دفتر اول آداب زندگى اسلامى
(ترجمه فارسى مكارم الاخلاق)

حسن بن فضل بن حسن طبرسى
مترجم : عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۳ -


فصل سوم : در توصيف اخلاق حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم)
در كتاب ((مواليد صادقين (عليهم السلام) آمده است : پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) همه نوع غذا را كه خداوند حلال كرده بود، با اهل و عيال و خدمتگزاران ميل مى فرمود و هر كس از مسلمين كه او را دعوت مى كرد، مى پذيرفت و بر روى زمين مى نشست و از آنچه آنها مى خوردند، ميل مى نمود مگر آنكه مهمانى مى رسيد كه با مهمان غذا مى خورد. محبوب ترين طعام براى او، آن بود كه با مهمان و ديگر مردم ، تناول مى كرد. روزى در محضر اصحابش گفت : بار خدايا! ما را از فضل و رحمت تو كه جز تو كسى مالك آن نيست مسئلت مى كنيم . در اين حال گوسفندى بريان به رسم هديه براى آن حضرت آوردند، فرمود: بگيريد كه اين از فضل الهى است و ما اينك انتظار رحمتش را مى كشيم . و چون سفره برايش پهن مى شد مى فرمود: بسم الله اللهم اجعلها نعمة مشكورة نصل بها نعمة الجنة ، (بار خدايا! اين را نعمتى سپاس شده قرار بده كه به وسيله آن به نعمت بهشت دست يابيم ). و بسيار بود كه وقتى براى خوردن مى نشست از جلوى خود تناول مى كرد، پاها و زانوها را جمع مى نمود، چنان كه نمازگزار روى دو زانو مى نشيند، يا يك پا را روى پاى ديگر تكيه مى داد (متورك ) و مى فرمود: من بنده ام ، مانند بندگان غذا مى خورم و همچون بندگان مى نشينم .
از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از آنگاه كه خداوند او را به پيغمبرى بر انگيخت تا وقتى كه خداوند او را قبض روح نمود هرگز به هنگام غذا خوردن جهت فروتنى پيشگاه الهى تكيه نكرد و چون دست مبارك به طعام دراز مى كرد مى فرمود: بسم الله ، اللهم بارك لنا فيما رزقتنا و عليك خلفه . (به نام خداوند، خدايا آنچه از روزى به ما داده اى مبارك گردان و پشت سر آن به ما برسان !). در مجموعه پدرم از حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش روايت شده است كه : پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به هنگام افطار كردن مى فرمود: اللهم لك صمنا، و على رزقك افطرنا، فتقبله منا، (يعنى : خداوندا! براى تو روزه گرفتيم و با روزى تو افطار مى كنيم و روزه را از ما بپذير) و مى فرمود: تشنگى رفت ، رگها شست و شو و پاكيزه شد و پاداش بجاى ماند.
و حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى نزد جمعى غذا ميل مى كرد دعا مى فرمود: در محضر شما روزه داران ، افطار كنند و طعام شما را نيكان ، ميل كنند. و مى فرمود: دعاى روزه دار به هنگام افطار كردن پذيرفته مى شود.
و در روايت آمده است كه : پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با خرما افطار مى فرمود و اگر قند مى يافت با آن افطار مى نمود.
از حضرت صادق (عليه السلام): پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نوعا با شيرينى افطار مى فرمود و اگر شيرينى نمى يافت با آب ولرم افطار مى كرد و مى فرمود كه كبد و معده را شست و شو مى دهد و تميز مى نمايد و دهان را خوشبو مى سازد، و سياهى دندان ها را مى برد و قرينه چشم را محكم و چشم را تيزبين مى نمايد و گناهان را كاملا مى شويد و رگها را به هيجان آورد و همچنين صفرا را آرام مى سازد و بلغم را بر طرف مى كند و حرارت معده را فرو مى نشاند و درد سر را از بين مى برد.
