دهيد. سپس طلحه ازدى گفت : محمد براى
شما شر بزرگى طلب نموده است . آنگاه به طرف مركب خود حركت كرد و فرياد زده ، بنى
اشجع را مخاطب ساخت و گفت : عجله كنيد و جان خود را به در بريد. بعضى ديگر از رؤ
ساى مشركين چنين كردند، و خلاصه احزاب پراكنده شدند و رفتند، و حذيفه به مدينه
مراجعت نمود و جريان امر را به حضرت رسول اكرم (ص ) اطلاع داد.
مجراى فيض نصرت حضرت بارى تعالى در اين مورد وزش باد و پراكنده نمودن سنگريزه و شن
و خلاصه عوامل تكوينى و طبيعى بود. در بعضى از موارد مجراى نصرت خداوند عامل انسانى
و همكارى مردم مؤ من با رسول اكرم (ص ) بوده است و خداوند اين مطلب را با عبارتى
كوتاه در قرآن شريف به پيشواى بزرگ اسلام فرموده است :
يا ايها النبى ! حسبك الله و من اتبعك من المؤ منين .
اى نبى معظم ! كفايت كننده امر تو خداوند است و آن اشخاص با ايمانى كه از تو پيروى
مى نمايند.
فتح مكه نمونه نصرت و يارى خداوند از مجراى مردمى و از راه همكارى افراد مؤ من با
رسول معظم اسلام است . اراده حضرت بارى تعالى اين بود كه مكه معظمه روزى به دست
پيشواى اسلام فتح گردد، بتها را بشكند، بت پرستى را براندازد، و كلمه توحيد را از
آن بيت مقدس به گوش جهانيان برساند. اين اراده تحقق يافت ، رسول گرامى وارد مكه شد،
گردنكشان قريش و مشركين مكه در مقابل آن حضرت سر تعظيم و تكريم فرود آوردند، اما
مجراى اين فيض بزرگ الهى نيروى انسانى و پايدارى مجاهدين با ايمان بود كه پيشواى
اسلام در طول سنين بعد از هجرت ، آنان را تربيت نموده و از نورانيت اسلام
برخوردارشان ساخته بود. مردم مسلمان در فتح مكه به منزله دست نيرومند پيشواى اسلام
بودند. رسول اكرم (ص ) نصرت خداوند را با آن دست گرفت و مشكلات فتح مكه را با همان
دست حل نمود. آنان بودند كه از پيمبر تبعيت نمودند، زمينه جلب نصرت خداوند را مهيا
ساختند و به آيه شريفه :
يا ايها النبى حسبك الله و من اتبعك من المؤ منين .(360)
جامه تحقق پوشاندند و آن را عملا پياده كردند. اگر مردم نمى بودند على القاعده مكه
فتح نمى شد و پيمبر اسلام در اين پيروزى درخشان از فيض نصرت حضرت بارى تعالى
مستفيذ نمى گرديد. موقعى كه پيغمبر اكرم (ص ) در قيد حيات بود، براى آنكه اسلام
همچنان در مسير خود حركت كند و به پيشرفتهاى شايسته ادامه دهد، مكرر در منبر و محضر
با تعبيرهاى مختلف به مردم فرمود: ولى شما بعد از من على عليه السلام است ، او را
تبعيت نماييد و از دستورش سرپيچى نكنيد.
بدبختانه پس از رحلت آن حضرت ، سفارشهايش عملا به دست فراموشى سپرده شد، اميرالمؤ
منين (ع ) را ترك گفتند و بر اثر اين رفتار خلاف حق ، مجراى فيض الهى را مسدود
نمودند و اسلام و مسلمين را از پيشرفتهاى سعادت آفرين محروم ساختند. اگر اكثريت
مردم از آن حضرت اطاعت مى نمودند مى توانست به آسانى دست اقليت غير مشروعشان باز
دارد اما چنين نشد و اكثريت مسلمانها تحت تاءثير عوامل مختلف قرار گرفتند و از
اطاعتش سرباز زدند. على (ع ) در خطبه شقشقيه
ضمن عبارت كوتاهى وضع دردناك و رنج آور خود را در آن ايام اينچنين بيان نموده است :
و طفقت ارتئى بين ان اصول بيد جذاء او اصبر على طخية عمياء(361)
حضرت در امر خلافت و زمامدارى مسلمين بر سر دو راهى قرار گرفته بود، فكر مى كرد كه
آيا با دست قطع شده قيام كنم يا با مشاهده ظلمت و تيرگى پديد آمده صبر نمايم .
ابن ميثم در شرح عبارت امام (ع ) چنين مى گويد:
و فى كل واحد من هذين القسمين خطر: اما القيام فبيد جذاء و
هو غير جائر لما فيه من التغرير- بالنفس و تشويش نظام المسلمين من غير فائدة و
استعار وصف الجذاء لعدم الناصر، و اما الترك و فيه الصبر على مشاهدة التباس الامور
و اختلاطها و عدم تمييز الحق و تجريده عن الباطل و ذلك فى غاية الشدة و البلاء ايضا(362)
در هر يك از اين دو قسم خطر است . اما قيام با دست قطع شده جايز نيست زيرا در اين
عمل هلاكت نفس و مشوش ساختن نظام مسلمين بدون فايده است . و استعاره دست قطع شده
براى نداشتن ناصر و نبودن مددكار است . اما صبر بر مشاهده اشتباهات و خلط حق به
باطل نيز در نهايت سختى و شدت است و تحمل آن براى افراد با ايمان بسيار ناراحت
كننده و مشكل .
