قصه هاى قرآن
تاريخ انبياء از آدم تا خاتم

سيد جواد رضوى

- ۳۵ -


احاديث قدسى در شاءن حضرت عيسى (عليه السلام )

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: از جمله مواعظ خداوند به عيسى بن مريم (عليه السلام ) اين است كه فرمود:

اى عيسى ! ذكر مرا با زبانت زنده نگهدار، تا قلبا دوستدار من باشى .

اى عيسى ! در ساعت هاى غفلت بيدار شو تا من نيز حكمت هاى لطيف را برايت الهام كنم .

اى عيسى ! اين سخن حق است كه به تو مى گويم : هيچ كدام از مخلوقاتم از من ايمن نيستند، مگر اين كه در برابر من خاشع باشند. هركس نسبت به من خاشع باشد به ثواب من اميدوار باشد، پس من هم تو را شاهد مى گيرم كه آن بنده خاشعم از عذاب من مادامى كه عوض نشده و يا سنت مرا تغيير نداده ، در امان است .

اى عيسى فرزند بتول باكره ! هميشه بر خود چون كسى گريه كن كه از خانواده اش وداع مى كند و دنيا را براى اهل آن مى گذارد و تنها رغبت او به آن چيزهايى است كه در نزد خداوند است .

اى عيسى ! هنگامى كه مردمان غافل و نادان مى خندند، تو با ميله حزن و اندوه ، به چشمانت سرمه بكش .

اى عيسى ! اين سخن حق است كه به تو مى گويم ، وجود تو در دنيا به ساعت و روزت بستگى دارد، پس كاملا خود را از علاقه به دنيا راحت كن . اگر بدانى كه به كجا بايد بروى و آنچه كه در دنيا به دست مى آورى نوشته شده و از تو سؤ ال خواهد شد كه آنان را چگونه تلف كردى ، آن وقت يك نان خشك هم تو را كفايت مى كند.

اى عيسى ! به ستمكاران بنى اسرائيل بگو: در حال كه مال حرام در زير دندان هاى شماست و در خانه هايتان بت ها هستند مرا صدا نزنيد، زيرا من دعاهاى آنان را قبول نمى كنم . من عهد كرده ام كه هركه مرا بخواند جواب او را بدهم در اين صورت جواب من به اين قبيل اشخاص ، لعن و نفرين است تا از هم متفرق شوند.

اى عيسى ! بعد از ارتكاب هر گناهى به من توبه كن و مرا مانند توبه كنندگان به ياد آور و به من مطمئن باش و خود را به مؤ منان نزديك تر كن و به آنان امر كن كه مرا با تو بخوانند، مانند خواستن شخص مظلوم ؛ چون من بر خودم لازم كرده ام كه درى از آسمان براى دعوت مظلوم باز كنم و تظلم او را اجبات كنم ولو پس از گذشتن مدتى باشد.

اى عيسى ! از من بترس و بندگانم را هم از من هراسان كن . شايد بدين وسيله گناهكاران از گناه كردن منصرف شوند و از هلاك شدن نجات يابند.

اى عيسى ! از من بترس همان گونه كه از حيوان درنده مى ترسى و يا از مرگى كه تو را ملاقات خواهد كرد، مى ترسى ؛ چون همه آنان را من خلق كرده ام ، پس چگونه از مخلوقات من مى ترسى ولى از خود من نمى ترسى ؟

اى عيسى ! اگر من به تو غضبناك بشوم ، رضايت ديگران تو را كفايت نمى كند و اگر من از تو راضى شوم ، خشم ديگران به تو ضرر نمى رساند.

اى عيسى ! در دلت مرا ياد كن تا من هم تو را ياد كنم و در ميان مردم هم مرا ياد كن ، تا من هم تو را در مجالس خير مردم ياد كنم .

اى عيسى ! هنگامى كه مى خواهى مرا دعا كنى مانند آن شخص غريق و محزون كه هيچ پناهى ندارد ياد كن .

