سرمه سعادت
جوان و باید و نبایدهای اخلاقی

سید حسین اسحاقی

- ۳ -


شش ـ پيام امر به معروف و نهي از منكر

عمل به فريضه امر به معروف و نهي از منكر، بهترين نشانه اهتمام به امور خلق و توجه به مسائل مهم زندگي برادران ديني است. امر به معروف و نهي از منكر، يعني احساس مسئوليت در برابر ارشاد و ياري افراد و سكوت نكردن در برابر اشتباه و گرفتاري ديگران، بلكه به هدايت و مدد آنان شتافتن. خداوند در قرآن كريم از زبان حضرت لقمان، خطاب به فرزندش مي‌گويد:

{يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلي‏ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور} (لقمان: 17)

پسرم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهي از منكر كن و در برابر مصائبي كه به تو مي‌رسد، شكيبا باش؛ که آن، از كارهاي مهم است.

لازمه امر به معروف و نهي از منكر، نفي خودخواهي و انحصارطلبي است؛ چنانکه اين رهنمود، به صراحت در آيات رحماني آمده است:

{وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم‏} (توبه: 71)

مردان و زنان باايمان، وليّ يكديگرند، امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنند، نماز را برپا مي‌دارند و زكات را مي‌پردازند و از خدا و رسولش اطاعت مي‌كنند. به زودي، خدا بر آنان رحمت خويش را ارزاني مي‌دارد. همانا خداوند، توانا و حكيم است.

با توجه به اين آيه، لازمه ايمان حقيقي، داشتن رابطه دوستانه با ديگر مؤمنان و كمك و راهنمايي آنان است. لازمه علاقه‌مندي به يكديگر، ارشاد يكديگر به خوبي‌ها و انتقاد از بدي‌ها و زشتي‌هاست و لازمه ارشاد به معروف و انتقاد از منكر، برپايي نماز و گسترش معنويت و فرمانبرداري از خداوند و فرستاده خداوند و همچنين دستگيري از ضعيفان و مستمندان است و سرانجام، لازمه همه اين امور، نزول رحمت‌هاي بي‌پايان خداوند است. (1)

هفت ـ دليل اهميت امر به معروف و نهي از منكر

دليل اهميت امر به معروف و نهي از منكر، به دليل نقش اساسي آن در تحقق احكام ديني است. بي‌گمان، اجراي درست آن، اجراي دقيق احكام ديني و ترك آن، فراموشي احكام ديني را در پي دارد. در كلامي از امام باقر ( عليه السلام ) مي‌خوانيم:

به درستي كه امر به معروف و نهي از منكر، راه پيامبران و شيوه صالحان است. وظيفه واجبي است كه به وسيله آن، ديگر واجبات برپا مي‌شوند، راه‌ها امنيت پيدا مي‌كنند، درآمدها حلال مي‌شوند، مظالم بازگردانده مي‌شوند، زمين آباد مي‌گردد، از دشمنان انتقام گرفته مي‌شود و كارها روبه راه مي‌گردد. (2)

پُرشماري روايات پيشوايان دين درباره امر به معروف و نهي از منكر، نشاندهنده اهميت فراوان اين فريضه در ميان ديگر ارزش‌هاي عملي اسلام است.

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: « خداوند در برابر مؤمن ضعيفي كه دين ندارد، خشمگين است ».

از آن حضرت پرسيدند: منظور از مؤمن ضعيفي كه دين ندارد، كيست؟ در پاسخ فرمود: « كسي كه نهي از منكر نمي‌كند ». (3)

امام علي ( عليه السلام ) به فرزندش امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) سفارش مي‌كند:

به كار نيك امر كن و خود را در شمار نيكوكاران درآور و به دست و زبان، كارِ ناپسند را زشت شمار و از آن كه كار ناپسند كند، با كوشش، خود را دور بدار. در راه خدا بكوش، چنان‌كه شايسته است و از سرزنش ملامتگرانت بيمي نيايد. (4)

بنابراين، كساني كه امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنند، نزد خداوند، عزيزتر و بزرگوارتر هستند.

هشت ـ امر به معروف و نهي از منکر، وظيفه همگاني

همه مسلمانان در همه جاي جهان، مشمول حكم امر به معروف و نهي از منكر هستند و اين، وظيفه گروهي خاص نيست، بلكه در حقيقت، نوعي نظارت همگاني است. همچنين اين حكم را مي‌توان در همه زمان‌ها در قالب گفتار و رفتار به اجرا درآورد و به افرادي خاص و اندك برنمي‌گردد، بلكه همه افراد را در برمي‌گيرد؛ به گونه‌اي كه در حكومت اسلامي، در صورت مشاهده لغزش و انحراف حاكمان، مي‌توان آنان را نيز با وظايفشان آشنا ساخت. در متون اسلامي هيچ يك از عبادت‌ها و اعمال شايسته به جز امر به معروف و نهي از منكر، به عنوان عامل استواري دين و ضامن بقا و استمرار شريعت معرفي نشده است. اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) در اين باره مي‌فرمايد: « قِوامُ الشَّريعَةِ الاَمْرُ بالمَعروفِ و النَّهْيُ عَنِ المُنْكرِ » (5) ؛ « استواري شريعت و نظام دين، در امر به معروف و نهي از منكر است ».