نتيجه آنكه فيض خداوند در اين عالم از راه وسايل و اسباب به مردم مى رسد، فيض رزق
از راه كشاورزى و فيض شفاى بيمارى از راه طبيب و دوا. نصرت حضرت بارى تعالى كه از
فيضهاى گرانقدر اوست به وسيله و اسباب عايد مردم مى گردد، گاهى وسايل تكوينى است
مانند تندبادى كه در جنگ احزاب وزيدن گرفت و خداوند بدان وسيله ، پيمبر گرامى و
مسلمانان را يارى نمود، و گاهى وسيله مردمى است مانند نصرت الهى در فتح مكه معظمه
كه به وسيله مردم باايمان و يارى آنان عايد اسلام و مسلمين گرديد در هر دو صورت ،
نصرت الهى مايه پيروزى و موفقيت است و مانند ديگر فيضها از مجارى مقرر عايد مردم مى
گردد. امام (ع ) در جمله اول دعاى مورد بحث امروز به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
اللهم اجعلنى اصول بك عند الضرورة ؛بارالها! در موقعى كه ضرورت ايجاب مى كند حركتى
سريع و جدى انجام دهم مرا به گونه اى قرار ده كه فقط از تو مدد و كمك بخواهم . امام
(ع ) در زمانى واقع شده كه قيام جدى و حركت سريع به منظور برانداختن حكومت غاصب آل
اميه ميسر نيست زيرا مردم كمك نمى كنند و فيض نصرت الهى به دست نمى آيد. ممكن است
مقصود امام حركتى باشد كه نصرت الهى از مجراى تكوين عايد شود يا مقلب القلوب به قدر
لازم دلها را متوجه هدف نمايد و فيض خود را از آن راه ايثار فرمايد.
در جمله دوم دعا كه موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است ، امام (ع ) به پيشگاه خداوند
عرض مى كند:
و اساءلك عند الحاجة ؛بارالها! آنچنانم قرار ده كه قضاى حوايجم را تنها از تو
درخواست نمايم به دگران اظهار احتياج نمودن و نياز خود را با اين و آن در ميان
گذاردن نوعى تن دادن به خوارى و ذلت است . اسلام اجازه نمى دهد مسلمانان عز و
احترام خود را ناديده انگارند و با اظهار تمنى در مقابل افراد، خويشتن را تحقير
نمايند، چه اين كار علاوه بر ذل دنيوى ، مؤ اخذه و پرسش اخروى را در پيش دارد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : يا اباذر! اياك و السؤ
ال فانه ذل حاضر و فقر تتعجله و فيه حساب كبير يوم القيامة .(363)
رسول اكرم (ص ) به ابى ذر غفارى فرمود: بپرهيز از سؤ ال كردن كه در اين كار، ذلت
دنيوى و تعجيل در فقر است و در قيامت حساب طولانى خواهد داشت .
بزرگتر از مصيبت سؤ ال نمودن ، اين است كه سائل تمناى خود را به كسى بگويد كه پست و
نااهل باشد و به درخواستش اعتنا ننمايد.
عن على عليه السلام قال : فوت الحاجة اعظم من طلبها الى غير
اهلها.(364)
على (ع ) فرموده : فوت شدن حاجت آسانتر است از اينكه صاحب حاجت ، آن را از نااهل
طلب نمايد.
شخص محتاج با اظهار حاجت ، عز و احترام خود را حفظ ننموده و از دگرى قضاى آن را
خواسته است . اگر كسى كه مورد سؤ ال واقع شده قدرت برآوردن حاجت را دارد حتما
برآورد و به خواسته سائل عملا ترتيب اثر بدهد و اگر با داشتن توان سرباز زند و
اعتنا نكند، به نظر امام معصوم مرتكب قبيحى بسيار بزرگ شده است .
عن الكاظم عليه السلام قال : ما اقبح با الرجل ان يساءل
الشيى ء فيقول لا.(365)
امام كاظم (ع ) فرموده : چقدر قبيح است كه مردى مورد سؤ ال و تقاضا واقع شود و با
قدرت برآوردن آن ابا نمايد و پاسخ نفى دهد. امام (ع ) در روايتى كوتاه قبح هر دو
بعد يعنى بدى سؤ ال و بدى منع سائل را با عبارتى لطيف و رسا بيان فرموده است :
عن ابيجعفر عليه السلام قال : لو يعلم السائل ما فى المساءلة
ما ساءل احد احدا ولو يعلم المسئول ما فى المنع ما منع احد احدا.(366)
امام باقر (ع ) فرمود: اگر سائل از بدى سؤ ال آگاه مى بود، هيچ فردى از فرد ديگر
حاجت خود را نمى خواست و اگر شخص مورد سؤ ال مى دانست كه پاسخ منفى و منع سائل چه
قبحى دارد، هيچ فردى فرد ديگر را محروم نمى نمود.
