رسول اكرم فرموده : سه چيز
است كه همه گرفتار آن هستند: اول گمان بد، دوم فال بد، سوم حسد، و من
به شما مى گويم چه كنى كه به عذاب آنها دچار نشوى : موقعى كه درباره
كسى گمان بد بردى تفتيش و تحقيق مكن كه گمان بد در اختيارت نبوده و
براى خود گمان بدون تحقيق كيفر نمى شوى ، موقعى كه در چيزى يا براى
كارى كه قصد انجام آن را داشتى فال بد زدند اعتنا مكن و به راه خود
ادامه بده ، وقتى درباره كسى حسد بردى دست به ظلم و ستم نزن و حسد اگر
فقط حالت روانى و تمنى درونى باشد و بس مجازات ندارد.
امام سجاد عليه السلام از حسد اهل بغى سخن مى گويد و از خدا مى خواهد
كه دل حسودان ظالم را به دوستيش متمايل سازد، زيرا امام سجاد عليه
السلام در افكار عمومى مسلمانان و همچنين در انديشه و فكر زمامداران
اموى آنقدر از نعمت تكريم و احترام برخوردار بود كه جاه طلبان ظالم به
آن همه محبوبيت رشك مى بردند و چون اهل بغى و ستم بودند آرام نمى
گرفتند و ممكن بود با افترا و تهمت ، هتك و اهانت ، آزار و اذيت ، و
خلاصه از هر راهى كه ميسر باشد دست به ظلم و ستم بگشايند تا ارزش معنوى
امام و عظمت روحانى آن حضرت را كاهش دهند يا بكلى از ميان ببرند.
براى آنكه شنوندگان محترم به ارزش روحانى امام و سبب حسادت اهل بغى هر
چه بهتر و بيشتر توجه نمايند، در اينجا به طور شاهد دو مورد از نعمت
محبوبيت امام عليه السلام ذكر مى شود.
حج هشام بن عبدالملك فى زمن عبدالملك فطاف
بالبيت فجهد الى الحجر ليستلمه فلم يقدر عليه فنصب له منبر و جلس عليه
ينظر الى الناس و معه اهل الشام اذ اقبل على بن الحسين عليهما السلام و
عليه ازار و رداء من احسن الناس و جها و اطيبهم اريجا فطاف بالبيت
فكلما بلغ الى الحجر تنحى له الناس حتى يستلمه . فقال رجل من اهل الشام
: من هذالذى قد هابه الناس هذه الهيبه ؟ فقال هشام : لا اعرفه ، مخافه
ان يرغب فيه اهل الشام ، و كان الفرزدق حاضرا فقال : لكنى اعرفه . قال
الشامى : من هو يا ابا فراس ؟ فقال الرزدق :
هذا الذى تعرف البطحاء وطاته |
|
|
والبيت يعرفه والحل والحرم
(423) |
هشام بن عبدالملك در زمان حيات پدرش خليفه مقتدر وقت ، براى حج بيت
الله به مكه آمد، طواف بيت الله را انجام داد، كوشش كرد كه استلام حجر
نمايد ولى نتوانست زيرا مردم او را راه ندادند، گويى فشار مردم آنقدر
شديد بود كه براى مصونيت هشام منبرى آوردند، او را روى منبر نشاندند، و
طواف و استلام مردم را نگاه مى كرد و كسانى از اهل شام با او بودند و
گرد منبرش حضور داشتند. در اين ميان حضرت على بن الحسين عليه السلام
وارد مسجد الحرام شد. لباسى بلند بر تن داشت و عبايى بر دوش ، صورتش از
زيباترين صورتهاى مردم بود و بوى عطرش بسيار مطبوع . طواف خانه را آغاز
نمود. وقتى به حجرالاسود رسيد مردم دور شدند، راه دادند، تا حضرت
استلام حجر نمايد. در طوافهاى بعد هم مطلب به همين منوال بود و مردم
براى آن حضرت راه باز مى كردند. يكى از شاميان كه در كنار منبر هشام بن
عبدالملك بود از مشاهده اين وضع به شگفت آمد، از هشام بن عبدالملك
پرسيد اين كيست كه در نزد مردم اينقدر ابهت و عظمت دارد. هشام گفت : او
را نمى شناسم ، زيرا مى ترسيد كه اگر آن حضرت را معرفى كند شاميان به
او متمايل شوند و علاقه مند گردند. فرزدق شاعر در آنجا حاضر بود. وقتى
هشام گفت
((نمى شناسم
))
فرزدق گفت : من او را مى شناسم . شخص شامى گفت : اى ابا فراس او كيست ؟
فرزدق قصيده معروف خود را خواند كه در بيت اول گفته بود:
((اين مرد كسى است كه مكه او را مى شناسد، اين
مرد كسى است كه حرم خدا او را مى شناسد، اين مرد كسى است كه تمام مردم
از محل و محرم او را مى شناسند و هويت او بر همه مشهود است .
))
اين يك نمونه از نعمت محبوبيت امام سجاد عليه السلام نزد مسلمانان بود
كه معروض افتاد. نمونه ديگر عظمتى است كه امام عليه السلام نزد خليفه
وقت داشت و او صريحا به زبان آورده است .
عن الزهرى قال : دخلت مع على بن الحسين عليهما
والسلام على عبدالملك بن مروان . قال فاستعظم عبدالملك ماراءى من اثر
السجود بين عينى على بن الحسين عليهما السلام . فقال : يا ابا محمد!
