راهيان كوى دوست
شرح حديث معراج

استاد محمد تقى مصباح يزدى

- ۶ -


درس دهم

نكوهش دنيا و دنياگرايان

«يا اَحْمَدُ؛ اَبْغِضِ الدُّنْيا وَ اَهْلَها وَ اَحِبَّ الاْخِرَةَ وَ اَهْلَها. قالَ يا رَبِّ؛ وَ مَنْ اَهْلُ الدُّنْيا وَمَنْ اَهْلُ الاْخِرَةِ؟ قالَ اَهْلُ الدُّنْيا مَنْ كَثُرَ اَكْلُهُ وَ ضِحْكُهُ وَ نَوْمُهُ وَ غَضَبُهُ. قَليلُ الرِّضا، لايَعْتَذِرُ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَيْهِ وَ لايَقْبَلُ عُذْرَ مَنْ اِعْتَذَرَ اِلَيْهِ. كَسْلانٌ عِنْدَ الطّاعَةِ وَ شُجاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِيَةِ. اَمَلُهُ بَعيدٌ وَ اَجَلُهُ قَريبٌ، لايُحاسِبُ نَفْسَهُ. قَليلُ الْمَنْفَعَةِ، كَثيرُ الْكَلامِ، قَليلُ الْخَوْفِ، كَثيرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطّعامِ وَ اِنَّ اَهْلَ الدُّنيا لايَشْكُرُونَ عِنْدَ الرَّخاءِ وَ لايَصْبِرُونَ عِنْدَ الْبَلاءِ. كَثيرُ النّاسِ عِنْدَهُمْ قَليلٌ، يَحْمِدُونَ اَنْفُسَهُمْ بِما لايَفْعَلُونَ وَ يَدَّعُونَ بِما لَيْسَ لَهُمْ و يَتَكَلَّمُونَ بِما يَتَمَنَّوْنَ وَ يَذْكُرُونَ مَساوِىَ النّاسِ وَ يُخْفُونَ حَسَناتِهِمْ.

فَقالَ يا رَبِّ: كُلُّ هذَا الْعَيْبِ فى اَهْلِ الدُّنْيا؟ قالَ: يا اَحْمَدُ؛ اِنَّ عَيْبَ اَهْلِ الدُّنْيا كَثيرٌ فيهِمُ الْجَهْلُ وَ الْحُمْقُ. لايَتَواضَعُونَ لِمَنْ يَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ وَ هُمْ عِنْدَ اَنْفُسِهِمْ عُقَلاءٌ وَ عِنْدَ الْعارِفينَ حُمَقاءٌ»

در ادامه حديث معراج خداوند مى فرمايد:

«يا اَحْمَدُ؛ اَبْغِضِ الدُّنْيا وَ اَهْلَها وَ اَحِبَّ الاْخِرَةَ وَ اَهْلَها»

اى محمد؛ دنيا و اهل آن را دشمن بدار و آخرت و اهل آخرت را دوست بدار.

مفهوم دنياخواهى و آخرت طلبى و مراتب آن دو

آنچه در قرآن و روايات، درباره محبت به دنيا و آخرت و مدح و ستايش اهل آخرت و نكوهش اهل دنيا، وارد شده ناظر به مرحله زندگى دنياست، نه زندگى پس از مرگ؛ يعنى در نگرش قرآن و روايات، اهل دنيا بر كسانى كه در اين دنيا زندگى مى كنند، و اهل آخرت بر كسانى كه به زندگى اخروى راه يافته اند اطلاق نمى گردد. همچنين ستايش محبت به آخرت و نكوهش علاقه به دنيا، بدين معنا نيست كه نبايد به آنچه در دنيا وجود دارد: از قبيل آب، خاك، زمين و آسمان، محبت داشت؛ چرا كه اينها آيات و مظاهر خداوندند. علاوه در دنيا مكانهاى مقدسى؛ از قبيل مساجد و معابد و بارگاه و زيارتگاه هاى اولياى دين وجود دارد و محبت و علاقه به آنها ستودنى است؛ چنانكه در جهان آخرت جهنم وجود دارد و قابل ستايش نيست.

بايد گفت نكوهش اهل دنيا و دوستداران دنيا، نكوهش كسانى است كه محور افكار، انديشه ها، گفتار ونگرشهايشان رااموردنيا تشكيل مى دهد.توجه و تعلق خاطرشان به لذتها ونعمتهاى دنياستوبه آخرت نمى انديشند و جهان آخرت براى آنها جاذبه اى ندارد.