حضرت علي ( عليه السلام ) در كلامي ديگر، با مقايسه‌اي شگفتانگيز ميان امر به معروف و نهي از منكر و ديگر اعمال همچون جهاد در راه خدا مي‌فرمايد:

وَما اَعْمالُ البِرِّ كلُّها وَالْجِهادُ فِي سَبِيلِ الله عِنْدَ الاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْي عَنِ الْمُنْكَرِ اِلاّ كَنَفْثَةٍ في بَحْرٍ لُجِّي. (6)

تمامي اعمال ارزشمند حتي جهاد در راه خدا، در مقايسه با امر به معروف و نهي از منكر، چيزي افزون بر قطره در برابر دريايي عميق و مواج نيست.

نه ـ شرايط امر به معروف و نهي از منكر

شناخت معروف و منكر، از مهم‌ترين شرايط امر به معروف و نهي از منكر است. كسي كه معروف و منكر را نشناسد، نمي‌تواند به درستي به آن عمل كند. همچنين احتمال اثرگذاري اين عمل بسيار مهم است؛ زيرا هدف آن، برپايي معروف‌ و پيش‌گيري از منكر است.

ديگر از شرايط، اين است که يقين بيابيم فرد خطاكار بر انجام دادن منكر و ناديده گرفتن معروف اصرار دارد. حال اگر فرد يا سازماني متوجه خطا و انحراف خود شد و در اصلاح خويش كوشيد، ديگر جايي براي امر به معروف و نهي از منكر نيست.

اهميت شناخت افراد از معروف و منكر و آگاهي به شيوه‌هاي امر و نهي و ضرورت به كار بستن اين راه‌ها را مي‌توان از روايات پيشوايان بزرگوار اسلام دريافت؛ آنجا كه افراد ناآگاه به معروف و منكر را از عمل به اين دو فريضه بزرگ بازداشته‌اند. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اينباره مي‌فرمايد:

مَنْ عَمِلَ عَلي غَيرِ عِلْمٍ كانَ ما يُفْسِدُ اَكثَرَ مِمّا يُصْلِحُ. (7)

كسي كه جاهلانه دست به اقدامي بزند، مفاسد كارش بيشتر از مصالح آن خواهد بود.

مسلّم است كه اين سخن به معناي مكلّف نبودن كساني نيست كه خير و شر را به خوبي نمي‌شناسند و روش‌هاي صحيح امر به معروف و نهي از منكر را نمي‌دانند. آنان نيز موظفند ابتدا خود را در اين زمينه تقويت كنند و تكامل بخشند و آن‌گاه به اجراي واجب الهي، يعني امر به معروف و نهي از منكر اقدام كنند. (8)

ده ـ هماهنگي در گفتار و كردار آمر و ناهي

از بديهي‌ترين اصول امر به معروف و نهي از منكر، اين است كه آمر بايد ابتدا به آنچه امر مي‌كند، عمل كند و ناهي نيز بايد از آنچه نهي مي‌كند، بپرهيزد. كسي كه خود، رغبتي به كسب فضيلت‌هاي اخلاقي ندارد و از رذيلت‌ها نيز چندان رويگردان نيست، نمي‌تواند از ديگران توقع داشته باشد كه به امر او، به سوي فضيلت‌ها رو كنند و با نهي او اصلاح شوند.

براي اثربخشي سخن آمر و ناهي، بايد قول و فعل او با هم هماهنگي داشته باشد. خداوند نيز در نكوهش اين ناهماهنگي مي‌فرمايد:

{أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون‏} (بقره: 44)

آيا مردم را به نيكي فراميخوانيد و خودتان را فراموش مي‌كنيد، با اينكه شما كتاب آسماني [تورات] را مي‌خوانيد؟ چرا نمي‌انديشيد؟

خداوند در آيه‌اي ديگر با عتاب به نصيحت گران بي‌عمل مي‌فرمايد:

{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (2) كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (3)} (صف: 2و3)

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! چرا سخني مي‌گوييد كه عمل نمي‌كنيد؟ نزد خدا سخت ناپسند است سخني بگوييد كه عمل نمي‌كنيد.

پيشوايان معصوم همواره به پيروان خود، تبليغ همراه با عمل را سفارش مي‌كردند. امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: « کونُوا دُعاةً لِلنّاسِِ بِغَيرِ اََلسِنَتِكمْ » (9) ؛ « با غير زبانتان، مردم را به سوي نيكي‌ها فراخوانيد ».

شهيد مطهري مي‌نويسد:

هر مصلحي، اول بايد صالح باشد تا بتواند مصلح باشد، او بايد پيش برود. و به ديگران بگويد پشت سر من بياييد. خيلي فرق است ميان كسي كه ايستاده و به سربازانش فرمان مي‌دهد: برو پيش، من اينجا ايستاده‌ام! و كسي كه خودش جلو مي‌رود و مي‌گويد: من رفتم، تو هم پشت سر من بيا. انبيا و اولياي الهي هميشه مي‌گويند « ما رفتيم. » پيغمبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اگر در آنچه دستور مي‌داد، اول، خود، پيش قدم نبود، محال بود ديگران پيروي كنند. اگر مي‌گفت نماز و نماز شب، خودش بيش از هر كس ديگر عبادت مي‌كرد. اگر مي‌گفت انفاق در راه خدا و گذشت و ايثار، اول كسي كه ايثار مي‌كرد، خودش بود. اگر مي‌گفت جهاد في سبيل الله، در جنگ‌ها، اول، خود، جلو مي‌رفت. (10)

