مردان علم در ميدان عمل (جلد پنجم )

سيد نعمت الله حسينى

- ۸ -


خاطرات آقاى محتشمى در مبارزه با طاغوتيان
در خاطرات حجت الاسلام سيد على اكبر محتشمى چنين مى خوانيم ...در قضيه رفراندم و لوايح ششگانه از سوى مراجع اعلاميه هائى پخش شد امام هم اعلاميه داده بودند. اولين اعلاميه مرحوم خوانسارى اين بود كه : (حلال محمد حلال الى يوم القيامه و حرامه حرام الى يوم القيامه ) و اين تنها اعلاميه داغ ايشان بود كه باهث شد حيلى ها دلگرم شوند بخصوص در بازار تهران جنب و جوشى به راه افتاده بود و در سطخ بسيار وسيعى چاپ و منتشر شد، بهمن سال 41 بود آن اعلاميه پس ‍ از چاپ در اختيار افراد قرار گرفت ، يكشب حدود ساعت يازده بود كه من به اتفاق برادر كوچكترم اعلاميه هاى امام و تراكتهاى مختلف را در بخش ‍ جنوبى تهران توزيع مى كرديم و به در و ديوار مى چسبانديم سر چهارراه مولوى كه رسيديم ديديم پاسبانى از آن طرف خيابان آمد و برادرم را گرفت . من خيلى ناراحت شدم بلافاصله اعلاميه ها را در گوشه اى مخفى كردم و دنبالشان براه افتادم ، برادرم را به كلانترى 6 بردند روبروى كلانترى يك بقالى بود كه تلفن داشت ، دوستان مبارز شماره تلفن يك سرهنگى را داده بودند كه اگر يك وقت مسئله اى پيش آمد مى تواند كارى كند. من آمدم به بقال گفتم : مى خواهم تلفن كنم گفت : اشككال ندارد انا من هرچه آن شماره را گرفتم كسى جواب نداد بقال كه متوجه نگرانى من شده بود پرسيد: چرا نارحتى ؟ گفتم : قضيه از اين قرار است برادرم را گرفته اند و به كلانترى برده اند مى خواستم به اين سرهنگ تلفن كنم كه كارى كند.
بقال گفت : اتفاقا من با رئيس كلانترى رفيق هستم بيا برويم تا من سفارش ‍ كنم . از روى سادگى گفتم : خوب برويم وقتى آمديم و به كلانترى رسيديم همان پاسبان گفت : بيا دوميش را گرفتيم ، و خلاصه مرا گرفتند به داخل كلانترى بردند بازجوئى شروع و سپس شكنجه و اذيت و آزار كردند كه اين اعلاميه ها را از كجا آورده ايد، خلاصه تا صبح ما را نگهداشتند پاسخ ما همين بود كه مى گفتيم : توى خيابان مى رفتيم يك نفر صد تومان به ما داد و گفت : برويد اين اعلاميه ها را پخش كنيد و ما اصلا نمى دانيم كه اينها چى هستند. بالاخره از ما عكسى گرفتند و پس از گرفتن التزام آزادمان كردند. (305)

برخورد آيت الله شهيد حاج آقا مصطفى خمينى با مامور دادگاه
در حوادث سال چهل و دو يك روز مامورى از دادگاه قم مى خوناست احضاريه اى به حضور امام خمينى (قدس سره ) بياورد كه مثلا امام را به دادگاه احضار گرداند آيت الله شهيد حاج آقا مصطفى به مامور گفتند كه : امام اين احضاريه را نمى پذيرد.
مامور گفت : فقط اين اعلاميه به رويت ايشان برسد كافى است وى پاسخ داده بود كه من نمى گذارم اين اعلاميه به رويت ايشان برسد و شما مى توانيد به مقامات مافوق خود گزارش كنيد كه من از ابلاغ احضاريه جلوگيرى كرده ام . ايشان شجاعت و استقامت را از پدر بزرگوارش به ارث برده بود. (306)

سنگربندى و تير اندازى امام در جوانى
امام عليه الرحمه فرمود: ما در خمين كه بوديم سنگر بندى مى كرديم و من تفنگ داشتم منتها من بچه بودم در سن شانزده يا هفده ساله تفنگ دستمان بود و ياد مى گرفتيم من بلدم الان تفنگ بيندازم اخوى من بزرگتر از من بود ايشان هم تفنگ انداز است منتهى حالا پير شده است . ما سنگر مى رفتيم و با آن اشرارى كه بودند و حمله مى كردند، حرج و مرج بود، دولت مركزى قدرت نداشت و مردم با آن اشرار مبارزه مى كردند و تفنگ دست گرفتند ما هم جزء مردم بوديم كه تا حدى كه مى توانستيم حركت بكنيم اميدواريم كه اين ملت ما همه تفنگدار و جنگجو باشند. (307)

پيشنهاد امام خمينى به مراجع تقليد درباره خطر مقدس نماها
حضرت امام خمينى (قدس سره ) فرمودند: روزى مرحوم آقاى بروجردى ، مرحوم آقاى حجت ، مرحوم آقاى صدر، مرحوم آقاى خوانسارى رضوان الله تعالى عليهم براى مذاكره در يك امر سياسى در منزل ما جمع شده بودند، به آنان عرض كردم كه : شما قبل از هركار تكليف اين مقدس نماها را روشن كنيد، باوجود آنها مثل اين است كه دشمن به شما حمله كرده است و يك نفر هم محكم دستهاى شما را گرفته باشد اينهائى كه اسمشان مقدس است نه مقدس واقعى و متوجه مفاسد و مصالح نيستند، دستهاى شما را بسته اند و اگر بخواهيد كارى انجام بدهيد، حكومتى را بگيريد، مجلسى را قبضه كنيد كه نگذاريد اين مفاسد واقع شود آنها شما را در جامعه ضايع مى كنند شما بايد قبل از هر چيز فكرى براى آنها بكنيد (308)