البته دوستداران دنيا داراى مراتبند و از جهت ميزان علاقه و گرايش به دنيا، متفاوتند. گروهى از آنها دنيا پرستند و عالم و جهان آخرت را انكار مى كنند. هيچ اميدى به نجات اين دسته نيست، چرا كه آنان جهان آخرت را انكار مى كنند و يا در آن شك دارند و درصدد دست يابى به يقين و ايمان نيستند. خداوند متعال درباره آنان مى فرمايد:

«بَلْ كَذَّبُوا بِالسّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعِيراً» (80)

اين كافران (به جاى آنكه به فكر آخرت و محشر باشند) قيامت را تكذيب كردند و ما آتش جهنم را بر كسى كه قيامت را تكذيب كرد، مهيا ساخته ايم.

دسته ديگر، به جهان آخرت ايمان دارند، ولى اين ايمان در عمل آنها تأثيرى ندارد و در نتيجه عملا با كسانى كه منكر آخرتند،تفاوتى ندارند. چنين ايمانى كه اثر عملى ندارد، پايدار نخواهد بود و چونان درختى است كه به آن آب نمى رسد و در نتيجه مى خشكد:

«ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ اَساؤُا السُّوآى اَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِئُونَ» (81)

فرجام و سرانجام كار آنان كه به اعمال زشت و كردار بد پرداختند، اين شد كه به حق كافر شدند و آيات خدا را تكذيب كرده، به تمسخر گرفتند.

(وقتى انسان به مقتضاى ايمانش عمل نكند، رفته رفته، ايمانش متزلزل مى گردد و در نهايت با از دست رفتن ايمان، در زمره كافران قرار مى گيرد).

دسته ديگر، كسانى هستند كه به آخرت توجه دارند، ولى توجه آنان به دنيا بيشتر است، يا يكسان به دنيا و آخرت توجه دارند و محبت به دنيا و آخرت را در هم مى آميزند، چنانكه خداوند مى فرمايد:

«و آخَرُونَ اِعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً...» (82)

برخى ديگر به گناهان خود اعتراف كردند، عمل صالح و كار ناشايست را در هم مى آميختند.

در برابر دنياگريان، دوستداران و اهل آخرت قرار دارند. آيات و رواياتى كه در ستايش اهل آخرت وارد شده، ناظر به اين گروه است و البته آنها نيز به مراتب و دسته هايى تقسيم مى گردند: در درجه اول و در رأس آنها، كسانى هستند كه اصالتى براى دنيا نمى بينند و دنيا براى آنها جاذبه اى ندارد و به جهت فرمان و دستور خدا به زندگى دنيا و تأمين نيازهاى مادى مى پردازند. از آن رو به تماشا و نظاره پديدهاى دنيا مى پردازند كه آيات و نشانه هاى خداوندى و مظهر و تجليگاه صفات الهى است و در واقع آيينه اى است كه در آن، رخ محبوب و صفات و آثار او را به تماشا مى نشينند. شايد گفتن اين مطالب به زبان، كار آسانى باشد؛ ولى در عمل دشوار است كه انسان به اين نگرش و باور دست يابد. به مقامى راه يابد كه هيچ توجهى به دنيا نداشته باشد و دنيا را تنها آيينه خداوند و وسيله اى براى دست يابى به سعادت ابدى به شمار آورد. البته جويندگان سعادت ابدى نيز متفاوتند: برخى سعادت را در بهشت و لذايذى مى بينند كه شبيه لذت هاى دنياست، بالاتر از اينها كسانى هستند كه تنها به خدا توجه دارند و سعادت را در جوار و قرب خداوند و رضا و خشنودى او مى بينند.

پس آيات و رواياتى كه در مقام ستايش اهل آخرت و نكوهش دنيا واهل دنيا وارد شده، ناظر به اين دو گروه است. و چنانكه اشاره شد، هر يك ازاين دو گروه داراى مراتب گوناگونى هستند و نيزآيات و روايات،از جهت بيان دامنه صفات و ويژگيهاى دنياگرايان و آخرت دوستان، متفاوتند: برخى از آنها همه صفات را بيان مى كند وبرخى بعضى را، در برخى صفات برجسته و در برخى صفات غير برجسته ذكر شده است.