يازده ـ‌ احترام به شخصيت افراد

پندهاي حكيمانه و امر و نهي دلسوزانه، بايد همواره آميخته با ادب و احترام شد و با الفاظي دلنشين و محبتآميز بيان شود. همچنين بهتر است ابتدا به ويژگي‌هاي مثبت اخلاقي، خانوادگي، علمي و شغلي مخاطب و توانايي وي بر نيك بودن تأكيد شود، سپس نكته‌هاي رفتاري لازم را به او گوشزد كند. در اين صورت، امر به معروف و نهي از منكر نه تنها مخاطب را به لجاجت و جبهه‌گيري وانميدارد، بلكه مانند باران بهاري، قلب و جان او را پاك و او را اميدوار و هدفمند مي‌سازد.

يکي از ياران امام صادق ( عليه السلام ) گاهي به لغزشي دچار مي‌شد. زماني به كمك حضرت نيازمند شد. خدمت امام ( عليه السلام ) رسيد و تقاضايش را مطرح كرد. امام ( عليه السلام ) به او ياري رساند و از او دل‌جويي كرد، سپس به او فرمود:

إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَاِنَّهُ مِنْك اَحْسَنُ لِمَكانِك مِنّا وَإِنَّ القبيحَ مِنْ كلِّ أحَدٍ قَبيحٌ و إنَّهُ مِنْك أَقْبَحُ. (11)

كار خوب، از هر كس سر بزند، نيكوست و از تو نيكوتر است؛ زيرا تو به ما وابسته‌اي و كار بد از هر كس سر بزند، بد است و از تو بدتر است.

با دقت در اين سخن امام ( عليه السلام ) درمي‌يابيم كه ايشان ابتدا با دلجويي، احسان و نزديك ساختن اطرافيان به خود، در صدد امر به معروف و نهي از منكر برميآمد. اين امر، مي‌تواند الگوي بسيار مناسبي براي ما در زمينه امر به معروف و نهي از منكر باشد.

و) عزت‌مندي

يک ـ جوانان، جوانه‌هاي سبز زندگي

خوش آمد گل وز آن خوش‌تر نباشد

كه در دستت به جز ساغر نباشد

زمان خوشدلي دَرياب و دُرياب

كه دايم در صدف گوهر نباشد

حافظ

جواني، بهار عمر و جوانان، جوانه‌هاي سبز زندگي و نمونه‌هاي ناب سازندگياند. اگر عمر آدمي طلاست، اوقات جواني كيمياست و اگر زندگي روزي بيش نيست، جواني صبح سپيد و پگاه پاك آن است و جوانان، رهبران فردا و آيينه آينده‌اند.

آموزه‌هاي آسماني كه از دل و ديده ارباب عظمت تراوش يافته، توجه و تأكيد فراواني بر ذخيره‌هاي امروز جامعه كرده است تا جوانان را بيداردلاني فرهيخته كند و آيينه‌اي از انديشه‌هاي روشن نسبت به كسب فضيلت‌هاي انساني و رسيدن به عزت نفس در رواق وجودشان بنشاند. (12)

رونق عهد شباب است دگر بستان را

مي‌رسد مژدة گل، بلبل خوش الحان را

اي صبا گر به جوانان چمن باز رسي

خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را

حافظ

دو ـ‌ جايگاه عزت نفس در اسلام

عزت نفس، عبارت است از احساس ارزشمند بودن. اين حس از مجموع افكار، احساس‌ها، عواطف و تجربه‌هاي ما در طول زندگي ناشي مي‌شود. همه افراد، صرف نظر از سن، جنسيت، زمينه فرهنگي و جهتي كه در زندگي دارند، نيازمند عزت نفس هستند. عزت نفس بر همه سطوح زندگي انسان اثر مي‌گذارد. بررسي‌هاي روانشناسي، حاكي از آن است كه چنانچه نياز به عزت نفس ارضا نشود، به ويژه در جوانان، نيازهاي گسترده‌تري نظير ميل به خلاقيت و ابتكار، پيشرفت و يا درك استعداد بالقوه محدود مي‌ماند. (13)

عزت، به معناي ارجمندي، سرافرازي و گرامي شدن نيز هست « واژه عزت، به معناي حالتي است كه نمي‌گذارد انسان شكست بخورد و مغلوب واقع شود ». (14)

در برابر عزت، ذلت قرار دارد كه به معناي نبودِ شرافت و بزرگي در آدمي است؛ به گونه‌اي كه انسان به سادگي پذيراي شكست و مغلوب ديگران مي‌شود. در آموزه‌هاي ديني، عزت، در ثروت، تجمل‌گرايي و بهره‌مندي از امكانات مادي خلاصه نمي‌شود، بلكه عزت در بندگي، معنويت گرايي و رهايي از قيد و اسارت و شهوت و دنياگرايي تفسير مي‌گردد. امام علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

اِلهِي كَفي بِي ‌عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً وَكَفي بِي‌ فَخْراً اَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً. (15)

خداوندا! براي من اين عزت بس كه بنده تو باشم و اين افتخار مرا بس كه تو خداي من هستي.

