المراقبات

مرحوم آيت الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى (ره )
مترجم : ابراهيم محدث بندرويگى

- ۲۰ -


فضيلت عيد غدير

از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: در روز قيامت چهار روز با شتاب به خدا مى رسند همانگونه كه عروس به حجله خود مى رسد. پرسيدند: اين چهار روز كدام است ؟ حضرت فرمود: روز قربان ، روز فطر، روز جمعه و روز غدير كه روزى است كه ابراهيم خليل (عليه السلام ) در آن از آتش رهايى يافت و بجهت سپاسگزارى ، آن روز را روزه گرفت . و نيز روزى است كه در آن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) على (عليه السلام ) را به عنوان جانشين خود معرفى و فضيلتهاى او را بيان نمود و خداوند بدين وسيله دين را كامل كرد. على (عليه السلام ) بخاطر شكرگزارى اين روز را روزه گرفته است .

اين روز روز كمال ، روز ناراحتى شيطان و روزى است كه اعمال شيعه و دوستداران آل محمد پذيرفته شده و خداوند عمل منافقين آنان را باطل و نابود مى گرداند. و اين همان است كه خداوند در آن آيه مى فرمايد: «آن اعمال را باطل و نابود نموديم .»

روزى است كه جبرئيل دستور مى دهد، كرسى كرامت خدا را روبروى بيت المعمور قرار دهيد. آنگاه بالاى آن رفته و فرشتگان تمام آسمانها گرد او جمع شده ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ستايش كرده و براى شيعيان و دوستدار اميرالمؤ منين و امامان (عليهم السلام ) آمرزش ‍ مى خواهند.

روزى است كه خداوند در آن به نويسندگان بزرگوار اعمال دستور مى دهد، بخاطر بزرگداشت محمد و على و ائمه - درود خدا بر آنان باد - بمدت سه روز هيچ يك از خطاهاى دوستداران اهل بيت و شيعيان آنان را ننويسند.

روزى است كه خداوند آن را مخصوص محمد، آل او و خويشان نسبى او نموده است . روزى است كه هر كس در آن خدا را پرستش نموده و خانواده ، خود و برادرانش را در وسعت قرار دهد، خداوند مال او را افزايش داده و او را از آتش رها مى كند...

روز تبسم نمودن در چهره مؤ منين است و كسى كه در روز غدير به روى برادر خود تبسم نمايد، خداوند در روز قيامت با ديده رحمت به او نگريسته ، هزار حاجت او را برآورده نموده و كاخى از مرواريدهاى بزرگ و درخشان و سفيد براى او در بهشت ساخته و چهره او را زيبا مى نمايد.

اين ، روز آراستن است ، كسى كه براى روز غدير خود را بيارايد، خداوند تمام گناهان كوچك و بزرگ او را بخشيده ، و فرشتگانى را ماءمور مى كند از اين روز تا سال آينده در چنين روزى ، براى او كارهاى نيك نوشته و مقام او را بالا ببرند و اگر از دنيا برود با شهادت از دنيا رفته و اگر زنده بماند با سعادت زندگانى خواهد كرد. و كسى كه به مؤ منى غذا بدهد، مانند كسى است كه به تمام پيامبران و صديقين غذا داده است و كسى كه مؤ منى را ديدار كند خداوند هفتاد نور وارد قبر او نموده ، قبر او را وسعت داده و هر روز هفتاد هزار فرشته از قبر او ديدار كرده و به او مژده بهشت مى دهند.

روز غدير بود كه خداوند ولايت را بر اهل آسمانهاى هفتگانه عرضه نمود و اهل آسمان هفتم پيش از ديگران آن را پذيرفتند. خداوند نيز آن آسمان را با «عرش » آراست . پس از آن اهل آسمان چهارم آن را پذيرفتند. و بهمين جهت آن آسمان با بيت المعمور مزين شد. پس از آن اهل آسمان دنيا آن را پذيرفتند و اين آسمان با ستارگان آراسته شد. آنگاه آن را بر زمين ها عرضه كرد قبل از همه «مكه » آن را پذيرفت كه خداوند آن را با «كعبه » زينت داد. سپس «مدينه » آن را پذيرفت كه با برگزيده خدا «محمد» (صلى الله عليه و آله و سلم ) آراسته شد. آنگاه «كوفه » آن را پذيرفت كه با «اميرالمؤ منين » مزين شد.

آن را بر كوه ها عرضه داشت ، اولين كوههايى كه آن را پذيرفتند سه كوه بودند كه بعد از پذيرش تبديل به كوه عقيق ، فيروزه و ياقوت گرديده و تبديل به بهترين جواهرات شدند. پس از آن كوههاى ديگر آن را پذيرفتند كه تبديل به معدن طلا و نقره شدند. و كوههايى كه به آن اقرار نكردند به حال خود باقى ماندند.

و نيز ولايت در اين روز بر آبها عرضه شد، آبهايى كه آن را قبول كردند، تبديل به آب گوارايى شده و قسمتى از آنها كه نپذيرفتند شور و تلخ شدند. همچنين بر گياهان عرضه شد. گياهانى كه آن را پذيرفتند تبديل به گياهانى شيرين و مطبوع شدند و اقسامى كه نپذيرفتند، تلخ گرديدند.

