فصل: تكبير
مىگويم: امّا تكبير معنايش اين است
كه خداوند بزرگتر از هر چيز است، و يا بزرگتر از آن است كه توصيف شود، و يا بزرگتر
از آن است كه به حواسّ درك شود، و يا بزرگتر از آن است كه با مردم مقايسه گردد.
غزّالى مىگويد: هنگامى كه تكبير را
بر زبان جارى مىكنى، بايد دلت آن را تكذيب نكند، و اگر در دلت چيزى از خداوند
بزرگتر باشد پروردگار گواهى خواهد داد كه تو دروغگويى هر چند اين سخنت راست
مىباشد، چنان كه خداوند بر دروغ منافقان گواهى داد كه مىگفتند: محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
پيامبر خداست. (زيرا اعتقاد به پيامبرى آن حضرت
نداشتند) و اگر هوسهايت بيش از اوامر خداوند بر تو چيره باشند و بيش از آن كه از
اوامر الهى پيروى كنى فرمانبردار آنها باشى بىشكّ هوسهايت را به خدايى گرفتهاى و
بزرگ داشتهاى، و گفتن الله أكبر از سوى تو مجرّد حركت زبان است و دل با آن همراه
نيست، در چنين حالتى اگر توبه و استغفار و خوشگمانى به كرم و بخشش پروردگار در
ميان نباشد خطرى بس بزرگ موجود است.
مىگويم: در مصباح الشريعة آمده كه
امام صادق (عليه السلام) فرموده است:
هنگامى كه تكبير گفتى همه آنچه را كه
ميان زمين و آسمانهاست در برابر كبريايى خداوند كوچك بشمار، چه خداوند متعال هنگامى
كه به دل بندهاش نظر و مشاهده كند كه او در حالى تكبير مىگويد كه در قلبش
شايبهاى نسبت به حقيقت تكبيرش وجود دارد به وى خطاب مىكند: اى دروغگو مرا فريب
مىدهى؟ به عزّت و جلالم سوگند تو را از شيرينى ذكر خود محروم مىگردانم، و از قرب
خويش و مسرّت به مناجاتم محجوب مىسازم.
اكنون به هنگام نماز دلت را بيازماى،
اگر شيرينى ياد او را در آن مىيابى و سرور و فرح در جان خود احساس مىكنى و دلت را
به سبب مناجات با او شادمان مىبينى، و از راز و نياز گفتن با او لذّت مىبرى بدان
خداوند تو را در تكبيرى كه گفتهاى و او را بزرگ داشتهاى تصديق كرده است، و گرنه
از اين كه لذّت مناجات خود را از تو سلب و تو را از شيرينى عبادت محروم ساخته است
بدان كه اين دليل است بر اين كه خداوند تكبيرت را تكذيب كرده و تو را از درگاه خود
رانده است.
فصل: دعاى استفتاح
غزّالى مىگويد: امّا دعاى استفتاح
نخستين كلمات آن اين است كه بگويى:
وجّهت وجهى للذى فطر السماوات و الارض
حنيفا مسلما، مراد از وجه چهره ظاهر نيست، چه تو صورت خود را در اين حال متوجّه
قبله كردهاى و خداوند سبحان منزّه است از اين كه در جهات محدود باشد تا تو صورت
خود را به سمت او كنى، بلكه مقصود روى دل است كه متوجّه آفريننده آسمانها و زمين
مىشود، و بايد بنگرى آيا دلت متوجّه آرزوها و مقاصدت در خانه و بازار و در پى
خواستها و شهوات توست يا متوجّه آفريننده زمين و آسمانهاست. بپرهيز از اين كه
مناجات خود را با كذب و دروغپردازى آغاز كنى، و دل رو به سوى خدا نمىكند مگر
آنگاه كه از هر چه غير خداست روى بگرداند. پس اگر نمىتوانى هميشه دل به سوى خدا
داشته باشى بكوش كه در حال نماز دلت را متوجّه او كنى تا در آن حال راست گفتار به
شمار آيى. هنگامى كه مىگويى:
حنيفا مسلما بايد به خاطر آورى مسلمان
كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش ايمن باشند، و اگر چنين نباشى در اين ادّعا نيز
دروغگويى، و بايد بكوشى كه در آينده يك چنين مسلمانى باشى و از گذشته پشيمان بوده و
بر آن افسوس خورى. هنگامى كه مىگويى: و ما انا من المشركين شرك خفىّ را به ياد
آور، زيرا قول خداوند متعال كه فرموده است: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ
فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً در مورد
كسى نازل شده است كه قصد او در عبادت پروردگار هم جلب رضاى او و هم تحصيل ستايش
مردم است، و از اين نوع شرك بپرهيز و از اين كه خود را از جرگه مشركان خارج مىكنى
بىآن كه از اين شرك جدا و از آن بيزار باشى در دل احساس شرمندگى كن، زيرا واژه شرك
هم بر اندك آن اطلاق مىشود و هم بر بسيار
مىگويى: محياى و مماتى لله بدان كه
اين زبان حال بندهاى است كه نسبت به خودش غايب و در خدمت به مولايش حاضر باشد اگر
اين سخن را كسى گويد كه خشنودى و خشم و قيام و قعود و رغبت او در زندگى و بيم او از
مرگ براى مقاصد دنيا باشد هرگز اين گفتار مناسب حال نيست. در آن موقع كه مىگويى:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بايد بدانى كه شيطان دشمن توست و اينك در كمين است كه
دل تو را از توجّه به خدا به سوى ديگر بگرداند، زيرا نسبت به مناجات تو با خدا و
سجود تو در برابر او حسد مىورزد، با آن كه او به سبب ترك يك سجده كه توفيق آن را
نيافت لعن و از درگاه الهى رانده شد. و نيز بايد استعاذه و پناه بردن تو از شيطان
به خدا همراه با ترك چيزهايى باشد كه محبوب شيطان است و آنها را به آنچه محبوب
خداوند است تبديل كنى، و اين امر منحصر به گفتن نباشد، چه اگر كسى در معرض حمله
