مردان علم در ميدان عمل (جلد پنجم )

سيد نعمت الله حسينى

- ۱ -


مقدمه
اذا جاء الموت لطالب العلم مات و هو شهيد
رسول خدا صلى الله عليه و آله : وقتى مرگ طالب علم فرا رسد شهيد مى ميرد.
(نهج الفصاحه كلمه 194)
آنچه در اين كتاب مى خوانى
اندر اين يادگار ارزشمند
سخن از دانش است و دانشمند
علما راست داستانهائى
كاندر آنهاست صد هزاران پند
دلنشين است و جالب و شيرين
قلب خواننده را كند خرسند
مگر آنكه عليل و بيمار است
كه بود تلخ در دهانش قند
آنچه در اين كتاب مى خوانى
درس ارزنده است اى فرزند
بهر رفع غبار خانه دل
هست در آخرش لطيفه اى چند
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و به نستعين انه خير معين
با استمداد از خداى لايزال و با توسل به محمد و آل صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين فى كل حال سخن را با پاره اى از فرمايشات پيشواى عظيم الشان آيت الله العظمى حضرت امام خمينى اعلى الله مقامه كه در خصوص علماى دين و مردان علم در ميدان عمل فرموده اند آغاز مى كنيم كه فرموده اند:
نكته ديگرى كه از باب نهايت ارادت و علاقه ام به جوانان عرض مى كنم اين است كه در مسير ارزشها و معنويات از وجود روحانيت و علما متعهد اسلام استفاده كنيد و هيچگاه خود را بى نياز از هدايت و همكارى آنان ندانيد، روحانيت متعهد و مبارز اسلام در طول تاريخ و در سخت ترين شرايط به تعليم و تربيت و هدايت نسلها همت گماشته اند و هميشه پيشتاز و سپر بلاى مردم بوده اند بر بالاى دار رفته اند زندانها رفته اند و تبعيدها ديده اند و بالاتر از همه آماج طعنها و تهمتها بوده اند و در شرايطى كه بسيارى از روشنفكران در مبارزه با طاغوت به ياس و نااميدى رسيده بودند روح اميد و حيات را به مردم برگرداندند و هم اكنون نيز در هر سنگرى از خطوط مقدم جبهه گرفته تا مواضع ديگر در كنار مردمند و در هر حادثه غمبار و مصيبت آفرينى شهداى بزرگوارى را تقديم نموده اند.
در هيچ كشور و انقلابى جز انقلاب بعثت و رسالت و زندگى ائمه معصومين عليهم السلام و انقلاب اسلامى ايران سراغ نداريم كه رهبران انقلاب آن قدر آماج حملات و كينه ها گردند، و اين به خاطر صداقت و امانتدارى است كه در وجود علماى متعهد اسلام متبلور است ، مسئوليت پذيرى در كشورى كه با محاصره ها و مشكلات اقتصادى و سياسى و نظامى مواجه است كار مشكلى است .
البته روحانيون متعهد كشور ما بايد خودشان را براى فداكارى بيشتر آماده كنند و در مواقع لزوم و ضرورت از آبرو و اعتبار خود براى حفظ آبروى اسلام و خدمت به محرومين و پابرهنگان استفاده كنند....
البته تذكر اين نكته لازم است كه در تمام نوشته ها و صحبتها هر وقت نام روحانيت را آورده ام و از آنان قدردانى كرده ام مقصود علماى پاك و متعهد و مبارز است كه در هر قشرى ناپاك وجود دارد و روحانيون وابسته ضررشان از هر فرد ناپاك ديگر بيشتر است و هميشه اين دسته از روحانيون مورد لعن و نفرين خدا و رسول و مردم بوده اند. و ضربات اصلى را به اين انقلاب روحانيون وابسته و مقدس مآب دين فروش زده اند و مى زنند و روحانيون متعهد ما همواره از اين بى فرهنگها متنفر و گريزان بوده است .
من به صراحت مى گويم ملى گراها اگر بودند به راحتى در مشكلات و سختيها دست ذلت و سازش بطرف دشمنان دراز مى كردند و براى اينكه خود را از فشارهاى روزمره سياسى برهانند همه كاسه هاى صبر و مقاومت را يكجا مى شكستند و به همه ميثاقها و تعهدات ملى و ميهنى ادعهائى پشت پا مى زدند، كسى تصور نكند كه ما راه سازش با جهانخواران را نمى دانيم ولى هيهات كه خادمان اسلام به ملت خود خيانت كنند....
اگر بندبند استخوانهايمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستيمان را در جلوى ديدگانمان به اسارت و غارت ببرند هرگز امان نامه كفر و شرك را امضا نمى كنيم .
علما و روحانيون انشاءالله به همه ابعاد و جوانب مسؤ ليت خود آشنا هستند ولى از باب تذكر و تاءكيد عرض مى كنم امروز كه بسيارى از جوانان و انديشمندان در فضاى آزاد كشور اسلاميان احساس مى كنند كه مى توانند انديشه هاى خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامى بيان دارند با آغوش باز و روى گشاده حرفهاى آنان را بشنوند و اگر بيراهه مى روند با بيانى آكنده از محبت و دوستى راه راست اسلامى را نشان آنها دهند و بايد به اين نكته توجه كنيد كه نمى شود عواطف و احساسات معنوى و عرفانى آنان را ناديده گرفت و فورا رنگ التقات و انحراف بر نوشته هاشان زد و همه را يكباره به وادى ترديد و شك انداخت اينها كه امروز اينگونه مطالب را ذكر مى كنند مسلما دلشان براى اسلام و هدايت مسلمانان مى طپد...اينها معتقدند كه مواضع اسلام در موارد گوناگون همانگونه اى است كه خود فكر مى كنند. بجاى پر خاش و كنار زدن آنها با پدرى و الفت با آنان برخورد كنيد اگر قبول هم نكردند مايوس نباشيد، در غير اين صورت خداى ناكرده به دام ليبرالها و ملى گراها و يا چپ و منافقين مى افتند و گناه اين كمتر از التقات نيست .
