زخم فطرت
پرهيزنامه‌ای از گناه

سيدحسين اسحاقی

- ۵ -


14. دوري از هواپرستي

هواپرستي، سرچشمه گناهان است و آدمي را از جاده ايمان بيرون مي‌برد. قرآن کريم مي‌فرمايد:

{فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدي‏} (طه: 16)

تو را از ايمان به قيامت باز ندارد، آن که به آن ايمان ندارد و پيرو هواي خويش است.

{وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُديً مِنَ اللَّه‏} (قصص: 50)

چه کسي گمراه‏تر از آن کس که از هواي نفس خويش پيروي مي‏کند و هدايت الهي نيافته است.

پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هواپرستي را گونه‌اي از بت‌پرستي مي‏شمارد و مي‏فرمايد:

ما تَحْتَ ظِلِّ السَّماء مِنْ اِلهٍ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللهِ اَعْظَمُ عِنْدَ اللهِ مِنْ هَوي مُتَّبعٍ.(1)

در زير آسمان، نزد خدا هيچ بتي بزرگ‌تر از هوا و هوس که از آن پيروي کنند، وجود ندارد.

حضرت علي ( عليه السلام ) نيز در گفتار زيبايي هواپرستي را نکوهش مي‌فرمايد:

إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَي وَطُولُ الأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَي فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأَمَّا طُولُ الأَمَلِ ‏فَيُنْسِي الآخِرَةَ.(2)

خطرناک‌ترين پرت‌گاهي که بر سر راه سعادت شما قرار گرفته، هوا پرستي و آرزوهاي دور و دراز است، چرا که پيروي از هوا شما را از حق باز مي‏دارد و آرزوهاي دراز آخرت را به دست فراموشي مي‏سپارد.

پي‌آمدهاي هواپرستي به اندازه‌اي شوم و دردناک است که مي‌تواند دست‌آورد همه عمر انسان و حسنات و اعمال صالحش را به باد دهد.

امام صادق ( عليه السلام ) در سفارش نيکويي مي‌فرمايد:

لا تَدَعِ النَّفْسَ وَهَوَاهَا فَإِنَّ هَوَاهَا فِي رَدَاهَا وَتَرْكُ النَّفْسِ وَمَا تَهْوَي داءُها وَكَفُّ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَي دَوَاهَا.(3)

نفس را با هوا و هوس‌ها رها مکن؛ چرا که هواي نفس سبب مرگ نفس است و آزاد گذاردن نفس در برابر اميال، درد آن است و بازداشتن آن از هوا و هوس‌هايش دواي آن است.

انسان هر اندازه که پيرو خواسته‌هاي نفساني باشد به همان اندازه، از نيروي عقل و اراده فاصله مي‌گيرد. آدمي به دليل افراط در هواپرستي، سست اراده و بي‌اختيار مي‌شود و همه فضايل انساني را از دست مي‌دهد.

سرچشمه همه گناهان از ديد اسلام، پيروي بي‌چون و چرا از هواي نفس است و پرهيزگار کسي است که از دام هوا و هوس برهد. پيامبر اعظم، هوس‌گريزان را از شجاعان امت خويش مي‌شمارد: « اَشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هواهُ » (4)؛ « شجاع‌ترين مردم کسي است که برخواسته‌هاي نفساني چيره شود ».

15. شيطان گريزي

خداوند به همه افراد بشر هشدار مي‌دهد که مراقب فريب‌هاي شيطان باشند:

{يا بَني‏ آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما} (اعراف: 27)

اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد؛ چنان‌که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد و لباس آنان را از اندامشان درآورد.

آدمي بايد از چنين دشمن خطرناکي، کناره‌گيري کند و به سفارش امام علي ( عليه السلام ) در خطبه قاصعه گوش فرا دهد:

اي بندگان خدا! از اين دشمن خدا بر حذر باشيد! مبادا شما را به بيماري خويش [کبر و غرور] مبتلا سازد و با نداي خود شما را به حرکت درآورد و به وسيله لشکريان سواره و پياده‌اش شما را جلب کند به جان خودم سوگند! او تيري خطرناک براي شکار کردن شما به چله کمان گذاشته و آن را با قدرت و شدت تا سر حد توانايي کشيده و از نزديک‌ترين مکان شما را هدف قرار داده است و هم او گفته [است]: پروردگارا! به سبب آنکه مرا بيرون کرده‌اي، زرق و برق زندگي را در چشم آنها جلوه مي‌دهم و همه آنها را اغوا مي‌کنم.(5)

شيطان، دشمني است که از هر سو به انسان‌ها حمله مي‌آورد؛ زيرا خودش مي‌گويد:

{ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِم‏} (اعراف: 17)

من از هر سو به سراغ فرزندان آدم مي‌روم؛ از پيش رو، از پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ.

