اخلاق نيك سبب نجات دادن از قتل حتمى شد
اسيرانى خدمت رسول اكرم صلىالله عليه و آله
آوردند حضرت بكشتن تمامى آنها فرمان داد جز يك تن از آنها را آزاد فرمود.
مرد آزاد شده علت رهايى خود را از قتل حتمى
پرسيد، حضرت فرمود: در تو پنج صفت نيك وجود دارد كه خداوند تبارك و تعالى و رسولش
آن را دوست مىدارد.
اول: غيرت فوق العاده بر حرم و خانواده خود.
دوم: داراى سخاوت هستى.
سوم: در گفتارت راستگو مىباشى.
چهارم: تو داراى شجاعت هستى.
پنجم: اخلاق نيك و پسنديده مىباشى.
مرد با شنيدن اين سخن مسلمان خوبى شد و در يكى
از جنگها با رسول گرامى صلىالله عليه و آله همراهى نمود و به درجه رفيعه شهادت
نائل آمد(37).
عمل حذيفه در
هنگام جنگ
بحث اخلاق از جمله مباحث مهم علمى و فلسفى است
مورد بررسى دانشمندان بوده است كه رسول اكرم صلىالله عليه و آله فرموده است.
انما بعثت لاتمم مكارم
الاخلاق(38)
پيغمبر اكرم صلىالله عليه و آله فرمود: من بر
انگيخته شدم كه مكارم اخلاق را تتميم و تكميل نمايم.
در جنگ يرموك هر روز عدهاى از سربازان مسلمين
جنگ مىكردند و پس از جنگ ساعتها زد و خورد بعضى سالم يا زخمى به پايگاهها بر
مىگشتند بعضى كشته يا مجروح در ميدان جنگ بجاى مىماندند حذيفه مىگويد:
در يكى از روزها پسر عمويم با ديگر سربازان به
ميدان رفتند ولى پس از پايان جنگ مراجعت نكرد ظرف آبى برداشتم و روانه ميدان شدم به
اين قصد كه اگر زنده باشد آبش بدهم پس از جستجو او را يافتم كه هنوز رمقى در تن
داشت كنارش نشستم و گفتم: آب مىخواهى با اشاره گفت: آرى.
در همين موقع سرباز ديگرى كه نزديك او به زمين
افتاده بود و صداى من را شنيد آهى كشيد و فهماند كه او نيز تشنه است و آب مىخواهد.
پسر عمو به من اشاره كرد كه برو اول به او آب
بده خذيفه مىگويد پسر عمويم را گذاردم و به بالين دومى رفتم و او هشام بن عاص بود
گفتم: آب مىخواهى به اشاره گفت: بله در اين موقع صداى مجروح ديگرى شنيده كه آه گفت
هشام هم آبنخورد و به من اشاره كرد كه به او آب بدهم در نزد سومى رفتم ولى در همان
لحظه جان سپرد برگشتم به بالين هشام او نيز در اين فاصله مرده بود و چون نزد پسر
عمويم رفتم ديدم او هم از دنيا رفته حالا آب خوردن او و يا نخوردن او نقصى مهم نبود
ولى ايثار يك مجروح را ملاحظه بفرماييد(39).
عبدالله جعفر
به مسافرت نيم روزه رفت
عبدالله جعفر در راه مسافرت نيمه روزى به يك
روستايى رسيد و باغ نخلى را سر سبز و خرم در نزديكى آن ديد تصميم گرفت پياده شود و
چند ساعتى در باغ استراحت نمايد.
مالك باغ در روستا زندگى مىكرد ولى غلامى را
در آن باغ گمارده بود تا از آن باغ مراقبت كند عبدالله با اجازه وى وارد باغ شد و
براى استراحت جاى مناسبى را انتخاب كرد ظهر فرا رسيد عبدالله ديد كه غلام سفره خود
را باز كرد تا غذا بخورد و در سفره سه قرص نان بود هنوز لقمهاى نخورده بود كه سگى
داخل باغ شد و نزديك غلام آمد.
او يكى از قرصهاى نان را به او انداخت و سگ
گرسنه با حرص آن را بلعيد و دوباره متوجه غلام و سفره نانش شد.
