مردان علم در ميدان عمل (جلد پنجم )

سيد نعمت الله حسينى

- ۱۴ -


فرمايشات على عليه السلام در خصوص تيزهوشى و آگاهى عالم از كتاب غرر الحكم
((من كان به فكره فله كل شى ء عبره )) هر كه داراى فكر و انديشه باشد از براى او در هر چيزى پندى است . (412)
((من عقل الرجل ان لا يتكلم بكل ما احاط به علمه ))
از خردمندى مرد است كه بدانچه علمش احاطه دارد سخن بگويد (413)
لاتسقز خدع الدنيا العالم )) فريبهاى گوناگون دنيا مرد دانشمند را نجنباند و نلغزاند. (414)
((على الامام ان يعلم اهل ولايته حدود الاسلام و الايمان ))
بر امام و پيشوا و رهبر امت لازم است كه حدود اسلام و ايمان را بر پيروان خود و بر اهل ولايتش ياد بدهد. (415)
((كل علم لا يويده هقل مضله )) هر دانشى عقل او را يارى نكند گمراهى است . (416)
((كل شى ء يحاج الى العقل و العقل يحتاج الى الادب ))
هر چيزى به عقل محتاج است و عقل محتاج دانش و ادب است (417)
((من زاد علمه عقله كان و بالاعليه هر كس علمش بر عقلش زيادتى داشته باشد آن علم براى او و بال خواهد شد. (418)
قال على عليه السلام : ((لا تعادوا ما تجهلون فان اكثر العلم فيما لا تعرفون ))
على - عليه السلام - فرموده است : با مجهولات خود دشمنى و خصومت نكنيد و آن را كه نمى دانيد باطل و مردود نخوانيد كه بيشتر علم و دانش در چيزهائى است كه از آنها ناآگاه و بى خبريد
آديسن مى گويد: از يك صدم مجموع دانستنيها، ما فقط يك ميليونم آن را مى دانيم .
علم زمان بيار و زمين زير پنجه گير
تا بنگرى زمانه تو را زير پرچم است
نو كن بناى كهنه كه در سير روزگار
ويران شود بناى كهن گرچه محكم است
قال على عليه السلام : ((حق على العاقل ان يضيف الى رايه العقلا و الى علمه علوم العلماء (419)
امام صادق - عليه السلام - با تعبيرهاى رسا حد و مرز زندگى زاهدانه را روشن مى سازد و مسلمانان سودمند وبى پيرايه را در تابلوئى زيبا اينچنين ترسيم مى كند:
((المومن حسن المعونه ، خفيف المئو نه ، جيد التدبير لمعيشه و لا يلسع من جحر مرتين (420)
مؤمن يارى دهنده نيكو و سبك خرج و با تدبير عالى زندگى را اداره مى كند واز سوراخى دوبار گزيده نمى شود.
زيباترين زندگى آن است كه با كوشش فراوان ، اما مخارج بسيار كم بنا شده باشد و از روى علم و انديشه و آگاهانه برنامه ريزى شده باشد و از خصائص ‍ مؤمن آگاه است اگر از كسى يا از جائى گول خورد دگر بار دوم از آن گول نمى خورد.

در اطاعت امر مقام رهبرى
((ايها الناس اطيعوا ولات اموركم و لا تعصوهم و ان كان عبدا حبشيا مجدحا فانه من اطاعهم فقد اطاعنى و من اطاعنى فقد اطاع الله و من عصاهم فقد عصانى و من عصانى فقد عصى الله الا تخرجوا عليهم و لا تنقضوا عهودهم اللهم قد بلغت ؟
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود اى مردم اطاعت كنيد واليان امر خود را و با ايشان مخالفت نكنيد اگر چه بنده حبشى باشد كه از قبل امام بر شما حاكم بود كه هر كه اطاعت ايشان كند اطاعت من كرده باشد و هر كه اطاعت من كرده باشد اطاعت خدا را كرده باشد، و هر كه بر ايشان عاصى شود چنان بود كه برمن عاصى شده باشد و هر كه به من عاصى شود پس به تحقيق از خدا عاصى شده و قيام نكنيد بر عليه ايشان و مشكنيد عهد و پيمان ايشان را خدايا آيا رسانيدم (421)

دليل اينكه عقل شيعى قويتر از عقل سنى است چيست
نويسندگان اجتماعى امروز حتى اهل تسنن اعتراف دارند كه در دوره اسلام عقل شيعى هميشه قويتر از عقل سنى بوده است . احمد امين نويسنده مصرى در كتاب معروف خود به نام ((فجر الاسلام وضحى الاسلام و ظهر الاسلام كه هشت جلد است اعتراف دارد كه عقل شيعى استدلالى است و در تمام ادوار عقل شيعى استدلالى تر بوده است اين است كه اينها بيشتر متوجه تاويلات بوده اند. ولى واقع مطلب اين است كه سرمنشاء اين مطلب ائمه معصومين شيعه هستند كه بيشتر مردم را دعوت به تعقل و تفكر كرده اند.
او مى گويد مثلا فلسفه در دوره اسلامى در ميان شيعه شگفت و در ميان تسنن نشگفت ، در مصر فلسفه وجود نداشت تا وقتى كه مصر شيعه شد، شيعه كه شد فلسفه وجود نداشت تا اينكه در قرن اخير يك سيد شيعى (سيد جمال را نام مى برد) به مصر آمد و باز دو مرتبه بازار فكر رونق گرفت و بعد تعبير شيرينى دارد مى گويد: والحق ان فلسفه الشيعى الصق من السنى .
و به طور كلى عقل شيعى استدلالى تر است ، ريشه اش اين است كه سنت شيعى پيش ار سنت سنى به اين مسئله اهميت داده شده است . (422)

