شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۲ -


به خواست حضرت بارى تعالى اين دو جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق كه پس از ذكر صلوات بر محمد و آلش آمده است ، موضوع بحث و سخنرانى امروز است . امام سجاد عليه السلام در پيشگاه خداوند عرض مى كند: بار الها! مرا به زيور صالحين بياراى و زينت متقين را بر من بپوشان . امام (ع ) در اين قسمت از دعا چند امر مهم اجتماعى را كه زير بناى كاخ رفيع سعادت انسانهاست مورد توجه قرار داده و مى خواهد آنها را قدر ممكن در جامعه پياده كند، از قبيل گسترش عدل و دادگرى ، فرونشاندن خشمهاى عمومى ، خاموش نمودن آتش فساد، پيوند دادن مردم پراكنده به يكديگر، اصلاح اختلافات ، و ديگر امورى همانند اينها كه با عنايت حضرت حق تعالى در جلسات آينده راجع به هر يك بحث خواهد شد. به منظور تحقق بخشيدن به اين مهم اجتماعى ، امام سجاد از خداوند در خواست مى كند كه او را به دو نيرو مجهز سازد: يكى زيور صالحين ، و آن ديگر زينت متقين ، تا بتواند اين هدفهاى عالى را در جامعه پياده كند و جامه تحقق بپوشاند.
اولين مطلبى كه در شرح و تفسير كلام امام سجاد (ع ) بايد روشن شود اين است كه بدانيم صلاح چيست و صالحين كيان اند. راغب مى گويد:
الصلاح ضد الفساد و هما مختصان فى اكثر الاستعمال بالافعال (23)
صلاح ضد فساد است و اين دو در اكثر موارد به اعمال و افعال اختصاص ‍ دارد. قرآن شريف گاهى صلاح را در مقابل گناه قرار داده و فرموده است :
خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا.(24)
و گاهى در مقابل فساد آورده و فرموده است :
و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها.(25)
سپس مواردى را ذكر مى كند كه صلح در زمينه جدايى ها و فواصل افراد از يكديگر به كار برده شده و از آيات قرآن مجيد جملاتى را شاهد آورده است . در كتاب آسمانى اسلام در يك مورد كلمه صالح به كار رفته و از آن معناى وسيع و دامنه دارى ارايه شده است :
و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون .(26)
مجمع البيان ذيل اين آيه در تفسير زبور و ذكر، اقوالى را از مفسرين نقل نموده است و چنين مى گويد:
ان الزبور كتب الانبياء و معناه : كتبنا فى الكتب التى انزلناها على الانبياء من بعد كتابته فى الذكر اى ام الكتاب الذى فى السماء و هو اللوح المحفوظ. عن سعيد بن جبير و مجاهد و ابن زيد و هو اختيار الزجاج .(27)
در كتب پيمبران نوشتيم پس از نوشتن در ذكر يعنى ام الكتاب كه در آسمان است و مراد از آن لوح محفوظ است و اين قول را از سعيد بن جبير و مجاهد و ابن زيد نقل نموده و مى گويد زجاج نيز همين قول را اختيار كرده است . بنا بر اين احتمال ، معنى اين آيه چنين مى شود كه ما در كتب سماوى پيمبران نوشتيم و پيش از آن در ذكر يعنى لوح محفوظ كه حاوى جميع مقدرات تكوينى و تشريعى عوامل وجود است ثبت نموديم كه زمين را بندگان صالح ارث مى برند و صالح در اين آيه به معناى شايسته و لايق براى پذيرش و تحمل اين مهم است و اين معنى از جمله معانى صالح است كه در لغت المنجد آمده و مى گويد:
هو صالح لكذا اى فيه اهلية للقيام به
بنابراين قبل از آنكه خداوند پيامبران را به نبوت مبعوث فرمايد و بر آنان كتب سماوى نازل نمايد اين حكم از قلم قضاى حكيمانه الهى گذشته و در لوح محفوظ به صورت قانونى تخلف ناپذير ثبت گرديده است كه مردم شايسته و صالح ، وارث كره زمين خواهند بود. البته تنزه از گناه يك شاخه صلاحيت است و بر كنارى از فساد شاخه ديگر، ولى صلاحيت ارث زمين منحصر در اجتناب از گناه و فساد نيست بلكه عباد صالح وارث زمين بايد داراى علم و عمل ، عقل و تدبير، سعى و كوشش ، همكارى و هميارى ، تعاون و ايثار، اتحاد و هماهنگى ، برادرى و محبت ، و دهها شرط و مزيت ديگر از اين قبيل باشند تا لايق وراثت زمين گردند و بر كره خاك فرمانروايى نمايند. جالب آنكه خداوند در اين آيه ملاك ارث زمين را صلاحيت و شايستگى خوانده و فرموده است : عبادى الصالحين و نفرموده : عبادى العالمين ، عبادى المتقين ، عبادى الزاهدين ، عبادى الصادقين ، عبادى السابقون و ديگر صفاتى از اين قبيل ، زيرا اين صفات و مزايا شرط تحقق صلاحيت است و افراد صالح زمانى از صلاحيت و شايستگى كامل برخوردار مى گردند كه واجد تمام آن خصال و مزايا باشند.