سه ـ رسالت انبيا، پرورش عزت‌مندي در جوانان

بزرگان دين، جواني را يكي از نعمت‌هاي پرارزش الهي و از سرمايه‌هاي بزرگ بشر معرفي كرده‌اند و اين موضوع را با عبارت‌هاي مختلفي به مسلمانان خاطر نشان ساخته‌اند. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرموده است:

در قيامت هيچ بنده‌اي قدم از قدم بر نمي‌دارد تا به اين پرسش‌ها پاسخ دهد: اول آنكه عمرش را در چه كاري فاني كرده است و دوم آنكه جواني‌اش را چگونه و در چه راه تمام كرده است. (16)

از رسالتهاي انبيا و رهبران الهي، توجه به جوانان و پرورش عزتمندي در آنها و مبارزه با عوامل عزتزدا بوده است. شعار آنان اين بوده كه عزت از آن خداست و خداوند به مؤمنان عزت مي‌دهد: {مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا...} (فاطر: 10).

در روايت‌هاي اسلامي، اهميت عزت نفس به خوبي بيان شده است. امام صادق ( عليه السلام ) در حديثي فرمود: « خداوند، همه امور مؤمن را به خودش واگذار كرده است، جز آنكه اجازه نداده است خود را ذليل كند. » (17)

از پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز نقل است: « لا ينْبَغي لِمُؤْمِنٍ اَن يُذِلَّ نَفسَهُ » (18) ؛ « بر هيچ مسلماني جايز نيست كه خود را ذليل كند ».

همچنين فرمود: « هر كه پذيراي ذلت شود، از ما نيست ». (19)

اسلام با فراخواندن همگان به ايجاد عوامل عزتآفرين، با عوامل ذلت به مبارزه پرداخته است تا فضايي عزت‌مند به وجود آورد كه انسان‌ها بتوانند در آن، پله‌هاي رفيع كرامت را بپيمايند.

چهار ـ عزت نفس و بزرگي

حضرت علي ( عليه السلام ) به فرزند خود سفارش مي‌كند كه نفس خود را از هر پستي و دنائتي دور نگه دارد: « اَكرِم نَفْسَكَ عَنْ كلِّ دَنِيّةٍ ». (20)

براي روح‌هاي بزرگ، دوري از پستي چندان اهميت دارد كه مرگ با عزت را بر زندگي با ذلت ترجيح مي‌دهند. حضرت سيدالشهداء ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « مَوتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ فِي ذُلًّ » (21) ؛ « مرگ در عزت، بهتر از زندگي در خواري است ».

در روايتي از حضرت علي ( عليه السلام ) مي‌خوانيم: « اَلمَنِيّةُ وَلاَ الدَّنِيةُ وَالتَقَلُّلُ وَلا التَّوسُّلُ »؛ (22) « مرگ آري، اما پستي هرگز. كمداشتن و فقر آري، اما حاجت نزد ديگران بردن هرگز! »

گاه بين مرگ باعزت و زندگي همراه با پستي، تعارض پديد مي‌آيد و زماني ديگر حفظ آبرو با درخواست ذلتبار از ديگران، مقابل هم مي‌ايستد. در چنين شرايطي علي ( عليه السلام ) مرگ را بر زندگي و تحمل فقر را بر اظهار حاجت ذليلانه ترجيح ميدهد.

البته بايد نيازهاي زندگي را تأمين كرد، نمي‌توان به دليل عزت نفس، از برآوردن خواسته‌هاي خود و خانواده سر باز زد، ولي بايد در اين موارد با حفظ عزت نفس اقدام كرد و به توصيه پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) توجه داشت كه فرمود: « اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعزَّةِ الأنْفُس » (23) ؛ « حاجت‌هاي خود را با حفظ عزت نفس برآورده سازيد ».

اگر براي برآوردن نيازها، قرار باشد عزت نفس انسان خدشه دار شود، برآورده نشدن آن براي آدمي بهتر و تحملپذيرتر است؛ همچنان كه علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « فَوتُ الْحاجَةِ اَهْوَنُ مِن طَلَبِها إِلي غَيْرِ اَهلِه » (24) ؛ « برآورده نشدن حاجت، از عرضه كردن آن نزد افراد ناشايست آسان‌تر است ».

پنج ـ كرامت نفس و پرهيز از شهوت‌ها

از آثار كرامت نفس، آن است كه انسان ميتواند به سادگي از اميال نفساني خود چشم بپوشد.

حضرت علي ( عليه السلام ) در اينباره فرمود: « مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَيْهِ شَهَواتُه » (25) ؛ « كسي كه نفس خود را ارزشمند بداند، رها كردن شهوت‌ها برايش آسان ميشود ».

از نمونه‌هاي قرآني مبارزه با شهوت‌ها، حضرت يوسف ( عليه السلام ) است. چنانكه مي‌دانيم، آن حضرت در موقعيتي دشوار و لغزنده قرار گرفت؛ موقعيتي كه شايد بسياري از انسان‌ها در آن اختيار از كف بدهند و ارزش انساني خويش را زيرپا نهند، ولي آن حضرت بر كرامت انساني‌اش پاي فشرد و نلغزيد. او را به خاطر عفت نفس و بزرگي روح متهم كردند و سال‌ها به زندان افكندند. اولين نتيجه و پاداش اين بزرگواري او، قدرت « تعبير خواب » بود كه بعدها، عزت و حكومت دنيوي نيز بدان افزوده شد. در زمان ما نيز براي بسياري از جوانان، احتمال قرار گرفتن در چنين شرايطي وجود دارد. از اين رو، بايد متوجه بود كه خداوند راه حلال را بر انسان نبسته است و پاكي و درايت آدمي، او را سرافرازانه از هر موقعيت دشواري خواهد رهانيد.

