داستانهاى نماز

محمود على محمدلو

- ۱ -


مقدمه
بشر، ميل و علاقه زيادى به شنيدن و خواندن داستان دارد و اين اشتياق ، در نهاد هر انسانى وجود دارد. البته اين ميل و علاقه از دوران كودكى و نوجوانى شروع مى شود. قرآن كريم نيز گاهى مطالب اخلاقى و تربيتى را در قالب داستان بيان مى كند تا براى مردم سرمشق زندگى باشد و به همين جهت ، اين جانب تصميم گرفتم به خواست خداوند متعال ، داستانهايى را پيرامون چند موضوع انتخاب كنم تا شايد ان شاءاللّه كمكى در راه نشر معارف اسلامى باشد. و اولين موضوع را ((نماز)) قرار دادم . (البته اين تعداد داستان ، انتخابى است از ميان داستانهاى بسيارى كه پيرامون اين موضوع وجود دارد). اميد است كه مفيد واقع شود ان شاء الله تعالى .
محمود على محمدلو
5/11/74
جايگاه نماز
((عن ابي عبداللّه عليه السلام قال :
جاء رجل الى رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله فقال :
يا رسول اللّه اخبرني عن الاسلام اصله ... فقال :
اصله الصلاة ...)).
(تهذيب ، ج 2، ص 242)
((امام صادق - عليه السلام - فرمودند :
مردى به محضر جدم رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - آمد و گفت :
يا رسول اللّه ! از ريشه اسلام مرا با خبر سازيد ... رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - گفت :
ريشه اسلام نماز است )).
((قال الصّادق عليه السّلام :
مَن قبل اللّهُ منه صلاةً واحِدة لم يعذّبه ...)).
(من لايحضره الفقيه ، ج 1، ح 641، ص 211)
((امام صادق - عليه السّلام - فرمودند :
خداوند از هركس يك نمازبپذيرد،او راعذاب نخواهدكرد...)).
چند داستان
حالت امام زين العابدين (ع ) قبل از نماز
وقتى امام زين العابدين ( عليه السّلام ) از وضو فارغ مى شد و آماده نماز مى گرديد، لرزه بر اعضاى بدن آن حضرت مستولى مى شد! وقتى راجع به اين موضوع از آن بزرگوار سؤ ال كردند، فرمود: ((مگر نمى دانيد كه من در حضور چه خداى بزرگى مى ايستم ؟ و با چه پروردگار عظيم الشاءنى مناجات مى نمايم ؟)).(1)
داستان ديگر از امام زين العابدين (ع )
زمانى كه وقت نماز مى رسيد، حضرت زين العابدين ( عليه السّلام ) پوست تن مباركشان از خوف خداوند متعال مى لرزيد و رنگ صورت آن حضرت زرد مى شد و مثل شاخه درخت خرما، مى لرزيدند.(2)
صرفه جويى حضرت امام خمينى (ره )
((... در هنگام وضو گرفتن ، امام (قدّس سرّه ) آب اضافه ، مصرف نمى كردند و حتى در فاصله بين مسح و شستشوى دست راست و چپ ، شير آب را مى بستند...)).(3)
كارگران مسلمانى كه اول وقت نماز خواندند موفق شدند
در گذشته ، عمّال روسيه تزارى ، مسيحى مذهب بودند، يكى از مهندسين مسلمان كه با آنان كار مى كرد هنگام ظهر، كار را براى اداى فريضه نماز تعطيل مى كرد. سرپرست روسى از اين كار خوشش نمى آمد و بالا خره كارگران مسلمان را تهديد كرد كه بابت مدتى كه كار را تعطيل مى كنند، مقدارى از حقوقشان را كسر كند، كارگران ، دو گروه شدند؛ گروهى اصرار داشتند كه نماز خود را به موقع بخوانند و اما گروه ديگر، با مهندس روسى همصدا و همراه شده و انجام نماز را به آخر وقت موكول كردند. مهندس نيز آخر هفته ، وقتى حقوق را پرداخت كرد، به گروه اوّل كه نماز خود را به موقع خوانده بودند، حقوق كامل و به گروه دوم كه به توصيه او عمل كرده بودند حقوق كمترى داد! كارگران اعتراض كردند و گفتند چرا به آنان كه به گفته ات توجه نكردند حقوق كامل داده و به ما كه به حرف تو عمل كرده ايم ، كمتر پرداختى ؟!
مهندس مسيحى روسى گفت ! براى اينكه گروه اوّل كه كسر حقوق را بر تخلف از انجام وظايف دينى ترجيح دادند، معلوم مى شود كه افرادى مؤ من و در عقيده خود پابرجا هستند، پس در ساير اعمالشان نيز درستكار بوده و از مقدار كار نمى دزدند و كارشان را با صداقت انجام مى دهند، اما شما كه پول را بر مسؤ وليتها و تكاليف مذهبى ترجيح داديد، معلوم مى شود كه چندان پايبند به اصول حرام و حلال نيستيد و لذا در كارى كه انجام مى دهيد، طبعاً رعايت اخلاص را نمى كنيد و از اين رو مستحق حقوق كمترى هستيد؛ زيرا شما كه در نماز اين تكليف بزرگ الهى ، خيانت مى كنيد، در كار من به طريق اولى كم كارى مى كنيد.(4)
چرا اوّل وقت حالِ نماز خواندن نداشتم ؟
درباره يكى از بزرگان نقل مى كنند كه گفته است : من حال عجيبى پيدا كردم ؛ يعنى حال نماز شب و حال نماز اوّل وقت خواندن را نداشتم و همچنين از خواندن نماز و رابطه با خدا لذّت نمى بردم لذا تعجب مى كردم كه چرا چنين هستم ؟ هرچه گريه و زارى و التماس مى كردم باز به جايى نمى رسيدم تا سرانجام شبى در عالَم رؤ يا به من گفتند: ((كسى كه خرماى حرام بخورد، معلوم است كه ديگر عبادت را دوست نخواهد داشت و از آن لذتى نمى برد!)).(5)
وى مى گويد: وقتى از خواب بيدار شدم جريان خريدن خرما را به ياد آوردم كه وقتى خرما را گرفتم ، ديدم يكى از آن خرماها رسيده نيست لذا بدون اجازه صاحب مغازه ، آن خرما را برداشتم و روى خرماهايش گذاشتم و به عوض آن ، يك خرماى خوب برداشتم و آن را خوردم ، و لذا مطمئن شدم كه همان يك خرماى حرام ، بر روى حالات معنوى من اثر نهاده و ديگر از خواندن نماز و رابطه با خدا، لذتى نمى برم .