براى آنكه معناى ارث زمين و حاكميت آدمى بر آنان تا اندازه اى روشن شود، لازم است بعضى از آيات قرآن شريف را كه حاكى از مشيت بارى تعالى بر قدرت بشر و ناظر به سلطه انسان بر منابع ارضى است مذكور افتد و توجه شنوندگان محترم به محتواى آن آيات معطوف گردد:
هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها.(28)
او خداوندى است كه شما را از زمين آفريده و قدرت عمران و آبادى آن را به شما اعطا فرموده است . راغب مى گويد:
استعمرته اذا فوصت اليه العمارة ؛موقعى كه عمران و آبادى نقطه اى را به كسى تفويض بنمايى مى گويى : استعمرته و سپس راغب همين آيه را شاهد مى آورد، يعنى آفريدگار جهان كه مالك واقعى تمام عوالم هستى است ، آبادى زمين را به انسانها تفويض فرموده و آنها را عهده دار اين امر مهم ساخته است . گياهان و حيوانات برى و بحرى موجودات زنده كره زمين اند ولى هيچ يك از آنها قادر نيستند تحول عمرانى در آن به وجود آورند و به استعدادهاى نهفته كره خاكى جامه فعليت بپوشانند؛تنها انسان است كه خداوند اين قدرت را به وى تفويض نموده و در راه عمران قدمهايى برداشته و موفقيتهايى به دست آورده و همچنان به پيشروى ادامه مى دهد.
هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا.(29)
او خداوندى است كه همه موجودات ارضى را براى شما آفريده است ، نبات و حيوان ، ذخاير طبيعى ، معادن سطحى و عمقى ، و خلاصه تمام آنچه در كره خاك آفريده شده براى شما انسانهاست و اين آيه نيز دلالت دارد كه بشر داراى قدرت و حاكميتى است كه مى تواند از تمام موجودات كره خاكى به نفع خود بهره بردارى نمايد و موجبات رفاه خويش را فراهم آورد.
الم تر ان الله سخر لكم ما فى الارض .(30)
اى بشر! آيا نديدى كه خداوند تمام آنچه را كه در زمين است مسخر و مقهور تو ساخته است ، يعنى آفريدگار حكيم بشر را به گونه اى خلق كرده و در وى قدرتهايى را به وديعه گذارده كه بتواند بر تمام محتويات كره خاكى حكومت كند و همه آنها هم مطيع و فرمانبر او باشند.
و سخر لكم الانهار.(31)
خداوند رودخانه ها و نهرهاى عظيم را مقهور و مسخر شما ساخته و همه آنها طبق فرمان تكوينى بارى تعالى موظف اند از دستورتان اطاعت نمايند، يعنى انسان به مشيت آفريدگار حكيم داراى آنچنان قدرتى است كه مى تواند در پرتو عقل و هوش و با نيروى علم و دانش رودخانه ها را با بستن سدهاى نيرومند مهار نمايد، از طغيانشان جلوگيرى كند، آبها را در پشت سد به صورت درياچه اى در آورد و در مواقع لازم براى احياى اراضى موات و ايجاد مزارع و باغ بهره بردارى نمايد و موجبات عمران و آبادى زمين را فراهم آورد. اين قبيل آيات كه معرف شايستگى و صلاحيت انسان بر حكمرانى و فرمانروايى كره خاكى است در قرآن شريف مكرر آمده است .
آفريدگار حكيم از اول بشر را با اين قابليت آفريده و استعداد حاكميت زمين را در وجودش به وديعه گذارده است و چون استعدادها در بشر تدريجا شكوفا مى گردد، حاكميت او نيز در كره زمين تدريجى است و مرحله به مرحله پيشروى مى كند. تقدم و تاءخر ملل جهان در زمانهاى مختلف از يكديگر بر معيار بروز استعدادها و تحقق شرايط صلاحيت است ، به هر نسبت كه مردم قابليتشان شكوفاتر شود و استعدادشان بيش از دگران رنگ فعليت به خود بگيرد، به همان نسبت صلاحيتشان بر حكومت زمين افزايش مى يابد و از فرمانروايى گسترده ترى برخوردار مى گردند.
تو همى خوانى مكرر گشت اين بالا و پست تا چه پستى ها نصيب ما از اين بالا ستى
پيش خود گقتى قضاى آسمان اين هردو خواست خود قضاى آسمان بيرون ز حكم ماستى
فارغ از سر قضايى كاقتضاى فعل ما گاه اينسان زشت و گاهى آنچنان زيباستى
هيچ قومى بى سبب مغلوب يا غالب نشد جز در او ضعفى نهان يا قوتى پيداستى
تو ندارى قدرت تشخيص پيدا از نهان لاجرم پنهان ترا پيداترين روياستى
مردم عصر جاهليت با تيره روزى و بدبختى زندگى مى كردند، در جهل و نادانى غوطه مى خورند، بت مى پرستيدند، نوزادان دختر را زنده دفن مى نمودند، زن و مرد و پير و جوانشان به انواع گناه و فساد اخلاق مبتلا بودند، آنچنان در زبونى و انحطاط به سر مى بردند كه رويداد كوچكى مى توانست بر محيطشان اثر بگذارد و جمعيتشان را پراكنده سازد. موقعى پادشاه حبشه به فكر افتاد كعبه مكرمه را ويران كند. يك ستون نظامى به فرماندهى ابرهه روانه مكه نمود و چند فيل تربيت شده جنگى را براى ويرانسازى و پايمال كردن اشخاص با سربازان فرستاد. اهل مكه از ترس ، شهر را خالى كردند و به نقاط مختلف گريختند و كوچكترين قدمى براى دفاع از حرم الهى بر نداشتند. خداوند با اراده تواناى خود شر حبشيان را از حرم مطهر گرداند و آنان را به وضع غير عادى مجازات نمود و اين واقعه را خداوند در سوره فيل به طور اجمال خاطر نشان فرموده است . قضيه آنقدر مهم تلقى گرديد كه مردم يادش را حفظ كردند و آن سال را عام الفيل نامگذارى نمودند و حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب ، صلى الله عليه و آله در همان سال متولد شد و آن مولود عزيز و بزرگوار پس از گذشت چهل سال به نبوت مبعوث گرديد و همان نسل عقب افتاده و خرافى را با تعاليم آسمانى خود از قيد و بندهاى اسارت آزاد نمود. فطرت توحيدى ، وجدان اخلاقى و تمايلات عالى انسانى را در وجودشان شكوفا ساخت ، استعدادهاى درونى آنان را از قوه به فعليت آورد و در نتيجه ، انسانهايى صالح و شايسته بار آمدند و بر اثر اين تربيت صحيح و اساسى آنقدر نيرومند و توانا شدند كه توانستند در ظرف نيم قرن وارث قسمت مهمى از كره زمين شوند و ملتهاى نيرومندى مانند ايران و روم را پيرو خود نمايند و به تبعيت خويش وادار سازند. قرآن شريف فرموده است :
ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم .(32)
خداوند اوضاع و احوال هيچ قدرتى را تغيير نمى دهد تا وقتى كه خود آنان وضع خويش را تغيير دهند.