رهبر دينى بايد آگاه و بصير باشد داستانى از ميرزاى شيرازى
هميشه مسائل را بررسى تحليل كنيد تا آگاه شويد. آگاهى يعنى يا سواد شدن ؟ نه ، آگاهى يعنى عالم شدن ؟ نه ، آن آگاهى كه انسان را بر حيوان چيره مى كند چيست ؟ چطور شما مزد يه چويان كى دهيد كه گوسفندان را جابه جا كند، ببرد و بياورد؟ در چوپان يك آگاهى هست كه در گوسفندان نيست ، هر موجودى كه ناآگاه باشد به طور طبيعى در اختيار آگاه قرار مى گيرد اين يك قانون طبيعى است كه انسان ناآگاه تحت سرپرستى انسان آگاه قرار مى گيرد چون انسان بايد در عصر حاضر آگاه باشد كه چرا درس مى خواند، مى خواهد چه شود، مى خواهد چه كند، اكنون شخصيت او در جامعه چه ارزشى دارد، عبرت بگيرد از ديگران كه در نتيجه آگاهى چه تغييراتى در آنها بوجود آمد. در صدر اسلام اين چه بود كه مسلمين را اينگونه كرد، اينها را عوض كرد؟ بنده بودند، برده بودند، اما بعد از مدتى ديگران را هم از بندگى و بردگى آزاد كردند، اين در نتيجه آگاهى بود. (423)
آنها كه فريب مى خورند به خاطر اشكالى است كه در خودشان است يعنى نقص در فريب دهنده تنها نيست در اين فريب خورنده هم هست كه فريب دهنده تنها نيست در اين فريب خوردنده هم هست كه فريب دهنده را بزرگ مى كند، اين فريب خورنده است كه دست فريب دهنده را باز مى گذارد.
گهگاه گفته مى شود كه اسلام همه چيزش خوب است اما رهبران نالايقى در صدر پيدا شدند و سرنوشت شومى براى اسلام پيش آوردند. ولى اين سوال اينجا پيش مى آيد كه چه كسانى آنها را رهبر كرد؟ ريشه در فريب خورنده است و گرنه هميشه فريب دهنده وجود دارد.
خداوند در قرآن به صراحت از شيطان سخن به ميان آورده و تهديدات شيطان را (كه با فرزندان آدم چه مى كنم ) به پشيزى نمى گيرد و تصريح مى كند كه آن كس را كه تو بتوانى فريبش بدهى او به درد نمى خورد مرا با فريفته شيطان چه كار؟ اگر انسان فريب مى خورد به خاطر اقتضائى است كه در او است نه اينكه به خاطر قدرتى است كه در فريب داد در روز قيامت پذيرفته نيست .
((ولقد اضل منكم جبلا كثيرا افلم تكونوا تعقلون )) (424)
پس اين فريب خورده ها هستند كه قدرت و عظمت فريب دهندگان را فراهم مى كنند...انسان وقتى غربت على - عليه السلام - را تصور مى كند واقعا زندگى برايش تلخ مى شود، يارانى كه به چه سادگى با يك نقشه متعارف از راه بدر شوند وقتى كه ببينند شمشير به روى قرآن كشيده شد بگويند ما از اين به بعد ديگر نيستيم اين يار به چه دردى مى خورد، يارى كه بتوان او را بازى داد و به ريش او خنديد او در حقيقت بار است نه يار (425)
پس فقيهى كه پرچم رهبرى جامعه را به دوش مى كشد بايد بصيرت و آگاهى بيشترى داشته باشد و گرنه بر سر اسلام و مسلمين خواهد آمد آنچه تا به حال آمده است و باعث شكست و عقب ماندگى آنها شده است .
اينكه حضرت باقر - عليه السلام - فرموده است :
((الكمال كل الكمال التفقه فى الدين و تقدير المعيشه و الصبر على النائبه ))
تفقه در دين تنها ملائى نيست بلكه بصيرت و هوشيارى و سياست و تيزهوشى و فهم و درك مصالح اسلام و مسلمين و دانستن علم معاش و اندازه گيرى در دخل و خرج و داشتن صبر و بردبارى وشكيبائى و تحمل تلخى ها و سختيهاى زندگى هم از لوازم زندگى يك فقيه است .
اميرالمومنين على عليه السلام فرموده است : آله الرياسه سعه الصدر يعنى شرح صدر و داششتن روح شكيبائى و حوصله و تحمل مشقات از ناحيه ديگران خود آلت و وسيله رياست و رهبرى است .
استاد محى الدين حائرى شيرازى گفته است : پدرم نقل فرموده كه مرحوم ميرزاى شيرازى از نجف به سامرا آمد تا حوزه علميه اى تشكيل دهد. اهل سامرا، كه سنى بودند نسبت به شيعه ها شديدا حساسيت داشتند و اذيت مى كردند عصر بود مرحوم ميرزاى شيرازى زيارتى كرد و به خانه اى كه خودش گرفته بود و بنا بود تنها در آن زندگى كند بعد از زيارتش برگشت . بزرگترهاى سامراء (از اهل تسنن ) براى اينكه تشيع در آنجا جا نگيرد و رشد نكند جهال خودشان را وادار كردند كه اسائه ادب به مرحوم ميرزا كنند اينها هم از بيرون خانه هنگام عصر مرتب سنگ در خانه ايشان مى ريختند. در آن زمان دولت انگلستان يك نوع تسلطى بر ماوراء بحار داشت و كشتى خاص ‍ انگليسيها در بغداد لنگر انداخته بود. به آنها خبر رسيد كه مرجع تقليد شيعيان (ميرزاى شيرازى ) مورد تهاجم عده اى از او باش اهل تسنن قرار گرفته ، سفير انگليس با اين كشتى به نزديكيهاى سامراء حركت كرد و اهل سامراء مى دانستند كه هر وقت اين كشتى حركت كند حتما امر مهمى اتفاق افتاده است . اين سفير شخصى را خدمت ميرزا فرستاد و خودش منتظر ماند و تمام بزرگان سامراء كه سنى بودند فهميدند كه حركت سفير براى چيست . فهميدند كه مى خواهند از ميرزا اجازه براى تنبيه اين مردم بگيرد همه اهل تسنن در خانه هايشان رفته وحشت زده شده بودند، وقتى نماينده سفير خدمت ميرزا آمد و چند بار اجازه خواست كه خود سفير به سامراء بيايد ايشان قبول نكردند، بعد نماينده به ميرزا گفت : منظور سفير اين است كه شما به ما اجازه دهيد تا ما كسانى را كه در خانه شما سنگ انداخته اند تنبيه كنيم .
مرحوم ميرزا فرمود: اينها برادران ما هستند هر چند اينها به من سنگ بزنند باز براى من گواراتر است از اجازه ملاقاتى كه سفير گرفته است ، ملاقات وروبرو شدن سفير شما با من زجر آورتر است از آنچه من از اينها تحمل مى كنم . چند بار اصرار كردند.
نتيجه اى نگرفتند و نااميد برگشتند. وقتى كه اهل تسنن فهميدند كه ميرزا اين گونه جواب داده چنان خوشحال شدند و تحت تاثير قرار گرفتند كه حتى عباى او را مى بوسيدند و برادر خودم نيز ديده بود كه بعضى از شيوخ دامن عباى نوه ميرزا را مى بوسيدند و مى گفتند: جد اين به ما خدمتها كرده است . (426)