لقد بين عليك الاجتهاد و لقد سبق لك من الله الحسنى و انت بضعه من رسول
الله صلى الله عليه و آله قريب النسب ، و كيد السبب و انك لذو فضل عظيم
على اهل بيتك و ذوى عصرك و لقد اوتيت من الفضل والعلم والدين و الورع
مالم يوته احد مثلك ولا قبلك الا من مضى من سلفك و اقبل يثنى عليه و
يطريه ، قال ، فقال على بن الحسين (ع): كلما ذكرته و وصفته من فضل الله
سبحانه و تاءييده و توفيقه فاين شكره على ماانعم
(424)
زهرى مى گويد: من در معيت امام سجاد عليه السلام به مجلس عبدالملك
مروان رفتم . عبدالملك با مشاهده اثر سجود ما بين دو چشم امام حضرتش را
در كمال بزرگى و عظمت تلقى نمود. عرض كرد: مجاهدات شما در پيشگاه الهى
مشهود است و كارهاى نيكت نزد بارى تعالى سابقه دارد، تو پاره تن رسول
خدا هستى ، از جهت نسبت به پيمبر اكرم نزديكى و از نظر سبب بسيار محكم
و موثقى ، شما فضيلت و برترى عظيمى بر اهل بيت خودت و بر مردم زمانت
دارى ، از مدارج فضيلت و علم و از مراتب دين و تقوى آنقدر بهره مندى كه
احدى نه امروز و نه در گذشته واجد آن نبوده است ، مگر پيشينيان و پدران
بزرگوار خودت . خلاصه ، عبدالملك از حضرت على بن الحسين عليهما السلام
بسيار تمجيد نمود. زهرى مى گويد: امام سجاد عليه السلام : آنچه را كه
گفتى و توصيف نمودى از فضل الهى و تاءييد و توفيق بارى تعالى است ، اما
شكر اين همه نعمت كجاست و چگونه مى توان اين وظيفه بزرگ و سنگين را به
درستى و شايستگى انجام داد؟
آن محبوبيت عظيم امام سجاد عليه السلام نزد مسلمان و اين همه تكريم و
احترام از ناحيه خليفه مقتدر زمان ، امرى ساده و عادى نيست و قطعا در
ضمير دگران به طور متفاوت اثر مى گذارد. دوستان واقعى و شيعيان حقيقى
امام در باطن از عظمت پيشواى خود بسيار مسرورند و براى خود از خداوند
درخواست مى كنند، ولو به قدر يك صد هزارم ، از آن نعمت خلوص و معنويت
به آنان عطا فرمايد. اما افراد عادى از مشاهده آن همه نعمت نسبت به
امام عليه السلام حسد مى برند و در ضمير خويش ناراحت و بى قرارند، اما
به عمل ناروايى دست نمى زنند، ولى ستمكاران و اهل بغى از مشاهده آن همه
نعمت خشمگين و ناراحت اند، نسبت به حضرت سجاد عليه السلام دشمنى و كينه
مى ورزند و ممكن است عملا به افترا و تهمت يا هتك و اهانت متوسل شوند
تا از محبوبيت و عظمت امام بكاهند.
حضرت على بن الحسين عليهما السلام در مقام دعا به پيشگاه الهى عرض مى
كند:
و من حسد اهل البغى الموده
پروردگارا! حسد اهل بغى و ستمكاران را در باره ام به دوستى و محبت
تبديل فرما و به لطف و كرمت از خطرات ناشى از آن مصون و محفوظم بدار.
امام سجاد عليه السلام در دومين جمله دعا، كه قسمتى از موضوع بحث امروز
است ، به درگاه خدا عرض مى كند:
و من ظنه اهل الصلاح الثقه
بارالها! بد گمانى افراد صالح را درباره من به وثوق و اطمينان تبديل
نما.
گمان بد نيز مانند حسد از حالات روانى و انديشه ها درونى انسان است .
موقعى كه اشخاص خود را در شرايط سوءظن قرار مى دهند، قهرا براى دگران
بدبينى و بدگمانى پديد مى آيد. اولياى گرامى اسلام براى مصون ماندن
مسلمين از سوءظن اين و آن ضمن روايات متعدى تذكرات لازم را به پيروان
خود داده اند.
عن النبى صلى الله عليه و آله : اولى الناس
بالتهمه من جالس اهل التهمه
(425)
رسول گرامى فرموده است : شايسته ترين افراد براى متهم شدن كسانى هستند
كه با اهل تهمت مجالست مى نمايند.
عن على عليه السلام قال : مجالسه الاشرار تورث
سوء الظن بالاخيار(426)
على (ع) فرموده است : مجالست با اشرار و بدان منشاء گمان بد براى اخيار
و نيكان است .
و عنه عليه السلام قال : و من دخل مداخل السوء
اتهم
(427)
و نيز فرموده : كسى كه در جايگاههاى بد وارد شود مورد تهمت و بدگمانى
قرار مى گيرد.
مقصود از
((گمان بد
)) كه
در اين جمله دعا آمده
((سوظن ناشى از مجالست با
اشرار
)) نيست زيرا امام سجاد (ع) معلم اخلاق است
، نه تنها همنشين بد را به خود راه نمى دهد، بلكه پيروان خويش را نيز
از آن برحذر مى دارد. ممكن است گمان بدى كه در دعاى امام سجاد (ع) آمده
ناشى از فساد زمان و ناظر به انحراف اخلاق جامعه باشد و اين همان است
كه امير المؤ منين (ع) آن را مورد توجه قرار داده و به پيروان خويش
خاطر نشان فرموده است :
عن على عليه السلام قال : اذا استولى الصلاح على
الزمان و اهله ثم اساء رجل الظن برجل لم تظهر منه حوبه فقد ظلم ، و اذا
استولى الفساد على الزمان و اهله و احسن رجل الظن برجل فقد غرر(428)
على (ع) فرموده : موقعى كه صلاح و درستكارى بر زمان و اهل زمان حاكم
باشد اگر كسى در چنين شرايطى به دگرى گمان بد ببرد با آنكه از شخص مورد
سوءظن گناهى نديده باشد به وى ستم نموده است ، اما موقعى كه نادرستى و
فساد بر زمان و اهل زمان مستولى گردد اگر كسى ناشناخته و بدون تحقيق با
دگرى به حسن ظن رفتار كند، خويشتن را در معرض خطر قرار داده است .