كسانى كه از اعراب جاهليت به پيمبر اسلام گرويدند و به آن حضرت ايمان واقعى آوردند مصمم شدند از رهبر بزرگ اسلام پيروى نمايند، خويشتن را طبق برنامه قرآن شريف بسازند، به عقايد اسلامى معتقد شوند، به اخلاق دينى متخلق گردند، گفتار و رفتار شان را با تعاليم الهى منطبق نمايند، و خلاصه خويشتن را آن طور كه بايد و شايد بسازند و در صف بندگان صالح خدا قرار گيرند. اينان تصميم خود را عملى نمودند و بر اثر خودسازى و كسب صلاحيت به اوج عزت و قدرت رسيدند و از ارث زمين برخوردار گرديدند. براى آنكه دشمنان دين در صف آنان ايجاد شكاف ننمايند و به وحدتشان آسيب نرسانند، دستور آمادگى و فداكارى داد و قرآن شريف فرمود:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم .(33)
همواره قواى لازم از خواربار، وسايل و آلات جنگى ، و مركبهاى سوارى را مهيا داشته باشيد تا بدين وسيله دشمنان خدا و دشمنان خودتان را مرعوب نماييد كه فكر هجوم و حمله به شما را در سر نپرورند.
براى آنكه مسلمانان در ميدانهاى جنگ غافلگير نشوند و در مقابل سلاحى كه از آن بى خبرند قرار نگيرند، پيشواى اسلام مراقب اين امر بود و در جاى خود اقدام لازم را معمول مى داشت .
و راءى الرسول ان اتساع الفتوح يقضى بان يتعلم بعض اصحابه . صنعة الدبابات و المجانيق اى صنائع القتال فارسل الى جرش اليمن اثنين من اصحابه يتعلمانها.(34)
نظر رسول گرامى (ص ) بر اين شد كه وسعت جنگها و فتوحات ايجاب مى كند كه بعضى از اصحاب ، صنعت دبابات و منجنيقها را كه از صنايع جنگى است فرا گيرند. از اين رو در نفر از اصحاب خود را به يكى از شهرهاى يمن فرستاد براى آموختن آن صنايع .
پيغمبر اسلام (ص ) تا زنده بود و مقام رهبرى را بر عهده داشت متوجه جميع امور مسلمانان بود و مردم لايق بر اساس شايستگى و صلاحيت پيشروى مى نمودند. افراد نامناسب و ناصالح قدرت نداشتند به فعاليت گسترده اى بر ضد اسلام و تعاليم الهى دست بزنند، اما با مرگ رسول گرامى (ص ) فعاليت منفى آغاز شد و كسانى با كارشكنى هاى خود صدماتى به اسلام وارد آوردند و از همه مهمتر مداخله در امور رهبرى و جانشينى پيغمبر اكرم (ص ) بود. مسئله ولايت و زمامدارى امور مسلمين يكى از دعائم و اركان دين است و در اين باره روايات زيادى از اولياى گرامى اسلام رسيده است كه اينجا يك روايت ذكر مى شود:
عن ابيجعفر عليه السلام قال : بنى الاسلام على خمس : على الصلوة و الزكوة و الصوم و الحج و الولاية و لم يناد بشى ء كما نودى بالولاية فاخذ الناس باربع و تركوا هذه يعنى الولاية .
امام باقر (ع ) فرمود: اسلام بر پنج چيز بنا شده است : نماز، زكات ، روزه ، حج ، و ولايت ، و درباره هيچ يك از آنها همانند امر ولايت ندا داده نشده است . اما مردم چهار پايگاه دين را گرفتند و عملا به كار بستند و پايگاه پنجم يعنى ولايت را ترك گفتند.
در كتب عامه و خاصه از طرق مختلف حديثى نقل شده كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله در ايام حيات خود مكرر در مكرر با مختصر تفاوتى در عبارت به مردم فرموده بود: من دو امانت سنگين و بزرگ را بين شما مى گذارم ، كتاب خدا و عترتم يعنى اهل بيتم ، تا زمانى كه به اين دو متمسكيد از گمراهى مصون و محفوظ خواهيد بود و اين دو از هم جدا نمى گردند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.