هيچ چيز بدتر از دنيا گرائى روحانيت نيست
نكته ديگر اينكه من اكثر موفقيتهاى روحانيت را در جوامع اسلامى در ارزش ‍ عملى و زهد آنان مى دانم و امروز هم اين ارزش نه تنها نبايد به فراموشى سپرده شود كه بايد بيشتر از گذشته به آن پرداخت .
هيچ چيزى به زشتى دنيا گرائى روحانيت نيست و هيچ وسيله اى هم نمى تواند بدتر از دنيا گرائى روحانيت را آلوده كند. چه بسا دوستان نادان يا دشمنان دانا بخواهند با دلسوزيهاى بى مورد مسير زهد گرائى آنان را منحرف سازند و گروهى نيز مغرضانه يا ناآگاهانه روحانيت را به طرفدارى از سرمايه داران و سرمايه دارى متهم نمايند، در اين شرايط حساس و سرنوشت سازى كه روحانيت در مصدر امور كشور است و خطر سوء استفاده ديگران از منزلت روحانيون متصور است بايد به شدت مواظب حركات خود بود، چه بسا افرادى از سازمانها و انجمنها و تشكيلات سياسى و غير آنها با ظاهرى صد در صد اسلامى بخواهند به حيثيت و اعتبار آنان لطمه وارد سازند و حتى علاوه بر تاءمين منافع خود روحانيت را رو در روى يكديگر قرار دهند.
البته آن چيزى كه روحانيون هرگز نبايد از آن غفلت و عدول كنند حمايت از محرومين و پابرهنه ها است چرا كه هر كسى از آن عدول كند از عدالت اجتماعى اسلام عدول كرده است .
ما بايد تحت هر شرائطى خود را عهده دار اين مسؤ ليت بزرگ بدانيم و در تحقق آن اگر كوتاهى بناميم خيانت به اسلام و مسلمين كرده ايم در خاتمه از پيشگاه خداوند متعال كه الطاف بيكران خود را بر اين ملت ارزانى داشته است تشكر و قدردانى مى كنم و از پيشگاه مقدس بقيه الله ارواحنا فداه عاجزانه مى خواهم كه ما را در مسير هدفمان مدد فرمايد.
خداوند متعال به خانواده هاى شهدا صبر و اجر و به مجروحين و معلولين شفا عنايت فرمايد و اسرا و مفقودين را به وطن خويش باز گرداند.
خداوندا از تو مى خواهيم آنچه مصلحت اسلام و مسلمين است براى ما قدر فرمائى انك قريب مجيب و السلام عليكم و رحمه الله
پنجم ذى حجه الحرام 1408 - 29 / 4 / 67. (1)

بخش اول : فضيلت و شان علم و عالم
ايامى كه داشتن سواد و خواندن كتاب عيب بود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
اقرا باسم ربك الذى خلق ، خلق الانسان من علق اقرا و ربك الاكرم الذى علم بالقلم علم الانسان مالم يعلم .
در جاهليت عرب مقارن ظهور اسلام مردم بيسواد و امى بودند مطابق نقل واقدى در مكه مقارن بعثت حضرت رسول صلى الله عليه و آله فقط 17 نفر از قريش با سواد بودند. آخرين شاعر بدوى عرب ((ذوالرمه )) باسواد بودن خود را پنهان مى كرد و گفت : قدرت نوشتن در ميان ما بى ادبى شمرده مى شود.
جاحظ در كتاب ((البيان و التبيين )) نقل كرده است كه روزى يكى از امرا قبيله قريش كودكى را ديد كه به مطالعه كتاب سيبويه مشغول است فرياد برآورد كه : شرم بر تو باد اين شغل آموزگاران و گدايان است . در آن روزگار آموزگارى و تعليم اطفال در ميان عرب بسيار خوار بود. (2)
در چنين موقعيتى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از جانب خداى عزوجل با خطاب اقرا باسم ربك ... الذى هلم بالقلم خواندن و ياد دادن و ياد گرفتن و نوشتن را سرلوحه كار خود قرار مى دهد.

مسجد پايگاه سوادآموزى
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بمنظور تعليم و خواندن و نوشتن در ميان مسلمانان فردى به نام عبدالله بن سعيد را مامور كرد تا خواندن و نوشتن را به ديگران بياموزد. و با اين ترتيب از آنجائى كه سواد خواندن و نوشتن جنبه دينى و تقدس داشت مساجد به عنوان نخستين كانون هاى سواد آموزى مورد استفاده قرار گرفت .
در صحيح بخارى آمده است روزى رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در مسجد نشسته بود گروهى از اصحاب نزد او حضور داشتند، در اين هنگام سه نفر وارد شدند دو تن از ايشان بسوى پيامبر رفتند و در خدمت آن حضرت ايستادند يكى از آن دو جائى براى خود در حلقه اصحاب پيدا كرد و نشست ، دومى در پشت سر حضار جاى گرفت ، سومى در حالى كه از حاضران روى بر تاقته بود از مسجد بيرون رفت .
حضرت فرمود: آيا شما را از حال اين سه نفر آگاه كنم ؟ اما يكى از ايشان به خدا پناه برد پس خداوند او را جاى داد، دومى شرمگين شد خداوند از وى شرم كرد و اما سومى اعراض كرد خداوند نيز جلسات ادبى نيز در مسجد تشكيل مى شد، شاعران سروده هاى خود را در حضور پيامبر مى خواندند و گاه از سوى آن حضرت به دريافت جايزه و خلعت مفتخر مى شدند. چنانچه كعب بن زهير قصيده معروف خود ((بانت سعاد و قلبى اليوم مبتول )) را كه در مدح رسول خدا - صلى الله عليه و آله - سروده بود در مسجد مدينه در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله خواند و جايزه از آن حضرت دريافت كرد. (3)
و براى حسان بن ثابت منبر مى نهادند و او اشعارش بالاى منبر مى خواند. (4)
((بخارى )) تاريخ نويس معروف در اثر خود به نام ((كتاب العلم )) نقل مى كند كه : پيغمبر براى انجام نخستين و مهمترين وظيفه اش كه تعليم دانش ‍ به پيروانش بود آموزشگاهى داشت به نام ((صفه )) كه به مسجد پيغمبر متصل بود و مى توانست شخصا كار تعليم و تربيت و مطالبى را كه تعليم داده مس شد تحت نظارت داشته باشد، گاهى اوقات هم كه مجال و مناسبتى پيش مى آيد خود پيغمبر صلى الله عليه و آله تعليم در كلاسها را بعهده مى گرفت و كسانى كه دوره تحصيل را در اين مدرسه به پايان مى رسانيدند به نواحى مختلف قلمرو اسلام فرستاده مى شدند تا در آنجا چنين كلاسها و مدارسى تربيت دهند.