براي كسي كه در حال حاضر، دست‌رسي به حلال ندارد، راه عاقلانه آن است كه عفت و كرامت نفس پيشه كند؛ زيرا اين‌گونه موقعيت‌ها صحنه زورآزمايي بي‌بندوباري، با كرامت و پاكدامني است.

به درستي كه بهاي آدمي بسي بيشتر از يك لحظه لذت‌جويي است. حضرت علي ( عليه السلام ) فرمود:

آيا آزاده‌اي هست كه اين نيم خورده، يعني دنيا را براي اهلش واگذارد؟ همانا براي نفس‌هاي شما بهايي جز بهشت نيست. پس، نفس خود را به غير آن نفروشيد. (26)

انسان كريم، قانع است؛ چشمش در پي اموال مردم نيست، انصاف دارد، حقوق ديگران را رعايت مي‌كند، با گذشت و متواضع است و در لغزشگاه‌ها، از عفت و شرافت نفس خود پاسداري مي‌نمايد.

شش ـ برداشت‌هاي اشتباه از عزت نفس

برخي، تكبر و خودپسندي را با عزت نفس اشتباه مي‌گيرند. در عزت نفس، انسان به دنبال كسب فضيلت‌هايي است كه او را بزرگ مي‌سازد. شخص با عزت، احترام ديگران را در حد لازم و بالاتر از معمول نگه مي‌دارد، ولي افراد متكبر، نزد ديگران حقير مي‌شوند؛ زيرا خود را به ناحق همواره برتر از ديگران مي‌شمارند.

برخي ديگر به نام عزت نفس، از ابهام‌ها و پرسش‌هاي علمي خود سرباز مي‌زنند و تصور مي‌كنند با پرسوجوي علمي، ضعف دانسته‌هاي آنان آشكار مي‌شود و نزد ديگران كوچك خواهند شد. در حالي كه اعتراف به ندانستن، نشانه كرامت نفس است و سعي بر كسب دانش، كرامت والا است؛ زيرا با نپرسيدن، آدمي در ناداني باقي مي‌ماند و از ارزش او كاسته مي‌شود. به تعبير سعدي:

بپرس هر چه نداني كه ذُلّ پرسيدن

دليل راه تو باشد به عزِِِّ دانايي

بعضي براي رفع فقر، به هر راهي روي مي‌آورند؛ در حالي كه انسان نبايد زير بار خواهش و ذلت برود و با هراس از فرداي ذلت‌بار، امروز خود را به خواري بيفكند؛ چنان‌که حضرت علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « اَلنّاسُ مِنْ خَوْفِ الذُّلِّ فِي ذُلٍّ » (27) ؛ « مردم از ترس خواري، خود را به خواري مي‌افكنند ».

همچنين، داشتن عزت نفس، دليل كار نكردن نيست. انساني كه براي رفع نيازهاي خود و خانواده‌اش مي‌كوشد، نزد خداي متعال بسيار ارجمند است و پاداش بزرگ دارد. پس نبايد پنداشت كه پوشيدن لباس كار، ذلت است. آدمي با كار كردن مجبور نيست دست خود را به سوي ديگران دراز كند، بلكه دست افتادگان را نيز مي‌تواند بگيرد.

شخص كريم، حكيم و هوشيار است. او انساني متعادل است و مي‌كوشد در كارها و رفتارهايش، حق خداوند، والدين، فرزندان، همسايگان، همكاران، گياهان و حتي طبيعت بي‌جان را به خوبي پاس دارد.

2 ناشايسته‌هاي اخلاقي جوانان

الف) حسد

يک ـ چيستي حسد

حسد، به معناي بد ديگري را خواستن، رشك بردن و آرزوي نابودي ديگران را داشتن است. (28) دانشمندان علم اخلاق درباره حسد و حسود مي‌گويند:

حسد، حالتي است نفساني و حسود، كسي است كه نتواند نعمتي را كه خداوند به ديگري عنايت كرده است، برتابد و چون آن را مشاهده مي‌كند، غم و اندوه بر جانش مي‌نشيند و نيستي آن را آرزو مي‌كند، خواه خود او از آن نعمت بهره‌مند باشد، خواه نصيب او نباشد. (29)

اين حالت در درون انسان چندين درجه دارد:

نخست آنكه، حسود نمي‌تواند ببيند ديگري از نعمتي بهره‌مند است، پس دوست دارد آن نعمت از او گرفته شود، هر چند به وي نفعي نرسد. (30)

دوم آنكه، مايل است نعمتي از دست ديگري برود؛ زيرا خود به آن چشم دوخته است و مي‌خواهد آن را داشته باشد. در حرمت و نكوهش اين مرتبه از حسد، خداوند متعال مي‌فرمايد: {وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي‏ بَعْض‏}؛ « آرزو مكنيد آنچه را خدا به بعضي از شما داده است ». (نساء: 32)

سوم آنكه، حسود مانند آنچه را ديگري دارد، مي‌خواهد و چون از دست‌يابي به آن ناتوان است، آرزو مي‌كند آن نعمت از شخص برداشته شود تا به اين شكل، با او برابر شود و چنانچه راهي براي نابودي آن نعمت بيابد، خود از تلف ساختن آن آسوده نخواهد نشست.