و نيز پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) غذا را به گرمى نمى خورد مگر آن كه سرد شود. (تبريد مى نمود) و مى فرمود: خداوند به ما آتش نخوراند، غذاى گرم بى بركت است سرد كنيد. (غذاى سرد ميل كنيد)(10)
و چون غذا مى خورد با بسم الله شروع مى نمود و از جلوى خود مى خورد و هرگز از جلوى ديگرى غذا نمى خورد، قبل از ديگران به غذا شروع مى كرد و بعد از ديگران از آن دست مى كشيد، و با سه انگشت ابهام و وسطى و شست ، ميل مى كرد، و گاه انگشت چهارم را نيز به كمك مى گرفت و با دو انگشت غذا نمى خورد و مى فرمود: با دو انگشت خوردن روش ‍ شيطانى است . يكى از اصحاب روزى پالوده برايش آورد، حضرت از آن ميل كرد و از آورنده آن پرسيد: اين پالوده از چيست اى ابا عبد الله ؟ گفت : پدر و مادرم فدايت روغن و عسل را در يك ديگ سنگى مى ريزيم و بر آتش ‍ مى نهيم تا بجوشد، آنگاه مغز گندم را مى گيريم و بر آن روغن و عسل مى ريزيم و به هم مى زنيم تا سرخ شود و اين فالوده بدست مى آيد. پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين غذاى بسيار خوبى است .
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) جو را سبوس نگرفته مى خورد، چه به صورت نان و چه در طعام .
از كتاب روضة الواعظين منقول است ، عيص بن قاسم گويد: به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشتم حديثى از پدر شما نقل مى كنند كه فرموده است : پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هرگز از نان گندم سير نخورد. آيا اين مطلب صحت دارد؟ گفت : آرى ، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم سير نشد. عايشه گويد: پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از نان جو دو روز سير نشد تا از دنيا رفت .
و روايت است كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هرگز بر سفره غذا نخورد تا وفات يافت و نان نرم (بدون سبوس ) نيز تناول نكرد تا از دنيا رفت .
عايشه گويد: دنيا در زمان پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بر ما سخت بود، چون حضرت وفات يافت ، لذايذ و نعمت ها به سوى ما به شدت سرازير شد.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است : غذاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) تا وقت وفات (نان ) جو بود.
از انس : پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)، دعوت بندگان را مى پذيرفت ، مردم را بر پشت سر خود مى نشاند، بر روى زمين غذا مى خورد، خيار را با خرما و با نمك ، ميل مى كرد، ميوه تازه تناول مى نمود، محبوب ترين ميوه ها براى او خربزه و انگور بود، خربزه را با نان و گاه با شكر مى خورد، و گاه هم با رطب . در غذا خوردن از هر دو، دست كمك مى گرفت . روزى رطب مى خوردند و با دست راست به دهان مى نهادند و با دست چپ هسته هايش را از دهان مى گرفتند، گوسفندى از نزديك حضرت گذشت . پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هسته ها را جلوى دهان حيوان گرفت تا شروع به خوردن نمود، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خود تا آخر خرما ميل مى كرد و مرتب هسته ها را به گوسفند مى داد.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)، وقتى روزه مى گرفت گاه با رطب افطار مى كرد و گاهى با انگور. گاه دانه دانه و گاه خوشه اى را يك جا ميل مى فرمود، چنان كه آب انگور بر محاسن مباركش ، چون دانه لؤ لؤ ديده مى شد. گاهى نيز مخلوطى از خرما، روغن در سويق كه به آن ((حيس ))(11) گويند ميل مى نمود، و گاهى (تمر) مى خورد و بر روى آن آب مى نوشيد و تمر و آب بيشتر غذاى حضرت را تشكيل مى داد. و تمر را با شير هم مى خورد و آن دو را بهترين غذا مى ناميد و آش جو (عصيده ) با روغن پيه و دنبه ميل مى كرد، و بيشتر هريسه (12) مى خورد نوعا در سحرى ميل مى كرد، و جبرئيل اين غذا را از بهشت برايش آورده بود پس آن را در سحر مى خورد، در خانه همان غذاهايى را مى خورد كه معمولا مردم مى خوردند. گوشت پخته و بريان را با نان ، ميل مى كرد. قورمه را به تنهايى يا با نان مى خورد. محبوب ترين غذا نزد او گوشت بود و مى فرمود: بر شنوايى و بينايى مى افزايد. و مى فرمود: گوشت آقاى غذاها در دنيا و آخرت است و اگر از خدا بخواهم كه هر روز به من گوشت عنايت كند البته خواهد كرد. تريد را با گوشت و كدو مى خورد و مى فرمود: كدو درخت برادرم يونس است .
