يزيد بنا به قول صحيح سه سال و شش ماه فرمانروايى كرد. وى در سال اول حسين بن على
عليه السلام را به قتل رساند و در سال دوم مدينه را سه روز تمام چپاول كرده ، به
دست يغما سپرده و در سال سوم كعبه را مورد تاخت و تاز قرار داد.
اينك شرح كشته شدن حسين عليه السلام و چگونگى آن به نحو اختصار:
اين سر گذشتى است كه به علت ناگوارى و هولناكى آن دوست نمى دارم سخن را در پيرامونش
طولانى كنم ، زيرا در اسلام كارى زشت تر از آن به وقوع نپيوسته است . گرچه كشته شدن
اميرالمؤ منين عليه السلام مصيبت بسيار بزرگى به شمار مى آيد، ليكن سرگذشت امام
حسين عليه السلام چندان كشتار فجيح و مثله و اسارت در برداشت كه از شنيدن آن بدن
انسان به لرزه مى افتد. لذا از پرداختن به سخن درباره اين سرگذشت به شهرتش اكتفا
مى كنم . زيرا كه از مشهورترين مصيبتهاست .
خداوند هر كسى را كه در آن دست داشته و بدان فرمان داده و به چيزى از آن خوشنود
بوده است لعنت كند و هيچ گونه كار خير و توبه اى را از او نپذيرد و او را از جمله
((الا خسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم
يحسنون صنعا))
قرار دهد.
خلاصه آن سرگذشت اين است كه چون كار بيعت يزيد لعنة الله عليه تمام شد وى هيچگونه
همتى نداشت جز آنكه از حسين عليه السلام و چند نفرى كه پدرش وى را از آنها بر حذر
داشته بود، بيعت بگيرد. از اين رو نزد وليد بن عتبه بن ابى سفيان كه در آن وقت امير
مدينه بود فرستاد و بدو فرمان داد كه از آن چند نفر بيعت بگيرد. وليد نيز ايشان را
نزد خود فرا خواند. چون امام حسين عليه السلام نزد وى آمد وليد خبر مرگ معاويه را
بدو داد و به او پيشنهاد بيعت كرد. امام حسين عليه السلام به وليد فرمود:
- شخصى مانند من پنهانى بيعت نمى كند، هرگاه همه مردم براى اين كار اجتماع كردند ما
و تو فكرى براى اين كار خواهيم كرد.
سپس حسين عليه السلام از نزد وليد خارج شد و اصحاب خويش را گرد آورده ، به عنوان
سرپيچى از بيعت با يزيد و ننگ داشتن از اين كه در سلك رعيت وى در آيد از مدينه به
قصد مكه خارج شد. چون حسين عليه السلام در مكه مستقر شد خبر خوددارى وى از بيعت با
يزيد به گوش مردم كوفه رسيد و مردم كوفه ، بنى اميه و بخصوص يزيد را به سبب روش
ناپسند و كارهاى زشتى كه داشت و علنا مرتكب معاصى مى شد، دوست نمى داشتند. از اين
رو با حسين مكاتبه كرده ، نامه هايى بدو نوشتند و او را به كوفه دعوت كردند و بدو
وعده يارى در مقابل بنى اميه دادند، آنگاه گرد هم آمده ، با يكديگر هم سوگند شدند و
پى در پى در اين خصوص براى حسين عليه السلام نامه فرستادند. حسين عليه السلام نيز
پسر عموى خود مسلم به عقيل بن ابى طالب عليه السلام را نزد ايشان فرستاد.
چون مسلم به كوفه آمد خبر ورودش به عبيدالله بن زياد - كه خداوند او را لعنت كند و
همواره به خوارى و رسوايى بكشاند - رسيد و عبيدالله بن زياد، در اين وقت بنا به
فرمان يزيد كه از مكاتبه مردم كوفه با حسين عليه السلام آگاه شده بود به امارت كوفه
رسيده بود؛ از طرفى مسلم به خانه هانى بن عروه كمه از اشراف مردم كوفه بود پناه
برده بود. از اين رو عبدالله بن زياد، هانى بن عروه را فرا خوانده ، از وى خواست
مسلم را تسليم او كند. ليكن هانى بن عروه از اين كار امتناع ورزيد و عبيد الله بن
زياد با چوبى كه در دست داشت به صورت هانى زده ، استخوان صورتش را در هم شكست .
سپس مسلم بن عقيل را احضار كرد و دستور داد او را بالاى بام قصر برده ، و گردنش را
زدند و سر و جثه اش را از بالاى بام فرو افكندند و اما هانى را به بازار برده ،
همانجا گردن زدند. فرزدق در اين باره گفته است :
و ان كنت لاتدرين فالموت فانظرى الى هانى فى السوق و ابن
عقيل
الى بطل قد هشم السيف وجهه و آخر يهوى من طمار قتيل
؛ ((اگر نمى دانى مرگ چيست به هانى در بازار و مسلم بن
عقيل بنگر. به دلاورى كه شمشير صورتش را در هم شكست و آن ديگر كه كشته اش را از
بلندى پرتاب كردند.))
سپس حسين عليه السلام از مكه خارج و بدون آنكه از سرنوشت مسلم با خبر باشد رهسپار
كوفه گرديد. چون نزديك كوفه رسيد، از چگونگى امر آگاه شد و كسانى خبر قتل مسلم را
بدو دادند و او را از يافتن به كوفه بر حذر داشتند. ولى حسين عليه السلام برنگشت و
به منظورى كه خود از هر كس بدان آگاهتر بود، تصميم گرفت ، خويشتن را به كوفه
برساند، ابن زياد نيز لشكرى به فرماندهى عمر بن سعد بن ابى وقاص به سوى او فرستاد و
چون دو گروه با يكديگر مقابل شدند، حسين و اصحابش چنان جنگى كردند كه هرگز كسى
مانند آن را نديده بود، تا اينكه بر اثر آن جنگ شديد ياران و خويشانش كشته شدند،
آنگاه حسين عليه السلام نيز به نحوى فجيع به قتل رسيد.
در اين واقعه چندان شكيبايى و چشم داشت به خدا، و شجاعت و پرهيزگارى و بلاغت و
كاردانى در فنون جنگ از شخص حسين عليه السلام و يارى و جانبازى و ناخوش داشتن زندگى
پس از وى و جنگ در مقابل او از روى بينايى از ياران و خويشانش به ظهور پيوست كه
هرگز كسى مانند آن را نديده است . سپس غارت و اسيرى در ميان سپاه و خانواده حسين
عليه السلام به وقوع پيوست . آنگاه سر حسين عليه السلام را با زنانش نزد يزيد بن
معاويه به دمشق بردند و يزيد در مجلس ، خود با چوب به دندانهاى حسين عليه السلام
فرو كوبيد و زنانش را به مدينه بازگردانيد.
قتل حسين عليه السلام در روز دهم محرم سال شصت و يك هجرى روى داد. |