دو ـ پيامدهاي حسد

حسد، از هولناك‌ترين بيماري‌هاي روحي است و حسود، هيچ‌گاه از رنج‌ها و سختي‌هاي دنيا و كيفر دردناك آن در آخرت در امان نخواهد بود؛ زيرا هر بار كه نعمت‌ها و عنايت‌هاي پروردگار به ديگران را مي‌بيند، رنج و غصه وجود او را فرا مي‌گيرد و آتش حسد درون او را شعله‌ور مي‌سازد، پس پيوسته غمناك و محزون است. حضرت علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « اَلْحَسودُ كَثيرُ الْحَسَرات » (31) ؛ « حسود، بسيار افسوس مي‌خورد ».

بنابر برخي روايت‌ها، انسان حسود، مانند كشاورزي است كه، رنج‌هاي فراواني را دركاشت، داشت و برداشت محصول خود تحمل كرده است، ولي پس از جمع‌آوري محصول، به ناگاه آن را به آتش مي‌كشد و نابود مي‌کند. آري، آتش حسد آن‌گاه كه كشتزار قلب آدمي را فرا گيرد، خرمن ايمان و معنويت او را به خاكستر مي‌نشاند. در روايت‌هاي اسلامي آمده است: « إِنَّ الْحَسَدَ يَأكُلُ الإيمانَ كَما يَأكُلُ النّارُ الْحَطَب » (32) ؛ « حسد، ايمان را مي‌خورد، همان‌گونه كه آتش، هيزم را ».

حسود، از تقدير الهي خرسند نيست و همواره از عنايت خداوند به ديگران، در غم و اندوه و خشم غوطه مي‌خورد. خداوند در اين‌باره، خطاب به حضرت موسي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

اي پسر عمران! بر آنچه از فضل خود به مردم داده‌ام حسد مورز و چشمت دنبال آنها نباشد و دل به آنها مبند؛ زيرا حسود از نعمت من خشمگين و از تقسيمي كه ميان بندگانم كرده‌ام، جلوگير است و كسي كه چنين باشد، من از او نيستم و او از من نيست [ميان من و او ارتباط و آشنايي نباشد]. (33)

حسود، چگونه مي‌تواند خود را به خداوند نسبت دهد، در حالي كه جز با نابودي نعمت از ديگران، دلش آرام نمي‌گيرد و از مصيبت‌ها و ناراحتي‌هاي ديگران خرسند و مسرور مي‌شود و شادي‌ها و خوشي‌هاي مردم، او را غمگين مي‌كند؟!

در روايت‌هاي اسلامي، حسد از آفت‌هاي دين شناخته شده است؛ چنان‌كه امام صادق ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « آفةُ الدّينِ الْحَسَد ». (34)

حتي در برخي احاديث، حسد جداكننده مؤمن از منافق، دانسته شده است؛ چنان‌كه از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي‌كنند:

اِنَّ الْمُؤْمِنَ يَغْبِطُ وَلا يَحْسُدُ وَالمُنافِقُ يَحْسُدُ وَلا يَغْبِطُ. (35)

مؤمن غبطه مي‌خورد و حسادت نمي‌ورزد ولي منافق رشك و حسد مي‌برد و غبطه نمي‌خورد.

امام خميني ( قدّس سرّه ) در سخناني گهربار مي‌فرمايد:

ايمان، نوري است الهي كه قلب را مورد تجليات حق قرار مي‌دهد. اين نور معنوي، اين بارقه الهيه كه قلب را وسيع‌تر از جميع موجودات قرار مي‌دهد، منافات دارد با آن تنگي و تاريكي كه در قلب از كدورت رذيله حسد پيدا مي‌شود. اين صفت خبيث و زشت، چنان قلب را گرفته و تنگ مي‌كند كه آثار آن در تمام مملكت باطن و ظاهر وجود آدمي پيدا مي‌شود. قلب، محزون و افسرده، سينه، گرفته و تنگ، و چهره، عبوس و چين درچين مي‌شود. البته اين حالت، نور ايمان را باطل كند و قلب انساني را بميراند و هر قدر قدرت پيدا كند، نور ايمان رو به ضعف مي‌گذارد. (36)

سخن علامه مجلسي نيز در اين باره شنيدني است:

به طور خلاصه، حسادت، افزون بر آنكه صفتي است نفساني و با ايمان منافات دارد، باورهاي فاسدي را هم در پي مي‌آورد كه با كمال ايمان ناسازگار است. همچنين، از آن رو كه حسود در ذهن خويش به محسود و زايل شدن نعمت از او مي‌انديشد، پس نمي‌تواند به كمال دست يابد و با توجه و حضور قلب، عبادت به جا آورد. رشك و حسادت، در جان آدمي صفت‌هاي نكوهيده و غير اخلاقي پديد مي‌آورد كه جملگي از عوامل ناقص شدن ايمان است. حسدورزي، در تن آدمي ضعف و بيماري نيز ايجاد مي‌كند و همه اين امور، دست به دست هم مي‌دهد و مانع مي‌شود كه فرد دستورهاي الهي را به گونه شايسته به جا آورد. از اين‌روست كه حسد، ايمان را ناقص، بلكه تباه مي‌سازد. (37)