اى عيسى ! قسم دروغ به من را مخور، تا اين كه عرش من در اثر خشم تكان بخورد. دنيا مدت عمرش كوتاه است ، ولى آمال و آرزوهاى آن دراز مى باشد و حال آن كه در نزد من خانه اى است كه بهتر از خانه دنياى شماست .

اى عيسى ! با كارهاى خير مرا شاد كن چون رضاى من در آن كارهاست .

اى عيسى ! آنچه را كه دوست ندارى ديگران درباره تو بكنند، تو هم درباره ديگران مكن . اگر كسى به روى راست تو سيلى زد، تو روى چپ را به وى عرضه كن و به من به وسيله تلاش در مودت كردن به ديگران تقرب بجو و از نادانان روى بگردان .

اى عيسى ! به ظالمان بنى اسرائيل بگو: حكمت به كارهاى شما گريه مى كند، ولى شما مى خنديد، شما خيال مى كنيد كه من به شما امان داده ام و يا اين كه از عذاب من برى هستيد؛ بلكه خودتان را در معرض عذاب من قرار مى دهيد. سوگند به ذات خودم ، شما را براى آيندگان عبرت قرار خواهم داد.

اى عيسى ! انديشه و تفكر كن و به همه اطراف زمين نگاه كن تا ببينى كه عاقبت ستمكاران چگونه به پايان رسيده است .

اى عيسى ! قلب خود را با خوف و وحشت در مقابل من ذليل كن و به اشخاصى كه از تو پايين تر هستند نگاه كن ، نه به اشخاص بالاتر از خودت . بدان كه ريشه هر خطا و گناه ، دوست داشتن دنياست ، پس دنيا را دوست مدار، چون من آن را دوست نمى دارم .

اى عيسى ! قلبت را برايم پاك كن و در خلوت ها به ذكر من مشغول باش . بدان كه شادى من اين است كه تو در مقابل من خود را حقير جلوه دهى .

اى عيسى ! در حالات سختى و شدت ، به من پناه بياور، چون من پناه دهنده گرفتاران و اجابت كننده دعاى بيچارگان و درماندگان هستم و من بهترين رحم كنندگان مى باشم . (990)

در حديثى آمده كه خداوند به حضرت عيسى فرمود: زبان تو در ظاهر و باطن يكى باشد و همچنين قلب تو ظاهر و باطنش يكى باشد، چون اين ها قادر هستند كه انسان را هم به كمال برساندند و هم به هلاكت ، پس من تو را بر حذر مى دارم سخن من براى تو كافى است ، بدان كه در يك دهان دو زبان جاى نمى گيرد، همانطور كه دو شمشير در يك غلاف جاى نمى گيرد و دو قلب هم يك در يك سينه جاى نمى گيرد. (991)

حضرت عيسى (عليه السلام ) در روايات

برترين زنان عالم

شيخ صدوق (رحمه الله ) به سندهاى متعددى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: ((بهترين زنان بهشت چهار زن هستند: مريم ، دختران عمران ؛ خديجه ، دختر خويلد؛ فاطمه دخترم و آسيه دختر مزاحم ، همسر فرعون )). (992)

در حديث ديگرى آمده كه فرمود: خداى عزوجل از زنان عالم چهار زن را برگزيد: مريم ، آسيه ، خديجه و فاطمه (عليها السلام ). (993)

نبوت عيسى (عليه السلام )

امام باقر (عليه السلام ) فرمود: هنگامى كه عيسى (عليه السلام ) به هفت سالگى رسيد، خداى تعال به او وحى كرد و نبوت و رسالت خويش را اظهار فرمود. (994)

سر خلقت حضرت عيسى ، بدون پدر

شيخ صدوق (رحمه الله ) در علل ، از ابوبصير نقل كرده كه وى گفت : محضر امام صادق (عليه السلام ) عرضه داشتم : چرا خداوند عزوجل حضرت آدم را بدون پدر و مادر و حضرت عيسى را بدون پدر و ساير مردمان را از پدران و مادران آفريد؟