از آش خوشش مى آمد، گوشت مرغ ميل مى كرد و گوشت شكار و مرغ صيد شده را مى خورد، ولى خود صيد نمى كرد و صيد را نمى فروخت . دوست داشت برايش صيد كنند و پخته يا خام برايش هديه برند. در خوردن گوشت سر را به آن خم نمى كرد بلكه گوشت را به طرف دهان مى برد و با دندان از آن برمى داشت . نان و روغن تناول مى نمود، از گوسفند كتف و دست آن را دوست مى داشت . سركه را نيز دوست داشت . از سبزى ها: كاسنى ، ريحان كوهى (پونه ) و كرنب دوست داشت .
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هرگز سير و پياز و عسل با موم نمى خورد.
نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هرگز از طعامى بدگويى نمى كرد، اگر طعامى را دوست داشت مى خورد وگرنه ميل نمى كرد و اگر خود از غذايى نمى خورد، ديگرى را از آن منع نمى كرد و آن غذا را از نظر آنها نمى انداخت . ظرف غذا را با انگشتان تميز مى نمود، و مى ليسيد و مى فرمود: ته مانده غذا پر بركت ترين قسمت طعام مى باشد، و چون از خوردن غذا فارغ مى گشت سه انگشتى را كه با آنها غذا خورده بود مى ليسيد (مى فرمود: معلوم نيست در كدام انگشت بركت است ؟).
و اگر چيزى در ته ظرف مانده بود با انگشت پاك مى كرد و مى ليسيد تا ظرف تميز مى شد و دستش را با حوله خشك و پاك نمى كرد.
و پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) يخ (برد) ميل مى كرد و اصحاب را مى فرمود برايش فراهم آرند و مى فرمود: كه بيمارى دندان ها (پيوره ) را از بين مى برد، و پس از غذا دست ها را مى شست تا كاملا تميز مى گشت و كمترين بويى از غذا در آن باقى نمى ماند.
و چون نان و مخصوصا گوشت مى خورد دستانش را به خوبى مى شست ، و بعد بقيه آب دست را به صورتش مى ماليد، و در حد امكان ، تنها غذا نمى خورد و مى فرمود: آيا بدترين شما را معرفى كنم ؟ عرض مى كردند: بفرماييد يا رسول الله !
مى فرمود: كسى كه تنها غذا بخورد و بنده خود را بزند و مهمان را پذيرايى نكند.