امام و پديده اى به نام ترس
دكتر پور مقدس دكتر مخصوص امام امت در خاطرات خود گفته است : ساعت 30/11 بود كه در دفتر با جناب آقاى صانعى نشسته بوديم كه ناگهان تلفنى زده شد مبنى بر اينكه حضرت آيت الله خامنه اى را ترور كرده اند اين مسئله باعث ايجاد اضطراب و نگرانى در همه افراد شد، اين خبر بايستى به اطلاع امام مى رسيد در اين فكر شديم كه چگونه امام را از اين حادثه آگاه كنيم كه كمترين تاثير سوئى برجسم و روح امام نداشته باشد من به فكرم رسيد كه يك قرص آرام بخشى را در چاى حل كنيم و ايشان ميل نمايند و پس از يكساعت كه اثر دارو ظاهر شد خبر را بطور ملايم به ايشان بگوئيم آقاى صانعى در اين خصوص استخاره كردند ولى استخاره بد آمد بنابراين تصميم گرفتند خودشان خدمت امام بروند و خبر را به امام بگويند وقتى برگشتند فرمودند: وقتى من خدمت امام رسيدم و خودم زياد مضطرب بودم و نمى دانستم چگونه خبر را به امام منتقل كنم ، امام سرسجاده نشسته بودند قبل از اينكه من لب به سخن بگشايم حضرت امام فرمودند: (آقاى خامنه اى را ترور كرده اند؟) وقتى فهميدم ايشان قضيه را فهميده اند من خيلى آرام گرفتم حالا از كجا امام خبر دار شده اند با اينكه هيچكس قبل از آقاى صانعى خدمتشان نرفته بود گويا به ايشان الهام شده بود در حقيقت آقاى صانعى رفته بود به امام خبر دهد، امام به ايشان خبر ترور را داد و به ايشان آرامش دادند.
و نيز دكتر پور مقدس گفته است : امام در جلسات خصوصيشان گفته بودند: ((من اصلا به چيزى مثل پديده ترس خو نگرفته ام و نمى دانم ترس ‍ چيست )) و ما از نظر پزشكى قضيه را در ايشان لمس كرديم كه اصلا ترس ‍ در تن ايشان وجود نداشت چرا كه از نظر فيزيولوژى و پزشكى كسى كه بترسد ماده اى در بدنش ترشح مى شود به نام (آدرنالين ) و اين ماده در ضمن ترسيدن مسئول تظاهرات ترس است يعنى ماده باعث افزايش تعداد ضربان قلب و سفيد شدن رنگ انسان مى شود و بدن به لرزش و ارتعاش ‍ مى آيد فشار خون بالا مى رود. و ما كه دقيقا در مدت هشت نه سال نبض و فشار خون امام در كنترلمان بود و دقيقه به دقيقه به تعداد ضربان قلبشان در اين اواخر آگاهى داشتم و در اين مدت ناملايمات زيادى رخ داده بود كه حداقل ضربان قلب را بايد بالا مى برد، هرگز نديديم ضربان قلب امام در برابر سيل حوادث و مشكلات بالا رود. در جريان بمباران و موشك باران تهران كه هر كسى دچار اضطراب مى شد مادر همان حال و در همان لحظات روى (تله مانيتور) مى ديديم كه ضربان قلب امام افزايش پيدا نمى كند و يا مى رفتيم فشار خون امام را مى گرفتيم و مى ديديم هيچ تفاوتى با قبل ندارد و اين نشان مى دهد كه واقعا امام هرگز از چيزى نمى ترسيد و ما اينطور استنباط مى كنيم كه در اثر رياضت و خود سازى روح و بدن خود را مهار كرده بودند...
با اين حال ، ما كه دركنار امام بوديم شبها شاهد تضرع و گريه هاى امام در برابر خدا بوديم حتى آن شب كه ايشان را به بيمارستان منتقل كردند همچنان از خواب بيدار شده و به نماز شب پرداختند كه فيلم نماز شبشان از طريق دوربين مخفى در معرض ديد همگان قرار گرفت ولى يك قطعه از فيلم را بنابر حسب مصلحت حذف كردند و آن وقتى بود كه ساعت گريه و زارى امام در پيشگاه حضرت ذوالجلال رسيده بود و من اميدوارم كه اين قسمت از فيلم را هم براى مردم عزيزمان پخش كنند كه متوجه شوند كه آن امام بزرگوارى كه پديده اى به نام ترس در سراسر وجودشان نبود و در برابر جهان استكبارى يكه و تنها مى ايستادند و از هيچكس وحشتى نمى كرد، در سحرگاهان كه در برابر خداوند قرار گرفت چنان لرزه بر اندام مباركشان ظاهر مى شد و اشك مى ريخت و با صدا گريه مى كرد. (309)

امام و آرامش خاطر در حوادث
در يكى از نيمه شبها خبر آوردند كه قرار است كودتائى صورت گيرد حضرت حجه الاسلام و المسلمين حاج احمد آقا شتابان خدمت امام رسيدند امام به اداى نماز شب مشغول بودند مدتى طولانى به انتظار ايستادند اما امام غرق در راز و نياز با خداوند بودند وقتى حاج احمد آقا موضوع را به اطلاع امام رسانيد ايشان با همان متانت و آرامشى كه همواره داشتند اشاره كردند و آرام فرمودند: (مسئله اى نيست ، شما برويد و خيالتان آسوده باشد...)

قاطعيت امام در عزل بنى صدر
حجه الاسلام آشتيانى گويد: روزى چند نفر از ائمه جمعه شهرستان ها خدمت امام رسيدند، اين عده پس از بازگشت از محضر امام خوشحال به نظر مى رسيدند كنجكاوانه پرسيدم چه شده كه خوشحاليد؟ گفتند: حضرت امام فرمودند: چنانچه حجت شرعى تنام شده باشد درنگ نخواهم كرد و بدانيد كه خلع بنى صدر لحضه اى بطول يك دقيقه بيش نخواهد بود.
حضرت امام خطاب به آنان فرموده بودند: شما خيال نكنيد كه من از هياهو و جنجال مى ترسم ، اگر تمام اين جمعيتى كه در حسينيه حاضر مى شوند و فرياد برمى آورند درود برخمينى اگر زمانى خلاف آن را بگويند، براى من هيچ تفاوتى ندارد. من ذره اى به هوچيگريها وقعى نخواهم گذاشت من تنها به تكليف شرعى ام مى پردازم همين و بس .