اگرچه خداوند شيطان را در وسوسه‌گري آزاد گذاشته، انسان را در برابر او بي‌دفاع نگذاشته، بلکه او را نيز نيروي عقل و خرد بخشيده و فطرت پاکي را براي رفتن به سوي کمال عطا کرده است. همچنين فرشتگان را که الهام‌کنندگان نيکي‌هايند، به کمک انسان‌هايي فرستاده است که مي‌خواهند از وسوسه‌هاي شيطان برکنار بمانند:

{إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَة} (فصلت: 30)

آنها که مي‌گويند پروردگار ما خداوند يکتاست و سپس استقامت به خرج مي‌دهند، فرشتگان بر آنها نازل مي‌شوند.

16. خويشتن‌داري

نفس آدمي، اژدهايي خطرناک است که هرگاه فرصتي يابد، به ستم و تجاوز دست مي‌زند: {إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي‏}؛ « بي‌شک نفس به بدي امر مي‌کند، مگر آنکه خدا رحم کند. » (يوسف: 53)

خويشتن‌داري، گونه‌اي از مراقبت دروني است که افراد بر پايه آن، بدون نظارت يا ضبط و مهار بيروني وظايف خويش را اجرا و از رفتارهاي ناهنجار دوري مي‌کنند. انسان در اين‌گونه از نظارت، همواره با توجه به درستي اعمال و رفتار خود، پيش از اينکه ديگران عملکردش را ارزيابي کنند، خود به ارزيابي آنها مي‌پردازد. خداوند بزرگ در اين‌باره مي‌فرمايد:

اي کساني که ايمان آورده‌ايد، تقوا پيشه کنيد و مراقب خويش باشيد که چه چيزي پيش مي‌فرستيد. تقواي الهي پيشه کنيد و بدانيد که خدا از همه کارها‌ي شما آگاه است.(6)

ضبط و مهار خود، همه گستره زندگي انسان خدامحور را در برمي‌گيرد. انسان خداجو، در همه حال (کار و تلاش، تفريح و استراحت و مطالعه)، رفتار خود را مي‌پايد و همواره در چارچوب قانون‌هاي الهي به اداي تکاليفش مي‌پردازد:

{تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏} (نساء: 13)

اينها احکام الهي است و هر کسي از خدا و پيامبر او پيروي کند، [خداوند] وي را به باغ‌هايي وارد مي‌سازد که از زير آنها، نهرها، روان است در آن جاودانند و اين، همان کام‌يابي بزرگ است.

گذشتن از حدود الهي، به راستي بزرگ‌ترين ستم انسان بر خود اوست؛ چنان‌که خداوند مي‌فرمايد:

{وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه‏} (طلاق: 1)

هر کس پا را از احکام الهي فراتر نهد، به يقين به خود ستم کرده است.

{وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهين‏} (نساء: 14)

هرکس خدا و پيامبر را نافرماني و از احکام الهي تجاوز کند، [خداوند] وي را در آتشي وارد مي‌کند که همواره در آن خواهد بود و براي او عذابي خفت‌آور است.

البته ايمان و يقين به خدا، مؤمنان را به ضبط و مهار رفتارشان و دوري از هرگونه لغزش و گناه وامي‌دارد. آنان از سويي بر اين باورند که خدا همواره بر اعمالشان ناظر و به آنها و ظاهر و باطنشان آگاه است:

{أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُم‏} (توبه: 78)

آيا نمي‌دانند خداوند از باطن آنها و سخنان پنهاني‌شان آگاه است.