حضرت ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام همواره مراقب اين هر دو بعد بود. نه هرگز
سائلى را محروم مى ساخت و نه هرگز خودش از غير خداوند سؤ ال مى نمود. بر اثر اين
خصلت عالى ، پروردگار او را خليل خود قرار داد و از اين مقام بسيار رفيع برخوردارش
نمود.
عن على بن موسى الرضا عليه السلام قال : اتخذ الله عزوجل
ابراهيم خليلا لانه لم يرد احدا و لم يساءل احدا غير الله عزوجل .(367)
حضرت رضا (ع ) فرمود: خداوند ابراهيم خليل را به دوستى خود برگزيد براى اينكه او نه
سائلى را رد مى كرد و نه از غير خداوند سؤ ال مى نمود.
براى آنكه بدانيم سؤ ال تا چه حد در اسلام مذموم است و چگونه حجاب رحمت خدا مى شود،
به اين حديث توجه نماييد.
ضمن رسول الله صلى الله عليه و آله لقوم من الانصار الجنة
على الا يساءلوا احدا. فكان الرجل منهم يسقط سوطه و هو على دابته ، فنزل حتى
يتناوله كراهية ان يساءل احدا شيئا.(368)
رسول اكرم (ص ) براى خانواده اى از انصار، ضمانت بهشت نمود به اين شرط كه در زندگى
از احدى سؤ ال ننمايند. براى رعايت اين شرط گاهى يك نفر از آنان بر مركب خود سوار
بود، شلاقش به زمين مى افتاد، از براى آنكه از كسى درخواست ننمايد پياده مى شد و
شلاق خود را بر مى داشت .
نتيجه آنكه سؤ ال از غير خداوند در اسلام ناپسند است و افراد باايمان براى حفظ عز
اسلامى خود بايد از اين كار بپرهيزند و خويشتن را تحقير ننمايند. امام سجاد (ع ) در
جمله دوم دعاى مورد بحث امروز به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و اساءلك عند لجاجة ؛ بارالها! آنچنانم قرار ده كه حوايج خود را فقط به تو بگويم و
قضاى آنها را تنها از تو درخواست نمايم .
حضرت على بن الحسين عليهما السلام در جمله سوم دعاى مكارم
الاخلاق كه موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز است عرض مى كند:
و اتضرع اليك عند المسكنة ؛بارالها! چنان باشم كه در مواقع ذلت و تهيدستى به پيشگاه
تو زارى كنم تا مشكلم را حل نمايى .
بعضى از حوادث و رويدادهاست كه مى تواند در انسان اثر عميق بگذارد، موجب انفعال نفس
شود، و آدمى را گرفتار احساس ذلت و حقارت نمايد. منشاء اين حالت روحى هر چه باشد
لازم است افراد باايمان در اين قبيل مواقع متحمل و خويشتن دار باشند، حادثه ذلت بار
خود را در ضمير خويش پنهان نگاه دارند، به كسى عرض حاجت نكنند، و حل مشكل خود از
دگران نخواهند كه اين عمل با بزرگوارى و عزت نفس سازگار نيست .
عن ابيجعفر عليه السلام قال : اربع من كنوز البر: كتمان
الحاجة و كتمان الصدقة و كتمان الوجع و كتمان المصيبة .(369)
امام باقر (ع ) فرموده : چهار چيز از گنجينه هاى بر و نيكى است ، آنها را مخفى نگاه
داريد: پنهان داشتن حاجت ، پنهان داشتن صدقه ، پنهان داشتن درد، و پنهان داشتن
مصيبت .
فقر و تهيدستى از جمله عواملى است كه مى تواند موجب انفعال شديد نفسانى شود و آدمى
را دچار احساس ذلت و حقارت نمايد. كسى كه فاقد حداقل معاش است و پول به قدر مصارف
روزانه خود و زن و فرزندان خويش در اختيار ندارد، قطعا از نظر روحى و معنوى گرفتار
مصيبت سنگينى است و با عوارضى جانكاه و طاقت فرسا مواجه است . على عليه اسلام ضمن
حديثى پاره اى از آن عوارض را براى فرزند گراميش حضرت مجتبى شرح داده است .
قال امير المؤ منين للحسن عليهما السلام : من عدم قوته كثر
خطاياه ، يا بنى ! الفقير حقير لا يسمع كلامه و لا يعرف مقامه ، لو كان الفقير
صادقا يسمونه كاذبا و لو كان زاهدا يسمونه جاهلا. يا بنى ! من ابتلى بالفقر باربع
خصال : بالضعف فى يقينه و النقصان فى عقله و الرقة فى دينه و قلة الحياء فى وجهه ،
فنعوذ بالله من الفقر.(370)
امير المؤ منين (ع ) به فرزندش حضرت مجتبى فرمود: كسى كه فاقد قوت روزانه است
خطاياى بسيار دارد. فرزندم ! فقير در نظر مردم حقير است ، سخنش بدرستى مسموع نيست و
مقامش شناخته نمى شود، اگر فقير راستگو باشد دروغگويش مى خوانند، اگر زاهد و بى
اعتناى به دنيا باشد جاهلش مى نامند. فرزندم ! آن كس كه به فقر مبتلا مى شود دچار
چهار خصلت موذى خواهد شد: يقينش ضعيف مى گردد، عقلش به نقصان مى گرايد، دينش رقيق
مى شود، و در مواجهه با مردم حياتش تقليل مى يابد، و در پايان حديث ، امام (ع )
فرمود: پناه مى بريم به خدا از فقر و تهيدستى .
