راه روشن ، جلد هشتم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : سيد محمّد صادق عارف

- ۸ -


بيان اعمالى كه مربوط به نيت است  
بدان اگر چه اعمال به اقسام بسيارى منقسم مى شود مانند كردار، گفتار، حركت ، سكون ، جلب نفع ، دفع ضرر، فكر، ذكر و جر اينها كه بى شمار و بى پايانند ليكن كلا به سه قسم منقسم مى شوند: گناهان ، طاعات ، مباحات .
قسم اول كه گناهان است ، موضوعات آنها با نيت تغيير نمى كند، و نبايد نادانها از اطلاق قول پيامبر خدا صلى الله عليه واله كه فرموده است : ((عمل به نيت وابسته است )) گمان كنند كه گناه با نيت به طاعت مبدل مى شود. مانند كسى كه از شخصى براى به دست آوردن دل شخص ديگر غيبت كند، يا از مال ديگرى مستمندى را اطعام كند، يا با مال حرام مدرسه يا مسجد يا رباطى بسازد، و در اين امور قصدش اعمال خير باشد. و همه اين اعمال ناشى از نادانى است ، چه نيت نمى تواند حرام ، ظلم ، تعدى و گناه را از حرمت خود بيرون برد و از آنها تاثير كند بلكه قصد خير از طريق انجام دادن عمل شرى كه خلاف مقتضاى شرع است شرى ديگر است . و اگر اين حكم را بداند و عمل را مرتكب شود با شرع عناد ورزيده و اگر نداند به سبب نادانى گنهكار است زيرا طلب علم بر هر مسلمانى واجب است . بنابراين كارهاى خوب آنهايى است كه در شرع خوب شناخته شده اند، در اين صورت چگونه ممكن است كار بد خوب گردد، و چنين امرى بسيار دور است بلكه آنچه اين امر را در دل رواج مى دهد شهوت پنهانى و خواهشهاى درونى است . چه هرگاه انسان مايل به تحصيل جاه و مقام شود، و در صدد به دست آوردن دل مردم و ديگر لذتهاى نفسانى بر آيد شيطان به همينها توسل جسته امر را به نادان مشبه مى كند. از اين رو سهل گفته است : خداوند به گناهى بزرگتر است جهل نافرمانى نشده است . به او گفته شد: اى ابا محمد! آيا چيزى را بدتر از جهل مى شناسى ، پاسخ داد: آرى جهل به نادانى و مطلب همان است كه او گفته است ، زيرا جهل به نادانى باب آموختن را بر آدمى بكلى مسدود مى كند، چه كسى كه گمان مى كند عالم است چگونه ممكن است به تحصيل دانش تن در دهد. همچنين بهترين چيزى كه خداوند به آن فرمانبردار شده دانش است و اساس دانش دانستن است همچنان كه اساس نادانى نداستن نادانى است . زيرا كسى كه دانش سودمند را از دانش زيان آور نشناسد به داشنهاى ظاهر پسندى كه مردم با حرص ‍ بسيار آنها را وسيله دنياى خود قرار داده اند رو مى آورد، و اين خود ماده اصلى جهل و منشا تباهى عالم است .
غرض اين است كسى كه به سبب نادنى با نيت خير مرتكب گناه شود معذور نيست مگر آن كه نو مسلمان بوده و فرصتى براى آموختن احكام اسلام نيافته باشد؛ چه خداوند فرموده است : فاسلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون (251) ، و پيامبر خدا صلى الله عليه واله فرموده است : ((نادان به سبب نادانى معذور نمى باشد و روا نيست كه جاهل بر جهلش و عالم بر علمش خاموش باشند))(252) . تقرب جستن پادشاهان به بناى مساجد و مدارس از مال حرام مانند تقرب جستن عالمان بد در آموختن دانش به سفيهان و اشرارى است كه به فسق و فجور شناخته شده اند و همه مقصد آنها مجادله با عالمان و بيزارى از نادانان و دلجوى از سران مردم و گرد آوردن مال دنيا و گرفتن اموال سلاطين و مستمندان و يتيمان است ، چه اينان هرگاه آموزش يابند راهزنان خدا خواهند شد و هر كدام از آنها در شهر خود نايب دجال خواهد گرديد. براى حرصى كه به دنيا دارد با ديگران به نزاع مى پردازد، خواهشهاى نفسانى را پيروى مى كند. از تقوا دورى مى جويد و مردم با مشاهده گناهانى كه از او سر مى زند در ارتكاب گناه گستاخ خواهند شد. سپس دانش وى از وى به امثال او منتقل مى شود و آنان دانش را وسيله اى براى شر و پيروى از هواى نفس قرار مى دهند و اين روش ‍ پيوسته ادامه مى يابد و بال اعمال آنها به معلمى باز مى گردد كه به اولين آنها علم آموخت با آن كه فساد و قصد بد او را مى دانست و انواع گناهان را در گفتار و كردار و خوارك لياس و كسب و كار او ديده بود. اين عالم مى ميرد ليكن آثار بد او ممكن است هزار يا دو هزار سال در جهان باقى بماند. خوشا به حال كسى كه چون بميرد گناهانش با او بميرند. آنگاه شگفت از جهل او كه مى گويد: عمل بسته به نيت است و من نيتم نشر علوم دين بوده اگر او آن را در راه فساد به كار برده گناه از اوست نه از من ، و قصد من جز اى نبوده است كه او از دانش خود در راه خير كمك گيرد، ليكن رياست طلبى و مريد خواهى و تفاخر به علم خوشايند او بود و شيطان به سبب رياست دوستى امر به او مشتبه ساخت . اى كاش مى دانستم آن چه پاسخى دارد در مورد كسى كه به راهزنى شمشيرى ببخشد و اسب و اسباب براى او فراهم كند تا از آنها براى انجام داد مقاصد خود كمك گيرد، و سپس بگويد: مقصودم تنها بذل و بخشش به او و تاءسى به اخلاق آلهى بوده است به اين اميد كه با شمشير و اسب در راه خدا بجگند، چه فراهم كردن اسب و وسايل براى مرزبان و نيرو براى جهادگران از بهترين مستحبات است ، اگر وى آنها را در راهزنى به كار برده و او گنهكار است اما فقهيان اجماع كرده اند كه عمل اين شخص حرام است با اين كه سخاوت و بخشندگى در نزد خدواند از محبوبترين صفتهاست ، تا آن جا كه پيامبر صلى الله عليه واله فرموده است : ((خداوند را سيصد خوى است كه هر كس با يكى از آنها به او تقرب جويد وارد بهشت مى شود و محبوبترين آنها نزد او سخاوت است ))(253) .
كاش مى دانستم كه چرا سخاوت بر اين كس حرام و بر او واجب شده كه به قراين احول اين ستمگر بنگرد تا چنانچه بر او روشن شود كه وى بر حسب عادت از سلاح براى شرارت و كارهاى بد استفاده مى كند بكوشد تا او را خلع سلاح كند نه آن سلاح تازاه اى در اختيار او بگذارد. دانش نيز سلاحى است كه به وسيله آن با شيطان و دشمنان خدا پيكار مى شود ليكن گاهى با آن دشمنان خدا يارى مى شوند، و اين دشمنان همان هواهاى نفسانى اند. لذا هر كس دنيا را بر دين خود و خواهشهاى نفس خويش را بر آخرتش ‍ برگزيند به سبب كمى فضل پيوسته عاجز و ناتوان است و چگونه رواست به چنين كسى كمك شود تا با فراگرفتن نوعى دانش بتواند به وسيله آن به شهوتهايش دست يابد. عالمان پيشين پيوسته حالات كسانى را كه نزد آنان رفت و آمد داشتند بررسى مى كردند، و هرگاه از يكى از آنها اندك كوتاهى در نوافل و مستحبات مى ديدند او را در و احترام او را ترك مى كردند، و اگر از او فجور يا ارتكاب حرامى مشاهده مى كردند از او دورى مى جستند و او را در مجالس خود مى راندند و سخن گفتن با او ترك مى كردند چه رسد به آن كه دانش خود را به و بياموزند چه مى دانستن كه هر كس مساءله اى بياموزد و بدان عمل نكند و آن را بر عهده ديگران بگذارد و جز اسباب شر و بدى را نمى خواهد، همه پشينيان از فاجر عالم به سنت به خدا پناه مى برند و از فاجر نادان استعاذه نمى كردند.