سپس آن را در اين روز بر پرندگان عرضه كرد، دسته اى كه پذيرفتند، تبديل به پرندگان آوازخوان و خوش صدا شده و گروهى كه نپذيرفتند كند زبان و لال گرديدند. مؤ منين كه ايمان و ولايت اميرالمؤ منين را پذيرفتند مانند فرشتگانى هستند كه براى «آدم » سجده كردند. و كسانى كه ولايت اميرالمؤ منين را در روز غدير قبول نكردند مانند شيطان هستند. اين آيه : «امروز دينتان را بخوبى كامل نمودم ...» در اين روز نازل شد. تمامى پيامبرانى كه خداوند فرستاده است روز بعثت خود را باندازه روز غدير ارج مى نهادند. و هنگامى كه براى امت خود جانشين و خليفه اى براى بعد از خود، در اين روز معين مى كردند، ارزش اين روز را درك مى نمودند.

نيز روايت شده : «هر عمل در اين روز برابر با عمل در هشتاد ماه است » همچنين روايت شده : «عمل در آن كفاره شصت سال مى باشد.»

ولايت مطلقه

ولايتى كه به همه مخلوقات از قبيل جمادات ، گياهان ، حيوانات ، انسان و فرشتگان عرضه شد، ولايت مطلقى است كه در رسول خدا، اميرالمؤ منين و يازده جانشين آنهاست .

يكى از محققين در اين باره مى گويد: «اين ولايت ، باطن نبوت مطلق مى باشد. و نبوت مطلق عبارت است از، آگاهى مخصوص پيامبر از استعداد همه موجودات و ماهيت و طبيعت آنها و اعطاى حق هر كدام به آنها. حقى كه آن موجود با زبان استعداد خود فطرتا آن را مى خواهد. كه صاحب چنين مقامى «خليفه اعظم »، «قطب الاقطاب »، «انسان بزرگ »، «آدم حقيقى » ناميده شده و از آن به «قلم بالاتر»، «عقل اول » و «روح اعظم » تعبير مى شود.

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين روايت «اولين چيزى كه خدا آفريد نور من بود. من پيامبر بودم ، در حالى كه آدم هنوز در مرحله آب و گل بود» به ولايت مطلق اشاره دارد. تمام درجات و مقام پيامبران ، اوليا و اوصيا به همين ولايت برگشته و اين ولايت از فناى بنده در حق و بقاى او بوسيله حق سرچشمه مى گيرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين روايت نيز به همين ولايت اشاره مى كند: «من و على از يك نور هستيم .» و «خداوند دو هزار سال پيش از اينكه آفريده هاى خود را بيافريند روح من و على بن ابى طالب را خلق كرد. على را با هر پيامبرى بصورت پنهانى فرستاد ولى با من بصورت آشكار.» اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز در اين دو روايت به همين مطلب اشاره مى كند: «من ولى بودم ؛ در حالى كه «آدم » هنوز در مرحله آب و گل بسر مى برد.» و «من چهره خدا هستم ، من پهلوى خدا هستم ، من دست خدا هستم ، من قلم اعلى هستم . من لوح محفوظ هستم ... تا آخر كلام آن حضرت (عليه السلام ) در خطبه بيان و جاهاى ديگر.»

منظور امام صادق (عليه السلام ) در اين روايت نيز همين است : «سيماى انسانى بزرگترين حجت خدا بر خلق مى باشد. كتابى است كه آن را با دست خود نوشته و آينه تمام نماى موجودات و نسخه مختصرى از لوح محفوظ مى باشد. پلى است كه بين بهشت و آتش كشيده شده است » اين ولايت در پيامبر و جانشين او مى باشد. آنها آغازگر و پايان دهنده آن هستند. و بخاطر اهميت زياد آن است كه براى بزرگداشت آن اين همه ثواب براى آن قرار داده اند.

از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است : «روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است . خداوند عزوجل در فردوس اعلى كاخى دارد كه يك خشت آن از طلا و خشت ديگر آن از نقره است . و صد هزار گنبد از ياقوت سرخ و صد هزار چادر از ياقوت سبز در آن وجود دارد. خاك آن از مشك و عنبر است . چهار نهر در آن جريان دارد: نهرى از مى ، نهرى از آب ، نهرى از شير و نهرى از عسل . در اطراف آن درختانى از تمام ميوه ها وجود دارد. بر روى آن پرندگانى با بدن مرواريدى و بالهاى ياقوتى وجود دارد كه با آوازهاى مختلف نغمه سرايى مى كنند.

وقتى روز غدير فرا رسيد همه اهل آسمان به اين كاخ وارد شده خدا را تسبيح و تقديس نموده و هر خدايى به جز او را تكذيب مى كنند. پرندگان ياد شده به پرواز در آمده ، خود را در آن آب انداخته و خود را ميان اين مشك و عنبرها مى غلتانند. وقتى فرشتگان جمع شدند، اين پرندگان پرواز مى كنند كه در نتيجه آب و مشك و عنبرى كه به آنان چسبيده است بر فرشتگان مى ريزند. آنان در چنين روزى از نثار فاطمه - درود خدا بر او باد - به يكديگر هديه مى دهند. در پايان روز به آنان ندا مى كنند؛ به جايگاه هاى خود برگرديد كه به خاطر بزرگداشت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و على (عليه السلام ) تا چنين روزى در سال آينده از هر لغزش و خطايى ايمن شديد.