احساس ذلت و مسكنت كه در روان آدمى پديد مى آيد منشاء آن خواه فقر و بى چيزى باشد
يا ديگر عوامل . به هر صورت احساس ذلت مايه ناراحتى و عذاب شديد روحى است . افراد
با ايمان به پيروى از شرع مقدس ، ذلت خود را پنهان مى دارند، به اين و آن نمى
گويند، و اظهار حاجت نمى نمايند، چه آنكه مى دانند با اين عمل رنجشان بيشتر مى شود،
دچار ذلت تازه اى مى گردند، و ناراحتى درونشان فزونتر خواهد شد. تنها ملجاء و مرجع
مؤ منين راستين در اين مواقع سخت و دردناك ذات اقدس الهى است ، اوست كه مسبب
الاسباب است ، مى تواند با اراده تواناى خود موجبات گشايش هر مشكلى را فراهم آورد و
افراد گفتار را از بلا برهاند. اين گروه پاكدل در آن لحظات سخت با خلوص و اطمينان
خاطر دست دعا به سوى او بر مى دارند و با چشمى اشكبار قضاى حاجت خود را از وى
درخواست مى نمايند.
جمله سوم دعاى مكارم الاخلاق ، موضوع آخرين قسمت
سخنرانى امروز، ناظر به وضعى اينچنين است . حضرت زين العابدين (ع ) در پيشگاه
خداوند عرض مى كند: و اتضرع اليك عند المسكنة ؛بارالها! چنان باشم كه در مواقع هر
ذلت و مسكنتى ، خواه ناشى از فقر باشد يا منشاء آن عامل ديگر، فقط و فقط در پيشگاه
تو زارى كنم و حل مشكلات خودم را از تو درخواست نمايم .
البته كسى مى تواند به چنين موقعيتى رفيع و بلند پايه دست يابد كه مدارج كمال ايمان
و توحيد را به شايستگى پيموده و از يقين كامل برخوردار باشد.
48- يارى نخواستن از غير خدا موقع اضطرار
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا تفتنى بالاستعانة بغيرك اذا اضطررت
امام سجاد عليه السلام در اين قطعه از دعا به پيشگاه خداوند عرض مى كند: بارالها!
مرا در مواقع ناچارى و اضطرار به يارى خواستن از غير خودت آزمايش منما. به خواست
خداوند اين جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق موضوع
بحث و سخنرانى امروز است . براى توضيح اين قطعه از دعا لازم است معناى دو كلمه روشن
گردد: يكى فتنه
و آن ديگر اضطرار . كلمه فتنه
در لغت به معانى متعددى آمده است و در آيات و اخبار، مكرر اين كلمه به كار رفته و
در هر مورد معناى مناسب با آن اراده شده است . در اقرب الموارد آمده :
الفتنة بالكسر مصدر: الخبرة و الابتلاء و الضلال و الاثم و الكفر و الفضيحة و
العذاب و المرض و الجنون و المحنة و العبرة و المال و الاءولاد و منه :
انما اموالكم و اولادكم فتنة .(371)
- و اختلاف الناس فى الاراء و مايقع بينهم من القتال .
فتنه به معناى علم به كنه و حقيقت چيزى ، امتحان ، گمراهى ، گناه ، كفر، رسوايى ،
عذاب ، مرض ، ديوانگى ، محنت ، عبرت ، مال ، اولاد، و به معناى اختلاف آراى مردم و
آنچه بين آنان از زد و خورد و كشتار به وقوع مى پيوندد.
راغب در مفردات مى گويد: اصل الفتن اذخال الذهب النار لتظهر
جودته من رداءته ؛
اصل فتن به معناى داخل نمودن طلا در آتش است تا
بدين وسيله طلاى عالى و پست آشكار گردد.
عن معمربن خلاد قال : سمعت اباالحسن عليه السلام يقول : الم
اءحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون . - يفتنون كما يفتن الذهب .
ثم قال : يخلصون كما يخلص الذهب .(372)
معمر بن خلاد مى گويد: امام موسى بن جعفر عليهماالسلام ، آيه
الم . اءحسب الناس
را تلاوت نمود و فرمود: امتحان مى شوند همانند طلا، سپس فرمود: بر اثر
امتحان خالص مى شوند همچون خلوص طلا.
براى مزيد آگاهى شنوندگان محترم در اينجا بعضى از آيات كه در آنها ماده فتنه به كار
رفته و معناى مخصوصى از آن اراده شده است ذكر مى شود:
فتنه به معناى امتحان
:
و لقد فتنا الدين من قبلهم ؛(373)
امتهاى گذشته را امتحان نموده ايم
فتنه به معناى عذاب :
ذوقوا فتنتكم ؛(374)
عذاب خود را بچشيد.
فتنه به معناى بلا:
انا قد فتنا قومك من بعدك ؛(375)
اى موسى ! ما قوم تو را در غيابت مبتلا نموديم ، و سامرى بت پرستشان ساخت .