دارا بودن ويژگى هايى كه آيات و روايات براى دنياگرايان ذكر كرده اند، انسان را در زمره دنيا دوستان قرار مى دهد و لازم نيست كه فرد دنياگرا به همه آنها متصف گردد، بلكه، اتصاف به برخى از آن صفات، در زمره دنيا دوستان قرار مى گيرد.

پس اگر در اين فراز از حديث معراج، بيست ويژگى براى دنيا دوستان و دنياپرستان ذكر گرديده است و ما ديديم كه برخى از آن صفات يا در ما وجود ندارد و يا ضعيف است، نبايد تصور كنيم كه در جمله دنيادوستان نيستيم، چرا كه هم دنيا دوستان و هم ويژگى ها و صفات آنان داراى مراتبند. در مقابل اگر در آيات و روايات ويژگى هاى آخرت دوستان شماره گرديد و ما ديديم كه برخى از آنها يا در ما وجود ندارد و يا به نحو بارز و برجسته نيست، نبايد تصور كنيم دنيا پرستيم و در جمله اهل آخرت قرار نداريم؛ چرا كه آخرت دوستان و نيز ويژگى هاى آنان داراى مراتبند.

در آيات فراوانى از قرآن، دنيا دوستى و دنيا طلبى با شقاوت و كفر برابر قلمداد شده است و فرجام آن عذاب ابدى معرفى گرديده است. در مقابل آخرت خواهى مساوى با سعادت ابدى ذكر گرديده است و پاداش آن نعمتهاى اخروى معرفى شده است و نيز مطرح گرديده كه خداوند در اين دنيا موانع را از سر راه اين دو گروه بر مى دارد تا آنها به حركت و سير خود ادامه دهند؛ پس آنان كه دنبال شقاوتند در دنيا ابزارها و وسايل كافى در اختيارشان قرار مى گيرد و نيز آنان كه طالب سعادت و نيكبختى هستند، عوامل و اهرمهاى كافى، جهت رشد و ترقى و سير معنوى، در اختيارشان قرار داده مى شود:

«مَن كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها مَانَشآءُ لِمَنْ نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْليها مَذْمُوماً مَّدْحُوراً» (83)

هر كس با سعى و تلاش خود، طالب دنيا و متاع زوال پذير آن است، متاع دنيا را به او مى دهيم (ليكن) به هر كه ما بخواهيم، آنچه مشيت ازلى ماست (مى دهيم). سپس در عالم آخرت دوزخ را نصيب او مى كنيم تا با نكوهش و سرزنش به جهنم درآيد.

«العاجلة»، از جمله نامهاى دنياست و به معناى زودگذر و زوال پذير است و در مقابل آن «الآجلة»، به معناى ديرپاى و باقى و مدت دار است.

قرآن مى فرمايد، دسته اى از مردم، زندگى دنيا را كه با شتاب مى آيد و به سرعت زوال مى پذيرد، دوست دارند و به وراى اين زندگى توجهى ندارند. چنان نيست كه هر چه اين گروه بخواهند خداوند در اختيارشان بگذارد، بلكه بر اساس نظم و تدبير حاكم بر جهان، برخى از خواسته هاى آنان را پاسخ مى گويد و به هر كس بخشى از نعمتهاى خود را مى دهد. پس نه همه طالبان دنيا به خواسته هاى خود مى رسند و نه هر كس به دنيا دست يابد به همه خواسته هاى خود مى رسد، بلكه به برخى از آنها دست مى يابد؛ آنگاه بعضى از آنان كه خداوند به برخى از خواسته هاى دنيوى آنان پاسخ مى دهد، به عذاب ابدى گرفتار مى آيند و سرافكنده و نكوهيده وارد جهنم مى شوند!

اين سرنوشت كسانى است كه خواستار زندگى زودگذر دنيا مى باشند، كه در برابر بهره مند شدن از بخشى از خواسته هاى خود، عذاب ابدى را به جان مى خرند.

در مقابل دنيا دوستان، طالبان آخرت قرار دارند كه خداوند در وصف آنها مى فرمايد:

«وَ مَنْ اَرادَ الاْخِرَةَ و سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُوْلئِكَ كانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً» (84)

و كسانى كه خواستار حيات آخرت باشند و براى آن در حد توان بكوشند، به شرط ايمان به خدا سعى آنها مقبول خواهد بود.