ساير اعمال روز غدير

(1) زيارت حضرت امير (عليه السلام )

(2) دو ركعت نماز كه بهتر است نزديك ظهر خوانده شود. سپس براى سپاسگزارى از خداوند سجده شكر بجاى آورده و صد بار در آن مى گويد: «شكرا لله » و سپس خواندن دعايى كه در اقبال روايت شده است . دعايى كه با عبارت : «اللم انى اسئلك باءن لك الحمد» شروع مى شود كه اين نماز و دعا مستحب مؤ كد است . بعد از دعا سجده كرده و در سجده صد بار خدا را ستايش و شكر كنند (مثلا صد بار بگويد: «الحمد لله » و صد بار بگويد: «شكرا لله ») كسى كه اين كار را انجام دهد، مانند كسى است كه در اين روز حضور داشته و در اين مورد با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيعت كرده و هم مرتبه كسانى خواهد بود كه در مورد ولايت مولاى خود در اين روز راستگو بوده اند. و مانند كسى مى باشد كه همراه با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اميرالمؤ منين (عليه السلام )، امام حسن (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) شهيد شده اند. و مانند برگزيدگان و بزرگانى مى باشند كه در زير پرچم حضرت قائم (عج ) و در خيمه او به سر مى برند.

روايت شده : كسى كه در اين دو ركعت يك بار «حمد» و يازده بار «قل هو الله احد» و ده بار «انا انزلناه » و ده بار «آية الكرسى » خوانده و اين دو ركعت را نيم ساعت قبل از اذان ظهر بخواند عمل او نزد خداى عزوجل برابر با صد هزار عمره بوده و هر چه از خدا بخواهد و هر اندازه خواسته او مهم باشد خداوند آن را به او عنايت فرموده و توانگرى و عافيت را نصيب او مى نمايد. و كسى كه بعد از دو ركعت ، دعايى را كه با «ربنا سمعن» شروع مى شود خوانده و سپس خواسته هاى دنيا و آخرت خود را بخواهد، بخدا سوگند، بخدا سوگند، بخدا سوگند كه خواسته هايش برآورده مى شود.

(3) مستحب مؤ كد است كه در ابتداى روز غسل كرده ، پاكيزه ترين لباسهاى خود را پوشيده عطر استعمال كرده ، و هنگام دست دادن با مؤ منين بگويد: الحمد لله الذى جعلنى من المتمسكين بولاية اميرالمؤ منين و الائمة

(4) نماز و دعايى نيز در كتاب اقبال روايت شده است كه دعا با عبارت : اللهم صل على وليك و اخى نبيك شروع مى شود.

برادرم ! اگر به اهميت روز غدير و اعمالى كه در اين روايت آمده معتقد مى باشى پس معطل چى هستى ؟ خدا را به خاطر عظمت روز غدير و اين فضيلت بزرگ سپاسگزار باش فضيلتى بس بزرگ كه شناختن آن دشوار است . ولايت امامت را بر خود واجب شمرده و با تمام توان در شناخت آن بكوش كه شناخت امام سرچشمه تمام خيرات است . زيرا فضيلت و خير در صورتى دوست داشتنى مى شود كه شناخته شود. و طبيعى است كه بعد از شناخت براى تحصيل آن تلاش مى كند. ولايت نيز چنين است و براى بدست آوردن آن بايد قبلا آن را شناخت .

و آنگاه كه ولايت او را بدست آوردى ، بطور طبيعى لوازم ولايت را انجام مى دهى و پس از انجام لوازم ولايت ، از كارهاى او پيروى نموده و اخلاق خود را شبيه به او ساخته ، به دنبال هدايتهاى او رفته و براى بدست آوردن رضايت او تلاش مى كنى . در پى آن او نيز تو را به دوستى خود برگزيده و تو را به خود نزديك مى سازد. و آنگاه به مقام بالايى رسيده و در همسايگى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار مى گيرى زيرا خداوند به على (عليه السلام ) وعده داده است كه شيعيانش همسايه و گرداگرد او بوده و بر منبرهايى از نور جاى داشته باشند. و ما بايد براى رسيدن به اين امر تلاش كنيم .

كرم و شجاعت ، زهد و ترس ، اميد و توكل ، رضا و تسليم و معرفت و توحيد او را بنگر، درباره علم و عبادت ، گريه و شكست ناپذيرى او در راه خدا، سخاوت و ايثار، انجام كارهاى سخت ، صبر او بر ناگوارى ها و اينكه چگونه مكارم اخلاق و صفات پسنديده را در خود جمع كرده است بينديش صفاتى كه مشكل است حد كمال آنها در يك انسان پيدا شود. مثلا رقت قلب در بيشتر اوقات با جهاد با كفار و كشتن اشخاص سازگارى ندارد. و همين طور توانايى با روزه و گرسنگى زياد، و نيز تواضع با ابهت ، عظمت و احترام سازگار نيست . و او همه اين صفات را در حد كمال دارا مى باشد.

بارى بحكم عقل واجب است كسى كه اين مطالب را باور دارد تمام اعمال را كه در اين روز وارد شده انجام داده ، بهره كامل از خيرات اين اعمال برده و از فضل خدا و كرم اولياى او در اين روز محروم نماند. اعمالى از قبيل غسل و پوشيدن بهترين لباسها، استعمال عطر، ديدار از مؤ منين ، لبخند زدن به آنان ، نيكى و بخشش و افطارى دادن به آنان در شب بعد از روز غدير، در وسعت قرار دادن خود و خانواده ، صدقه دادن ، ميهمانى دادن ، روزه گرفتن ، اظهار شادى ، ستايش خدا و سپاسگزارى از او - بخصوص هنگام دست دادن با برادران ايمانى و بخصوص آن گونه كه در روايت آمده است - تبريك گفتن به برادران ايمانى ، دست دادن به آنان ، برآوردن نيازهاى آنان بدون آنكه درخواست كنند، زيارت آن حضرت (عليه السلام ) - همانگونه كه گفتيم - صدقه دادن و غذا دادن به مؤ منين ، بخصوص افطارى دادن به آنان و بيش از شبهاى ديگر به عبادت و شب زنده دارى پرداختن .