فتنه به معناى گمراهى
:
يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان ؛(376)
اى اولاد آدم ! مراقب باشيد كه شيطان شما را گمراه ننمايد.
فتنه به معناى محنت و شكنجه
:
فما آمن لموسى الا ذرية من قومه على خوف من فرعون و ملاهم ان
يفتنهم
(377)
از ذرارى قوم موسى جز عده معدودى به وى ايمان نياوردند، زيرا محنت و شكنجه فرعون و
فرعونيان خائف بودند.
فتنه به معناى اختلاف آراى
مردم و به وقوع پيوستن خونريزى و قتال در حديث آمده است :
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : تمنوا الفتنة ففيها هلاك
الجبابرة و طهارة الارض من الفسقة .(378)
امام صادق (ع ) فرموده : تمناى فتنه و انقلاب نماييد، چه بر اثر فتنه اجتماعى و
انقلاب ، جباران ستمكار هلاك مى شوند و زمين از وجود عناصر فاسد و گناهكار تطهير مى
گردد.
فتنه به معناى آزمايش و
امتحان از جمله مقدرات قطعى و قضاى حتمى بارى تعالى است ، همه پيمبران الهى
در قرون و اعصار گذشته ضرورت امتحان خداوند را به مردم اعلام نموده اند و تا وقتى
كه دار تكليف باقى و برقرار است و انسانهاى مكلف در آن زيست مى كنند اين سنت اجتناب
ناپذير، باقى و پايدار خواهد بود. قرآن شريف در اين باره فرموده است :
الم . اءحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون
. و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين .(379)
آيا مردم گمان دارند اگر به زبان بگويند: ايمان آورده ايم واگذارده مى شوند و از
امتحان مصون مى مانند؟ هرگز چنين نيست . ما در گذشته امم پيشين را امتحان نموده ايم
و بر اثر آزمايش ، دروغگويان از راست گويان شناخته شده اند.
ممكن است براى شنونده اى اين سؤ ال پيش آيد كه معمولا مقصود از امتحان ، روشن شدن
امر مجهولى است براى ممتحن ، مثلا معلمى كه نمى داند محصل كلاسش در سال تحصيلى خوب
درس خوانده و مطالب را فراگرفته است يا نه در پايان سال امتحانش مى كند تا اين
مجهول روشن گردد، طبيبى كه نمى داند در خون بيمار چربى يا قند بيش از حد طبيعى وجود
دارد يا نه دستور آزمايش مى دهد تا ناشناخته اى براى او شناخته شود، و خلاصه ديگر
امتحانان از اين قبيل است . خداوندى كه عالم به تمام حقايق است و در مشهد علم او
چيزى نهفته و پنهان نيست ، چه نيازى به امتحان دارد و قبل از امتحان ، خداوند، مؤ
من و غير مؤ من را مى شناسد و همچنين از درجات ايمان مؤ منين آگاهى دارد، پس امتحان
بارى تعالى براى چيست ؟ پاسخ اين پرسش آن است كه امتحان خداوند از مردم نه بدين
منظور است كه چيزى بر علم بارى تعالى افزوده شود و مجهولى بر ذات مقدسش معلوم گردد
بلكه مقصود اين است كه حجت خدا بر منافقين و عناصر فاسد تمام شود و جاى چون و چرا
براى آنان باقى نماند و در بن بست اعمال ظالمانه و نارواى خود قرار گيرند تا
نتوانند به دروغ ، خود را مؤ من واقعى قلمداد كنند و متوقع باشند كه در وصف پاكان و
نيكان به حساب آورده شوند و از پاداشهاى بزرگى كه شايسته مردان الهى و افراد با
ايمان است برخوردار گردند. اما اين امتحان مردم از طرف خداوند به اين منظور است كه
درستكاران از نادرستان و مؤ منين از منافقين جدا شوند، يا به فرموده قرآن شريف خبيث
از طيب تمييز داده شود.
ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز
الخبيث من الطيب
(380)
بعد از جنگ احد زمينه خطرناكى از ناحيه ابو سفيان و همدستانش به ضرر اسلام و مسلمين
در شرف تكوين بود. خداوند، رسول اكرم (ص ) را آگاه نمود و دستورى داد كه پيشواى
اسلام آن را به كار بست و به فضل بارى تعالى خطر برطرف گرديد، اما در خلال عمل ،
كسانى از منافقين به كارهاى ناروا دست زدند، آيه مذكور نازل شد كه خدا مسلمين را به
وضع موجودشان باقى نمى گذارد تا خبيث را از طيب تفكيك كند.
در روايات اولياى اسلام آمده است كه مردم در مقام دعا از خداوند چيزهاى ناشدنى و
غير قابل عمل را درخواست ننمايند. اين قبيل دعاها شايسته استجابت و قابل تحقق نيست
. يكى از امور ناشدنى در جهان انسان ، تعطيل آزمايش و امتحان خداوند است از مردم .
مشيت حكيمانه بارى تعالى بر اين تعلق گرفته است كه همه مردم را در طول زندگى مورد
امتحان قرار دهد و از راه گفتار و رفتارشان گروه خوب را از بد ممتاز سازد، خوبان را
مشمول پاداش و بدان را مورد مؤ اخذه و كيفر قرار دهد. اين امر، قضاى بارى تعالى و
سنت لا يتغير ذات اقدس اوست و با دعاى افراد تغيير نمى كند.