به طورى كه در كتب عامه و خاصه آمده است معاويه بن ابى سفيان و پس از
او ساير حكام بنى اميه براى تثبيت حكومت خود گناه و ناپاكى را شايع
نمودند، مردم را در معاصى و اعمال خلاف عفت آزاد گذاردند، حلال و حرام
خدا را ناديده انگاشتند و جامعه را به فساد و ناپاكى سوق دادند، آنچنان
دين حق را ملعبه قرار دادند و مردم نادان شام را مطيع بى قيد و شرط خود
ساختند كه مسعودى در تاريخ مى گويد:
و قد بلغ من امرهم فى طاعتهم له انه صلى بهم عند
مسيرهم الى صفين الجمعه فى يوم الاربعاء و اعاروه رووسهم عند القتال
(429)
كار حكام بنى اميه و اطاعت كوركورانه مردم از آنان به جايى رسيد كه
معاويه زمانى كه با لشكريان خود به صفين مى رفت نماز جمعه را روز
چهارشنبه اقامه نمود، نه تنها كسى در اين بدعت صريح و گناه بزرگ به وى
اعتراض ننمود، بلكه همان مردم سرهاى خود را براى جنگ با على (ع) به وى
عاريه مى دادند و در اطاعت و فرمانبريش از جان خود مى گذشتند. در زمان
امام سجاد (ع) سالها از حكومت ظالمانه معاويه گذشته بود و در اين فاصله
هر روز فساد و ناپاكى افزايش يافته ، بدگمانى به اوج خود رسيده و سوءظن
در سراسر جامعه سايه افكنده است . البته در چنين زمانى تمام قشرهاى
مردم به گونه اى نسبت به يكديگر سوءظن داشتند و امام سجاد (ع) نيز از
بدگمانى اين و آن مصونيت نداشت . شايد سوءظنى كه درباره امام (ع) اعمال
مى شد و ممكن بود كه حضرتش از آن جهت مورد بدگمانى قرار گيرد، اين است
كه بگويند دعاها و عبادات امام سجاد در پيشگاه بارى تعالى ، آه و زارى
هاى آن جناب در محضر خداوند، و خلاصه ، آن همه ورع و زهد از روى واقع
مردم را متوجه خود نمايد، عواطف آنان را به نفع خويشتن برانگيزد، و از
اين راه محبوبيت و نفوذ كلام به دست آورد. به نظر مى رسد كه منشا گمان
بد مردم نسبت به امام سجاد (ع) چيزى جز اين نباشد، زيرا در على بن
الحسين عليهما السلام ماده اى كه بتواند زمينه گمان بد درباره آن حضرت
گردد وجود نداشت و اين احتمال از خلال بعضى از روايات نيز استفاده مى
شود:
عن الصادق عليه السلام قال : قال رجل لعلى بن
الحسين ان فلانا ينسبك الى انك ضال مبتدع . فقال له على بن الحسين
عليهما السلام : ما رايت حق مجالسه الرجل حيث نقلتنا حديثه ولا اديت
حقى حيث ابلغنى عن اخى ما لست اعلمه ، ان الموت يعمنا و البعث محشرنا
والقيامه موعدنا و الله يحكم بيننا(430)
امام صادق (ع) فرمود كه مردى به حضرت سجاد عرض كرد: فلانى درباره شما
مى گويد كه : على بن الحسين مردى گمراه و اهل بدعت است .امام به وى
فرمود: حق مجالست آن مرد را رعايت ننمودى كه گفته او را براى من نقل
نمودى و همچنين اداى حق مرا نكردى از اين جهت كه از برادر من به من
خبرى گفتى كه نمى دانستم . سپس چند جمله براى آگاهى او و دگر افرادى كه
بعدا مى شنوند فرمود: مرگ دربرگيرنده تمام ماست ، بعث روز حشر ماست ، و
قيامت وعده گاه ماست و در آن روز خداوند بين ما حكم خواهد نمود.
براى امام سجاد (ع) سوءظن افراد ناصالح و كسانى كه افكار و اعمالشان
براساس محاسبه دينى و رعايت تعاليم الهى نسبت اهميت ندارد، آنچه در نظر
امام از جهت دينى و اطمينان خاطر مسلمين اهميت دارد اين است كه افراد
صالح و عناصر درستكار به آن حضرت گمان بد ببرند، زيرا سوءظن اين قبيل
افراد كه مردم به آنان حسن نظر دارند اگر در جامعه شايع شود رفته رفته
مسلمانان نسبت به دين حق و مردان الهى بدگمان مى گردند و شيوع چنين
فكرى بين مردم براى اسلام و مسلمين زيانبار است . لذا امام سجاد (ع) در
دعاى خود گمان بد افراد صالح را مورد توجه قرار داده و به پيشگاه خدا
عرض مى كند:
و من ظنه اهل اصلاح الثقه
بارالها! گمان بد مردم صالح و درستكار نسبت به من را به وثوق و اعتماد
مبدل نما.
سم پاشى ها و تبليغات سوء درباره ساير ائمه معصومين عليهم السلام نيز
كم و بيش وجود داشته و در پاره اى از مواقع كسانى گفته هاى آنان را به
اطلاع امام مى رساندند و امام بر اساس كرامت خلق ، بدى آنان را به نيكى
پاسخ مى داد و همين عمل موجب مى شد كه بدگمانى و بغض آنان از ميان برود
يا لااقل كاهش يابد و زيانى براى اسلام و اولياء الهى به بار نيايد.