از سوي ديگر، آنان از ارتکاب گناه و گذاشتن از حدود الهي همواره‌ هراسناکند: {فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين‏}؛ « پس از آنها نترسيد و از من بترسيد، اگر اهل ايمان هستيد. » (آل عمران: 175)

17. پيروي از امامان معصوم ( عليهم السلام )

هدايت کردن به راه خير و صلاح، نخست شايسته ذات الهي است و پس از او، پيامبرانش بدين‌کار دست مي‌گشايند. حضرت علي ( عليه السلام ) درباره راهبري و هدايت رسول الله مي‌فرمايد:

وَاقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَي السُّنَن‏.(7)

به هدايت پيامبرتان اقتدا کنيد که آن برترين هدايت است و پيرو سنّت او باشيد که در هدايت، از تمام سنن کامل‌تر است.

خداوند در آيه‌اي از قرآن، به پيامبر چنين مي‌فرمايد:

{إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد} (رعد: 7)

اي پيامبر! تو هشداردهنده مردمي و هر قومي را هادي و راهنمايي است.

امام باقر ( عليه السلام ) نيز در تفسير اين آيه شريفه مي‌فرمايد:

رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) الْمُنْذِرُ وَلِكُلِّ زَمَانٍ مِنّا هادٍ يَهْدِيهِمْ إِلَي ما جاءَ بِهِ نَبِيُّ اللهِِ.(8)

رسول گرامي، انذارکننده است و در هر زمان، از ما اهل بيت، راهنمايي است که مردم را هدايت مي‌کند به آنچه رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آورده است.

هر يک از امامان معصوم ( عليهم السلام ) نيز پس از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، در روزگار خود هادي مردم‌اند و راه صلاح و رستگاري را به آنان مي‌نماياند. حضرت علي ( عليه السلام ) در اين باره مي‌فرمايد:

بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْماءِ.(9)

از تيرگي‌هاي جهالت، با هدايت ما، راه صلاح را شناختيد و هدايت شديد.

مأموريت پيامبر و اوصيايش اين بود که دين حق و صراط مستقيم را به مردم عرضه و آنان را به فلاح و سعادت راهنمايي کنند. خداوند راه خود را بهترين مسير مي‌شمارد و مي‌فرمايد:

{وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِه‏} (انعام: 153)

اين صراط مستقيم من است، از آن پيروي کنيد و پيرو راه‌هاي باطل نباشيد که نتيجه‌اش پراکندگي و بازماندن از راه حق و حقيقت است.

پيروي از باطل، روح آدمي را به جولان‌گاه شيطان بدل مي‌سازد و همه اندام و جوارحش را به لغزش و گناه مي‌کشاند. اميرمؤمنان در اين‌باره هشدار مي‌دهد:

إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَيُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَيُعْطِيَكُمْ بِالْجَماعَةِ الْفُرْقَةَ وَبِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ.(10)

شيطان، راه‌هاي خود را براي شما آسان مي‌کند و خواهان آن است که پيوندهاي ديني شما، گره گره از هم بگشايد، جماعت شما را به پراکندگي بدل سازد و با تفرقه‌افکني، فتنه و فساد پديد آورد.

18. عبادت

اگر عبادت به روش درست و همراه با شرايط آن انجام شود، در زدودن گناهان بسيار تأثير مي‌گذارد. خداوند در آيه‌اي از قرآن، نمازگزاردن را راهي براي دوري از فحشا و گناهان مي‌خواند: {إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر}؛ « به‌درستي که نماز، [انسان را] از کار زشت و ناپسند بازمي‌دارد. » (عنکبوت: 45)

پروردگار مهربان همچنين هدف روزه‌داري را به دست آوردن تقوا و پاک‌سازي مي‌داند:

{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏} (بقره: 183)

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! روزه بر شما واجب و مقرر شد؛ چنان‌که بر آنان که پيش از شما بودند، مقرر شد، باشد که پرهيزکار شويد!

رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در تمثيلي ارزشمند مي‌فرمايد:

إنّ مَثَلَ الصَّلاةِ کَمَثَلِ النَّهرِ الْجاري کُلَّما صَلّي کَفَّرَت ما بَينَهُما.(11)

نماز، همانند آب جاري است؛ هر زمان که انسان نماز مي‌خواند، آن نماز، گناهاني را که در ميان دو نماز انجام شده از ميان مي‌برد.

سخن زيباي امام صادق ( عليه السلام ) نيز در اين‌باره خواندني است:

مَن اَحَبَّ أن يَعلمَ أَقُبِلَت صَلاتُهُ اَم لَم تُقبَل فَلينَظُر هَل مَنَعَت صَلاتُهُ عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنکرِ؟ فَبقَدرِ ما مَنَعتْهُ قُبِلَت مِنُه.(12)

کسي که دوست دارد بداند نمازش مقبول درگاه الهي شده است يا نه، بايد ببيند آيا اين نماز او را از زشتي و منکر باز داشته يا نه، پس همان مقدار از نمازش که [وي را از گناه] باز داشته، پذيرفته است.