درّندهاى كه مىخواهد او را بدرد، يا دشمنى كه مىخواهد او را بكشد قرار گيرد، و
در اين حال بگويد: من از شرّ تو به اين دژ محكم پناه مىبرم، و از جاى خود تكان
نخورد، اين گفتار سودى به حال او ندارد، بلكه تنها تغيير جا مىتواند او را از آن
وضع برهاند. به همين گونه است حال كسى كه از هوسهاى خود كه دلخواه شيطان و در نظر
پروردگار ناپسند هستند پيروى مىكند كه صرف گفتار براى او فايدهاى ندارد، بلكه
بايد گفتارش با عزم بر پناه بردن از شرّ شيطان به دژ محكم الهى همراه باشد، و دژ
محكم خداوند لا اله الا الله است، چنان كه پيامبر ما (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
خبر داده كه خداوند فرموده است: لا اله الا الله
حصنى. و پناه برنده به دژ الهى كسى است كه براى او معبودى جز خداوند نباشد امّا كسى
كه هواى نفس خود را به خدايى گرفته در حوزه شيطان است نه در دژ رحمان. و بدان كه از
جمله نيرنگهاى شيطان اين است كه تو را در نماز به فكر آخرت و انجام دادن اعمال خير
مىاندازد تا تو را مشغول كند و از فهم آنچه مىخوانى باز دارد، و بايد بدانى كه هر
چه تو را از درك معانى قرائت باز دارد وسوسه شيطان است،
زيرا مقصود از قرائت حركت دادن زبان
نيست بلكه منظور فهم معانى است. در مورد قرائت مردم سه دستهاند. دستهاى زبان را
به جنبش درمىآورند و دلشان غافل است دسته ديگر زبان خود را به حركت درمىآورند و
دلشان از زبانشان پيروى مىكند، در نتيجه آواى دل را مىشنوند و آن را درك مىكنند
به همان گونه كه از ديگران مىشنوند، و اين مرتبه اصحاب يمين است دسته سوّم كسانى
هستند كه در اخذ معانى نخست دلشان سبقت مىگيرد، سپس زبان به خدمت دل شتافته آن
معانى را ترجمه مىكند، و ميان اين كه زبان ترجمان دل يا معلّم آن باشد تفاوت بسيار
است مقرّبان حقّ كسانى هستند كه زبانشان ترجمان و پيرو دل آنهاست، و دلشان تابع
زبانشان نيست.
شرح معانى نماز
هنگامى كه بسم الله الرّحمان الرّحيم
مىگويى براى شروع قرائت كلام خداوند، به آن قصد تبرّك كن، بدان معناى آن اين است
كه همه كارها به خداوند وابسته است، و در اين جا مراد از اسم مسمّاست، و چون همه
امور به دست خداست ناگزير همه ستايش ويژه اوست. «الحمد لله» معنايش اين است كه شكر
و سپاس خاصّ خداوندى است كه همه نعمتها از اوست. هر كس نعمتى را از غير خدا بداند،
و يا ديگرى را بدون اين كه در نظر گيرد كه او مسخّر فرمان الهى است مورد شكر و سپاس
قرار دهد در بسم الله گفتن او و حمد و سپاس وى نسبت به خداوند به اندازه توجّه او
به غير خدا نارسايى و نقصان است. چون:
«الرّحمان الرّحيم» بگويى الطاف گوناگون الهى را در نظر آور تا رحمت او بر تو آشكار
شود، و اميد در دل تو زنده گردد. سپس با گفتن «مالك يوم الدّين» در دل خود احساس
تعظيم و بيم كن، امّا تعظيم نسبت به او به سبب آن كه مملكت وجود تنها از آن اوست، و
بيم به جهت هول و هراس روز جزا و حساب و اين كه مالك آن روز تنها خداست. سپس با
گفتن: «اياك نعبد» اخلاص خود را تازه گردان، و با ذكر: «اياك نستعين» اظهار ناتوانى
و نيازمندى و بيزارى
خود را از هر قوّه و قدرت بجز قدرت او
تجديد كن، و به حقيقت بدان كه طاعت تو جز به كمك او صورت نگرفته و منّت از آن اوست
كه تو را بدان توفيق بخشيده، و به عبادت خود گمارده، و به تو شايستگى داده كه با او
راز و نياز كنى، و اگر تو را از اين توفيق محروم مىكرد از جمله رانده شدگان و در
زمره شيطان ملعون بودى. سپس هنگامى كه از استعاذه و گفتن بسم الله و حمد و اظهار
نياز به مطلق كمك حقّ تعالى فراغت يافتى درخواست خود را معيّن، و مهمّترين حاجات
خود را اظهار كن و بگو: اهدنا الصراط المستقيم راه و صراطى كه ما را به جوار تو سوق
دهد، و ما را به سر منزل رضاى تو برساند. اين سخن خود را شرح و تفصيل بده و تأييد و
استشهاد كن به آنانى كه خداوند نعمت هدايت را به آنها ارزانى فرموده است مانند
پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان، نه كسانى كه بر آنها غضب فرموده است مانند
كافران و منحرفان اعمّ از يهود و نصارا و صابيان. چون سوره فاتحه را بدين گونه
قرائت كردى رواست در زمره كسانى قرار گيرى كه مطابق آنچه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
خبر داده خداوند درباره آنها فرموده است:
«نماز را ميان خود و بندهام دو نيم كردم، نيمى براى خودم و نيمى براى بندهام بنده
مىگويد: الحمد لله رب العالمين، خداوند مىگويد: بندهام مرا ستود و بر من ثنا
گفت، و اين معناى قول نمازگزار است كه مىگويد: سمع الله لمن حمده ... تا آخر
حديث». اينك اگر از نمازهايت بهرهاى نبرده باشى جز اين كه خداوند با همه جلال و
عظمت خود تو را ياد مىكند همين غنيمت تو را
بس خواهد بود، چه رسد به ثوابها و
بخششهاى حق تعالى كه اميد آنها را دارى.