اهتمام امام على (ع ) به نماز اوّل وقت در نبرد صفين
هنگامى كه امام على ( عليه السّلام ) در ((جنگ صفين )) سرگرم نبرد بود. در ميان هر دو صفِ كارزار، مواظب آفتاب بود (تا ببيند هنگام نماز فرارسيده يا نه ؟).
((ابن عباس )) به ايشان عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! در اين هنگام كه مشغول جنگ هستيم اين چه كارى است كه انجام مى دهى ؟
حضرت فرمودند: ((منتظر زوال هستم تا نماز بخوانم ؟)).
ابن عباس عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! آيا در اين هنگام كه سرگرم جنگ هستيم ، وقت نماز است ؟
اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) فرمودند: ((ما براى چه با اينان جنگ مى كنيم ؟ ما فقط به خاطر نماز با آنان مى جنگيم )).(6)
ولى در همين جنگ ، جوانى به خاطر اطاعت كوركورانه از معاويه ، در ضمن جنگ ، به لعن و دشنام على (ع ) پرداخت ! به او گفتند: از خدا بترس ، خداوند روز قيامت ، درباره امروز تو سؤ ال مى كند.
آن جوان گفت : من به اين جهت با شما جنگ مى كنم كه على بن ابى طالب زمامدار شما، نماز نمى خواند!!
آرى ، آن على ( عليه السّلام ) كه به خاطر نماز مى جنگد و بالا خره در محراب عبادت در حال سجده به شهادت مى رسد، نماز نمى خوانده ! ولى معاويه نماز خوان بوده است !(7)
معاويه و نماز جمعه
((مسعودى )) مى گويد: ((كار فرمانبردارى و اطاعت كوركورانه مردم از معاويه به جايى رسيد كه وقتى به طرف صفين مى رفت ، نماز جمعه را روز چهارشنبه اقامه كرد و تمام سپاهيان او به وى اقتدا كردند و با وجود اين بدعت آشكار، مورد اعتراض واقع نشد و در ميدان جنگ به فرمانش از سرمى گذشتند و او را سرور و مطاع خود مى دانستند)).(8)
اقامه نماز در روز عاشورا
در بحارالانوار روايت شده است كه ((روز عاشورا)) هنگام زوال ، ((ابوثمامه صائدى )) خدمت سيدالشهدا ( عليه السّلام ) عرض كرد: ((اى مولاى من ! ما همه كشته خواهيم شد و وقت نماز ظهر داخل شده ، پس نماز را بخوان ؛ يعنى با جماعت و گمان مى كنم اين آخرين نماز ما باشد، اميد است خداى را ملاقات كنيم با اداى فريضه اى از فرايض او در چنين موقف بزرگى )).
امام ( عليه السّلام ) سر به آسمان بلند كرد و فرمود: ((ياد نماز كردى ، خداوند تو را از نمازگزاران قراردهد، آرى ، اينك وقت نماز است (و فرمود:) اذان بگو خدا تو را رحمت كند)). و چون از اذان فارغ شد، امام ( عليه السّلام ) فرمود: ((اى پسر سعد! آيا شرايع اسلام را فراموش كرده اى ؟ آيا دست از جنگ برنمى دارى تا نماز گذاريم و سپس مشغول جنگ شويم ؟)).
پس آن حضرت با اصحاب خود، نماز خوف بجا آوردند در حالى كه ((زهيربن قين و سعيد بن عبدالله )) در مقابل آن حضرت ايستادند و از هر طرف تير يا نيزه اى كه به آن حضرت مى رسيد، خود را سپر قرار دادند تا اينكه بدن سعيد غير از زخمهاى نيزه و شمشير، سيزده تير اصابت كرد و بر زمين افتاد و از دنيا رفت .(9)
نماز سحرگاهان
((سعيد بن محمد بن جُنَيد)) معروف به ((ابن جُنيد)) از دانشمندان و عرفاى نامى قرن سوّم به شمار مى آمد. او استادى زبردست و عالمى ناطق بود، ولى در سلك صوفيان به شمار مى رفت ، او در سال 297ه -. ق . از دنيا رفت .
يكى از علماى بزرگ آن عصر به نام ((جعفر خالدى )) مى گويد: او را در عالم خواب ديدم و به او گفتم : ((خداوند با تو چگونه رفتار كرد؟))، در پاسخ گفت : همه اين اشارات ، عبادات ، رسوم و علوم (صوفيانه ) كه داشتم هيچ كدام به حالم سودى نبخشيد.
((وَما نَفَعَنا اِلاّ رَكَعاتٍ كُنّا نَرْكَعُها فِى الا سحارِ)).(10)
يعنى :
((جز چند ركعت نمازى كه در سحرگاهان مى خواندم ، چيزى به حالم ، سود نبخشيد)).
اهميت خواندن نماز در اوّل وقت
دو حديث
((قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله :
احب الا عمال الى اللّه الصّلوة لوقتها
ثم برّالوالدين
ثم الجهاد في سبيل اللّه )).
(نهج الفصاحة ، ص 13)
((پيامبر اكرم (ص ) فرمود :
محبوبترين اعمال نزد خداوند خواندن نماز در وقتش مى باشد سپس نيكى به والدين و بعد جهاد در راه خداوند)).
((قال الصادق عليه السلام في قول اللّه :
(فويل للمصلين الذينهم عن صلاتهم ساهون ) قال :
تاءخير الصلوة عن اوّل وقتها لغير عذر)).
(وسائل الشيعه ، ج 3، ص 91)
((امام صادق (ع ) درباره قول خداوند كه مى فرمايد :
سپس واى بر نمازگزاران ؛ آن كسانى كه نمازشان را سبك مى شمارند، فرمود: منظور، تاءخير نماز از اول وقت بدون عذر است )).