آرامش امام در شهادت فرزندش حاج آقا مصطفى
و نيز حاج آقا نقل كرده اند زمانى كه حاج آقا مصطفى شهيد شدند امام پس از شنيدن اين خبر استوار و بردبار تنها به گوشه اى رفته مشغول تلاوت قرآن شدند و بقيه اعضاء خانواده را تسلى داده و امر به صبر مى كردند خانواده امام قصد داشتند از طريق تلفن منزل رهبر انقلاب با تهران تماس ‍ بگيرند لكن امام حتى در اين موقعيت گفتند: تلفن بيت از اموال بيت المال است و خواست شما براى استفاده از آن امرى شخصى است بنابراين تماس با آن جايز نمى باشد(310)

دستور العمل امام خمينى به وعاظ در مبارزه با طاغوت
حجه الاسلام آقاى رحيميان مى گويد: چهار نفر از وعاظ سرشناس ‍ اصفهان به عتبات مشرف شده بودند از ترس ساواك در بازگشت به ايران نمى خواستند امام را در ملا عام مباقات كنند از حقير خواستند كه يك ملاقات خصوصى را با امام در منزل ترتيب بدهم توسط مرحوم شهيد حاج آقا مصطفى وقت ملاقات گرفتم و آقايان را به محضر امام بردم حضرت امام براى آنها سخنانى به اين مضمون بيان كردند: طبيعت اينها - شاه و ايادى او مثل سگ درنده است اگر در مقابل سگ درنده بايستيد و دست به روى آن بلند كنيد جا مى خورد و اگر تهاجم كرديد پا به فرار مى گذارد. ولى اگر در مقابل او جاخالى كرده و فرار نموديد و خودتان را باختيد و حالت عقب نشينى به خود گرفتيد به طرف شما هجوم مى آورد و تا پاى شما را نگيرد و شما را از پاى درنياورد رهايتان نمى كند.
اينها اول از شما مى خواهند كه مطالب كذا را نگوئيد اگر تسليم شديد مى خواهند كه درباره فلان مسئله هم حرف نزنيد اگر عمل كرديد به شما مى گويند: به فلان كس دعا كنيد و بعد تاييد لوائح كذا را از شما مى خواهند و عاقبت هم از شما دست برنمى دارند و از شما مى خواهند كه در خدمت ساواك قرار بگيريد. بالاخره ما بايد يك جائى جلو آنها بايستيم و چه بهتر كه اين كار را در همان قدم اول بكنيم كه در اين صورت آنها وادار به عقب نشينى خواهند شد و حتما موفق خواهيد شد (311)

داستان كودتاى نوژه و آرامش خاطر امام
حجه الاسلام آقاى شيخ على اكبر آشتيانى گفته است : خاطره ديگرى كه مربوط به كودتاى آمريكائى نوژه است كه توسط برخى از عمال آمريكا طرح ريزى شده بود و هدف سقوط نظام جمهورى بود و در نظر داشت با كمك چند نفر از افسران وابسته به نظام سرنگون شده ستمشاهى با تصرف مكانهاى حساس و بمباران محل اقامت امام و مسئولين بلند پايه توطئه شوم را اجرا كنند...
يكى از خود فروختگان موضوع را به اطلاع مادرش رساند، مادر او را موعظه كرد و گفت : اين نظام نظامى حق است حكومت اسلامى است و در راس آن يك مرجع تقليد كه نايب امام زمان عليه السلام است قرار دارد و خداوند اطاعت او را واجب كرده و هر اقدامى بر عليه اين نظام مخالفت با اسلام است .
سخنان مادر موثر افتاد و وى جريان را با آيت الله خامنه اى در ميان گذاشت آيت الله خامنه اى بلافاصله به همراه كسى خدمت امام رفته و جريان را به اطلاع امام رساند. و از امام خواستند كه محل اقامت خود را ترك كند امام قبول نكرده فرمود: من در همين جا هستم شما برويد صداو سيما را محافظت كنيد كه اگر حادثه اى افتاد من از آن طريق به ملت پيام بدهم . آرامش امام تسلى خاطر همگان را فراهم ساخت . و ما ديديم كه اين توطئه زود نقش بر آب شد. (312)

امام خمينى مردى كه از قم قيام كرد و ياران قهرمان او
در بحار الانوار ج 60 ص 216 و سفينه البحار ج 2 ص 446 ماده قمم آمده است :
((قال موسى بن جعفر (ع ) رجل من اهل قم يدعو الناس الى الحق يجتمع معه قوم كزبر الحديد لا تزلهم الرياح العواصف و لا يملون من الحرب و لا يجبنون و على الله يتوكلون و العاقبه للمتقين ))
حضرت موسى بن جعفر - عليه السلام - فرمود: مردى از سرزمين قم به پاى خيزد و مردم را به حق فرا خواند و گروهى با او بپاى خيزند كه همچون قطعات آهن استوار باشند و گردبادهاى تند آنان را نلغزاند و از جنگ و نبرد با دشمن خسته نشده و ترس به خود راه ندهند و بر خداوند توكل كنند و پيروزى نهائى از آن تقوا پيشگان و پرهيزكاران است .
اى برادر و خواهر مسلمان در اين فرمايش حضرت موسى بن جعفر (ع ) خوب فكر كن ببين مصداق روشن و آشكار آن در زمان ما فرزند رشيد آن حضرت رهبر كبير انقلاب آيت الله مجاهد امام خمينى اعلى الله مقامه و ياران وفادار و امت قهرمان او هستند يا نه ؟ و اگر قبول دارى به عنوان نمونه و به اصطلاح مشت نمونه خروار به اين داستان جالب توجه كن .