در ((صفه )) شاگردان با سنين مختلف تحصيل مى كردند و در هفته يكروز كلاسها مخصوص زنان بود. و همچنين ابن سعد در كتاب ((طبقات )) و بخارى در كتاب ((مواقيت الصلاه )) و احمد بن حنبل در كتاب ((مسند)) نقل كرده اند كه پيغمبر - صلى الله عليه و آله - آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اين مدرسه علاقه مند بود كه پس از پيروزى در ((جنگ بدر)) از اسراى جنگى كه هنر نوشتن و خواندن را مى دانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هر كدام از ايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند. بعلاوه در تاريخ ضبط است كه تمام اعضاى خانواده پيغمبر چه زن و چه مرد حتى خدمتگزاران مخصوص او و همچنين دوستان نزديك پيغمبر - صلى الله عليه و آله - يا پيش از اسلام با سواد بودند يا پيغمبر از ايشان مى خواست كه هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بياموزند.
دكتر حميد الله در كتاب ((الوثايق السياسيه )) مى نويسد و همچنين طبرى در سالنامه سال يازدهم هجرت نقل مى كند كه هر وقت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - حاكمى را مامور ايالتى مى ساخت مخصوصا دستور مى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود اداره كند. (5)
يكى از محققان در كتاب ((التراتيب الاداريه )) از كتاب ((شفاء)) قاضى عياض نقل كرده است كه چگونه پيامبر - صلى الله عليه و آله - به چند تن از جوانان مسلمان از جمله ((زيد بن ثابت )) و ((جابر بن عبدالله )) و ((معاويه )) خوشنويسى را ياد مى داد. (6)
پيامبر به زيد بن انس گفت : مواظب باش هنگام نوشتن حرف ((سين )) طولانى نشود.
پيامبر - صلى الله عليه و آله - به معاويه فرمود: ليقه اى در ميان دوات قرار بده قلم را آن چنان دو نيم كن كه سمت راست آن بيش از چپ آن باشد، حرف ((باء)) را كشيده بنويس و دندانه هاى ((سين )) را روشن ساز، و لفظ جلاله را زيبا بنويس ، و ((رحمن )) را مد بده و رحيم را نيك بنويس .
ديلمى از انس نقل كرده كه آن حضرت فرمود: موقع نوشتن ((بسم الله )) ((رحمن )) را مد بده . و اين اطلاعات همه با الهام غيبى بوده است . (7)
عبدالله بن عمر نقل مى كند كه روزى پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - دو گروه از پيروان خود را ديد در مسجد بودند. فرمود: اين هر دو گروه مردمانى نيك هستند اما يكى از اين دو گروه به كارى بهتر مشغولند، زيرا يك گروه به دعا و نماز مشغول هستند تا عنايت و رحمت الهى را براى خود جلب كنند و اين امر به خدا مربوط است كه دعاى ايشان را مستجاب سازد و آنچه ايشان مى خواهند به ايشان ارزانى دارد. اما گروه ديگر به كسب دانش و تعليم به كسانى كه از آن بى بهره اند سرگرمند و بدين قرار اينها به كار بهترى مشغول مى باشند.
در واقع من خود نيز وظيفه تعليم را بعهده دارم و براى تعليم مبعوث شده ام ((بعثت معلما)) با گفتن اين كلمات پيغمبر گرامى خود در ميان اين گروه نشست . (8)

عمر واقعى آن است كه در تحصيل دانش بگذرد
وقتى اسكندر جهت فتح ممالك قطع مسالك مى كرد در اقصاى مغرب به شهرى رسيد كه در آب و هوا و نعمت و صفا نظير آن را نديده بود فرمان داد تا در آن حوالى سراپرده بر پا نمايند ناگاه به قبرستانى رسيدند ديد بر قبر يكى نوشته شده او يكسال عمر كرده و بر ديگرى نوشته سه سال و بر ديگرى پنج سال و خلاصه هيچيك را عمر از پانزده سال و بيست سال بيش ‍ نبود در حيرت شد كه چگونه در چنين آب و هواى خوب عمر اندك باشد، فرستاد جمعى از اعيان شهر را حاضر كردند و همه معمر و كهنسال يافت از معماى عمر كم قبرها پرسيد گفتند: اموات ما نيز مانند ما عمر زياد كرده اند ولى روش ما اين است كه از ايام زندگى خود آنچه براى تحصيل علم و دانش و تكميل نفس گذرانديم از عمر خود شماريم و بقيه را باطل و بيهوده دانيم پس هر كه از ما در گذرد آن مقدار زمان را حساب كنند و بر روى قبر او نويسند كه با علم و دانش بوده است . اسكندر را اين سخن و عادت بسيار پسنديده آمده و آنها را تحسين كرد.