اقامه نماز در اوّل وقت
امام رضا ( عليه السّلام ) به عنوان استقبال از بعضى از كسانى كه مشتاق آن حضرت بودند (از شهر) خارج شد وقت نماز فرارسيد، خانه اى در آن حوالى بود، امام ( عليه السّلام ) با ياران به سوى آن رفتند و در كنار سنگ بزرگى فرود آمدند. راوى مى گويد: سپس امام به من فرمود: ((اذان بگو))، عرض ‍ كردم منتظر رسيدن و ملحق شدن بعضى از ياران هستم تا آنان نيز به ما ملحق شوند.
حضرت فرمود: ((خدا تو را بيامرزد، نماز را از اوّل وقت بدون عذر تاءخير نيندازيد، بر تو باد كه هميشه نماز را در اوّل وقت آن بجا آورى )). راوى گويد: ((پس اذان گفتم و نماز خوانديم )).(11)
داستان ردّشمس و اهميّت نماز
((امّ سلمه )) همسر پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) ((اَسماء بنت عُمَيس ، جابربن عبداللّه انصارى ، ابوسعيد خدرى ، ابوذر غفارى و عبدالله بن عباس )) و جماعت بسيارى از صحابه رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) گفته اند كه روزى رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله )، اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) را به دنبال كار مهمّى فرستاد، در آن روز، رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) نماز عصر را خواند، وقتى اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) برگشت و قضاياى كار مزبور را براى پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) شرح مى داد، در همان حال ، حضرت رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) را وحى فراگرفت (تَغْشاه الوحى ).
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) بر اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) تكيه زد و سر به زانوى او نهاد، مدّت وحى طولانى شد و آفتاب به غروب نزديك شد. على ( عليه السّلام ) نماز عصر را به ايما و اشاره و نشسته خواند و آفتاب كاملاً غروب كرد. وقتى رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) از حالت وحى بيرون آمد، على ( عليه السّلام ) را متغيّر و ناراحت ديد، فرمود: يا على ! تو را چه شده ؟ عرض كرد: خير است يا رسول الله ! نماز عصر را نخوانده بودم كه بر شما وحى نازل شد و سر مبارك شما در آغوش من بود لذا نخواستم سر مبارك شما را بر زمين بگذارم بدين جهت به اشارت نماز كردم به خاطر همين جهت ، دلم خوش نيست .
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود:((دلتنگ نباش كه من دعا مى كنم تا خداى تعالى آفتاب را براى نماز تو برگرداند و تو نماز را در وقت و با تمام شرايط و اركان آن بجا آورى )).
آنگاه پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) دست به دعا برداشت و عرض كرد:((خدايا! تو مى دانى كه على ( عليه السّلام ) در طاعت تو و رسول تو بود خدايا! آفتاب را برگردان تا نمازش را بخواند)).
راويان خبر گفته اند به حق آن خدايى كه محمد ( صلّى اللّه عليه و آله ) را مبعوث به رسالت نمود، ما آفتاب را ديديم كه بر در و ديوار تابيده بود و اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) نماز عصر را به وقتش خواند و چون سلام نمازش را داد، آفتاب يكباره فرو نشست .(12)
توجه به نماز
ماءمون خليفه ستمكار عباسى ، با نقشه اى از پيش ساخته ، مناظره و مباحثه اى دينى تدارك ديد تا دانشمندان ورزيده در بحث و جدل و سران مذاهب و اديان مختلف را در مجلسى با هشتمين امام على بن موسى ( عليهما السّلام ) رو در رو قرار دهد. و بدين ترتيب شايد بر عظمت علمى و معنوى امام ( عليه السّلام ) شكستى وارد آورد، امام ( عليه السّلام ) به تنهايى به پاسخ آنان پرداخت و با بيانى رسا و منطقى گويا، هريك را به عجز و تسليم و پذيرش استدلال خويش ‍ واداشت ، چنانكه حق را بازشناختند و بر عظمت علمى امام اعتراف كردند.
در چنين مجلس با اهميتى ، امام ( عليه السّلام ) در ميان بحث ، به ماءمون رو كرد و فرمود: ((الصلوةُ قَدْ حَضَرَتْ؛ يعنى وقت نماز فرا رسيده )).
((عمران )) يكى از دانشمندان كه با امام به بحث مشغول بود عرض كرد، سرور من ! پاسخ را ناتمام مگذار كه دلم نرم شده و آماده پذيرش هستم ...
امام ( عليه السّلام ) فرمود: ((نماز مى خوانيم و برمى گرديم ...))، سپس امام ( عليه السّلام ) برخاست و ديگران نيز برخاستند.(13)
سفارش امام در مورد نماز صبح و مغرب
مرحوم كلينى و شيخ طوسى و طبرسى از زهرى نقل كرده اند كه گفت : مدتها در طلب حضرت مهدى ( عليه السّلام ) بودم و در اين راه اموال فراوانى (در راه خدا) خرج كردم ولى به هدف خود نرسيدم تا اينكه به خدمت ((محمد بن عثمان ))، (دومين نايب خاص امام زمان در عصر غيبت صغرا كه به سال 305 هجرى از دنيا رفت ) رسيدم . مدتى در خدمت او بودم تا روزى از او خواهش كردم كه مرا به خدمت امام زمان ( عليه السّلام ) ببرد، اما او پاسخ منفى داد، ولى من بسيار تضرّع كردم تا اينكه سرانجام به من لطف كرد و فرمود: فردا اوّل وقت بيا، وقتى فرداى آن روز، اوّل وقت به خدمت او رفتم ، ديدم همراه جوانى خوش سيما و خوشبو مى آيد، به من اشاره كرد كه اين است آن كس كه در طلبش هستى . به خدمت امام زمان ( عليه السّلام ) رفتم و آنچه سؤ ال مطرح كردم ، پاسخ مرا فرمود، تا اينكه به خانه اى رسيديم و داخل خانه شد و ديگر او را نديدم .
