قصه هاى قرآن
تاريخ انبياء از آدم تا خاتم

سيد جواد رضوى

- ۶ -


ساختن كشتى

از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : قوم نوح (عليه السلام ) آن جناب را كتك مى زدند (تا از حال مى رفت )، پس او را در نمدى مى پيچيدند و به خيال اين كه مرده است ، به درون خانه اش مى انداختند، ولى وقتى او خوب مى شد، دوباره براى دعوت آنان از خانه بيرون مى آمد و اين وضع همچنان ادامه داشت تا اينكه از ايمان آوردن قومش ماءيوس گشت . در اين زمان مردى در حالى كه به عصايى تكيه داشت با فرزندش نزد او آمد و به پسرش ‍ رو كرد و گفت : پسرم ، مواظب باش كه اين پيرمرد تو را فريب ندهد. پسر گفت : پدرجان ، عصايت را در اختيارم بگذار تا آن را با بدن اين پيرمرد آشنا سازم . پدر قبول كرد و عصا را به پسر داد و گفت : مرا روى زمين بنشان و برو. پسر، پدر را روى زمين نشاند و به طرف نوح رفت و عصا را بر فرق سر او كوبيد. سر آن حضرت خونين شد. نوح (عليه السلام ) گفت : پروردگارا! مى بينى كه بندگانت با من چه مى كنند، پس اگر مى خواهى هدايتشان كن و اگر چنين نيست ، پس به من صبر و توانايى بده تا بين من و آنان حكم كنى ، كه تو بهترين حكم كنندگانى .

خداى تعالى به او وحى فرستاد كه ديگر منتظر هدايت قومت مباش و او را از اين كه قومش ايمان بياورند ماءيوس كرد و گفت :

((اى نوح ! يقين بدان كه ديگر تا قيامت كسى جز آنان كه ايمان آورده اند، كسى ايمان نخواهد آورد، پس ديگر غم مخور و به ساختن كشتى بپرداز)). نوح پرسيد: پروردگارا! كشتى چيست ؟ خطاب رسيد: خانه اى است كه از چوب ساخته مى شود و روى آب به حركت در مى آيد. اين كار را بكن كه به زودى اهل معصيت را غرق مى كنم و زمينم را از لوث وجودشان پاك مى سازم . نوح (عليه السلام ) پرسيد: پروردگارا! آب (كه كشتى بر روى آن حركت كند) كجاست ؟ خداوند فرمود: ((من بر هر چيز قادرم )). (133)

نگهبانى از كشتى

هنگامى كه نوح (عليه السلام ) بنابر فرمان خدا به ساختن كشتى مشغول شدت مشركان شب ها در تاريكى ، كنار كشتى مى آمدند و آنچه را نوح از كشتى درست كرده بود، خراب مى كردند (تخته هايش را از هم جدا كرده و مى شكستند).

نوح از درگاه الهى استمداد كرد و گفت : ((خدايا! به من فرمان دادى تا كشتى را بسازم ، و من مدتى است به ساختن آن مشغول شده ام ولى آنچه كه مى سازم كافران خراب مى كنند، پس چه زمانى اين كار به پايان مى رسد؟!)).

خداوند به نوح وحى كرد: ((سگى را براى نگهبانى كشتى بگمار)).

حضرت نوح از آن پس ، سگى را كنار كشتى آورد تا نگهبانى دهد، آن حضرت روزها با ساختن كشتى مى پرداخت و شب ها مى خوابيد، وقتى كه مخالفان براى خراب كردن كشتى مى آمدند، با صداى سگ ، نوح بيدار مى شد و آنان فرار مى كردند، مدتى برنامه حضرت نوح همين بود تا ساختن كشتى به پايان رسيد (134).

جمع كردن حيوانات

در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه : پس از ساخته شدن كشتى ، خداوند بر نوح وحى كرد كه به زبان سريانى اعلام كن تا همه حيوانات جهان نزد تو آيند. نوح نيز اعلام كرد و همه حيوانات حاضر شدند. نوح (عليه السلام ) از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده ) گرفت و در كشتى جاى داد (135).