امام (عليه السلام ) فرمود:

به اين دليل كه مردم به تمام قدرت و كمال توانايى او پى ببرند و بدانند كه حق تعالى مى تواند مخلوقى را از مادر به تنهايى ، بدون پدر بيافريند؛ چنان كه قادر است موجودى را بدون وجود پدر و مادر ايجاد نمايد. پس اقدام به آن نمود تا مردم بدانند كه حضرتش به هر چيزى قادر و توانا است . (995)

معجزات حضرت عيسى (عليه السلام )

شيخ كلينى (رحمه الله ) از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: عيسى بن مريم بر سر قبر يحيى (عليه السلام ) آمد و از خداى تعالى خواست تا او را زنده كند، خداوند نيز دعايش را مستجاب كرد و يحيى زنده شد و از قبر بيرون آمد و به عيسى گفت : از من چه حاجتى دارى ؟

عيسى فرمود: مى خواهم همانند گذشته كه در دنيا بودى ، مونس و همدم من باشى !

يحيى گفت : اى عيسى ! هنوز تلخى مرگ در كام من است و تو مى خواهى دوباره مرا به دنيا بازگردانى و تلخى مرگ را در كام تازه كنى ! اين سخن را گفت و دوباره به قبر خود بازگشت . (996)

عياشى در تفسير خود در حديثى مرفوع ، روايت كرده كه اصحاب عيسى از وى خواستند تا مرده اى را براى آنان زنده كند، عيسى آنان را به نزد قبر سام بن نوح آورد و به او گفت : اى سام ! به اذن خدا برخيز.

در اين هنگام بود كه قبر شكافته شد. عيسى براى بار دوم همان سخن را تكرار كرد و سام حركتى كرد و چون بار سوم آن كلمات را گفت ، سام از جاى برخاست و از قبر بيرون آمد.

عيسى به او فرمود: اى سام ! آيا دوست دارى در دنيا بمانى يا مى خواهى به حال خود بازگردى ؟

سام عرض كرد: نه ، اى روح خدا! مى خواهم برگردم زيرا هنوز سوزش و سختى مرگ در كام من است و تا به امروز تلخى آن برطرف نشده است . (997)

حواريين حضرت عيسى (عليه السلام )

در حديثى ، صدوق (ره ) از حسن بن فضال روايت كرده است كه به امام رضا (عليه السلام ) عرض كردم كه چرا حواريون را حواريون گفتند؟

حضرت فرمودند: اما از نظر مردم ، آنان را بدين جهت حواريون مى خواندند كه گازر و رخت شوى بودند؛ يعن به واسطه شست و شو، آلودگى و چركى را از لباس مى زدودند و اما از نظر ما، ايشان را بدين جهت حواريون مى خوانند كه هم نفوس خويش را از هر آلودگى خالص نموده و هم ديگران را به واسطه پند و اندرز از آلودگى گناه بر حذر داشته اند. (998)

در كتاب امالى از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: عيسى بن مريم به حواريون فرمود: اى بنى اسرائيل ! هنگامى كه دين شما سالم بود بر دنياى از دست رفته خود تاءسف نخوريد، دنياپرستان وقتى دنياى آنان سالم است براى آنچه كه از دينشان رفته ، تاءسف نمى خورند. (999)

عروج عيسى به آسمان ها

در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: شبى كه قرار بود عيسى به آسمان رود، دوازده تن از اصحاب خويش را در خانه اى جمع نمود، سپس در حالى كه داخل چشمه اى بود سرش را در داخل آب تكان داده و گفت : من به زودى از دست يهويان رهايى مى يابم و به آسمان ها عروج مى كنم ، اينك كدام يك از شما حاضر است به جاى من بر صليب كشيده شود تا خداوند درجه اى به مانند من به او عطا كند؟ جوانى از ميان برخاست و اين مسئوليت را پذيرفت . سپس عيسى به آنان خبر داد كه به زودى شخصى از ميانشان ، دورتر از ديگران به او كفر خواهد ورزيد و بنى اسرائيل بعد از او به سه فرقه تقسيم خواهند شد. دو گروه از آنان در آتش ‍ دوزخ خواهند سوخت و تنها فرقه اى كه از شمعون اطاعت كنند نجات خواهند يافت . كمى بعد عيسى از گوشه آن منزل در برابر ديدگان حواريون به آسمان عروج كرد.

