المراقبات

مرحوم آيت الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى (ره )
مترجم : ابراهيم محدث بندرويگى

- ۱۵ -


فصل چهاردهم : مراقبات ماه شوال

از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است : «شوال ناميده شد زيرا گناهان مؤ منين در آن از بين مى رود.»

در «اقبال » آمده است : «ورود در ماه شوال مانند ورود در رجب است و قبلا بطور كامل گفتيم كه چگونه بايد در اين ماه وارد شد. و اگر نمى توانى آنچه را گفتيم بكار بندى ، بايد مانند كسانى كه احترام اين ماه را قبول دارند وارد آن شوى . و همانگونه كه كسى وارد شهر مكه و خانه خدا مى شود و آن را بزرگ مى دارد تو نيز بايد با حرف و عمل اين ماه را بزرگ بدارى . زيرا اين ماه حرام مى باشد. بنابراين لازم است عقل و قلب تو اين ماه را بزرگ دانسته و مواظب اعضاى بدنت باشى كه در صراط مستقيم سير نمايند. و بنده هنگامى مى تواند ادعا كند كه تمام آداب بندگى را رعايت كرده است كه تمامى كارهاى او مطابق با رضايت مالكش ‍ باشد.»

اين كلام طولانى را بخاطر فوايدى كه در بر داشت ذكر كرديم . ولى در اين كلام اين مطلب بود كه شوال ماه حرام است و اين خلاف مشهور است . بلكه از سخنان بعضى از بزرگان استفاده مى شود كه تا به حال كسى چنين چيزى نگفته است ؛ زيرا در مقابل قول مشهور اين قول را نقل كرده اند كه ماههاى حرام از دهه آخر «ذى الحجه » شروع و در دهم «ربيع الاخر» پايان مى يابد. البته در «وسايل » روايتى نقل شده مبنى بر اينكه شوال از ماههاى حرام بوده و محرم ماه حرام نيست .

احتمال بعيدى هم هست كه عبارت سيد اين باشد: «شوال ماه احرام است ». بهر صورت همينقدر كه اين ماه ، ماه احرام براى زيارت خانه خدا مى باشد بزرگداشت آن لازم است . زيرا حتما خصوصيتى داشته كه از ماههاى حج و وقت تشريع اعمال حج گرديده و زيارت خانه خدا در آن قرار گرفته است . و اين ، براى بنده اى كه مراقب معامله با مولاى خود مى باشد مطلب مهمى است .

روزه هاى اين ماه

در بعضى روايات روزه شش روز بعد از عيد وارد شده است . و در روايات ديگرى آمده است كه روزه سه روز بعد از اين دو عيد مطلوب نيست . بهمين جهت اين شش روز، از سه روز بعد از عيد شروع مى گردد.

نيز روايت شده است كه : «روزه ماه رمضان و شوال و هر چهارشنبه و پنجشنبه جانشين روزه روزگار بوده و كسى كه اين مقدار روزه بگيرد، وارد بهشت مى شود».

فصل پانزدهم : مراقبات ماه ذى القعده الحرام

احترام اين ماه

اين ماه اولين ماه از ماههاى حرام است كه جنگ با كفار در آن ماهها حرام مى باشد. و انسان از اين مطلب حكم جنگيدن و مخالفت با خدا را مى فهمد. بنابراين ، اى نفس ! بكوش در اين ماهها دل و بدنت را بيشتر از ساير ماهها حفظ نموده ، كارى بر خلاف احكام الهى انجام نداده و حتى از بلايا و مصيبتهايى كه ناشى از قضاى اوست راضى باشى . چون اين ، ماه حرامى است كه احترام آن ، بخاطر اين كه خداى متعال جنگيدن با كفار را در آن ممنوع نموده ، بيش از ساير ماه هاست . بنابراين بايد با طاعت از خدا و بالا بردن رضايت خود از او احترام اين ماه را حفظ نمايى . زيرا خداوند بسيار شكرگزار بوده و با رضايت خود از تو، از رضايت تو از او، تشكر مى نمايد. و اگر از شرافت رضايت او اطلاع داشتى ، در راه بدست آوردن آن از بذل جان هم دريغ نمى كردى .

توبه اى منقول از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و فضيلت توبه و استغفار

براى بدست آوردن طاعت خدا در اين ماه قبل از هر چيزى از تمام مسائلى كه قبلا گرفتار آن بودى توبه كن ؛ توبه اى صادقانه .

از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه در روز يكشنبه ماه ذى القعده فرمود: مردم ! كداميك از شما مى خواهيد توبه كنيد؟ راوى مى گويد: گفتيم : رسول خدا! همه ما مى خواهيم توبه كنيم . حضرت فرمودند: غسل كرده ، وضو گرفته و چهار ركعت نماز بجا آوريد. در هر ركعت يك بار «فاتحه الكتاب »، سه بار «قل هو الله احد» و يك بار «معوذتين » (قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق ) بخوانيد. آنگاه هفتاد بار استغفار نموده و در پايان «لا حول و لا قوه الا بالله » بگوييد. سپس بگوييد: يا عزيز! يا غفار! اغفر لى ذنوبى و ذنوب جميع المؤ منين و المؤ منات فانه لا يغفر الذنوب الا اءنت (اى عزيز! اى بخشاينده ! گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤ من را ببخش كه جز تو كسى گناهان را نمى بخشد.)