او قرص دوم و سپس قرص سوم را نزد سگ انداخت و
سفره خالى را بدون آن كه خود چيزى بخورد جمع كرد عبدالله كه ناظر جريان بود از غلام
پرسيد جيره غذايى شما در روز چقدر است جواب داد همين سه قرص نان كه ديدى گفت: پس
چرا اين سگ را بر خود مقدم داشتى و تمام غذايت را به او خوراندى غلام در جواب گفت:
آبادى و محل سگ ندارد و مىدانستم اين حيوان از راه دور به اين جا آمده و سخت گرسنه
است و براى من رد كردن و محروم ساختن چنين حيوانى سنگين بود.
عبدالله پرسيد: پس تو چه خواهى كرد؟ جواب داد
امروز را بگرسنگى مىگذرانم جوانمردى آن غلام سياه مايه حيرت عبدالله جعفر شد و در
وى اثرى عميق گذاشت براى اينكه عملا او را در اين كرامت اخلاق و رفتار انسانى تشويق
كرده باشد آن را جديت نمود تا باغ را با غلام از صاحبش خريدارى كرد غلام را در راه
خدا آزاد كرد و باغ را هم به او بخشيد اين خلاصه ايثار(40).
مصادف ذوالقرنين با مرد الهى
ذوالقرنين كه خداوند تبارك و تعالى در قرآن نام
برده است:
قالوا يا ذاالقرنين ان
ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض(41)
شيخ صدوق داستانى جالبى را حكايت مىكند كه
ذوالقرنين با لشگر فراوانى از بيابان عبور مىكرد مردى را ديد مشغول نماز است و به
عظمت ذوالقرنين توجهى نكرد ذوالقرنين از بزرگى روح او تعجب كرد پس از تمام شدن
نمازش به او گفت: چگونه با ديدن بزرگى دستگاه من نترسيدى و به حال تو تغيير پيدا
نشد.
عرضه داشت: با كسى مشغول مناجات بودم كه قدرت و
لشگرش بينهايت است ترسيدم از او منصرف شوم و به تو متوجه گردم از عنايتش محروم گردم
و ديگر دعايم را اجابت ننمايد.
ذوالقرنين فرمود: اگر همراه من بيايى تمام
خواستههايت را اجابت مىكنم پير مرد گفت: من حاضرم همه جا با تو باشم به شرط آن كه
چهار چيز براى من ضمانت كنى:
اول: سلامتى كه دارم هيچ وقت مريض نشوم.
دوم: نعمتى كه دارم هميشه باشد زوال نداشته
باشد.
سوم: قدرتى كه دارم پيرى در او ديده نشود.
چهارم: حياتى كه دارم مرگ نداشته باشد.
مرد گفت: پس من از كسى كه تمام امور در تحت
قدرت او است دست بر نمىدارم و به شخص مثل خودم عاجز و محتاج است تكيه نمايم.
ذوالقرنين گفت: كدام مخلوق بر اينها توانا است.
پير مرد گفت: پس من همراه آنم كه توانا است
يعنى پيروى خدا مىروم(42).
ايمان هر چه قوى باشد بخدا نزديكتر مىشود گناه
از ضعف ايمان است انسانى هست براى هزار تومان يك دروغ مىگويد انسان ديگرى است براى
ده هزار تومان يك دروغ مىگويد نفر ديگر است يك صد هزار تومان نفسش باشد دروغ
مىگويد.
اما شخصى هم پيدا مىشود يك ميليون هم بدهيد
بلكه ميليونها نفع داشته باشد خلاف نمىگويد و مخالف امر خدا انجام نمىدهد يعنى:
امر خدا را مهمتر از همه چيز مىداند مثل: ابى ذر (رضى الله عنه) كه درباره آن گفته
شده آسمان سايه نيفكند و زمين سنگينى را برنداشته از ابى ذر راستگوتر اين عمل نيست
مگر ايمان در حد اعلاء نسبت بخداوند تبارك و تعالى.
مكالمه رسول الله (ص) با يك جوان
بيدار
از اسحاق ابن عمار روايت شده گفت: شنيدم از
حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود: حضرت رسول صلىالله عليه و آله نماز صبح را در
مسجد با مردم به جاى آورد چشمش در مسجد بجوانى افتاد كه رنگش زرد و بدنش لاغر و
چشمانش بگودى فرو رفته بود.