چند روايت
((خيار امتى علمائها و خيار علمائها فقهائها))
پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - فرموده است : خوبان امت من دانشمندان آنان است و خوبان دانشمندان امتم فقيهان مى باشند. (9)
و نيز فرموده است : ((اذا استرذل الله عبدا حضر عليه العلم )) . هر گاه خدا بخواهد بنده اى را خوار نمايد او را از لذت دانش بى بهره سازد. (10)
و نيز حضرت فرموده است : ((همه السفها الروايه و همه العلما الرعايه )) سفيهان سعيشان در روايت كردن و سخن راندن است ولى همت علما و دانشمندان بهره گيرى و استفاده بردن است (11)
و نيز فرموده است : ((حسن السوال نصف العلم )) نيكو سوال نمودن خودش نصف دانش است . (12)
مبرد گفته است :
فسل الفقيه تكن فقيها مثله
لا خير فى علم بغير نذير
قال عيسى عليه السلام : ((يا صاحب العلم تعلم من العلم ما جهلت و علم الجهال ما علمت ))
حضرت عيسى - عليه السلام - فرموده است : اى طالب علم آنچه نمى دانى بياموز و از آنچه آموختى به كسانى كه نمى دانند ياد بده . (13)
حضرت لقمان فرموده است : فرزندم آنچه را مى دانى به مردم ياد بده تا در ملكوت آسمانها تو را به آموزگارى ياد كنند. (14)
((من كشف مقامات الحكما انتفع بحقائقها))
هر كه سخنان حكما و دانشمندان را بشكافد از حقايق و معانى آنها سودمند گردد. (15)
((من فضل علمك استقلالك بعلمك ))
و نيز آن حضرت فرموده است : از فضيلت دانش و علم تو اين است كه علمت را مستقلا خودت انجام دهى و به ديگران وانگذارى . (16)
و نيز فرموده است : ((ما مات من احيى علما)) هر كه علمى را زنده كرد نمرده است . (17)
و نيز فرمود: ((لا تحدث الناس كلما تسمع فكفى بذلك خرقا)) براى نادانى تو همين بس كه هرچه مى شنوى به مردم بگوئى . (18)
((للانسان فضيلتان عقل و منطق فبالعقل يستفيد و بالمنطق يفيد))
انسان را دو فضيلت است يكى عقل او است كه بوسيله عقل از ديگران استفاده مى كند و بهره مى گيرد و ديگر منطق و گفتار او است كه بوسيله آن به ديگران فايده مى رساند.(19)
((لن يزكى اعمل حتى يقارنه العلم )) عمل هيچگاه پاكيزه نگردد تا اينكه با علم و دانش همراه باشد.(20)
((ليس الحكيم من قصد بحاجته الى غير كريم )) دانشمند و حكيم نيست كسى كه حاجتش را به سوى غير كريم (يعنى غير خداوند كريم ) ببرد. (21)
((لو ان اهل العلم حملوه بحقه لا حبهم الله تعالى و ملائكه لكنهم حملوه لطلب الدنيا فمقتهم الله تعالى و هانوا عليه ))
اگر اهل علم ، علم را درست و بجا حمل كنند و حقش را ادا كنند خدا و فرشتگان آنها را دوست دارند و چون آنان علم را براى دنيا گرفتند از اين جهت خداوند و فرشتگان آنها را دشمن دارند و آنها در نزد خدا خوار شدند. (22)
((من خالف الهوى اطاع العلم )) هر كه با هواى نفس مخالفت كرد علم را اطاعت كرده است . (23)
((من علم احسن السوال ))
دانشمند درست و خوب سوال مى كند. (24)
((من لم يغنه العلم فليس يغنيه مال ))
هر كه را علم بى نياز نكند مال بى نيازش نمى كند. (25)
((من عدم غور العلم صد عن شرايع الحكم ))
هر كه پايان و انتهاى علم و دانش را گم كند از راههاى حكمتها باز داشته شود (و به كنه دانش پى نبرد) (26)
((من لم يكسب بالعلم مالا اكتسب به جمالا))
هر كس به وسيله علم مالى به دست نياورد جمال و كمال به دست خواهد آورد (27)
((العلم كنز عظيم لاينفى ))
دانش گنج بزرگى است كه فانى نشود (28)
((العلم جمال لا يخفى و نسب لا يجفى ))
دانش جمالى است غير پنهان و نسبى است كه جفا نمى كند (29)
((العلم وارثه كريمه و نعمه عميمه ))
علم ميراث گرانبها و نعمتى عمومى است (30)
((العلم اجل بضاعه )) دانش بهترين سرمايه است (31)
((العلم اصل كل خير و الجهل اصل كل شر))
دانش ريشه و اساس هر خير و جهل و نادانى ريشه و مايه هر شرى است (32)
((العلم ينجد الفكر)) دانش فكر و انديشه را باز كند.
((العلم نزهه ادبا))
علم تفرجگاه دانشمندان است . (33)
((جهل الغنى يضه و علم الفقير يرفعه ))
نادانى رتبه مالدار را پايين برده علم رتبه فقير را بالا مى برد (34)
((حب العلم و حسن الحلم و لزوم الصواب من فضائل اولوا الالباب ))
دوست داشتن علم و بردبارى خوب و ملازمت راه درست از فضائل خردمندان است (35)
((خير ما ورث آبا الابنا الادب ))
بهترين ارثى كه پدران براى فرزندان و پسران مى گذارند علم و كمال و ادب است . (36)
((ردوا الجهل بالعلم ))
به وسيله علم و دانش نادانى و جهل را ريشه كن كنيد.
((رغبه العالم فى الحكمه و همه الجاهل فى الحماقه ))
خردمند ميلش به حكمت و بى خرد همتش به نادانى و حماقت است . (37)
((رتبه العلم اعلى المراتب )) بالاترين رتبه ها علم است (38)
((ضلال العقل اشد ضله و ذله الجهل اعظم ذله ))
گمراهى عقل سخت ترين گمراهى و ذلت جهل بزرگترين ذلت است .