سه ـ ضرر و زيان حسادت

امام صادق ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « حسود، پيش از آنكه به محسود زيان برساند، به خود زيان مي‌زند؛ مانند ابليس كه با حسادت، موجب نفرين براي خود و برگزيدگي براي آدم گرديد ». (38)

از امام علي ( عليه السلام ) نيز نقل مي‌كنند: « ظالمي چون حسود نديدم كه به مظلوم، بيشتر شباهت دارد. جانش سرگردان، دلش بي‌قرار و اندوهش هموار است ». (39)

چهار ـ حسد در محيط كار

حسادت، در جامعه و محيط كار نيز آثار ويرانگر گسترده‌اي بر جاي مي‌گذارد. يكي از اين آسيب‌ها، جلوگيري از رشد و پيشرفت در محيط كار است. اگر بيماري حسد ميان مديران سازمان‌ها و بخش‌هاي خُرد و كلان اجتماع رسوخ كند، حسودان نخواهند گذاشت شايستگان بر منصب‌ها تكيه بزنند و به مردم خدمت كنند و اگر مديران شايسته سر كار آيند، تا آنجا كه بتوانند، با بدگويي، تهمت، غيبت و دشمني آتش درگيري‌هاي بي‌اساس و غير منطقي را شعله‌ور مي‌سازند. در نتيجه با مشكلات فراواني كه پديد مي‌آورند، مانع پيشرفت كارها مي‌شوند. بعضي از اين افراد حسود، حتي وقت و امكانات خود را نيز براي از ميان بردن موقعيت همكاران‌شان به كار مي‌گيرند و چه بسا منافع كلان اجتماعي را نيز به مخاطره مي‌اندازند.

امام علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « حسد، عيبي رسوا و بخلي سهمگين است و حسود تا به آرزوي خود درباره كسي كه به او حسد مي‌ورزد نرسد، آرام نمي‌گيرد ». (40)

در محيط كار، گاهي برخي مديران يا كارمندان شايسته، به موفقيت‌هايي دست مي‌يابند كه موفقيت آنان حسادت افراد ناموفق و سست ايمان را برمي‌انگيزد و بي‌ترديد، حسادت‌ها و دشمني‌هاي از اين دست پيامدهايي چون كندي كار و دو دستگي به همراه دارد. رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تأكيد مي‌كند: « اي مسلمانان! آگاه باشيد كه بيماري امت‌هاي پيشين به شما روي آورده است و آن بيماري حسادت است كه ايمان را مي‌زدايد ». (41)

حسود تا آنجا كه بتواند از هر راهي مي‌كوشد به هدف نادرست خود دست يابد. تلاش و كوشش حسدورزان، از كارهاي ناپسندي چون غيبت، تهمت و بدگويي آغاز مي‌شود و به درگيري‌هاي لفظي و زير پا گذاشتن شخصيت، ارزش‌ها و حقوق ديگران مي‌انجامد.

ب) عُجب و خودپسندي

يک ـ مفهوم‌شناسي خودپسندي

عجب، يكي از حالت‌ها و ويژگي‌هاي منفي دل است. بر پايه كلام بزرگان علم اخلاق، خودپسندي و عجب آن است كه آدمي به سبب عمل، كمال، مال، زيبايي، منصب و مقام و اموري از اين دست، خود را بزرگ بشمارد. خودپسند، كسي است كه گمان مي‌كند ويژگي‌هاي ممتاز و برجسته و اعمال مهمي دارد؛ خواه اين گمان او واقعيت داشته باشد و خواه توهمي بيش نباشد. (42)

امام خميني ( قدّس سرّه ) درباره عجب مي‌نويسد:

مرحله اول عجب، حالتي است كه فرد در قلب خود با ايمان يا ويژگي ديگرش بر خداوند منت گذارد. مرتبه دوم، كرشمه و ناز كردن به خداوند متعال است. فرد خود را در اين مرتبه، از اولياي خدا و در سلك مقربان و سابقان مي‌پندارد و مرحله سوم آن است كه به جهت ايمان و ملكات، خود را شايسته و مستحق پاداش الهي بداند و مرتبه ديگر آنكه خود را از ديگران بهتر و ديگر مخلوقات را ناقص و ناچيز شمارد. (43)

كوتاه سخن اينكه هرگاه فرد عبادت‌ها، كارها و رفتار نيك خويش را توفيق الهي و نعمتي خداوندي بداند و بدين جهت خوشحال باشد و خدا را شكر گزارد و استمرار آن را از او بخواهد و بداند كه خداوند هرگاه بخواهد، مي‌تواند اين نعمت را از او بگيرد، اين سرور و بهجت دروني، خودپسندي نيست، ولي چنانچه منشأ اين صفت‌ها يا كارهاينيك را شايستگي خود تصور كند و گمان برد که خداوند اينها را از او نخواهد گرفت يا بپندارد به سبب اين ويژگي‌ها و كارها، حقي بر خدا دارد يا به جهت اين كارها از پروردگار عنايت و كرامت انتظار داشته باشد، در اين صورت، اين حالت از جمله ويژگي‌هاي دروني به شمار مي‌آيد كه بزرگان اخلاق و عرفان آن را نكوهيده و در شمار رذيلت‌هاي اخلاقي دانسته و نامش را عجب و خودپسندي نهاده‌اند.