در اين ملاقات ، دو بار به من فرمود: ((از رحمت خدا دور است كسى كه نماز صبح را تاءخير بيندازد تا ستاره ها ديده نشوند و نماز مغرب را تاءخير بيندازد تا ستاره ها ديده شوند)).(14)
خشوع قلب و اندام
على ( عليه السّلام ) مى گويد: ((پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) مردى را ديد كه در نماز، با محاسن خود بازى مى كند، فرمود اگر قلب او خاشع مى بود، اعضا و اندام او نيز چنين بودند)).(15)
تعطيل شدن حوزه درس هنگام نماز
امام صادق ( عليه السّلام ) به يكى از شاگردان خويش به نام ((مفضل بن عمر))، توحيد تدريس مى كردند. مدت اين درس ، در هفته چهار روز و ساعت درس از صبح تا نيم روز بود. امام ( عليه السّلام ) هر روز چون وقت نماز فرامى رسيد، درس را قطع مى كردند و براى نماز برمى خاستند.(16)
اهميّت نماز
دو حديث
((قال الصادق عليه السلام# :
احبّ الا عمال الى اللّه الصلوة وهي آخر وصايا الا نبياء)).
(مجموعة الا خبار، ص 221)
((امام صادق - عليه السلام - فرمود :
محبوبترين كارها نزد خدا نماز است و آن آخرين سفارش همه انبيا بوده است )).
((قال على عليه السلام :
اللّه ! اللّه ! في الصلوة فانها عمود دينكم )).
(نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه 47، ص 978)
((على - عليه السلام - فرمود :
خدا را! خدا را! همواره رعايت كنيد در مورد نماز، (هميشه به آن اهميت داده و به طور تام و كامل اقامه كنيد) زيرا نماز ستون دين شماست )).
اهميّت نماز
ابوبصير گويد: بعد از درگذشت حضرت صادق ( عليه السّلام ) نزد ((ام حميده )) رفتم تا او را در اين مصيبت ، تسليت بگويم . او وقتى چشمش به من افتاد، گريست و من نيز از حال او به گريه افتادم ، آنگاه گفت : ابامحمد! اگر حضرت صادق ( عليه السّلام ) را هنگام مرگ مشاهده مى كردى ، چيز عجيبى مى ديدى ، در آن لحظات آخر، چشم باز كرد و فرمود: ((هر كس كه بين من و او خويشاوندى هست ، بگوييد تا بيايد و همه را گرد من جمع كنيد چون سفارشى دارم )).
ام حميده گفت : تمام خويشاوندان آن جناب را جمع آورى كرديم ، در اين موقع امام صادق ( عليه السّلام ) نگاهى به آنان نمود و فرمود:
((انّ شفاعتنا لاتنال مستخفاً بالصّلوة )).(17)
يعنى :
((شفاعت ما خانواده به كسى كه نمازش را سبك بشمارد، نمى رسد)).
پافشارى در اقامه نماز و پاداش نيكوى آن
((آقا سيد محسن )) را در دمشق مدرسه اى است كه محصلين شيعه در آنجا زير نظر آن جناب ، تحصيل مى كنند، از جمله شاگردان مدرسه ، صاحب همين حكايت است و آن اين است كه ((حاج سيد احمد مصطفوى )) از تجار قم ، پسر مرحوم ((حاج سيد على ))، از خود آقا سيد محسن نقل كرده كه يكى از تربيت يافتگان مدرسه ما براى تحصيل علم طب به آمريكا مسافرت نموده بود. از آنجا كاغذى براى من نوشته بود كه چند روز قبل شاگردان مدرسه ما را امتحان مى كردند و من نيز رفتم تا امتحان بدهم ، مدتى نشستم تا نوبت به من برسد، اما نوبت من نرسيد تا اينكه دير وقت شد، ديدم اگر بنشينم ، نمازم قضا مى شود لذا برخاستم تا بروم نماز بخوانم اما حاضرين در مجلس گفتند به كجا مى روى ؟ اكنون نوبت تو مى رسد.
گفتم من يك تكليف دينى دارم كه وقتش مى گذرد. گفتند: امتحان هم وقتش مى گذرد و تنها همين يك جلسه براى امتحان برگزار شده و ديگر جلسه اى تشكيل نخواهد شد و بدانكه براى خاطر تو نيز جلسه ويژه اى تشكيل نمى دهند، آنگاه مجبور مى شوى تا امتحان دوره ديگر، معطل بمانى . گفتم هر چه بادا باد، من از تكليف دينى خود صرف نظر نمى كنم .
از قضا هياءت ممتحنه متوجه شده بودند كه من به قدر اداى وظيفه دينى غيبت اختيار كرده ام لذا انصاف داده اظهار كرده بودند كه اين شخص در وظيفه خود جدى است ، پس روا نيست كه او را معطل بگذاريم ، براى قدردانى از آنكه عمل به وظيفه نموده ، بايد جلسه اى ويژه براى امتحان او تشكيل بدهيم ، اين بود كه جلسه ديگرى براى امتحان من ترتيب دادند و من حاضر شده و امتحان دادم .(18)
دزدترين مردم كسى است كه از نمازش بدزدد
حضرت صادق ( عليه السّلام ) فرمود: روزى على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) مردى را مشاهده كرد كه همانند كلاغ ، منقار به زمين مى زند و نماز مى خواند، به او فرمود: ((چند وقت است كه اينگونه نماز مى خوانى )).
عرض كرد: از فلان زمان .
حضرت فرمود: ((عمل تو نزد خدا مانند كلاغى است كه منقار بر زمين مى زند، اگر با همين وضع بميرى ، بر غير ملت حضرت محمد ( صلّى اللّه عليه و آله ) خواهى مرد)).
آنگاه فرمود :
((دزدترين مردم كسى است كه از نمازش بدزدد)).(19)
توقع بزرگ در برابر عملى ناقص !
نوشته اند: عربى به مسجد پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) وارد شد و با عجله تمام دو ركعت نماز گزارد و در هيچ ركنى ، رعايت شرايط و آداب آن نكرد و در قرائت و حفظ مخارج الفاظ و حروف و كلمات نيز هيچ گونه دقتى نكرد و همچنين نماز را با طماءنينه ، سكون ، وقار، خضوع و خشوع به جا نياورد. از قضا حضرت زين العابدين ( عليه السّلام ) حال او را مشاهده مى كرد. سرانجام ، اعرابى نمازش را به سرعت پايان داد و دستهايش را براى دريافت مزد نمازى كه خوانده بود بلند كرد و گفت : خدايا! اَعْلى عِلّيينِ بهشت را روزى من فرما و يك قصر زرّين و چهار حوريه به من ارزانى ده .