اين امر و امثال آن چيزهايى است كه بر احمقها و پيروان شيطان مشتبه مى شود و هر چند دارنده طيلسان و آستينهاى گشاد و صاحب دراز و دانش ‍ بسيار باشد، دانشى كه مشتمل بر پرهيز از دنيا و منع از آن ، و ترغيب به آخرت و دعوت به آن نيست كه علومى است كه متعلق به خلق است و به وسيله آنها مى توان بر گردآورى مال و جلب پيروان و پيشى گرفتن بر اقران دست يافت .
بنابراين قول پيامبر خدا صلى الله عليه واله فرموده است : ((اعمال وابسته به نيت است )) از سه قسم اعمالى كه ذكر شد تنها به طاعات و مباحات اختصاص دارد و شامل معاصى نمى شود؛ زيرا طاعت با نيت طاعت و با دگرگونى آن مبد به معصيت مى شود، و مباح با نيت طاعت و يا معصيت مى شود، ليكن معصيت هرگز با نيت تبديل به طاعت نخواهد شد ارى نيت در آن مدخليت دارد به طورى كه هرگاه مقاصد پليدى بر آن اضافه شود گناه بزرگ وزر و وبال آن چند برابر مى شود، چنان كه در كتاب توبه ذكر كرده ايم .
قسم دوم طاعات است و آنها در اصل صحت و مضاعف شدن فضليت به نيت بستگى دارند، اما اصل صحت اين است كه نيت انسان در طاعت انجام دادن آن براى خدا باشد نه براى غير او چه اگر قصد ريا داشته باشد طاعتش معصيت خواهد شد؛ و مضاعف شدن فضيلت بستگى به كثرت نيات خير دارد چه مى توان در يك طاعت خيرات بسيارى را نيت كرد تا به هر نيتى ثوابى عايد او شود، زيرا هر كدام از آنها حسنه اى است و هر حسنه اى ده برابر مثل آن ثواب دارد چنان كه در خبر آمده است فى المثل نشستن در مسجد طاعت است و در آن مى توان مطالب بسيارى را در نيت گرفت تا از فضايل اعمال پرهيزگاران به شمار آيد، و به وسيله آن به درجات مؤ منان برسد:
1 - معتقد باشد كه مسجد خانه خداست و كسى كه در آن وارد مى شود زاير خداوند است ، پس زيارت مولاى خود را نيت كند به اميد آنچه پيامبر صلى الله عليه واله وعده كرده و فرموده است : ((كسى كه به مسجد در آمده (254) خدا را ديدار مى كند و حق است بر زيارت شونده كه زيارت كننده خود را اكرام كند))(255)
2 - پس از اداى نماز منتظر نماز ديگر باشد تا از جمله منتظران نماز به شمار آيد، و اين معناى رابطوا(256) در قول خداوند متعال است .
3 - پارسايى از طريق بازداشتن گوش و چشم و ديگر اعضاء از حركات و رفت و آمدهاست ، چه اعتكاف عبارت است از بازداشتن نفس و با روزه هم معناست و نوعى ترهب و پارسايى است از اين رو پيامبر خداصلى الله عليه واله فرموده است : ((رهبانيت امتم نشستن در مساجد است ))(257)
4 - با گوشه گيرى در مسجد خود را وقف خدا مى كند و درون خود را با فكر درباره آخرت ملازم و همراه مى سازد و مشغله ها و سرگرميهاى بازدارنده را از خود دور ميگرداند.
5 - نشستن در مسجد تجرد براى ذكر خدا يا شنيدن ذكر او و يا تذكار ياد اوست چنان كه روايت شده است : ((هر كس بامداد به مسجد رود تا ذكر خدا گويد و ديگران را به آن ياد آورى كند مانند مجاهد در راه خداست ))(258)
6 - نيت كند كه با افاده علم خداوند امر به معروف و نهى از منكر كند چه مسجد از كسى كه نمازش را خوب به جا نمى آورد و يا چيزى را كه برايش ‍ حلال نيست مرتكب مى شود خالى نيست ، لذا او را به معروف امر و به احكام دين راهنمايى مى كند و در نتيجه در ثواب كسى كه امور خيرى از او فرا ميگيرد شريك بوده و اجرش چند برابر مى شود.
7 - برادرى در راه خدا به دست مى آورد و اين غنميتى براى دنيا و ذخره اى براى سراى آخرت است و مسجد آشيانه اهل دين و كسانى است كه خدا را دوست مى دارند و در راه او دوستى مى كنند.
8 - به سبب شرم از خداوند گناهان را ترك مى كند و حيا مانع او مى شود كه در خانه خدا كارى كه موجب هتك حرمت آن است مرتكب شود حسن بن على (عليه السلام ) فرموده است : ((هر كس به رفت و آمد در مسجد مداومت كند خداوند يكى از هفت خصلت را روزى او مى گرداند: برادرى در راه خدا به دست مى آورد يا رحمتى بر او فرود مى آيد يا دانش تازه اى را فرا مى گيرد يا كلمه اى مى آموزد كه او را به هدايت رهنمون مى شود يا از هلاكت باز مى دارد، و يا گناهان را از ترس يا از شرم ترك مى كند))(259) .
مى گويم : اين حديث از طريق خاصه (شيعه ) از اميرمؤ منان عليه السلام (260) بدين گونه روايت شده كه فرموده است : ((هر كس ‍ پيوسته به مسجد رفت و آمد كند يه يكى از هشت چيز دست مى يابد: برادرى در راه خدا يا دانشى تازه يا نشانه اى محكم مى يابد، يا كلمه اى مى شنود كه او را به هدايت دلالت مى كند، و يا كلمه اى كه او را هلاكت باز مى دارد، يا رحمتى كه انتظار آن را مى كشد و يا گناهى را از ترس يا حياء ترك مى كند.))
غزالى مى گويد: اين است طريق تكثير نيت ها و ديگر طاعات و مباحات را بر آن قياس كن ؛ زيرا هيچ طاعتى نيست جز اين كه مى توان آن را با نيت هاى بسيارى به جا آورد و آنها به اندازه كوشش مؤ من در طلب خير و آمادگى وى براى آن و انديشه اش در اين باره در دل او حضور مى يابد و بدنيسان اعمال وى رشد يافته و حسناتش چند برابر مى شود.
قسم سوم مباحات است . و هيچ چيزى از مباحات نيست جز اين كه مى توان آن را با يك نيت يا چند نيت به جا آورد و آن را به يكى از پسنديده ترين مستحبات مبدل كرده به وسيله آن به درجات عالى دست يافت ، پس چقدر بزرگ است زيان كسى كه از اين مطلب غافل باشد و بر اثر سهو و غفلت مانند ستوران رها شده با اين اعمال برخورد كند بنده نبايد هيچ چيزى از خطورات و لحظات را حقير بشمارد، زيرا روز باز پسين در باره همه اين امور باز پرسى مى شود و مى پرسند كه چرا فلان كار را انجام داه و قصد او در آن چه بوده است ؟ و اين نسبت به امورى است كه مباح محض ‍ است و مشوب به كراهت نيست از اين رو پيامبر صلى الله عليه واله فرموده است ((در حلال آن حساب و در حرام آن عذاب است ))(261) در خبر آمده است : ((كسى كه براى خدا خود را خوشبو كند روز قيامت در حالى وارد مى شود كه از مشك خوشبوتر است ، و آن كه براى غير خدا بوى خوش ‍ به كار برد روز قيامت وارد مى شود در حالى كه از مردار بدبوتر است ))(262) و استعمال بوى خوش كار مباحى است ليكن ناگزير در آن قصد و نيتى است .