آنگاه فرمود: بنده اى از امت من چنين عملى را انجام نمى دهد، مگر اين كه از آسمان به او ندا مى رسد: بنده خدا! عمل را از نو شروع كن كه توبه تو قبول ، و گناهانت بخشيده شد. فرشته ديگر از زير عرش ندا مى كند: اى بنده ! مبارك باد بر تو و بر خانواده و خاندانت . منادى ديگرى صدا مى زند: در روز قيامت ، دشمنانت را از تو راضى مى نمايند. فرشته ديگرى ندا مى كند: اى بنده ! با ايمان از دنيا مى روى . دينت از تو گرفته نشده و قبر تو وسيع و نورانى خواهد شد. منادى ديگرى صدا مى زند: پدر و مادر تو و خاندانت بخشيده شده و در دنيا و آخرت خوش رزق خواهى بود. جبرئيل ندا مى كند: من با فرشته مرگ پيش تو آمده و به او دستور مى دهم كه با تو خوش رفتار بوده ، بخاطر مرگ آسيبى به تو نرسانيده و بنرمى روح را از بدنت خارج نمايد. گفتيم : رسول خدا! اگر كسى در زمان ديگرى چنين بگويد چطور؟ فرمودند: چيزهايى را كه گفتم براى او نيز خواهد بود. جبرئيل اين مطالب را در شب معراج به من گفت .

امام باقر (عليه السلام ) فرمودند: «خداوند از توبه بنده خود بيش از شخصى كه در شب دراز و بسيار تاريك مركب سوارى و آذوقه خود را گم كرده و سپس پيدا كند، خوشحال مى شود.»

و نيز از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت شده است كه : «به شخصى كه در حضور حضرت گفت : استغفر الله ، فرمودند: مادرت به عزايت بنشيند. مى دانى استغفار چيست ؟ استغفار درجه بلند مرتبگان بوده و شش شرط دارد: اول - پشيمانى از گذشته . دوم - تصميم بگيرى كه هيچگاه آن را انجام ندهى . سوم - اين كه حقوق تمام مخلوقات را ادا كرده تا جايى كه خداوند را سبكبار ديدار نمايى . چهارم - تمام واجباتى را كه ضايع كرده اى جبران نمايى . پنجم - گوشتى را كه از مال حرام روئيده با اندوه ذوب كرده تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت جديدى بوجود آيد. ششم - رنج فرمانبردارى را به جسم بچشانى ، همانگونه كه شيرينى گناه را به آن چشانيده اى . و در اين هنگام بگو: استغفر الله ».

شرح حقيقت توبه و چيزهايى را كه بايد از آن توبه كرد در جاى خود آمده ، و اينجا همين مقدار بيان كافى است .

روزه ماههاى حرام

درباره خصوصيات ماههاى حرام از شيخ مفيد - عليه الرحمه - روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: «كسى كه سه روز از ماه حرام ، پنجشنبه ، جمعه ، و شنبه را روزه بگيرد خداوند عبادت يك سال را براى او مى نويسد». و در روايت ديگرى آمده است كه : «عبادت نهصد سال كه روزهاى آن را با روزه و شبهايش را در عبادت گذرانده است » براى او نوشته مى شود.

اين روايت با روايتى كه درباره روزه سه روز در هر ماه ، دو پنجشنبه و يك چهارشنبه وارد شده ، منافاتى ندارد. و اگر دو پنجشنبه و يك چهارشنبه و جمعه را روزه بگيرد، بعيد نيست كه براى عمل به هر دو روايت كافى باشد.

شب مبارك نيمه ذى قعده

از كارهاى مهم اين ماه عمل شب نيمه آن است : سرور ما (قدس سره ) در «اقبال » از «احمد بن جعفر بن شاذان » روايت كرده است كه گفت : از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه : «شب پانزدهم ذى القعده شب مباركى است . خداوند در آن با رحمت به بندگان مؤ منش مى نگرد. پاداش كسى كه در آن با عمل از خداوند فرمانبردارى كند، مانند پاداش صد روزه دار ملازم مسجد كه باندازه يك چشم بهم زدن نيز نافرمانى خدا را ننموده اند، مى باشد.» بنابراين انسان بايد در نيمه شب مشغول به طاعت خداوند شده و به دعا و نماز بپردازد. زيرا روايت شده است : «كسى در اين شب چيزى از خدا نمى خواهد مگر اين كه به او عنايت مى فرمايد.»

اگر انسان به كسى چنين وعده هايى بدهد، بى تفاوت از كنار اين وعده ها نخواهد گذشت . بخصوص اگر بداند كه او مى تواند به وعده هاى خود عمل نمايد. و همين كه احتمال توانايى بر انجام وعده هاى او را بدهد براى عمل كردن به دستورات او كافى است . زيرا پاداش خيلى بزرگ است ؛ پاداشى چون پاداش صد ملازم مسجد كه در عمر خود حتى در يك چشم بهم زدن نيز نافرمانى خدا را ننموده ايد. اين پاداش قابل مقايسه با هيچيك از سعادتها، داراييها و شاديهاى دنيا نيست . و وقتى كه سود زياد باشد، گر چه احتمال آن ضعيف هم باشد عقل حكم به انجام آن عمل براى رسيدن به آن سود مى كند. كه در اينجا احتمال سود ضعيف هم نيست . زيرا «اخبار تسامح » در دليل اعمال مستحبى سند اين روايت را معتبر گردانيده و احتمال آن قوى مى شود. به رغبت و اشتياق خود براى بدست آوردن كالاهاى اين دنياى پستى كه بقائى نداشته ، با تلخيهاى فراوان همراه و مانع رسيدن نور است بنگر و ببين براى رسيدن به آن و اندوختن آن با احتمال ضعيفى وطن ، آسايش و خانواده را ترك و به مسافرت مى روى . بيابانهاى وسيع را در نورديده ، درياها را زير پا گذاشته و از جنگلها عبور مى كنى و نهايت آرزوى تو اين است كه مثلا از اين سفرها به هزار دينار برسى . در حالى كه احتمال مى دهى به آرزوى خود نرسيده و حتى مال ، جان و آبرويت بخطر افتاده و يا با مرگ دست و پنجه نرم كنى ولى باز هم حاضر نيستى از هدف خود دست برداشته و با اين عذرها از جديت و تلاش دست بردارى .