عن على عليه السلام قال : لا يقولن احدكم : اللهم انى اعوذبك
من الفتنة لانه ليس احد الا و هو مشتمل على فتنة و لكن من استعاذ فليستعذ من مضلات
الفتن .(381)
على (ع ) فرموده : هيچ يك از شما نگويد بارالها! من از فتنه به تو پناه مى برم ،
زيرا احدى نيست جز آنكه فتنه را طالب است و اگر كسى بخواهد درخواست پناهندگى از
خداوند در مورد فتنه نمايد بگويد: بارالها! به تو پناه مى برم از فتنه هايى كه مايه
گمراهى و ضلالت مى شود.
سپس امام عليه السلام براى آنكه مضلات فتن را توضيح دهد و نقاط انحرافى انسانها را
در زمينه فتنه و آزمايش خداوند بيان نمايد سخن را اينچنين ادامه داده است :
فان الله سبحانه يقول : و اعلموانما
اموالكم و اولادكم فتنة و معنى ذلك انه يختبرهم بالاموال و الاولاد ليتبين
الساخط لرزقه و الراضى بقسمه ، و ان كان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لكن لتظهر
الافعال التى بها يستحق الثواب و العقاب ، لان بعضهم يحب الذكور و يكره الاناث و
بعضهم يحب تثمير المال و يكره انثلام الحال .(382)
خداوند فرموده است : بدانيد كه اموال و اولادتان براى شما فتنه و آزمايش است و
معناى اين كلام آن است كه خداوند با مال و اولاد، شما را امتحان مى كند تا معلوم چه
كسى از رزق خود ناراضى و خشمگين است يا از سهم خود خشنود و راضى است ، اگر چه
خداوند از خود آنان به ضميرشان آگاهتر است ولى امتحان براى اعمالى انجام مى شود كه
شايسته اجر و ثواب است يا لايق كيفر و عقاب . چه در مورد اولاد، بعضى خواهان پسرند
و از دختر كراهت دارند و در زمينه مال نيز بعضى طالب تكثير و ازديادند و از نقصان
حال گله مند و ناراضى .
تمام آنچه را كه آدمى از سرمايه هاى معنوى و مادى در اختيار دارد مانند عقل و علم ،
هوش و حافظه ، نفوذ كلام و جاه ، محبوبيت و مقام ، قدرت و رياست ، و ديگر امورى
نظاير اينها، و همچنين تمام حوادث و رويدادهاى مطلوب و نامطلوب زندگى همانند برترى
و سقوط، كامروايى و ناكامى ، موفقيت و شكست ، سلامت و مرض ، امنيت و ناامنى ، و
نظاير اينها، همانند مال و اولاد، نتيجه امتحان و آزمايش خداوند است . اگر كسى
بتواند در جميع امور تسليم بى قيد و شرط بارى تعالى باشد، اوامرش را اطاعت كند، از
نواهيش اجتناب نمايد، او قطعا از بوته امتحان خداوند با سربلندى و افتخار بيرون
خواهد آمد.
مردى به نام عنوان بصره شرفياب محضر امام صادق (ع ) شد. مطالبى مورد مذاكره قرار
گرفت . آنگاه عنوان بصرى از امام (ع ) سؤ ال كرد:
ما حقيقة العبودية ؟ قال : ثلاثة اشياء: ان لا يرى العبد
لنفسه فيما خوله الله ملكا، لان العبيد لا يكون لهم ملك ، يرون المال مال الله
يضعونه حيث امرهم الله و لا يدبر العبد لنفسه تدبيرا و جملة اشتغاله فيما امره
تعالى به ونهاه عنه ، فاذا لم ير العبد لنفسه فيما خوله الله تعالى ملكا هان عليه
الانفاق فيما امره الله تعالى ان ينفق فيه و اذا فوض العبد تدبير نفسه على مدبره
هان عليه مصائب الدنيا و اذا اشتغل العبد بما امر الله تعالى و نهاه لا يتفرغ منها
الى المراء و المباهاة مع الناس
(383)
پرسيد حقيقت عبوديت چيست ؟ امام (ع ) در پاسخ فرمود: سه چيز است : اول آنكه بنده
خدا در عطاياى الهى براى خويشتن ملكى نبيند، زيرا بندگان مى دانند كه مالك واقعى
مال نيستند، در نظر آنان مال ، از آن خداوند است و هر جا كه امر فرموده آن را قرار
مى دهند. دوم آنكه بنده در مقابل قضاى الهى تدبيرى براى خود نينديشد. سوم آنكه تمام
اوقات او مصروف در اوامر و نواهى بارى تعالى باشد، موقعى كه بنده ، خود را مالك مال
ندانست انفاق در راه اوامر الهى براى او آسان مى شود و موقعى كه بنده تدبير امور
خود را تفويض بارى تعالى نمود، مصائب دنيا براى او آسان مى گردد، و موقعى كه اوقات
بنده ، صرف اوامر و نواهى خدا مى شود فرصتى ندارد تا در بحثهاى خصومت انگيز وارد
شود يا آنكه به مردم فخر فروشى نمايد.