مردم پس از مرگ آن حضرت گفته هايش را از ياد بردند، على عليه السلام را كه براى ولايت و رهبرى ، گزيده خدا و منصوب از طرف پيشواى اسلام بود و در جميع مدارج كمال ايمانى و علمى و عملى بر همه تقدم داشت واگذارند و مفضول را بر فاضل مقدم داشتند. با اين عمل ناروا زمينه انحراف مسلمين و انحطاط آنان فراهم آمد و با گذشت زمان تشديد شد تا جايى كه در زمان حكومت بنى اميه و بنى عباس دستگاه خلافت كه بايد سمبل پاكى و فضيلت باشد كانون ناپاكى و رذيلت گرديد، ظلم جايگزين عدل باشد، رعايت حقوق مردم به تجاوز و تعدى مبدل گرديد، و خلفاى جور آنچنان در راه ضد اسلام جرى و جسور شدند كه عبدالملك مروان امر به معروف و نهى از منكر را منع نمود و صريحا گفت :
لا ياءمرنى احد بالتقوى الا ضربت عنقه .(35)
هيچ كس مرا به تقوى امر نمى كند جز آنكه با شمشير سر از بدنش جدا خواهم كرد.
پيشواى مال انديش اسلام ضمن حديثى در امر ولايت و زمامدارى سخن گفته و خطر گزينش مفضول را بر فاضل اعلام نموده و خاطر نشان ساخته است كه هر امتى مرتكب چنين عمل ناروايى شود راه پستى و عقب افتادگى را به روى خود گشوده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ما ولت امة امرها رجلا و فيهم اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتى يرجعوا الى ما تركوه .(36)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : هيچ امتى امر خود را به مردى نمى سپارد با آنكه در آن امت مرد عالمتر از او وجود دارد مگر آنكه كار آن مردم پيوسته در راه سقوط و انحطاط پيش مى رود تا به چيزى كه آن را ترك گفته بودند برگزيند، يعنى گزينش اعلم .
فرموده نبى معظم اسلام در جامعه مسلمين تحقق يافت و بر اثر انحراف از صراط مستقيم و محروم ساختن على عليه السلام از حقى كه خداوند به وى اعطا نموده بود، مسلمانان از تعالى و ترقى بازماندند، راه پستى و انحطاط را در پيش گرفتند، ارزش رفيع و گرانقدر خود را از دست دادند، اجانب بر آنان تسلط يافتند، زمام امورشان را به دست حكام جائر سپردند و هم اكنون با گذشت چهارده قرن وضع به همان منوال است و يك ميليارد مسلمان به گونه اى رنج آور و تاءثر بار زندگى مى كنند و از عز و آزادگى كه شايسته پيروان قرآن شريف است محروم اند.
ديروز، مسلم ، آيت اقبال و مكرمت امروز خود چه شد كه چنين نامكرم است
ديروز مسلم از شرف و فضل سربلند امروز پشت مسلم و اسلاميان خم است
ديروز محرم حرم غير مسلمين امروز بين كه در حرم خود نه محرم است
آن انتصار خود چه شد اين انكسار چيست ؟ آن را چگونه مبداء و اينش چه مختم است ؟
خلاصه ، ارث زمين به قضاى قطعى بارى تعالى براى مردم صالح و شايسته است و دهها كمال و مزيت از نظر عقل و علم ، اعتقاد و اخلاق ، كار و كوشش ، گفتار و رفتار، و ديگر امورى از اين قبيل زير پوشش صلاحيت و شايستگى جاى دارد. يك روز مسلمين در پرتو تعاليم حيات بخش اسلام از شايستگى و صلاحيت برخوردار گرديدند و وارث قسمت مهمى از كره زمين شدند، روز ديگر شرايط صلاحيت و شايستگى را تدريجا از دست دادند، راه پستى و انحطاط را در پيش گرفتند و آن وضع تاءسف بار و دردناك حتى امروز همچنان ادامه دارد.
به موجب روايات بسيارى كه از اولياى گرامى اسلام رسيده ، شرايط كامل صلاحيت و شايستگى در اصحاب حضرت مهدى ، حجه ابن الحسن عليهماالسلام تحقق مى يابد. در آن عصر پيروان آن حضرت واجد تمام ابعاد صلاحيت مى شوند و وارث همه كره زمين مى گردند، در آن عصر، عدل و دادگرى بر سراسر جهان حكومت مى كند و ظلم و بيداد از زمين رخت بر مى بندد و در آن عصر امنيت جانى و مالى و عرضى و همچنين امنيت از ترس بر سر جهانيان سايه رحمت مى افكند و همه مردم از آن نعمت گرانقدر برخوردار مى شوند، در آن عصر معادن و مخازن زمين از ترس بر سر جهانيان سايه رحمت مى افكند و همه مردم از آن نعمت گرانقدر برخوردار مى شوند، در آن عصر معادن و مخازن زمين استخراج مى گردد و عمران و آبادى همه جا را فرا مى گيرد، در آن عصر موازنه اقتصادى و تعادل مالى در سطح بسيار وسيع برقرار مى شود، و به طورى كه در روايات آمده كسانى مى خواهند صدقه بدهند و نيازى به كمك رايگان ندارند.