طوفان نوح (عليه السلام)

در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه مادرى كه در زمان حضرت نوح (عليه السلام ) به كودك شيرخوار خود بسيار علاقه داشت ، وقتى ديد آب همه جا را فرا مى گيرد به سوى كوهى شتافت و تا يك سوم مسافت آن را پيمود؛ هم آنجا ايستاد و چون آب به آنجا نيز رسيد، بالاتر رفت تا به دو سوم ارتفاع كوه رسيد، پس از چند لحظه آب به آنجا نيز رسيد تا اين كه مادر خود را به قله كوه رساند؛ آب آنجا را نيز فرا گرفت و هنگامى كه آب تا گردن آن مادر رسيد، او كودكش را با دو دست خود بلند كرد تا آب به او نرسد ولى آب همچنان بالا آمد و آنان غرق شدند (136).

از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل شده كه وقتى نوح (عليه السلام ) از ساختن كشتى فارغ شد، معياد و وعده عذابى كه بين او و پروردگارش معين شده بود تا قوم او با آن عذاب هلاك شوند، فرا رسيد و آن تنور معين كه بر حسب آن ميعاد مى بايست در خانه آن زن فوران كند، فوران كرد. زن به نوح خبر داد كه تنور به فوران درآمده است . نوح (عليه السلام ) برخاست و با مهر مخصوص خود آن را مهر كرد. آنگاه آب بالا آمد و به بركت آن مهر روى هم ايستاد و گسترده نشد و نوح هر كسى را كه مى خواست بر كشتى سوار كرد و هر كسى را كه مى خواست بيرون كرد. آنگاه به سراغ آن تنور رفت و مهر را از آن تنور كند كه ناگهان ريزش آسمان و جوشش زمين شروع شد و خداى تعالى در اين باره فرمود: ((ما درهاى آسمان را به آبى پرپشت گشوديم و زمين را به چشمه هايى جوشان شكافتيم ، پس آب بالا و پايين به هم پيوست تا امر تقدير شده محقق شود و ما نوح را بر تخته چوب ها كه به وسيله ميخ به هم متصل شده بود سوار كرديم (137))).

در ادامه ، اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: نجارى نوح و ساختن كشتى در وسط مسجد كوفه واقع شد و مساحت مسجد شما از مساحتى كه در زمان نوح داشته ، هفتصد ذراع كاسته شده است (138).

آرامش پس از طوفان

در روايات آمده است كه نوح كشتى را به حال خود رها كرد و خداوند به كوه ها وحى كرد كه من كشتى بنده ام نوح را بر روى يكى از شما مى نهم . كوه ها در مقابل فرمان الهى گردن كشيده و سرافرازى كردند، ولى كوه جودى تواضع كرد، از اين رو كشتى بر سينه آن كوه نشست . در اين هنگام نوح عرض كرد: ((خدايا! كار كشتى و ما را سامان بخش (139))).

از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه : حضرت نوح همراه هشتاد نفر از كسانى كه به او ايمان آورده بودند از كوه جودى پايين آمدند. آنان در سرزمين موصل براى خود خانه هايى ساختند و در آن جا شهرى ساختند كه به نام مدينه الثمانين (شهر هشتاد نفر) معروف شد (140).

در روايتى ديگر آمده است كه حضرت نوح (عليه السلام ) بر فراز كوه جودى عبادتگاهى ساخت و در آن با پيروانش به عبادت خداى يكتا و بى همتا مى پرداخت (141).

مكالمه نوح (عليه السلام ) با شيطان

شيخ صدوق (رحمه الله ) در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده است كه : پس از نفرين حضرت نوح و غرق شدن قوم او، شيطان نزد او آمد و گفت : اى نوح ! تو حقى بر من دارى كه مى خواهم جبران كنم !

نوح فرمود: چقدر براى من ناراحت كننده است كه به گردن تو حقى پيدا كرده باشم ، اكنون بگو آن حق چيست ؟

شيطان گفت : آرى ! تو نفرين كردى و خدا اين مردم را غرق كرد و كسى به جاى نماند كه من او را اغوا كنم و از راه راست بيرون برم و اينك تا آمدن قرن ديگر و نسل آينده من آسوده هستم .

نوح گفت : اكنون چگونه مى خواهى جبران كنى ؟

شيطان گفت : در سه جا به ياد من باش و مرا از ياد مبر كه من در اين سه جا از هر جاى ديگر به آدمى نزديك ترم . اول در جايى كه خشم مى كنى و عصبانى هستى ؛ دوم در وقتى كه ميان دو نفر قضاوت مى كنى و سوم هنگامى كه با زن بيگانه اى هستى و كس ديگرى با شما نيست (142).