انسان بايد عبادت‌هاي خود را با شرايط و با توجه و خضوع به جاي آورد تا بتواند در جلوگيري از فحشا و منکر تأثيرگذار باشد.

19. مراقبت از قلب

دست، پا، زبان، چشم، گوش و...، به گناه و ناهنجاري آلوده مي‌شوند، اما همه اين اعضا به فرمان قلبند؛ چنان‌که پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد:

إذا طابَ قَلبُ المَرءِ طابَ جَسَدُهُ وَإذا خَبُثَ القَلبُ خَبُثَ الجَسَدُ.(13)

زماني که قلب انسان پاک باشد، جسدش پاک مي‌شود و هرگاه قلب او پليد باشد، جسدش نيز پليد است.

دل بر اثر غفلت و دوري از خدا، حقير و خاکي مي‌شود، چنان‌که امام صادق ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « وَ وَقفُ القَلبِ في الْغَفلَةِ عَنِ الله » (14)؛ « قلب بر اثر غفلت از ياد خدا، به وقف گرفتار مي‌آيد ».

قلب غافل، از خدا بريده است و به معاد نمي‌انديشد و خداوند آن را نکوهش مي‌کند:

{أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلي‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (108) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (109)} (نحل: 108 و 109)

آنها کساني هستند که [بر اثر فزوني گناه] خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده است و غافلان حقيقي، همان‌ها هستند و به ناچار، آنها در آخرت زيان کارند.

قلبي که خدا را ناظر اعمال خويش نبيند و به اعمال و رفتار خود توجه نداشته باشد، به اعضا و جوارحش فرمان‌هايي مي‌دهد که پذيرش آنها موجب بزهکاري و ناهنجاري مي‌شود. رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين‌باره چنين سفارش فرمودند:

في الاِنسانِ مُضغَهٌ إذا هِي سَلِمَت و صَحَّت سَلِمَ بِها سائرُ الجَسَدِ فَإذا سَقِمَت سَقِمَ لَها سائرُ الجَسَدِ و فَسَدَ و هِي القَلبُ.(15)

در بدن انسان، پاره‌اي گوشت است؛ زماني که سالم و صحيح باشد، بقيه جسم نيز سالم است و اگر بيمار باشد، از بيماري‌اش بقيه جسد نيز بيمار مي‌شود و آن، قلب است.

از اين رو، مراقبت از قلب و زدودن غفلت از آن، بسيار مهم است و سفارش‌هايي براي نرم کردن قلب‌ها و حيات آنها نيز وجود دارد. بدترين بيماري، بيماري قلب است؛ چنان‌که امام زين العابدين ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « أماتَ قَلبي عَظيمُ جِنايَتي » (16)؛ « بزرگي گناه هم، دل مرا ميرانده است ».

هنگامي که دل آدمي، جولان‌گاه هوا و هوس شد، انگيزه‌اي براي کار خير ندارد. از اين رو، نخست بايد آن را زنده کرد و از سياهي‌ها وارهانيد. قلب را نبايد به درنده‌خويي، شکم‌پرستي، شهوت‌راني، تجاوز از حقوق ديگران و حرام‌خوري و... آلوده ساخت. امام علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

وَالْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِيمَا تُغَذِّي قَلْبَكَ وَجِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ حَلالاً لَمْ يَقْبَلِ اللهُ تَعَالَي تَسْبِيحَكَ وَلا شُكْرَكَ.(17)

و قوام قلب، به غذايي است که انسان مصرف کند، پس نگاه کن که قلب و جسمت را به چه چيزي تغذيه مي‌کني و اگر آنچه به او مي‌دهي، حلال نباشد، خداوند تسبيح و شکر تو را نخواهد پذيرفت.