از مجموع آنچه مذكور افتاد اين نتيجه به دست آمد كه انجام هر كارى خواه كوچك باشد يا بزرگ ، نيازمند صلاحيت و شايستگى است . امام سجاد (ع ) كه قصد دارد يك سلسله امور مهم اجتماعى را كه مايه سعادت مردم است جامه تحقق بپوشاند و عملا آنها را به موقع اجرا بگذارد، در مرحله اولى از پيشگاه بارى تعالى درخواست صلاحيت و شايستگى مى نمايد و در جمله اول دعا كه موضوع بحث سخنرانى امروز است به پيشگاه خداوند عرض ‍ مى كند: و حلنى بحلية الصالحين ؛بارالها! مرا به زيور صالحين بياراى ، يعنى از شرايطى برخوردارم ساز كه بتوانم آن امور مهم را در جامعه پياده كنم و مردم را از آن نعمتها منتفع سازم .
امام عليه السلام در جمله دوم دعا كه موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز است در پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و البسنى زينة المتقين ؛بارالها! زينت متقين را بر من بپوشان . تقوى يكى از شروط صلاحيت است و با وجود آن شايستگى تحقق مى يابد.
عن على عليه السلام قال : التقوى مفتاح الصلاح .(37)
على (ع ) فرموده : تقوى و پرهيز از گناه كليد صلاح و شايستگى است . به همين جهت امام (ع ) بين تمام اجزا و شرايط صلاحيت ، تقوى را تخصيص ‍ به ذكر داده زيرا تقوى بر همه آنها حاكم است و با وجود تقوى هر جزئى از اجزاى صلاحيت به شايستگى واقعى دست مى يابد. زبان گويا در اصلاح نقائص اجتماع از شرايط صلاحيت است اما بايد زبان متقى باشد تا به هدف خود نايل گردد؛زبان آلوده اثر نافذ نمى گذارد و نقص جامعه را آن طور كه بايد برطرف نمى كند. دست در انجام كارهاى لازم شرط صلاحيت است ، اما بايد متقى باشد. دستى كه به روى مردم بى گناه سيلى مى زند يا اموال مردم را به سرقت مى برد به اصلاح جامعه و رفع مشكلات مردم نايل نمى گردد. براى آنكه به معناى كلام امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعا كه به خدا عرض مى كند:
والبسنى زينة المتقين ؛ واقف شويم و مقام شامخ تقوى رانسبت به ساير اجزا و شرايط صلاحيت بشناسيم ، لازم است در مورد دو كلمه كه در عبارت امام در دعا آمده ، مختصر توضيحى داده شود: يكى لباس است و آن ديگر تقوى . امام سجاد (ع ) از پيشگاه الهى درخواست مى كند به او لباس متقين را بپوشاند. قرآن شريف درباره تقوى كلمه لباس را به كار برده و فرموده است :
و لباس التقوى ذلك خير.
جامعه مقدس تقوى براى انسانها لباسى بسيار خوب و پسنديده است .
راغب در ماده (لبس ) مى گويد:
و جعل الباس لكل ما يغطى من الانسان عن قبيح .
كلمه لباس به كار برده مى شود درباره هر چيزى كه قبيح را در انسان مى پوشاند.
همچنين راغب در ماده وقى مى گويد:
التقوى جعل النفس فى وقاية ممايخاف
تقوى عبارت از اين است كه آدمى خود را در پناهى قرار دهد تا به شرى كه از آن مى ترسد دچار نشود.
با توجه به اينكه تمام قواى درونى و برونى انسان در معرض آلوده شدن به گناه و معاصى است و افراد با ايمان همواره از خطر و پى آمد آنها خائف اند و با در نظر گرفتن اين مطلب كه تقوى مانند لباس سراسرى تمام وجود آدمى را زير پوشش خود مى برد و چون پناهگاه مطمئنى ، افراد با ايمان را از خطر مصون مى دارد، امام سجاد (ع ) پس از درخواست زيور صالحين مسئله تقوى را كه شرط اساسى صلاحيت است ، تخصيص به ذكر داده و لباس ‍ متقين را از پيشگاه بارى تعالى تمنى مى نمايد.
عن على عليه السلام قال : الجاءوا الى التقوى فانه جنة منيعة ، من لجاء اليها حصنته و من اعتصم بها عصمته .(38)
على عليه السلام فرموده : به پناه تقوى برويد كه تقوى سپرى است نيرومند و محكم ، هر كس به آن پناهنده شود مصونش مى دارد و هر كس به آن متمسك شود به وى صيانت و حفاظت مى بخشد.
تقوى ملكه نفسانى و حالت ثابت روحى است . افراد با ايمان بر اثر مراقبت و تمرين در اطاعت بارى تعالى و اجتناب از معاصى و گناهان به سرمايه گرانقدر تقوى نائل مى شوند و به مقام شامخ روحى بدون تكلف و زحمت از گناه پرهيز مى كنند، نه تنها مرتكب معصيت نمى شوند بلكه فكر معصيت از خاطر شان نمى گذرد. چنين انسانى تمام وجودش از لباس مقدس تقوى پوشيده است و در پناه اين حصن حصين و قدرت معنوى و ايمانى از جميع شرور معاصى و خطرات ناشى از گناه مصون و محفوظ است . درباره اين قبيل انسانهاى خودساخته بحق مى توان گفت كه اينان داراى تقواى قولى ، عملى ، مالى ، اخلاقى ، اقتصادى ، سياسى ، اجتماعى ، و ديگر امور مربوط به زندگى هستند، اينان در هر كارى اول رضاى خدا را در نظر مى گيرند و سپس ‍ درباره آن قدم بر مى دارند و عمل مى كنند.