همچنين بايد سورهاى را كه در نماز
مىخوانى به همان گونه كه در بخش تلاوت قرآن اين كتاب شرح داده خواهد شد معناى آن
را بفهمى، و از اوامر، نواهى، وعد، وعيد، مواعظ، اخبار پيامبران و ذكر منّتها و
احسانهاى او غافل نباشى. براى هر يك از اين امور كه ذكر شد حقّى است. حقّ وعد رجا و
اميدوارى، حقّ وعيد خوف، حقّ امر و نهى عزم بر رعايت آنها، حقّ موعظه پندپذيرى و
حقّ اخبار پيامبران عبرت گرفتن است. درك اين حقوق و معانى بر حسب درجات فهم است، و
فهم به وفور دانش و صفاى دل بستگى دارد، و اين درجات غير قابل شمارش است. نماز كليد
دلهاست و اسرار كلمات به سبب آن منكشف مىشود و اين حقّ قرائت و نيز حقّ اذكار و
تسبيحات است. سپس نمازگزار بايد نحوه قرائت را رعايت كند، و آن را با آهنگ خوب
بخواند، و با سرعت و عجله قرائت نكند، زيرا خواندن آيات به آرامى، تأمّل و تدبّر در
آنها را بيشتر ممكن مىسازد، و بايد آهنگ صداى خود را به هنگام خواندن آيات رحمت و
عذاب وعد و وعيد، حمد و تعظيم، تقديس و تسبيح و تمجيد متنوع گرداند. برخى از بزرگان
دين چون به آياتى مانند: ما اتَّخَذَ الله من وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ من إِلهٍ
مىرسيدند لحن صداى خود را پايين مىآوردند همچون كسى كه از اين كه خدا را به هر
چيزى ياد كند، شرمگين باشد. در روز قيامت به قارى قرآن گفته مىشود: بخوان و بالا
برو، و با آهنگ خوش و شمرده بخوان چنان كه در دنيا مىخواندى.
مىگويم: نظير اين نقل از طريق خاصّه
(شيعه) از اهل بيت (عليهم السلام) نيز روايت شده
است، و ما در بخش «تلاوت قرآن» گفتارى را كه از امام صادق (عليه السلام) در اين مورد نقل شده است به خواست خدا ذكر خواهيم كرد.
فصل
امّا ادامه دادن قيام هشدارى است بر
اين كه دل بايد بر صفت واحدى در برابر خداوند حضور داشته و منحصرا متوجّه او باشد،
پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است:
«خداوند رو به سوى نمازگزار دارد مادام كه نمازگزار توجّه خود را به چيز ديگر معطوف
نكرده است.» همان گونه كه واجب است نمازگزار سر و چشم را از توجّه به جهات ديگر باز
دارد همچنين واجب است دل و درون خود را از التفات به هر چه غير از نماز است حفظ
كند، و اگر دل متوجّه چيزى غير از نماز شود آن را به اين كه خداوند بر او آگاه است
متذكّر سازد. بىشكّ زشتى اهانتى كه مناجات كننده به هنگام غفلت بر مناجات شونده
روا مىدارد به خود او باز مىگردد. بايد خشوع را ملازم و همنشين دل كنى، زيرا
رهايى از التفات ظاهر و باطن به غير، ثمره خشوع است، و هر گاه باطن خاشع شود ظاهر
نيز خاشع و فروتن خواهد شد. پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
درباره نمازگزارى كه با محاسن خويش بازى مىكرد فرمود: «امّا اين شخص
اگر دلش خاشع مىبود اعضايش نيز خاشع بود.» چرا كه رعيّت محكوم حكم حاكم است، به
اين جهت در دعا آمده: اللهم اصلح الراعى و الرّعية و دل راعى (سرپرست) و جوارح
رعيّت است.
همه آنچه را كه گفتيم مقتضى طبع آدمى
در برابر افراد با عظمت روزگار مىباشد و چگونه ممكن است طبع كسى كه پادشاه
پادشاهان را مىشناسد اقتضاى اين خشوع و فروتنى در برابر او را نداشته باشد. آن كه
در پيش روى غير خدا آرام و خاشع، و در پيشگاه حق تعالى اعضايش مضطرب و ناآرام باشد
اين حالت نشانه ضعف معرفت او نسبت به عظمت و جلال حقّ تعالى و ناآگاهى از
سرّ و ضمير خويش، و كوتاهى او در
انديشيدن در قول حقّ متعال است كه فرموده است: الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ، وَ
تَقَلُّبَكَ في السَّاجِدِينَ.
فصل
امّا ركوع و سجود، سزاوار است ذكر
كبريايى خداوند را در آنها تازه كنى، و با بلند كردن دستهاى خود از عذاب خداوند به
عفو و بخشش او پناه برى، و از سنّت پيامبر او (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
پيروى كنى، و با ركوع خويش ذلّت و فروتنى خويش را در برابر
او از سرگيرى، و در نرم گردانيدن دل و تجديد خشوع خود بكوشى، و عظمت و بلندى مقام
پروردگار و پستى و فرومايگى خويش را احساس كنى، و براى تثبيت اين معانى در دل از
زبانت كمك بخواهى پس پروردگارت را تسبيح گوى و او را منزّه بدان، و به عظمت او
گواهى ده، چه او از هر عظيمى عظيمتر است، و آن را مكررا بر دل خويش وارد كن تا
تثبيت شود.
سپس در حالى كه اميدوار باشى كه
خداوند بر ذلّت تو رحم مىكند، با گفتن:
سمع الله لمن حمده سر از ركوع بردار و
اميد را در دل خود ايجاد كن، زيرا معناى آن ذكر اين است كه خداوند دعاى شكرگزار را
اجابت مىكند. پس شكر را كه موجب مزيد نعمت است به دنبال ذكر مذكور بياور و بگو:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
مىگويم: سپس بر خشوع و تذلّل خود
بيفزاى و بگو: اهل الكبرياء و العظمة و الجود و الجبروت.