دو ـ پرهيز از باليدن به زشتي‌ها

گاهي در پي وسوسه‌هاي شيطاني، كار انسان به جايي مي‌رسد كه به كردار ناشايست خويش نيز مي‌بالد و به آن افتخار مي‌كند. حضرت امام خميني1 در اين باره به اين نكته اشاره مي‌كند كه خودپسندي و باليدن به ويژگي‌ها و كارها، تنها به صفت‌ها و اعمال شايسته و نيكو منحصر نيست، بلكه گاه زشتي‌ها و رذيلت‌ها نيز در قلب آدمي عجب پديد مي‌آورد:

اهل كفر و نفاق و مشركان و ملحدان و صاحبان اخلاق زشت و ملكات پست و اهل معصيت و نافرماني، گاهي كارشان به جايي رسد كه به كفر و زندقه خويش عجب كنند و ابتهاج نمايند! خود را به واسطه آن، داراي روح آزاد شمارند و خويشتن را داراي شهامت و مردانگي دانند و ايمان به خدا را از موهومات و تعبد به شرايع را از كوچكي فكر و اخلاق حسنه و ملكات فاضله را از ضعف نفس و بيچارگي شمارند و اعمال حسنه و مناسك و عبادات را از ضعف ادراك و نقصان مشاعر محسوب كنند، خود را به واسطه آن روح آزاد غير معتقد به موهومات و بي‌اعتنا به شرايع، مستحق مدح و ثنا مي‌دانند. خصال زشت ناهنجار در دل آنها ريشه كرده و مأنوس به آنها شده، چشم و گوششان از آن پر شده، در نظرشان زينت پيدا كرده و آنها را كمال پندارند. چنان‌كه در اين حديث شريف نيز اشاره به آن شده؛ آنجا كه فرمود: يكي از درجات آن اين است كه زينت پيدا كند از براي بنده، بدي عملش و آن را نيكو ببيند و اين اشاره است به قول خداي تعالي: {أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا} (فاطر: 8).

كما اينكه در آنجا كه [خدا] مي‌فرمايد، گمان مي‌كند كه نيكو عمل مي‌كند، اشاره است به قول خداي تعالي: {قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً (103) الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104) أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً (105)} (كهف: 103ـ 105).

اين دسته از مردم كه جاهل و بي‌خبرند و خود را عالم و مطلع مي‌دانند، بي‌چاره‌ترين مردم و بدبخت‌ترين خلايق‌اند. اطبّاي نفوس از علاج آنها عاجزند و دعوت و نصيحت در آنها اثر نمي‌كند، بلكه گاهي نتيجه عكس مي‌دهد. اينها به برهان گوش نمي‌دهند، چشم و گوش خود را از هدايت انبيا و برهان حكما و موعظه علما مي‌بندند. بايد به خدا پناه برد، از شر نفس و مكايد آن كه انسان را از معصيت به كفر مي‌كشد. (44)

پاورقى:‌


1. ده گفتار، مرتضي مطهري، صص 76 و 77 .
2. وسائل الشيعه، ج 11، ص 395.
3. همان، ص 397.
4. نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدي، نامه 31.
5. شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص 518.
6. نهج البلاغه، صبحي صالحي، حكمت 374.
7. اصول كافي، ج 1، ص 55.
8. آداب معاشرت، مركز تحقيقات سپاه، ص 55.
9. وسائل الشيعه، ج 11، ص 194.
10. حماسه حسيني، مرتضي مطهري، ج 2، ص 108.
11. بحارالانوار، ج 47، ص 349.
12. جوانان و بينش ناب، احمد لقماني، ص 155.
13. روش‌هاي تقويت عزت نفس در نوجوانان، ترجمه پروين عليپور، ص 11.
14. مفردات، راغب اصفهاني، ذيل واژه "عزّت".
15. بحارالانوار، ج 74، ص 402.
16. همان، ج 7، ص 258.
17. اصول كافي، ج 5، ص 63.
18. بحار الانوار، ج 97، ص 93.
19. تحف العقول، ص 41.
20. نهج البلاغه، صبحي صالح، نامه 31.
21. بحارالانوار، ج 44، ص 219.
22. نهج البلاغه، حكمت 369.
23. نهج الفصاحه، ص 64.
24. نهج البلاغه، حكمت 65.
25. همان، نامه 453.
26. نهج البلاغه، حكمت 456.
27. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 20، ص 340.
28. لسان العرب، علامه ابن منظور، ج 3، ص 166.
29. ر.ک: معراج السعاده، ملاّ احمد نراقي، ج 2، ص 421.
30. ر.ک: معراج السعاده، ملاّ احمد نراقي، ج 2، ص 421.
31. غرر الحكم و درر الكلم، ح 1520.
32. اصول كافي، ج 3، ص 416.
33. همان، ص 418.
34. بحارالانوار، ج 70، ص 248؛ اصول کافي، ج 3، ص 418.
35. اصول كافي، ج 3، ص 418.
36. شرح چهل حديث، صص 108 و 109.
37. بحارالانوار، ج 70، ص 241.
38. بحارالانوار، ج 70، ص 255.
39. همان، ص 256.
40. جامع احاديث الشيعه، آيت الله بروجردي، ج 17، ص 133.
41. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 16 و 17.
42. معراج السعاده، ص 249.
43. چهل حديث، ص 63.
44. شرح چهل حديث، صص 65 و 66.