امام باقر عليه السلام لباس تقوى را كه در قرآن شريف آمده به عفت تفسير نموده و فرموده است :
و اءما لباس التقوى فالعفاف ، لاءن العفيف لا تبدو له عورة و ان كان عاريا من الثياب و الفاجر با دى العورة و ان كان كاسيا من الثياب . يقول و لباس التقوى ذلك خير يقول : العفاف خير.(39)
لغت اقرب الموارد مى گويد: عف الرجل : كف عما لا يحل و لا يجمل قولا او فعلا.
عفت در آدمى عبارت از خوددارى و كف نفس از چيزى است كه حلال و شايسته نيست ، خواه كف نفس ، با قول باشد و خواه با عمل .
امام باقر (ع ) فرموده : اما لباس تقوى عفت است ، زيرا از انسان عفيف عورتى آشكار نمى شود اگر چه از نظر ظاهر عريان باشد، اما فاجر و گناهكار، عورتى را كه بايد پوشيده باشد آشكار مى سازد اگر چه بدنش با لباس پوشيده است . سپس امام (ع ) فرمود: لباس تقوى خير است ، يعنى عفت خير است .
كلمه عفت همانند كلمه تقوى به معناى وسيع و در موارد مختلف به كار برده مى شود و از عفت و بى عفتى ، بودن و نبودن تقوى مد نظر است . عفت زبان ، عفت قلم ، عفت چشم ، عفت اخلاقى ، عفت غريزه جنسى ، و از اين قبيل .
امام سجاد (ع ) در جمله اول اين قسمت از دعا براى تحقق بخشيدن به هدفهاى عالى خود از خداوند درخواست شايستگى و صلاحيت نموده و عرض مى كند:
و حلنى بحلية الصالحين :اين درخواست حاوى جميع جهات عقلى ، علمى ، دينى ، قولى ، و عملى است .
در جمله دوم از خداوند درخواست پوشاندن زينت متقين را مى نمايد؛عرض مى كند: و البسنى زينة المتقين ، و تقوى خود شرط بزرگ صلاحيت است .
پيمبران الهى و جانشينان برحقشان همه واجد تقوى بودند و آنچه را كه مى گفتند و به مردم دستور مى دادند خود عمل مى كردند. على عليه السلام برنامه عملى خود را در اين باره چنين بيان نموده است :
ايها الناس ! و الله احثكم على طاعة الا و اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصية الا و اتناهى قبلكم عنها.(40)
به خدا قسم هيچ وقت شما را به طاعتى ترغيب ننمودم مگر آنكه خود قبل از شما به آن سبقت جستم و هيچ گاه شما را از معصيتى نهى ننمودم مگر آنكه پيش از شما خويشتن را از آن بازداشتم .
حضرت على بن الحسين عليهما السلام طبق برنامه جد گراميش پس از درخواست صلاحيت از پيشگاه خداوند، تقاضاى زينت متقين را مى نمايد، يعنى بارالها مرا آنچنان مورد حمايت خود قرار ده و موفقم بنما كه با تلبس ‍ به تقوى مردم را به راه سعادت بخوانم و سخنم به گونه اى القا شود كه مؤ ثر افتد و جامعه را از بلايا و گرفتارى برهاند.
تقوى داراى درجات و مراتبى است ، تقواى كامل كه تمام وجود شخص ‍ متقى را زير پوشش خود قرار مى دهد و كوچكترين قدمى بر خلاف رضاى الهى بر ندارد مخصوص معصومين و اولياى گزيده الهى است و قرآن شريف آن را حق تقوى خوانده و فرموده است :
اتقوا الله حق تقاته .(41)
عن ابى بصير: ساءلت ابا عبدالله عليه السلام عن قول الله عزوجل : اتقو الله حق تقاته ، قال : يطاع فلا يعصى و يذكر فلا ينسى ، و يشكر فلا يكفر.(42)
ابى بصير مى گويد: از امام صادق (ع ) درباره اين آيه سؤ ال نمودم . فرمود: حق تقوى اين است كه خداوند همه جا اطاعت شود و هرگز مورد عصيان قرار نگيرد، همه جا در ياد باشد و هيچ گاه فراموش نگردد و هميشه مورد شكر قرار گيرد و هرگز نعمتش كفران نشود.
البته افراد عادى از عهده چنين تقوايى بر نمى آيند. از اين رو خداوند تفضل فرمود و از آنان تقواى به قدر توان و قدرت خواست .
عياشى مى گويد از امام صادق عليه السلام درباره آيه اتقوالله حق تقاته سؤ ال شد،
قال منسوخة ، قيل و ما نسختها؟ قال قول الله اتقو الله ما استطعتم .(43)
حضرت فرمود آن آيه نسخ شده . سؤ ال شد كه كدام آيه آن را نسخ كرده است ؟ حضرت آيه اى را نام برد كه تقوى را به قدر استطاعت خواسته است .