پس با توجه به اين كه نعمتهاى آخرت پايدار و بدون هيچ رنجى است و با اين گونه اعمال بطور يقين مى توان به آن رسيد، چرا عمل نمى كنى . و اگر نقص در خود انسان باشد نيز مى توان آن را رفع كرده و سپس به انجام عمل پرداخت . آيا در اين صورت بى تفاوتى در مقابل اين پاداشها علتى جز ضعف ايمان يا بيمارى قلب كه ناشى از حب دنياست ، خواهد داشت .

ويژگى طاعت و عبادت اين شب

طاعت و عبادت ، در اين شب از اين جهت كه مشهور نبوده و مردم كمتر، در آن به طاعت خدا مشغول مى گردند، آن را از ساير شبهاى مشهور ممتاز مى گرداند. كه اين مطلب نزد اهل مراقبت مهم است . زيرا توجه ، در زمان غفلت عموم ، از مراقبات مهم و باعث سرعت اجابت است . و نيز اعمال نزد خداوند بزرگتر و به قبول نزديكتر و اجر بيشترى دارد. پس با تمام جديت و اشتياق براى اجابت دعوت منادى به كرامت خداى متعال اقدام نموده ، فرصت را غنيمت شمار و از خواب برخيز. چون بزودى مصيبت مرگ سراغت مى آيد كه بعد از آن نمى توانى ذره اى از اين منافع بزرگ را بدست آورى . هنگام ديدن فرشته مرگ بيدار شده و يك سال مهلت مى خواهى ولى مى گويد سالهاى زيادى را از دست دادى .

مى گويى : يك روز؛ مى گويد: روزهاى زيادى را سپرى كردى . به يك ساعت راضى مى شوى ولى اين فرصت را به تو نمى دهد. و با افسوس ‍ زياد بخاطر از دست دادن ايام فرصت و زمان مهلت مى ميرى . چه افسوس سخت و چه اندوه جانكاهى !

اعمال روز بيست و پنجم ، روز «دحوالارض »

كار مهم در اين ماه آگاهى از نعمتهايى است كه خداوند در روز ((دحوالارض ؛ گسترش زمين » به بشر ارزانى داشته است . زيرا آگاهى از نعمت و كم و كيف آن اولين مرتبه شكر است . همانگونه كه در روايات بر اين مطلب تصريح و در علم اخلاق ثابت شده است .

در روايات زيادى آمده است كه در بيست و پنجم ذى القعده كعبه نصب گرديده ، زمين گسترده شده ، آدم پايين آمده ، خليل و عيسى (عليهما السلام ) متولد شدند و رحمت پخش شده است .

از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: «اولين رحمتى كه از آسمان به زمين نازل شد، در بيست و پنجم ذى القعده بود. كسى كه اين روز را روزه داشته و شبش را به عبادت بايستد، عبادت صد سال را كه روزش را روزه و شبش را در عبادت باشد، خواهد داشت . هر گروهى كه در اين روز براى ذكر پروردگار بزرگشان گرد هم آيند، پراكنده نمى گردند مگر اين كه خواسته آنان داده مى شود. در اين روز يك ميليون رحمت نازل مى شود كه نود و نه هزار تاى آن براى روزه داران اين روز و عبادت كنندگان اين شب خواهد بود.»

دو ركعت نماز در اين روز

روايت شده است : پيش از ظهر، دو ركعت نماز با يك بار حمد و پنج بار شمس و ضحى خوانده و بعد از سلام بگويد: لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و دعا كرده و بگويد: يا مقيل العثرات ! اءقلنى عثرتى . يا مجيب الدعوات ! اءجب دعوتى . يا سامع الاصوات اسمع صوتى و ارحمنى و تجاوز عن سيئاتى و ما عندى ، يا ذالجلال و الاكرام !

نيز مستحب است دعايى را كه اول آن «يا داحى الكعبه » است بخواند.

نعمت نصب كعبه و گسترش زمين

نعمت نصب كعبه و گسترش زمين شكلى دارد و ماهيتى . شكل ظاهرى آن همانگونه كه در «اقبال » به آن اشاره شده اين است كه خداى متعال در اين روز زمين را براى سكونت و زندگى انسانها آفريد و از رحمتى كه در اين روز نازل گرديد، زمين و نعمتهاى آن حتى بدن و روزى ما بوجود آمد. بنابراين تمام نعمتها از هر جنس ، نوع و صفت ، كه كسى قادر به شمارش آن نيست ، در اين روز فرود آمده و پخش شده است .

بنابراين لازم است بنده اى كه مراقب مولايش بوده و در پى شكر نعمتهاى اوست ، درباره نعمتهايى كه از آن آگاهى داشته و با آفرينش زمين و آنچه در آن است از آن بهره مند گرديده ، بينديشد. مثلا از نعمتهاى خداوند متعال در بدن خود شروع نمايد كه با فراوانى و لطافت آن قطعا نمى تواند تمام آن نعمتها را درك كند. كه براى توضيح بيشتر مى توان به علم تشريح پزشكى مراجعه نمود. در كتاب جديدى از يكى از نويسندگان اروپايى عكسهايى ديدم كه پوشش عضوى را با عضو ديگر و رگها و مويرگها را با رنگهاى مختلف و مدارها، رگها و اجزاى ديگر بدن را نشان مى داد بگونه اى كه انسان و حتى پزشك به شگفت مى آيد كه چگونه تمام اينها بطور مستقيم يا غير مستقيم در سلامتى آن عضو و بطور غير مستقيم در سلامتى مزاج انسان مؤ ثرند. و بالاخره نعمتهايى كه با حس درك مى شوند بالغ بر چند ميليون هستند. و از اينجا مى توانيم بفهميم نعمتهاى غير محسوس بيش از نعمتهاى محسوس است .