در الفقيه از امير مؤمنان (عليه السلام) روايت شده است كه از آن حضرت درباره معناى كشيدن گردن در ركوع
پرسيدند فرمود: «تأويل آن اين است كه به تو ايمان دارم هر چند گردنم زده شود.»
در مصباح الشريعة از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرموده است:
«بنده كه از روى حقيقت براى حقّ تعالى ركوع مىكند خداوند او را به نور جلال و شكوه
خود زينت مىبخشد، و در سايه كبريايى خويش قرار مىدهد، و جامه برگزيدگانش را بر او
مىپوشاند ركوع در مرتبه اوّل و سجود در مرتبه دوّم قرار دارد كسى كه اوّلى را به
معناى خود به جا آورد شايستگى دوّمى را پيدا مىكند، ركوع ادب و سجود تقرّب است،
كسى كه ادب را نيكو به جا نياورد شايستگى قرب حقّ تعالى را ندارد. پس با دل خويش
خاضعانه براى پروردگارت ركوع كن، و در برابر قدرت او خوار و ترسان باش، و مانند كسى
كه بيمناك و اندوهگين است از اين كه مبادا فايدهاى را كه عايد ركوعكنندگان مىشود
از دست بدهد در مقابل خداوند افتاده و فروتن باش حكايت شده كه ربيع بن خثيم تمام شب
را بيدار و در يك ركعت به صبح مىرسانيد، چون بامداد مىشد نفسى عميق مىكشيد و
مىگفت: اى واى مخلصين پيشى گرفتند و ما محروم مانديم.
ركوع خود را با هموار كردن پشت خود
كامل به جا بياور، و كوشش خود را در قيام به خدمت پروردگار بىآن كه كمكى از جانب
او شود ناچيز بدان، و با قلب خويش از وسوسهها و فريبها و نيرنگهاى شيطان گريزان
باش، زيرا خداوند متعال بندگان را به اندازه فروتنى كه نسبت به او دارند ترقّى
مىدهد، و به قدر آگاهى كه بر نهان و اسرارشان دارد آنان را به اصول تواضع و خضوع و
خشوع هدايت مىكند.
غزّالى مىگويد: سپس سر به سجده
بگذار، كه آن عالىترين درجات فروتنى است، و عزيزترين اعضاى خود را كه صورت است بر
خوارترين اشيا كه خاك است بنه، اگر بتوانى ميان پيشانى و خاك حايلى قرار مده تا
سجدهات بر زمين باشد، چه اين به فروتنى نزديكتر، و بيشتر گوياى ذلّت تو در برابر
خالق متعال است، و چون خويشتن را در مقام ذلّت درآوردى، بدان كه نفس خويش را در
جايگاه مناسب خودش قرار دادهاى و فرع را به اصلش باز گردانيدهاى، زيرا
تو از خاك آفريده شدهاى و به آن باز
گردانيده مىشوى. در اين حال ياد عظمت حقّ تعالى در دل تازه كن و بگو: سبحان ربى
الاعلى و با تكرار اين ذكر بر آن تأكيد كن، چه يك بار گفتن اثرش ضعيف است. در آن
هنگام كه دلت نرم و درونت پاك شد بايد اميدت به رحمت پروردگار قوّت گيرد، زيرا رحمت
او ضعف و ذلّت را شامل مىشود نه تكبّر و سرمستى را. سپس در حالى كه تكبير بگويى و
حاجت خود را بخواهى و از گناهانت آمرزش بطلبى سر از سجده بردار، پس از آن با تكرار
سجده اظهار فروتنى كن و به همان گونه كه ذكر شد به سجده دوّم باز گرد.
مىگويم: در الفقيه از امير مؤمنان
روايت شده كه از آن حضرت پرسيدند معناى سجده اوّل چيست؟ فرمود: «تأويلش اين است كه
بار خدايا تو ما را از آن آفريدى» يعنى از زمين، و تأويل سربرداشتن اين است كه: «تو
ما را از آن بيرون مىآورى» و سجده دوّم به معناى اين است كه «ما را به آن باز
مىگردانى» و سربرداشتن دوّم بدين معناست كه «بار ديگر ما را از آن بيرون مىآورى.»
در مصباح الشّريعة از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «به خدا سوگند كسى كه حقيقة سجده كند هر
چند در عمر خود يك بار باشد زيان نكرده است، و كسى كه در چنين حالى با پروردگارش
خلوت، و مانند كسى كه خود را مىفريبد رفتار كند، و از آنچه خداوند براى سجده
كنندگان از مؤانست با خود در اين دنيا، و آسايش در آخرت آماده كرده است غافل و
بىخبر باشد رستگار نمىشود. كسى كه در سجود تقرّبش را به خدا نيكو كند هرگز از او
دور نخواهد شد، و آن كه نسبت به خدا سوء ادب روا دارد، و در حال سجودش حرمت خداوند
را ضايع كرده دل به غير او داشته باشد، هرگز به خداوند تقرّب نخواهد يافت. بنابراين
خداوند را متواضعانه سجده كن همچون ذليلى كه بداند او از خاكى كه در زير پا لگدكوب
گشته آفريده شده، و از نطفهاى كه هر كسى
آن را پليد و ناپاك مىشمارد پديد
آمده، و در حالى كه وجود نداشته موجود شده است. خداوند سجود را قرار داده تا بشر با
دل و درون و روح خود به او تقرّب جويد، پس هر كس به او تقرّب يافت از غير او دورى
گزيد، آيا نمىبينى كه در ظاهر حال نيز سجود واقع نمىشود مگر آن كه نمازگزار خود
را از همه اشيا دور، و از هر چشمى كه او را ببيند محجوب بدارد. امر باطن را نيز
خداوند به همين گونه خواسته و اراده فرموده است، كسى كه در نماز دلش به چيزى غير از
خدا وابسته باشد به همان چيز نزديك، و از حقيقت آنچه خداوند در نماز از او خواسته
است دور مىباشد. خداوند متعال فرموده است: ما جَعَلَ الله لِرَجُلٍ من قَلْبَيْنِ
في جَوْفِهِ، پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: كه خداوند مىفرمايد، چون بر دل بنده نظر افكنم و بدانم كه آن دوستدار
اخلاص براى اطاعت من و خواهان خشنودى من است اصلاح حال او و تدبير امور او را متكفل
مىشوم و به او نزديك مىگردم، و كسى كه در نمازش خود را به غير من مشغول كند او از
جمله كسانى است كه خود را ريشخند كرده و نام او در ديوان زيانكاران ثبت مىشود.