در حديث ديگرى آمده است كه شيطان نزد نوح آمد و گفت : تو حق بزرگى به گردن من دارى و من به تلافى آن حق آمده ام كه براى تو خيرخواهى كنم و مطمئن باش كه در گفتارم خيانت نمى كنم .

نوح از سخن او ناراحت شد و خوش نداشت كه با او صحبت كند. خداى سبحان به نوح وحى فرمود: ((با او سخن بگوى و از او سؤ ال كن كه من حق را بر زبانش جارى خواهم كرد)).

در اين وقت نوح فرمود: ((سخن بگو)).

شيطان گفت : هر گاه ما (شياطين ) فرزند آدم را ببينيم كه بخيل است يا حريص يا حسود، يا در كارها عجول است به زودى به چنگ ما مى افتد و مانند توپى است كه در دست ما باشد و اگر همه اين صفات در او جمع شود، ما نامش را شيطان مريد (143 ) مى گذاريم .

نوح پرسيد: اكنون بگو آن حق بزرگى كه به گردن تو پيدا كرده ام چيست ؟

گفت : تو نفرين كردى و به فاصله يك ساعت همه را به دوزخ افكندى و مرا آسوده ساختى ؛ اگر نفرين تو نبود روزگار زيادى من سرگرم آنان مى بودم (144).

در حديثى ديگر از ابن عباس نقل شده كه نصيحت شيطان به نوح اين بود كه گفت : ((مبادا كبر بورزى ، كه آن سبب شد من به آدم سجده نكنم و رانده درگاه الهى گردم ، مبادا حرص بورزى كه همه بهشت بر آدم مباح گرديد و تنها از يك درخت ممنوع گرديد و حرص او را وادار كرد كه از آن بخورد و مبادا حسد بورزى كه همان سبب شد تا فرزند آدم برادرش را به قتل برساند)).

نوح گفت : اكنون بگو در چه وقت نيرو و قدرت تو بر فرزند آدم بيشتر است ؟ شيطان گفت : در هنگام خشم و غضب (145).

قبض روح نوح (عليه السلام )

از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: هنگامى كه عزرائيل براى قبض روح نزد نوح آمد، نوح در آفتاب بود، عزرائيل سلام كرد و نوح پس از جواب پرسيد: براى چه اينجا آمده اى ؟

عزرائيل گفت : آمده ام روح تو را قبض كنم .

نوح فرمود: آيا اين مقدار مهلت مى دهى كه از آفتاب به سايه بروم ؟!

عزرائيل نيز اجازه داد و نوح (عليه السلام ) به سايه رفت ، سپس نوح گفت : اى فرشته مرگ ! مدتى كه در دنيا زندگى نمودم ، (به قدرى زود گذشت كه ) مانند آمدن من از آفتاب به سايه بود، اكنون ماءموريت خود را در مورد قبض ‍ روح من انجام ده . عزرائيل نيز روح او را قبض كرد (146).

بى وفايى دنيا

در حديثى آمده است كه در روزهاى آخر عمر حضرت نوح ، شخصى از او پرسيد: اى نوح ! دنيا را چگونه ديدى ؟

نوح گفت : دنيا را چون اتاقى ديدم كه دو در دارد، از درى وارد شدم و از درى ديگر خارج شدم (147).

يك روايت جامع از داستان حضرت نوح (عليه السلام)

كافى به سند خود از مفضل روايت كرده است كه در آن ايام كه امام صادق (عليه السلام ) براى ديدن ابى العباس به كوفه تشريف آورده بود، در خدمت حضرتش بودم . همين كه به كناسه رسيديم ، فرمود: اينجا بود كه عمويم زيد - خدايش رحمت كند - به دار آويخته شد. امام (عليه السلام ) از آنجا گذشت تا اينكه به بازار زيتون فروشان رسيد. پس از آن بازار سراجها (زين سازان ) بود. امام پيدا شد و به من فرمود: پياده شو كه مسجد كوفه سابق در اين محل بوده است ، همان مسجدى كه آدم نقشه اش را ريخته بود و من دوست ندارم در چنين مكانى ، سوار بر مركب داخل شوم .

[راوى گويد:] عرض كردم : چه كسى آن نقشه را به هم زد؟

حضرت فرمود: اولين بارى كه آن نقشه به هم خورد، زمانى بود كه طوفان نوح رخ داد و سپس اصحاب كسرى و نعمان آن را تغيير دادند و بعد از آن نيز زياد بن ابى سفيان آن را دگرگون ساخت .