آنشب يهوديان خانه به خانه به جستجوى عيسى پرداختند و دو نفر از آن دوزاده نفر را دستگير كردند يك نفر از آنان كسى بود كه شبح و كالبد عيسى به او انتقال يافته بود كه به صليب كشيده ، كشته شد. نفر بعد همان كسى بود كه عيسى پيش بينى كرده بود، صبحگاهان زودتر از بقيه به او كفر خواهد ورزيد. (1000)

امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: عيسى بن مريم با لباس بلندى از پشم ، كه مريم برايش دوخته بود به آسمان عروج كرد، اما خداوند به او وحى فرستاد كه آن بافته را به طرف زمين پرتاب نمايد، چرا كه به هر حال زينت دنيوى است . (1001)

امام رضا (عليه السلام ) فرمودند: امر هيچ پيامبرى ، جز عيسى بن مريم بر مردم مشتبه نگرديد؛ چرا كه از زمين به طرف بالا برده شد، آنگاه ميان زمين و آسمان قبض روح گرديد و بار ديگر در آسمان حيات مجدد يافت . (1002)

نافع از امام باقر (عليه السلام ) پرسيد: فاصله زمانى ميان عيسى و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) چند سال به طول انجاميد؟

آن حضرت فرمود: شما عقيده داريد كه ميان آنان ششصد سال فاصله افتاده است ، اما من مى گويم كه پانصد سال به طول انجاميد. (1003)

داستان اصحاب كهف

قرآن كريم درباره داستان اصحاب كهف مى فرمايد: ((آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند)). (1004)

ما آيات عجيب ترى در آسمان و زمين داريم كه هر يك از آنان نمونه اى از عظمت و بزرگى آفرينش است و نيز در زندگى تو اسرار عجيبى وجود دارد كه هر يك نشانه اى از حقانيت دعوت توست . در كتاب بزرگ آسمانى تو آيات عجيب ، فراوان است و مسلما داستان اصحاب كهف از آنان شگفت انگيزتر نيست .

علت ناميدن اين گروه به ((اصحاب كهف ))، [ياران غار] اين است كه آنان براى نجات جان خود به غارى پناهنده شدند.

اما ((رقيم )) در اصل از ماده رقم به معناى نوشتن است و به عقيده بسيارى از مفسران اين نام ديگرى براى اصحاب كهف است چرا كه اسرانجام نام آنان را بر لوحه اى نوشته و بر در غار نصب كردند. بعضى نيز آن را نام كوهى مى دانند كه غار در آن واقع شده بود. بعضى نيز آن را نام سرزمينى مى دانند كه آن كوه در آن بوده است . بعضى آن را نام شهر و سرزمينى مى دانند كه اصحاب كهف از آن بيرون آمدند، ولى معنى اول صحيح تر به نظر مى رسد.

قرآن كريم در ادامه مى فرمايد: ((به خاطر بياور زمانى را كه آن جوانان به غار پناه بردند)). (1005)

اصحاب كهف و رقيم جوانمردانى بودند كه در جامعه اى مشرك كه جز بت ها را نمى پرستيدند، نشو و نما كردند. وقتى دين توحيد، محرمانه در آن جامعه راه پيدا كرد، اين جوانمردان به آن ايمان آوردند. مردم با آنان مخالفت كردند و ايشان را به عبادت بت ها و ترك دين توحيد فرا خواندند هر كه بر دين توحيد و مخالفت با بت پرستان اصرار مى ورزيد، او را به بدترين وجهى به قتل مى رساندند.