فصل: معناى تشهد و گفتار مرحوم شهيد
يكى از دانشمندان ما مىگويد: هنگامى
كه پس از آن اعمال دقيق و اسرار عميقى كه مشتمل بر خطرهاى بزرگ و بيم و هراسهاى
عظيم است براى تشهّد نشستى، احساس ترس و شرم كن از اين كه اعمالى را كه به جا
آوردهاى مبادا به گونهاى كه بايد انجام شود واقع نشده و اداى وظيفه نگرديده و
شرايط آنها به عمل نيامده باشد، و در نتيجه عبادات تو در ديوان پذيرفتهشدگان به
ثبت نرسيده، و دست تو از فوايد آنها خالى مانده باشد و شايد كه خداوند به رحمت خود
آنها را برايت تدارك ببيند، و به فضل و كرم خويش عمل ناقص تو را بپذيرد. اينك به
مبدأ امر و اساس دين بازگرد، و اگر چيزى جز اين در دست ندارى به كلمه توحيد و دژ
مستحكم الهى تمسّك جوى دژى كه هر كس وارد
آن شود در امن و امان است به وحدانيّت
او گواهى ده، و رسول كريم و پيامبر عظيم را به خاطر آور، و به عبوديّت و رسالت او
شهادت بده و بر او و خاندانش درود بفرست، و با اعاده شهادتين پيمان خود را با
خداوند تجديد، و با عرضه آنها مراتب بندگى را رعايت كن، زيرا شهادتين نخستين وسيله
و اساس برتريها و جمع ميان همه فضيلتهاست، و در اين حال اگر درود خود را بر پيامبر
(صلّى الله عليه وآله وسلّم) و خاندان او از روى
حقيقت فرستاده باشى منتظر باش پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
صلوات تو را با ده صلوات اجابت كند، كه اگر ثواب يكى از
آنها به تو برسد براى هميشه رستگار شدهاى.
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: تشهّد ستايش خداست، همچنان كه به زبان ادّعاى بندگى او
را دارى در نهان نيز بنده او بوده، و در عمل نسبت به او خاضع و فروتن باش. راستگويى
را با صفاى درستى نهان خود پيوند ده زيرا او تو را بنده آفريده، و به تو دستور داده
كه با دل و اعضاى خويش او را پرستش كنى، و بندگى خود را نسبت به او با ربوبيّت او
نسبت به تو متحقّق سازى و بدانى كه زمام امور خلايق به دست اوست. و هيچ كس را نفس
برآوردنى و چشم بههمزدنى نيست مگر به قدرت و مشيّت او آنان عاجزند از اين كه
بتوانند در مملكتش بى اجازه و اراده او كمترين كارى را انجام دهند. خداوند متعال
فرموده است: وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ
سُبْحانَ الله وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ پس با زبان و ادّعا خدا را بندهاى
ذاكر باش، و صدق زبانت را با صفاى نهانت پيوند ده زيرا او تو را آفريده و گرامىتر
و برتر از آن است كه در برابر او كسى را مشيّت و ارادهاى باشد. بندگى را در رضا به
حكمتهاى او و در فرمانبردارى نسبت به اداى اوامر او به كار گير، او به تو دستور
داده كه بر پيامبرش محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
درود فرستى، پس صلوات خود را به صلوات او، و طاعت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
را به طاعت او، و گواهى خويش را به گواهى او متّصل
گردان، و بنگر كه اگر هم
واجب الهى را نسبت به آنچه امر و يا
نهى كرده به جا مىآورى و سنّتها و آداب را رعايت مىكنى و پايگاه بلند او را در
نزد خداوند مىدانى، با اين حال مبادا از بركات شناخت حرمت او غافل باشى، و در
نتيجه از ثواب صلوات تو بر او، و استغفار او براى تو و از شفاعت آن حضرت محروم شوى.
فصل
يكى از دانشمندان ما گفته است: چون از
تشهّد فراغت يافتى خويشتن را در پيشگاه خاتم پيامبران و فرشتگان مقرّب حاضر كن و
بگو: السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته تا آخرين سلام مستحبّ سپس پيامبر
(صلّى الله عليه وآله وسلّم) و ديگر پيامبران و
امامان (عليهم السلام) و فرشتگان مقرّب نگهبانى
كه اعمال تو را مىشمارند و ثبت مىكنند به خاطر بياور و بگو: السلام عليكم و رحمة
الله و بركاته. مبادا در اداى اين سلام زبانت را به صيغه مخاطب بگشايى بىآن كه
مخاطب تو در ذهنت حضور داشته باشد كه در اين صورت در زمره بيهودهكاران و
ملعبهگران خواهى بود، و چگونه ممكن است خطاب كسى كه مخاطب را قصد نكرده است شنيده
شود مگر آن كه فضل الهى و رحمت عام و رأفت كامل او شامل حال شود و اين سلام از آنچه
واجب است مجزى به حساب آيد، هر چند از درجات قبول دور، و از رسيدن به اوج قرب فروتر
است. و چنانچه امام جماعتى باشى در سلام خود علاوه بر آنهايى كه در نيّت گرفتهاى و
ذكر شد جماعت خود را نيز قصد كن، و آنها نيز بايد پاسخ سلام تو را در نيّت بگيرند،
و سپس با سلام دوّم همان را كه تو قصد كردهاى نيّت كنند، و هرگاه آنچه را ذكر شده
به جا آوريد وظيفه سلام را انجام داده و استحقاق مزيد اكرام را از سوى حق تعالى به
دست آوردهايد. واژه سلام در اصل ميان تحيّت خاصّ و اسم مقدّس بارى تعالى مشترك
است. روشن است كه در اين جا مراد معناى نخست است، و بنابر معناى دوّم به اذن خداوند
متعال از باب تفأل به سلامت و امان از عذاب روز قيامت براى كسى كه حدود
الهى را رعايت كند بر مردم نيز بر
سبيل استعاره اطلاق مىشود.