كسانى كه جوياى حيات اُخروى هستند و باور دارند كه پس از دنيا، زندگى و حياتى جاودانه و ارزشمند وجود دارد، بايد براى دست يابى به آن سعادت برين و جاودانه در حد توان تلاش كنند. آن هم تلاشى كه در خور چنان خواسته اى باشد و نيز راهى را طى كنند كه به آخرت منتهى مى گردد.

سخن در اين است كه طالب و جوياى سعادت ابدى و حيات جاودانه و بى نهايت، چقدر كوشش و تلاش كند؟ براى روشن شدن سعى و كوشش شايسته و متناسب با آخرت جويى، خوب است به دنياپرستان بنگريم كه براى زندگى محدود و موقت دنيوى، آنهم آميخته با رنج و ناراحتى ها، چقدر تلاش مى كنند؟ اگر هزار سال نيز عمر كنند، دست از تلاش بر نمى دارند، اگر به جاى بيست و چهار ساعت، چهل و هشت ساعت در روز وقت مى داشتند، همه آن را به تلاش مى گذراندند.

اميرالمؤمنين، صلوات اللّه عليه، با آن همه عبادتهاى از شب تا به صبح، آن همه مناجات و گريه ها، در آخر مى فرمايد: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ و طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ...» (85) آه از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر.

البته شرط تلاش براى آخرت اين است كه آن تلاش برخاسته از ايمان به خدا باشد، كه در اين صورت خداوند نمى فرمايد ما بهشت را به آنها مى دهيم، بلكه مى فرمايد: «كانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً» ما از آنها تشكر مى كنيم و به پاس تلاششان، رحمت وثوابهايى كه به اهل آخرت و طالبان رضاى خدا داده مى شود، بدانها ارزانى مى گردد. شكى نيست كه پاداش نيكوكاران ومؤمنان باعمل آنان برابر نيستوبيش از عمل آنهاست: در اين باره مى فرمايد:

«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها...» (86) هر كس كار نيكو كند، به او ده برابر پاداش مى دهند.

در جاى ديگر مى فرمايد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها...» (87) هر كس كار نيكو كند، به پاداشى بهتر از آن دست مى يابد.

و در جاى ديگر مى فرمايد: «... وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ» (88)

و خداوند در پاداش هر كه بخواهد مى افزايد، چرا كه رحمت خدا بى نهايت است و بر همه چيز احاطه دارد.

باز خداوند در قرآن مى فرمايد: «لَهُمْ ما يَشاءُونَ فيها وَ لَدَيْنا مَزيدٌ» (89)

براى آن بندگان در آنجا هر چه بخواهند مهياست و باز افزون تر از آن (نعمت هاى بهشتى) نزد ما خواهد بود.

خدا آن قدر به بهشتيان پاداش مى دهد كه در وهم نمى گنجد و تصور آن نعمتها و درك لذت آنها، براى ما امكان ندارد. او بيش از درخواست نيكوكاران به آنها مى دهد، چرا كه انسان چيزى را مى تواند درخواست كند كه قابل تصور باشد و علم بدان تعلق گيرد؛ ولى چيزى كه از محدوده علم و آگاهى ما خارج است و براى ما قابل تصور نيست، درخواست نمى كنيم ولى خدا آن نعمت هاى فوق تصور را نيز به بهشتيان مى دهد: «فَلاتَعْلَمُ نَفْس مّا اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْيُن جَزائاً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» (90)

هيچ كس نمى داند كه پاداش شب زنده داران چه نعمتها و لذتهاى بى شمارى است كه باعث روشنى چشمهاست و خداوند آنها را در عالم غيب براى شب زنده داران ذخيره كرده است.

اسلام و كفر، ملاك دوستى و دشمنى

از اينكه در برخى از روايات وارد شده كه دشمن اهل دنيا باشيد، نبايد پنداشت كه با هر كس كه به برخى از ويژگى هاى دنياپرستان متصف گرديده دشمنى ورزيم،ولو او مسلمان و شيعه باشد: مثلا اگر ديديم كسى پرخور است، با او دشمن شويم! نبايد با مؤمن دشمن بود، حتى اگر گناهكار باشد، بلكه بايد عمل ناشايست او را دشمن داشت.