شرايط مرجع و رهبرى و معنى حوادث واقعه
پس از پايان نيابت خاص در غيبت صغرا نيابت عامه جايگزين امامت گرديد. در پاسخى كه امام زمان عليه السلام به اسحاق بن يعقوب دادند تكليف رهبرى را مشخص نمودند كه فرمودند:
((اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواه حديثنا حجتى عليكم و انا حجه الله )) (427)
در مورد حوادثى كه اتفاق مى افتد به راويان حديث ما مراجعه كنيد آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا هستم .
از آن به بعد مرجع شيعيان فقها شدند. در هر محلى عالمى شيعى اداره امور شيعيان را به عهده گرفت و زمان هر چه بيشتر به پيش مى رفت مرجعيت خود را بهتر و بيشتر نشان مى داد تا جائى كه فتواى ميرزاى شيرازى قدرت مرجعيت را به نمايش گذاشت ، هم دوستان جايگاه مرجعيت را شناختند و هم دشمنان به عظمت آن راه يافتند. مرجعيت شيعى تا جائى پيش رفت كه همواره به عنوان پايگاهى سياسى تبلور يافت ، و اگر به عنوان آخرين سخن كار را فيصله مى داد به عنوان يكى از بزرگترين عوامل موثر در صحنه سياسى محسوب مى گرديد، مبارزات مرجعيت شيعه در آزادى عراق نقش ‍ مرجعيت در مبارزه با ديكتاتورى و مشروطه در ايران امورى است كه غير قابل انكار است . يعنى مرجعيت شيعى قبل از شانيت افتاء در مسائل فردى فرعى از اينكه يك ضرورت جبرى باشد يك واقعيت انتخابى بود، زيرا امام (ع ) مرجع حوادث واقعه را فقهاى شيعه قرار داده بودند و حوادث واقعه غير از مسائل روشن و بحث شده اى است كه خود ائمه آنها را بيان نموده بودند. حوادث واقعه همان قرارداد رژى بود كه ميرزاى شيرازى اول بايد حل كند، همان حاكميت انگليس بر عراق بود كه ميرزاى كوچك براى حلش كمر همت بست ، همان استبداد بود كه آخوند خراسانى بايد وظيفه شيعيان را روشن نمايد، همان كاپيتولاسيون است كه امام خمينى بايد براى براندازيش قيام كند و همه اين مسائل مربوط به زمانى است كه شيعه فاقد حكومت بود و اما اكنون كه شيعه حكومت را در اختيار دارد احتياج به مرجعى دارد كه بتواند حكومت بدست آمده را تا ظهور حضرت مهدى سلام الله عليه حفظ كند. شيعه محتاج سكاندارى است كه بتواند اين كشتى متلاطم را در اين شب ظلمانى و اقيانوس مواج به ساحل نجات هدايت كند شيعه محتاج مرجعيتى است كه بتواند در اين دنياى پيچيده بماند و به پيش ‍ برود. بديهى است در چنين موقعيتى فقاهت به تنهائى كافى نيست ، تدبير، سياست ، و تيزهوشى و مديريت شرايط بى چون و چراى چنين مرجعيتى است .
اينجا است كه وقتى پس از ميرزاى شيرازى به آيت الله سيد محمد فشاركى پيشنهاد مرجعيت مى كنند اين سيد روشن بين مى فرمايند من شايسته مرجعيت نيستم ((لان الرياسة الشرعية تحتاج الى امور غيرالعلم بالفقه و الاحكام من السياسات و معرفة مواقع الامور و...)) (428)

ميرزاى شيرازى در درس شيخ محمد طه نجف
مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى گفته است : شنيده ام از مشايخ وقت خود كه مرحوم ميرزاى مجدد شيرازى كثيرالاحتياط بود و به مقلدين خود اجازه داده بود كه در احتياطات به ميرزا حسين خليلى رجوع نمايند. از ميرزا پرسيدند: چرا احتياطات خود را به شيخ طه نجف ارجاع نمى دهيد؟ پاسخ دادند كه من از مقام علمى و اجتهاد ايشان اطلاع كامل ندارم .
تا اينكه شيخ طه نجف براى زيارت عسكريين به سامرا تشريف آوردند كه ميرزا در آنجا مقيم بودند، عده اى از فضلاى طلاب از شيخ خواستند كه در مدت اقامتش در سامرا درسى را شروع نمايند شيخ قبول كرد، هر روز كه شيخ براى درس حاضر مى شد طلاب مسئله اى پيشنهاد مى كردند كه شيخ بدون مطالعه و مراجعه در آن مسئله بحث مى كرد.
ميرزاى شيرازى نيز بطور ناشناس و پنهانى در درس شركت و در جائى قرار مى گرفت كه صداى شيخ را مى شنيد ولى او را نمى ديد و چون ديد كه شيخ بدون هيچ اطلاع قبلى و بدون مطالعه و مراجعه به كتب درسى هر روز هر مسئله اى را طلاب پيشنهاد مى كنند و وى كاملا از عهده آن مسئله بر مى آيد از قوه استنباط و اجتهاد شيخ مطمئن شد آن وقت مقلدين خود را در احتياطات به ايشان ارجاع داد.(429)