سؤ ال كردم : مگر شهر كوفه و مسجدش در زمان حضرت نوح (عليه السلام ) هم وجود داشت ؟

حضرت فرمود: بلى ، اى مفضل ! منزل نوح و قوم او در قريه اى بوده كه با فرات يك منزل راه فاصله داشته و اين قريه در سمت مغرب كوفه بوده است . سپس فرمود: نوح مردى نجار بود كه خداى تعالى او را به نبوت برگزيد. نوح اولين كسى بود كه كشتى ساخت ، سفينه اى درست كرد كه بر روى آب حركت مى كرد. نيز فرمود: نوح در ميان قومش نهصد و پنجاه سال دعوت به توحيد كرد و آنان او را تمسخر مى كردند و وقتى چنين ديد، آنان را نفرين كرد و خداى تعالى وحى فرستاد كه كشتى بسيار بزرگ بساز و در ساختنش عجله كن . پس نوح نيز در مسجد كوفه به ساختن آن كشتى پرداخت و چوب ها را خود مى آورد و مى تراشيد تا آن كه از ناحيه خداى تعال چوب برايش آوردند، تا از ساختن آن فراغت يافت .

مفضل گويد: در اين هنگام وقت ظهر شد و نماز ظهر سخنان آن حضرت را قطع كرد. امام برخاست و نماز ظهر و عصر را خواند و از مسجد بيرون رفت و متوجه سمت چپ خود شد و با دست خود به محلى به نام ((دارالدارين )) اشاره كرد كه آن محل خانه ابن حكيم بود و بعدها بستر آب فرات شد و سپس به من فرمود: اى مفضل ! قوم نوح در همين جا بت هاى خود را نصب كرده بودند و نام آنان : ((يغوث ))، ((يعوق )) و ((نسر)) بود. آنگاه امام (عليه السلام ) به طرف مركب خود رفت و سوار شد.

من گفتم : فدايت گردم ، نوح كشتى خود را در چه مدتى ساخت ؟

فرمود: در دو ((دور)). عرض كردم : هر دورى چند سال است ؟

فرمود: هشتاد سال . عرض كردم : عموم مردم مى گويند: در پانصد سال آن را تمام كرد.

فرمود: چنين چيزى نيست . چگونه ممكن است پانصد سال طول كشيده باشد با اينكه خداى تعالى فرموده است : كشتى را به وحى ما، يعنى به دستورى كه ما به تو وحى مى كنيم ، بساز؟

عرض كردم : حال بفرماييد معناى جمله حتى اذا جاء اءمرنا و فار التنور چيست و اين تنور كجا و چگونه بوده است ؟ فرمود: تنور مذكور در خانه پيرزنى مؤ من بود و خانه او در پشت محراب مسجد، سمت راست قبله مسجد واقع شده بود.

پرسيدم : در كجاى مسجد فعلى واقع بوده ؟ فرمود: در زاويه باب الفيل امروز.

سپ پرسيدم : آيا شروع جوشش آب از همين تنور بوده ؟

فرمود: آرى ، خداى عزوجل مى خواسته قوم نوح نشانه آمدن عذاب را ببينند. بعد از آشكار شدن اين نشانه ، بارانى بر آن قوم باريد كه به طور حيرت انگيزى نازل مى شد و آنچه چشمه بر روى زمين بود نيز به جوشش ‍ در آمد و خداى تعالى آن قوم را غرق نمود و نوح و كسانى را كه در كشتى با او بودند نجات داد (148).

پرسش هاى و پاسخ ‌هاى داستان حضرت نوح (عليه السلام)

1: - تنور كجا بود و منظور از آن چيست ؟

بنابر آنچه از روايات و آيات آمده است ، جوشيدن آب از درون تنور، يك نشانه الهى براى نوح بوده است تا او، خود و يارانش و وسايل مورد نيازشان را سوار بر كشتى كند. به نظر مى رسد منظور از آن ، تنور خاصى هم نباشد بلكه منظور بيان اين نكته است كه هنگام جوشيدن آب از درون تنور كه معمولا مركز آتش است نوح و يارانش متوجه شدند كه اوضاع به زودى دگرگون مى شود. به تعبير ديگر هنگامى كه ديدند سطح آب زير زمينى چنان بالا آمد كه از درون تنور كه معمولا در جاى خشك و محفوظى ساخته مى شود جوشيدن گرفته است ، فهميدند كه حادثه نو ظهورى در شرف تكوين است ، همين موضوع اخطار و علامتى بود براى نوح و يارانش كه برخيزيد و آماده شويد!