33- گسترش عدل
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم صل على محمد و آله و حلنى بحلية الصالحين ، و البسنى زينة المتقين فى بسط العدل
امام سجاد عليه السلام در اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق از پيشگاه بارى تعالى مى خواهد كه او را به زيور صالحين بيارايد و زينت متقين را بر وى بپوشاند تا بتواند در پرتو اين دو عطيه بزرگ الهى مردم را به صفات حميده و خصال پسنديده كه مايه سعادت مادى و معنوى است متصف نمايد و آنان را از خطراتى كه ناشى از فقدان آن صفات است برهاند و اولين امرى كه مورد نظر امام (ع ) قرار گرفته و مى خواهد به قدر ممكن آن را در جامعه پياده كند، گسترش عدل و داد است ، و به خواست خداوند در سخنرانى امروز در مورد اين مهم ، يعنى بسط عدل ، بحث خواهد شد، اميد است مورد استفاده شنوندگان محترم قرار گيرد. اقامه عدل از ناحيه يك يا چند نفر در جامعه ، مطلوب و پسنديده و موجب خشنودى حضرت بارى تعالى است اما قدر و منزلت بزرگ در زمينه عدل ، گستردگى و اقامه آن در سطح وسيع اجتماع است ، يعنى مردم آنقدر به رشد معنوى و كمال روحى نايل گردند كه تمام افراد يا لااقل اكثريت آنان خواهان عدل باشند و خود عملا آن را به موقع اجرا بگذارند. امام سجاد (ع ) در بسط عدل به همين مطلب نظر دارد و مى خواهد دادگرى در سطح وسيع اجتماع تحقق يابد و مردم بسيار از آن بهره مند گردند.
پيمبران الهى در ماءموريت آسمانى خود خواهان اقامه عدل در جهان و بين تمام انسانها بودند و قرآن شريف در اين باره فرموده است :
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس ‍ بالقسط.(44)
ما پيمبران را با ادله و براهين مبعوث نموديم و براى آنان كتاب و ميزان فرو فرستاديم تا مردم در پرتو تعليم و تربيت آنان به عدل قيام نمايند و خود عملا مجرى آن باشند.
گاهى عدل از ناحيه حاكم عادل و با قدرت اجرايى او در جامعه پياده مى شود، يعنى حكومت مردم را به رعايت عدل و داد ملزم مى نمايد و اجازه نمى دهد در حوزه فرمانرواييش فردى به فرد ديگر ستم كند و به او تعدى و تجاوز نمايد. مردم در مقابل قدرت حكومت تسليم مى شوند و عدل را در جميع شئون زندگى به كار مى بندند و افراد ظالم از تعدى و ستم دست مى كشند. عمل چنين حاكم عادلى آنقدر ارزش معنوى دارد كه پيشواى بزرگ اسلام درباره يك ساعت عدل او، پاداش بزرگ را مژده داده و در مقابل ، براى يك ساعت ظلم و جور حاكم ظالم از كيفر الهى خبر داده است :
عن النبى صلى الله عليه و آله : عدل ساعة خير من عبادة سبعين سنة قيام ليلها و صيام نهارها، و جور ساعة فى حكم اشد عند الله من معاصى ستين سنة .(45)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : عدل يك ساعت بهتر از عبادت هفتاد سال كه شبش در قيام و روزش در صيام طى شود و جور يك ساعت در حكمى نزد خداوند شديدتر از شصت سال معصيت است .
در قلمرو فرمانروايى حاكم عادل ، عدل اجرا مى شود ولى مردم ملكه عدالت ندارند و به انگيزه درونى و كشش باطنى خود مقررات را رعايت نمى نمايند بلكه محرك آنان در اقامه عدل ، ترس از مجازات حاكم عادل است ، اما ماءموريت پيمبران الهى انسان سازى و ايجاد ملكه عدالت بود، انبيا كوشش داشتند تا در پرتو تعليم و تربيت ، مردم را به گونه اى بار آورند كه مؤ من و درستكار باشند، اقامه عدل را وظيفه الهى و انسانى خود بدانند، هميشه و همه جا در خلوت با آگاهى يا ناآگاهى ماءمورين حكومت ، مقررات عدل را رعايت نمايند، به عبارت كوتاهتر در حوزه حكومت فرمانرواى عادل اقامه كننده عدل شخص حاكم با كمك ماءمورين اجرايى اوست ، اما در محيط دعوت انبياى الهى ، مردم با ايمان ، خود بپا دارنده عدل و دادند و اين امتياز از آيه قرآن شريف كه هدف ارسال رسل و انزال كتب را بيان نموده ، بخوبى مشهود است .
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان .(46)
ما رسولان خود را با ادله روشن فروستاديم و با آنان كتاب و ميزان نازل نموديم ،
ليقوم الناس بالقسط،
تا مردم ، خود قيام به قسط نمايند و عدل و داد را برپا دارند. اگر فرموده بود: ليقيموا الناس بالقسط معناى آيه اين مى شد كه : پيمبران همانند زمامداران عادل ، مردم را با نيروى انتظامى و قدرتهاى اجرايى به رعايت عدل وادار سازند.
عدل چيست ؟ عدل در لغت به ضد ظلم و جور معنى شده است . بعضى گفته اند: عدل عبارت از اين است كه هر چيزى در جاى خودش ‍ قرار داده شود و بعضى ديگر گفته اند كه : عدل اين است كه حق هر صاحب حقى با اندازه صحيح به وى اعطا گردد، و بعضى با تعبيرهاى دگر عدل را معنى كرده اند. در حديثى اميرالمؤ منين عليه السلام عدل را ترازوى الهى براى اقامه حق خوانده و چنين فرموده است :
عن على عليه السلام قال : ان العدل ميزان الله سبحانه الذى وضعه للخلق و نصبه لاقامة الحق فلا تخالفه فى ميزانه و لا تعارضه فى سلطانه .(47)
على عليه السلام فرموده : عدل ميزان خداوند سبحان است كه براى مخلوق قرار داده و آن را به منظور اقامه حق نصب نموده است ، پس با خداوند در ميزانى كه قرار داده مخالفت نكن و با سلطه و قدرت او معارضه ننما.