داستانى از دوستدار اميرالمؤ منين

نقل كرده اند كه يكى از بازرگانان شهر ما كه علاقه زيادى به اميرالمؤ منين داشت شبى از اول شب تا اذان صبح ، ايستاده و خطاب به اميرالمؤ منين اين شعر را تكرار كرد.

گر بشكافند سراپاى من *** جز تو نيابند در اعضاى من

در سالهايى كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم او به زيارت قبر اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمده و چند روز در آنجا مانده و از اميرالمؤ منين درخواست كرد كه او را از كنار خود دور نكند. ولى مجبور شد نجف را ترك كند. بنابراين با اميرالمؤ منين خداحافظى كرده و با خادم سيدى در كجاوه نشسته و راه مسجد سهله را در پيش گرفتند. سيد خادم به من گفت : بين راه به ما گفت : مرا پياده كنيد، وقتى پياده شد از دنيا رفت . او را به نجف انتقال داده غسل دادند، كفن كردند، بدنش را دور ضريح گردانده و در كنار اميرالمؤ منين بخاك سپردند. گواراى او و خوشا به حالش .

به پايان بردن اين روز

اين روز را بايد با مراجعه به نگهبان آن روز كه از معصومين (عليهم السلام ) مى باشد به پايان برده و با تمام توان به تضرع ، گريه و زارى و جلب رحمت آنان بپردازد. او را به حق اين ولايت بزرگ قسم بدهد كه اعمال ناقص او را كامل نموده و براى قبول و پرورش اين اعمال از جانب خداوند، به درگاه او واسطه شوند. براى او، شناخت ، محبت ، پيروى و نزديكى به اميرالمؤ منين را از خداوند خواسته و بخواهند كه پاداش او را همين مطلب قرار داده و او را به شيعيان نزديك و دوستان قديمى آن حضرت - كه درود و سلام خداوند براى هميشه بر او و آنان باد - ملحق نمايد.

روز بيست و چهارم ، روز مباهله

يكى از اوقات مهم و روزهاى شريف اين ماه ، روز بيست و چهارم مى باشد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در چنين روزى آماده مباهله با مسيحيان شده و حوادثى اتفاق افتاد كه موجب خوارى آنان شده و مجبور شدند به جزيه دادن همراه با ذلت تن در دهند.

خداى متعال آيه مباهله را در اين روز نازل كرده و به رسول خود دستور داد تا به همراه على ، اميرالمؤ منين ، فاطمه - سرور بانوان جهانيان - و فرزندانش ، حسن و حسين - سروران تمامى جوانان بهشتى - با كفار مباهله نمايند. و بدين ترتيب با خار نمودن مسيحيان ، اسلام را عزت بخشيد. و از طرفى ديگر در اين آيه شريفه على (عليه السلام ) را نفس ‍ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) معرفى نمود كه اين امر خود دليلى بر حقانيت شيعه است .

رويداد مباهله

هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مكه را فتح كرد و عرب تحت فرمان او در آمد نمايندگان را نامه هايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كرد. «عقبه بن غزوان »، «عبدالله بن ابى اميه »، «هدير بن عبدالله »، «حبيب بن سنان » نمايندگان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودند كه به «نجران » اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند، و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند.

در نامه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده بود: «بگو: اى اهل كتاب ! بياييد از سخن حقى كه ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم ، كه به جز خداى يكتا هيچ كس را نپرستيده ، چيزى را شريك او قرار نداده ، و برخى را به جاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم . اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم .»

پس از رسيدن پيام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در معبد بزرگ خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از «مذحج »، «عك ))، «حمير»، «انمار» و خويشان و همسايگان آنها از قبايل «سباء» - كه همگى بجهت سرنوشت مشترك خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود خشمگين بودند - به آنان پيوستند.

اسقف بزرگ آنان كه انسان موحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى كرد. وقتى ديد مى خواهند به مدينه رفته و با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تاءمل و تاءنى دعوت كرد. «كرز بن سبره حارثى » - كه در آن زمان سرپرست قبيله «بنى حارث بن كعب » و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مى شد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ ، «سيد» و «عاقب » كه آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند. و باين ترتيب گفتگوى آنان به طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند، كتاب «جامعه » را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است . در اين جا بود كه ((سيد» و «عاقب » مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده صفات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و تطبيق بشارتهاى پيامبران گذشته با او به مدينه بروند.

«سيد» و ((عاقب » بهمراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان «بنى حارث بن كعب » براى ديدن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به طرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهره هاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديك مدينه رسيدند، براى اينكه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخرفروشى كنند، سيد و عاقب سفارش كردند كه از مركبهاى خود پياده شده ، خود را آرايش كرده ، لباسهاى معمولى خود را از تن در آورده ، لباسهاى ابريشمى و بهترين لباسهاى خود را بپوشند؛ خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شدند، وقت نماز آنان بود. بطرف مشرق مشغول نماز شدند. مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نگذاشت .