دقت در تعيين مرجع تقليد و پرهيز بزرگان از اين مسئوليت
در روز شانزدهم بهمن 1273 شمسى مرجع عاليقدر آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازى معروف به ميرزاى شيرازى دار فانى را وداع گفت و در جوار حق آرميد.
مرحوم ميرزا در پانزدهم جمادى الاولى سال 1230 ه‍ ق ديده به جهان گشود. در كودكى پدرش را از دست داد و تحت سرپرستى دائيش مراحل رشد و كمال را طى نمود. او ده سال در اصفهان به كسب علوم مختلف پرداخت و پس از آن به عتبات عاليات سفر نموده و در سال 1259 هجرى قمرى وارد كربلا و نجف گرديد.
ميرزا در نجف در حوزه درس علما و استادانى همچون مرحوم شيخ محمد نجفى معروف به صاحب جواهر، مرحوم شيخ حسن آل كاشف الغطا صاحب ((انوار الفقاهة )) و مرحوم سيد ابراهيم صاحب ((ضوابط)) شركت مى جست . مرحوم صاحب جواهر از جمله كسانى است كه به اجتهاد ميرزا تصريح كرده است . پس از رحلت صاحب جواهر، ميرزا تصميم گرفت به وطن بازگردد ولى در همين حين به پيشنهاد يكى از دوستانش در جلسه درس علامه بزرگوار شيخ مرتضى انصارى حاضر شد و از آن پس بود كه شيفته جلسات درس شيخ گرديد و از مراجعت به وطن منصرف گشت . ميرزا مورد احترام خاص شيخ مرتضى واقع گرديد، بطورى كه بارها شيخ گفته بود كه : ((من درسم را براى سه نفر مى گويم : ميرزا محمد حسن ، ميرزا حبيب الله ، آقاحسن طهرانى )).
همچنين نقل است كه وقتى ميرزا در جلسه درس شيخ اراده سخن مى كرد، شيخ اهل مجلس را ساكت كرده و مى گفت : ((جناب ميرزا سخن مى گويد.))
با ارتحال علامه بزرگوار مرحوم شيخ مرتضى انصارى ، مردم جهت تعيين تكليف خود در امر تقليد، به شاگردان شيخ مرتضى مراجعه مى نمودند. همين امر موجب گرديد شاگردان بزرگ شيخ از جمله ميرزا حبيب الله رشتى ، ميرزا حسن آشتيانى ، آقا حسن نجم آبادى ، ميرزا عبدالرحيم نهاوندى ، گرد هم آيند و در باره مرجعيت آينده جهان تشيع به مشاوره پردازند.
پس از مشورت ، همگى بر مقدم بودن ميرزاى شيرازى اتفاق كردند و سپس ‍ به دنبال ميرزا فرستاده و بعد از حضور او در مجلس ، گفتند:
((مردم نياز به مرجع تقليد و زعامت دينى دارند و ما همگى بر شايستگى شما اتفاق كرده ايم )) ميرزا در پاسخ گفت :
((من آمادگى اين مهم را در خود نمى بينم و توانايى برآوردن احتياجات مردم را هم ندارم ، جناب آقا شيخ نجم آبادى فقيه زمانه است و شايسته تر از من در اين كار)).
آقاى شيخ در جواب گفت : ((به خدا سوگند اين امر بر من حرام است و نتيجه ورود من به آن ، جز افساد چيز ديگرى نيست . اين مساءله يك واجب عينى است ، بخصوص بر شما، برآوردن احتياجات مردم ساده است ولى اين زعامت دينى است كه نيازمند مردى جامع الشرائط، عاقل سياستمدار، آشنا به امور، و كامل النفس مى باشد، و اين همه در هيچكس جز شما جمع نيست .))
پس از آن ، همه حاضرين بر وجوب تصدى اين امر از جانب ميرزا حكم كردند و سرانجام ميرزاى شيرازى در حاليكه به سختى مى گريست اين مسووليت مهم را پذيرفت و قسم ياد كرد كه : ((هيچگاه به فكرم خطور نكرده بوده كه روزى مرجع دينى مردم بوده و به اين امر عظيم گرفتار شوم .))
يكى از مهمترين و حساسترين حوادث دوران زندگى ميرزاى شيرازى قرارداد استعمارى تنباكو بين دولت ايران و انگليس بود.
با اين اقرار امتياز توتون و تنباكوى ايران بطور كامل در انحصار يك شركت انگليسى در آمد و ملت ايران براى رفع نياز خود چشمش به دست انگليسى ها بود، روحانيت مبارز شيعه پس از اطلاع از متن قرار داد، مردم مسلمان را دعوت به مبارزه عليه سلطه استعمار نمود. اين مبارزات به رهبرى علماى دين در شهرهاى ايران گسترش يافت و نهيتا چشمهاى همه متوجه سامرا شد تا آخرين تصميم از جانب رهبر شيعيان جهان گرفته شود.
ميرزاى شيرازى ابتدا سعى كرد ناصرالدين شاه را از اين تصميم باز دارد و چون موفق به اين كار نشد، فتواى تاريخى خود را به طريق ذيل صادر نمود:
بسم الله الرحمن الرحيم - اليوم استعمال تنباكو و توتون باءى نحو كان در حكم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه عليه است .
پس از صدور فتواى ميرزا، ايران را شور و هيجان مبارزه و جهاد فراگرفت و مردم مسلمان قليانها را برچيدند و استعمال تنباكو را بر خويش حرام كردند.
با ادامه مبارزات مردم ، ناصرالدين شاه در اوج ناتوانى و درماندگى امتياز تنباكو را لغو نمود.

ميرزا گفت : من خودم ماه را ديده بودم خواستم ...
در خاطرات مرحوم ميرزاى شيرازى آمده است : مرحوم ميرزا طبق معمول عصر مركبشان را سوار شده و مى رفتند در كنار شط تا اندكى استراحت كنند. گاه در همانجا فرع فقهى مطرح مى كرده و با همراهان به بحث و گفتگو مى پرداختند، روزى كه مصادف بوده با آخر ماه رمضان مرحوم ميرزا از كنار شط مى گردند كه براى ايشان خبر مى آورند كه شيعيان ماه را نديده اند ولى اهل سنت ادعا مى كنند كه ماه را ديده اند. مرحوم ميرزا مى فرمايند كسانى كه از سنى ها ماه را ديده اند براى شهادت بيايند. چند نفر از اهل سنت كه ماه را ديده بودند خدمت ايشان آمدند. پس از اثبات وثاقت آنان شهادت به رويت هلال ماه داده و ميرزا حكم داد كه فردا عيد فطر است .
حكم ميرزا باعث جلب توجه اهل سنت مى شود و تاثير خوبى در ميان آنان مى گذارد. پس از جلسه ، مرحوم ميرزا على اقا فرزند ايشان به ميرزا عرض ‍ مى كند: آيا مبناى شما در باب قبول شهادت تغيير كرده است ؟ زيرا شما معتقد بوديد كه شاهد بايد شيعه باشد. ميرزا فرمود: من خودم ماه را ديدم اما خواستم با اين عمل دل آنان را به دست آوردم و تحبيب كرده باشم .(430)

لااله الا الله ثم لااله الا الله پاسخ ميرزا به فرستاده شاه
ناصرالدين شاه فرد متشخصى را به عنوان نماينده مخصوص شاه خدمت ميرزا فرستاد تا از نزديك به طور مشروح فوايد امتياز تنباكو را براى ميرزا شرح دهد. وقتى فرستاده شاه به خدمت ميرزا رسيد و درباره فوايد امتياز بسيار صحبت مى كند ميرزا در پاسخ فقط مى گويد: ((لا اله الا الله )). سپس دستور مى دهد قهوه بياورند (آوردن قهوه به معناى مرخصى است ) فرستاده شاه دوباره وقت مى گيرد و به خدمت ميرزا مى رسد و درباره فوايد امتياز تنباكو صحبت زياد مى كند. اين بار نيز ميرزا در پاسخ اين همه صحبت فقط مى گويد: ((ثم لا اله الا الله ))، سپس دستور مى دهد قهوه بياورند.
فرستاده شاه وقتى مى بيند ملاقات با ميرزا فايده اى ندارد به تهران بر مى گردد.
ناصر الدين شاه از او مى پرسد نتيجه چه شد؟ مى گويد: نتيجه يك لااله الا الله و يك ثم لا اله الا الله .(431)