قهرمانان اين داستان افرادى بودند كه با بصيرت به خدا ايمان آوردند، خدا هم بر هدايتشان افزود و با نور معرفت و حكمت كه به آنان داده بود، دل هايشان را روشن نمود و ايمان را با دل هاى آنان گره زد. از اين رو بود كه جز خدا از هيچ چيز ديگرى باك نداشتند و از آينده حساب شده اى كه هر كس ‍ ديگرى را به وحشت مى انداخت ، نمى هراسيدند. آنان فكر كردند اگر در اجتماع باشند، بناچار بايد با عمل به سيره اهل شهر و سلوك با آنان رفتار كنند و سخنى از حق بر زبان نياورند، بنابراين تشخيص دادند كه براى باقى ماندن بر دين توحيد و قيام عليه شرك بايد از مردم كناره گيرى كنند و به غارى پناهنده شوند، تا خدا راه نجاتى پيش پايشان گذارد. سپس داخل غار شدند و در گوشه اى از آن قرار گرفتند و چون فهميده بودند كه خدا نجاتشان خواهد داد، عرض كردند: ((بارالها! تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتى عطا فرما و براى ما وسيله رشد و هدايت كامل مهيا ساز)). (1006) خداوند نيز دعاى آنان را مستجاب كرد. ((پرده هاى خواب بر گوش آنان افكنديم و سال ها در غار به خواب فرو رفتند)). (1007)

ويژگى هاى غار و اصحاب آن در قرآن

در سوره كهف به شش ويژگى غار و كسانى كه در آن بودند، اشاره شده است :

1- دهانه غار رو به شمال گشوده مى شد و چون قطعا در نيم كره شمالى زمين بوده است ، نور مستقيم خورشيد به درون آن نمى تابيد چنانكه قرآن مى فرمايد: ((اگر به خورشيد نگاه مى كردى ، مى ديدى كه به هنگام طلوع در طرف راست غار قرار مى گيرد و به هنگام غروب در طرف چپ )). (1008)

به طرف شمال بودن دهانه غار، سبب مى شد كه بادهاى ملايم و لطيفى كه معمولا از سمت شمال مى وزد، به آسانى در درون غار وارد شود و در همه زواياى آن روح تازه اى بدمد.

2- ((آنان در يك محل وسيع از غار قرار داشتند)). (1009) اشاره به اين است كه دهانه تنگ غار، جايگاه آنان نبود بلكه قسمت هاى ميانه غار را انتخاب كرده بودند، تا هم از چشم ديگران كه به دنبال آنان بودند دور باشند و هم از تابش مستقيم آفتاب در امان بمانند.

3- خواب آنان يك خواب عادى و معمولى نبود، ((اگر به آنان نگاه مى كردى ، خيال مى كردى كه بيدارند در حالى كه در خواب فرو رفته بودند.)) (1010)

از اين عبارت مى فهيميم كه چشمان آنان كاملا باز بوده است ، درست همانند يك انسان بيدار. اين حالت استثنايى شايد براى آن بوده كه حيوانات موذى به آنان نزديك نشوند چرا كه از انسان بيدار مى ترسند و يا به خاطر اين كه منظره رعب انگيزى پيدا كنند كه هيچ انسانى جراءت ننمايد به آنان نزديك شود و اين خود يك سپر حفاظتى برايشان بوده است .