حضرت رسول اكرم صلىالله عليه و آله به او
فرمود: چگونه صبح كردى؟ عرض كرد: با يقين، حضرت تعجب كرد و خوشحال شد از گفتارش و
فرمود: براى هر يقينى حقيقتى است پس چيست علامت يقين تو؟ عرض كرد: همين يقين من است
كه مرا به فكر آخرت انداخته و محزون كرده و در شب خواب ندارم و در روزهاى گرم
تابستان مرا به روزه واداشته و مرا به دنيا و هرچه در او است بىرغبت نموده تا
اينكه گويا نظر مىكنم به عرش خداى خودم در حاليكه برپا شده براى حساب و محشور شدند
مخلوقات براى حساب و من هم در ميان آنها هستم مثل آنكه مىبينم اهل بهشت را در بهشت
به ناز و نعمت مشغول هستند و گويا نظر مىكنم به اهل جهنم در حالتى كه در جهنم و در
عذاب هستند گويا اينكه مىشنوم الان صداى آتش را با گوش خود.
پس رسول گرامى صلىالله عليه و آله به اصحابش
فرمود: اين بندهاى است كه خدا قلبش را با ايمان نورانى كرده بعد از آن فرمودند:
ثابت باش بر اين يقينى كه دارى.
جوان عرض كرد: يا رسول الله صلىالله عليه و
آله دعا بفرماييد كه خدا شهادت را به من روزى فرمايد پس حضرت دعا كرد پس طولى نكشيد
در بعضى از جنگهاى حضرت رفت و شهيد شد و دهمين نفر بود كه شهادت نصيب او شد(43).
يكى از نشانههاى ايمان نخوردن ربا و رشوه است،
رشوه آن است كه انسان چيزى را از كسى بگيرد حق ديگرى را به او واگذار نمايد يا پولى
را به كسى بدهد و بگويد در هر ماه اينقدر بدهيد بدون آنكه آن گيرنده تجارت كند و
قرار داد كند مقدارى از سود پول به من بدهيد بلى اگر خودش چيزى بدهد به مستحبات هم
عمل كرده بنابراين شخص با ايمان دور است از خوردن پولهايى كه پيش شارع مقدس امضاء
نشده است اگر كسى مقدار مشخص شده را بدهد كسى و قرارداد كند پول از من كار از شما
منافع آن را نصف براى من يا كمتر و يا بيشتر خلاصه طبق قرار داد عمل شود اين تجارت
صحيح است و شرعى، داستانى را توجه فرماييد.
عاقبه بن يزيد و عمل مهم او در
اسلام
شخصى به نام عاقبه بن يزيد كه در عصر مهدى
عباسى قاضى بود در بغداد يك روز هنگام ظهر نزد خليفه آمد و تقاضا كرد كه يك نفر را
بجاى او براى قضاوت منصوب نمايد تا اين كه اسناد و مدارك مربوطه را به او تسليم
كند.
مهدى عباسى چون سخن او را شنيد خيال كرد يكى از
رجال دولت به او به دشمنى برخاسته و او آزرده خاطر و خشمگين ساخته. از اين جهت
استعفايش را در خواست كرد و گفت: علت آزردگى تو اگر اين است كه كسى با تو معارضه
كرده بگو تا همين الان به تاديب او فرمان دهم.
قاضى گفت: چنين اتفاقى نيفتاده است.
مهدى عباسى گفت: پس علت استعفا چيست؟
قاضى گفت: يك ماه پيش دو نفر از مراجعين در
خصوص قضيهاى دشوار به محضر قضا حاضر شدند و هر يك ادلهاى و شهودى بر صدق اظهارات
خود را در مورد نزاع اقامه كرد و حجتها آورد كه جاى تامل و مطالعه و تحقيق بود.
من در برابر اين قضيه دشوار فروماندم چندين بار
تجديد جلسه كردم و اميد داشتم كه آن قضيه را به اصلاح ميان طرفين پايان بدهم.
در بين يكى از طرفين دعوى خبر يافته بود كه من
رطب دوست دارم از اين رو براى جلب توجه من در چنين موسم كه فصل نوبر رطب است مقدارى
از بهترين قسم آن را كه من هرگز نظيرش را نديده بودم حتى براى خليفه نيز در چنين
فصلى ميسور نيست فراهم آورده و با پرداخت چند درهم رشوه به توسط دربان آن طبق و
درهم را نزد من آورد.