تا سه روز نه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سؤ الى كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و تطبيق صفات او با آنچه در كتابهاى خود درباره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ديده بودند، داشته باشند. پس از سه روز پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را به اسلام دعوت نمود. گفتند: اباالقاسم ! تمام نشانيهايى كه در كتابهاى آسمانى درباره پيامبر بعد از عيسى (عليه السلام ) گفته شده ، در تو يافتيم مگر يك علامت كه بزرگ ترين آنهاست . حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: چه نشانه اى ؟ گفتند: در انجيل آمده است كه او مسيح را تصديق كرده و به او ايمان دارد ولى تو به او ناسزا گفته و او را دروغگو مى دانى و مى پندارى او بنده خداست . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خير. من او را تصديق كرده و به او ايمان دارم و گواهى مى دهم او پيامبرى است كه از جانب پروردگارش ‍ فرستاده شده و بنده اى است كه سود و زيان و مرگ و زندگى و برانگيختن او به دست خودش نمى باشد. آنان گفتند: آيا بندگان خدا مى توانند كارهايى را كه او انجام مى داده انجام دهند؟ و آيا پيامبران توانايى فوق العاده او را داشتند؟ آيا او مردگان را زنده و كورها را بينا نكرده و پيسيها را شفا نداده است ؟ آيا مكنونات قلبى و آنچه در خانه هايشان ذخيره كرده بودند را به آنان نمى گفت ؟ آيا كسى جز خدا يا پسر خدا توان چنين كارهايى را دارد؟ و درباره مسيح (عليه السلام ) خيلى غلو كردند.

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: برادرم ، عيسى همانگونه كه گفتيد، بود. مردگان را زنده ، كور و پيس را شفا داده و آنچه را كه در ذهن قوم خود بود و نيز چيزهايى را كه در خانه هايشان ذخيره كرده بودند به آنان مى گفت : ولى تمام اينها با اذن خداى عزوجل بود. او بنده خدا بود و اين مطلب براى او ننگ نيست و او نيز از آن ابايى نداشت . او داراى گوشت ، خون ، مو، استخوان ، عصب ، و آميخته اى از اعضاى بدن بود. غذا مى خورد، تشنه مى شد و سفره مى گستراند. پروردگارش يگانه حقى بود كه هيچ مثل و مانندى ندارد.

گفتند: كسى را به ما نشان بده كه بدون پدر بوجود آمده باشد.

فرمود: آفرينش آدم از او شگفت انگيزتر است ، او بدون پدر و مادر بوجود آمد، و هيچ كارى براى خدا سخت تر يا آسانتر از كار ديگرى نيست . و هر وقت خدا بخواهد چيزى را به وجود آورد، فقط به آن مى گويد بوجود بيا، او نيز به وجود مى آيد. و اين آيه را براى آنان خواند: «خلقت عيسى نزد خدا مانند خلقت آدم است كه آن را از خاك آفريد آنگاه به او فرمود: به وجود بيا، او نيز به وجود آمد.»

سيد و عاقب گفتند: سخنان تو ما را قانع نكرده و به آنچه تو مى خواهى اقرار نمى كنيم بنابراين مباهله كرده و لعنت خدا را بر دروغگو قرار مى دهيم . و باين ترتيب حق به زودى آشكار مى گردد. در اين جا بود كه خداوند آيه مباهله را بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل فرمود: «اگر بعد از اينكه آگاه شدى ، كسى در مورد او (عيسى ) با تو مجادله نمايد، بگو: بياييد هر كدام از ما و شما خودمان و زنان و فرزندانمان را گرد آورده ، مباهله نموده و دروغگو را گرفتار لعنت و عذاب خدا نماييم .» پيامبر نيز اين آيه را براى آنان خواند. سپس فرمود: خداوند به من دستور داده كه اگر بخواهيد و بر گفته خود استوار باشيد، به خواسته شما عمل كرده و با شما مباهله كنم . آنان گفتند: فردا با تو مباهله مى كنيم تا حقيقت روشن شود. آنگاه با همراهان خود از پيش پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برخاستند.

هنگامى كه به منزلگاه خود در «حره » رسيدند يكى از آنها به ديگرى گفت : مباهله كار را يكسره خواهد كرد. بنابراين قبل از هر چيز بنگريد با چه كسانى براى مباهله مى آيد. آيا با تمام پيروان خود، يا با اصحاب باسوادش ، يا افراد متواضع ، بى چيز و برگزيدگان دينى خود كه تعدادشان اندك است ؟ اگر عده زياد و قدرتمندان را به همراه خود آورد چنين كسى مانند پادشاهان قصد فخر فروشى دارد و شما برنده مباهله هستيد. و اگر با عده كمى از پيروان فروتن و برگزيده خود آمد - كسانى كه پيامبر با آنان به مباهله مى آيند - مبادا با آنان مباهله كنيد. هنگام مباهله حتما اينها را در نظر داشته باشيد تا مبادا به عذاب خدا گرفتار آييد. من آنچه را بايد بگويم ، گفتم ، ديگر خود دانيد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد زير دو درخت را جارو كرده و فرداى آن روز امر فرمود پارچه سياه و نازكى را روى آن درختها انداختند. هنگامى كه سيد و عاقب اين منظره را ديدند با فرزندان خود كه عبارت بودند از: صبغة المحسن ، عبدالمنعم ، ساره و مريم و نيز مسيحيان نجران و سواران «بنى حارث » با بهترين شكل و شمايل ، براى مباهله از جايگاه خود بيرون آمدند.