در روايتى وارد شده است كه وقتى خدا كسى را دوست بدارد، هرگز با او دشمنى نمى كند و اگر كار ناشايستى از او سرزد، تنها آن كار بد را دشمن مى دارد. در مقابل خداوند با كافر دشمن است و حتى اگر هزاران كار نيك نيز انجام دهد، با خودش دشمن است، ولى كارش را نيك مى شمرد. پس از ديدگاه اسلام قوام شخصيت انسان، به ايمان و كفر است، آن ايمان و كفرى كه در دل انسان ريشه دارد. اگر گاهى، در عمل، از مؤمن انحرافى سر مى زند و يا از كافر كار خوبى سرمى زند، موجب تغيير هويت و شخصيت آن دو نمى گردد. گفته خداوند در حديث معراج كه اى پيامبر، اهل دنيا را دشمن بدار، نبايد موجب گردد با هر كسى كه صفت زشتى از او سرزد دشمن شويم، اگر چنين باشد، شايسته است هر كس در ابتدا با خود دشمنى كند، چون در هر يك از ما برخى از ويژگى هاى اهل دنيا وجود دارد.

ويژگى هاى بيست گانه اهل دنيا

در ادامه حديث معراج پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از ويژگى هاى اهل دنيا و آخرت سؤال مى كند و خداوند در ابتدا، به بيان بيست ويژگى از اهل دنيا مى پردازد و پس از آن ويژگى هاى اهل آخرت را ذكر مى كند:

«قالَ: اَهْلُ الدُّنْيا مَنْ كَثُرَ اَكْلُهُ و ضِحْكُهُ وَ نَوْمُهُ و غَضَبُهُ»

خداوند مى فرمايد: اهل دنيا كسى است كه پرخور و پرخنده و پرخواب و پرغضب است.

اولين ويژگى اهل دنيا: پرخورى و شكم بارگى است. شكى نيست كه دنياخواهى از شكم شروع مى گردد و شكم ريشه اكثر مفاسد است. كسانى كه شكم پرستند، براى ارضاى لذت جويى شكم، به دنبال مال حرام نيز مى روند و پس از آن به ارضاى ساير شهوات مى پردازند.

اولين چيزى كه انسان را به سوى خود جلب مى كند و حتى اولين چيزى كه كودك در هنگام تولد درخواست مى كند، خوردنى هاست، لذا اهل دنيا همّشان شكم بارگى است. در مقابل، اهل آخرت پرخور و شكم باره نيستند، بلكه به اندازه نياز و ضرورت و در حدى كه براى عبادت و انجام وظايف توان داشته باشند، غذا تناول مى كنند، آن هم نه به جهت لذت بردن از خوردنى هاى دنيا بلكه براى كسب نيرو.

دومين ويژگى: خنده فراوان است. اهل دنيا همواره مى خندد، چون در انديشه آخرت نيست و از خدا نمى ترسد، اگر به فكر عاقبت خود بود و از خدا مى ترسيد، بى خيال عمر خود را به خنده و شادى هاى بى حد نمى گذراند. اما اهل آخرت و كسى كه در انديشه آخرت است، گر چه براى آخرت خود تلاش مى كند، ولى هميشه نگران عاقبت خويش است كه نكند خداازاو راضى نگردد و از نعمتهاى بهشتى محروم شود. بنابراين دلش آرام و آسوده نيست كه وقت خود رابه گفتگوهاى بى ثمر و خنده هاى مستانه سپرى سازد.

مؤمن در ظاهر خندان و همواره تبسم بر لبهاى او نقش بسته است (قيافه او در هم كشيده و عبوس نيست، تا ديگران از ديدن او ناراحت شوند، بلكه با چهره اى شاد و بشّاش ظاهر مى گردد و با ديگران خوشروست) ؛ ولى در باطن در هراس است و نگران عاقبت خويش است. در همان حال كه در بين جمع شاد است و به روى آنها مى خندد، در ته دل نگران است كه كارش به كجا مى انجامد. آيا به وظيفه خود عمل كرده است، آيا گناهانش بخشوده مى شود؟ و هيچ گاه ازاين نگرانى ها راحت نمى شود.

سومين ويژگى: پرخوابى است. كسى كه به فكر آخرت خود و نگران آينده خويش نباشد، راحت و آرام مى خوابد و از جمله خواسته هاى او زياد خوابيدن است. بالطبع وقتى انسان پرخورى كند سنگين مى شود و در نتيجه خواب بر او مسلط مى گردد. وقتى بيدار است، تمام توجه اش به اين است كه از لذتهاى دنيا بهره برد و شكم خود را از غذاهاى لذيذ و رنگارنگ پرسازد، وقتى خسته شد دنبال جاى آرام و بستر نرمى است كه در آن بخوابد! در مقابل اهل آخرت نمى خواهد لحظه اى از عمرش بيهوده به خواب بگذرد، چشمانش به خواب مى رود؛ ولى دلش بيدار است.