در اين هنگام دربان طبق را در برابر من بر زمين
نهاد و گفت: اين هديه فلان است من از مشاهده اين وضع سخت ناراحت شدم چندان كه
خشمگين شدم دربان را از خدمت براندم و ظرف رطب را به آورده آن باز گرداندم.
ولى روز ديگر چون متداعيان به دفتر قضا آمدند
نتوانستم آن دو را به يك چشم بنگرم و در دل خود به يك منزلت قرار دهم زيرا طبق رطب
هر چند كه من آن را مسترد داشته بودم اثر خود را در نفس من باقى گذاشته بود حالا
فكر كنيد تا اگر آن را پذيرفته بودم و كام خويش را با آن شيرين كرده بود حال من بر
چه منوال بود.
بعد قاضى بالحن حاكى از تاثر بود گفت: روزگارى
كه خلق آن روزگار براين گونه فساد كشيده شدهاند من بر دين خود مىترسم كه از غفلت
به دام حيله ايشان در افتم و سرمايه تقوى و ايمان خود را بر سر كار قضا نهم پس مرا
از اين مسئوليت برهان و از ادامه اين خدمت معذور دار خداوند عذر تو را بپذيرد(44).
ابن اللبيه و جمعآورى زكات
حضرت رسول اكرم صلىالله عليه و آله مردى به
نام ابن اللبيه را از طايفه (ازد) براى جمع آورى زكات فرستاد و چون آن مرد از
ماموريت خود بازگشت مبلغى از اموال را كه همراه آورده بود تسليم پيغمبر اكرم
صلىالله عليه و آله كرد و مبلغى را براى خود برداشت و گفت: آن قسمت مال شما و اين
قسمت هديهاى است كه مردم به من اهداء كردهاند رسول اكرم صلىالله عليه و آله
فرمود: چرا در خانه پدر و مادر ننشستى تا ببينى هديه برايت مىآورند يا نه بعد به
سخن برخاست و در طى بيان موثرى فرمود: چگونه است كه ما مردمان را مامور جمع آورى
زكات مىسازيم پس مىگويند اين قسمت مال شما و اين قسمت هديه است كه بما اهداء شده
چرا چنين مامور در خانه پدر و مادرش نمىنشيند تا ببينند هديه برايش مىبرند يا نه(45).
روى عن رسول الله
صلىالله عليه و آله قال: خصله من لزمها اطاعته الدنيا و الاخره و ربح الفوز
بالجنه، قيل و ما هى يا رسول الله صلىالله عليه و آله؟ قال: التقوى(46)
فرمود: هركس داراى يك خصلت باشد و مدام ملازم
او باشد دنيا و آخرت از او اطاعت مىكند، گفته: شد كدام آن خصلت؟ فرمودند: تقوى
است.
يعنى: اگر كسى داراى زهد باشد همه چيز در
اختيار او است اما اگر تقوى نباشد زندگى كردن براى انسان مشكل مىشود.
عدم تقواى يا براى رسيدن به مقام است يا رسيدن
به دنيا والا سزاوار نيست آدم در خانه خداوند تبارك و تعالى را رها كند متوسل بشود
بغير كه مورد سرزنش او قرار بگيرد يا خداى نكرده امام زمان (عليه السلام) را فراموش
كند دامن ديگرى را بگيرد.
و هرچه بطرف دنيا برويم بقول حضرت على (عليه
السلام) او از ما فرار مىكند اگر نرفتيم به طرف دنيا او خود بخود بطرف ما يقينا
خواهد آمد حالا در اين زمينه از قول على (عليه السلام) من يك شاهدى دارم توجه شما
خواننده عزيز محترم را به او جلب مىنمايم.
خطبه حضرت على (عليه السلام):
مااصف من دار
قال على (عليه السلام):
ما اصف لكم من دار اولها عنا و آخرها فناء فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب من
استغنى فيها فتن و من افتقر فيها حزن من ساعاها فاتته و من واعاها اتته قد خلط
حلالها بحرامها و حلوها بمرها من ابصر بها بصرته و من ابصر اليها اغمته(47)
على (عليه السلام) مىفرمايد: چگونه توصيف كنم
دنيا را كه اول آن رنج و آخر آن نيستى است از راه حلال مالى را بدست بياورد حساب
است و اگر از راه حرام باشد عقابى است خلاصه سوال و عذاب است اينطور نيست كه هيچ
حساب و كتابى نباشد.