نظم كهكشانها و نظام حيرتزاى جهان هستى بر پايه عدل تكوينى خداوند حكيم برقرار است و در حديث آمده :
بالعدل قامت السماوات و الارض .(48)
آسمانها و زمين بر اثر قوانين عادلانه بارى تعالى و در پرتو محاسبه و اندازه گيرى هاى آفريدگار دانا و توانا پايدار و قائم اند.
مردم روى زمين نيز اگر خواهان سعادت و رستگارى باشند بايد جوامع خود را بر اساس عدل تشريعى خداوند استوار نمايند و طبق آن عمل كنند، با اين تفاوت كه عدل تكوينى با سرشت آسمانها و زمين آميخته و به جبر اجرا مى شود ولى عدل تشريعى خداوند در هر زمان به وسيله پيمبر وقت به مردم ابلاغ مى شود و مردم در قبول و رد آن آزادى عمل داشته و دارند، مى توانند آن را بپذيرند و بر طبق آن عمل كنند و سعادتمند باشند و مى توانند از پذيرش آن سرباز زنند و عملا مخالفت نمايند و راه سقوط و تباهى را پيش گيرند.
ممكن است كسانى سؤ ال كنند مگر انسانها نمى توانند براى خود قوانينى بر وفق عدل و مصلحت وضع نمايند و حتما قانونگذار بايد خدا باشد و قوانين عادلانه را به وسيله وحى بر پيمبران فرو فرستد و آنان آنها را به مردم ابلاغ نمايند؟ در پاسخ بايد گفت : بشر از جهات متعدد در وضع قوانين عادلانه و سعادت بخش عاجز و ناتوان است ، بشر قادر نيست براى خود مقررات جامع و كاملى را وضع نمايد كه جوابگوى تمام نيازهاى آدمى باشد بعد حيوانى و انسانى را در نظر بگيرد، موازنه ماده و معنى را رعايت نمايد، در تمام ابعاد، مردم را به راه صحيح هدايت كند و موجبات تعالى و تكامل همه جانبه آنان را فراهم آورد. براى آنكه مطلب تا اندازه اى روشن گردد لازم است در اينجا راجع به بعضى از جهات عجز و ناتوانى انسان در وضع قوانين عادلانه و مصلحت آميز به اختصار توضيح داده شود. اميد است شنوندگان محترم با توجه به اين بحث اساسى بيش از پيش به ارزش ‍ قوانين الهى و ضرورت بعثت پيمبران در تاءمين سعادت بشر وقوف يابند و با معرفت زيادترى از اوامر بارى تعالى اطاعت نمايند.
در دنياى پيشرفته امروز بشر با نور علم ، قسمتهايى از زواياى تاريك خلقت را روشن نموده ، از ذخاير درونيش آگاه گرديده و بر آنها دست يافته است ، در اعماق زمين و درياها كاوش كرده ، از محتواى آنها آگاه شده و آن ودايع را براى بهبود زندگانى خود به كار گرفته است . اجرام كيهانى را تا حد ممكن مورد بررسى و تحقيق قرار داده ، با افزارهاى فنى و صنعتى در جرم نزديك زمين ، يعنى كره ماه ، قدم گذارده و از اجرام دور دست كيهان عكسبردارى كرده است ، هسته اتم را شناخته ، نيروى درونيش را آزاد ساخته و از آن بهره بردارى كرده است ، پيشرفتهاى بهت آور و حيرتزا كه در جهان امروز نصيب بشر گرديده بسيار است و همه اين موفقيتها مديون علم و شناخت موجودات ارضى و سماوى است . اما بشر ناشناخته و مجهول است .
اولين علت عجز بشر از وضع قوانين ناآگاهى انسان از وجود خويشتن است ؛آنقدر خلقت آدمى پيچيده و مبهم است كه يكى از دانشمندان عصر كنونى كتابى نوشته و نام آن را انسان ، موجود ناشناخته گذارده است . از جمله مسائلى كه از قرون پيشين تا امروز مورد بحث و اختلاف نظر بين فلاسفه و دانشمندان بوده ، مسئله بقاى روح آدمى پس از مرگ بدن بوده و هستند، اينان عقيده دارند كه حيات و مرگ آدمى همانند حيات و مرگ حيوان و گياه است و با مردن پايان مى يابد. اما روحيون به بقاى روح عقيده داشته و دارند؛اينان مى گويند: پرونده حيات انسان با مرگ بدن بسته نمى شود زيرا آدمى داراى روح مجرد و پايدار است و با مردن بدن آن حقيقت مجهول همواره زنده است و در جايى كه از آن بى خبريم به حيات خود ادامه مى دهد. راسل ، فيلسوف معروف دنياى غرب ، با آنكه از منكرين بقاى روح پس از بدن است ولى به نظرش زمينه ادله روحيون آنقدر قوى و نيرومند آمده كه در كتاب چرا مسيحى نيستم ؟ گفته است : ولى قبول دارم كه اين برهانها هر لحظه امكان دارد قوى تر شود و در چنين حالتى عدم اعتقاد به زندگى پس از مرگ مغاير با انديشه علمى خواهد بود.

 

next page

back page