چهارمين ويژگى: خشم فراوان است. اهل دنيا از خود راضى و از همه خشمگين است. وقتى كارى برخلاف ميلش رخ دهد،ناراحت مى شود و تحمل دشواريها را ندارد. تمام همّ دنياپرستان اين است كه در دنيا خوش باشند، بنابراين توقعشان زياد است، دوست مى دارند ديگران به آنها احترام بگزارند و بدون چون و چرا از آنها اطاعت كنند و خواسته هايشان را عملى سازند و آن گاه كه مى بينند خواسته ها و توقعاتشان برآورده نمى شود،ناراحت مى گردند و اوقاتشان تلخ مى شود و بر ديگران خشم مى گيرند.

انسان نمى تواند انتظار داشته باشد همه چيز بر وفق مرادش رُخ دهد، چرا كه خواه ناخواه، اتفاقات و حوادثى براى انسان پيش مى آيد: چه از نظر حوادث طبيعى، مثل بيمارى و چه از نظر مشكلاتى كه در برخورد با ديگران پيش مى آيد، چون برخورد با ديگران هميشه خوشايند نيست و گاهى از ديگران رفتار ناشايستى سر مى زند كه باعث رنجش انسان مى گردد.

«قَليلُ الرِّضا لايَعْتَذِرُ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَيْهِ وَ لايَقْبَلُ عُذْرَ مَنْ اِعتَذَرَ اِلَيْهِ»

از جمله ويژگى هاى اهل دنيا اين است كه كم راضى و خرسند مى شوند و از كسى كه به حقش بدى كرده اند عذرخواهى نمى كنند و اگر كسى از آنها عذرخواهى كرد نمى پذيرند.

پنجمين ويژگى: كم راضى و خرسند مى گردند و همواره از ديگران طلب كارند.

ششمين ويژگى: وقتى به ديگران بدى مى كنند، پوزش نمى خواهند. عذرخواهى از آثار فروتنى است و براى دنياپرستان بسيار دشوار است كه شخصيت خود را خرد كنند و در برابر كسى كه باو ظلم كرده اند، عذر بخواهند و به كردار زشت خود اعتراف كنند.

از جمله خصوصيات كودكان اين است كه در برابر كار زشتى كه مرتكب مى شوند، عذرخواهى نمى كنند و اين كار براى آنها بسيار سخت و دشوار است، لذا كسانى كه سعى در تربيت كودك خود دارد، از اول به كودك خود ياد مى دهند كه اگر كار اشتباهى كرد، عذرخواهى كند. شايد اين لجاجت و سرسختى براى كودكان ـ كه در مقابل كار بد خود عذرخواهى نمى كنند و سرسختند ـ چندان عيب نباشد و نشانه استقلال شخصيت آنها باشد، ولى براى ديگران عيب است.

مؤمن اگر خطايى از او سر زد و نسبت به ديگرى كوتاهى كرد، فوراً بايد عذرخواهى كند؛اين روحيه موجب مى گردد انسان ازگناهان خويش توبه كند و درغيراين صورت سعى مى كند عمل خود را توجيه كند (و چنين وانمود مى كند كه چاره اى جز انجام آن كار نبود).

هفتمين ويژگى: عذرديگران رانمى پذيرد.حتى اگر ديگرى خطاى كوچكى مرتكب شد و عذرخواهى كرد، عذرش را نمى پذيرد.تقريبا اين ويژگى و روحيه با روحيه سابق متلازم است: كسى كه در برابر خطاهاى خود عذرخواهى مى كند، عذر ديگران را هم مى پذيرد، اما كسانى كه حاضر نيستند عذرخواهى كنند، در مقابل، عذر ديگران را نيز نمى پذيرند.

«كَسْلانٌ عِنْدَ الطّاعَةِ وَ شُجاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِيَةِ. اَمَلُهُ بَعيدٌ وَ اَجَلُهُ قَريبٌ، لايُحاسِبُ نَفْسَهُ»

هنگام عبادت كسل و هنگام معصيت، شجاع و قهرمان است. مرگش نزديك است و آرزوهاى دور و دراز دارد و خود را محاسبه نمى كند.