امام سجاد ( عليه السّلام ) فرمود: ((اى برادر عرب ! كابين و ازدواج بزرگى را طالب هستى )).(20)
صرف نظر كردن از بليط هواپيما به خاطر نماز
يكى از آقايان مى گفت : پسر عمويى دارم كه براى تجارت ، بين ايران و اروپا رفت و آمد مى كند. روزى در يكى از فرودگاهها به ساعت خود نگاه مى كند و مى بيند كه اگر سوار هواپيما شود، در بين راه نمازش قضا مى شود؛ زيرا آفتاب غروب خواهد كرد و از طرفى ، چيزى به پرواز هواپيما باقى نمانده است لذا تصميم مى گيرد هر طور شده نمازش را بخواند. در اين هنگام تمام مسافرين ، سوار هواپيما شده و هواپيما آماده پرواز مى گردد اما چون يك مسافر كم داشته مدير پرواز كمى انتظار مى كشد تا اينكه پسر عمويم را در سالن فرودگاه در حال نماز مى يابند. به او گفته مى شود كه مسافرين هواپيما معطل تو هستند، فوراً سوار شويد، ولى پسر عمويم مى گويد: هنوز نماز عصرم باقى است . و اگر آن را نخوانده و سوار هواپيما شوم حتماً قضا خواهد شد. مدير پرواز مى گويد: ما نمى توانيم از ساعت پرواز تاءخير كنيم و اين برخلاف مقرّرات است و اگر شما سوار نشويد و هواپيما حركت كند، پول بليط خود را از دست داده ايد، پسرعمويم توجهى نكرده و به ادامه نماز مى پردازد، ولى وقتى از نماز فارغ مى شود، مدير پرواز به او مى گويد ما مقررات پرواز را به خاطر ايمان شما شكستيم و منتظر شديم تا نمازت را تمام كنى ؛ زيرا كسى كه به خاطر نماز از پول بليط خود مى گذرد، شايسته احترام و انتظار است .(21)
يك خاطره
اين خاطره را هرگز فراموش نمى كنم كه سالها پيش ، روزى با پدر، و مادر و خانواده ام به مشهد رفتيم ، در بازگشت از مشهد دير وقت بود كه به يكى از شهرهاى مازندران رسيديم . مسجدها بسته بود و در مهمانخانه آن شهر نيز فقط يك اطاق وجود داشت پدرم (كه خدا رحمتش كند) بسيار مقيد به نماز بود، وقت نماز كه مى شد، يك تلاطم درونى پيدا مى كرد، ديدم او شام نمى خورد و مى خواهد ابتدا نماز بخواند، لذا به دنبال مسجد رفتم اما درب مسجد بسته بود و آب هم در دسترس نبود، مجبور شديم از آبى كه براى آشاميدن به همراه داشتيم ، استفاده كنيم ، وضو گرفتيم و در پياده رو مشغول خواندن نماز شديم . تنها يك پيرمرد و يك پيرزن نيز با ما نماز خواندند؛ يعنى از چهل نفر مسافرى كه با ما بودند تنها شش نفر نماز خواندند، سپس به راه خود ادامه داديم . آرى ، اينان از كجا مى آمدند؟ از مشهد مقدس (22) از زيارت امامى كه وقتى در ((سرخس )) زندانى بود، روزى هزار ركعت نماز مى خواند. پس آيا سزاوار نيست ما نيز حداقل در اهميت دادن به نمازهاى پنجگانه - چه در سفر و چه در حضر - پيرو آن حضرت باشيم ؟ به قول مولوى :
يك دسته گلت كو اگر آن باغ بديدت
يك گوهر جان كو اگر از بحر خدايى
امام خمينى (ره ) و نماز
يكى از پزشكان شهر مقدس قم نقل مى كرد كه وقتى خبر دادند امام خمينى (قدّس سرّه ) دچار ناراحتى قلبى شده اند، خود را به بالين ايشان رسانده و فشار خونشان را گرفتم . فشار ايشان ، شماره پنج را نشان مى داد كه از نظر طبى ، بسيار خطرناك بود. كارهاى اوليه را انجام دادم و پس از دو ساعت كه قدرى وضع بهتر شده بود، ولى قاعدتاً امام نمى توانستند و نمى بايستى حركت كنند، اما ديدم امام آماده حركت شدند.
عرض كردم : آقاجان ! چرا برخاستيد؟
فرمودند:((نماز!))
عرض كردم : آقا! شما در فقه مجتهديد و من در طب ، حركت شما به فتواى طبّى من حرام است و بايد خوابيده نماز بخوانيد.
ايشان با دقت به نظر من عمل كردند و خوابيده نماز خود را خواندند.(23)
حمّامى بى نماز
يكى از بزرگان مى گفت : در تهران در يكى از حمامها، در سرحمام آن ، خادمى بود كه او را ((پادو)) مى گفتيم . او نماز و روزه بجا نمى آورد! روزى نزد يكى از معمارها آمد و گفت :((مى خواهم برايم حمامى بنا كنى )).
معمار گفت : تو از كجا پول مى آورى ؟ گفت : تو چكار دارى ، پول بگير و حمام بساز. پس آن معمار، حمامى براى او ساخت كه به نام او معروف بود.
((مرحوم حاج ميرزا خليل )) فرمود: وقتى در نجف اشرف بودم ، در خواب ديدم كه ((على طالب )) به نجف اشرف به ((وادى السلام )) آمده ، پس ‍ من تعجب كردم و گفتم : تو چگونه به اين مكان شريف آمده اى و حال آنكه تو نه نماز مى خواندى و نه روزه مى گرفتى ؟
گفت : اى فلانى ! وقتى من مردم ؛ مرا با غل و زنجير گرفتند تا به سوى عذاب الهى ببرند اما ((حاج ملا محمد كرمانشاهى ))، (ايشان از علماى تهران بود) - جزاه اللّه خيرا - فلانى را نايب گرفت و او براى من حج بجا آورد و فلانى را اجير كرد براى نماز و روزه من و براى من فلان و فلان زكات و ردّ مظالم داد و ديگر چيزى بر ذمّه من نگذاشت مگر اينكه ادا كرد و مرا از عذاب ، خلاص نمود، خداوند جزاى خيرش دهد.