اهل مدينه يعنى مهاجرين ، انصار و ديگران نيز هر كدام با نشانها و پرچمهاى خود با شكل و شمايل نيكو، به آنجا آمدند تا نظاره گر حوادث باشند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) صبحگاهان ، در اطاق خود درنگ نمود تا مدتى از روز گذشت . آنگاه بيرون آمده ، دست على را گرفته و در حالى كه حسن و حسين در جلوى او و فاطمه (عليها السلام ) پشت سر او حركت مى كردند، به طرف آنان آمده ، در ميان دو درخت و زير آن پارچه ايستاد. در اينجا نيز دست على در دست او، حسن و حسين در جلو او و فاطمه - درود خدا بر آنان - پشت سر او قرار داشت . آنگاه به دنبال سيد و عاقب فرستاد و آنان را به مباهله اى كه خواسته بودند، فرا خواند.

آنان نيز آمده و گفتند: اباالقاسم ! با چه كسى با ما مباهله مى كنى ؟ حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: با بهترين مردم روى زمين و گرامى ترين آنان نزد خداى عزوجل ، با اينان - و به على (عليه السلام ) و فاطمه ، حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد اشاره كرد - گفتند: براى مباهله با ما نه بزرگان را آورده و نه جمعيت زياد، و نه افراد زيبايى را كه به تو ايمان دارند. و كسى را جز اين جوان و اين زن و دو تا بچه با تو نمى بينيم . با اينان مى خواهى با ما مباهله كنى ؟ فرمود: بله ، به كسى كه مرا به حق برانگيخت سوگند، دستور دارم با اينان با شما مباهله كنم . در اينجا بود كه از ترس رنگشان زرد شده و به نزد ياران خود برگشتند.

وقتى همراهان آنان ، قيافه رنگ پريده آنان را ديدند، پرسيدند چه اتفاقى افتاده است ؟ آنان خود را كنترل كرده و گفتند: چيزى نيست . جوان برگزيده و دانشمندى در ميان آنان بود؛ به آنان گفت : واى بر شما! اين كار را انجام ندهيد، صفات او را كه در جامعه بود به ياد آوريد. بخدا سوگند شما به خوبى مى دانيد كه او راستگوست . مدت زيادى از تبديل شدن برادرانتان به خوك و ميمون نمى گذرد. سخنان اين جوان بر آنان اثر گذاشت و از مباهله منصرف شدند.

راوى مى گويد: اسقف برادر دانشمندى به نام «منذر بن علقمه » داشت و آنان او را با اين عنوان مى شناختند. وقتى ديد كار به اينجا رسيده و آنان در مورد كارى كه مى خواستند انجام دهند، به ترديد افتاده اند، دست «سيد» و «عاقب » را گرفته و گفت : مرا با اين دو تنها گذاريد. آنگاه رو به آنان كرده و گفت : پيشقراول قبيله كه در پى آب و علف جلوتر حركت مى كند، هيچگاه به قوم خود دروغ نمى گويد. من از روى خيرخواهى مى گويم به خودتان كمك كنيد و خود را نجات دهيد و الا خود و ديگران را نابود مى كنيد. گفتند: بگو، كه تو امين و درستكارى . گفت : به خوبى مى دانيد كه هيچ قومى با پيامبر مباهله ننموده ، مگر اينكه نابود شده است . محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، همان كسى است كه پيامبران مژده آمدن او را داده اند. مطلب ديگرى نيز هست كه بايد از آن ترسيد. پرسيدند: چه چيزى ؟ گفت : بنگريد كه نزديك است ستاره ثريا بر زمين فرو آيد، درختان سر خم كرده و پرندگان در مقابل شما صورت بر زمين گذاشته و بالهاى خود را بر روى زمين پهن نموده و شكم آنها خالى شده است . و نشانه هاى ديگر نزديك شدن عذاب را در روى زمين ببينيد. به لرزش كوهها و دودى كه پخش شده و ابرهاى پراكنده در وسط تابستان و گرماى شديد بنگريد. به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه دستش ‍ را بلند كرده و با چهار نفر از اهل بيتش كه با او بوده و منتظر پاسخ شما هستند بنگريد. و بدانيد كه اگر دهان گشوده و كلمه اى براى مباهله بگوييد نمى توانيد از نابودى خود جلوگيرى كرده و هيچگاه نزد خانواده و اموال خود باز نمى گرديم . با شنيدن اين سخنان در فكر فرو رفته و ديدند درست مى گويد. و يقين كردند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) واقعا از جانب خداوند فرستاده شده است . اينجا بود كه متزلزل شده و فهميدند كه در صورت مباهله ، حتما گرفتار عذاب خواهند شد.

وقتى منذر ديد كه آنان واقعا احساس خطر كرده اند، گفت : اگر تسليم او شويد هم اكنون و هم در آينده سالم مى مانيد. و اگر اين عزت و شرافت خود را در ميان قومتان مى خواهيد، به شما حسادت نمى ورزم . ولى اين شما بوديد كه از نجران به اينجا آمديد؛ به محمد پيشنهاد مباهله داده و آن را تنها راه تشخيص حق دانستيد. محمد نيز به سرعت به درخواست شما پاسخ مثبت داد. و پيامبران هنگامى كه اراده كارى كنند تا انجام آن از پاى نمى نشينند. برادرانم ! بهتر است از ترس علامتهايى كه مى بينيد از مباهله خوددارى كنيد و با شتاب با محمد مصالحه نموده و او را از خود راضى كنيد. ما اكنون در شرايطى به سر مى بريم كه قوم يونس اندكى پيش از نزول عذاب در آن بسر مى بردند.