4- براى جلوگيرى از پوسيدگى بدن آنان به سبب اين خواب طولانى ، ((ما آنان را به سمت راست و چپ مى گردانديم )). (1011)

5- در اين ميان ((سگى كه همراهشان بود، بر دهانه غار دست ها را گشوده و به حالت نگهبانى خوابيده بود)). (1012)

6- ((منظره آنان چنان رعب انگيز بود كه اگر به آنان نگاه مى كردى ، فرار مى نمودى و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مى شد)). (1013)

مدت خواب اصحاب كهف

خواب اصحاب كهف سيصد و نه سال به درازا كشيد و به اين ترتيب خوابى بود شبيه مرگ و بيداريش همانند رستاخير، قرآن مى فرمايد: ((و اين گونه آنان را برانگيختيم )). (1014) ((تا از يكديگر سؤ ال كنند. يكى از آنان پرسيد: فك مى كنيد چه مدت خوابيده ايد؟ گفتند: يك روز يا بخشى از يك روز)). (1015)

اين ترديد شايد به خاطر آن بوده است كه در آغاز روز وارد غار شدند و به خواب رفتند و هنگامى كه روز به پايان رسيده بود از خواب بيدار شدند. بنابراين در آغاز فكر كردند كه يك روز خوابيده اند ولى سرانجام چون نتوانستند بدانند مدت خوابشان چقدر بود، ((گفتند: پروردگار شما از مدت خوابتان آگاه تر است )). (1016)

آنان به سختى گرسنه بودند و نياز به غذا داشتند، از اين رو نخستين پيشنهادشان اين بود: ((سكه نقره اى را كه با خود داريد به دست يكى از نفرات خود بدهيد و او را به شهر بفرستيد تا برود و ببيند كدامين فروشنده غذاى پاك ترى دارد، به مقدار روزى و نياز، از آن براى شما بياورد، اما بايد نهايت دقت را به خرج دهد و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد)). (1017) ((چرا كه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند و بر شما دست يابند يا شما را سنگسار مى كنند يا به آيين خويش (بت پرستى باز مى گردانند و در آن صورت هرگز روى نجات و رستگارى را نخواهيد ديد)). (1018)

سرانجام ماءمور خريد وارد شهر شد ولى دهانش از تعجب بازماند؛ شكل ساختمان ها به كلى تغيير كرده بود، چهره ها همه ناشناس بود و لباس ها طرز جديدى به خود گرفته بود، حتى طرز سخن گفتن و آداب و رسوم مردم تغيير كرده بود، خرابه هاى ديروز تبديل به قصرها و قصرهاى ديروز به ويرانه بدل شده بود.

از سوى ديگر قيافه او نيز براى مردم عجيب و ناماءنوس بود، لباس او، طرز سخن گفتن او، چهره و سيماى او، همه براى مردم تازگى داشت و شايد اين وضع نظر عده اى را به سوى او جلب كرد و به دنبالش روانه شدند.

تعجب او هنگامى به نهايت رسيد كه دست در جيب كرد تا پول غذايى را كه خريده بود بدهد، فروشنده چشمش به سكه اى افتاد كه به سيصد سال قبل تعلق دشت و شايد نام دقيانوس پادشاه ستمگر آن زمان بر آن نقش ‍ بسته بود، هنگامى كه فروشنده توضيح خواست ، او در جواب گفت : من اين سكه را به تازگى به دست آورده ام .

كم كم از قرائن و شواهد براى مردم مسلم شد كه اين مرد، يكى از افرادى است كه نامشان را در تاريخ سيصد سال قبل خوانده اند و در بسيارى از محافل سرگذشت اسرارآميزشان مطرح بوده است . خود او نيز متوجه شد كه در چه خواب عميق و طولانى به سر برده اند.

اين ماجرا در شهر پيچيد. در آن ايام زمامدارى صالح و موحد حكومت مى كرد، اما هضم مساءله معاد و زنده شدن مردگان بعد از مرگ براى مردم آن محيط مشكل بود. جمعى از آنان نمى توانستند باور كنند كه انسان بعد از مردن به زندگى باز مى گردد. ماجراى خواب اصحاب كهف دليل محكم و مستدلى براى كسان كه طرفدار معاد بودند، شد. لذا قرآن در ادامه داستان مى فرمايد: ((همان گونه كه آنان را به خواب فرو برديم ، از آن خواب عميق و طولانى بيدار كرديم و مردم را متوجه حالشان نموديم تا بدانند وعده رستاخيز خداوند حق است و در پايان جهان و قيام قيامت شكى نيست )). (1019)