كودكى از ياران امام خمينى در زير آوار
حجه الاسلام آقاى رحيميان گفته است يكى از آقايان در رابطه با موشكباران ها به مسجد سليمان سفر كرده بود در بازگشت و هنگام تشرف به خدمت امام خمينى ظاهرا از قول امام جمعه آنجا نقل كرد: در جريان اصابت موشك عراقى به مسجد سليمان كه عده اى شهيد و زخمى شدند بعد از ساعات متمادى كه هنوز با برداشتن آوارها در جستجوى كشته ها و زخميهاى احتمالى بودند در آخر كار، كودكى خردسال كه به شكلى فوق العاده بعد از اين مدت زنده مانده بود از زير آوار خارج گرديده هنگامى كه اين كودك خاك آلوده و زخمى سر از توده خاك برآورد و چشمش را به روشنائى زندگى باز كرد و انبوه جمعيت كمك رسان را ديد بدون مقدمه و قبل از هر سخنى با صداى بلند و رسا فرياد كشيد: ((جنگ جنگ تا پيروزى ، خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگه دار)) حضرت امام كه گزارش و داستان را به دقت گوش مى كردند و نگاهشان به گوينده بود وقتى مطلب به جمله اخير رسيد با آنكه صلابت چهره امام تاثرات درونى شان را در خود محو مى كرد اين بار گوئى ماجراى اين كودك معصوم چنان طوفانى در امام ايجاد كرد كه تاثرى شديد را در چهره ملكوتيش نمودار كرد و اشك از چشمان مباركشان حلقه زد و نگاهشان را پائين انداختند و چشمهايشان را به هم فشردند و....(313)

ايثارگرى و شهادت طلبى دو بانوى شهيد و شهيد داده
حجه الاسلام و المسلمين آقاى كروبى سرپرست حجاج در مقام تقدير و تشكر از ايثارگران ملت قهرمان ايران چنين گويد: مگر كسى مى تواند تقدير و تشكر كند از اين خانواده هاى محترمى كه آنقدر شهيد داده اند و باز هم در حرم الهى (مكه مكرمه ) مضروب و مجروح شده اند ولى هنگامى كه به ما مى رسيدند و ما از ديدارشان خجالت زده مى شديم نه تنها ما را تسلى مى دادند كه مى گفتند ما نمى توانيم بدنمان را به تو نشان دهيم كه بدنمان با ضربت باتون چقدر سياه شده است ولى همين قدر به شما مى گوئيم شما را به خدا سلام ما را به امام برسانيد و بگوديد ما تا آخرين نفس و آخرين قطره خونمان ايستاده ايم و هرگز عقل نشينى نخواهيم كرد، اين سخن بزرگ را يكى از مجسمه هاى ايثار و اخلاص كه دو فرزندش و دو دامادش در جبهه ها به شهادت رسيده بودند و شوهرش در فاجعه مكه به شهادت رسيده بود بر زبان جارى ساخت .
كدام قلم و بيان مى تواند از بانوى شهيد (شرافت خسروى ) تعريف و ستايش كند؟ اين خانم بزرگوار كه چهار فرزند دلبندش را به نامهاى (احمد، محمد، محمود، و محرم ) در جبهه هاى حق از دست داد و همسرش (شهيد ميرزا على فتح الله زاده ) نيز همگام با پاسداران عزيز انقالاب به افتخار شهادت نائل شد و دامادش نيز جانباز مى باشد با اين حال بقدرى روحيه قوى داشت كه پس از آن همه داغها كه ديده بود وقتى مجله شاهد طى مصاحبه اى از او سوال كرده بود: چه آرزوئى دارى ؟ پاسخ مى دهد مى خواهم به جبهه روم از او مى پرسند از كار كشاورزى خسته نمى شوى ؟ پاسخ مى دهد: نه دلم مى خواهد درآمدى داشته باشم و آن را جوراب و دستكش ببافم و به جبهه بفرستم .
از او مى پرسند: مادر چه پيامى داريد؟ مى گويد: جنگ جنگ تا پيروزى
اين عشق و اخلاص و گذشت را در كجا سراغ داريد. راستى كه پاداش چنين بانوئى جز شهادت در راه خدا آن هم در حرم امن خانه خدا آن هم به دست شقى ترين مردم چه مى تواند باشد (314)

قسمتى از اشعار طولانى در رشادت امام و امت قهرمان ايران از مولف




تا كه اسلام رفته باز آمد
پرچم دين به اهتزاز آمد
پرچم سرخ هميشه پيروز است
خون مظلوم تازه هر روز است
پيروان حسين در هر حال
با يزيد زمان كنند قتال
مثل ايرانيان كه اندر جنگ
ننمودند يك دقيقه درنگ
رهبر انقلاب فرمان داد
كه شود قدس و كربلا آزاد
ناگهان امت دلاور ما
از همه شهرهاى كشور ما
ملت پرتوان و آزاده
دست در دست يكديگر داده
آن چنان تاختند بر دشمن
لرزه انداختند بر دشمن
همه تيليم انقلاب شدند
بت وبت خانهاها خراب شدند
چون به آخر شب سياه رسيد
نور اميد در سفيده دميد
خائنان جمله تار ومار شدند
در جهان چون يزيد خوار شدند
خلق ما قهرمان دوران شد
همه جا سربلند ايران شد
قدرت شوروى و آمريكا
گشت چون طبل خالى و رسوا
گشت از قم قيام ما آغاز
تا بخوانيم با امام نماز
در فلسطين و مسجد الاقصى
مثل موسى كه با يد بيضا
آمد و حكمران دنيا شد
دشمنش مرد و غرق دريا شد
بين اسلام و كفر چون جنگ است
سنى و شيعه هم هماهنگ است
در قم و قدس و كربلا مكه
چار مرگز زنند يك سكه
سكه اتحاد اسلامى
سكه اى كه در او بود نامى
نام مهدى ولى امر جهان
صاحب العصر و حجت يزدان
آنكه در پشت پرده پنهان است
اين جهان پيكر است و اوجان است
آنكه دارد عصاى موسى را
ذوالفقار على مولا را
آنكه در انتظار اوست جهان
هم امير است و هم امام زمان
چون كند او زشهر مكه قيام
مى فرستد به شرق و غرب پيام
تختها جمله واژگون گردد
هر ابر قدرتى زبون گردد
اين زمين پر ز عدل و داد شود
همه جا صلح و اتحاد شود
ابروئى گر نشان دهد يكبار
همه ابرها روند كنار
خوش و خرم شود زمين و زمان
مى شود روزگار پير جوان