اگر بگويى : خود را خوشبو كردن از لذت هاى نفس است پس چگونه ممكن است در آن نيت كرد و خود را براى خدا خوشبو ساخت ؟
پاسخ آن است كه بدانى كسى كه مثلا روز آدينه يا اوقات ديگر به قصد تنعم به لذات دينا، يه به قصد اظهار تفاخر به كثرت مال تا اقران بر او حسد برند، يا به منظور خودنمايى به مردم تا نزد آنها آبرو يابد و به خوشبويى معروف گردد، يا براى جلب قلوب زنان بيگانه در صورتى كه خود را آماده چشم چرانى كرده است و يا به خاطر مقاصد ديگرى كه قابل شمارش نيست خود را خوشبو كرده است در همه اين موارد عمل او گناه است و در روز باز پسين به سبب اين كار بويش از مردار گنديده تر خواهد بود البته قصد اول او كه براى تنعم به لذات دنيا خود را خوشبو كرده مستثناست زيرا آن عمل گناه نيست جز اين كه در قيامت از آن نيز پرسيده مى شود، و با هر كس در حساب سختگيرى شود معذب است و به هر كس از مباح دنيا چيزى داده شده است به سبب آن در آخرت عذاب نمى گردد ليكن به اندازه آن از نعمتهاى آخرت او كم مى شود؛ و اين زيان تو را بس است كه در آنچه فانى مى شود شتاب شود و در افزايش نعمتى كه باقى و جاودانى است زيان و خسران روى دهد.
اما استعمال بوى خوش با نيات حسنه مى تواند به قصد پيروى از سنت پيامبر صلى الله عليه واله در روز جمعه ، يا به نيت تعظيم مسجد و احترام خانه خدا باشد و روا نداند كه زاير خداوند جز با بوى خوش وارد خانه اش ‍ شود، و يا به قصد آسايش همنشينانش در مسجد باشد تا از بوى او آسودگى يابند، و يا به منظور دفع بوى ناخوش از خودش باشد كه منجر به آزار همنشيانش مى شود، و يا به قصد قطع زبان غيبت كنندگانش باشد كه او را به داشتن بوى ناخوش غيبت مى كنند و از اين راه مرتكب گناه مى شوند چه هر كس خود را در معرض غيبت قرار دهد در حالى كه بتواند از آن دروى كند در اين گناه شريك غيبت كننده خواهد بود، چنان كه گفته اند:

مهما ترحلت عن قوم و قد قدروا
الا تفارقهم فالراحلون هم (263)
خداوند فرموده است : و لا تسبو الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم (264) ، و اين اشاره است به اين كه سبب شدن براى بدى بدى است ديگر آن كه مقصودش از به كار بردن بوى خوش ‍ معالجه دماغش باشد تا هوش و زيركى او افزايش يابد و درك مسائل مهم دين و تفكر در آنها برايش آسان گردد. چه گفته اند: هر كس بويش خوش ‍ باشد خردش افزون مى شود.
آن كه فقه مى داند چنانچه تجارت آخرت و طلب خير بر دلش غلبه داشته باشد از نياتى كه ذكر شده و امثال آنها در نمى ماند، و اگر جز نعمتهاى دنيا بر دلش چيره نباشد، اين گونه نيت ها به دل او خطور نمى كند، و اگر آنها براى او گفته شود در دلش رغبتى به سوى آنها پديد نمى آيد و آنها براى او چيزى جز حديث نفس نيست و حديث نفس نيت عمل به شمار نمى آيد. مباحات بسيارند و نمى توان نيات هر يك را شمرد ليكن مى توان به همين يكى غير آن را قياس كرد؛ از اين رو يكى از پيشينيان گفته است : من دوست دارم در هر چيزى نيت كنم حتى در خوردن ، آشاميدن ، خوابيدن و قضاى حاجتم ، و در همه اينها مى تواند رضاى خدا را نيت كد، زيرا هر چه مايه بقاى بدن و فراغت دل از مشكلات تن شود به منزله ياورى براى دين است ، آن كه قصدش از خوردن كسب نيرو براى عبادت ، و نيت او از مباشرت حفظ دين و خوشحالى همسر و تحصيل فرزندى است كه خدا را عبادت كند و با اين عمل امت محمد صلى الله عليه واله را زياد گرداند او با اين خوردن و نكاح خود خدا را فرمانبردارى كرده است غالبترين لذت هاى نفس خوردن و مباشرت است و كسى كه انديشه آخرت بر دل او غلبه دارد نيت خير در آنها براى او ممتنع نيست همچنين بايد به هنگامى كه مالى از او تلف شود نيت خود را نيكو كند و بگويد: در راه خدا بوده است ، و هرگاه به گوش او برسد كه ديگرى غيبت او كرده است خوشحال شود كه گناهانى از او را بر خواهد دشات و حسناتى از وى به دفتر اعمالش منتقل خواهد شد و با خاموشى از دادن پاسخ به او همين را نيت كند در خبراست كه : ((بنده مورد حسابرسى قرار مى گيرد و اعمالش به سبب آفاتى كه به آنها رسيده باطل مى گردد به طورى كه مستوجب آتش مى شود سپس دفتر اعمال حسنه اش را برايش مى گشايند به طورى كه مستحق بهشت مى شود ليكن او تعجب مى كند و مى گويد: پروردگارا اين اعمال را من انجام نداده ام ، به او گفته مى شود: اينها اعمال كسانى است كه تو را غيبت كرده و به تو آزار رسانيده و بر تو ستم كرده اند))(265) و نيز در خبر آمده است كه : ((بنده با حسناتى همچو كوهها وارد قيامت مى شود كه اگر براى او خالص شوند وارد بهشت مى شود ليكن خبر مى آيد كه او به اين ستم كرده و آن را ناسزا گفته ، و اين را زنده است پس براى اينان از حسنات او بر مى دارند به طوريكه حسنه اى برايش باقى نمى ماند، فرشتگان مى گويند: حسناتش ‍ پايان يافته است و مطالبه كنندگان باقى مانده اند، خداوند مى فرمايد: از گناهان آنها بر او بيفزاييد و با سيلى محكم وى را در آتش ‍ اندازيد))(266)
كوتاه سخن آن كه بپرهيز و سخت بپرهيز كه چيزى از حركات و سكنات خود را حقير و ناچيز شمارى تا از غرور و شرور آنها پرهيز نكنى در حالى كه در روز سؤ ال و حساب براى آنها پاسخى نداشته باشى چه خداوند آگاه و ناظر بر تو است : و ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد (267) اگر تو از دورانديشان و خردمندانى و از جمله فريفتگان نيست هم اكنون درباره خود بينديش و حساب خود رابه طور دقيق رسيدگى كن پيش از آن كه تو را مورد حسابرسى قرار دهند و مراقب احوال خويش باش ، و نبايد هيچ حركت و سكونى از تو سر زند جز اين كه نخست بينديشى براى چه به حركت در مى آيى ، چه مقصدى دارى ، از دنيا چه خواهى يافت و از آخرت چه چيزى از دست خواهى داد و به چه چيزى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهى . هرگاه بدانى انگيزه تو جز دين نيست عزم خود و آنچه را دل بر آن نهاده اى اجر كن و در غير اين صورت دست بازدار و دلت را در اين خوددارى و امتناع نيز مراقب باش چه ترك عمل عملى است و ناگزير با نيت درستى همراه بوده و نبايد انگيزه آن هوس نهفته اى باشد كه بر آن آگاه نباشى همچنان نبايد ظواهر امور و كارهاى خوب مشهور تو را بفريبد بلكه به اعماق و اسرار امور بنگر تا از جرگه فريفته شدگان بيرون آيى . روايت شده است زكريا عليه السلام براى ساخت ديوارى گلى كار مى كرد و مزدور بود، دو گرده نان براى او آوردند، چه او جز از حاصل دسترنج خود نمى خورد، در اين هنگام دسته اى بر او وارد شدند و او آنان را به طعام بوده است زكريا (عليه السلام ) گفت : من در برابر مزد براى گروهى كار مى كنم ، آنها دو گرده نان نزد من آوردند تا با خوردن آنها بر كارشان قوت يابم ، اگر در خوردن آنها با من همراهى مى كرديد نه شما را كافى بود و نه مرا و نه مى توانستم كار را انجام دهم .
آرى انسانى كه داراى بينش است در پرتو نور حق به همين گونه به باطن امور مى نگرد، چه ضعف او براى كار نقصانى در برابر واجب است ، و دعوت آنها براى شركت در طعام نقصانى در برابر مستحب مى باشد و مستحبات در برابر واجبات حكمى ندارند بنده بايد به همين گونه نيت خود را در ساير اعمال بررسى كند، و در هر كار جز با نيت درست اقدام يا امتناع نورزد، و اگر نيت به دلش نرسد خوددارى كند چه نيت خارج از اختيار انسان است .