كسى كه در آن دنيا غنى باشد در فتنه و بلا
افتد.
و كسى كه در آن فقير و نيازمند باشد غمگين است.
و كسى كه در تحصيل مال بكوشد و دنبال آن برود
به آن نمىرسد.
كسى كه در طلب آن نكوشيد دنيا به او رو آورد.
كسى كه بعبرت به آن نگاه كرد دنيا او را بينا و
آگاه سازد.
و كسى كه به زينت و آرايش آن نگاه كرد دنيا او
را نابينا گردانيد.
يعنى: گمراه مىشود انسان از روى حسرت بنگرد به
دنيا. اگر خداوند چيزى را به انسان بدهد او ارزش دارد نه اينكه خود آدم خودش را
بهلاكت بيندازد تا به دنيا يا مقام برسد اين چنين صفتى صدمه به ايمان و تقواى انسان
مىزند و مورد سوال قرار مىگيرد هم در دنيا و هم در آخرت يك نمونه در تاريخ.
روز قيامت و ايستگاه براى سوال
چهار گانه
قال رسول الله صلىالله
عليه و آله: لا تزول قدما عبد يوم القيامه حتى يسال عن اربع: عن عمره فيما افناه و
عن شبابه فيما ابلاه و عن ماله من اين كسبه و فيها انفقه و عن حبتا اهل البيت(48)
پيغمبر اكرم صلىالله عليه و آله مىفرمايد:
روز قيامت انسان را نگه مىدارند و نمىگذارند قدم از قدم بردارند تا اينكه از چهار
مطلب را پاسخ بدهيد:
اول: از عمر انسان در كجا فنا كردى.
دوم: از جوانى كه سرمايه بزرگ انسان است در كجا
صرف كردى عاقلانه يا ابلهانه.
سوم: سوال از مال انسان است از كجا كسب نمودى و
در كجا مصرف كردى، چون كسب حلال و صرف حرام عذاب دارد كسب حرام صرف حلال عذاب دارد
كسب حرام و صرف حرام عذاب وعده داده شده است اما اگر كسب حلال و صرف حلال باشد براى
اين فرد نجات است خلاصه از مال سوال خواهند كرد.
چهارم: از محبت اهل بيت رسول الله صلىالله
عليه و آله.
سوال چهار گانه از حضرت على (عليه السلام)
نمونه ديگرى در تاريخ:
جاء رجل الى المومنين على
بن ابى طالب (عليه السلام) فقال: اسئلك عن اربع مسائل.
فقال: سل و ان كان اربعين.
فقال: ما الواجب و الاوجب؟ و ما القريب و ما
الاقرب؟ و ما العجب و ما الاعجب؟ و ماالصعب و ما الاصعب؟
قال على: (عليه السلام) اما الواجب فطاعه الله
تعالى، و اما الاوجب فترك الذنوب.
و اما القريب فالقيامه، و اما الاقرب منها
الموت.
و اما العجب فالدنيا، و الاعجب منها حب الدنيا.
و اما الصعب فى القبر، و الاصعب منها الذهاب
بلا زاد(49)
شخصى آمد خدمت حضرت على (عليه السلام) عرض كرد
چهار مساله دارم مىخواهم از محضر شما سوال كنم.
حضرت در جواب فرمودند: سوال كن و لو اينكه چهل
سوال باشد.
عرض كرد واجب چيست واجبتر از او كدام است؟
نزديك كدام است نزديكتر كدام؟ عجب چيست عجبتر كدام است؟ سخت كدام است سختتر از
سخت كدام؟
حضرت على (عليه السلام) فرمودند: واجب اطاعت
خداوند است واجبتر ترگ گناه است.
نزديك قيامت است، اما نزديكتر از او مرگ است
(در هر لحظهاى احتمال است برسد).
فرمودند: عجب دنيا است، عجبتر از او دوست
داشتن دنيا است (البته دنيا دارى خوب است حب الدنيا خوب نيست).
بعد فرمودند: سخت خانه قبر است اما مشكلتر از
او بدون توشه وارد آن قبر است.