گفتند: بنمايندگى از جانب ما نزد محمد رفته و ببين از ما چه مى خواهد. از او بخواه كه نزديك ترين افراد به او يعنى پسر عمويش بنمايندگى از او با ما مصالحه كند. در اين كار تاءخير نكن تا هر چه زودتر از نتيجه كار آگاه شويم .

«منذر» بطرف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رفته و گفت : سلام بر تو، رسول خدا! گواهى مى دهم كه خدايى ، جز خدايى كه تو را برانگيخته وجود نداشته و شما و عيسى هر دو بنده خداى عزوجل و فرستاده او هستيد. و بدين ترتيب اسلام آورده و به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت كه براى چه كارى آمده است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز براى مصالحه با آنان على (عليه السلام ) را فرستاد. على (عليه السلام ) عرض كرد: پدر و مادرم فداى تو رسول خدا! بر چه چيزى با آنان مصالحه نمايم ؟ حضرت فرمودند: راى تو راى من است هر طور كه مى خواهى مصالحه كن .

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بطرف آن دو رفته و ساليانه هزار لباس و هزار دينار بعنوان ماليات براى آنان تعيين كرد كه قسمتى از آن را در محرم و قسمت ديگرى را در رجب بدهند. آنگاه آن دو را در حالى كه سرافكنده و شرمسار بودند نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برده و او را از مالياتى كه بر آنان بسته بود آگاه نمود. آنان نيز ماليات و سرافكندگى را پذيرفتند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اين را از شما قبول مى كنم ولى بدانيد كه اگر با من در زير آن عبا مباهله مى كرديد، خداوند در بيابان شما را دچار آتش سوزانى مى نمود كه دامنه آن در كمتر از يك چشم بهم زدن به پشت سريهاى شما رسيده و همه را آتش ‍ مى زد.

هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اهل بيتش باز گشته و به مسجد رفت ، جبرئيل نازل شد و گفت : محمد! خداى عزوجل به تو سلام رسانيده و به تو مى فرمايد: وقتى بنده من موسى ، با دشمن خود، قارون مباهله نمود، قارون ، خانواده ، دارايى و يارانش در زمين فرو رفتند. بعزت و جلالم سوگند ياد مى نمايم كه اگر تو با افراد خانواده ات كه در زير آن عبا بودند، مباهله مى كردى ، همه زمينيان و آفريدگان نابود مى شدند، آسمان ريز ريز شده كوهها سنگريزه شده و زمين هيچگاه آرام نمى گرفت ، مگر اينكه آن را بخواهد.

آنگاه پيامبر به سجده افتاده و صورتش را بر زمين گذاشت سپس ‍ برخاسته ، دستهايش را بلند كرد، بگونه اى كه سفيدى زير بغلش آشكار شد، و سه بار گفت ، نعمت دهنده را سپاسگزارم . پرسيدند، چرا سجده نموده و خوشحال شديد؟ پاسخ فرمود: بخاطر سپاسگزارى به درگاه خداوند و اينكه اين كرامت را به اهل بيت من ارزانى داشت . آنگاه آنچه را جبرئيل گفته بود، براى آنان نقل كرد.

شگفتا كه بسيارى از بزرگان علماى سنى گفته اند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام مباهله كرد. خداوند نيز اين آيه را بر او نازل كرد «بياييد فرزندان ما و شما، زنان ما و شما و نفسهاى ما و شما را گرد آورده و آنگاه مباهله نماييم .» با در نظر گرفتن اين آيه و كسانى كه به همراه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مباهله نمودند، مى فهميم خداوند متعال على (عليه السلام ) را در اين آيه نفس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دانسته است . ولى با اين وجود ديگران را بر على مقدم مى نمايد كه به خدا سوگند! ستمى بزرگ و كارى بسيار نابخردانه است .

از كسانى كه به اين مطلب تصريح كرده اند «مسلم » است . او در كتاب «صحيح » خود روايت كرده است كه پيامبر با على ، فاطمه ، حسن و حسين مباهله نمود. و نيز «ثعلبى »، «مقاتل »، «كلبى »، «ابن مردويه »، «عبدالله بن عباس »، ((حسن بصرى »، «شعبى »، «سدّى »، «زمخشرى » و ديگران نيز آن را روايت كرده اند.

زمخشرى در زيل اين روايت ، از عايشه نقل مى كند: «رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالى كه عباى مويين سياهى بتن داشت ، حسن پيش او آمده ، او را با آن عبا پوشش داد و سپس به ترتيب حسين ، فاطمه ، على پيش او آمده آنان را در عبا وارد كرد. آنگاه فرمود: و خداوند مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور كرده و شما را كاملا پاك نمايد» زمخشرى سپس مى گويد: «اگر كسى بپرسد كه پيامبر براى اين مباهله كرد كه روشن شود دروغگو كيست ؛ او يا دشمنانش و اين مطلب فقط به او و دشمنانش مربوط است ، پس همراه آوردن زن و فرزند براى چه بود؟ در پاسخ بايد گفت : همراه نمودن زن و فرزند اطمينان به خود و يقين به راستگويى خود را بيشتر نشان مى دهد. زيرا اگر اطمينان و يقين او نبود عزيزان و پاره هاى جگرش را در اين ميدان نمى آورد... و دليلى قويتر از اين براى اثبات فضيلت اصحاب كسا عليهم السلام وجود ندارد. و علاوه اين دليل بر صحت نبوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد.»