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «معناى سلام در دنباله هر نماز امان است»، يعنى هر كس
امر خداوند و سنّت پيامبر او (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
را از روى خضوع و خشوع به جا آورد براى او امان از بلاهاى دنيا و خلاصى از عذاب
آخرت است. سلام يكى از نامهاى خداوند است كه آن را ميان بندگانش به وديعت نهاده تا
معناى آن را در معاملهها و امانتداريها و داوريها و صدق مصاحبتها و مجالستها و حسن
معاشرتهاى خود به كار برند، و اگر بخواهى سلام را در محلّ خود به كارگيرى و حقّ آن
را ادا كنى از خدا بترس و دين و عقل و قلب خود را از ظلمت معاصى سالم نگه دار
همچنين حافظان و نگهبانان خود را بر اثر بدرفتارى با آنها دلتنگ و ملول و بيمناك
مگردان به همين گونه دوست و سپس دشمن خود را، چه كسى كه نزديكانش از او در سلامت
نيستند، به طريق اولى افراد بيگانه از او در سلامت و ايمنى نخواهند بود، و آن كه
سلام را در مواضع خود به كار نمىبرد براى او هيچ سلام و اسلام و تسليمى نخواهد
بود، و در گفتن سلام هر چند آن را ميان مردم افشا كند و رواج دهد دروغگوست.
فصل: دعاى پس از نماز
غزّالى مىگويد: سپس در پايان نماز
يعنى پس از تشهّد با تواضع و خشوع و تضرّع و زارى و اميد صادقانه به اجابت، با
ادعيه مأثور دعا كن، و در دعاى خود پدر و مادر خويش و ديگر مؤمنان را شريك گردان، و
به هنگام سلام گفتن قصدت اين باشد كه بر فرشتگان و حاضران سلام مىكنى، و نماز را
با همين نيّت به پايان برسان، و در دل شكرگزار حقّ تعالى باش كه توفيق اتمام اين
طاعت را به تو عطا فرمود، و تصوّر كن كه تو با اين نماز وداع مىكنى، چه بسا براى
اداى نماز ديگر زنده نمانى، پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: نماز وداع كننده
بگزار، سپس بيم و شرم از كوتاهى در
نماز را در دل جاى ده و بترس از اين كه نمازت مقبول درگاه الهى واقع نشود، و به سبب
گناهى ظاهر يا باطن مبغوض خداوند باشى و نمازت به سوى تو باز گردانيده شود، با اين
حال اميد داشته باش كه خداوند به فضل و كرم خود آن را بپذيرد.
اين شرح چگونگى نماز خاشعان است،
آنانى كه بر خواندن نماز مداومت و بدان توجه كامل دارند، و به اندازه توانايى خود
در اجراى وظايف عبوديّت، با خداوند راز و نياز مىكنند. انسان بايد خويشتن را بر
اين نماز عرضه كند، به قدرى كه از آن براى او ميسّر شده است شاد بوده و به
اندازهاى كه از آن محروم مانده است، اندوهگين باشد، و در مداومت و حفظ اين حالت
بكوشد.
امّا نماز غافلان خطرناك است مگر آن
كه خداوند رحمت خود را شامل آن گرداند، و رحمت حق تعالى وسيع و فضل او عميم است، از
او مىخواهيم كه ما را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار دهد، زيرا ما هيچ وسيلهاى
نداريم جز اين كه به عجز خود در اداى طاعت او اعتراف كنيم. بدان كه زدودن نماز از
آفات و خالص گردانيدن آن براى رضاى خدا و اداى آن با رعايت شروط باطنى كه ذكر كرديم
اعمّ از خشوع و تعظيم و حيا سببى است براى تابش انوار الهى در دل، و اين انوار كليد
علوم مكاشفهاند مكاشفه اولياى خدا كه نسبت به ملكوت آسمانها و زمين و اسرار ربوبى
از موهبت كشف برخوردارند، تنها در نماز بويژه در سجود است زيرا بنده به سبب سجود
تقرّب مىيابد از اين رو خداوند فرموده است: و اسجد و اقترب. و مكاشفه هر نمازگزارى
به اندازه صفاى دل او از تيرگيهاى دنياست، اين مكاشفه از حيث قوّت و ضعف، كمى و
بسيارى و روشنى و پوشيدگى مختلف است تا آن جا كه گاهى براى برخى از اولياى خدا عين
چيزى منكشف، و براى بعضى به صورت آن كشف مىشود چنان كه براى برخى دنيا به صورت
مردارى و شيطان به صورت سگى نمايان شده در حالى كه شيطان در كنار مردار زانو زده و
مردم را به سوى آن مىخواند. همچنين مكاشفه از حيث آن كه در چه چيزى است متفاوت
است، چه براى بعضى صفات خداوند و
جلال او، و براى برخى ديگر افعال او،
و براى دستهاى دقايق علوم معامله منكشف مىشود و تعيين اين معانى در هر موقع
اسبابى پنهانى دارد كه از حدّ خارج است. چيزى كه با كشف بيشتر مناسبت دارد همّت است
زيرا همّت اگر صرف چيز معيّنى شود كشف در آن چيز سزاوارتر خواهد بود. و چون اين
امور را تنها در آيينههاى صيقلى شده مىتوان ديد، و آيينهها همه زنگار گرفتهاند،
هدايت از دلها رخت بربسته است، و اين به سبب آن نيست كه منعم در اعطاى هدايت بخل
ورزيده باشد بلكه به سبب آن است كه زنگار بر صفحه دلها متراكم شده و راه هدايت را
مسدود كرده است از اين رو زبانها به انكار امثال اين مطالب مىپردازند، چه انكار
غير حاضر مقتضاى طبيعت آدمى است، فى المثل اگر جنين عقل مىداشت امكان وجود انسان
را در پهنه فضا انكار مىكرد، و اگر كودك داراى قوه تميز مىبود چه بسا آنچه را
خردمندان از ملكوت آسمانها و زمين ادراك مىكنند منكر مىشد. به همين گونه انسان در
هر مرحلهاى كه هست تقريبا مرحله پس از آن را انكار مىكند، و كسى كه مرتبه ولايت
را منكر شود، بر او لازم مىآيد كه مرتبه نبوّت را نيز انكار كند خلايق جوراجور
آفريده شدهاند لذا نبايد هر كسى آنچه را برتر از درجه اوست انكار كند آرى چون درك
اين مراتب را از طريق مجادله و بحثهاى مشوّش طلبيدند، نه از راه تصفيه دل از غير
خدا، به آن نرسيدند و در نتيجه به انكار آن پرداختند.