شايد قوم غافل و بى خبر نيز جوشيدن آب را از درون تنور خانه هايشان ديدند، ولى مانند هميشه از كنار اين گونه اخطارهاى پرمعناى الهى چشم و گوش بسته گذشتند و حتى براى يك لحظه نيز به خود اجازه تفكر ندادند كه شايد حادثه اى در شرف تكوين باشد و اخطارهاى نوح واقعيت داشته باشد.

اما بنابر چند حديث و گفتارى كه از ابن عباس و ديگران نقل شده است ، تنور در خانه نوح يا در خانه زن مؤ منه اى (در جايى كه اكنون مسجد كوفه است ) قرار داشت و براى پختن نان از آن استفاده مى كردند. زن نوح يا آن زن مؤ منه مشغول پختن نان بود كه ناگهان ديد آب مى جوشد، زود جريان را به نوح گزارش دادند و آن حضرت آمد و مقدارى خاك روى آن ريخت و آن را مهر كرد (درب تنور را بست ) و سپس به كنار كشتى آمد و كسانى را كه قرار بود در كشتى سوار كند، در آن جاى داد؛ حيوانات را نيز در كشتى جاى داد و سپس برگشت و خاك ها را از روى آن به كنار زد كه در اين وقت آب جوشيد و آسمان نيز مانند دهانه مشك شروع به باريدن نمود و رودهاى فرات و چشمه هاى ديگر نيز طغيان كردند و آب ، زمين را فرا گرفت .

درباره تنور نقل هاى ديگرى نيز شده است ، اما آنچه ذكر شد، به صواب نزديك تر است .

2 - كوه جودى در كجا واقع شده است ؟

بسيارى از مفسران گفته اند كه جودى ، محل پهلو گرفتن كشتى نوح در نزديكى موصل است . بعضى ديگر آن را كوهى در حدود شام و يا نزديك ((آمد)) و يا در شمال عراق دانسته اند.

در كتاب مفردات راغب جودى كوهى در ميان الوصل و الجزيره (منطقه اى در شمال عراق ) دانسته شده است . بعيد نيست كه اين نظرات به يك معنى بازگردد؛ زيرا موصل و آمد و جزيره از مناطق شمالى عراق و نزديك شام مى باشند.

بعضى نيز احتمال داده اند كه منظور از جودى كوه و زمين محكم است ، يعنى كشتى نوح بر يك زمين محكم كه براى پياده شدن سرنشينانش آماده بود پهلو گرفت ، ول معنى اول مشهور است (149).

3 - آيا طوفان نوح (عليه السلام ) همه زمين را فرا گرفت ؟

از ظاهر بسيارى از آيات قرآن استفاده مى شود كه طوفان (عليه السلام ) منطقه اى نبوده است بلكه حادثه اى براى كره زمين بوده است ، زيرا در آيات مربوط به اين واقعه ، كلمه ارض (زمين ) به طور مطلق ذكر شده مانند: ((خداوندا! بر روى زمين از كافران كه هرگز اميد به اصلاحشان نيست ، احدى را زنده مگذار)) و همچنين : ((اى زمين ! آبهاى خود را فرو ببر...)).

از بسيارى از تواريخ نيز، جهانى بودن طوفان نوح استفاده مى شود، به همين جهت تمام نژادهاى كنونى را به يكى از سه فرزند نوح (حام ، سام و يافت ) كه بعد از نوح باقى ماندند باز مى گردانند.

اين مطلب نيز كه نوح از حيوانات روى زمين جفتى برداشت دليل جهانى بودن طوفان است . بنابر برخى از روايات اگر محل زندگى نوح را كوفه و نيز دامنه طوفان را، حتى مكه و خانه كعبه هم بدانيم ، اين دليل ديگرى بر جهانى بودن طوفان است .

گروهى نيز منطقه اى بودن طوفان را منتفى ندانسته اند و براى اثبات نظر خود استدلال كرده اند كه اطلاق كلمه ((ارض )) بر يك منطقه وسيع جهان در قرآن ، مكرر ذكر شده است . چنانكه در سرگذشت بنى اسرائيل مى خوانيم : ((مشرق ها و مغرب هاى زمين را در اختيار گروه مستضعفان (بنى اسرائيل ) قرار داديم )) (150). حمل حيوانات قطع نگردد، بخصوص اينكه در آن روز نقل و انتقال حيوانات از نقاط دوردست كار آسانى نبود. افزون بر اين قرائن ديگرى كه در بالا ذكر شد، قابل تطبيق بر منطقه اى بودن طوفن نوح مى تواند باشد.