تحقير ملت ايران در رژيم شاه
در زمان دولت رزم آرا، لايحه ملى شدن نفت در مجلس مطرح شد و دولت رزم آرا با آن به شدت مخالفت كرد. در جلسه مجلس كه خود رزم آرا هم حضور داشت غلامحسين فروهر وزير دارائى كابينه او نطقى عليه ملى شدن نفت ايراد كرد و از جمله گفت : كشورى كه نمى تواند يك لولهنك بسازد چگونه خواهد توانست نفت ملى شده را اداره نمايد. (315)

آمريكا شيطان بزرگ در كلام امام و در كتاب انجيل
تنها كسى كه از ابرقدرتى چون آمريكاى جهانخوار هيچگونه ترس و واهمه نداشت و با تكيه به نيروى الله و قدرت ايمان ابرقدرتهاى شرق و غرب را به باد مسخره گرفت و شعار نه شرقى نه غربى جمهورى اسلامى را سر داد و مخصوصا آمريكا را شيطان بزرگ خواند و لانه جاسوسى او را تسخير كرده و ايران را از وجود پليد او و هوادارانش پاكسازى كرد و نيز نوكر سر سپرده او كه وارث تاج و تخت سلاطين دو هزار و پانصد ساله ايران بود با آن همه قدرت و اسلحه و نيروى شيطانى از پاى درآورد اين وارث حسينى آيت الله العظمى امام خمينى بود و بس .
جالب اينكه در روزنامه جمهورى اسلامى مورخ دهم ارديبهشت 1374 شماره 463 نوشته است : يك استاد علوم مذهبى دانشگاه كاروليناى شمالى آمريكا مى گويد انجيل تصريح دارد كه آمريكا قدرت شيطانى است . وى در اين رابطه گفته است : بخش 17 فصل يوحنا از انجيل ، دولتى را در آخر زمان توصيف مى كند كه چون شيطانى بزرگ در خالى كه فساد و بى حرمتى به مقدسات بر پيشانى آن حك شده است بر تمام ملتهاى جهان حكومت خواهد كرد و اگر چه خون بى گناهان از پنجه هاى آن مى ريزد ديگر كشورها آن را ستايش مى كنند.
با گفته اين استاد دانشگاه سخنرانان مذهبى چون ((بيلى گراهام )) كه در مراسم يادبود كشته شدگان بمب گذارى ((اوكلاهما)) مردم را موعظه كردند تعلق به همان مكتب فكرى انجيل دارند.
بر پايه مقاله واشنگتن تايمز گروههاى راست افراطى كه اعتقادات آنها در زمينه سياست بر اساس اين بخش از آيه هاى انجيل شكل گرفته است معتقدند در پى سقوط شوروى تنها ابر قدرت جهان يعنى دولت فدرال آمريكا قدرت شيطانى است كه در انجيل ايجاد آن در آخر زمان پيشگوئى شده است ، آرى انجيل كلام حضرت امام را كه فرموده است آمريكا شيطان بزرگ است تاييد و گواهى نموده است .

روحيه امام در حادثه هفتم تير و شهادت آيت الله بهشتى
جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاى پرورش نماينده محترم اصفهان در مجلس در روز جمعه در سخنرانى قبل از خطبه هاى نماز جمعه تهران به مناسبت حادثه جانگداز هفتم تير و شهادت هفتاد و دو تن از برگزيدگان مسئولين كشور كه در راس آنها سيدالشهداى آن به تعبير حضرت امام (قدس ‍ سره ) سيد مظلوم شهيد بهشتى (اعلى الله مقامهم ) فرمودند:
وقتى كه اين حادثه دلخراش به وسيله منافقين واقع شد چند نفر از آقايان جلسه اى تشكيل دادند و آنها عبارت بودند از آقايان آيت الله آقاى خامنه اى و آيت الله موسوى اردبيلى و حجه الاسلام و المسلمين آقاى هاشمى رفسنجانى و من هم (آقاى پرورش ) در خدمتشان بودم در آن جلسه قرار شد كه با هم خدمت امام رفته و موضوع را طورى كه به امام صدمه اى نرسد گزارش بدهيم و همه نگران اين بوديم كه نكند امام از شنيدن اين خبر بسيار ناگوار و كمر شكن صدمه اى بخورد، در هر حال حركت كرديم و قرار شد از طرف همه آقاى رفسنجانى اين گزارش را بدهند، وقتى به خدمت امام رسيديم پس از تعارفات متعارف مجلس چند دقيقه اى در حال سكوت گذشت امام از اين سكوت متوجه شده داستانى را براى ما نقل فرمودند: كه در زمان قديم در يك منطقه اى بيمارى و با اتفاق افتاد كه مردم گروه گروه مى مردند حتى مردم نمى رسيدند جنازه ها را دفن كنند و جنازه ها روى زمين مانده بود كه منظره قهرا مريض مى شدند عالم آن منطقه وقتى چنين ديد آمد دستور داد همه جمع شدند براى آنها سخنرانى كرد و گفت : مردم چيزى واقع نشده اين همان مرگى است كه هر روز در دنيا هزارها واقع مى شود و براى همه بايد پيش آيد منتهى در اينجا تقارب آجال شده به جاى اينكه يكى يكى بميرند يكجا مى ميرند اين كه ترس و وحشت ندارد كه شما ديگران را به وحشت مى اندازيد چنان به مردم روحيه داد كه مردم بطور كلى عوض شده و در اثر همان تقويت روحيه بيمارى هم كمتر و برطرف شد، اكنون آقايان هم بايد از اين حادثه زيادنگران نباشند بلكه به مردم روحيه بدهند آقاى موسوى اردبيلى را در جاى آقاى بهشتى منصوب كردم به كارشان برسند قوه قضائيه به كار خود ادامه دهد، آقاى رفسنجانى هم كه رئيس مجلس هستند دستور بدهند مجلس كارش را ادامه دهند و همه كارها بايد بدون هيچ تعطيلى و اختلالى به كارشان ادامه دهند خلاصه ما كه از جهت امام نگران بوديم ديديم امام آنچنان روحيه اش قوى است كه با نقل اين داستان روحيه ما را هم تقويت كردند و ما را مطمئن و اميدوار فرمودند و روحيه ما به طور كلى عوض شد و با قوت قلب آن مجلس را ترك كرده آمديم كارها را رو به راه كرديم و حتى يك روز هم مجلس تعطيل نشد، حتى مجروحين در آن حادثه را به وسيله چرخ در مجلس حاضر كرديم و مجلس به كار خود ادامه داد.
آقاى پرورش فرمود: درباره سه نفر شنيده ايم كه تعبير به امت شده است : يكى درباره حضرت ابراهيم كه خداوند در قرآن كريم فرموده است ((ان ابراهيم كان امه قانتا)) سوره 16 آيه 120
دومى را رسول خدا درباره حضرت عبدالمطلب فرموده اند. سومى را امام خمينى درباره شهيد بهشتى فرمودند: كه بهشتى يك امت بود يعنى تمام اعضاى وجودش را بسيج كرده بود براى حفظ جمهورى اسلامى (316)
(و نيز كلمه مظلوم را امام درباره آن شهيد مظلوم به زبان آورد - مولف ).