((من خلى بالعلم لم توحشه خلوه ))
هر كه با دانش خلوت كند هيچ خلوتى او را به وحشت نيندازد (39)
((من تسلى بالكتب لم تفته سلوه ))
هر كه دل در كتابها بندد آسودگى خاطر را از دست نداده است . (40)
((من قعد به حسبه نهض به ادبه ))
هر كه زشتى نژاد و گوهرش او را به زمين بيفكند ادب و كمالش او را بلند سازد. (41)
از پيغمبر - صلى الله عليه و آله - نقل شده كه : هر كه دنيا خواهد تجارت كند، هر كه آخرت خواهد زهد ورزد، و هر كه دنيا و آخرت خواهد علم آموزد (42)
على بن ابراهيم قمى از پدرش روايت مى كند كه ابوهاشم جعفرى گفت : در نزد حضرت رضا - عليه السلام - از عقل و ادب سخن به ميان آمد. حضرت فرمود: اى ابوهاشم عقل موهبتى از جانب خداست و ادب با سختى به دست مى آيد، پس هر كس در كسب ادب كوشا باشد مى تواند آن را مسب كند ولى كسى كه بخواهد در كسب عقل زحمت بكشد جز به نادانى خويش ‍ نيفزايد. (43)
مرحوم شيخ البوالحسن شعرانى در پايان ترجمه تبصره علامه فرموده است : اگر در اختيار با من بود اذن نمى دادم كسى مطالب اين كتاب را براى نفع دنيا و تحصيل مال و جاه بخواند، چون دنيا و تحصيل مال و جاه بخواند، چون دنيا اشرف از دين نيست و نتيجه هر عمل بايد اشرف از عمل باشد و خداى ناكرده كسى كه دين را براى دنياآموزد دنيا را اشرف از دين مى داند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : العلم و ديعه الله فى ارضه و العلما امنائه عليه فمن يعمل فقد ادى امانته و من لم يعمل كتب من الخائنين ))
علم و ديعه و امانتى است از خدا در روى زمين خدا و علما امينان اويند پس هر عالمى كه عمل كند، امانت خدا را ادا كرده و اگر عمل ننمايد از خائنين نوشته شده است .
على عليه السلام فرموده است ((كفاك خيانه ان تكون امينا للخونه ))
براى خيانتكاريت همين بس كه امانتدار خيانتكاران باشى (44)
((عن الصادق عليه السلام انه سئل عن قوله تعالى : فلله الحجه البالغه . قال : ان الله تعالى للعبد يوم القيامه عبدى اكنت عالما؟ فان قال نعم قال له افلا عملت و ان كان جاهلا قال له افلا تعلمت حتى تعمل )) (45)
از امام صادق - عليه السلام - در معنى اين آيه كه مى فرمايد: براى خدا دليل رسا و قاطع است سوال شد، فرمود: خداوند در روز رستاخيز به بنده گنهكار خود مى گويد: بنده من چرا تكاليف خود را خوب انجام ندادى ؟ آيا مى دانستى و گناه كردى ؟ اگر بگويد: آرى ، مى فرمايد: چرا به آنچه مى دانستى عمل نكردى ؟ و اگر بگويد: نمى دانستم مى گويد: چرا ياد نگرفتى تا عمل كنى ؟
نتيجه آنكه تحصيل علم براى تصحيح عمل و انجام وظايف بندگى لازم است .
قال عيسى عليه السلام : ((من علم و عمل و علم فذلك يدعى عظيما فى ملكوت السما))
حضرت عيسى - عليه السلام - فرموده است : كسى كه دانست و عمل كرد و به ديگران ياد داد، به درجه بزرگى در ملكوت آسمانها(46) مى رسد.
((قال الصادق عليه السلام : ((من جائنا يلتمس الفقه و القرآن و تفسيره فدعوه و من جائنا يبدى عوره قدسترها الله فنحوه ))
حضرت صادق - عليه السلام - فرموده است : هر كس كه بسوى ما بيايد و تقاضاى فقه و علم قرآن و تفسير آن را داشته باشد از او دست بگيريد و هر كس كه بسوى ما آيد تا اعمال ناپسند و زشتى را كه خداوند پوشانيده ، آشكار سازد او را دور سازيد.

برترى پيامبران اولوالعزم بر ساير پيامبران به علم و دانش
در كتاب بصائر الدرجات از حضرت صادق - عليه السلام - روايت شده است كه فرموده است :
((ان الله خلق اولى العزم من الرسل و فضلهم بالعلم على الانبيا و فضلنا عليهم فى فضلهم و علم رسول الله ما لم يعملوا و علمنا علم رسول لله صلى الله عليه و آله علمهم فروينا لشيعتنا فمن قبل منهم قهو افضلهم و اينما نكون فشيعتنا معنا))
همانا خداوند خلق كرده است اولوا العزم را از پيامبران و آنها را به خاطر علم و دانش بر ساير پيامبران برترى داد و ما را بر آنها برترى داد و به رسول الله تعليم داد چيزى را كه آنها نمى دانند و علم آنها و علم رسول الله را به ما ياد داد پس ما هم به شيعيانمان روايت كرديم هر كدام از شيعيان پذيرفت او بهترين آنهاست پس هر كجا ما باشيم شيعيان ما نيز آنجا هستند با ما (47)

افتخار به علم و دانش
انبيا و اوليا به علم و دانش افتخار مى كردند و چنين مى فرمودند:
1 - خداوند عزوجل : ((انى اعلم ما لا تعلمون ))
2 - حضرت رسول صلى الله عليه و آله : ((انا مدينه العلم و على بابها))
3 - حضرت يوسف گفت : ((انى حفيظ عليم ))
4 - حضرت سليمان : ((علمنا منطق الطير))
5 - حضرت على - عليه السلام -: ((سلونى قبل ان تفقدونى ))
6 - و نيز خداوند براى شرافت علم به رسول اكرم دستور داد كه از او طلب علم كند: ((قل رب زدنى علما)) پيغمبر هم اطاعت كرد عرض كرد: ((اللهم ارنى الاشياء كما هى ))
نقل از انقلاب فرهنگى نوشته سيد مصطفى برقعى ص 29

افتخار به علم و دانش
انبيا و اوليا به علم و دانش افتخار مى كردند و چنين مى فرمودند:
1 - خداوند عزوجل : ((انى اعلم ما لا تعلمون ))
2 - حضرت رسول صلى الله عليه و آله : ((انا مدينه العلم و على بابها))
3 - حضرت يوسف گفت : ((انى حفيظ عليم ))
4 - حضرت سليمان : ((علمنا منطق الطير))
5 - حضرت على - عليه السلام -: ((سلونى قبل ان تفقدونى ))
6 - و نيز خداوند براى شرافت علم به رسول اكرم دستور داد كه از او طلب علم كند: ((قل رب زدنى علما)) پيغمبر هم اطاعت كرد عرض كرد: ((اللهم ارنى الاشياء كما هى ))
نقل از انقلاب فرهنگى نوشته سيد مصطفى برقعى ص 29

راهنمائيهاى مرحوم فيض كاشانى در طلب علم از در خانه اهل بيت عليه السلام
مرحوم ملا محسن فيض كاشانى در مقدسه كتاب قره العيون گويد: بدانيد اى برادران من خداوند شما را هدايت كرده چنانچه مرا هدايت كرده است و من هدايت نيافتم مگر به نور ثقلين و اقتدا نكردم مگر به ائمه معصومين . نه متكلم و نه متفلسف نه متصوفم و نه متكلف بلكه مقلد قرآن و حديث پيغمبرم و تابع اهل بيت آن سرور و از سخنان حيرت افزاى طوايف اربع ملول و از ما سواى قرآن مجيد و حديث اهل بيت و آنچه بدين دو آشنا باشد بيگانه ام .