اين گونه اى از نعمتهاى بدنى است كه انواع ديگرى نيز دارد كه شايد تعداد آن بيشتر و عجيب تر از اين باشد. از جمله نعمتها نيروهايى نامرئى است كه در اين اجزاء با تكثير، تحريك ، شكل دادن ، تغذيه ، رشد، هضم ، دفع و... فعاليت مى كنند. و هر كدام علامت و آثار خاص خود را دارند. يكى ديگر از نعمتها وجود ملكوتى اين نيروها، قوايى كه از آنها تبعيت نموده ، كاركرد و تاءثير آن بر كار نيروهاى نامرئى كه به شرايط زمانى ، مكانى ، وضعيت جسمى و روحى و ساير شرايط خارجى بستگى دارد، مى باشد؛ كه هيچكس قادر به شمارش عناوين اين گونه نعمتها نمى باشد، مگر خدا يا كسى كه از جانب او از آن مطلع شده باشد؛ چه رسد به شمارش تك تك آن . و اگر انسان شكل ارتباط عوالم با يكديگر را بفهمد، بروشنى مى يابد كه تمام اين عوالم در سلامتى كامل هر كدام از اعضاى بدن و حتى هر جزء از اجزاى آن عضو، نقش دارند؛ و مى فهمد كه خداوند متعال براى اعطاى يك نعمت بظاهر جزئى به او اين همه مقدمات را ايجاد نموده است .

آنگاه اگر درباره نعمتهاى خارجى از قبيل خوردنى ، نوشيدنى ، لباس ، چيزهايى كه در آن دخل و تصرف مى كند و حواس ظاهرى و باطنى كه در عوالم مختلف هستند انديشه نمايد، فرموده خداوند: «قادر به شمارش ‍ كامل نعمتهاى خدا نيستيد» و «لشكريان پروردگارت را بجز خود او كسى نمى داند.» را بهتر درك مى كند.

يكى از عالمهايى كه انسان با نيروى خيال در آن دخل و تصرفات جزيى دارد عالم مثال است كه بشر توانايى فهم و و گستردگى آن را ندارد. چه رسد به دخل و تصرفاتى كه با عقل محيط خود در تمام اين عالمها، مى نمايد. اى مسكين ! تو كجا و فهم تفصيلى يكى از امور يكى از عالمهايى كه عقل تو در آن دخل و تصرف مى كند كجا. به اين نعمتها بنگر و خود قضاوت كن كه چگونه بايد شكر اين نعمتها را بجا آورى .

تازه اينها ظاهر نعمتهايى است كه آفريننده زمين با گسترش زمين به تو عنايت نموده است و اگر درباره عطاياى مالك دنيا و آخرت كه با آفريدن زمين به تو عنايت نموده ، انديشه كرده و آن را كاملا درك كنى ، شگفتيت افزون خواهد شد.

در اين مورد باختصار مى توان گفت : آنچه اهل حق و مكاشفه دريافته و روايات اهل بيت وحى (عليهم السلام ) به آن اشاره دارد اين است كه خداى متعال آدم را آفريده و او را در عالم مثال قرار داد - عالمى كه در بعضى از روايات از آن به بهشت و در بعضى ديگر به شهر «جابلق» تعبير شده است . و اين همان بهشت آدم است كه از آن به زمين فرود آمده ، تا با عبور از اين دنيا از نعمتهاى مثالى ، كه در عالم برزخ براى او آماده شده بهره بردارى كند؛ كه اين عالم در برابر بهشت آدم بوده و «جابلس» ناميده مى شود؛ و نيز به اين جهت فرود آمد كه در عالم آخرت و در بهشتهاى جاويد از نعمتهايى كه براى او مهيا شده ، استفاده نمايد. و اگر آدم به اين دنيا نمى آمد، هيچگاه به نعمتهاى سراى آخرت نمى رسيد؛ و تمام نعمتهايى كه خداوند به پيامبران ، جانشينان آنان ، اوليا و مؤ منين وعده داده است از فوايد سفر به اين عالم بوده و اين عالم ايستگاهى از ايستگاههاى سفر آخرت مى باشد. حتى از يك جهت منشاء و سرچشمه نعمتهاى آن است . بهمين جهت نيز در روايات «مزرعه آخرت » ناميده شده است . و شايد اين آيه قرآن نيز به همين مطلب اشاره داشته باشد: «اين همان چيزى است كه قبلا روزى ما بوده و اكنون مانند آن روزى ما شده است .»

بنابراين تمام نعمتهاى جاويد و فناناپذير كه قابل مقايسه با نعمتهاى اين دنياى پست نمى باشد - و خالق آن از هنگام آفرينش دنيا هيچگاه به آن نظر نكرده و آن را براى بندگانش انتخاب ننموده و سراى پاداش نيست - منشاء و سرچشمه آن همين عالم دنيا است . بنابراين عارف مراقب در روز «دحوالارض ؛ گسترش زمين » بر خود لازم مى بيند كه در مقابل تمام اين نعمتها شكرگزارى نمايد.