اتى رجل اباعبدالله عليه السلام فقال : ان
فالانا ابن عمك ذكرك فما ترك شيئا من الوقيعه الا قاله فيك . فقال
ابوعبدالله (ع) للجاريه ايتينى بوضوء فتوضا و دخل فقلت فى نفسى يدعو
عليه . فصلى ركعتين فقال : يا رب و حقى قد وهبته و انت اجود منى واكرم
، فهبه لى ولا تواخذه بى ولا تقايسه . ثم رق فلم يزل يدعو، فجعلت اتعجب
(431)
مردى حضور امام صادق (ع) آمد، عرض كرد فلانى ، پسر عمويت ، از شما سخن
گفت و هيچ بدگويى و شتمى را فروگذار نكرد. امام صادق (ع) به خدمتگزار
فرمود آب وضو بياورد، وضو گرفت ، به نماز ايستاد. با خود گفتم : امام
مى خواهد درباره او نفرين كند، ديدم دو ركعت نماز خواند و گفت :
بارالها! من از حق خودم در مورد او گذشتم و تو از من بخشنده تر و
كريمترى ، درخواست دارم او را ببخشى و براى اهانتى كه به من نموده است
موآخذه اش ننمايى ،
در حالى كه پرده اشكى روى چشمش بود پيوسته به مغفرت او دعا كرد و من با
شگفتى ناظر آن جريان بودم .
در پايان سخن به مناسبت بحث سوءظن قضيه عجيبى كه در عصر على (ع) روى
داده و در حديث آمده است تقديم شنوندگان محترم مى گردد:
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : اتى امير المؤ
منين (ع) برجل وجد فى خربه وبيده سكين ملطخ بالدم و اذا رجل مذبوح
يتشحط فى دمه . فقال له امير المؤ منين عليه السلام ماتقول ؟ قال : يا
امير المؤ منين ، انا قتله . قال : اذهبو به . فلما ذهبوا به اقبل رجل
مسرعا فقال : لا تعجلوا وردوه الى امير المؤ منين (ع). فردوه ، فقال
والله يا امير المؤ منين ما هذا صاحبه ، انا قتله . فقال امير المؤ
منين (ع) للاول : ما حملك على اقرارك على نفسك ولم تفعل ؟ فقال : يا
اميرالمؤ منين ! وما كنت استطيع ان اقول و قد شهد على امثال هولاء
الرجال و اخذونى و بيدى سكين ملطخ بالدم والرجل يتشحط فى دمه و انا
قائم عليه وخفت الضرب فاقررت و انا رجل كنت ذبحت بجنب هذه الخربه شاه و
اخذ نى البول فذخلت الخربه فراءيت الرجل يتشحط فى دمه فقمت متعجبا فدخل
على هولاء فاخذونى . فقال اميرالمؤ منين (ع): خذوا هذين فاذهبوا بهما
الى الحسن وقصوا عليه قصتهما و قولوا له : ما الحكم فيهما؟ فذهبوا الى
الحسين (ع)، قصوا عليه قصتهما. فقال الحسن (ع) قولوا لامير المومنين
(ع): ان هذا كان ذبح ذاك فقد احيا هذا و قد قال الله عزوجل
((و من احياها فكانما احيا الناس جميعا))(432)
يخلى عنهما و تخرج ديه المذبوح من بيت المال .(433)
امام صادق (ع) فرمود: مردى به حضور على (ع) جلب شد. او در خرابه اى بود
و كارد خون آلودى در دست داشت و در كنارش كشته اى غرق به خون بود. حضرت
از او پرسيد: تو او را كشتى ؟ عرض كرد: بلى ، من او را كشتم . دستور
دارد او را ببرند و نگاه دارند تا قصاص شود. در حالى كه او را مى بردند
مردى با شتاب از راه رسيد و گفت : عجله نكنيد، او را به على (ع)
برگردانيد. برگرداندند. اين مرد گفت : والله من او را كشتم و مرد
دستگير شده قاتل نيست .
على (ع) به اولى گفت : چه چيز ترا واداشت كه به قتل اقرار كنى ؟ عرض
كرد: اين مردان مرا دستگير نمودند در حالى كه كارد خونين به دست داشتم
و در كنار مقتول غرق به خون ايستاده بودم ، خائف بودم كه اگر انكار كنم
مرا بزنند، اقرار نمودم . من بيرون خرابه گوسفندى را كشته بودم ، دچار
مضيقه ادرار شدم ، با كارد خونين براى رفع حصر به خرابه آمدم ، مرد غرق
به خون را ديدم ، با شگفتى او را نگاه مى كردم كه اينان وارد خرابه
شدند و مرا دستگير كردند.
على عليه السلام دستور داد هر دو نفر را نزد امام مجتبى (ع) ببرند و
قصه آن دو را به عرض برسانند و بگويند: حكم خدا در اين باره چيست ؟
امام مجتبى (ع) گفت : به امير المؤ منين بگوييد اگر اين مردم دومى
مقتول را كشته دستگير شده اول را كه قاتل نبوده از مرگ خلاص كرده و در
واقع او را احيا نموده است ، فرمود: كسى كه يك نفر را احيا كند همانند
آن است كه تمام مردم را احيا كرده باشد، پس هر دو نفر آزاد شوند و ديه
مقتول از بيت المال پرداخت گردد.
21- وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَيْنَ
الْوَلَايَةَ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِى الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ، وَ
مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِينَالنُّصْرَةَ
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
اين سه جمله از دعاى
((مكارم الاخلاق
)) به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است . امام
عليه السلام به پيشگاه خداوند عرض مى كند: بارالها! دشمنى نزديكان را
به دوستى و جدايى ارحام را به نيكى و پيوستگى و ترك يارى بستگان را به
حمايت و نصرت تبديل فرما.
پروردگار حكيم ، نظام عالم را براساس علل و معاليل استوار فرموده و
براى هر چيزى اسباب و وسايلى را قرار داده است . هر كس بخواهد به هدف
مورد نظر خود دست يابد بايد از مجرايى كه مقدر است وارد شود تا به آن
نايل گردد: كسى كه رزق مى خواهد مجراى آن كشاورزى ، دامدارى ، و برخى
اشجار ميوه است . كسى كه علم مى خواهد مجراى آن كتاب و كلاس و شنيدن
درس استاد و بحث كردن با ساير محصلين است . و همچنين ساير امور.
عن ابيعبد الله عليه السلام انه قال : ابى الله
ان يجرى الاشياء الا باسباب و جعل لكل شى ء سببا و جعل لكل سبب شرحا و
جعل لكل شرح علما(434)
امام صادق (ع) فرموده : خداوند ابا دارد از اينكه امور جهان را به
جريان اندازد مگر از راه وسايل و اسباب . آفريدگار حكيم براى هر چيزى
وسيله اى را خلق نموده و براى هر وسيله اى شرح و توضيحى را مقرر داشته
و براى هر شرحى علمى را تعيين نموده است .
بنابراين انسانهايى كه خواهان تعالى و تكامل معنوى يا مادى هستند بايد
وسايل و اسباب كمال را در هر يك از امور بشناسند و از آن مجارى ، فيض
خدا را بخواهند. البته به هر نسبت كه علم و آگاهى بشر به علل و معاليل
افزايش يابد و بر طبق آنها عمل كند به همان نسبت پيروزى و موفقيتش
بيشتر خواهد بود. امورى را كه مربوط به هدايت الهى و فراگرفتن تعاليم
دينى براى براى نيل به سعادت ابدى است بايد از بيان پيمبر گرامى و ائمه
معصومين عليهم السلام استفاده نمود و چيزهايى كه مربوط به علل و عوامل
مادى و دنيوى است ، از قبيل فيزيك و شيمى ، و رشته هاى فنى ، و همچنين
شناخت معادن مس و سرب و چگونگى تصفيه و بهره بردارى از آنها براى اداره
امور دنيوى مربوط به علوم طبيعى دانشگاهى و تدريس اساتيد متخصص است .
براى آنكه مطلب ، هر چه بهتر، جهت شنوندگان محترم روشن شود و به اهميت
و ارزش اسباب و علل در نظام خلقت واقف گردند، لازم است در مضمون اين
روايت دقت كنند و از عنايت الهى به اين سنت حكيمانه آگاهى يابند.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : ان نبيا من
الانبياء مرض و قال : لا اتدواى حتى يكون الذى امرضنى هو الذى يشفينى .
فاوحى الله عزوجل : لا اشفيك حتى تتداوى ، فان الشفاء منى و الدواء منى
. فجعل يتداوى فاتى الشفاء(435)
امام صادق (ع) فرمود: يكى از پيمبران الهى بيمار شد. گفت : من مداوا
نمى كنم تا آن كس كه مرا مريض نموده ، شفايم بخشد. خداوند به او وحى
فرستاد: ترا شفا نمى دهم تا خود را مداوا نمايى ، زيرا شفا از من است و
دوا نيز از من و تو بايد از وسيله من به شفايم دست يابى . آن پيمبر طبق
دستور الهى عمل نمود و مداوا كرد و خداوند به او عافيت بخشيد.
ناگفته نماند اينكه در روايات آمده كه
((خداوند
ابا دارد از اينكه امور جهان را جز از راه وسايل و اسباب به جريان
اندازد
)) بدين معنى نيست كه آفريدگار توانا
خويشتن را نيز در چارچوب علل و اسبابى كه خود آنها را آفريده است
زندانى نموده و ديگر قادر نيست كه بدون وسيله و اسباب كارى انجام دهد،
بلكه خداوند به مشيت حكيمانه خود اين نظم و ترتيب را برقرار فرمود تا
افراد از راه وسايل و مقررات تعيين شده به هدفهاى خويش دست يابند، اما
خود حضرت بارى تعالى در اين اسباب محصور نيست و اگر در موردى بخواهد مى
تواند به طور سبب سوزى و بدون وسيله و اسباب عادى به اراده خود جامه
تحقيق بپوشاند و هدف خود را ايجاد نمايد و كلمه
((ابا
))
كه در حديث آمده حاكى از همين مطلب است ، مثلا اگر يك نفر بگويد: فلان
تاجر بزرگ ابا دارد و معاملات خود را بدون واسطه انجام دهد، از كلمه
((ابا
)) استفاده مى شود
كه اين تصميم جنبه عموميت دارد و بايد در معاملات او واسطه در كار باشد
نه آنكه تاجر نمى تواند بدون واسطه معامله كند، بلكه او آزاد است و اگر
در موردى اراده نمايد مى تواند بدون مداخله واسطه چيزى را بخرد يا
بفروشد. خداوند نيز ابا دارد از اينكه امور جهان را بدون اسباب به
جريان اندازد، اما اگر در موردى اراده فرمايد مى تواند خارج از مقررات
و اسباب عادى ، آن را كه خواسته است ايجاد نمايد و اين مطلب به صريح
قرآن شريف مكررا به وقوع پيوسته است . اراده خداوند در نظام خلقت اين
است كه بچه چهار پايان به وسيله آميزش نر و ماده تشكيل شود و متولد
گردد، اما در مورد ناقه صالح اين قانون را عملا برهم زد و اراده فرمود
كه شترى را از سينه سنگ بزرگى به درآورده و آن را معجزه نبوت حضرت صالح
قرار دهد. همچنين در مورد موسى بن عمران قانون تكوين مار را برهم زد و
عصاى او را كه چوب خشكى بود در يك لحظه به اژدهايى بزرگ تبديل نمود و
چيزهايى را كه ساحران به صورت مار جلوه داده بودند بلعيد و در لحظه
ديگر آن اژدها را با دست موسى بن عمران به صورت عصا درآورد. نتيجه آنكه
دنيا عالم علل و اسباب است و دعاى ما در پيشگاه الهى به معناى ناديده
گرفتن وسايل و اسباب نيست ، بلكه موظفيم در مواردى كه وسايل و اسباب را
نيز مهيا نماييم و در جايى كه وسيله در اختيار ما نيست چون بارى تعالى
امر به دعا نموده و وعده استجابت داده است ، اگر دعاى ما مقبول درگاه
الهى افتد وسيله آن را نيز خود به لطف و رحمتش فراهم مى آورد. و اين
مطلب در خلال بحث راجع به سه جمله از دعاى
((مكارم
الاخلاق
)) كه موضوع سخنرانى امروز است روشن
خواهد شد. امام سجاد (ع) در جمله اول اين اين قسمت از دعا به پيشگاه
بارى تعالى عرض مى كند:
و من عداوه الادنين الولايه
بارالها! دشمنى نزديكان را به دوستى مبدل فرما.