من هر چه خوانده ام همه از ياد من برفت
الا حديث دوست كه تكرار مى كنم
چرا كه مدتى مديد كه در بحث و تفتيش و تعمق در فكرهاى دور انديش ‍ بودم طرق مختلفه قوم را آزمودم و به كنه سخنان هر يك رسيدم و به ديده بصيرت ديدم كه چشم عقل از ادراك سبحات جلال صمديه حاسر و نور فكر از رسيدن به سرادقات جمال احديت قاصر بود....
هر جميلى كه بديديم بد و يار شديم
هر جمالى كه شنيديم گرفتار شديم
كبرياى حرم حسن تو چون روى نمود
چار تكبير زديم از همه بيزار شديم
مصحف روى و حديث لبت از ياد ببرد
هر چه خوانديم و دگر بر سر تكرار شديم
هرچه دادند به ما از دگرى بهتر بود
تا سزاوار سراپرده اسرار شديم
محدث قمى در فوائد الرضويه فرموده است : مخفى نماند كه اين مرحوم (ملا محسن كاشانى ) غير از ملا محسن اديب نحوى شارح عوامل ماه مشهور است چه او متاخر است و ملا محسن شيرازى هم غير از اوست . وى در شيراز جنب منزل خويش در محله سيد مير محمد بن موسى الكاظم عليه السلام مدرسه اى احداث كرد و كتابخانه معتبرى بر آن وقف كرد و خط نسخ را بسيار شيرين و نيكو مى نوشت و در سرعت قلم اعجوبه دنيا بوده . گويند اى بسا روزها كه يكهزار بيت به خط خويش كتابت كرده و قريب چهار صد كلام الله مجيد به خط او تعداد شده كه در روزگار از او يادگار مانده ، باررى مزار مرحوم ((ملا محسن فيض كاشانى )) در خارج دروازه فين كاشان داراى صحن وسيع است كه در اوقات شريفه مخصوصا روزهاى جمعه خلق كثيرى از كاشان و نواحى آن به مضمون (بى فيض نيست هر كه رود بر مزار فيض ) براى زيارت و فاتحه خوانى در آن مزار شريف اجتماع مى نمايند و كرامات زيادى از مرقدش نقل مى نمايند و براى او ديوان شعرى است . و اين شعر از اوست :
سالك راه حق بيا نور هدى ز ما طلب
نور بصيرت از در عترت مصطفا طلب
هست سفينه نجات عترت و ناخدا خدا
دست بر اين سفينه زن دامن ناخدا طلب
دم به دمم به گوش هوش مى فكنندم اين سروش
معرفت ار طلب كنى از بركات ما طلب
خسته درد را بگو هر زه مگرد كو به كو
از رخ ما شفا بجو وز در ما دوا طلب
مفلس بينوا بيا از بر ما ببر نوا
صاحب مدعا بيا از در ما دعا طلب (48)
از ابى مريم روايت شده كه گفت : حضرت امام محمد باقر عليه السلام به من فرمود:
((قل لسلمه بن كهيل و الحكم بن عتبه شرقا او غربا لن تجدا علما صحيحا الا اشيا خرج من عندنا اهل البيت ))
يعنى بگو به سلمه بن كهيل و حكم بن عتيبه اگر شرق و غرب عالم را بگرديد علمى صحيح پيدا نخواهيد كرد جز آنچه از علمى كه از نزد ما اهل بيت خارج شده است . چو هم آن حضرت فرمود: حكم هر چه خواهد به يمين و شمال برود به خدا سوگند نخواهد يافت علم را مگر از خانواده اى كه جبرئيل بر ايشان نازل شده است . (49)
ابو حنيفه كه از شاگردان حضرت صادق عليه السلام است مى گويد، لولا السنتان لهلك النعمان )) يعنى اگر آن دو سال نبود، نعمان (يعنى خود ابوحنيفه ) هلاك مى شد (از جهالت ) و مقصودش از دو سالى است كه در محضر امام جعفر صادق كسب علم كرد. (50)

راهنمائيهاى مرحوم فيض كاشانى در طلب علم از در خانه اهل بيت عليه السلام
مرحوم ملا محسن فيض كاشانى در مقدسه كتاب قره العيون گويد: بدانيد اى برادران من خداوند شما را هدايت كرده چنانچه مرا هدايت كرده است و من هدايت نيافتم مگر به نور ثقلين و اقتدا نكردم مگر به ائمه معصومين . نه متكلم و نه متفلسف نه متصوفم و نه متكلف بلكه مقلد قرآن و حديث پيغمبرم و تابع اهل بيت آن سرور و از سخنان حيرت افزاى طوايف اربع ملول و از ما سواى قرآن مجيد و حديث اهل بيت و آنچه بدين دو آشنا باشد بيگانه ام .
من هر چه خوانده ام همه از ياد من برفت
الا حديث دوست كه تكرار مى كنم
چرا كه مدتى مديد كه در بحث و تفتيش و تعمق در فكرهاى دور انديش ‍ بودم طرق مختلفه قوم را آزمودم و به كنه سخنان هر يك رسيدم و به ديده بصيرت ديدم كه چشم عقل از ادراك سبحات جلال صمديه حاسر و نور فكر از رسيدن به سرادقات جمال احديت قاصر بود....