مرجع تقليد و رهبر مسلمين بايد عالم به زمان باشد
((والعالم بزمانه لا تهجم عليه الوابس )).
كسى كه زمان خويش را بشناسد دستخوش مسائل اشتباه انگيز نمى شود و حق و باطل بر او پوشيده نمى ماند.
بنگريد اين است اهميت شناختن عنصر زمانى ، و هنگامى كه اين موضوع براى مسلمان عادى تا اين اندازه مهم باشد و شناخت زمان نگهدارنده شخص باشد از هر گونه اشتباه پذيرى ... آيا اهميت اين امر براى عالم دينى و طالب علوم اسلامى كه در آينده با جامعه و زمان و اجتماع مسلمين سرو كار دارد در چه پايه خواهد بود، با توجه به مجموعه تعاليم اسلامى و چگونگيهاى مسائل بشرى و عناصر زمانى ، امرى كه در بالا ذكر شد در راس ‍ تكاليف مسلمانان - اعم از عالم و جاهل - قرار دارد. (432)
در مبانى اعتقادى اسلام ملاك و ميزان احراز مشاغل و مسئوليتها شايستگى و لياقت و كاردانى لازم متناسب با نوع كار مى باشد و بر همين مناسبت كه در نظام روحانيت شيعه برخلاف سيستم روحانيت يهود مناصب و مشاغل به صورت موروثى به فرزندانشان منتقل نمى شود فرزند مرجع تقليد مرجعيت را از پدر ارث نمى برد. فرزند مرجع تقليد مرجعيت را از پدر ارث نمى برد. و اين جزء ابتدائى ترين آموزشهاى عقيدتى و عملى اين مذهب آسمانى و انسان ساز است .
پيشواى بزرگ اسلام نيز در بيانى به لزوم انطباق و هماهنگى كار و مسئوليت با استعدادهاى فطرى و روحى افراد، اشاره مى فرمايد: ((اعلموا فكل ميسر لما خلق له ))
همه كار و كوشش نمائيد ولى آگاه باشيد كه افراد، كارى را به آسانى انجام مى دهند كه براى آن آفريده شده اند.
بقول سيد جمال واعظ اصفهانى : براى كار بايد آدم پيدا كرد نه اينكه براى آدم كار بايد پيدا كرد. يعنى در وحله اول بايستى با يك سعه صدر و تيزبينى خاصى استعداد يابى كرده و توانائيهاى فردى هر كس را با نوع كار مورد نظر ارزيابى كنيم و بعد به يو مسئوليتى هماهنگ با استعداد او بدهيم كه در اين صورت بازدهى عالى و چشمگير خواهد بود.(433)

تدبير محقق قمى در تعيين اعلم و مرجع تقليد
در جلد سوم ماضى النجف صفحه 200 گويد: پس از فوت شيخ جعفر كبير با آنكه در شاگردان او و علامه بحرالعلوم فضلاى نامدار وجود داشت معذالك مردم در تعيين اعلم مردد بودند تا آنكه محقق قمى براى زيارت عتبات عاليات آمد، مردم روزى اجتماع كرده و از او خواستار تعيين اعلم شدند. محقق قمى فرمود: مسائل چندى نوشته و جواب آنها را از چند نفرى كه در نظرم صلاحيت اين مقام را دارند مى خواهم و شيخ موسى نيز يكى از آنان است .
اين چند نفر جواب مسائل را نوشتند، محقق قمى امر كرد تا مردم در صحن مطهر گرد آيند، سپس بر منبر رفت و فرمود در اين محضرو محل شريف شهادت مى دهم كه مرجع عام و حجت خدا بر شما شيخ موسى فرزند شيخ جعفر است زيرا او در علم از همه برتر است .
پس از فوت شريف العلما طلاب و اهل فضل از كربلا به نجف مهاجرت كردند و همگى در محضر شيخ موسى حاضر شدند و جميع علما هم از او اطاعت كردند و از اين جهت به سلطان العلما نيز ناميده مى شود.(434)

نظر آيت الله بروجردى در معرفى فقه شيعه
حجت الاسلام و المسلمين آقاى واعظ زاده خراسانى فرموده است : آيت الله بروجردى به اين نتيجه رسيده بودند كه ما در زمينه فقه ماءخذ قوى داريم و بايد آن ها را به اهل سنت بشناسانيم فقه ما اصلى دارد و ماءخذى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و آن حديث ثقلين است :
((انى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا: كتاب الله و عترتى و آنهالن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض .))
من دو شى ء گرانبها در ميان شما مى گذارم كه تا وقتى به آن دو تسمك جوئيد، هيچگاه پس از من گمراه نمى شويد و آن دو كتاب الله و خاندان منند كه تا روز قيامت از يكديگر جدا نشوند و در حوض كوثر بر من وارد شوند.
مرحوم بروجردى روى اين حديث خيلى تكيه مى كرد شايد ماهى يكبار به مناسبتى اين حديث را در درس مطرح مى كرد... و مى فرمود: آنچه كه امروز به حال مسلمانان مفيد است ، اين است كه بدانند احكام ومعارف اسلامى را بايد از چه ماءخذى بگيرند.
و اين روش ، روش مرحوم سيد شرف الدين هم بود. ايشان از همين راه وارد شده بود. شما المراجعات را بنگريد مى بينيد مباحثى كه بين مرحوم سيد شرف الدين و شيخ از هر وقت ((شيخ سليم بشرى )) رد و بدل شده ابتدا در همين مقولات است . شيخ الازهر مى پرسد:
(ماءخذ شما در فقه چيست ؟) مرحوم سيد شرف الدين پاسخ مى دهد، ماءخذ ما كتاب و سنت از طريق روايات اهل بيت .
شيخ ازهر مى پرسد: دليل شما چيست ؟ كه بايد سنت از طريق اهل بيت اخذ شود؟ سيد پاسخ مى دهد: دليل ما حديث ثقلين است .
و مفصل درباره حديث ثقلين بحث مى كند و ثابت مى كند كه فقه شيعه مستند است .
گويا از مرحوم بروجردى شنيدم كه از قول شيخ محمد تقى قمى نقل مى كردند: شيخ الازهر عبدالمجيد سليم ، در جلسه اى گفته است :
((فقه شيعه از صاحب شريعت مستند دارد، ولى فقه اهل سنت ندارد.)) در همين ارتباط نقل مى كردند كه مرحوم بروجردى كتاب ((مبسوط)) شيخ طوسى را، به عنوان هديه براى شيخ عبدالمجيد سليم ، رئيس وقت الازهر فرستاده بود اين كتاب در او آنچان اثر گذاشته بود كه در اواخر عمرش ‍ گفته بود ((چه آن موقعى كه مفتى سرزمين مصر بودم و چه بعد كه عضو لجنه افتاء الازهر بودم ، هرگاه مى خواستم به كميسيون فتوى بروم براى نظر دادن در مساءله اى حتما قبل از رفتن كتاب مبسوط را مطالعه مى كردم )).(435)