شعرى از مولف در شهادت شهيد بهشتى مظلوم




اى حافظ دين دشمن كفار بهشتى
اى در ره اسلام فداكار بهشتى
اى در همه جا يار وفادار خمينى
اى دشمن سرسخت ستمكار بهشتى
بودى تو به دشمن همه جا غالب و پيروز
با قدرت انديشه و گفتار بهشتى
شمشير زبان و قلمت در همه عمر
انداخت شرر بر تن اشرار بهشتى
بودى تو در اين اول جمهورى اسلام
بر لشگر اسلام علمدار بهشتى
اى صاحب انديشه و آگاهى و تدبير
شد جامعه از نطق تو بيدار بهشتى
اكنون تو شهيدى و عزيز دو سرائى
بدخواه تو شد در دو جهان خوار بهشتى
گشتى تو شهيد و شدى آسوده ز دنيا
حقا به بهشتى تو سزاوار بهشتى
جد تو حسين است و مرام تو حسينى
خصم تو يزيدى ستمكار بهشتى
هفتاد دو تن را كه شهيدند به يكجا
هستى تو سر و سرور و سردار بهشتى
شد دشمن بدبخت تو آواره دنيا
تخت ستمش گشت نگونساز بهشتى
اين دوزخيان كوردلان دشمن دينند
تن داده به هر ننگ و به هر عار بهشتى
آن بى خردان قصد فناى تو نمودند
اكنون شده قدر تو نمودار بهشتى
كشتند ترا ناحق و گشتند فرارى
بستند به تو تهمت بسيار بهشتى
سرتاسر ايران زتو تشييع نمودند
اكنون شده قدر تو نمودار بهشتى
هرگاه كنم ياد زتشييع تو اى دوست
گشتند براى تو عزادار بهشتى
هرگاه كنم ياد زتشييع تو اى دوست
با ياد حسين گريه كنم زار بهشتى
مظلوم حسين است سه روز و سه شبانه
بى غسل و كفن مانده و بى يار بهشتى
كوچكتر از آن است حسينى كه بگويد
در شان تو و فضل تو اشعار بهشتى
از مولف

شاخهاى اين گاو بى عقل را بايد شكست
شيخ الريئس گفته است : من از گاو مى ترسم چون شاخ دارد و عقل ندارد.
امام خمينى عليه الرحمه فرمودند: اين يك مسئله است فرضا هم شيخ نفرموده باشد اينكه گاو شاخ دارد عقل ندارد قدرت دارد عقل ندارد اينهائى كه الان در دنيا فساد راه مى اندازد از همان سنخ هستند كه شاخ دارند و عقل ندارند قدرت دارند و انسانيت ندارند. (317)
زمان رضا شاه همه دزديها از گردنه ها رفته بود تهران همه دزديها از همه جا رفته در خود دستگاه دولتى و از همه بالاتر در خود رضاشاه و امثال اينها متمركز شده بود (318)...
يك حكومت وقتى مى آمد در يك محلى مثل يك شاه با مردم عمل مى كرد و من خود شاهد بودم كه يك حاكمى براى گلپايگان آمده بود در حضور تجارى كه آمده بودند به ملاقاتش آن بزرگتر تجار را دستور داد كه ببرند به چوب ببندند من ديدم كه تاجر محترمى را در حضور جمع به فلك بستند و چوب به او زدند اين كارها را مى كردند كه وقتى يك شخص محترمى يك عالمى مثلا مى رفت در حضور آنها ديگرى را مى آوردند و به چوب مى بستند براى اينكه بفهمانند كه تو بايد اطاعت كنى . وگرنه ...
(آرى مرد شجاع و عالمى مبارز مى خواهد كه شاخ غرور و ابهت اين گاوان بى عقل را بشكند تا جامعه راحت شود مانند خمينى ها، مدرس ها كاشانيها).
مرحوم امام مى فرمايد: مرحوم مدرس اين عادت را داشت توى حياطش ‍ يك فرش انداخته بود آنجا مى نشست قليان هم وقتى مى خواست خودش ‍ بر مى خواست شروع مى كرد درست كردن در اين حال اگر فرمانفرما وارد مى شد ايشان قليان را دست فرمانفرما مى داد و مى گفت شما آبش را بريز تا من آتشش را درست كنم فرمانفرما شكست مى خورد (شاخش ‍ مى شكست ) اين براى اين بود كه برخورد با اين مغزهاى فاسد گاهى بايد طورى باشد كه از اول طمع نكنند به آن طرف (319)
رئيس ارتش وقتى به آيت الله كاشانى گفت شما چرا در سياست دخالت مى كنيد. فرمود: تو خيلى خرى اگر من دخالت در سياست نكنم پس كى دخالت بكند (320)