هر جميلى كه بديديم بد و يار شديم
هر جمالى كه شنيديم گرفتار شديم
كبرياى حرم حسن تو چون روى نمود
چار تكبير زديم از همه بيزار شديم
مصحف روى و حديث لبت از ياد ببرد
هر چه خوانديم و دگر بر سر تكرار شديم
هرچه دادند به ما از دگرى بهتر بود
تا سزاوار سراپرده اسرار شديم
محدث قمى در فوائد الرضويه فرموده است : مخفى نماند كه اين مرحوم (ملا محسن كاشانى ) غير از ملا محسن اديب نحوى شارح عوامل ماه مشهور است چه او متاخر است و ملا محسن شيرازى هم غير از اوست . وى در شيراز جنب منزل خويش در محله سيد مير محمد بن موسى الكاظم عليه السلام مدرسه اى احداث كرد و كتابخانه معتبرى بر آن وقف كرد و خط نسخ را بسيار شيرين و نيكو مى نوشت و در سرعت قلم اعجوبه دنيا بوده . گويند اى بسا روزها كه يكهزار بيت به خط خويش كتابت كرده و قريب چهار صد كلام الله مجيد به خط او تعداد شده كه در روزگار از او يادگار مانده ، باررى مزار مرحوم ((ملا محسن فيض كاشانى )) در خارج دروازه فين كاشان داراى صحن وسيع است كه در اوقات شريفه مخصوصا روزهاى جمعه خلق كثيرى از كاشان و نواحى آن به مضمون (بى فيض نيست هر كه رود بر مزار فيض ) براى زيارت و فاتحه خوانى در آن مزار شريف اجتماع مى نمايند و كرامات زيادى از مرقدش نقل مى نمايند و براى او ديوان شعرى است . و اين شعر از اوست :
سالك راه حق بيا نور هدى ز ما طلب
نور بصيرت از در عترت مصطفا طلب
هست سفينه نجات عترت و ناخدا خدا
دست بر اين سفينه زن دامن ناخدا طلب
دم به دمم به گوش هوش مى فكنندم اين سروش
معرفت ار طلب كنى از بركات ما طلب
خسته درد را بگو هر زه مگرد كو به كو
از رخ ما شفا بجو وز در ما دوا طلب
مفلس بينوا بيا از بر ما ببر نوا
صاحب مدعا بيا از در ما دعا طلب (51)
از ابى مريم روايت شده كه گفت : حضرت امام محمد باقر عليه السلام به من فرمود:
((قل لسلمه بن كهيل و الحكم بن عتبه شرقا او غربا لن تجدا علما صحيحا الا اشيا خرج من عندنا اهل البيت ))
يعنى بگو به سلمه بن كهيل و حكم بن عتيبه اگر شرق و غرب عالم را بگرديد علمى صحيح پيدا نخواهيد كرد جز آنچه از علمى كه از نزد ما اهل بيت خارج شده است . چو هم آن حضرت فرمود: حكم هر چه خواهد به يمين و شمال برود به خدا سوگند نخواهد يافت علم را مگر از خانواده اى كه جبرئيل بر ايشان نازل شده است . (52)
ابو حنيفه كه از شاگردان حضرت صادق عليه السلام است مى گويد، لولا السنتانلهلك النعمان يعنى اگر آن دو سال نبود، نعمان (يعنى خود ابوحنيفه ) هلاك مى شد (ازجهالت ) و مقصودش از دو سالى است كه در محضر امام جعفر صادق كسب علم كرد.

راهنمائيهاى مرحوم فيض كاشانى در طلب علم از در خانه اهل بيت عليه السلام
(53) مرحوم ملا محسن فيض كاشانى در مقدسه كتاب قره العيون گويد: بدانيد اى برادران من خداوند شما را هدايت كرده چنانچه مرا هدايت كرده است و من هدايت نيافتم مگر به نور ثقلين و اقتدا نكردم مگر به ائمه معصومين . نه متكلم و نه متفلسف نه متصوفم و نه متكلف بلكه مقلد قرآن و حديث پيغمبرم و تابع اهل بيت آن سرور و از سخنان حيرت افزاى طوايف اربع ملول و از ما سواى قرآن مجيد و حديث اهل بيت و آنچه بدين دو آشنا باشد بيگانه ام .
من هر چه خوانده ام همه از ياد من برفت
الا حديث دوست كه تكرار مى كنم
چرا كه مدتى مديد كه در بحث و تفتيش و تعمق در فكرهاى دور انديش ‍ بودم طرق مختلفه قوم را آزمودم و به كنه سخنان هر يك رسيدم و به ديده بصيرت ديدم كه چشم عقل از ادراك سبحات جلال صمديه حاسر و نور فكر از رسيدن به سرادقات جمال احديت قاصر بود....