دوستى و دشمنان ، حب و بغضهاى درونى خويش را با واكنشهاى گوناگون از
قبيل مدح و ذم ، تصديق و تكذيب ، و گاهى با اعمال شديدتر ابراز مى
دارند. بسيارى از افراد نيز همانند امام سجاد (ع) از پيشگاه الهى
درخواست مى كنند كه دشمنى نزديكان را به دوستى مبدل فرمايد. با توجه به
شرحى كه معروض افتاد، دنيا عالم علل و اسباب است و براى آنكه دعا به
استجابت برسد بايد اسباب و علل دوستى به موازات دعا فراهم آيد تا
خواسته دعا كننده در پيشگاه الهى مقبول افتد و مورد استجابت واقع شود،
پيش از آنكه علل و عوامل دوستى مورد بحث قرار گيرد قسمتى از حديث امام
صادق (ع) را كه براى يكى از دوستان خود بيان نموده و در توضيح اين جمله
از دعاى امام سجاد (ع) مفيد است ، به عرض شنوندگان محترم مى رساند:
عن ابيجعفر عليه السلام فى وصيته لجابر بن يزيد
الجعفى قال : يا جابر! اوصيك بخمس : ان ظلمت فلا تظلم ، و ان خانوك فلا
تخن ، و ان كذبت فلا تغضب ، و ان مدحت فلا تفرح ، و ان ذممت فلا تجزع ،
و فكر فيما قيل فيك فان عرفت من نفسك ما قيل فيك فسقوطك من عين الله جل
و عز عند غضبك من الحق اعظم عليك مصيبه مما خفت من سقوطك من اعين الناس
و ان كنت على خلاف ما قيل فيك فثواب اكتسبته من غير ان يتعب بدنك
(436)
امام باقر (ع) به جابر جعفى فرمود: پنج چيز را به تو سفارش مى كنم :
اگر مورد ستم واقع شدى ستم مكن ، اگر دگران به تو خيانت نمودند تو
خيانت منما، اگر تكذيبت كردند خشمگين مشو، اگر تمجيدت نمودند شادى مكن
، و اگر مذمتت كردند بيتابى منما و به چيزى فكر كن كه درباره ات گفته
اند، اگر گفته هاى دگران را در خويشتن يافتى و به صفات بدى متصف بودى ،
پس وقوف تو در پيشگاه الهى بر اثر خشمى كه از شنيدن سخن حق نشان دادى
مصبيتش سنگينتر از وقوف تو در اجتماع است ، و اگر آنچه را از بدى كه
درباره ات گفته اند در تو نيست به اجرى از خداوند نايل شده اى بدون
آنكه براى دست يافتن به آن اجر، بدنت به تعب افتاده باشد.
كسى كه دعا مى كند و از خداوند مى خواهد كه دشمنى نزديكانش را به دوستى
مبدل سازد بايد از توصيه امام باقر (ع) به جابر جعفى استفاده نمايد و
فكر كند آيا دشمنى وى با من بر حق است يا ناحق و در مواقعى كه او مرا
مذمت نموده يا تكذيب كرده ، بجا بوده است يا نابجا، خلاصه منشاء دشمنى
او را مورد بررسى و دقت قرار دهد، اگر دعا كننده در مواقعى او را تحقير
نموده و كوچك شمرده است يا درباره او كلمات زشت و زننده گفته و مورد
اهانتش قرار داده است يا در غيابش از او بدگويى نموده و كسانى اين خبر
را داده اند و اين قبيل امور منشاء عداوت او گرديده ، براى اينكه دعايش
مستجاب شود و دشمنى او به دوستى مبدل گردد بايد حتما رفتار و گفتار
خويش را تغيير دهد و روش خصمانه را ترك گويد و به ياد داشته باشد كه
دنيا عالم علل و اسباب است و چون ترك عوامل دشمنى و به كار بستن وسايل
و انگيزه هاى دوستى در اختيار اوست بايد به موازات دعا اعمال خود را
اصلاح كند و رفتار و گفتارش به گونه اى باشد كه مايه محبت و دوستى
گردد.