تصويب قانون كاپيتولاسيون و نطق تاريخى امام خمينى قدس سره
بنا به نقل ارتشبد حسين فردوست در زمان نخست وزيرى حسنعلى منصور (آمريكائى ) پسر رجبعلى منصور (انگليسى ) دومين نخست وزير عصر انقلاب سفيد تصويب قانون كاپيتولاسيون انجام گرفت . قبح اين قانون شرم آور بر اعضاى دولت منصور نيز پوشيده نبود و برخى از آنان كوشيدند تا از اين حربه در جهت سوداى جاه طلبانه خود بر عليه اين عزيز (321) بى جهت سود برند.
سناستور سيد جلال الدين تهرانى به يكى ار دوستان خويش اظهار داشته دو شب پيش پس از تصويب كاپيتولاسيون و مصونيت قضائى اتباع آمريكائى دكتر عاليخانى ، دكتر آموزگار و عطاءالله خسروانى وزراى كابينه به اين عمل اولياى حزب ايران نوين در محل حزب اعتراض نموده و گفته اند: اين ننگ بر دامن دولت و حزب ايران نوين تا ابد باقى خواهد ماند لذا پس از مراجعت اعليحضرت همايونى از شيراز از كابينه استعفا خواهيم كرد. (322)
تصويب كاپيتولاسيون خشم مردمى را كه در محاسبات سياسى قدرتهاى سلطه گر هيچگاه به حساب نيامده و نمى آيند برانگيخت و مرجعى آزاده ((امام خمينى )) عصاره و فرياد گر اين پرخاش شد. (نويسنده خود در مسجد اعظم قم پاى منبر بوده و سخنرانى امام را شنيدم كه فرمود): انا لله و انا اليه راجعون (گريه حضار) من تاثرات قلبى خودم را نمى توانم اظهار كنم قلب من در فشار است از روزى كه مسائل اخير ايران را شنيده ام خوابم كم شده (گريه حضار) ناراحت هستم قلبم در فشار است ، من با تاثرات قلبى روز شمارى مى كنم چه وقت مرگ پيش بيايد (گريه شديد حضار) ايران ديگر عيد ندارد عيد ايران را عزا كردند و دسته جمعى رقصيدند، ما را فروختند، استقلال ما را فروختند باز هم چراغانى كردند پايكوبى كردند، عزت ما پايكوب شد عظمت ايران از بين رفت (گريه حضار) ارتش ايران را پايكوب كردند....
اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد اين ملت يكروز اسير انگليس و روز ديگر اسير آمريكا باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد اسرائيل اقتصاد ايران را قبضه كند، نمى گذارد كالاهاى اسرائيل - آن هم بدون گمرك - در ايران فروخته شود، اگر نفوذ روحانيون باشد توى دهن اين دولت مى زند توى دهن اين مجلس مى زند وكلا را از مجلس بيرون مى ريزد اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد عده اى به اسم وكيل بر ملت تحميل شده بر سرنوشت مملكتى حكومت كند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد يك دست نشانده آمريكائى اين غلطها را بكند از ايران بيرونش مى كنند. نفوذ روحانى مضر به حال ملت است ؟ نخير مضر به حال شما است مضر به حال شما حائن ها است نه مضر به حال ملت .
آقايان من اعلام خطر مى كنم . اى ارتش ايران من اعلام خطر مى كنم . اى سياسيون ايران من اعلان خطر مى كنم . اى بازرگانان من اعلام خطر مى كنم . اى علماى ايران اى مراجع اسلام من اعلام خطر مى كنم . اى فضلا اى طلاب اى حوزه هاى علميه اى نجف اى قم اى مشهد اى طهران اى شيراز من اعلام خطر مى كنم . والله گناهكار است كسى كه داد نزند والله مرتكب كبيره است كسى كه فرياد نكشد (323)(احساسات شديد حضار)
حسنعلى منصور در اول بهمن ماه 1343 توسط شهيد محمد بخارائى يكى از پيروان حضرت امام (ره ) كه سرشكستگى ميهن خود را و اندوه رهبر و مرجع خود را تحمل ناپذير مى ديد معدوم (324) شد.

آن روز باد و شن مامور بودند امروز هم سگ مامور است
مرحوم امام خمينى فرمودند: امروز يكى از علماى جماران آمدند قصه اى را نقل كردند كه از آن قصه من فهميدم كه عنايت خدا با ما است . ايشان فرمودند: خانه اى را ظاهرا در شميرانات پاسداران مامورين كميته شنيده بودند كه آن قمار خانه است رفته بودند كه در آن خانه را ببندند وقتى وارد خانه شدند ديدند بلى بساط قمار و شراب هست يكى از پاسدارها رفته است آن پشت ساختمان ببيند آنجاها چه خبر است ناگهان سگى كه در آنجا بوده به او چنان حمله مى كند كه پاسدار مذكور ناچار فرار مى كند و از ترس داحل يك زير زمين مى شود كه از اذيت آن سگ در امان باشد وقتى وارد مى شود مى بيند كه در آن زير زمين مقدار زيادى اسلحه و امثال ذلك است . من به آن آقا گفتم : با هدايت اين سگ اين واقع شده اين سگ مامور است همه عالم مامورند آن روز باد و شن مامور بود (در قضيه طبس و حمله آمريكا) امروز هم در اين قصه سگ مامور بوده است .

سياست و شجاعت و دشمن ستيزى حضرت امام خمينى به نقل از آيت الله پسنديده
آيت الله سيد مرتضى پسنديده درباره خصوصيات اخلاقى و مبارزاتى حضرت امام خمينى (قدس سره ) فرموده است : همانطورى كه از پيامهاى امام در بيش از چهل سال پيش بر مى آيد مشخص است كه موضع گيرى سياسى امام و مبارزات ايشان تازگى ندارد و به صورت ناگهانى شروع نشده بلكه از قديم در جريان مسائل سياسى بودند و كتاب كشف الاسرار هم دليل بارز ديگرى بر اين معنى است ، در آن اوقات كه مرحوم آقاى بروجردى زعامت حوزه را داشتند در مسائل سياسى با امام مشورت و صحبت مى كردند و نظر ايشان را مى پرسيدند در هر صورت امام از قديم مبارزات سياسى داشتند و با برنامه هاى خلاف شرع با شهامت به مبارزه بر مى خاستند.