و در اين هنگام بخوبى مى يابد كه نمى تواند حق مقدار كمى از اجزاى گوشه كوچكى از آن را ادا نمايد؛ گرچه تمام عابدين شاكر را به كمك طلبيده و تا ابد مشغول شكرگزارى گردند. نه باين جهت كه شكر اين نعمتها نيز از نعمتهاى خدا بوده و بر آن نيز شكرى واجب است ، بلكه بخاطر بزرگى ، فراوانى ، ظرافت و ديده نشدن آن نعمتهاست . و آنگاه كه بنده به اين شناخت رسيده و نعمتهاى الهى را قدر شناخت ، نشانه كسانى را كه بخوبى ناتوانى و كوتاهى خود را در شكرگزارى خداى متعال فهميده اند پيدا كرده و خجالت مى كشد كوشش خود را - هر مقدار كه باشد - شكرگزارى بداند. و مى فهمد كه خداوند با قبول اين شكرگزارى كم و ناچيز اين نعمتها چه منتى بر او دارد. و خداوند متعال را براى اين انجام دادن اين شكرگزارى ، سپاس مى گويد. و معنى شكور (بسيار شكرگزار) را كه از نامهاى خداوند است ، تا اندازه اى مى فهمد. گرچه شناخت كنه نامهاى خداوند متعال محال است .

از بزرگترين نعمتهاى اين روز اين است كه كعبه را خانه خود قرار داده و اجازه داده است كه مردم آن را زيارت نموده و با پاداش و رضايت فراوان اين عمل را از آنان مى پذيرد. و اين نهايت لطف ، مهربانى و كرم است . آنگاه كه انسان با چشم باز در معانى اعمال حج تاءمل نمايد به لطف بزرگ خدا پى مى برد. و بالاتر از اين ، مى يابد كه او تا چه اندازه دوست دارد كه دست عنايت خود را روى سر مؤ منين نگهدارد. نيز نهايت عنايت او در جذب آنان به در خود و دعوت آنان به نزديكى و پناه خود را درك كرده و قدر نعمت وجود اين پيامبر بزرگوار را كه بواسطه آن ما را به اين عالمهاى گرانقدر هدايت نموده و ما را از اسرار آن آگاه نموده ، و اين دلهاى مرده را با نور ايمان حيات بخشيده و گمراهى آن را با نور يقين تبديل به هدايت نموده ، خواهد دانست .

بطور اختصار درباره نعمت نصب كعبه مى توان گفت : خداوند متعال انسان را از خاك آفريده و او را به ديدار و پناه خود دعوت نمود. نزديكى و پناه او نيز مخصوص بلند مرتبگان و افراد با معنويت است . و به جهت اين كه انسان در اوايل كار، به جهت فرو رفتن در تاريكيهاى عالم طبيعت و اسارت در كره خاكى و ميان آب و گل ، به اين عالمهاى عالى دسترسى ندارد، خداوند، عالم او را با ايجاد مكانى آباد كرده و آن را خانه خود ناميد. و آن را زيارتگاه زائرانش و طالبين حضرتش قرار داد تا بر گرد آن چرخيده ، زيارتش كرده ، به مقتضاى حال خود با پروردگارشان ماءنوس ‍ شده و با اين امور آماده عالمهاى قدس و نزديك شدن به خدا گردند. براى اين زيارت نيز عبادتهايى مقرر فرموده كه تمامى آنان باعث پرواز از عالم خاكى به عالم ملكوت ، جبروت و لاهوت است . بعبارت ديگر اين عبادتها عبادت كننده را آماده زيارت كعبه حقيقى مى نمايد كه درباره آن در روايت آمده است : «زمين و آسمانم گنجايش من را ندارد بلكه قلب بنده مؤ منم گنجايش مرا دارد». بعبارت ديگر اين عبادات باعث شناخت نفس مى شود كه شناخت پروردگار را در بر دارد. همانگونه كه در مناجات شعبانيه به آن اشاره شده است : «چشم قلبهاى ما را با نگاه آن به خودت روشن فرما تا ديدگان قلبها حجابهاى نورى را پاره كرده و آنگاه به معدن بزرگى رسيده و روحهاى ما به پاكى گرانقدرت آويزان گردد.»

انسان بخاطر حجابهاى تاريكى و نورى نمى تواند به معدن بزرگى برسد. حجابهاى تاريكى همان عالم طبيعت است كه آنرا ديده و حس مى كنيم البته بعضى از عالمهاى مثال نيز به حجابهاى تاريكى ملحق مى شوند. حجابهاى نورى نيز از آنجا شروع مى شود كه انسان با واگذاشتن ماده و شكل از عالم طبيعت ترقى ، نفس خود را مجرد از اين دو ديده ، نفس و حقيقت او بدون پوسته ماده و شكل براى او آشكار شده و نفس خود را امر بزرگى ببيند. و با بقاى حجابهاى نورى در معارف كشفى بر او گشوده مى شود و آنگاه باندازه اى كه اين حجابها كنار رفته و در عوالم نورى انديشه نمايد، علم به مبداء، معاد و حقايق مقامات دينى كه در اين آيه آمده است : «و كسى كه به خداوند، فرشتگان ، كتابها و پيامبران او و روز قيامت ايمان آورد...» براى او منكشف مى شود. تا جايى كه ديدگان دلها حجابهاى نورى را پاره كرده و به معدن بزرگى برسد؛ و در اين هنگام به مقام قرب رسيده ، و با مشاهده جلوه هاى نامها و صفات خداوند رستگار شده و از زائرين و پناه داده شده هاى او محسوب مى گردد. و خلاصه خداوند با لطف خود براى اهل اين عالم خانه اى همجنس عالم خودشان قرار داده تا از فيض زيارتش محروم نمانده و براى اين خانه نيز عباداتى را مقرر داشته كه باعث آماده نمودن ديدار كننده و شايسته گرداندن او براى ديدار خانه حقيقى اش مى گردد.