4 - چرا اطفال بى گناه با افراد گناهكار عذاب شدند؟

بايد توجه داشت كه ميان نابودى و هلاكت انسان و حيوانات با عذاب و نقمت الهى اين ملازمه و ارتباط وجود ندارد و چنان نيست كه هر هلاكت و نابودى چه عمومى و چه خصوصى كه اتفاق مى افتد، همه از روى عقوبت و انتقام الهى نسبت به فرد فرد ملتهاى نابود شده باشد؛ بلكه اين همه طبق يك قانون كلى و طبيعى است كه چون جايى را فرا گرفت همه را با خود نابود مى گرداند. اگر چه علت اساسى اين بلاها نيز بر اثر به هم خودرن نظام تكوين و اوضاع عالم است كه آن هم نتيجه اعمال بد مردم و معلول گناهان است . خداى تعالى وقتى نعمت هايى را به ملتى داد دگرگون نمى كند تا وقتى كه خود آن ملت موجبات دگرگونى آن را فراهم كنند. بعضى هم در پاسخ به اين پرسش گفته اند كه آگاه شدن ستمگران از نابودى حيوانات و كودكانشان ، موجب ناراحتى بيشتر و شدت عذاب آنان مى شود. از اين روست كه وقتى عذاب قوم ستمكار را فرا گرفت ، اطفال و حيواناتشان را نيز شامل مى گردد تا شكنجه بيشترى ببينند (151).

روايتى نيز از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) رسيده است كه در صورت اعتبار سند، به خوبى اشكال را رفع مى كند. آن روايتى است كه شيخ صدوق (رحمه الله ) در علل و عيون الاخبار از عبدالسلام هروى روايت كرده كه گفت : به امام رضا (عليه السلام ) عرض كردم كه به چه دليل خداى عزوجل در زمان حضرت نوح (عليه السلام ) همه دنيا را غرق كرد با اين كه در ميان آنان اطفال و افراد بى گناه نيز وجود داشتند؟

حضرت فرمود: ((اطفال در بين آنان نبود، زيرا خداى عزوجل چهل سال پيش از طوفان ، صلب هاى مردان و رحم زنان را عقيم كرد كه ديگر صاحب فرزندى نشوند و از اين رو نسلشان منقطع گرديد و هنگامى كه غرق شدند طفلى ميان آنان نبود، خداى عزوجل بى گناهان را به عذاب خود نابود نكرد. اما مردمان ديگر به علت تكذيبى كه نسبت به پيغمبر خدا نوح كردند و ديگران نيز به واسطه اين كه به عمل تكذيب كنندگان راضى بودند غرق شدند (152))).

5 - چرا قوم نوح به وسيله طوفان مجازات شدند؟

درست است كه قوم و ملت فاسد بايد نابود شوند و وسيله نابودى آنان هر چه باشد تفاوت نمى كند، اما دقت در آيات قرآن نشان مى دهد كه بالاخره تناسبى ميان نحوه مجازات ها و گناهان اقوام بوده و هست .

فرعون ، تكيه گاه قدرتش را رود عظيم نيل و آبهاى پربركت آن قرار داده بود و جالب اين كه او به وسيله همان رود نابود شد!

نمرود متكى به لشكر عظيمش بود و چنانكه مى دانيم لشكر كوچكى از حشرات او و يارانش را شكست داد!

قوم نوح نيز جمعيتى كشاورز و دامدار بودند و همه چيز خود را از دانه هاى حيات بخش باران داشتند، اما سرانجام همين باران آنان را از بين برد.