پس، قلب را بايد نرم و آماده پذيرش حق و اداي تکاليف کرد. حضرت امير ( عليه السلام ) در توصيه‌اي زيبا مي‌فرمايد:

طُوبَي لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ أَطاعَ مَنْ يَهْدِيهِ وَتَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ وَأَصابَ سَبِيلَ السَّلامَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ وَطاعَةِ هادٍ أَمَرَهُ وَبادَرَ الْهُدَي قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوابُهُ وَتُقْطَعَ أَسْبابُهُ وَاسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ وَأَماطَ الْحَوْبَةَ فَقَدْ أُقِيمَ عَلَي الطَّرِيقِ وَهُدِيَ نَهْجَ السَّبِيل‏.(18)

خوشا به حال آن که قلبي سليم دارد از کسي که هدايتش مي‌کند، فرمان‌بري و از آن که وي را به پستي مي‌کشاند، دوري مي‌جويد و با بينايي کسي که بينايش مي‌سازد، به راه امن و درست مي‌رسد، به طاعت آن کسي گردن مي‌نهد که به هدايت دعوتش مي‌کند و به سراي هدايت روي مي‌آورد؛ پيش از آنکه درهايش بسته شود و اسبابش قطع گردد، در توبه را مي‌گشايد و گناه را از بين مي‌برد. اگر چنين کند، بر جادة حق قرار گرفته و به راه راست و گسترده حق، هدايت شده است.

براي حفظ نور قلب و سپيدي آن بايد از گناه پرهيز کرد. امام باقر ( عليه السلام ) در اين‌باره هشدار مي‌دهد:

ما مِنْ شَيْ‏ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُواقِعُ الْخَطِيئَةَ فَما تَزالُ بِهِ حَتَّي تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ أَعْلاهُ أَسْفَلَه‏.(19)

براي دل، چيزي تباه‌کننده‌تر از گناه نيست؛ زيرا دل، مرتکب گناه مي‌شود و بر اثر مداومت بر آن، گناه بر وي چيره مي‌گردد و وارونه‌اش مي‌کند.

آورده‌اند که جواني نزد يکي از صالحان رفت و از وي خواست که نصيحتش کند. عارف پذيرفت. روزي جوان و عارف از جنگلي مي‌گذشتند، عارف به جوان دستور داد که نهال نورسته‌اي را از زمين بکند. جوان آن نهال را به آساني از ريشه درآورد. چند قدمي که رفتند، عارف به درخت بزرگي با شاخه‌هاي بسيار اشاره کرد و گفت: اين درخت را نيز از جاي برکن! جوان به رغم کوشش بسيار، نتوانست. عارف گفت: اي جوان! بدان که تخم هوا و هوس، شهوت، بغض، کينه، حسد، دشمني، حرص، نفاق و همه بدي‌ها، همين که در دل اثر گذاشت، مانند آن نهال نورسته است که مي‌تواني به آساني آن را از ريشه بکني، اما اگر آن را واگذاري تا بزرگ شود، ريشه خود را آنچنان محکم و قوي مي‌کند که از کندن آن ناتوان خواهي بود. چنان‌که اين درخت بزرگ ريشه دوانيده و کندن آن سخت است. پس هميشه بکوش تا رذايل در وجودت ريشه ندواند. آنها را از درون خود برکن وگرنه، گرفتاري بسياري به بار مي‌‌آورد و ريشه کن کردن آن، محال يا مشکل خواهد شد.(20)

20. فکر نکردن درباره گناه

انديشيدن درباره فرجام کارها، عامل بازدارنده‌اي از انحراف و گناه است. امام علي ( عليه السلام ) در اين‌باره مي‌فرمايد: « مَا زَلَّ مَنْ أَحْسَنَ الْفِكْرَ »؛ « کسي که نيکو بينديشد، دستخوش لغزش نمي‌شود ».

همچنين مي‌فرمايد: « مَنْ كَثُرَ فِكْرُهُ فِي الْمَعَاصِي دَعَتْهُ إِلَيْهَ » (21)؛ « کسي که بسيار درباره گناه فکر کند، به تدريج به سوي گناه کشيده مي‌شود ».

حضرت عيسي ( عليه السلام ) نيز به دليل همين نداشتن تمرکز فکري درباره گناهان به حواريون خود چنين سفارش مي‌فرمايد:

و من به شما امر مي‌کنم فکر زنا نکنيد تا چه رسد به اينکه زنا کنيد!