بعضى از اسرار عبادات حج

در اينجا بد نيست به بعضى از اسرار عبادات حج كه باعث رسيدن به زيارت حقيقى و باطنى شده و در روايات آل محمد - درود خدا بر همه آنان باد - آمده است ، اشاره نماييم :

در ابتدا روايتى را كه از امام زين العابدين (عليه السلام ) درباره اسرار عبادت حج رسيده و در آن هدف اصلى از هر كدام از اعمال حج را براى شبلى (راوى حديث كه به حج رفته و اعمال آن را انجام داده بود) بيان نموده اند ذكر مى كنيم : آن حضرت (عليه السلام ) فرمودند: «اگر اين اعمال را به اين نيتها انجام نداده باشى گويا اصلا آن را انجام نداده اى : فرود آمدن به ميقات بنيت بيرون آمدن از گناهان و پوشيدن لباس طاعت ، كندن لباس را بنيت در آمدن از ريا و نفاق ، غسل را بنيت پاك شدن از خطاها و گناهان ؛ پاكيزه شدن با داروى نظافت را بنيت توبه خالصانه براى خدا؛ محرم شدن را بنيت حرام داشتن آنچه خدا حرام كرده ؛ پيمان بستن بر حج را بنيت شكستن تمام پيمانها بجز پيمان خدا، ورود به ميقات بعد از محرم شدن بنيت زيارت خدا، نماز در اين زمان را به نزديك شدن به خدا، لبيك گفتن را بنيت سخن گفتن در راه طاعت خدا و نگهدارى آن از هر گناهى ، وارد شدن به حرم بنيت تحريم غيبت هر مسلمانى ، ديدن خانه بنيت ديدن خانه خدا، قصد خداى سبحان ، بريدن از غير خدا و تلاش ‍ براى فرار بسوى خدا، لمس كردن حجرالاسود بنيت مصافحه با خدا، توقف در مقام ابراهيم بنيت توقف در هر طاعت و انجام ندادن هيچ نافرمانيى ، و نماز در اين مقام بنيت نماز ابراهيم خليل (عليه السلام ) - شايد اين مطلب اشاره باشد به اين كه به نيت دوستى و رفاقت رسيده است - رفتن به چاه زمزم و نوشيدن از آن بنيت رفتن بر سر طاعت و چشم پوشى از نافرمانى ، راه رفتن بين صفا و مروه بنيت در ميان ترس و اميد بودن ، رفتن به منى بقصد در امان گذاشتن مردم از زبان ، قلب و دست ؛ توقف در عرفه بنيت شناخت خدا و اطلاع او از باطن و دل ، بالا رفتن از كوه رحمت بنيت اعتقاد اين كه خدا با هر مرد و زن مؤ منى مهربان است ؛ رفتن به مزدلفه و جمع كردن سنگريزه بنيت از بين بردن هر نافرمانى و نادانى و بدست آوردن علم و عمل ؛ رفتن به مشعر بنيت بوجود آوردن احسان و شعور اهل تقوى و ترس در دل ، رسيدن به منى و سنگسار كردن جمره ها بنيت رسيدن به هدف و بر آورده شدن نيازها، تراشيدن سر بنيت پاك شدن از چركها؛ خارج شدن از گناهان و جبران كارهاى بدى كه در حق ديگران انجام داده اى ؛ ورود در مسجد خيف بنيت نترسيدن مگر از خدا و اميدوار نبودن جز به او، ذبح قربانى بنيت سر بريدن طمع و پيروى كردن از خليل الرحمن در سر بريدن فرزندش ؛ و بازگشت به مكه و طواف بنيت بازگشت به رحمت و فرمانبردارى خدا و نزديك شدن به خداى متعال .

هدف اصلى از تشريع حج و ساير عبادات تقويت بعد روحانى است تا انسان با معنويت شده و از عالم جسم به عالم معنى ترقى نموده و شناخت خدا، دوستى و انس او را بدست آورد و در سراى كرامت او با اوليايش بسر برد. و بجهت اينكه تمام انسانها بجز عده نادرى قبل از بلوغ ، بخاطر نداشتن عقل ، علم و عمل بعد حيوانى آنان كامل شده و درندگى ، حيوانيت و شيطنت در آنان نيرومند و قواى عقلانى و معنوى آنان ضعيف مى شود؛ بگونه اى كه موجودى است كه بجز حيوانيت چيزى نداشته و گويا سگ ، خوك و شيطان بالفعل و انسان ضعيفى است بالقوه ؛ لطف خداى متعال اقتضا نمود كه آنان را بحال خود رها نكرده و پيامبرانى براى آنان فرستاده و براى آنان شريعتها، عبادات و اعمالى تشريع نمايد تا آنان را از بعد جسمانى به بعد روحى ، از گمراهى به هدايت ، از حيوانيت به انسانيت ، از تاريكى به نور و از دورى به نزديكى بكشاند. در اين راستا تكاليف و عباداتى براى آنان مقرر فرمود كه بعضى از آنها در از بين بردن تاريكيها و بعضى ديگر در جلب نور و بدست آوردن آن مؤ ثر است .

بعبارت ديگر بعضى از آنها باعث دور شدن صفات بد بوده و بعضى ديگر در متصف شدن به صفات نيك مؤ ثرند و بعضى از آنها هر دو جنبه را دارا هستند كه حج اينگونه است . حج دارويى الهى و مركب از اجزاء بسيار نافعى براى بيماريهاى دل مى باشد. بيماريهايى كه قلب را از عالم نور باز مى دارد. مثلا خرج كردن در حج بيمارى بخل را معالجه نموده و تواضع و خوارى در اعمال حج و طواف و نماز مرض تكبر را معالجه مى كنند؛ بخصوص اعمالى كه فلسفه آن را نمى دانيم ، مانند هروله يا تحمل سختيهاى اعمال آن كه تنبلى را معالجه مى كند. و ساير اعمال آن ...

بنابراين حج و ساير عبادات بايد آنطور انجام شود كه خدا مى خواهد. و تنها زمانى به اين امر رسيده و از نتيجه عبادت برخوردار مى شويم كه هدف از آن عبادات را بدانيم . و اگر كسى حج را همانگونه كه در اين روايت آمده بود انجام داده و به تك تك اعمال و نيتهايى كه در آن آمده بود عمل كند، مى توان گفت : آنگونه حج را بجا آورده است كه خدا مى خواهد.