بيان آن كه نيت در اختيار آدمى نيست  
بدان انسان نادان چون سفارش ما را درباره نيكو كردن نيت و زايد به كار بردن آن ميشنود، و به قول پيامبر خدا صلى الله عليه واله كه فرموده است : ((عمال به نيت وابسته اند)) توجه مى كند به هنگام درس گفتن يا تجارت كردن يا خوردن در دل خود مى گويد: براى خداوند درس مى گويد، تجارت مى كنم ، مى خورم ، و گمان مى كند كه همين نيت است ليكن هيهات ! اين حديث نفس ، يا حديث زبانى ، و يا تفكر و انتقال او از خاطره اى ديگر است ، و نيت از همه اينها بدور است ، چه نيت برانگيخته شدن نفس و توجه و ميل آن به سوى چيزى است كه بر او روشن شده است هدف او در حال و يا آينده در آن تامين مى شود، و اگر ميل وجود نداشته باشد به صرف اراده ، اختراع و اكتساب صورت نمى گيرد بلكه همان گونه است كه انسانى كه شكمش سير است مى گويد: نيت كردم كه اشتها و ميل به طعام داشته باشم ، يا انسان مجرد بگويد: نيت كردم به فلانى عاشق و او را دوست داشته باشم و به دل او را بزرگ بشمارم ؛ و اينها محال است چه در رو آوردن دل به سوى چيزى و ايجاد تمايل و توجه بدان هيچ راهى جز تحصيل اسباب آن وجود ندارد، و به اين امر گاهى قدرت دارد و زمانى فاقد قدرت است ؛ چه نفس تنها زمانى براى انجام دادن عملى برانگيخته مى شود و انگيزه آن را اجابت مى كند كه آنرا موافق و ملايم طبع خويش تشخيص دهد و تا معتقد نشود كه تحقق غرض او به عملى از اعمال منوط است قصد او متوجه آن نمى شود و در همه مواقع قادر به اين اعتقاد نيست هر زمان اين عقيده برايش حاصل شود دلش رو به سوى آن مى آورد، و اين در صورتى است كه دلش فارغ بوده و به هدفى قويتر از آنچه در نظر گرفته مشغول نباشد و اين امر نيز در همه اوقات ممكن نيست ،؛ چه انگيزه ها و بازدارنده ها داراى سببهاى بسيارند كه در پى مقدمات و اسباب به وجود مى آيند و بر حسب اشخاص و احوال و اعمال مختلف اند.
بنابر اين هرگاه شهوت مباشرت بر انسان غلبه كند و غرض درستى از لحاظ دينى و دنيوى در توليد فرزند نداشته باشد، برايش ممكن نخواهد بود كه به نيت توليد فرزند مباشرت كند و تنها مى تواند به نيت ارضاى شهوت اين علم را انجام دهد، چه نيت عبارت از اجابت انگيزه است و او كه انگيزه اش ‍ ارضاى شهوت است چگونه مى تواند نيت توليد فرزند داشته باشد هرگاه بر دلش غالب نباشد كه اقامه سنت نكاح به پيروى از پيامبر خدا صلى الله عليه واله فضيلتى بزرگ دارد نخواهد توانست در اين امر تبعيت از سنت را نيت كند مگر آن كه اين را به زبان و دل بگويد و اين حرف محض است و نيت نيست .
آرى طريق كسب اين نيت آن است كه نخست ايمانش را به شرع تقويت كند و عقيده اش را به اين كه هر كس در تكثير امت محمد صلى الله عليه واله بكوشد ثوابى بس بزرگ دارد راسخ گرداند، و همه عوامل نفرت از فرزند را كه عبارت از بيم افزايش هزينه زندگى و رنج طولانى و جز اينهاست از نفس ‍ خود دور كند؛ در اين صورت ممكن است براى كسب ثواب رغبتى جهت تحصيل فرزند در دلش پديد آيد و اين رغبت او را به جنبش در آورد و اعضاى او را براى مباشرت آماده سازد هنگامى كه قدرت او كه محرك زبان است براى اجابت اين انگيزه كه بر دلش غلبه يافته به كار در آيد براى عمل مورد نظر نيت كرده است ؛ و هرگاه وضع چنين نباشد آنچه را براى توليد فرزند در نفس خود ارزيابى و در دل زير و رو مى كند جز وسواس و ياوه چيز ديگر نخواهد بود از اين رو گروهى از پيشينيان از برخى طاعات كه نيت را در دل خود حاضر نمى ديدند امتناع مى كردند و مى گفتند: نيت آن در دل حضور نمى يابد تا آن جا كه ابن سيرين بر جنازه حسن بصرى نمازنگزارد و گفت : نيت آن در دل حضور نمى يابد تا آن جا كه ابن سيرين بر جنازه حسن بصرى نمازگزارد و گفت : نيت به دلم نمى آيد.
مى گويم : شايد ابن سيرين به سبب آن كه او را از اهل نفاق مى دانسته بر جنازه او نماز نگزارده و تعلل كرده است .
غزالى مى گويد: اگر از پيشينيان درخواست مى كردند كه كار نيكى انجام دهند ميگفتند: اگر خداوند نيت آن را روزى ما گرداند آن را انجام مى دهيم يكى از آنان گفته است : من يك ماه است نيت عيادت مردى را مى طلبم هنوز برايم حاصل نشده است . عيسى بن كثير گفته است : با ميمون بن مهران مى رفتم چون به در خانه اش رسيد بازگشتم ، پسرش به او گفت : آيا شام را بر او عرضه نمى دارى ؟ پاسخ داد: از نيتم نيست .
مى گويم : برقى به سند خود از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است : ((يكى از دوستانش بر آن حضرت وارد شد و سلام كرد و نشست هنگامى امام (عليه السلام ) از آن جا بازگشت آن مرد نيز به همراه او باز گرديد، و چون آن حضرت به در خانه خود رسيد وارد منزل شد و آن مرد را ترك فرمود: پسرش اسماعيل به پدرش عرض كرد: اى پدر! چرا به او پيشنهاد نكردى كه وارد شود، فرمود: در خور من نبود كه او را وارد (خانه ) كنم ، عرض كرد: او وارد نمى شد، فرمود: اى فرزند من ، خوش ندارم خداوند مرا تعارف كننده بنويسد.))(268)
غزالى مى گويد: و اين بدان سبب است كه نيت تابع نظر است و هرگاه نظر تغيير كند نيت نيز تغيير مى يابد، از اين رو بزرگان روا نمى دانستند كه عملى بدون نيت انجام دهند، چه نيت روح عمل است ، و عمل بدون نيت درست ريا و تكلف مى باشد و سبب دورى از حق تعالى است نه قرب ؛ و نيز مى دانستند كه نيت آن نيست كه گوينده به زبان بگويد نيت كردم بلكه عبارت از برانگيخته شدن دل است و به منزله يكى از نفحات رحمانى است كه در بعضى اوقات حاصل مى شود و در اوقات ديگر غير ممكن است آرى كسى كه امر دين بر دلش غلبه دارد احضار نيت جهت امور خير در بيشتر حالات برايش ميسر مى شود، زيرا دل او كم و بيش به اصل نيكى گرايش ‍ دارد و در نتبجه غالبا براى اجراى موارد آن برانگيخته مى شود اما كسى كه به دنيا مايل و محبت آن بر دلش چيره شده است اين امر برايش ميسر نخواهد بود بلكه اداى واجبات نيز جز با كوشش بسيار برايش ممكن نخواهد شد، و نهايت توفيق او اين است كه دوزخ را ياد كند و خود را از عذاب آن بترساند و نعمتهاى بهشت را به ياد او آورد، و نفس خود را براى رسيدن به آنها ترغيب كند، و بسا انگيزه ضعيفى در او پديد آيد و ثوابى كه نصيب او خواهد شد به اندازه رغبت و نيت او خواهد بود اما طاعتى كه به نيت تعظيم خداوند باشد از آن نظر كه او مستحق طاعت و بندگى است از كسى كه به دنيا راغب است صورت نخواهد گفت ، و اين ارزشمندترين و عاليترين نيات است ، و كسى كه اين معنا را درك كند نيز عزيز و گرامى است چه رسد به آن كه طاعت را بدين گونه به جا آورد.