دو نامه از دو عالم و مرجع اهل سنت
ترجمه دو نامه تاريخى كه از دو شخصيت بزرگ عالم تسنن به مرحوم آيت الله بروجردى است و هر يك به جاى خود بسيار پرارزش است :
نامه اول از رئيس فقيد دانشگاه الازهر استاد شيخ عبدالمجيد سليم است كه در مجله رساله الاسلام (شماره 2 سال 218 درج شده است ).
و نامه دوم آخرين نامه استاد بزرگ شيخ محمود شلتوت است كه رونوشت آن توسط مرحوم محمد تقى قمى ، دبير كل دارالتقريب ، به دست بعضى از برادران رسيده است .
مجله رساله الاسلام تحت عنوان ((بين شيخى السنه و الشيعه )) ((رابطه دو پيشواى سنى و شيعه )) مى نويسد: چون استاد جليل دبير كل دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه از ايران به قاهره برگشت ، پيامى از حضرت مستطاب آقاى حاج آقا حسين بروجردى براى استاد بزرگ شيخ عبدالمجيد سليم ، رئيس دانشگاه الازهرا داشت كه استاد شيخ عبدالمجيد سليم در جواب آن پاسخ كتبى ذيل را فرستاد:
بسم الله الرحمن الرحيم خدمت حضرت آيت الله السيد الجليل حاج آقا حسين بروجردى حفظه الله سلام عليكم و رحمته .
اما بعد استاد محترم حضرت شيخ محمد تقى قمى دبير كل دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه پيام شفاهى آن جناب را كه دستور داده بوديد به من برسانند ابلاغ نمودند. شما اظهار لطف نموده و به ايشان از تقدير و تشكر خود، درباره كوششهائى كه ما و جماعت تقريب بين المذاهب تقريب بين المذاهب اسلامى در راه خدمت به اسلام و مسلمين مى كنيم و از تاثير اين كوششها در راه وحدت كلمه مسلمين و ايجاد تفاهم بيشتر و هماهنگى بهتر و اصلاح فسادى كه مغرضين به وجود آورده اند سخن گفته ايد. خدا مى داند كه اين امر، بهترين و عزيزترين آرزوهاى من در زندگى است و تا زنده ام به خاطر آن و در راه آن كار مى كنم و از خداى بزرگ مسالت دارم كه به اين آرزوها جامه عمل بپوشاند و كسانى را كه در راه آن مى كوشند تاييد فرمايد. از اعتماد و وثوق حضرت عالى نسبت به شخص من و از اين عطف توجه به كوششهائى من تشكر مى كنم ، من با آنچه كه از شما مى دانم و سراغ دارم همكارى شما را در اين جهاد بزرگ خدائى بسيار بزرگ مى شمارم زيرا كه شما با علم و دانش و مقام و نفوذى كه در ايران و غير ايران داريد، هميشه در راه اصلاح امر ملت اسلام كار مى كنيد، فكر تقريب بين مذاهب اسلامى از توجه و عنايت شما بسيرا بهره مند بوده و از كمكها و مساعدتهاى پر ارزش شما در مناسبات مختلف برخوردار بوده است زيرا همان طور كه از امثال جنابعالى انتظار مى رود، با علم و تقوا و بصيرتى كه داريد ارزش و اهميت بزرگداشت مقام مسلمين و تقويت شوكت و عظمت آنان و رساندن آنان را به مقام شامخ و لايتى كه بايست بدان برسند به خوبى درك كرده ايد ((وللّه العزه و لرسوله و للمومنين )) آقاى بزرگوار، دانشمندان و علما كه پرچمداران رسالت اسلامى هستند و به شهادت قرآن با خدا و فرشتگان قيام به عدالت دارند و وظيفه خطير و مهمى به عهده گرفته اند لازم است كه در تبليغ اين رسالت جهانى با همديگر همكارى كنند و با همه دورى راهها و اختلاف ملتها در اوضاع اسلامى تبادل نظر نمايند.
روزگار بر مسلمين گذشت كه در آن مورد هدف بسيارى از دسيسه هاى فكرى بودند كه مى خواستند به آن وسيله آنان را از حق و حقيقت دور ساخته و به سوى باطل بكشانند و از دعوت به سوى خدا و جهاد در راه او بازدارند و مشغول به خود كنند و آنان را طورى با اختلافات و جدالها از هم دور نمايند كه به كلى نابود شوند و از بين بروند هنوز هم آثار اين دسيسه ها بصيرتها و عقلها را تاريك ساخته و قلبها و دلها را به خود مشغول نموده و در ميان بسيارى از مردم رسوخ دارد و آنان را از فهم صحيح حقيقت دين و درك اسرار و حقايق آن و قربانى دادن در راه اعتلاى نام آن باز مى دارد پس ‍ اولين وظيفه اى كه به عهده ما علماى اسلامى است ، خواه شيعه باشيم يا سنى ، اين است كه : از اذهان و افكار مردم ، اين مطلب را پاك كنيم و حقايق ارج دار و روشن اسلام و اصول محكم و شريعت سهل و ساده آن را طورى نشر دهيم كه مردم را با حقيقت هدايت خداوند بيدار و بينا سازد و آنان را با قدرت و جمال دل آرائى كه دارد در برگيرد. آنان را طورى تربيت كند كه از روى فهم و محبت و علاقه پذيراى اسلام باشند نه از روى تقليد و وراثت زيرا هر كس كه حق را بفهمد آن را دوست دارد و كسى كه آن را دوست داشت ايمان مى آورد، ايمانى كه با وجود آن فداكارى و از خود گذشتگى آسان مى شود و هيچيك از زرق و برقهاى دنياى مادى و فانى مانع راه آن نمى تواند بشود.
ديگر اينكه اخيرا از فوت عالم جليل مرحوم سيد محسن امين عاملى با خبر شدم . من وقتى از علم و اخلاص و جهاد او در راه دين و ملت مطالبى شنيدم ، از خبر وفات آن مرحوم سخت متاسف شدم ، اكنون خالص ترين تسليتهاى خود را به حضور جنابعالى و به همه برادران شيعه اماميه اعلام مى دارم و از خداى بزرگ مى خواهم كه فقيد محترم را غريق رحمت نمايد و به شما در اين مصيبت اجر و ثواب صابرين را عطا فرمايد و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته جمادى الثانى 1731 عبدالمجيد سليم شيخ الجامع الازهر - قاهره .
نامه دوم از شيخ شلتوت شيخ جامع ا لازهر دفتر رئيس دانشگاه الازهر:
بسم الله الرحمن الرحيم : آقاى بزرگوار برادر ارجمند، امام بروجردى - قم - ايران ، سلام عليكم و رحمه الله . اما بعد قبل از همه چيز سلامتى گرانبهاى آن برادر ارجمند جويا بوده و دعا مى كنم كه آن بزرگوار، هميشه مصدر و منبع بركات براى مسلمين و وحدت كلمه آنان باشد خداوند عمر شما را طولانى كند و پيروزى و موفقيت را نصيب شما گرداند، فرصتى كه بامسافرت برادر علامه و مكرم من استاد قمى ايده الله فى جهاده المشكور پيش آمده مغتنم مى شمارم تا نامه اى به ساحت آن جناب نوشته و از كوششهاى شما تقدير كنم و از خداى بزرگ و توانا خواستارم كه آنچه را كه براى خير و اصلاح مسليمن آرزو مى كنيد تحقق بخشد و شما را در كوششها و زحمات اصلاح طلبانه ، در راه جمع كلمه مسلمين و ايجاد الفت و محبت بين قلوب آنان بيش از بيش موفق فرمايد.
من به شما مژده مى دهم كه گامها و قدمهاى ما در راه تقريب اين گامها و قدمهائى كه يقين دارم شما با تمام قوا آن را تاييد مى فرمائيد و به آن بزرگترين توجه و اهتمام و عنايت را مبذول مى داريد به خواست و لطف خداوند و در سايه دعاى خير شما كه بدرقه راه ما است در راه پيشرفت و موفقيت آميزى پيش مى رود. گروه برگزيده اى از رجال الازهر و برادرانى كه در تقريب صميمانه جهاد كرده اند، از روى ايمان و يقين ما را كمك و يارى مى كنند و به آنچه كه براى دين و رسالت ارجدار جهانى و انسانى كه بدان گردن نهاده اند، بر آنان واجب شده قيام و اقدام مى كنند. من اميدوارم كه برادر عزيز، جناب استاد قمى ، به زودى پيش ما برگردد تا انشاء اله از اخبار مسرت بخش شما خوشوقت شويم و از نطريات عالى و محكم شما در برآورده شدن آرزوها و آرمانهاى مشترك خود مطلع گرديم . من بسيارى از مسائل را براى ايشان توضيح دادم تا به تفصيل خدمت شما عرض كنند. ((و الله المسئول ان يجمع بيننا فى رضاه - و ان يديم ربط قلوبنا للعمل فى سبيله انه سميع الدعا لطيف لما يشاء)) و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته 24 ذيقعده الحرام 1379 ه‍شيخ الاسلام الازهر - محمود شلتوت - قاهره . (436)