زيرا کسي که روح و فکرش را به زنا هدايت کند، مانند کسي است که در اتاق رنگيني آتش روشن کند، دود آن آتش نقشينه‌هاي رنگين اتاق را کثيف و دودآلود مي‌سازد، گرچه خانه را نسوزاند.(22)

کسي که مي‌خواهد گناه نکند، به زمينه‌هاي گناه نيز نبايد توجه کند و ذهن و روح خود را آلوده سازد؛ زيرا بر اثر انديشيدن درباره گناه، آرام آرام ايستادگي‌اش را در برابر گناه، از کف خواهد داد.

فرجام سخن

چيرگي برخواهش‌هاي نارواي نفساني و دوري از گناه، از منظر آموزه‌هاي ديني نه تنها نشانه اراده استوار و قدرت آدمي، بلکه مايه عزت و سرافرازي اوست. کسي که بر خواسته‌هاي نفساني خود چيره و بر آنها حاکم مي‌شود، عنان نفس سرکش خود را به عقل مي‌سپارد و خواهش‌هاي وي را محدود مي‌سازد، داراي عالي‌ترين سرمايه روحاني و شخصيت معنوي است. چنين کسي، گرد گناه و ناپاکي نمي‌گردد و به جرم و جنايت دست نمي‌آلايد. اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) در اين‌باره مي‌فرمايد:

مَن قَدَّمَ عَقلَهُ عَلي هَواهُ حَسُنَت مَساعيه.(23)

کسي که عقل خود را بر هواي نفسش مقدم بدارد، اعمال و کوشش‌هاي او همواره نيکو و پسنديده است.

باري، کسي که در راه ارضاي غرايز خود به نداي عقل توجه نکند و نفس سرکش خويش را در برآوردن خواسته‌هاي ناروايش آزاد بگذارد، همواره در راه لغزنده انحراف و سقوط گام مي‌زند. او بنده شهوت و لذت‌هاي پست است و از آزادگي؛ يعني نشانه شرف انساني و مايه سعادت و خوشبختي بي‌بهره خواهد ماند. امام علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

مَن اَهمَلَ نَفسَهُ في لَذّاتِها شَقِيَ وَبَعُدَ.(24)

کسي که نفس خويش را در لذت‌هايش رها سازد، بدبخت و دور افتاده از فيض الهي خواهد بود.

اين سخن زيباي امام صادق ( عليه السلام ) ، راه‌هاي درست و غلط را باز مي‌نمايد:

اَقصِر نَفسَکَ عَمّا يَضُرُّها مِن قَبلِ اَن تُفارِقَکَ وَاسْعَ في فَکاکِها کَما تَسعي فِي طَلَبِ مَعِيشَتِکَ فَاِنَّ نَفسَکَ رَهِينَةٌ بِعَمَلِکَ.(25)

نفس خود را از خواسته‌هاي زيان‌بارش بازدار؛ پيش از آنکه مرگت فرارسد و جان از تنت جدا گردد و در راه آزادي نفس خويش بکوش، چنان‌که در طلب معاش خود تلاش مي‌کني که نفس تو در گرو اعمال تو خواهد بود.

آنان که در برابر خواسته‌هاي نفساني صبر پيشه کردند، به مقامات عالي دست يافتند و از آنان به نيکي ياد شده است. امام صادق ( عليه السلام ) درباره اينان مي‌فرمايد:

إِذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ تَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَيَأْتُونَ بابَ الْجَنَّةِ فَيَضْرِبُونَهُ فَيُقالُ لَهُمْ: مَنْ أَنْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: نَحْنُ أَهْلُ الصَّبْرِ فَيُقالُ لَهُمْ: عَلَي ما صَبَرْتُمْ فَيَقُولُونَ كُنّا نَصْبِرُ عَلَي طاعَةِ اللهِ وَنَصْبِرُ عَنْ مَعاصِي اللهِ فَيَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: صَدَقُوا أَدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ وَهُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: {إِنَّما يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب‏} (زمر: 10).(26)

زماني که قيامت شود، جمعي از مردم برمي‌خيزند و به سوي درِ بهشت مي‌روند و در مي‌زنند. گفته مي‌شود: کيستيد؟ مي‌گويند: اهل صبر. گفته مي‌شود: بر چه صبر کرديد؟ مي‌گويند: بر طاعت خدا و گناهان. خداوند مي‌فرمايد: راست گفتند: آنان را به بهشت درآوريد. [خداوند در قرآن فرموده است]: « همانا صابران، پاداش خود را بدون حساب دريافت مي‌کنند ».