امام چهارم (عليه السلام) و گريه او براى تاريكى قبر
امام سجاد حضرت زين العابدين در زمينه قبر چه
مىفرمايد و چگونه اشكش جارى مىشود مىفرمايد:
فمالى لا ابكى لخروجى
نفسى ابكى لظلمه قبرى ابكى لضيق لحدى ابكى لسوال منكر و نكير اياى ابكى لخروجى من
قبرى عريانا دليلا حاملا ثقلى على ظهورى انظر مره عن يمينى و اخرى عن شمالى اذ
الخلايق فى شان غير شان(50)
چرا گريه نكنم، گريه مىكنم براى خروج روح من،
گريه مىكنم براى تاريكى قبرم، گريه مىكنم براى تنگى لحد، گريه مىكنم براى سوال
نكير و منكر عليهما السلام، گريه مىكنم براى آن روزى كه از قبر بيرون مىآيم در
حالى كه برهنه و خار و ذليل و بار سنگين اعمالم را بر پشت گرفتهام گاهى به جانب
راست خود مىنگرم و گاهى به جانب چپ خود در آنحال كه خلايق همه به كارى غير كار من
مشغولند.
خلاصه آن كارهايى كه در دنيا به واسطه پول يا
سفارش يا واسطه انجام مىشود بعد از مردن از اينها ديگر نفعى براى احدى نيست و الا
آخرت همان دنيا است روز قيامت سرمايه ايمان است و تقوى است و قلب پاك است.
جنابعالى گاهى مىخوانى مناجات حضرت امير
المومنين (عليه السلام) را ببينيد درباره توشه آخرت چه كلمات دلسوزى و چه بيان
شيرينى و با اشك ريزانى و انسان را بيدار و توجهش را به عالم ديگر سوق مىدهد.
مناجات بسيار زيباى حضرت على
(عليه السلام)
اللهم انى اسئلك الامان
يوم لا ينفع مال و لابنون الا من اتى الله بقلب سليم و اسئلك الامان يوم يعض الظلم
على يديه يقول ياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا و اسئلك الامان يوم يعرف المجرمون
بسيماهم فيوخذ بالنواصى و الاقدام و اسئلك الامان يوم لايجزى والد عن ولده و لا
مولود هو جاز عن والده شيئا ان وعد الله حق و اسئلك الامان يوم لا ينفع الظالمين
معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوء الدار و اسئلك الامان يوم لاتملك نفس لنفس شيئا و
الامر يومئذ لله و اسئلك الامان يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و
بنيه لكل امرى منهم يومئذ شان يغنيه و اسئلك الامان يوم يود المجرم لو يفتدى من
عذاب يومئذ ببنيه و صاحبته و اخيه و فصيلته التى توويه و من فى الارض جميعا
اى خدا از تو مىخواهم امان بده مرا روزيكه نه
مال نفع دارد و نه فرزند مگر قلب پاك خداوندا از تو مىخواهم مرا امان بده روزيكه
ظالم از پشيمانى و حسرت انگشت به دندان مىنمايد و مىگويد: اى كاش من با رسول حق
صلىالله عليه و آله راه طاعت پيش مىگرفتم اى خدا از تو سوال مىكنم امان بدهيد
روزيكه گنه كاران بسيمايشان شناخته مىشود پس موى پيشانى آنها را با پاهايشان
بگيرند و در آتش دوزخ افكنند و از تو ايمنى مىكنم در روز سختى كه نه پدرى بجاى
فرزند و نه فرزندى بجاى پدر جزا و كيفر شود البته آن روز وعده خدا حق است و حقيقت و
از تو درخواست ايمنى مىكنم در روز سختى كه مردم ظالم ستمگر عذر آنها پذيرفته
نمىشود و عذرشان نفعى ندارد و بر آنان لعن خدا است.
اى خدا از تو ايمنى مىخواهم در روزيكه هيچ كس
قدرت بر كسى ديگر ندارد فرمان در آن روز خاص خداوند است و از تو مىخواهم امان
بدهيد به من آنروزى كه (يعنى: روز قيامت) شخص از برادر و مادر و پدر و زن و
فرزندانش مىگريزد و هر كس در آن روز توجه به كار خويش از غيرش بىنياز دارد.
بار خدايا از تو در خواست ايمنى مىكنم در روزى
كه كافر و يا بدكار آرزو كند كهاى كاش مىتوانستى فرزندانش را فداى خود سازد تا از
عذاب نجات پيدا كند.