هوشدار آيت الله بروجردى به آيت الله خوانسارى درباره فدائيان اسلام
روزى فدائيان اسلام براى اعزام نيرو به فلسطين و دفاع از فلسطينيان دفترى در مدرسه دار الشفاء قم گشوده بودند و تبليغ مى كردند كه طلاب و افراد ديگر ثبت نام كنند. آيت الله حاج سيد محمد تقى خوانسارى هم با دادن اعلانيه از اين كار طرفدارى كرده بودند روزى آيت الله بروجردى با آيت الله صدر و آيت الله خوانسارى جلسه اى تشكيل داده بودند كه گزارش جلسه را آيت الله صدر براى من ((آيت الله سلطانى )) نقل كردند، آيت الله صدر فرمودند: من تصور نمى كردم آيت الله بروجردى اين همه منطيق (سخنور) باشد تمام راههاى توجيه را بر آقاى خوانسارى بسته بود. به ايشان گفت : اگر دولت موافقت نكند (كه نم كند) شما حتى يك نفر هم نمى توانيد به فلسطين اعزام كنيد مگر قاچاق برويد. با تبليغات علنى كه اكنون به راه افتاده كارى پيش نمى رود و شخصى مثل شما نبايد به كارى كه عاقبت آن روشن نيست و ثمره اى ندارد اقدام كند. (437)

آيت الله بروجردى زمينه ساز انقلاب اسلامى در ايران
جناب حجت الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى رئيس جمهور محترم ايران درباره نقش آيت الله بروجردى در پى ريزى انقلاب مى گويد:
بعد از حفقان شديد رضاخان قزاق و قلع و قمع كردن روحانيت و ممنوع كردن لباس روحانيت و بستن مدرسه ها و حسينيه ها و مساجد در ابتداى حكومت محمد رضا پهلوى كه ضعيف بود و نمى توانست آن سياست را تعقيب بكند يكى از كارهاى بسيار مهم و با ارزش شيعه كه مرحوم آيت الله العظمى بروجردى سهم عظيمى در اين كار دارند تشكيل و توسعه حوزه هاى دينى بود.
در ده سال بين 1330 تا 1340 كه روحانيت تا حدودى خاموش است ، حوزه علميه قم كارى كرد كه شبيه كارى كه امام صادق - عليه السلام - كرد. هزارها طلبه پرشور متدين ، با مطالعه و آشناى به مسائل روز تربيت شدند و اينها ذخيره انقلاب شدند و اگر اينها نبودند محال بود در ايران بشود رژيم پهلوى را شكست ، البته با معجزه چرا، اما اينها با مراحل طبيعى كردند هزارها طلبه كه سالى چند بار مى رفتند تا اعماق روستاها و معرفت و انقلاب مى بردند و بر ميگشتند به حوزه و از آنجا احساس و درك و نياز مردم را و واقعيت جامعه را به حوزه منتقل مى كردند. (438)