بارى كسى كه اهل مكاشفه نيست دست كم
بايد به غيب ايمان آورد، و آن را تصديق كند تا مطلب به تجربه براى او روشن شود. در
خبر آمده است: «چون بنده به نماز ايستد حقّ تعالى حجاب ميان خود و بندهاش را
برمىدارد. و با او روبرو مىشود، و فرشتگان از بالاى شانه او تا آسمان مىايستند،
و در نماز به او اقتدا مىكنند، و بر دعاى او آمين مىگويند، و بر نمازگزار از پهنه
آسمان تا فرق سرش خوبى نثار مىشود، و نداكنندهاى ندا مىدهد كه اگر نمازگزار
مىدانست با چه كسى راز و نياز مىكند به چيز ديگر نمىپرداخت. درهاى آسمان بر روى
نمازگزاران گشوده مىشود، و خداوند به سبب صدق نمازگزار
بر فرشتگان مباهات مىكند.» گشوده شدن
درهاى آسمان و مواجهه حق تعالى با نمازگزار كنايه از كشفى است كه ما آن را ذكر
كرديم. در تورات نوشته شده است: اى پسر آدم! عاجز نيستى از اين كه در پيشگاه من به
نماز و گريه بايستى من خداوندى هستم كه به دل تو نزديكم، و در غيب نور مرا ديدهاى.
گفتهاند: ما عقيده داريم كه اين رقّت و گريه و خشوعى كه نمازگزار در دل خود
مىيابد بر اثر نزديكى حقّ به دل اوست، و هرگاه اين نزديكى قرب مكانى نباشد معنايى
برايش نيست مگر آن كه قرب به هدايت و رحمت و برداشتن حجاب دانسته شود. گفتهاند:
هنگامى كه بنده دو ركعت نماز مىگزارد ده صف از فرشتگان كه هر صف شامل ده هزار
فرشته است به شگفتى در مىآيند، و خداوند به سبب اين بنده به صد هزار فرشته مباهات
مىفرمايد، و چون بنده در نماز خود ميان قيام و قعود و ركوع و سجود جمع كرده است
لذا اين چهار مقام ميان چهل هزار فرشته تقسيم شده است، آنها كه در حال قيامند تا
روز قيامت ركوع نخواهند كرد، و آنها كه در حال سجدهاند تا روز بازپسين سر از سجده
برنخواهند داشت، و حال ركوع كنندگان و نشستگان نيز به همين منوال است، زيرا آنچه از
مراتب تقرّب و درجه به فرشتگان اعطا شده همواره ملازم آنهاست و پيوسته بر همان حال
خواهند بود، و مرتبه قرب و درجه آنها كم يا زياد نخواهد شد از اين رو گفتهاند: وَ
ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ. انسان در ترقّى از درجهاى به درجه ديگر
با فرشتگان تفاوت دارد، چه انسان پيوسته به خدا تقرّب مىجويد و بر مراتب قرب او
افزوده مىشود، ليكن باب افزايش بر روى فرشتگان بسته است، و هر كدام از آنها داراى
رتبه و عبادتى است كه بدان مشغول بوده از آن تجاوز نمىكند، و به عبادت ديگرى به
غير از آنچه براى آنها معيّن شده نمىپردازند، و از آن هم سست نمىشوند، چنان كه در
قرآن آمده
است: ف لا يَسْتَحْسِرُونَ،
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ.
كليد مزيد درجات براى انسان نماز است
همان گونه كه حقّ تعالى فرموده است: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِينَ هُمْ
في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ، خداوند رستگاران را پس از ايمان به نمازى كه مقرون به
خشوع باشد ستوده و ذكر اوصاف آنها را نيز به نماز ختم كرده و در پايان فرموده است:
وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ سپس در بيان ثمرات اين صفات
فرموده است: أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ، الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ
فِيها خالِدُونَ بنابراين خداوند مؤمنان را نخست به فلاح و رستگارى منسوب، و در
پايان آنان را به وارثان فردوس توصيف كرده است. من معتقد نيستم كه انسان با سرعت در
قرائت و غفلت قلب درجه او به اين مرتبه برسد، از اين رو خداوند درباره اضداد مؤمنان
(مجرمان) فرموده است: ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ قالُوا لَمْ نَكُ من الْمُصَلِّينَ
نمازگزاران همانهايى هستند كه وارثان فردوس برين، و نظارهگران نور خدايند، و دلهاى
آنها بهرهور از قرب اوست.
از خداوند مسألت مىكنيم كه ما را در
زمره آنها قرار دهد، و از عقوبت كسى كه گفتارش زيبا و كردارش زشت است در پناه خود
نگه بدارد. چه او كريم، منّان و قديم الاحسان است.