بنده شايسته خدا بودن و از عهده امتحانات بارى تعالى بخوبى برآمدن مستلزم واجد بودن
ذخاير معنوى و سرمايه هاى گرانقدر ايمانى است ، كسى كه فاقد اين ذخاير است از كمال
روحانى بى بهره است و نمى تواند بدرستى امتحان بدهد. كسى كه بيش و كم ، واجد بعضى
از آن ذخاير و فاقد بعضى دگر است به همان نسبت در اداى وظايف عبوديت ناتوان است و
قادر نيست آنطور كه بايد در آزمايش و امتحان الهى پيروز گردد. اولياى گرامى اسلام
ضمن روايات متعددى سرمايه هاى معنوى عبوديت و ايمان را برشمرده اند. امام صادق عليه
السلام حقيقت عبوديت را براى عنوان بصرى در سه مطلب اساسى توضيح داد و على عليه
السلام نيز در روايت ديگر، همان حقيقت را به عنوان چهار ركن ايمان بيان فرموده است
:
قال اميرالمؤ منين صلوات الله عليه : الايمان له اركان اربعة
: التوكل على الله و تفويض الامر الى الله و الرضا بقضاء الله و التسليم لامر الله
عزوجل .(384)
على (ع ) فرموده : ايمان داراى چهار ركن است : اول توكل نمودن به خدا، دوم برگذار
نمودن امر به خدا، سوم راضى بودن به قضاى خدا، چهارم تسليم در برابر امر خداوند
عزوجل .
واضح است افراد با ايمانى كه واجد اين چهار خصلت بزرگ و ارزشمند هستند ضميرى آرام و
روحى مطمئن دارند، نه خوش آمدهاى دنيا در آنان اثر نامطلوب مى گذارد و از مسير حق و
فضيلت منحرفشان مى كند و نه بدآمدها و مصائب زندگى ، ناراضى و خشمگينشان مى نمايد و
از خط رضا و تسليم خارج مى شوند، بلكه در همه احوال به رضاى الهى راضى و به
قضاى حتمى خداوند تسليم اند.
موحد چه زر ريزى اندر برش و يا تيغ هندى نهى بر سرش
اميد و هراسش نباشد ز كس بر اين است مبناى توحيد و بس
ناگفته نماند كه مصائب و ناملايمات زندگى براى مؤ منين ، امتحان خداوند است و اگر
بدرستى انجام دادند از اجر الهى برخوردار مى گردند. ولى همان رنجها و آلام براى
گروههاى ديگر نتايج و ثمرات دگرى را در بر دارد.
عن على عليه السلام قال : ان البلاء للظالم ادب و للمؤ من
امتحان و للانبياء درجة و للاولياء كرامة .(385)
على (ع ) فرموده : رنج و بلا براى ستمكار ادب است و براى مؤ من آزمايش و امتحان ،
براى پيمبران ترفيع درجه و مقام است و براى اولياى خدا بزرگوارى و كرامت .
بيمارى ها، شكستها و ناملايمات براى ستمكاران به منزله تازيانه ادب است . شايد سخنى
كه بين امام صادق (ع ) و منصور دوانقى در مورد خلقت مگس رد و بدل شده ، ناظر به
همين امر باشد. روزى امام (ع ) در مجلس منصور دوانقى بود. گويى مگسى از طرف بارى
تعالى ماءمور شد او را اذيت كند و خود را به سر و صورت منصور بكوبد. او هر قدر با
دست خواست حشره را رد كند نتوانست ، سرانجام خشمگين و ناراحت شد.
قال المنصور للصادق عليه السلام : لاى شى ء خلق الله الذباب
. قال : ليذل الجبارين .(386)
به حضرت عرض كرد: خداوند براى چه مگس را آفريده است ؟ در پاسخ فرمود: براى اينكه
قدرتمندان زورگو و جبار را خوار نمايد. يعنى به آنان بفهماند به هوش باشيد كه حشره
كوچكى قادر است به ستوهتان آورد و زندگى را بر شما تلخ و ناگوار نمايد.
گناه و مخالفت با امر الهى ناشى از غرايز و تمايلات حيوانى است . كسانى كه ايمان
واقعى دارند بر هوى و غرايز خود مسلطاند و خلاف امر الهى قدم بر نمى دارند. در
نتيجه خوب امتحان خواهند داد. اگر نيروى ايمان در گروهى ضعيف باشد يا اصلا ايمان
نداشته باشند به معاصى آلوده مى شوند. در عصر رسول اكرم (ص ) عده اى منافق بودند و
بين مردم فقط ادعاى مسلمانى داشتند، و بقيه واقعا اسلام آورده بودند و اغلب آنان
جدا از گناه پرهيز داشتند. ولى بعد از نبى اكرم (ص )، اسلام واقعى به ضعف گراييد و
رفته رفته گناه بين مسلمانان شايع شد و آلودگى ها به شكلهاى مختلف گسترش يافت ، و
اين جريان رنج آور را رسول اكرم (ص ) در زمان حيات خود به على عليه السلام خبر داده
بود:
عن على عليه السلام قال : لما انزل الله سبحانه قوله :
الم . اءحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون علمت ان الفتنة
لا تنزل بنا و رسول الله - صلى الله عليه و آله - بين اظهرنا. فقلت يا رسول الله !