هشتمين ويژگى: در هنگام عبادت كسل است و هنگام معصيت شجاع. وقتى بناست به عبادت خدا بپردازد سست مى گردد و كسل مى شود، اين پا و آن پا مى كند و پيوسته عبادت و نماز را به تأخير مى اندازد: هنگامى كه وقت نماز فرا مى رسد، جدى نيست كه نماز را در اول وقت به جا آورد و چنان وقت را تلف مى كند كه چندان فرصتى براى نماز باقى نمى ماند. خداوند اين خصوصيت را از جمله اوصاف منافقان به شمار مى آورد:

«وَ لايَأْتُونَ الصَّلَوةَ اِلاّ وَ هُمْ كُسالى...» (91)

(منافقان) با كراهت و كسالت به نماز مى پردازند.

اهل دنيا در مقابل كسالت و بى حالى در هنگام عبادت، به گاه معصيت و گناه قوى و مصممند و با شجاعت دست به گناه مى زنند.

نهمين ويژگى: با اينكه مرگش نزديك است، آرزوهاى دور و دراز دارد. دنياگرايان غير از دنيا چيزى ندارند كه به آن دلخوش باشند، هدف و خواسته اى جز دنيا ندارند و هر چه بخواهند،از نعمت هاى دنيا، در اختيارشان هست؛ پس طبيعى است كه به آرزوها و اميدهاى نايافتنى سرگرم شوند. خداوند در اين باره مى فرمايد:

«... يَوَدُّ اَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ اَلْفَ سَنَة...» (92) هركدام آنها مايل است هزار سال عمر كند.

انسان در سر آرزوهاى دور و دراز مى پروراند، در صورتى كه اجل او نزديك است و عمر او مجال دست يافتن به آن اهداف و آرزوها را به او نمى دهد؛ چرا كه معمولا عمر انسان از شصت، هفتاد سال تجاوز نمى كند. مگر برادر، خواهر و ساير بستگان و نزديكان ما چقدر عمر كردند كه ما بيش از آن عمر كنيم. با اين حال چطور آرزوهايى را در سر مى پرورانيم كه براى رسيدن به آنها صدها سال عمر نياز است! اهل دنيا چنان شيفته و فريفته دنيا گرديده اند كه توجه ندارند، آن اميدها و آرزوهاى طولانى در عمر كوتاه انسان برآورده نمى گردد.

دهمين ويژگى: به محاسبه و حسابرسى نفس خود نمى پردازد.

دوستداران دنيا، تنها دنيا و لذتهاى آن را مى شناسند و شكى نيست كه نمى توانند به همه اهداف و آرزوهاى دنيوى خويش دست يابند و هميشه در استفاده از لذتها كم مى آورند، بنابر اين حسابى براى خود نمى بينند كه به آن بپردازند. آنها به روز حساب يقين ندارند تا از پيش، خود را براى حسابرسى آماده سازند. كسانى كه به آخرت اعتقاد دارند، همواره آخرت در برابر چشمانشان جلوه گر است، لذا مواظب اعمال خويش هستند و خود را براى روز حساب آماده مى كنند.

در قرآن و روايات بسيار روى محاسبه نفس تأكيد و سفارش شده است؛ در حديثى امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند:

«حاسِبُوا اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا...» (93)

قبل از اينكه به حساب اعمالتان رسيده شود، به محاسبه نفس خود همت گماريد.

مؤمن در هر ساعتى كه از عمرش مى گذرد، تأمل مى كند و مى انديشد كه آن ساعت را چگونه گذراند و شب هنگام خواب به محاسبه كارهاى روزانه خود مى پردازد و كاستى هاى آن را بررسى مى كند و اگر كاستى در اعمال خود ديد، درصدد توبه و جبران آن برمى آيد، ولى كسى كه به جهان آخرت و روز حساب معتقد نيست، در انديشه حسابرسى نفس نيست. ماه ها و سال ها مى گذرند و نمى انديشد كه آنها چگونه سپرى شدند، آيا رفتار او شايسته و به جا بود و يا ناشايست و زشت!

«قَليلُ الْمَنْفَعَةِ كَثيرُ الْكَلامِ، قَليلُ الْخَوْفِ. كَثيرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطَّعامِ وَ اِنَّ اَهْلَ الدُّنْيا لايَشْكُرُونَ عِنْدَ الرَّخاءِ وَ لايَصْبِرُون عِنْدَ الْبَلاءِ»

كم نفع مى رساند و سخن فراوان مى گويد (ادعاى او زياد است)، خوف او از مقام الهى اندك و هنگام رسيدن به طعام بسيار شادمان است. اهل دنيا نه هنگام آسايش شكر مى كنند و نه در بلا صابرند.