داستانها و خبرهايى درباره نماز
خاشعان
بدان خشوع ثمره ايمان و نتيجه يقينى
است كه به عظمت و جلال حقّ تعالى در دل حاصل مىشود. كسى كه اين يقين نصيب او شده
در نماز و در غير نماز و در خلوت و حتّى در بيت الخلاء به هنگام قضاى حاجت دلش خاشع
است، زيرا آنچه موجب پيدايش خشوع مىباشد اين است كه بنده بداند خداوند در همه حال
بر او آگاهى دارد، و جلال و عظمت او
را بشناسد، و به تقصير خود در برابر او معترف باشد. اين شناختها سبب پيدايش خشوعند
و اختصاص به نماز ندارند، به همين سبب نقل شده است كه يكى از بزرگان به سبب شرم و
خشوع نسبت به حقّ تعالى چهل سال سر به آسمان بلند نكرد، و ربيع بن خثيم از شدّت چشم
فرو بستن و سر به زير انداختن بعضى پنداشتند كه او نابيناست. ابن مسعود هرگاه به او
نظر مىافكند مىگفت: وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ هان به خدا سوگند اگر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
تو را مىديد شاد مىشد، و در روايت ديگرى است: تو را
به دوستى مىگرفت. ربيع يك روز به همراه ابن مسعود به بازار آهنگران رفت چون نظرش
به كورههاى آهنگران افتاد كه آنها را مىدميدند، و به آتش كه زبانه مىكشيد
صيحهاى زد و بيهوش به زمين افتاد، ابن مسعود تا فرا رسيدن وقت نماز بر بالاى سرش
نشست ليكن به هوش نيامد، ناچار او را بر پشت خود گرفت و به منزلش برد. او تا فرا
رسيدن ساعتى كه در آن مدهوش شده بود در حال بيهوشى به سر برد، و در نتيجه پنج نماز
از او قضا شد، ابن مسعود پيوسته بر بالاى سر او بود و مىگفت: به خدا سوگند اين
معناى خوف است. ربيع مىگفت: هرگاه در نمازى داخل شدم همه انديشهام آن بود كه چه
مىگويم و در پاسخ من چه خواهند گفت. نقل كردهاند يكى از بزرگان در مسجد جامع بصره
نماز مىخواند، در اين هنگام قسمتى از مسجد فرود آمد، و بر اثر آن مردم اجتماع
كردند. امّا او آن را احساس نكرد مگر زمانى كه نماز را به پايان رسانيد.
در عضوى از اعضاى يكى از خاشعان خوره
پيدا شد، لازم گرديد آن عضو قطع شود، امّا وى مانع از آن مىشد. گفتند: در نماز هر
چه بر سر او آورند در نيابد، لذا هنگامى كه در نماز بود آن را قطع كردند.
مىگويم: نظير اين قضيّه به مولاى ما
امير مؤمنان (عليه السلام) نيز نسبت داده شده است
كه پيكان تير در پاى آن حضرت فرو رفته بود، و بيرون آوردن آن ممكن
نمىشد فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: آن را در حال نماز از پايش بيرون آوريد، زيرا در آن حال
آنچه را بر او مىگذرد احساس نمىكند لذا آن تير را به هنگامى كه مشغول نماز بود از
پايش بيرون كشيدند.
غزّالى مىگويد: برخى از بزرگان
گفتهاند: نماز از امور آخرت است، چون وارد نماز شوى از دنيا بيرون رفتهاى. ابو
الدّرداء مىگفت: از فقه مرد اين است كه پيش از دخول در نماز حاجت خود را از خداوند
بخواهد تا به هنگامى كه داخل نماز مىشود دلش فارغ باشد، و بعضى از آنان از بيم
وسوسه نماز را سبك مىخواندند و تخفيف مىدادند. نقل شده است كه عمّار بن ياسر
نمازى را سبك خواند، به او گفته شد: اى ابو اليقظان نماز را سبك گزاردى. پاسخ داد:
آيا هيچ ديديد كه از حدود آن چيزى بكاهم، گفتند: نه، گفت: من بر وسوسه شيطان پيشى
گرفتم، زيرا پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرموده است: «گاهى بندهاى نماز مىگزارد، و براى او جز نصف يا ثلث يا ربع يا خمس
يا سدس و يا عشر آن نوشته نمىشود. همچنين مىفرمود: «از نماز بنده تنها آن مقدارى
را كه تعقّل كرده برايش نوشته مىشود.»
بدان گاهى قسمتى از نماز قبول و محسوب
مىشود و قسمت ديگر ثبت نمىگردد، چنان كه اخبار بدان دلالت دارد، هر چند فقيه
مىگويد: صحّت نماز قابل تجزيه نيست. ليكن آن معناى ديگرى دارد كه ما آن را ذكر
كردهايم، و احاديث نيز مؤيّد اين مطلب است، زيرا روايت شده است كه نوافل نقصان
فرايض را جبران مىكند.
در خبر آمده كه عيسى (عليه السلام) گفته است: خداوند مىفرمايد: «بنده من با اداى فرايض از من نجات
مىيابد، و با به جا آوردن نوافل به من تقرّب پيدا مىكند.»
پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) گفته است: «خداوند فرموده است: بندهام از من نجات
نمىيابد مگر با اداى آنچه بر او واجب كردهام.» يكى از بزرگان گفته است: بنده
سجدهاى به جا مىآورد مىپندارد كه
به وسيله آن نزد خداوند تقرّب يافته است، در حالى كه اگر گناهانش را در همين سجده
بر مردم شهرش قسمت كنند همگى هلاك مىشوند گفته شد: اين چگونه است؟ گفت: او در همان
حالى كه خدا را سجده مىكند دلش در گرو هواى نفس خويش و نظارهگر باطلى است كه بر
او چيره گشته است.
آنچه گفته شد صفات خاشعان است، و اين
حكايات و اخبار به اضافه آنچه پيشتر ذكر شد دليل است بر آن كه اصل در نماز خشوع و
حضور قلب است. و با وجود غفلت مجرّد حركات نماز در قيامت سودش اندك است.