مراقب بايد احترام اين روز را درك و جايگاه مهم آن را در اسلام و ايمان بشناسد. اين روز از دو جهت شريف است كه هر دو جهت نظير يكديگر هستند: اول ثبوت نبوت و دوم ثبوت ولايت كه با اولى بناى اسلام و با دومى بناى ايمان استوار مى شود. و از همين جاست كه يكى از علماى اهل سنت با تاءمل در آيه مباهله و اينكه خداوند در اين آيه على را نفس ‍ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خوانده و او را با پيامبر يكى دانسته است مذهب حق را تشخيص داده و شيعه مى گردد.

بنابراين انسان منصف بايد بجهت اينكه اين روز، روز ثبوت اسلام و ايمان است به شرف و كرامت آن معتقد شود. اين كرامت را مانند كرامت ايمان به خدا، رسول ، حجتها، نشانه ها، كتابها و تمامى رسولان آن دانسته و بالاتر، اين روز را برابر تمام نعمتهاى دنيا و آخرت بداند. سپس ‍ بينديشد كه چگونه خداوند اين اسباب را براى هدايت او ايجاد و با عزت اسلام او را عزيز گردانيده ، و بدين طريق او را مورد لطف خود قرار داده است . و اينكه اگر خداوند با دلايل عقلى او را به اسلام دعوت مى كرد ولى چنين وقايعى دلايل عقلى را تاءييد نمى كرد، ممكن بود دشمن او را به شك و شبهه گرفتار ساخته و او را از دين و ايمان خارج كند؛ و او را به كفر و عذاب هميشگى و جاويدان مبتلا كند. و نيز اگر اين حادثه كه كفار را با پذيرش ماليات و خوارى ، خوار نمود، بوقوع نمى پيوست آنان عزت و توانايى خود را حفظ كرده و با اسلام و مسلمين درگير مى شدند. كه نتيجه آن چيزى جز در سختى افتادن مسلمانان نبود و حتى شايد عده اى ضعيف النفس بر اثر اين سختى ها و مشكلات از دين خارج مى شدند. ولى خداوند با اين حادثه و آشكار ساختن شرف و كرامت دوستان خود تمامى اين سختى ها و خطرات بزرگ را تبديل به آسايش دائمى نمود. اين نعمت آنقدر بزرگ است كه كسى توان اندازه گيرى و سپاسگزارى آن را ندارد.

با توجه به اين مطالب لازم است بمقدار ارزش اين نعمت در سپاسگزارى آن تلاش نمود. و در صورتى كه نتوان آنچنان كه حق آن است شكر آن را بجاى آورد، بايد باندازه توان براى سپاسگزارى آن تلاش ‍ كرد.

همچنين بحكم عقل واجب است نعمت وجود اين بزرگواران را درك كرده و با تمام توان به ستايش و ثناى آنان مشغول شده و بر آنان درود فرستيم و اينگونه حساب كنيم كه اگر حادثه اى براى كسى اتفاق مى افتاد كه نتيجه آن هلاكت و عذاب جاويد بود يا جنگى پيش مى آمد كه جان و ناموسش در خطر قرار مى گرفت ولى بزرگى با واسطه گرى عده اى از كارگزاران خود از اين مطلب آگاه شده و او را از اين شرايط نكبت بار نجات مى داد، و او را عزيز گردانيده و در آسايش قرار مى داد، چگونه و با چه زبانى از اين بزرگوار و واسطه هاى او تشكر مى كرد؟ و چگونه خود را در گرو منت او و كارگزاران او مى ديد؟ و آيا بعد از اين نعمت مخالفت با دستورات او و اطاعت از دشمن او را در حضور او كارى زشت نمى ديد! و اكنون چگونه به خود اجازه مى دهد كه با پروردگار و مالك وجودش ‍ مخالفت نمايد. كسى كه آفريننده و بوجود آورنده اوست و تمام نعمتهايى را كه در اختيار دارد از جانب او مى باشد. و آيا واسطه درگاه خداوند، علت وجود تو و ساير نعمتهايى كه در اختيار دارى ، نمى باشد!

و در يك كلام ، اگر انسان در رفتار خود بر طبق عقل خود عمل نمايد، عقل به كوچكترين مخالفتى با پروردگارش راضى نمى شود. و تنها در صورتى مى تواند به هر كارى دست بزند كه عقل خود را كنار گذاشته باشد.

برادرم ! اگر درباره مقام ، موقعيت و شرف اين روزها از اين جهت كه نعمت مباهله در آن تحقق يافته و با مباهله ، دلايل نبوت و ولايت آشكار گرديده است ، تاءمل نموده و درباره آنچه كه درباره نعمت نبوت و ولايت گفتيم انديشه نمايى ، اين روز را بزرگ يافته ، با تمام توان براى اداى حق آن تلاش خواهى كرد؛ انجام عباداتى كه در اين روز وارد شده براى تو راحت و آسان شده ، با اشتياق آن اعمال را انجام بده و فقط به خاطر سپاسگزارى از نعمت دهنده بزرگ ، آن اعمال را انجام خواهى داد و در عين حال خود را از كسانى خواهى دانست كه در انجام اعمال اين روز كوتاهى كرده يا ناتوان هستند. و بدين ترتيب فريب اعمال خود را نخورده و از كرامت پروردگار بهره مند مى گردى .