پس من هراسان از خواب بيدار شدم و از آن خواب تعجب كردم تا اينكه بعد از مدتى ، جماعتى از تهران آمدند و من از ايشان احوال ((على طالب )) را پرسيدم . پس مرا خبر دادند به همان كه در خواب ديده بودم ، حتى اشخاصى كه براى حج ، نماز و روزه او نايب شده بودند مطابق بودند با آنچه در خواب به من خبر داده شده بود. در اين حال ، از صدق رؤ ياى خود تعجب كردم .(24)
اهميت بجا آوردن نماز قضا
جناب حاج ((سيد محمد على ناجى )) فرزند مرحوم حاج ((سيد محمد حسن ))، وصى پدر خود بود. و از جمله موارد وصيت آن مرحوم ، مقدار زيادى نماز و روزه استيجارى بود. وصى مزبور، براى چهار سال نماز و چهار ماه روزه ، مرحوم آقاى حاج ((سيد ضياءالدين )) (امام جماعت مسجد آتشيها) را اجير مى كند و وجه آن را نيز نقداً به ايشان تقديم مى نمايد.
وصى مزبور نقل كرد كه پس از مدتى ، پدرم را در خواب ديدم كه سخت ناراحت است ، به او گفتم از من راضى هستيد كه به وصيت شما عمل كردم و چهار سال نماز و روزه شما را به آقاى سيد ضياءالدين واگذار نمودم كه انجام دهد. پدرم با كمال تاءثر گفت : ((چه كسى به فكر ديگرى است )). آقاى سيد ضياء براى من بيشتر از شش روز نماز نخوانده است .
وقتى بيدار شدم خدمت آقاى سيد ضياءالدين رفتم و پرسيدم چه مقدار براى پدرم نماز خوانده ايد؟ او در پاسخ من گفت : هرچه خوانده ام ثبت كرده ام ، گفتم مى دانم كارهاى شما مرتب است ، ولى مطلبى است كه مى خواهم بدانم خوابم درست است يا نه ، خلاصه پس از اصرار زياد، دفتر خود را آورد و معلوم شد كه شش روز بيشتر نخوانده است و مرحوم آقاى سيد ضياءالدين تعجب كرد و گفت : من فراموش كرده ام و خيال مى كردم بيشتر آن را خوانده ام ، الحال كه آن مرحوم چنين گفته اند امروز مرتباً مشغول نماز آن مرحوم مى شوم . خلاصه معلوم شد كه آقا سيد ضياءالدين فراموش ‍ كرده و اخبار مرحوم ((حاجى ناجى )) هم صحيح بوده است .(25)
نماز، گناهان را از بين مى برد
((سلمان فارسى )) مى گويد: ما نزد رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) زير سايه درختى بوديم كه آن حضرت شاخه اى از آن درخت گرفت و آن را شكست و برگهايش را ريخت و سپس فرمود: ((از من سؤ ال نمى كنيد كه چرا چنين كردم ؟)).
گفتم : يا رسول اللّه ! چرا چنين كرديد؟
فرمود: ((بنده مسلمان چون به نماز مى ايستد، گناهانش مانند برگ اين درخت ، ريخته مى شود)).(26)
خواب عالِم از عبادت جاهل بهتر است
يكى از اهل رياضت ، به در مسجدى رسيد و ديد شيطان مرتب پاى خود به درون مسجد مى گذارد و باز خارج مى شود، پرسيد: اينجا چه مى كنى ؟
گفت : در اين مسجد، جاهلى نماز مى خواند و عالمى هم خوابيده است و من قصد نماز جاهل مى كنم اما هيبت اين عالم ، مانع ورود من به مسجد مى شود.
آرى ، در اين باره رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود: ((خواب عالم از عبادت جاهل بهتر است )).(27)
نماز انسان را از گناه باز مى دارد
يك آيه و دو حديث
(... إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَر ...).
(عنكبوت / 45)
((نماز، آدمى را از زشتيها و گناه باز مى دارد)).
((قال على عليه السلام :
فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشرك
والصلاة تنزيهاً عن الكبر)).
(نهج البلاغه فيض الاسلام ، حكمت 244، ص 1197)
((على - عليه السلام - فرمود:
خداوند براى پاك نمودن مردم از شرك ، ايمان و براى پاك شدن از كبر، نماز را واجب نمود)).
((عن اءبى عبداللّه عليه السلام :
من احبّ ان يعلم اَقْبِلَت صلاته ام لم تقبل
فلينظر هل منعته صلاته عن الفحشاء والمنكر)).
(بحارالا نوار، ج 82، ص 198)
((امام صادق - عليه السلام - فرمود:
هركس مى خواهد بداند نمازش قبول شده يا نه پس بايد بنگردكه آيانمازش اوراازگناهان و زشتيها باز داشته يا نه ؟ (به هر قدر كه نمازش او را از بديها باز داشته ، به همان قدر، نمازش پذيرفته شده است )).
نماز باعث اصلاح انسان مى شود
در روايتى آمده است : مردى به زنى نظر داشت ، زن شوى خويش را از اين ماجرا آگاه ساخت ، شوهرش گفت : به او بگو چهل بامداد در نماز جماعت حاضر شو...، آنگاه من تسليم تو خواهم بود.
آن مرد پذيرفت و چند روز پياپى به نماز آمد، و به زن پيغام داد كه من توبه كرده ام و ديگر از تو تقاضايى ندارم .
زن جريان را به شوى خويش باز گفت ، شوهر گفت : مى دانستم كه ((نماز))، او را اصلاح مى كند؛ زيرا خداوند فرموده است :
(اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْكَرِ ).(28)
يعنى :((به راستى كه نماز، از فحشا و منكر، جلوگيرى مى كند)).
يك داستان شگفت
نقل شده است كه روزى ((سيد هاشم )) امام جماعت مسجد ((سردوزك )) بعد از نماز به منبر رفت . در ضمن توصيه به لزوم حضور قلب در نماز، فرمود:
روزى پدرم مى خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم . ناگاه مردى با هياءت روستايى وارد شد، از صفوف جماعت عبور كرد تا به صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت . مؤ منين از اينكه يك نفر روستايى رفت و در صف اوّل ايستاد، ناراحت شدند، اما او اعتنايى نكرد. در ركعت دوم در حال قنوت ، قصد فرادا كرد و نمازش را به تنهايى به اتمام رساند و همانجا نشست و مشغول خوردن نان شد. چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به رفتار ناپسند او حمله و اعتراض كردند ولى او به كسى پاسخ نمى داد.