نيات مردم در اداى طاعات داراى اقسامى است : برخى عمل را براى پاسخگويى به انگيزه خوف به جا مى آورند چه آنها از آتش دوزخ بيم دارند؛ بعضى براى اجابت انگيزه رجاء طاعت را انجام مى دهند، زيرا بهشت را راغبند اين نيت ها اگر چه نسبت به طاعتى كه منحصرا به قصد امتثال امر خداوند و تعظيم ذات و جلال او به عمل آيد در مرتبه پستى است ليكن از جمله نيات صحيح به شمار مى آيند چه گرايش به چيزى است كه در آخرت وعده داده شده هر چند از جنس لذتهاى دنياست . بيشتر انگيزه ها پيرامون فرج و شكم است و جايى كه نياز اين دو در آن برطرف مى شود بهشت است و كسى كه براى رسيدن به بهشت كار مى كند مانند مزدور بدى است كه خدمتگزار شكم و فرج خويش است و در رتبه ابلهان مى باشد و اينان با اعمال خود به بهشت مى رسند چه بيشتر اهل بهشت ابلهانند.
اما عبادت ارباب قلوب از حدود ذكر و فكر در عظمت خداوند تجاوز نمى كند و اين به سبب عشق آنها به جمال و جلال اوست و ديگر اعمال براى تاءكيد و تتميم اين عمل آنهاست ، چه مقام اينان برتر از آن است كه به حوريان و خوردنيهاى بهشت توجه كنند لذا اينها مقصد آنان نيست بلكه آنان مصداق اين آيه اند كه فرموده است : الذين يدعون ربهم بالغداة والعشى يريدون وجهه (269) ، و آنان او را مى خوانند و بس پاداشهاى مردم به اندازه نيات آنهاست ، از اين رو آنان با نظر به وجه كريم الهى متنعم مى شوند و آنهايى را كه به رخسار حورالعين توجه دارند به سخريه مى گريند، چنان كه آنها از ديدن رخسار حورلعين بهره مند مى باشند كسانى را كه از نگاه به صورتهاى ساخته شده از گل متنعم مى شوند ريشخند مى كنند اما ريشخند آنان بسيار قويتر است ، چه تفاوت ميان جمال حضرت ربويى و جمال حورالعين بسيار فزونتر و بزرگتر از تفاوت ميان جمال حورلعين و صورتهاى ساخته شده از گل است اين كه نفوس حيوانى شهوانى آميزش با خوبرويان را براى رفع نياز جنسى بزرگ مى شمارند و او نظر به وجه كريم الهى اعراض مى كنند شبيه آن است كه سوسك سياه ، ماده خود را بزرگ بداند و دلبستگى خويش را بدان مهم بشمارد و از نظر كردن به جمال زنان زيبا رومى گرداند بنابراين كورى بيشتر دلها از ديدن جمال حق تعالى شبيه كورى سوسك سياه از مشاهده جمال زنان است ، چه او به هيچ وجه نمى تواند آن را ادراك و بدان توجه كند و اگر او از خرد برخوردار مى بود و نزد وى از زنان ياد مى كردند خرد كسانى را كه بدانها توجه دارند سبك و ناچيز مى شمرد. ولا يزالون مختلفين الا من رحم ربك و لذلك خلقهم (270) . و كل حزب بما لديهم فرحون (271) .
كوتاه سخن آن كه درجه نيتها متفاوت است و كسى كه يكى از آنها بر دلش ‍ چيره شود بسا برايش ميسر نشود كه از آن عدول كند شناخت اين حقايق موجب بروز اعمالى است كه فقيهان ظاهر بين آنها را زشت مى شمارند، ليكن ما مى گوييم : هرگاه نيت امر مباحى به دل برسد در صورتى كه در امرى كه فضيلت دارد نيت به هم نمى رساند انجام دادن امر مباح برايش سزاوارتر است چه فضيلت بدان منتقل گرديده و آنچه فضيلت بوده مبدل به نقيصه شده است ، زيرا اعمال بسته به نيات است اين شبيه عفو است كه اگر به انسان ستمى رود عفو از انتقام افضل است ، ليكن بسا در دلش نيت انتقام به هم رسد نه نيت عفو، در اين صورت انتقام افضل از عفو است همچنين گاهى انسان نيت آشاميدن و خوردن و خوابيدن دارد تا استراحت كند و براى عبادت در آينده قوت يابد و در حال نيت نماز و روزه به دلش ‍ نمى رسد در اين صورت خوردن و خوابيدن براى او افضل است بلكه اگر بر اثر مداومت در عبادت ملالت پيدا كند و نشاط او فرونشيند و رغبتش كم شود و بداند اگر ساعتى را به سرگرمى و گفت و شنود بپردازد نشاط او تجديد مى شود سرگرمى و گفت و شنود از نماز برايش افضل است ابوالدرداد گفته است : من نفس خود را با سرگرميها آسايش مى دهم تا مرا در اداى حق كمك كند. على (عليه السلام ) فرموده است : (( دلها را آسايش ‍ دهيد چه هرگاه مجبور شوند كور مى گردند(272) )) اينها دقايقى است كه تنها عالمان محقق آنها را درك مى كنند نه قشريهاى آنها، چه پزشك حاذق گاهى بيمار گرمى مزاج را با گوشت كه طبيعت آن گرم است درمان مى كند و پزشك ناآگاه اين معالجه را ناروا مى شمارد در حالى كه مقصود پزشك آن است كه نخست نيروى بيمار را به او بازگرداند تا بتواند معالجه ضد گرمى را تحمل كن همچنين شطرنج باز ماهر گاهى بدون عوض رخ و اسب را ترك مى كند تا از اين طريق بر حريف غلبه يابد و ضعيف ناآگاه مكند است به اين كار او بخندد و از آن در شگفت آيد همچنين مرد جنگ آزموده ممكن است صلاح خود را در گريز از دشمن ببيند و به او پشت كند تا او را به تنگنا بكشاند سپس بر او هجوم برد و او را از پا در آورد.
سلوك در راه خدا نيز به همين گونه است و سرتاسر جنگ با شيطان و معالجه دل است كسى كه داراى بينش و توفيق است در اين ميدان بر لطايفى از حيله ها آگاه مى شود كه ضعيف ناموفق آنها را مستبعد مى شمارد، از اين رو مريد نبايد آنچه را از پير خود مى بيند در ضمير خويش انكار، و يا دانشجو استادش اعتراض كند بلكه بايد در حد بينش خود توقف كنند و در آنچه از احوال آنها نمى فهمند تسليم آنها باشند تا آن گاه كه درجه آنان را احراز كنند و اسرارشان بر آنها منكشف شود.
باب دوم : در اخلاص و فضيلت و حقيقت و درجات آن 
خداوند متعال در فضيلت اخلاص فرموده است : و ما امروا الا ليعبدو الله مخلصين له الدين (273) ؛ و نيز: الا لله الدين الخالص ‍ (274) ؛ و نيز: الاالذين تابوا و اصلحوا و اعتصوابالله و اخلصوا دينهم الله (275) ؛ و نيز: فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا (276) . اين آيه درباره كسى نازل شده كه براى خدا كار مى كند و دوست مى دارد كه او را بر آن بستانيد.