عن على عليه السلام قال : ثلاث يوجبن المحبه :
حسن الخلق و حسن الرفق و التواضع
(437)
على (ع) فرموده : سه چيز است كه موجب محبت و دوستى مى شود: يكى حسن خلق
، آن ديگر مدارا نمودن صحيح و شايسته ، و سوم تواضع و فروتنى .
اگر دشمنى وى نابجا و خلاف حق بوده و دعاكننده در تمام مواقع با رعايت
اصول اخلاق و ادب با وى برخورد مى نموده است ، در اين صورت او از نظر
تاءمين وسايل و اسباب دوستى ، وظيفه و تكليفى به عهده ندارد و اصلاح
دشمن فقط به تحول قلب اوست و اين امر مهم به ذات اقدس الهى اختصاص
دارد، اوست كه مى تواند نيت را تغيير دهد و دلها را از مسيرى كه مى
روند بگرداند، اگر خداوند اراده نمايد و دل او را متحول سازد دعا
مستجاب مى شود و محبت جايگزين دشمنى مى گردد و اگر در او تحولى ايجاد
ننمايد به فرموده امام باقر (ع) دعاكننده بدون تحمل رنج و تعب بدنى از
اجر بارى تعالى برخوردار مى گردد. اين قبيل عناصر منحرف كه بى جهت نسبت
به وظيفه شناسان و بردباران دشمنى دارند بيش و كم در جوامع بشرى وجود
داشته و دارند. على (ع) درباره اينان فرموده است :
عاده الاشرار معاداه الاخيار(438)
دشمنى با اخيار و پاكان از جمله عادات مذموم و ناپسند اشرار و بدخواهان
است .
امام سجاد (ع) خود مربى انسانها بود و تمام وظايف اخلاق و ادب را در
مورد همه افراد رعايت مى فرمود و دشمنى بعضى از نزديكان ناشى از سوء
برخورد نبوده است ، اينكه در مقام دعا عرض مى كند:
و من عداوه الادنين الولايه
بارالها! دشمنى نزديكان را به دوستى مبدل نما، ممكن است ناظر به
دشمنانى باشد كه نسبت به آن حضرت در اشتباه بوده و سوءنيتى نداشته اند
و از خدا مى خواهد كه اشتباه را از صفحه خاطرشان بزدايد و آنان را واقع
بين كند تا دشمنى نابجا و بى موردشان مبدل به دوستى گردد يا ناظر به
دشمنى بدخواهان و اشرار است كه على (ع) درباره آنان فرموده است : عداوت
اشرار با پاكان از عادات مذموم و ناپسند اين گروه است . امام سجاد (ع)
از مقلب القلوب مى خواهد كه در ضمير اينان تحولى به وجود آورد تا دوستى
و محبت نسبت به آن حضرت جايگزين دشمنى و عداوت گردد.
در جمله دوم اين قسمت از دعاى
((مكارم الاخلاق
)) كه موضوع سخنرانى امروز است . امام (ع) در
پيشگاه خدا عرض مى كند:
و من عقوق دوى الارحام المبره
بارالها! جدايى از ارحام را به نيكى و پيوستگى مبدل فرما. از جمله
امورى كه در تعاليم اسلام مورد تاكيد قرار گرفته و رعايت آن اكيدا به
جامعه مسلمين توصيه شده مسئله
((صله رحم
)) است ، و در اين باره آيات متعدد و روايات
بسيارى رسيده كه در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله : اوصى الشاهد من
امتى والغائب منهم و من فى اصلاب الرجال و ارحام النساء الى يوم
القيامه ان يصل الرحم و ان كانت منه على مسيره السنه فان ذلك من الدين
(439)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله به امت خود، فرموده است آنانكه حاضرند و
آنانكه غايب اند و آنانكه از اصلاب مردان و ارحام زنان تا روز قيامت به
دنيا مى آيند سفارش مى كنم كه صله رحم نمايند، اگر چه فاصله آنان تا
ارحامشان به قدر يك سال مسافرت با كاروان باشد، چه آنكه صله رحم يكى از
مسائل مهم دين است .
رسول اكرم (ص ) براى پرورش افكار مسلمانان و راهنمايى آنان به وظايف
اسلامى و انسانى ، در تمام مواقع مهمترين تذكرات را در مواقع مختلف در
منبر و محضر به مردم مى داد. از آن جمله به مناسبت فرا رسيدن ماه مبارك
رمضان و مهيا نمودن افكار مردم براى وظايف اجتماعى در منبر خطبه خواند
و در خلال آن سه جمله را از پى هم فرمود:
وقروا كباركم وارحموا صغاركم وصلوا ارحامكم
(440)
بزرگسالان خود را احترام نماييد، خردسالان شامل حال ارحام نيز مى شود،
ولى چون مسئله صله رحم اهميت دارد، حضرت آن را تخصيص به ذكر داد.
افراد با ايمان و پيروان راستين اسلام به امر بارى تعالى در مورد صله
رحم توجه كامل دارند و از مواخذه الهى در اين مورد، سخت خائف و نگران
اند، زيرا در قرآن شريف آمده است :
و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون
ربهم و يخافون سوء الحساب
(441)
خردمندان با ايمان كسانى هستند كه دستور بارى تعالى را در مورد اشخاصى
كه امر به صله آنها فرموده اطاعت مى كنند و از خداوند و حسابرسى سخت او
بيم دارند.
در حديث آمده است :
قال تعالى ، انا الرحمن ، وهذه الرحم شققت لها
اسما من اسمى ، فمن وصلها و صلته و من قطعها قطعته
(442)
خداوند سبحان فرموده است : من رحمان هستم و نام رحم را از اسم خودم
مشتق نموده ام ، پس هر كس صله رحم كند و با بستگان خود پيوند نمايد من
او را با رحمت خود صله خواهم كرد و هر كس قطع رحم كند من رحمت خود را
از او قطع خواهم نمود.