هر جميلى كه بديديم بد و يار شديم
هر جمالى كه شنيديم گرفتار شديم
كبرياى حرم حسن تو چون روى نمود
چار تكبير زديم از همه بيزار شديم
مصحف روى و حديث لبت از ياد ببرد
هر چه خوانديم و دگر بر سر تكرار شديم
هرچه دادند به ما از دگرى بهتر بود
تا سزاوار سراپرده اسرار شديم
محدث قمى در فوائد الرضويه فرموده است : مخفى نماند كه اين مرحوم (ملا محسن كاشانى ) غير از ملا محسن اديب نحوى شارح عوامل ماه مشهور است چه او متاخر است و ملا محسن شيرازى هم غير از اوست . وى در شيراز جنب منزل خويش در محله سيد مير محمد بن موسى الكاظم عليه السلام مدرسه اى احداث كرد و كتابخانه معتبرى بر آن وقف كرد و خط نسخ را بسيار شيرين و نيكو مى نوشت و در سرعت قلم اعجوبه دنيا بوده . گويند اى بسا روزها كه يكهزار بيت به خط خويش كتابت كرده و قريب چهار صد كلام الله مجيد به خط او تعداد شده كه در روزگار از او يادگار مانده ، باررى مزار مرحوم ((ملا محسن فيض كاشانى )) در خارج دروازه فين كاشان داراى صحن وسيع است كه در اوقات شريفه مخصوصا روزهاى جمعه خلق كثيرى از كاشان و نواحى آن به مضمون (بى فيض نيست هر كه رود بر مزار فيض ) براى زيارت و فاتحه خوانى در آن مزار شريف اجتماع مى نمايند و كرامات زيادى از مرقدش نقل مى نمايند و براى او ديوان شعرى است . و اين شعر از اوست :
سالك راه حق بيا نور هدى ز ما طلب
نور بصيرت از در عترت مصطفا طلب
هست سفينه نجات عترت و ناخدا خدا
دست بر اين سفينه زن دامن ناخدا طلب
دم به دمم به گوش هوش مى فكنندم اين سروش
معرفت ار طلب كنى از بركات ما طلب
خسته درد را بگو هر زه مگرد كو به كو
از رخ ما شفا بجو وز در ما دوا طلب
مفلس بينوا بيا از بر ما ببر نوا
صاحب مدعا بيا از در ما دعا طلب (54)
از ابى مريم روايت شده كه گفت : حضرت امام محمد باقر عليه السلام به من فرمود:
((قل لسلمه بن كهيل و الحكم بن عتبه شرقا او غربا لن تجدا علما صحيحا الا اشيا خرج من عندنا اهل البيت ))
يعنى بگو به سلمه بن كهيل و حكم بن عتيبه اگر شرق و غرب عالم را بگرديد علمى صحيح پيدا نخواهيد كرد جز آنچه از علمى كه از نزد ما اهل بيت خارج شده است . چو هم آن حضرت فرمود: حكم هر چه خواهد به يمين و شمال برود به خدا سوگند نخواهد يافت علم را مگر از خانواده اى كه جبرئيل بر ايشان نازل شده است . (55)
ابو حنيفه كه از شاگردان حضرت صادق عليه السلام است مى گويد، لولا السنتان لهلك النعمان )) يعنى اگر آن دو سال نبود، نعمان (يعنى خود ابوحنيفه ) هلاك مى شد (از جهالت ) و مقصودش از دو سالى است كه در محضر امام جعفر صادق كسب علم كرد. (56)

بازگشت آيت الله ميرزا مهدى اصفهانى از فلسفه با عنايت امام زمان (ع )
مرحوم آيت الله آقا ميرزا مهدى اصفهانى اعلى الله مقامه فرموده اند: من از اصفهان به نجف اشرف مشرف شدم ، در ضمن تحصيل علوم فقه و اصول بخيال خود براى رسيدن به حقايق امور مشغول به تحصيل فلسفه و عرفان نيز شدم و چون تا اندازه اى خود را فارغ از آن ديدم و نزديك بيست سال در آن رشته كار مى كردم تا آنجا كه اكابر آن مرحله مرا استاد مى دانستند، از بركات هدايت پروردگار گاه ملتفت مى شدم كه قواعد فلسفه و عرفان مخالفتهاى بسيار با كلمات قرآن و روايات دارد. در صدد شدم كه استادى پيدا كنم و اين مشكل را با او در ميان بگذارم تا آنكه به فكرم رسيد كه براى خلاصى از اين مشكل به حضرت بقيه الله امام زمان عليه السلام متوسل شوم پس نزد خدا ناليدم و تضرع و زارى به حضرت بقيه الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه نمودم و مواقع متعدده اى در مسجد سهله و غيره به آن حضرت استعانت كردم تا يك وقتى در نزد قبر جناب هود و صالح در حال تضرع و زارى بودم در بيدارى آن حضرت را ديدم ايستادهه و كاغذى كه اطراف آن با آب طلا مزين شده بود روى شينه آن حضرت بود نظر كردم ديدم وسط صفحه به خط سبز و نورانى در يك سطر نوشته شده :
((طلب المعارف من غيرنا اهل البيت مساوق لانكارنا))
يعنى طلب كردن معارف دين از غير ما اهل بيت نبوت در حد انكار امامت ما مى باشد وچون پائين كاغذ را ديدم به خط ريزترى امضا شده و نوشته شده بود: ((و قد اقامنى الله و انا الحجه بن الحسن )) يعنى خدا مرا بپا داشته و منم حجه بن حسن عليه السلام و از خواندن اين نامه مباركه چنان روشن شدم كه چون متوجه خود شدم ديدم نورانيتى را در خود احساس ‍ مى كنم و چنان ذهن من روشن گرديده بود كه گويا تمام فسادهاى قواعد فلسفه و عرفان در نظر من مجسم شده بود، مكتوبات و جزواتى كه در اين خصوص نوشته بودم همه را پاره كرده و رختم در آب فرات ...(57)
مرحوم شيخ بها گفته است :
اى كرده به علم مجازى خوى
نابرده ز علم حقيقى بوى
سر گرم به حكمت يونانى
دلسرد ز حكمت ايمانى
يك در نگشوده ز مفتاحش
اشكال افزوده ز ايضاحش
راهى ننموده اشاراتش
دل شاد نشد ز بشاراتش
تا كى ز شفاش شفاطلبى
وز كاسه زهر دواطلبى
تا كى به هزار شعف ليسى
ته مانده كاسه ابليسى
سور المومن فرموده نبى
از سور ارسطو چه مى طلبى
سور آن جوى كه در عرصات
به شفاعت او يابى درجات
تا چند ز فلسفه در لافى
وين يابس و رطب بهم بافى
رسوا كردت در بين بشر
برهان ثبوت عقول عشر
اين علم دنى كه ترا جان است
فضلات فضائل يونان است
نى رو به شريعت مصطفوى
نى روى به حقيقت مرتضوى
نى بهره ز علم فروع و اصول
شرمت باد از خدا و رسول
آيت الله ميرزا مهدى اصفهانى مؤ لف معارف القرآن و كتب ديگر و استاد مرحوم شيخ هاشم قزوينى و بزرگان ديگر در مشهد مقدس بودند و در مشهد مقدس روز پنجشنبه 19 ذيحجه سنه 1365 هجرى در سن 63 وفات يافته و در جوار حضرت رضا عليه السلام دفن شد.