پيامبر خدا صلى الله عليه واله فرموده است : ((سه چيز است كه دل مرد مسلمان خيانت نمى كند: اخلاص عمل براى خداوند متعال و...))(277) . مصعب بن سعد از پدرش نقل مى كند كه گفته است : پدرم گمان كرد كه او را نسبت به كسانى از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه واله كه از او پست ترند فضيلتى است ، پيامبر صلى الله عليه واله فرمود: ((همانا خداوند اين امت را به سبب دعا و اخلاص و نماز ضعيفانشان نصرت داده است ))(278) . از پيامبر خدا صلى الله عليه واله روايت شده كه : ((خداوند فرموده است : اخلاص سرى از اسرار من است آن را در دل بنده اى كه او را دوست مى دارم به وديعه مى گذارم ))(279) . على بن ابى طالب (عليه السلام ) فرموده است : ((براى كمى عمل اندوه نخوريد براى قبول آن اندوهگين باشيد، چه پيامبر صلى الله عليه واله به معاذبن جبل فرمود: عمل را خالص كن اندك آن تو را بس است ))(280) ؛ و نيز فرموده است : ((هيچ بنده اى نيست كه عمل خود را چهل روز براى خدا خالص گرداند مگر آن كه چشمه هاى حكمت از دلش بر زبانش ظاهر مى شود))(281) ؛ و نيز فرموده است : ((نخستين افرادى كه در روز قيامت از آنها پرستش مى شود سه كس اند: مردى است كه خداوند به او دانشى عطا كرده است به وى مى فرمايد: در آنچه دانستى چه كردى ؟ مى گويد: پروردگارا! در ساعات شبانه روز به آن قيام كردم ، خداوند مى فرمايد: دروغ گفتى ، و فرشتگان هم مى گويند دروغ گفتى بلكه خواستى بگويند فلانى عالم است ، آگاه باش كه آن را گفته اند ديگر مردى است كه خداوند مالى به او داده است حق تعالى به او مى گويد: من به تو نعمت دادم تو چه كردى ؟ مى گويد: پروردگارا! من در ساعات شب و روز صدقه دادم ، خداوند مى فرمايد: دروغ گفتى ، و فرشتگان هم مى گويند: دروغ گفتى و خواستى گفته شود: فلانى جواد و بخشنده است ، آگاه باش كه آن را گفته اند ديگر مردى است كه در راه خدا كشته شده است خداوند به او مى گويد: چه كرده اى ؟ مى گويد: به جهاد امر كردى و من در راه تو پيكار كردم تا كشته شدم ، خداوند مى فرمايد: دروغ گفتى ، و فرشتگان نيز مى گويند: دروغ گفتى بلكه خواستى بگويند، فلانى شجاع است ، آگاه باش كه آن را گفته اند))(282) .
در اسرائيليات است كه عابدى روزگارى دراز خدا را عبادت مى كرد گروهى نزد او مى كنند عابد به خشم آمد و تبرش را بر دوش نهاد و عزم كرد درخت را قطع كند در اين حال شيطان به صورت پير مردى به ديدار او آمد و گفت : خدا تو را رحمت كند قصد كجا دارى ؟ پاسخ داد مى خواهم اين درخت را ببرم ، گفت : تو را آن چه كار؟ عبادت و اشتغال به اصلاح نفس خويش را رها كرده اى و خود را براى كار ديگرى آماده ساخته اى پاسخ داد: اين جزئى از عبادت من است شيطان گفت : من نمى گذارم تو آن را ببرى عابد با وى به نبرد پرداخت و شيطان را گرفت و بر زمين زد و بر روى سينه اش نشست شيطان به او گفت : مرا رها كن تا سخنى با تو بگويم عابد برخاست ، شيطان به او گفت : اى مرد! خداوند اين كار را از تو ساقط كرده و بر تو واجب نفرموده و تو آن درخت را نمى پرستى و از غير تو بر تو چيزى نيست ، خداوند را در روى زمين پيامبرانى است ، اگر بخواهد آنان را به سوى آن مردم مبعوث و به قطع آن درخت ماءمور مى كند عابد گفت : من ناگزيرم آن را قطع كنم و او را به نبرد فرا خواند، سرانجام عابد بر شيطان غلبه يافت و او را بر زمين افكند و بر سينه اش نشست شيطان درمانده شد و به او گفت : آيا به چيزى ميل دارى كه ميان من و تو فيصله دهد و براى تو بهتر و سودمندتر باشد؟ عابد گفت : آن چيست ؟ پاسخ داد: مرا رها كن تا به تو بگويم ، او را رها كرد شيطان به او گفت : تو مردى بينوايى و چيزى ندارى و سر بار مردم هستى و از دسترنج آنها اعاشه مى كنى ، شايد دوست مى دارى به برادرانت احسان احسان و با همسايگانت مواسات كنى ، شايد دوست مى دارى به برادرانت احسان و با همسايگانت مواسات كنى و سير باشى و از مردم بى نياز شوى ؟ پاسخ داد: آرى ، شيطان گفت : از اين كار بازگردد، من تعهد مى كنى ، شايد دوست مى دارى به برادرانت احسان و با همسايگانت مواسات كنى و سير باشى و از مردم بى نياز شوى ؟ پاسخ داد: آرى ، شيطان گفت : از اين كار بازگردد، من تعهد مى كنم هر شب دو دينار در بالاى سرت بگذارم كه چون بامداد شود آنها را برادرى و به مصرف خود و عايله ات برسانى و به برادرانت صدقه دهى . اين كار براى خودت و مسلمانان از بريدن آن درخت سودمندتر است ، چه در صورت قطع درخت ديگرى در جاى آن غرس مى كنند، و اين عمل تو زيانى به آنها نمى رساند و براى برادران مؤ منت نيز سودى ندارد عابد در آنچه وى گفت به تفكر پرداخت و سپس گفت : پيرمرد راست مى گويد چه من پيامبر نيستم تا بريدن اين درخت بر من واجب باشد، و خدا به من امر نكرده كه آن را قطع كنم تا در صورتت خوددارى گنهكار باشم ، و آنچه او گفت سودش بيشتر است ، لذا با او پيمان بست كه به وعده اش وفا كند و شيطان نيز سوگند ياد كرد.
عابد به عبادتگاه خود بازگشت و خوابيد چون بامداد شد دو دينار بر بالاى سر خود ديد آنها را برداشت ، روز ديگر نيز به همين گونه بود و در بامداد روز سوم و روزهاى پس از آن چيزى بر بالاى سر خود نيافت از اين رو خشمگين شد و تبر بر دوش نهاد و روانه شد شيطان به صورت همان پيرمرد او را ديدار كرد و به او گفت : به كجا مى روى ؟ پاسخ داد: مى روم كه درخت را قطع كنم ، به او گفت : به خدا سوگند دروغ مى گويى و تو به اين كار قادر نيستى و به آن راهى ندارى عابد مانند بار اول دست دراز كرد تا او را بگيرد، شيطان به او گفت : هيهات ! سپس او را گرفت و بر زمين زد و او مانند گنجشكى در زير پاهاى او بود پس از آن بر روى سينه اش نشست و گفت : از اين كار دست بازدارد و گرنه تو را مى كشم ، عابد نگاهى به او كرد و دانست كه توان مقابله با او را ندارد، به وى گفت : اى فلان بر من چيره شدى ، دست از من بدار و به من بگو چگونه نخست بر تو غلبه يافتم و اكنون تو بر من غالب شده اى ، پاسخ داد: تو در بار نخست براى خدا خشمگين شدى و نيت تو ثواب آخرت بود از اين رو خداوند مرا مسخر تو گردانيد، لكن در اين بار براى نفس خود و دنيا خشمناك شدى لذا تو را به زمين زدم .
اين داستان تاءييدى است بر قول حق تعالى كه : الا عبادك منهم المخلصين (283) ، زيرا بنده جز به اخلاص از شيطان رهايى نمى يابد. از اين رو معروف كرخى خودش را مى زد و مى گفت : اى نفس اخلاص ‍ داشته باش تا خلاصى يابى يعقوب مكفوف گفته است : مخلص كسى است كه حسنات خود را پنهان بدارد همان گونه كه سيئات خود را پوشيده مى دارد ابو سليمان گفته است : خوشا به حال كسى كه يك گام درست بردارد و بدان جز رضاى خدا نخواهد يكى از اولياء به برادرش نوشت : نيت خود را در اعمالت خالص گردان تا اندكى از عمل ، تو را كافى باشد ابو ايوب سختيانى گفته است : خالص گردانيدن نيت ها از همه عملها بر عاملان سخت تر است .