لازمه به توضيح است مراد حضرت (عليه السلام ) از اين كه فرمود: نيت تو از فلان عمل فلان چيز باشد، اين است كه بايد آن نيت و قصد را در خارج از دل نيز بوجود آورد نه اين كه فقط نيت را از دل بگذراند ولى خلاف آن عمل كند مثلا آنجا كه فرمود: آيا قصد تو از در آوردن لباس اين بود كه لباس نافرمانى را در آورده اى ؟ مراد اين است كه واقعا در حال حاضر گناهان را ترك نموده و تصميم جدى بگيرد كه در آينده مرتكب گناهان نشود. و باقى نيتها و قصدهايى كه در اين روايت آمده نيز همينطور است . زيرا به كسى كه كارى بر خلاف قصد خود انجام بدهد، نمى گويند قصد فلان عمل را نموده است . و از دل گذراندن نيت و انجام كارى بر خلاف آن همزمان با هم استهزاء و غفلت است نه نيت .

در يك كلام ، مراد از نيت ، ايجاد آنچه قصد كرده در خارج است ، نه از دل گذراندن آن ، گرچه در اين حال مشغول انجام كارى كه مخالف آن است باشد. مثلا آنجا كه مى فرمايد: «منظور تو از سعى بين صفا و مروه اين بود كه بين ترس و اميد هستى » منظورش اين است كه در حالى بين صفا و مروه رفت و آمد كن كه واقعا در حالت ترس و اميد باشى ؛ مانند كسى كه در آستانه سراى سلطان قدم زده و بزودى او را مى بيند، كه چگونه هم اميد دارد كه با كرم و جود با او برخورد نموده و او را بپذيرد و هم مى ترسد كه او را رد نموده و مجازات نمايد؛ و در حالى كه فكرش ‍ مشغول اين دو است ، قدم مى زند و حتى رغبت و ترس دو محرك براى اين قدم زدن هستند.

سعى در جهت اخلاص

علاوه بر رعايت موارد فوق بايد به اصلاح نيت نيز بپردازيم زيرا اولين چيزى كه بر هر مكلفى و در هر عبادتى واجب مى باشد، اصلاح نيت و خالص كردن صادقانه آن است و آنچه در اين بحث بطور اجمال در اين باره مى توان گفت اين است كه بايد انگيزه او براى بجا آوردن حج ، اين باشد كه حج عاملى در جهت از بين رفتن پرده ها بين او و پروردگار بوده و او را به زيارت خدا برساند و از همراه ساختن هر چيزى با اين نيت بايد خوددارى نمايد.

براى كشف نيت و انگيزه اى كه دارد مى تواند خود را امتحان كند. مثلا اگر بعد از اين كه براى سفر حج آماده شد و مردم از اين مطلب مطلع شدند، بفهمند كه هدف او با صرف هزينه سفر، در جاى ديگر برآورده شده و مردم نيز از آن مطلع نخواهند شد و صرف هزينه در آن مورد، نزد خدا مطلوبتر از صرف آن در حج است كه اگر در اين صورت نرفتن به حج براى او سخت نبوده ، و از مردم خجالت نكشد و وجود مردم و آگاهى آنان در اين مورد براى او يكسان باشد و براى او فرقى نداشته باشد كه مردم او را مطيع يا گناهكار بدانند و براى او سخت نباشد كه مردم با او مانند ساير كسانى كه به حج نرفته اند، رفتار كنند، معلوم مى شود كه نيت او از حج فقط نزديك شدن به خدا بوده و نيت خود را براى خدا خالص نموده است .

و اگر علاوه بر اين براى رفتن به حج اشتياق كاملى نشان داده و در راه رسيدن به حج و زيارت او از هيچ كوشش و تلاشى فرو گذار نكرده ؛ سختيها را راحت ديده و با كمال جديت تمام موانع را از سر راه بردارد، معلوم مى شود نيت او چيزى جز نزديكى به خدا و زيارت او نيست .

درباره تفسير اين فرمايش خداوند متعال كه از كليم نقل قول نموده است : «پروردگارم ! بسويت شتافتم تا خوشنودى شوى » روايت شده : «موسى چهل روز از خوردن غذا و نوشيدنى خوددارى نموده و نخوابيد.» آنگاه به لوازم اين نيت عمل كند. كه اگر اين قصد بوجود آمد لوازمش خود بخود بوجود مى آيد و احتياج به ياد دادن و يادآورى ندارد، و ياد دادن لوازم اين قصد مثل ياد دادن گريه و شيون به مادر بچه مرده است . و پر واضح است كه هر چيزى كه او را از ياد خدا باز دارد خواه حرام ، مكروه يا مباح باشد مانع رسيدن او به آرزويش مى شود. بنابراين بايد به هيچ شهوت و خواسته اى جز رسيدن به خدا علاقه اى نداشته باشد.

كسى كه در اين ميدان وارد مى گردد، بايد با تمام جديت و توان و كمك گرفتن از عنايات خداى مهربان و كشش هاى او براى حضور در پيشگاه پروردگار جهانيان آماده شود. و بهترين كارى كه در اين جهت مى تواند انجام دهد؛ علاقمند شدن و اشتياق به آن است .