منابع

* قرآن کريم.

* نهج البلاغه.

1. احلي من العسل، غلامعلي حسيني، تهران، گلفام، 1368.

2. الاختصاص، محمد بن محمد بن نعمان العکبري البغدادي (شيخ مفيد)، تهران، مکتبة الصدوق، 1379ه‍ .ق.

3. اصول کافي، ابوجعفر محمد بن يعقوب کليني، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1388ه‍ .ق.

4. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، مکتبة الاسلامية، 1397ه‍ .ق.

5. تفسير عياشي، محمد بن مسعود عياشي سمرقندي، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، مکتبة العلمية الاسلامية، 1380ه‍ .ق.

6. تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1372.

7. تفسير نورالثقلين، عبد علي بن جمعه حويزي، قم، انتشارات اسماعيليان، 1373.

8. جامع احاديث الشيعه، آيت الله بروجردي، قم، مدينة العلم، 1365.

9.جامع الاخبار، محمد بن محمد شعيري، تحقيق: حسن مصطفوي، تهران، مرکز نشر کتاب، 1382.

10. سفينة البحار و مدينة الحکم و الآثار، شيخ عباس قمي، قم، مؤسسه انتشارات فراهاني، 1373.

11. علل الشرايع، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه (شيخ صدوق)، مشهد، آستان قدس رضوي، 1366.

12. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد آمدي، ترجمه: هاشم رسولي محلاتي، قم، دارالکتاب الاسلامي، 1381.

13. فهرست موضوعي غرر الحکم، سيد جلال الدين محدث، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1366.

14. الکامل في التاريخ، عزالدين بن اثير جزري، بيروت، دار صادر، بي‏تا.

15. کشکول ممتاز، محمد مهدي تاج لنگرودي، تهران، چاپخانه ناصرخسرو، 1367.

16. کنز العمال في احاديث الاقوال و الافعال، علاء الدين متقي بن حسام الدين هندي، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409ه‍ .ق.

17. گناه‌شناسي، محسن قرائتي، تنظيم و نگارش محمد محمدي اشتهاري، قم، انتشارات پيام آزادي، 1371.

18. مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1365.

19. محجة البيضاء، ملا محسن فيض کاشاني، قم، انتشارات اسلامي، 1361.

20. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نوري طبرسي، بيروت، مؤسسه آل البيت، 1408ه‍ .ق.

21. مشکاة الانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، ميقات، 1371.

22. معاني الاخبار، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه (شيخ صدوق)، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1361.

23. مناقب آل ابي طالب، ابوجعفر محمد بن علي بن شهر آشوب، بيروت، دار الاضواء، 1405ه‍ .ق.

24. ميزان الحکمه، محمد محمدي ري شهري، قم، انتشارات دفتر تبليغات، 1362.

25. الميزان في تفسير القرآن، السيد محمدحسين الطباطبايي، قم، دار الکتب الاسلامية، 1383.

26. نهج الفصاحه، محمد بن عبدالله حکم، ترجمه: ابوالقاسم پايند، تهران، جاويدان، بي‏تا.

27. وسايل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1366

پاورقى:‌


1. الميزان، ج1، ص257.
2. نهج البلاغه، خطبه 28.
3. تفسير نور الثقلين، ج5، ص 507.
4. نهج الفصاحه، ش299.
5. نهج البلاغه، خطبه 192.
6. حشر: 18.
7. نهج البلاغه، خطبه 110.
8. اصول کافي، ج 1، ص 191.
9. نهج البلاغه، خطبه 4.
10. همان، خطبه 121.
11. وسائل الشيعه، ج 3، ص 7.
12. مجمع البيان (ذيل آيه 45، سوره عنکبوت).
13. بحارالانوار، ج 70، ص 68.
14. همان، ص 55.
15. بحارالانوار، ج 70، ص 50.
16. بحارالانوار، ج 94، ص 142.
17. بحارالانوار، ج 77، ص 275.
18. نهج البلاغه، خطبه 24.
19. اصول کافي، ج 2، ص 268.
20. کشکول ممتاز، تاج لنکرودي، صص 171ـ170.
21. ميزان الحکمه، ج 7، ص 538.
22. بحارالانوار، ج 14، ص331.
23. غررالحکم و دررالکلم، ص 645.
24. همان، ص 644.
25. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 310.
26. بحارالانوار، ج 67، ص 101.