مى گويم : پس از اين غزالى درباره فضيلت اخلاص به نقل سخنانى پرداخته است كه ما از آنها صرف نظر مى كنيم در كافى از امام صادق عليه السلام روايت شده كه درباره آيه : ليبلو كم ايكم احسن عملا (284) فرموده است : مراد عمل بيشتر نيست بلكه عمل درست تر مراد است ، چه درستى ترس از خداست و نيت راست حسنه است سپس فرمود: ((باقى ماندن بر عمل تا خالص شوى سخت تر از عمل است ، و عمل خالص آن است كه نخواهى جز خدا كسى تو را بر آن بستايد))(285) از امام باقر (عليه السلام ) روايت است كه فرمود: ((هيچ بنده اى ايمان به خدا را در چهل روز خالص نمى كند جز اين كه خداوند او را به دنيا بى اعتنا، و به درد و درمان آن بينا و حكمت را در دل او پابرجا و زبانش را به آن گويا مى كند))(286)
بيان حقيقت اخلاص  
بدان هر چيزى ممكن است با غير خود بياميزد، و چون از غير خود صافى و از آن رها شود خالص گفته مى شود و فعل صافى و از هر شايبه خالى را اخلاص مى نامند خداوند فرمود است : ((من بين فرث و دم لبنا خالصا ساثغا للشاربين (287) و خالص بودن شير به اين است كه در آن شابيه اى از خون و سركين و از هر چيزى كه ممكن است با آن آميخته شود و وجود نداشته باشد ضد اخلاص شركت است و كسى كه مخلص نباشد مشرك است ، جز اين كه براى شرك درجاتى است ؛ و ضد اخلاص در توحيد شريك قرار دادن چيزى در الوهيت است .
شرك دو نوع است : خفى و جلى ، اخلاص نيز به همين گونه است اخلاص ‍ و ضد آن هر دو بر دل وارد مى شوند و دل جايگاه آنهاست ، و در قصدها و نيتها داخل مى شوند ما حقيقت نيت را ذكر كرده و گفته ايم كه نيت به اجابت انگيزه بازگشت دارد؛ لذا هرگاه انگيزه يكى و مجرد از غير خود باشد فعلى كه از صاحب آن انگيزه صادر مى شود نسبت به آنچه نيت كرده است اخلاص گفته مى شود فى المثل كسى كه صدقه مى دهد و غرض او صرف رياست مخلص است ، و چنانچه مقصودش محض تقرب به خداست نيز مخلص مى باشد، ليكن عادت بر اين جارى است كه واژه اخلاص را به قصدى كه براى تقرب به خداوند بوده و از هر شايبه اى مجرد باشد تخصيص مى دهند چنان كه واژه الحاد از كه به معناى ميل و گرايش است بر حسب عادت به گرايش از حق به غير حق اختصاص داده اند.
كسى كه انگيزه اش تنها ريا باشد خود را در معرض هلاكت قرار داده است و ما درباره او سخن نمى گوييم ، زيرا آنچه مربوط به او بوده در كتاب ريا از بخش مهلكات ذكر كرده ايم و كمترين چيزى كه در اخبار نسبت به وى وارد شده است كه : ((ريا كننده در روز قيامت به چهار نام ندا داده مى شود: اى رياكار، اى فريبكار، اى مشرك ، اى كافر))(288) .
اكنون درباره كسى سخن مى گوييم كه انگيزه اش قصد تقرب به خدا باشد، ليكن داعيه ديگرى با انگيزه او آميخته شده باشد كه آن يا رياست و يا چيزى از لذتهاى نفسانى غير از ريا. فى المثل با قصد تقرب روزه بگيرد تا از پرهيز حاصل از آن سود ببرد؛ يابنده اى را در راه خدا آزاد كند تا از هزينه و بد خلقى او رهايى يابد؛ يا به حج رود تا با گردش و مسافرت تندرستى يابد، يا از شرى كه در شهرش دامنگير او شده خلاصى پيدا كند؛ و يا از دشمنى كه در منزل او راه يافته بگريزد؛ يا از زن و فرزندش دلتنگ گرديده ؛ يا از كارى كه بدان مشغول است خسته شده و مى خواهد روزهاى چندى بياسايد؛ يا به جهاد مى رود تا جنگ را تمرين كند و طرز به كار بردن ابزار آن را بياموزد بتواند در لشكر كشيها شركت كند؛ يا نماز شب به جا آورد ليكن مقصودش ‍ مراقبت از خانه و زندگى و زن و فرزندش باشد؛ يا دانش بياموزد تا طلب مالى كه كفاف او باشد برايش آسان گردد؛ يا براى آن كه ميان خانوده اش ‍ عزت يابد؛ يا به قصد آن كه به سبب عزت علم املاك و اموال او از مطامع مصون ماند؛ يا براى آن كه با اشتغال به درس و وعظ از غم خاموشى رها شود و با لذت محاوره رفع اندون كند؛ يا خدمت عالمان را عهده دار شود تا حرمت او در نزد آنان و مردم زياد گردد؛ يا به منظور آن كه در دنيا رفيقى پيدا كند: يا قرآنى بنويسد تا بر اثر تمرين در نوشتن خط او نيكو شود؛ يا پياده به حج رود تا از پرداخت كرآيه آسوده شود؛ يا وضو گيرد تا پاكيزه و خنك گردد؛ يا غسل كند تا خوشبو گردد؛ يا حديث روايت كند تا به وثوق و عالى بودن سند معروف شود؛ يا در مسجد اعتكاف كند تا كرآيه آسوده شود؛ يا وضو گيرد تا از رفت و آمد براى پختن طعام آسوده گردد؛ يا براى آن كه خوردن او را از پرداختن به كارهايش باز ندارد يا به سائل صدقه دهد تا ابرام او را در سؤ ال قطع كند؛ يا بيمارى را عيادت كند تا اگر بيمار شد به عيادت او آيند؛ يا جنازه اى را تشييع كند براى آن كه جنازه هاى خانوده اش را تشييع كنند؛ يا از اين قبيل كارها انجام دهد تا به نيكوكارى معروف و به نيكى ياد شود و مردم به ديده صلاح و وقار به او بنگرند بنابراين هرگاه انگيزه او براى عمل تقرب به خدا باشد ليكن يكى از اين خطورات ضميمه آن شده به طورى كه عمل را برايش سبكتر ساخته بى ترديد عمل او از حد اخلاق بيرون رفته و خالص براى رضاى خدا نبوده و شرك بدان راه يافته است خداوند فرموده است : ((من بى نيازترين شريكان از شركت هستم .))
خلاصه آن كه هر از لذت دنيا كه مايه آسايش نفس باشد و دل بدان رغبت كند چنانچه كم يا زياد آن به عمل راه يابد صفاى آن را مكدر و خلوص آن را زايل مى كند.
انسان با لذتهاى نفسانى گره خورده و در شهوتهاى خود فرو رفته و كم است كه فعلى از افعال و عبادتى از عبادات او خالى از اين قبيل لذتها و اغراض ‍ زودگذر دنيوى باشد از اين رو گفته اند: كسى كه در دوران عمر خويش يك گام از روى اخلاص براى رضاى خدا بر دارد رستگار شده است ؛ و اين به سبب ارزشمندى و كميابى اخلاص و دشوارى پاكيزه كردن دل از اين شائبه ها و اغراض آن است كه انگيزه آن تنها طلب تقرب به خدا باشد و اگر همين لذتهاى نفسانى به تنهايى انگيزه آن تنها طلب تقرب به خدا باشد و اگر همين لذتهاى نفسانى به تنهايى انگيزه عمل باشند روشن است كه كار دارنده آن چقدر دشوار خواهد بود ليكن منظور ما در اين جا كسى است كه قصد اصلى او تقرب به خدا باشد و امورى كه ذكر شد به قصد او منضم گردد در اين صورت چنان كه در بحث نيت ذكر شد الحاق اين امور به قصد او يا در رتبه موافقت و يا بر سبيل مشاركت و يا به طريق معاونت خواهد بود.