در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه درباره صفات مشتاق فرمودند: «ميلى به خواب و آب و خوراك نداشته و با دوستى انس نمى گيرد؛ در خانه اى منزل نكرده در هيچ منطقه اى ساكن نمى شود؛ لباس نپوشيده آرام و قرار نداشته و شب و روز خداوند را عبادت مى كند با اين اميد كه به مشتاق خود برسد؛ با زبان شوق با او مناجات نموده و آنچه در دل دارد را بر زبان مى آورد؛ چنانچه خداوند از حضرت موسى در وعده گاه پروردگارش نقل نمود: ((پروردگار من ! شتافتم بسويت تا خوشنود گردى .» و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره او فرمود: نخوريد، نياشاميد و نخوابيد و به خاطر شوقى كه به پروردگارش داشت در چهل روز رفت و آمد ميلى هم به هيچ كدام از اينها نداشت . بنابراين آنگاه كه وارد ميدان شوق شدى ، دست از هواهاى نفسانى و خواسته هاى دنيايى بشوى ، تمام چيزهايى را كه با آن انس ‍ گرفته اى فرو گذار، از هر چيزى بجز آنچه به آن اشتياق دارى ، روى گردان . و در بين زندگى و مرگ خود به جمله «لبيك اللهم لبيك » لبيك بگو.

گمان مى كنم اغلب مردم مثل من بوده و همت اين كارها را ندارند. بنابراين بهتر است بيش از اين ، در اين باره سخن نگوييم . اگر اهل محبت و شوق نيستى ، لااقل از يكى از افراد معمولى اهل يمين باش كه از رسوايى در مجلس اهل معنى مى ترسند. توبه كن ، با راستى ، توبه اى كه بر هر مكلفى واجب است . نمى گويم توبه اولياء، برگزيدگان و خواص ، بلكه توبه اى كه بر هر كدام از افراد معمولى واجب مى باشد و با آن از گناهان فقهى توبه مى نمايند و تا آنجا كه مى تواند گذشته خود را جبران و واجبات را ادا نموده ، كفاره ها را پرداخته و به رد حقوق و مظالم مى پردازد همانگونه كه در جاى خود آمده است . بهتر است عملى را كه براى كسانى كه مى خواهند توبه كنند و در ماه ذى القعده وارد شده و مشتمل بر غسل ، نماز و دعا مى باشد انجام داده و به اندازه تكليفش امور خود، خانواده و امانتهاى پروردگار را سر و سامان ببخشد؛ بطورى كه از اين جهت خيالش ‍ راحت شود و نيز وصيت كرده و فرض كند كه از سفر حج برنمى گردد.

چيزى كه بايد توجه داشته باشد، اين است كه اين كار بايد فقط بخاطر خدا و باندازه اى باشد كه او مى خواهد.

آمادگى براى سفر

و در باطن و قلبش در رابطه با تمام متعلقات خود در شهر و ديار، و خانواده و پروردگارش توكل نمايد. امور آنان و امور خود و آنچه در سفر بهمراه دارد را به صاحب خانه اى كه مى خواهد آن را زيارت كند، واگذار كرده و اميدوار باشد كه خداوند بخوبى امورى را كه به او سپرده سرپرستى نموده و در راه زيارت و خود مقصد، تو و همراهان را بخوبى همراهى و از شما حمايت مى نمايد. زيرا او بهترين جانشين ، همراه و ديدار شونده است .

نيز سزاوار است در سفر حج علائقى را با خود به همراه نياورد كه موجب پراكندگى فكر و خيال او شود، مثل زن ، فرزند و رفيقى كه با انسان موافق نباشد يا وسايلى كه لازم نيست البته وسايل ضرورى را بايد همراه داشته باشد. و نيز بايد وضع اقتصادى رفيقش مانند او باشد تا مبادا مؤ منى را ذليل يا خود را خوار كند يا سربار ديگران باشد. شايسته است رفيق او داناتر و با تقواتر از خودش باشد، تا از همراهيش استفاده و با پيروى از او خود را كامل كرده و با يادآورى او متذكر شود.

خلاصه اين كه خانواده ، اموال و تمام دارائيش را كه در محل زندگيش ‍ باقى مى گذارد، فراموش نموده و فقط به هدفش فكر كند. و چيزى بهمراه خود نياورد كه او را از ياد پروردگار و زيارت و نزديكى جستن به او و بدست آوردن رضايتش باز دارد. تا بدين ترتيب جز زيارت دوست و بندگى كامل در حضور مولى چيزى در انديشه او نباشد. طبيعى است كه در اين صورت با رفقايش مهربان شده ، بخوبى با آنان رفتار كرده ، از احسان و نيكى به آنان خوشش آمده ، اذيت آنان را تحمل و با آنان انس ‍ مى گيرد و از همراهى آنان لذت مى برد حتى از كسانى كه وسايل نقليه را در اين سفر عهده دار بوده و حتى از خود وسايل نقليه و استراحتگاههايى كه در آن فرود مى آيد نيز خوشش مى آيد.

«آنگاه كه از شهر ليلى مى گذشتم ديوارها را مى بوسيدم . دلم از محبت او لبريز بود نه از دوستى شهر او.»

جمال كعبه چنان مى دواندم بنشاط *** كه خارهاى مغيلان حرير مى آمد

به همين جهت بود كه طبق نقلى كه از سرور سجده كنندگان و امام زاهدين شده ، بادام ، شكر و ساير شيرينيجات به حاجيها مى داد. و در راه خدا و براى ديداركنندگان خدا و در مقابل چشم او خيلى خرج مى كرد.

و در اين صورت نمى توان گفت ، او براى چيزهايى كه از دست مى دهد، يا با اختيار خود از مال و مقام و غذاى خود مايه مى گذارد، ناراحت مى شود. و نيز از جفاى خدمتكار و رفيق بدش نيامده و حتى تلخى آزار آنان براى او شيرين است ؛ بدرفتارى و آزار آنان را با مهربانى و نيكى پاسخ داده و آزار آنان را منتى بر خود مى داند؛ زيرا رضايت خالق در جفاى مخلوق است چنانچه در حديث قدسى به اين مطلب اشاره شده است .