پدرم فرمود: چه خبر است ؟ به او گفتند: مردى روستايى و جاهل به مساءله ، به صف اوّل جماعت آمد و پشت سر شما اقتدا كرد و آنگاه وسط نماز، قصد فرادا كرد و هم اكنون نشسته و نان مى خورد.
پدرم به آن شخص گفت : چرا چنين كردى ؟
او در پاسخ گفت : سبب آن را آهسته به خودت بگويم يا در اين جمع بگويم ؟
پدرم گفت : در حضور همه بگو.
گفت : من وارد اين مسجد شدم به اميد اينكه از فيض نماز جماعت با شما بهره مند شوم ، اما وقتى اقتدا كردم ، ديدم شما در وسط حمد، از نماز بيرون رفتيد و در اين خيال واقع شديد كه من پير شده و از آمدن به مسجد عاجز شده ام لذا به الاغى نياز دارم ، پس به ميدان الاغ فروشها رفتيد و خرى را انتخاب كرديد و در ركعت دوم در خيال تدارك خوراك و تعيين جاى او بوديد. بدين سبب من عاجز شدم و ديدم بيش از اين سزاوار نيست با شما باشم ، لذا نماز خود را فرادا تمام كردم . اين را بگفت و برفت .
پدرم بر سر خود زد و ناله كرد و گفت : اين مرد بزرگى است ، او را نزد من بياوريد، با او كار دارم ، مردم رفتند كه او را بياورند اما او ناپديد گرديد و ديگر ديده نشد.(29)
نماز را با حضور قلب بخوانيم
((سيد نعمة الله جزائرى )) در ((انوار نعمانيه )) مى نويسد: شخصى برايم نقل كرد كه من يك روز نزد خود خيال كردم كه در حديث دارد هركس كه دو ركعت نماز با حضور قلب بخواند، خداوند او را عذاب نمى كند لذا با خود گفتم من هم مى روم و در مسجد كوفه دو ركعت نماز با حضور قلب مى خوانم . به همين قصد مشغول نماز شدم ناگهان به اين فكر افتادم كه چرا مسجد به اين بزرگى بايد مناره و گلدسته نداشته باشد؟ و به اين خيال بودم كه اگر بانى هم پيدا شود، گچ و آجرش بايد از كجا بياورند؟ بنّا چه كسى و اندازه اش چقدر باشد؟ يك وقت سلام نماز را دادم و ملتفت شدم كه هنوز در نقشه و طرح مناره مسجد هستم ! اما اگر كسى در نماز در انديشه آخرت باشد، موجب فضيلت بيشتر نماز است .(30)
اخلاص على (ع ) در نماز
به پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) دو شتر هديه دادند، پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) يكى از دو شتر را هديه قرار داد براى كسى كه دو ركعت نماز بجاى آورد و از امور دنيا چيزى را به خاطر نياورد و به فكر چيزى از دنيا نيفتد. كسى جز على ( عليه السّلام ) به پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) پاسخ مثبت نداد. پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله ) هر دو شتر را به على ( عليه السّلام ) مرحمت فرمود.(31)
در عبادت به ياد خدا باشيم
فيلسوف شهير ((حاج ملاهادى سبزوارى )) مى نويسد: گويند عابدى در بن غارى عبادت مى كرد و گاهى در ميان عبادت ، ريش خود را با انگشت ، شانه مى كرد، از هاتفى آوازى شنيد كه مشغول ريش خودى ، نه مشغول به ما.
آن دلريش ، دلش به درد آمد و شروع كرد به ريش كندن و در اثناى ريش كندن آوازى شنيد كه باز مشغول ريش . عارفى گويد:
ريش اگر بگذاشت در تشويش بود
ورهمى بركند هم در ريش بود(32)
صدقه دادن بستان جهت كسب اخلاص در نماز
منقول است كه ((ابن طلحه )) در بستان خود نماز مى گزارد، در اثناى نماز نظرش به مرغى افتاد كه بر درخت بود و مى خواست از وسط درخت خارج شود، به آن مرغ سرگرم شد به قسمى كه ندانست چند ركعت نماز بجاى آورده است .
خدمت رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) آمد و حالش را بيان نمود و عرض كرد: ((بستانم را صدقه قرار دادم ، به هر مصرفى كه صلاح مى دانيد به مصرف برسانيد)).(33)
شب زنده دارى براى ريا!
در حالات يك نفر نوشته اند كه شبى با خود گفت : به مسجد بروم و شبى را با اخلاص تا صبح به عبادت بپردازم . در تاريكى گوشه مسجد سرگرم نماز و ذكر و دعا بود كه صدايى از گوشه ديگر مسجد به گوشش ‍ خورد، با خود گفت : لابد ديگرى نيز مثل من اينجا آمده است تا عبادت كند، پس خوب شد چون مرا مى بيند و فردا براى مردم تعريف مى كند كه فلانى براى خدا شب زنده دارى مى كرد، لذا نشاطش بيشتر شد و صدايش را نازكتر و با حزن بيشترى به راز و نياز پرداخت تا اينكه صبح شد، وقتى كه هوا روشن شد، ديد گوشه مسجد سگى بوده كه از سرما به مسجد پناهنده شده است ؛ معلوم شد تمام شب را به خاطر سگى به عبادت گذرانده ! يعنى در حقيقت او را پرستيده است .(34)
حكايت جالب ابوالعباس جوالقى
در تفسير آمده است : روزى ((ابوالعباس جوالقى ))، جوالى به كسى داد اما فراموش كرد كه آن را به چه كسى داده است . چندان كه انديشيد، يادش ‍ نيامد. روزى به نماز ايستاده بود كه يادش آمد جوالش را به چه كسى داده ! لذا به دكّان رفت و به شاگردش گفت : اى فلان ! يادم آمد كه جوال را به چه كسى داده ام ، آن را به فلان كس داده ام .
شاگردش گفت : چگونه يادت آمد؟
ابوالعباس گفت : در نماز يادم آمد.
شاگردش گفت : اى استاد! به نماز خواندن مشغول بودى يا به جوال جستن ؟!