ما هذه الفتنة التى اخبرك الله تعالى بها؟ فقال : يا على ! ان امتى سيفتنون من بعدى
، سيفتنون باموالهم ، و يمنون بدينهم على ربهم ، و يتمنون رحمته ، و ياءمنون سطوته
، و يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبة ، و الاهواء الساهية ، فيستحلون الخمر بالنبيذ،
و السخت بالهدية ، و الربا بالبيع .(387)
على (ع ) فرمود: وقتى آيه اءحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا
آمنا و هم لا يفتنون
نازل شد، دانستم كه تا وقتى پيمبر گرامى (ص ) بين ماست فتنه بر مسلمانان نازل نمى
شود. عرض كردم : يا رسول الله ! اين فتنه چيست كه خداوند به شما خبر داده ؟ فرمود:
عنقريب ، امت من ، بعد از من امتحان خواهد شد، امتحان مى شوند به اموالشان ، با دين
خود به خداوند منت مى گذارند، تمناى رحمت او را دارند اما از قهاريتش خود را در
امان مى پندارند، حرام خدا را با شبهات دروغ حلال مى كنند، شراب را به نام نبيذ،
مال پليد را به نام هديه ، و ربا را به نام بيع ، جايز و روا تلقى مى نمايند.
اين قبيل فتنه هاست كه در روايات مضلات فتن خوانده
شده اند و مسلمانانى كه نيروى ايمانشان ضعيف است و بر هواى نفس خويش تسلط ندارند در
اين قبيل امتحانها ممكن است دچار لغزش شوند، بر خلاف امر الهى قدم بردارند، و
گرفتار ضلالت و گمراهى گردند. مسلمانان براى آنكه از اين قبيل خطرها مصون باشند
بايد از خداوند استمداد نمايند، طلب توفيق كنند، و از او بخواهند كه در اين مواقع
مورد حمايتشان قرار دهند تا از صراط مستقيم خارج نشوند. حضرت زين العابدين عليه
السلام در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق كه
موضوع بحث سخنرانى امروز است به هيچ يك از اين فتنه ها نظر ندارد، زيرا امام (ع )
در عبارت دعا كلمه اضطرار را به كار برده و افرادى كه
به گمراهى اين فتنه ها مبتلا مى شوند در عمل انحرافى خويش وضع اضطرارى ندارند بلكه
لذت گرايى ، مال دوستى ، هوى پرستى ، و ديگر انگيزه هايى از اين قبيل آنان را به
اين راه انحرافى سوق داده است و اگر بخواهند مى توانند با يك اراده جدى و تصميم
قاطع خويشتن را از خطر برهانند و بخوبى از عهده امتحان خداوند به در آيند. به طورى
كه قبلا اشاره شد توحيد افعالى اقتضا دارد كه مؤ منين به خداوند همواره جمله
اياك نستعين را كه همه روزه در نماز مى خوانند به ياد داشته باشند و فراموش
نكنند كه در مواقع حاجت بايد از آفريدگار توانا يارى بخواهند و دست نياز به روى غير
او نگشايند.
آنجا كه در نظام تكوين ، خداوند علل و اسباب عادى را مجراى فيض و يارى خود قرار ده
، بايد طبق اراده الهى از آن مجارى يارى خواست ، آنجا كه در نظام تشريع ، امورى را
مجراى فيض و يارى خود قرار داده مانند استعينوا بالصبر و
الصلوة بايد از آن مجارى نصرت و يارى خواست ، و اين هر دو استعانت در نظام
تكوين و تشريع در واقع استعانت از ذات اقدس الهى است و با توحيد افعالى منافات
ندارد.
گاهى انسان به طور ناخواسته در وضع اضطرارى خاصى قرار مى گيرد و براى حفظ حيات خود
جز استعانت و استمداد از مردم راه دگرى ندارد، مثل اينكه فردى در اطاق خوابيده و بر
اثر ريزش باران شديد، سقف فرو مى ريزد اما به گونه اى كه او در پناهگاهى سالم مى
ماند ولى راه بيرون آمدن ندارد، يا شخص دگرى شب در بيابان تاريكى راه مى رود،
ناگهان در گودالى به عمق سه چهار متر فرو مى افتد و زنده است ، اما نمى تواند از
آنجا خارج شود. اين دو انسان زير سقف و در عمق گودال يا بايد سكوت كنند تا از تشنگى
و گرسنگى بميرند يا با شنيدن صداى پاى رهگذران فرياد كنند، حيات خود را اعلام
نمايند، و از آنان براى نجات خويشتن يارى و كمك بخواهند. اين دو نفر در وضع اضطرارى
واقع شده اند و براى رهايى از آن وضع چاره اى جز يارى خواستن از اين و آن ندارند.
اسلام نه تنها به اين دو نفر اجازه نصرت خواستن از مردم را مى دهد بلكه مى گويد حفظ
حيات واجب است و براى نجات خود بايد حتما فرياد كنند، دگران را آگاه سازند، مردم را
به يارى خود طلب كنند، و خويشتن را از آن شرايط مرگبار برهانند. گرچه استعانت از
غير خدا در مواقع اضطرار شرعا مجاز است ولى امام سجاد عليه السلام كه نمى خواهد از
غير خدا استعانت نمايد عرض مى كند در پيشگاه خداوند:
|