كوتاه سخن آن انگيزه نفسانى يا مانند انگيزه دينى است يا قويتر و يا ضعيفتر از آن است و هر كدام آنها حكمى جداگانه دارد كه ما بزودى آن را ذكر خواهيم كرد، اخلاص ، خالص گردانيدن عمل از همه آن شابيه هاست چه كم و چه زياد به طورى كه قصد تقرب در آن خالص شود و انگيزه اى براى عمل جز آن وجود نداشته باشد؛ و اين امر تنها در مورد كسى قابل تصور است كه دوستدار خدا و شيداى او بوده و تمام انديشه اش در امور آخرت مستغرق باشد به طورى كه در دل او جايى براى دوستى دنيا باقى نمانده باشد چنين كسى حتى خوردن و آشاميدن را نيز دوست نمى دارد بلكه رغبت او به آنها مانند رغبت او به قضاى حاجت است چه آن ضرورتى جبلى است او طعام را به سبب آن كه طعام است دوست نمى دارد بلكه از آن جهت كه براى عبادت خدا به او نيرو مى دهد از آن استفاده و آرزو مى كند كه كاش شر گرسنگى از او كفايت مى شد تا نيازى به خوردن نداشته باشد، لذا در دل او لذتى نسبت به آنچه بر مقدار ضرورى است باقى نمى ماند، و تنها مقدار ضرورى مطلوب اوست چه آن ضرورى دين اوست و وى جز در فكر دين خود نيست اين شخص اگر بخورد يا بياشامد يا قضاى حاجت كند، در همه حركات و سكنات خود عملش خالص و نيتش درست است اگر او مثلا بخوابد كه آسايش يابد تا بر عبادت توانايى پيدا كند خوابش عبادت و در اين حال داراى مرتبه مخلصان است اما كسى كه چنين نيست باب اخلاص در عمل بر روى او مسدود است به استثناى افراد كم و نادرى چنان كه اگر كسى محبت خداوند و دوستى آخرت بر او غلبه يافته باشد حركات معتاد او صفات فكر و انديشه اش را كسب مى كند و اخلاص ‍ مى شود همچنين كسى كه محبت دنيا و برترى جويى و رياست طلبى بر او چيره شده و به طور خلاصه محبت غير خدا بر او استيلا يافته است همه حركات معمولى او اين صفات را به خود مى گيرد و عبادات او اعم از روزه و نماز و غيره آنها جز به ندرت از اين آفات مصون نمى ماند.
بنابر اين داروى اخلاص شكستن لذتهاى نفس و بريدن طمع از دنيا و تجرد براى آخرت است به طورى كه اين امور بر دل غلبه يابد و تنها در همين موقع است كه اخلاص ميسر مى شود چه بسيار است اعمالى كه انسان در تحقق آنها رنج مى برد و گمان مى كند آنها را خالصانه براى خداوند انجام مى دهد در حالى كه در آنها فريب خورده است زيرا جهات آفات آن اعمال را نمى داند چنان كه از يكى از پيشينيان نقل شده است كه گفته است : نماز سى سال را كه در مسجد و در صف دوم نماز گزاردم ، و چون از اين كه مردم مرا در صف دوم مى ديدند احساس شرم كردم دانستم كه نگاه مردم به من بوده است اين نكته اى دقيق و دشوار است و كم است اعمالى كه از امثال اين آفات مصون بماند و نيزاند كند كسانى كه بدين نكات توجه كنند بى ترديد آنهايى كه از اين مسايل غافلند در روز بازپسين همه حسنات خود را سيئات خواهند ديد، و در قول حق تعالى همينها مرادند كه فرموده است : ((و بدالهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون (289) : و نيز: و بدالهم سيئات ما عملوا (290) ؛ و نيز: قال هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا (291) عالمان بيشتر از همه مردم به طور شديد در معرض اين فتنه اند، چه انگيزه اكثر آنها بر نشر دانش لذت استيلا و خوشحالى به داشتن مريد و شادمانى از حمد و ستايش مردم است شيطان نيز اين مقاصد را بر آنها مشتله مى كند، و مى گويد: مقصود شما انتشار دين خدا و دفاع از آيين پيامبر اوست . مى بينى واعظ از اين كه مردم را نصحيت و براى حكام موعظه مى كند بر خدا منت مى گذارد، و از اين كه گفتار او مقبول مردم قرار مى گيرد و به او رو مى آورند خوشحالى مى كند و مدعى مى شود كه شادى او به سبب توفيقى است كه در نصرت دين يافته است و اگر يكى از همكارانش كه واعظش از او نيكوتر باشد پيدا شود و مردم از وى برگردند و به او رو آورند غمگين مى شود، در حالى كه اگر انگيزه او دين باشد بايد خدا را شكر كند كه اين مهم را از عهده او برداشته و به عهده ديگرى گذاشته است با اين حال شيطان او را رها نمى كند و به او مى گويد: اندوه تو براى قطع ثواب است نه از جهت آن كه مردم از تو روى گردانيده اند چه اگر از گفتارت پند گرفته اند تو به ثواب رسيده اى و اندوه تو بر فوت ثواب نيز پسنديده است اما اين بيچاره نمى داند كه اگر حق را فرمانبردار باشد و كار را بر برتر از خود واگذارد ثواب او در آخرت بيشتر از آن است كه در آن است كه در آن كار يگانه و منفرد باشد برخى از عالمان فريب شيطان را مى خورند و وانمود مى كنند كه اگر كسى پيدا شود كه در اين كار سزوارتر باشد شاد مى شوند و او را بر خود ترجيح خواهند داد ليكن خبر دادن از نفس پيش از تجربه و آزمايش صرف نادانى و غرور است ، چه نفس در دادن اين گونه وعده ها پيش از رسيدن موعد بسيار فرمانپذير است ؛ سپس هنگامى كه موعد فرا مى رسد حالت او دگرگون مى شود و به وعده وفا نمى كنند به اين نكته كسى واقف است كه حليه هاى شيطان و مكرهاى نفس را شناخته و مدتى طولانى را در آزمايش نفس گذرانده باشد.
از اين رو شناخت حقيقت اخلاص و عمل به آن درياى ژرفى است كه همه مردم جز قليلى نادر و يگانه در آن غرق مى شوند و آنها همان كسانى هستند كه خداوند آنان را مستثنا كرده و فرموده است : الا عبادك منهم المخلصين (292) بنابراين بنده بايد اين امور را دقيقا ملاحظه و مراقبت كند و گرنه نادانسته به پيروان شيطان مى پيوندد.
مى گويم : پس از اين غزالى گفته هاى مشايخ را درباره اخلاص ذكر و از يكى از آنان نقل كرده است كه اخلاص در عمل آن است كه دارنده اش پاداشى در دو جهان براى آن نخواهد سپس مى گويد: اين سخن اشاره است به آن كه لذتهاى نفس هم در حال و هم در آينده آفت است ، و آن كه براى تنعم نفس ‍ به لذتهاى بهشت خدا را عبادت مى كند بيمار است چه حق آن است كه براى عمل جز رضاى خداوند خواسته نشود و اين اشاره به اخلاص ‍ صديقان و مطلق اخلاص است اما كسى كه به اميد بهشت و يا از بيم آتش ‍ عمل مى كند او نسبت به لذتهاى عاجل مخلص است چه وى در طلب لذت فرج و شكم است و آنچه مطلوب بحق ارباب قلوب مى باشد وجه كريم خداوند متعال است و بس آن كه گفته است : آدمى جز براى لذتى يا بهره اى به جنبش در نمى آيد و بيزارى از لذتها صفت خداوند است براستى گوينده اين سخن كافر است ليكن مردا قوم بيزارى از چيزهايى است كه مردم آنها را لذت مى نامند و عبارت از شهوتهايى است كه در بهشت توصيف شده اند اما صرف تلذذ به معرفت الهى و راز و نياز گفتن با او و نظر كردن به وجه كريمش لذتهايى است كه بهره اين گروه است و مردم آنها را لذت نمى شمارند بلكه از آن تعجب مى كنند و اينان چنانند كه لذت طاعت و مناجات و ملازمت شهوت حضرت حق را در نهان و اشكار از آنها بگيرند و در برابر همه نعمتهاى بهشت را به آنها بدهند آنان اين نعمتها را بسيار حقير مى شمارند و بدانها توجه نخواهند كرد پس حركت آنان براى لذتى و طاعت اينان براى لذتى ديگر است ، و لذت اينان معبود آنهاست و بس نه چيز ديگر سپس گفته است سخنها در اين باره بسيار است و پس از كشف حقيقت نقل زياد اقوال سودى ندارد براستى سخن وافى و بيان كافى همان است كه سرور گذشتگان و آيندگان صلى الله و عليه واله در پاسخ پرسش از اخلاص فرموده است : ((آن اين است كه بگويى پروردگار من الله است سپس چنان كه به تو دستور داده شده استقامت ورزى ))(293) ؛ يعنى هواى نفس خود را نپرستى و جز پروردگارت را عبادت نكنى و همان گونه كه به تو امر كرده در عبادت او پايدارى ورزى ، و اين اشاره به آن است كه از هر چه غير خداست قطع نظر كنى ، و براستى اخلاص همين است .

 

next page

fehrest page

back page