نقش مرحوم آيت الله العظمى بروجردى (ره ) در ترويج مدارس دخترانه
داستان نقش مرحوم آيت الله العظمى بروجردى در ترويج مدارس ‍ دخترانه را به نقل از شماره بهار 1370 مجله فرهنگ ، نشريه ((موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى )) از خاطرات مرحوم دكتر محمد حسين مشايخ فريدنى بخوانيد و به روشن بينى آن مرد بزرگ پى ببريد. نوشته است :
در سال 1324 وقتى ملك الشعرء بهار وزير فرهنگ شد، مرا به سمت بازرس و سرپرست فرهنگ و اوقات قم و كاشان و ساوه و محلات و گلپايگان به قم فرستاد. در آن ايام آيت الله العظمى مرحوم حاج آقا حسين بروجردى تازه به قم رفته بودند. ايشان بعد از رحلت ((آيت الله سيد ابو الحسن اصفهانى ))، از سوى شيعيان جهان به سمت مرجعيت على الاطلاق انتخاب شده بودند.
بعضى از مردم ساده دل به تصور اين كه وقتى مرجع تقليد در قم اقامت گزيند، مدارس دخترانه را بايد تعطيل كرد، با جنجال تنها دبيرستان دخترانه قم را كه در جوار منزل مرحوم بروجردى بود، بسته بودند. اين خبر كه به شهرستانهاى مجاور رسيده بود به تصور اينكه اين حركت به فتوا و اشارت مرجع تقليد صورت گرفته است ، شروع به بستن مدارس دخترانه و اهانت به عمارت مدرسه و معلمه ها كردند از همين رو عازم قم شدم و نزديك غروب رسيدم و بعد از زيارت و نماز به همراه مرحوم سيد ابوالفضل توليت رحمت الله عليه ، به محضر آيت الله شرفياب شدم آيت الله وقتى اسم خانوادگى مرا شنيد سخنان ملاطفت آميزى درباره پدر و نياكان بنده فرمودند كه بسيار موجب دلگرمى گرديد. بعد مساءله بستن مدارس دخترانه را عنوان نمودم و عرض كردم شايع شده است اين اقدام به اشارت جنابعالى صورت گرفته است . اگر چنين است بفرمائيد تا اوامر عالى به صورتى مطمئن و محتشم كه موجب هتك حرمت و نواميس مردم نباشد و از سوى دولت اجرا شود وگرنه هر نظرى داريد ابلاغ فرمائيد. مرحوم آيت الله وقتى اين گزارش را شنيدند، سخت ناراحت شدند و فرمودند مگر من طلبه مى توانم فتوا به حرمت تحصيل علم بدهم . چه كسى اين حرفها را بر من مى بندد؟ نه . مدرسه ها را باز كنيد درس نباسد تعطيل شود. به نظر بنده اين روشن بينى آن مرجع عاليقدر جهان تشيع سبب رواج علم و دانش بين دختران گرديد و سبب پيدايش اين همه دانش آموخته از بين نسوان از پزشك و پرستار و معلم و كارمند و ساير مشاغل گرديد، تا بدان پايه كه در آغاز سال تحصيلى جديد 5/17 ميليون نفر دانش آموز كه حدود نيمى از آن از دختران هستند، راهى مدرسه ها مى شوند در پايان لازم است ذكر چيزى از خانم مشكوه اولين مدير مدرسه دخترانه قم از قول همسرم كه در همان سالها در قم به مدرسه مى رفت بكنم . مى گفت آن بانوى دانشمند به مسائل دينى و نظافت و بهداشت دختران اهميت فوق العاده مى داد و مرا كه تازه به سبب ماموريت پدرم عازم قم شده بودم ، مامور كرده بود كه هر صبحگاه در آغاز درس در صحن مدرسه براى عموم قرآن بخوانم و گهگاه مرا مامور مى كرد كه با دو مداد موهاى سر دختران كه ظن مى رفت نظافت را رعايت نمى كنند بررسى كنم و اگر به موردى برخورد مى كردم و اطلاع مى دادم آنان را تنبيه مى كرد و مى گفت بايد اينگونه دختران را به نظافت عادت داد و مسائلى را به ايشان آموخت . اين مقال را براى تيمن و تبرك به شعرى منسوب به حضرت على (ع ) كه در مقوله بحث ماست به پايان مى برم :
ادبوا اولادكم بغير آدابكم
لانهم خلقوا الزمان غير زمنكم
دكتر محمد مهدى موحدى

بخاطر حل دو اشكال ادبى خرج سفر كربلا را از آقاى بروجردى گرفت
مرحوم حاج شيخ على اكبر نحوى (تبريزى ) كه در ادبيات در حوزه ها نظير نداشت در قم به درس آقاى بروجردى مى رفت . روزى آقاى بروجردى عبارتى مى خواند و آقا شيخ على اكبر اشكال مى كند آقاى بروجردى جواب مى دهند: اينكه من خواندم غلط مشهور است و غلط مشهور صحيحتر و فصيحتر از صحيح غير مشهور است .
روزى مرحوم امام خمينى و آقا ميرزا عبدالله مجتهدى اقا شيخ على اكبر را به منزل آيت الله بروجردى مى برند و مى گويند كه آقاى بروجردى بداند كه او كيست از او تعريف كرده بودند كه در ادبيات چنين و چنان است . آقاى بروجردى پاسخ مى دهند: من در ادبيات دو اشكال لا ينحل دارم كه در نجف و در جاهاى ديگر ادبا نتوانسته اند حل كنند آن دو اشكال را ايشان حل كنند.
ظاهرا امام گفته بودند: اگر حل كردند شما چكار مى كنيد؟ فرموده بودند: جايزه مى دهم و قرار شده بود مخارج سفر كربلا را به او بدهند.
اشكال اول در آخر سيوطى باب اماله (اماله حرفى بحرفى كه يازده شرط دارد) و راجع به بعضى از شروط آن است
تا آقاى بروجردى اشاره به جاى اشكال مى كند شيخ مى گويد: اجازه بفرمائيد تا بگويم اشكالتان اين است و جوابش را نيز مى گويد. آقا تعجب كردند و خيلى او را تحسين كردند.
اشكال دوم هم در يكى از اشعار امرء القيس است كه تا آقا شعر را خواندند شيخ گفت : اشكال اين است و جوابش چنين است ، مرحوم آقاى بروجردى خرج سفر كربلا را به او داد و حتى خرج سوقاتى را هم تقبل فرمودند و فرمودند: من مانند تو را در ادبيات نديده ام (439)