((ابوالعباس )) متوجه كار ناپسندش شد و دكّان را رها كرد و به سوى طلب علم رفت . چندان علم بياموخت تا مفسّر قرآن شد.(35)
خشوع نهايى در نماز
در يكى از جنگها در پاى مبارك حضرت اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) تيرى نشست كه خارج كردن آن به شدّت مشكل مى نمود.
حضرت فاطمه ( عليهاالسّلام ) (36) كه از وضع نماز آن حضرت خبردار بود، فرمود: در حال نماز تير را از پاى آن حضرت خارج كنيد؛ زيرا او در حال نماز احساس نخواهد كرد كه بر او چه مى گذرد، پس تير را خارج كردند در حالى كه حضرت مشغول نماز بود و هيچ توجهى به غير نماز نكرد.(37)
پيدا كردن گمشده به وسيله نماز!
شخصى مقدارى از نقدينه خود را در محلى دفن كرده بود اما پس از مدتى ، محل را فراموش كرد و هرچه جستجو و كاوش نمود، پيدا نشد، لذا نزد ((ابوحنيفه )) آمد و جريان را به او گفت و درخواست راهنمايى كرد.
((ابوحنيفه )) گفت از نظر فقهى براى درخواست تو چاره اى ذكر نشده ، ولى من حيله اى انديشيده ام كه به وسيله آن به مقصود خود خواهى رسيد و آن اين است كه امشب تا صبح وقت خود را به نماز بگذران تا گمشده ات را پيدا كنى . آن مرد تا يك چهارم از شب گذشت مشغول نماز خواندن بود كه ناگاه محل دفينه به خاطرش آمد، لذا نماز خود را قطع كرد و به جستجو و كاوش آن محل پرداخت و نقدينه خود را خارج نمود، فردا صبح مجدداً نزد ابوحنيفه آمد و كيفيت پيدا كردن محل را شرح داد.
ابوحنيفه گفت : ((مى دانستم كه شيطان نمى گذارد تو تا آخر شب نماز بخوانى ، چرا به شكرانه پيدا كردن محل و دفينه خود، تا صبح نماز را ادامه ندادى ؟)).(38)
لطف خدا و ناسپاسى بنده
مرحوم ((حاج شيخ الاسلام )) فرمود: شنيدم از عالم بزرگوار و سيد عاليمقام ، امام جمعه بهبهانى كه در اوقات تشرف به مكه معظمه ، روزى به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مكان مقدس ، از خانه خارج شدم ، در اثناى راه ، خطرى پيش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد و با كمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم ، نزديك در مسجد، خربزه زيادى روى زمين ريخته و صاحبش مشغول فروش آنها بود، قيمت آن را پرسيدم ، گفت آن قسمت ، فلان قيمت و قسمت ديگر ارزانتر و فلان قيمت است ، گفتم پس از مراجعت از مسجد مقدارى مى خرم و به منزل مى برم ، پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ، در حال نماز در اين خيال شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم يا قسمت ارزانترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در اين خيال بودم و چون از نماز فارغ شده و خواستم از مسجد بيرون روم ، شخصى از در مسجد وارد و نزديك من آمد و در گوشم گفت خدايى كه امروز تو را از خطر مرگ نجات بخشيد، آيا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى ؟! فوراً متوجه عيب خود شده و بر خود لرزيدم ، خواستم دامنش را بگيرم اما او را نيافتم .(39)
اخلاص امام سجاد(ع ) در نماز
((ابوحمزه ثمالى )) مى گويد: ديدم كه امام سجاد ( عليه السّلام ) هنگام نماز خواندن ، عبا از دوش مباركش افتاد ولى حضرت هيچ اعتنايى به آن نكرد. از آن حضرت پرسيدم : چرا وقتى عبا از دوشتان افتاد، آن را درست نكرديد؟
فرمودند: ((واى بر تو! آيا متوجه نيستى در محضر چه كسى ايستاده ام ؟ به راستى كه انسان ، نمازش در همان حد قبول است كه دلش متوجه خداوند متعال باشد)).(40)
استقامت شگفت انگيز على بن حسن در نماز
((حسن بن محمد)) مى گويد: ((على بن حسن ))(41) را در راه مكه ديدم كه مشغول خواندن نماز بود، ناگهان مارى بزرگ از پايين پيراهنش ، وارد لباس او شد و از گريبانش سر درآورد، مردم ، وحشت زده فرياد مى زدند، مار! مار! امّا ((على )) با آرامش تمام ، بدون كمترين توجه به آنچه پيش آمده ، به نمازش ادامه داد و مار از لباس او بيرون رفت .(42)
صلابت امام رضا(ع ) در نماز
در روايت ((معمّر بن خلاء)) است كه امام رضا ( عليه السّلام ) فرمود: ((من روزى در فرع (43) بودم ، وقت نماز فرا رسيد، سپس من پياده شده و به سوى ((بوته ثمامه ))(44) رفتم ، همينكه به نماز ايستادم و ركعتى خواندم ، يك افعى نزديك آمد و در كنارم قرار گرفت ، من متوجه نماز شدم و از آن نكاستم و كم نكردم . افعى به من نزديك شد و سپس به طرف بوته برگشت .
وقتى از نماز فارغ شدم در صورتى كه دعا و تعقيباتم را نيز تخفيف نداده بودم ، بعضى از يارانم را كه همراه ما بودند فراخوانده و گفتم : پشت سر شما زير بوته ، يك افعى وجود دارد، سپس او را كشتند)) آنگاه امام ( عليه السّلام ) فرمود:
((هركس از غير خدا نترسد، خداوند او را كفايت مى كند)).(45)
علاقه دوستان على (ع ) به نماز
((قيس بن سعد)) يكى از زهاد و متدينين بود، علاقه زيادى به على ( عليه السّلام ) داشت . مقام او در عبادت و ترس از خدا به جايى رسيد كه روزى در نماز، همينكه خواست سر به سجده بگذارد، متوجه شد كه در محل سجده اش مار بسيار بزرگى حلقه زده ، اما او با سر خود آن را به يك طرف راند و در كنارش ‍ سجده كرد. مار بر گردن قيس پيچيد اما او نه از نماز خود كوتاه كرد و نه چيزى كم نمود بلكه با همان حال ، به نماز خود ادامه داد تا از نماز فارغ شد، آنگاه پس از نماز، مار را گرفت و به سويى انداخت .(46)