يازدهمين و دوازدهمين ويژگى: به ديگران نفع نمى رسانند (چون همه چيز را براى خود مى خواهند) و نيز بسيار سخن مى گويند: هنگام سخن گفتن، از هر درى سخن مى گويند و فراوان ادعا مى كنند، ولى هنگام عمل كه بناست خدمتى و نفعى به جامعه برسانند، از آن لافها و ادعاهاى پوچ و بى مايه خبرى نيست.

سيزدهمين و چهاردهمين ويژگى: ترس اندك از خدا و شادمانى هنگام آماده شدن غذاست. از خدا و آخرت و نتيجه اعمال خود ترسى ندارند و به مجرد تهيه غذا و رسيدن بوى آن به مشامشان، شاد مى گردند و بانشاط، خود را آماده خوردن غذا مى كنند.

پانزدهمين ويژگى: نه هنگام آسايش شكرمى كنند ونه بربلا وگرفتارى صابرند.

«كَثيرُ النّاسِ عِنْدَهُمْ قَليلٌ. يَحْمِدُونَ اَنْفُسَهُمْ بِما لايَفْعَلُونَ وَ َيدَّعُونَ بِما لَيْسَ لَهُمْ وَ يَتَكَلَّمُونَ بِما يَتَمَنُّونَ وَ يَذْكرُوُنَ مَساوِى النّاسِ وَ يُخْفُونَ حَسَناتِهِمْ»

كارهاى بسيار مردم نزد آنان اندك است و خود را به چيزى كه انجام نداده اند مى ستايند و چيزى را ادعا مى كنند كه در وجود آنان نيست و از آرزوهايشان سخن مى گويند و همواره بدى هاى مردم را بازگو مى كنند و خوبى هايشان را مخفى مى دارند.

شانزدهمين ويژگى: شمار مردم را به حساب نمى آورند، كارهاى خيرى كه ديگران انجام مى دهند، حتى اگر فراوان نيز باشد، در چشم آنان اندك است. در واقع خود را نمى شكنند كه به خوبى هاى ديگران اعتراف كنند. وقتى از او سؤال مى كنى: فلانى چقدر معلومات دارد؟ به زحمت مى گويد، بله تا حدى معلوماتى دارد! خدمات شايان، عبادتها،جان فشانيها و ايثارگريهاى ديگران براى اونمودى ندارد.در مقابل كارى كه خود انجام مى دهد،برايش خيلى جلوه دارد و پيوسته به خود مى بالدكه ما چنين و چنان كرديم!

هفدهمين و هجدهمين ويژگى: خود را به كارى كه انجام نداده اند مى ستايند و چيزى را ادعا مى كنند كه در وجود آنان نيست. نه تنها كارهاى كوچك خود را بزرگ مى كنند، بلكه لاف كارهايى را مى زنند كه انجام نداده اند! و به دروغ ادعا مى كنند و دوست دارند ديگران آنها را، بر كارهايى كه انجام نداده اند، بستايند. در مقابل اهل آخرت اعمال خير خود را پوشيده مى دارند و نمى گذارند ديگران پى به آنها ببرند.

نوزدهمين و بيستمين ويژگى: همواره تمنا و انتظارات خود را بيان مى كنند و به عيب گويى از ديگران مى پردازند.

سخن كه به اينجا مى رسد، پيامبر با تعجّب عرض مى كند: خداوندا؛ آيا اهل دنيا اين همه عيب دارند؟! خداوند مى فرمايد:

«يا اَحْمَدُ؛ اِنَّ عَيْبَ اَهْلِ الدُّنْيا كَثيرٌ، فيهِمُ الْجَهْلُ وَ الْحُمْقُ. لاْيَتَواضَعُونَ لِمَنْ يَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ وَ هُمْ عِنْدَ اَنْفُسِهِمْ عُقَلاءٌ وَ عِنْدَ الْعارِفينَ حُمَقاءٌ»

اى محمد؛ عيوب اهل دنيا فراوان است، از جمله، آنان جاهل و احمقند (صلاح و فساد خود را تشخيص نمى دهند). در برابر معلم و استاد خويش تواضع ندارند. خود گمان مى كنند در زمره عاقلانند؛ ولى در نظر عارفان، احمق هايى بيش نيستند.