آمدن دكتر امينى نخست وزير به ملاقات امام و بى اعتنائى امام به او
در آن هنگام كه دكتر على امينى بر حسب تمايل آمريكا نخست وزير شد كه اصلاحات ارضى را انجام بدهد به اين خاطر در قم به ديدار علما و مراجع وقت رفت و بنا گذاشت كه خدمت امام هم برسد در آن وقت من هم آنجا بودم آقا سعيد پسر مرحوم حاج ميرزا عبدالله چهل ستونى با يكى از وعاظ معروف تهران كه با امينى ارتباط داشت آمده بودند كه آقا را وارد كنند به امينى احترام نمايد، آقاى محمدى گيلانى هم در همان اتاق بيرونى خدمت امام نشسته بود، هر دو دستهايش را از آستين عبا بيرون آورده بود و خيلى مودب نشسته بود من به آقاى گيلانى گفتم : اينطور ننشين و دستهايت را از عبا بيرون نياور وقتى كه امينى مى آيد.
امام گفتند: آقاى محمدى هميشه اينطورى است رسما اينطور مى نشينند و خيلى مودب و مرتب و خوش لباسند و با اخلاق پسنديده رفتار مى نمايند.
در هر صورت دكتر امينى وارد شد جلوى در اتاق كه رسيد آقا سعيد پسر مرحوم چهلستونى به امام اصرار كرد كه بلند شويد سر پا بايستد و احترام كنيد، ايشان هيچ گوش ندادند و اعتنا نكردند امينى هم دم درب اتاق براى باز كردن بند كفش عمدا مقدارى ور رفت تا قدرى طول بكشد و آقا بلند شود و از او احترام كند به هر حال امينى با شريف العلماى خراسانى وارد شدند و چون وارد اتاق شده و نشستند آقا بلند شدند و فورا هم نشستند، امينى كه خواست صحبت كند آقا مهلت نداد ايشان صحبت كنند و خودشان شروع كردند به صحبت و نصيحت كردند و او هم خداحافظى كرد و رفت .
در هر صورت دكتر امينى با امضاى تصويب نامه اى برنامه اصلاحات ارضى را شروع كرد، در مورخه 19/10/1340 تصويب نامه صادر كرد و اعتنائى به علما ننمود مرحوم آيت الله خوانسارى عليه اين جريان اقدام كرد و پيشاپيش جمعيت به عنوان اعتراض در بازار راه افتاد ولى دولت دقت جلوگيرى كرد و به ايشان اهانت شد.
منظور آمريكائيها و دولت وقت ايران از اصلاحات ارضى اين بود كه پس از آن تمام مردان و زنان در حقوق مساوى باشند هم انتخاب شوند و هم انتخاب كنند و براى اينكه هم نسبت به اسلام بى تفاوتى كنند و هم اصحاب ديگر اديان را وارد معركه نمايند حتى قسم خوردن به قرآن را مبدل كرده بودند به كتاب آسمانى اينجا بود كه علما قيام چشمگيرى در اين زمينه داشتند. (325)

داستان دستگيرى حضرت امام و اقدام علما براى آزادى او
آيت الله پسنديده فرموده اند: يكى از شبهاى همسان ايام كه فعاليت سياسى و اعتراضهاى امام به اوج خود رسيده بود من در قم منزل امام بودم به من فرمودند شما امشب در اينجا نمانيد احتمالا امشب مرا دستگير مى كنند لذا بهتر است شما به منزل اخوى مرحوم آقاى هندى برويد، من هم شب آنجا رفتم ولى خيلى مضطرب بوديم كه بر سر آقا چه مى آيد تا اينكه صبح شد من به چند روز بعد كه مصادف با 12 محرم 1383 - 15 خرداد 1342 بود مامورين به قم آمدند و ايشان را دستگير كرده و به باشگاه افسران تهران بردند و سپس به پادگان قصر تحويل دادند و پس از پانزده روز به پادگان عشرت آباد منتقل كرده زندانى كردند وقتى امام در پادگان بودند علماى زيادى از قم و ساير شهرستانها به تهران آمده بودند تا اقداماتى به نفع امام انجام دهند.
از مشهد آقاى ميلانى از همدان مرحوم آقاى ملا على همدانى در راس ‍ عماى همدان از اهواز آقاى رامهرمزى بهبهانى از اصفهان و شيراز و ساير شهرستانها و ولايات علماى برجسته هر شهرى به اين مناسبت به تهران آمده بودند....در هر صورت جلسات زيادى در اين رابطه برگزار مى شد و ما هم در آن جلسات شركت مى كرديم و ضمنا با امام روابط محرمانه داشتيم ...
وقتى امام در عشرت آباد بودند من هم به وسيله ارتباطى كه با بردارزاده نصيرى رئيس شهربانى وقت داشتم درخواست ملاقات با امام را كردم نصيرى موافقت كرد و به اتفاق يكى از دوستان براى ملاقات به عشرت آباد رفتيم ....وقتى نوبت ما شد با همان رئيس پادگان براى ملاقات رفتيم و به من دستور دادند و گفتند: فقط احوالپرسى كنيد و ديگر حرفهاى سياسى نزيند. وقتى وارد شديم من در خدمت امام نشستم و آن رئيس پادگان و دو مامور ديگر ايستاده بودند من با امام صحبت كردم و تمام مطالب را به ايشان گفتم . و ضمنا گفتم : آقاى شريعتمدارى تقاضاى ملاقات داشتند موافقيد يا خير؟ گفتند مانعى ندارد، گفتم : آقاى مرعشى نجفى سلام رساندند، گفتند: مگر ايشان به تهران آمده اند؟
گفتم : آرى تازه آمده اند، گفتم : آقاى ياورى و بحر العلوم هم از رشت آمده بودند و آيت الله آملى (كه در تهران بودند) و آيت الله ميلانى سلام رساندند و مى خواستم به اين وسيله به ايشان بفهمانم كه همه در تهران جمع شده اند آنگاه پرسيدم اجازه مى دهيد شهريه طلاب قم مرتب داده شود؟ گفتند بلى ، گفتم آقاى عاملى (كه ساكن تهران بودند) تقاضا داشتند كه اجازه دهيد بازارهاى تهران و شهرستانها كه تعطيلند باز شوند، امام گفتند: مگر تعطيل است ، گفتم : آرى گفتند باز كنند، گفتم حوزه هاى درس هم تعطيل است اجازه مى دهيد درسها شروع شود، گفتند: آرى و غرض من از اين سوال و جوابها اين بود كه ايشان از اوضاع كاملا مطلع شوند سپس خداحافظى كرده رفتيم ...