اگر كسى صله رحم مى كند و به ارحام خود عملا و قولا خدمت مى نمايد ولى
در مقابل ،از آنان اذيت و آزار مى بيند، پيشواى اسلام به چنين شخصى
اجازه نمى دهد قطع رحم كند و خاطرنشان مى نمايد كه اين كار عذاب الهى
را در پى دارد.
ان رجلا اتى النبى صلى الله عليه و آله فقال :
يا رسول الله : ان لى اهلا قد كنت اصلهم و هم يوذونى ، و قد اردت رفضهم
. فقال له رسول الله : اذا يرفضكم الله جميعا(443)
مردى به حضور پيمبر گرامى شرفياب شد. عرض كرد: من ارحامى دارم و آنها
را صله مى كنم ولى آنان مرا آزار مى دهند، مى خواهم تركشان گويم . حضرت
فرمود: در اين صورت خداوند همه شما را ترك خواهد گفت .
صله رحم و نيكوكارى از عوامل جلب بارى تعالى در دنيا و آخرت است و در
حديثى امام صادق عليه السلام اين دو مطلب را در كنار هم ذكر كرده و از
فايده دنيوى و اخروى آن نام برده است .
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : ان صله الرحم
والبر ليهونان الحساب و يعصمان من الذنوب ، فصلو ارحامكم و بروا
باخوانكم ولو بحسن السلام و رد الجواب
(444)
امام صادق عليه السلام فرموده : صله رحم و نيكى كردن به برادران حساب
را در قيامت آسان مى كند و آن دو آدمى را از گناه محافظت مى نمايد. پس
شما به ارحام خود صله كنيد و به برادران خود نيكى نماييد اگر چه به
سلام كردن نيكو و جواب سلام دادن باشد. با توجه به اينكه مردم از جهت
نيروى كار، بنيه مالى ، تعداد عائله ، سلامتى و بيمارى ، و ديگر جهات
با يكديگر متفاوت اند، قهرا درآمد كافى دارند و زندگى خود را بشايستگى
اداره مى كنند به كمك مالى نياز ندارند، صله رحم در اين قبيل موارد به
ديدن يكديگر رفتن ، سلام و احوالپرسى نمودن ، و از آزار و اذيتشان
پرهيز داشتن است .
عن ابى الحسن الرضا عليه السلام قال : قال ابو
عبدالله (ع)، صل رحمك و لو بشربه من ماء و افضل ما توصل به الرحم كف
الاذى عنها(445)
حضرت رضا از امام صادق عليهماالسلام حديث نموده كه فرموده است : صله
رحم نما اگر چه به شربت آبى باشد و بهترين صله رحم خوددارى از ايذاء
آنان است .
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : صلوا
ارحامكم فى الدنيا ولو بسلام
(446 )
رسول گرامى فرموده است : در دنيا صله رحم نماييد، گر چه با سلام گفتن
باشد.
در مواردى كه ارحام بر اثر پيرى يا بيمارى يا نقص عضو از كار افتاده و
عائله دارند ارحام متمكن بايد در كمال علاقه مندى و گشاده رويى دست به
دست هم بدهند و زندگى آنان را از جميع جهات اداره نمايند. در روايات
اولياى گرامى آمده كه براى هر چيزى زكاتى است : زكوه علم معلومات خود
را به افراد شايسته و لايق آموختن است ، زكوه عقل رفتار و گفتار جهال
را تحمل نمودن است ، زكوه قدرت عفو و بخشيدن است و ديگرى امورى از اين
قبيل . در روايتى از على (ع) رسيده كه فرموده است :
زكوه اليسار بر الجيران و صله الارحام
(447)
زكات كسانى كه از تسهيلات مالى برخوردارند نيكى به همسايگان و صله
ارحام است .
جالب آنكه به موجب روايات ، كسانى كه به ارحام تهيدست و بى بضاعت خود
كمك مالى مى نمايند پاداش و اجرشان در قيامت نزد بارى تعالى از ساير
انفاقهاى مالى كه درباره دگران انجام مى دهند بيشتر و فزونتر است .
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : الصدقه
بعشره و القرض بثمانى عشره و صله الاخوان بعشرين و صله الرحم باربع و
عشرين
(448)
رسول اكرم فرموده است : اجر صدقه ده برابر، پاداش قرض دادن هجده برابر،
مزد صله برادران دينى بيست برابر، و اجر صله رحم بيست و چهار برابر است
.
از آنچه معروض افتاد جمله دوم امام سجاد (ع) در اين قسمت از دعاى
((مكارم الاخلاق
)) كه
موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است روشن گرديد:
و من عقوق ذوى الارحام المبره
بارالها! جدائى ارحام را بنيكى و پيوستگى تبديل فرما.
امام سجاد (ع) در جمله سوم دعاى
((مكارم الاخلاق
)) كه موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز است در
پيشگاه الهى عرض مى كند:
و من خذلان الاقربين النصره
و ترك يارى بستگان را به حمايت و نصرت تبديل فرما.
صله رحم از چند جهت شايان توجه است : اول از ديدگاه جود و عطا. كسانى
كه طبع سختى و دست گشاده دارند، ارحام بى بضاعت خويش را با بلند نظرى
مورد حمايت قرار مى دهند و با حفظ آبرو و عزتشان زندگى آنان را اداره
مى نمايند. اين گروه داراى برترى و فضيلت اخلاقى هستند. على (ع) درباره
اينان فرموده است :
صله الارحام من افضل شيم الكرام
(449)
صله رحم از بزرگترين خوى و منش مردمان كريم النفس و بزرگوار است .