داستان حضرت هود (عليه السلام )

حضرت هود (عليه السلام ) در قرآن

يكى از پيامبرانى كه نام او در قرآن كريم ذكر شده حضرت هود (عليه السلام ) است . نام اين پيامبر الهى ده بار در قرآن كريم آمده است و يك سوه نيز به نام آن حضرت است . داستان حضرت هود (عليه السلام ) در قرآن كريم چنين بيان شده :

و الى عاد اءخاهم هودا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ان اءنتم الا مفترونَ يا قوم لا اءسئلكم عليه اءجرا ان اءجرى الا على الذى فطرنى اءفلا تعقلونَ و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه يرسل السماء عليكم مدرارا و يزدكم قوه الى قوتكم و لا تتولوا مجرمينَ قالوا يا هود ما جئتنا ببينه و ما نحن بتاركى آلهتنا عن قولك و ما نحن لك بمؤ منينَ ان نقول الا اعتريك بعض آلهتنا بسوء قال انى اشهد الله و اشهدوا اءنى برى ء مما تشركونَ من دونه فكيدونى جميعا ثم لاتنظرونَ انى توكلت على الله ربى و ربكم ما من دابه الا هو آخذ بناصيتها ان ربى على صراط مستقيمَ فان تولوا فقد اءبلغتكم ما ارسلت به اليكم و يستخلف ربى قوما غير كم و لاتضرونه شيئا ان ربى على كل شى ء حفيظَ و لما جاء اءمرنا نجينا هودا و الذين آمنوا معه برحمه منا و نجيناهم من عذاب غليظَ و تلك عاد جحدوا بآيات ربهم و عصوا رسله و اتبعوا اءمر كل جبار عنيدَ و اتبعوا فى هذه الدنيا لعنه و يوم القيامه اءلا ان عادا كفروا ربهم اءلا بعدا لعاد قوم هود (153)؛ ((و به سوى قوم عاد برادر (نسبى يا قبيله اى ) آنان ، هود را فرستاديم . او گفت : اى قوم من ! خداى يكتا را بپرستيد كه شما را جز او خدايى نيست ، همانا شما (در شريك كردن بت ها به خدا) افتراگويانى بيش نيستيد. اى قوم من ! از شما (بر ابلاغ رسالت ) مزدى نمى طلبم ، پاداش من جز بر عهده كسى كه مرا آفريده نيست ، آيا انديشه نمى كنيد؟!

و اى قوم من ! از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس به سوى او باز گرديد تا ابر و باران را بر شما ريزان فرستد و نيرويى بر نيروى (جانى و مالى ) شما بيفزايد و مجرم و گنهكار (از او) روى مگردانيد.

گفتند: اى هود! براى ما دليل روشنى (نشانى كه ما بپسنديم ) نياوردى و ما هرگز رها كننده خدايان خود به گفته تو نيستيم و ما هرگز باوردارنده تو نيستيم .

و جز اين درباره تو نظر نمى دهيم كه به نفرين بعضى از خدايان ما دچار بيمارى روانى شده اى . هود گفت : من خدا را شاهد مى گيرم و خود شما نيز شاهد باشيد كه من از شرك ورزيدنتان بيزارم .

شما همه دست به دست هم داده با من هر نيرنگى كه مى خواهيد بزنيد و بعد از گرفتن تصميم مرا مهلتى ندهيد.

من بر خدا، پروردگار خود و پروردگار شما، توكل و اعتماد دارم ، پروردگارى كه هيچ جنبنده اى نيست مگر آن كه زمام اختيارش به دست اوست ، چون سنت او در همه مخلوقات واحد و صراط او مستقيم است .

و در صورتى كه از پذيرفتن دعوتم اعراض كنيد، من رسالت خود را به شما رساندم و آنچه براى ابلاغ آن به سوى شما گسيل شده بودم الاغ نمودم ، شما اگر نپذيريد، پروردگارم قومى غير شما را مى آفريند تا آن را بپذيرند؛ و شما به خدا ضررى نمى زنيد، چون پروردگار من نگهدار هر موجودى است .

همين كه فرمان عذاب ما صادر شد و عذابمان نازل گرديد، هود و گروندگان به او را مشمول رحمت خود نموديم و نجات داديم و به راستى از عذابى دشوار نجات داديم .

و اين قوم عاد كه اثرى به جاى نگذاشتند، آيات پروردگارشان را انكار نمودند، فرستادگان او را نافرمانى كردند و گوش به فرمان هر جبارى عناد پيشه دادند (و در نتيجه از پروردگار خود غافل شدند).

نتيجه اش اين شد كه براى خود لعنتى در دنيا و آخرت به جاى گذاشتند و خلاصه اين سرگذشت اين شد كه قوم عاد به پروردگار خود كفر ورزيدند و گرفتار اين فرمان الهى شدند كه مردم عاد، قوم و معاصر هود پيامبر، از رحمت من دور باشند)).