و هم زن و برادر و قبيلهاش كه هميشه به حمايتش
بر مىخواستند و هر كه در روى زمين است همه را فداى خود گرداند تا از عذاب نجات
يابد.
اما هرگز نجات نخواهد يافت(51).
از اين مناجات بخوبى آدم مىفهمد كه روز قيامت
آنچه كه به در انسان مىخورد عمل صالح است نه مال منال و نه اولاد و نه چاه جلال.
خطاب پيغمبر اكرم صلىالله عليه
و آله به امير المومنين (عليه السلام)
قال النبى صلىالله عليه
و آله: يا على تريد ستماء الف شاه او ستماه الف دينار او ستمات الف كلمه؟
قال: يا رسول الله ستماه الف كلمه.
فقال صلىالله عليه و آله: اجمع ستماه الف كلمه
فى ست كلمات، يا على!
اذا رايت الناس يشتغلون بالفضائل فاشتغل انت
باتمام الفرايض.
و اذا رايت الناس يشتغلون بعمل الدنيا فاشتغل
انت بعمل الاخره.
و اذا رايت الناس يشتغلون بعيوب الناس فاشتغل
انت بعيوب نفسك.
و اذا رايت الناس يشتغلون بتزيين الدنيا فاشتغل
انت بتزيين الاخره.
و اذا رايت الناس يشتغلون بكثره العمل فاشتغل
انت بصفره العمل.
و اذا رايت الناس يتوسلون بالخلق فتوسل انت
بالخلق(52).
حضرت رسول اكرم صلىالله عليه و آله خطاب به
حضرت امير المومنين (عليه السلام) نمود فرمود: يا على ششصد هزار گوسفند را دوست
داريد يا ششصد دينار و يا ششصد هزار كلمه؟
على (عليه السلام) فرمودند: ششصد هزار كلمه را
دوست دارم، رسول گرامى صلىالله عليه و آله فرمودند: على جان من ششصد هزار كلمه را
جمع كردم در شش كلمه:
اول: وقتى كه ديدى مردم مشغولند بفضيلت تو
مشغول باش بواجبات.
دوم: وقتى كه تو ديدى مردم به عمل دنيا مشغولند
تو به عمل آخرت مشغول باش.
سوم: هنگامى كه ديدى مردم مشغولند عيب جويى
كردن از ديگران تو مشغول باش به عيب خودت.
چهارم: وقتى كه ديدى مردم به زينت دنيا مشغولند
تو به زينت آخرت مشغول باش.
پنجم: وقتى كه ديدى مردم به زيادى عمل به عبادت
مشغول هستند تو بصفت با به حقيقت عمل مشغول باش.
ششم: وقتى كه ديدى مردم مشغول هستند به دامن
گرفتن ديگران و متوسل شدن در خانه اين و آن تو متوسل باش به خالق (او است كه همه
كارها را درست مىكند نه مردم) اگر انسان خداوند تبارك و تعالى را رها كند و متوسل
به ديگران شود خداوند هم او را رها مىكند اگر اطاعت از خداى سبحان بشود خداوند همه
را مطيع امر او قرار مىدهد در قضيه حضرت يوسفرا ملاحظه بفرماييد:
و قال للذى ظن انه ناج
منهما اذكرنى عند ربك فانساه الشيطان ذكر ربه فلبث فى السجن بضع سنين(53)
و به آن يكى از آن دو نفر هم زندانى يوسف بود
كه مىدانست كه رهايى مىيابد گفت: مرا نزد صاحبت (كه همان سلطنت مصر باشد) ياد
آورى كن ولى شيطان ياد آورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد و يا آنكه يوسف بدست
فراموشى سپرده شد و چند سال در زندان باقى ماند.
مثل اينكه آيه شريفه مىخواهد بفرمايد كه شيطان
ياد خدا را از خاطر يوسف برد براى اينكه بغير خدا توسل جست خلاصه مفسرين احتمالاتى
دادهاند.
امام حسيين (عليه السلام) موعظه
پنجگانه
روايت از قول حضرت سالار شهيدان اباعبد الله
الحسين (عليه السلام) نقل شده:
و عن الحسين بن على (عليه
السلام) انه جاء رجل و قال انا رجل عاص و لا صبرى عن المعصيه فعظنى موعظه.
فقال (عليه السلام): افعل خمسه اشياء و اذنت ما
شئت:
1 - لا تاكل رزق الله و اذنت ماشئت.