پابان ماجراى اصحاب كهف

ماءمور خريد غذابه سرعت به غار بازگشت و دوستان خود را از ماجرا با خبر كرد. آنان در فكر عميقى فرو رفتند و از آنجا كه مى دانستند همه فرزندان و برادران و دوستان خود را از دست داده اند و هيچ كس از ياران سابق آنان زنده نيست ، تحمل زندگى برايشان سخت و ناگوار بود، به اين سبب از خداوند در خواست كردند كه چشم از اين جهان بپوشند و به جوار رحمت حق منتقل شوند و چنين شد. آنان چشم از جهان پوشيدند و جسدشان در غار مانده بود كه مردم به سراغشان آمدند.

((در اينجا نزاع و كشمكش بين آنان در گرفت ))، (1020) اختلاف ميان موحدين و مشركين شهر بود. مشركين سعى مى كردند كه مساءله خواب و بيدارى اصحاب كهف ، به زودى فراموش شود و اين دليل دندان شكن را از دست موافقان موحد معاد بگيرند، از اين رو ((پيشنهاد كردند كه در غار مسدود و بسته شود، تا براى هميشه از نظر مردم پنهان گردند)). (1021) مشركين براى خاموش كردن مردم مى گفتند: زياد از آنان سخن نگوييد، آنان سرنوشت اسرارآميزى داشتند كه ((پروردگار آنان از وضعشان آگاه تر است )). (1022) بنابراين ، داستان آنان را رها كنيد و به حال خودشان واگذاريد.

اما موحدين و ((مؤ منان راستين كه از اين امر آگاهى يافته بودند))، (1023) آن را سند زنده اى براى اثبات رستاخيز به مفهوم حقيقى اش مى دانستند و سعى داشتند كه اين داستان هرگز به دست فراموشى سپرده نشود؛ لذا ((گفتند: ما در كنار مدفن ايشان مسجد و معقدى مى سازيم )) (1024) تا مردم ياد آنان را از خاطره ها هرگز نبرند و افزون بر اين از روح پاك آنان استمداد طلبند.

تعداد اصحاب كهف

قرآن كريم درباره تعداد اصحاب كهف مى گويد: ((گروهى از مردم خواهند گفت كه آنان سه نفر بودند كه چهارمين از آنان سگشان بود و گروهى مى گويند پنج نفر بودند كه ششمين از آنان سگ آنان بود. همه اينها سخنانى بدون دليل و تيرى در تاريكى است و گروهى مى گويند آنان هفت نفر بودند و هشتمين آنان سگ آنان بود. بگو: پروردگار من از تعداد آنان آگاه تر است ، تنها گروه كمى تعداد آنان را مى دانند)). (1025)

گرچه در عبارات فوق ، قرآن با صراحت تعداد آنان را بيان نكرده است ، ولى از اشاراتى كه در آن وجود دارد، مى توان فهميد كه قول سوم صحيح و مطابق واقع است ، چرا كه به دنبال قول اول و دوم كلمه تيرى در تاريكى كه اشاره به بى اساس بودن آنان است آمده است ، ولى در مورد قول سوم نه تنها چنين تعبيرى نيست بلكه تعبير ((بگو پروردگارم از تعداد آنان آگاه تر است )) ذكر شده است كه اين خود دليلى است بر تاءييد اين قول .

قرآن در پايان اين داستان مى فرمايد: ((آنان در غار خود سيصد سال درنگ كردند و نه سال نيز در آن افزودند)). (1026) بنابراين مجموع مدت توقف و خوابشان نيز در غار سيصد و نه سال بود.

اصحاب كهف و رقيم در روايات

ياران حضرت مهدى عج تعال فرجه الشريف

در تفسير الدر المنثور آمده كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((اصحاب كهف از ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) هستند)). (1027)