2 - و اطلب موضعا لا يراك الله و اذنب ما شئت.
3 - و اخرج من ولايه الله و اذنب ما شئت.
4 - و اذا جائك ملك الموت ليقبض روحك فادفعه عن
نفسك و اذنب ما شئت.
5 - و اذا ادخلك مالك فلا تدخل فى النار و اذنب
ما شئت(54)
شخصى آمد خدمت امام حسين (عليه السلام) عرض
كرد: من گنه كارم طاقت صبر كردن را ندارم و به من موعظه كنيد كه به سبب آن بتوانم
خودم را كنترل نمايم.
حضرت درباره سوال اين شخص فرمودند: تو پنج چيز
را انجام بده بعد هرچه مىخواهى گناه كن:
اول: روزى خدا را بخور.
دوم: جايى را انتخاب كن كه در وقت گناه كردن
خدا تو را نبيند آنوقت هرچه بخواهيد گناه كن.
سوم: در ملك خداوند معصيت مكن هرچه مىخواهى
گناه كن (يعنى: از مملكت خدا خارج بشويد آنوقت هرچه خواهى گناه كن).
چهارم: هنگامى كه ملك الموت آمد براى قبض او را
از خود دفع كن هرچه مىخواهى معصيت كن.
پنجم: وقتى كه مالك دوزخ انداخت ميان آتش داخل
نشويد آنوقت گناه كن (حالا كه هيچ كدام اينها را قادر بر دفع ندانيد پس بايد خودت
را از معاصى حفظ كنيد).
روز قيامت از انسان عمل صالح و خالص مىخواهند
افتخارات هر انسان به عمل است نه مال و اولاد.
فاذا نفخ فى الصور فلا
انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون، و من خفت
موازينه فاولئك الذين خسرو انفسهم فى جهنم خالدون، تلفح وجوههم النار و هم فيها
كالحون، الم تكن آياتى تتلى عليكم فكنتم بها تكذبون، قالوا ربنا غلبت علينا شقوتنا
و كنا قوما ضآلين(55)
هنگامى كه در صور دميده شود هيچ گونه نسبى در
ميان آنها نخواهد بود از يكديگر سوال نمىكنند.
البته صور دوبار دميده مىشود:
يك: هنگام پايان گرفتن اين جهان و پس از نفخ
صور تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مىميرند و مرگ سراسر عالم را فرا خواهد
گرفت و پس از نفخ.
دوم: رستاخيز مردگان آغاز مىگردد و انسانها به
حيات نوين باز مىگردند و آماده حساب و جزا مىشوند.
به هر حال در آيه فوق به دو قسمت از پديدههاى
قيامت اشاره شده يكى از كار افتادن نسبها است زيرا رابطه خويشاوندى و قبيلهاى كه
حاكم بر نظام زندگى مردم اين جهان است سبب مىشود كه افراد مجرم از بسيارى از
مجازاتها فرار كنند.
و يا در محل مشكلاتشان از خويشاوندان كمك گيرند
اما در قيامت انسان است و اعمالش.
و هيچ كس نمىتواند حتى از برادر و فرزندش و
پدرش دفاع كند و يا مجازات او را به جان بخرد.
ديگر اينكه آنها چنان در وحشت فرو مىروند كه
از شدت ترس حساب و كيفر الهى از حال يكديگر به هيچ وجه سوال نمىكنند.
آن روز روزى است كه مادر از كودك شير خوارش
غافل مىشود برادر برادر خود را فراموش مىكند و كسانى كه ترازوهايشان (يعنى: ميزان
سنجش اعمالشان سنگين باشد رستگارانند).
و اما آنها كه بر اثر نداشتن ايمان و عمل صالح
ميزان اعمالشان سبك يا بى وزن است كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده و
زيان كردند در جهنم جاودانه خواهند بود.
شعلههاى گرم و سوزان آتش همچون شمشير به
صورتهاى آنها نواخته مىشود. و آنها از شدت ناراحتى و عذاب در دوزخ چهرهاى عبوس و
درهم كشيده دارند.
آيا آيات من بر شما خوانده نمىشد و آن را
تكذيب مىكرديد.
مىگويند پروردگارا شقاوت ما بر ما غلبه پيدا
كرد و ما قوم گمراه بوديم.