فصل چهارم : در توصيف اخلاق حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) در آشاميدن آب
هنگام آشاميدن بسم الله مى گفت و يكى ، دو جرعه مى نوشيد و صبر مى كرد و خداوند را حمد مى كرد و دوباره با بسم الله شروع مى نمود. آب را مى مكيد و نمى بلعيد و مى فرمود: درد، بعد از بلعيدن آب است ، و در حين آشاميدن نفس نمى كشيد و اگر مى خواست نفس بكشد ظرف آب را از دهان دور نگه مى داشت ، و گاه هم به يك نفس آب مى آشاميد و در ظرف هاى بلورينى كه از شام مى آمد مى نوشيد و در كاسه چوبى يا پوستى و هم با كف هاى خود آب مى نوشيد و مى فرمود: ظرفى پاكيزه تر از دست نيست ، از دهانه مشك نيز مى نوشيد و سر مشك را به بيرون بر مى گردانيد، مى فرمود: موجب بدبويى آب مى شود. ايستاده آب مى آشاميد، گاه سواره و گاه برمى خاست و از مشك يا سبو يا آفتابه يا هر ظرفى كه دست دوم بود و يا با كف دست آب مى خورد، و يا با ظرفى كه شير با آن مى نوشيدند و سويق مى خوردند. محبوب ترين آشاميدنى ها برايش آشاميدنى آب شيرين بود. در روايتى بهترين نوشيدنى را بعد از عسل آب مى دانست . نان را تريد مى كرد، ميل مى نمود و مى فرمود: عالى ترين نوشيدنى ها در دنيا و آخرت ، آب است .
انس گويد: پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شربتى براى افطار داشت و شربتى براى سحر كه گاه هر دو يكى بود، و اين شربت گاه شير بود و گاه نان حل شده در آب . پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شبى دير آمد من به گمان اينكه مهمان است غذايش را خوردم ، حضرت ساعتى بعد آمد از يكى از همراهانش پرسيدم پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) افطار كرده است ؟ گفت : نه ، آن شب چنان بر من گذشت كه جز خدا كسى نمى داند از ترس اين كه مبادا پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) غذايش را طلب كند و نيابد، ولى حضرت گرسنه خوابيد فردا را روزه گرفت و از غذاى خودش ‍ پرسشى نكرد، و تاكنون هم در اين باره چيزى نگفته است ، برايش ظرف شيرى آوردند كه ابن عباس در طرف راست و خالد در طرف چپش بودند حضرت نوشيد و به ابن عباس گفت باقى مانده آن مال توست اجازه مى دهى به خالد بدهم به احترام مسن تر بودن ؟
ابن عباس گفت : نه به خدا باقيمانده پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را به هيچ كس نمى بخشم ، بعد خود كاسه را گرفت و نوشيد.
ابن خولى كاسه اى از شير و عسل برايش آورد حضرت از نوشيدن خوددارى كرد و فرمود: دو شربت در يك جا و دو ظرف در يك ظرف ؟ بعد فرمود: من بر كسى حرام نمى كنم و مكروه مى دارم در اينجا فخر كنم و فرداى قيامت به زياده روى دنيا حساب پس دهم و تواضع را دوست مى دارم كه هر كه براى خدا تواضع كند خدا او را رفعت مى بخشد.
فصل پنجم : در توصيف اخلاق حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) در عطر و روغن مالى و جامه پوشيدن و غير اينها
در شستن سر
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى مى خواست سر و ريش خود را بشويد با سدر مى شست .
در روغن مالى حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم)
روغن مالى را دوست مى داشت و از ژوليدگى مو، بدش مى آمد و مى فرمود: روغن درد را مى برد، و انواع روغن ها را بر بدن مى ماليد، و ابتدا به سر و ريش خود مى نمود، و مى فرمود: سر بايد مقدم بر ريش باشد، و روغن بنفشه به كار مى برد و مى فرمود: بنفشه بهترين روغن ها است ، و نيز به هنگام روغن مالى ، ابروها را مقدم مى داشت و به شارب نيز مى ماليد و بعد به بينى مى كرد و استشمام مى نمود و سپس سر را روغن مى زد، و براى رفع درد سر ابروها را روغن مى زد، و شارب ها را با روغنى غير از روغنى كه براى محاسن مصرف مى كرد، روغن به كار مى برد.
شانه كردن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم)
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) سرش را با نوعى شانه كه ((مدرى )) گويند، شانه مى زد يا زنانش موى ايشان را شانه مى زدند. زنانش مواظب بودند كه چه موقع موى و محاسن خود را شانه مى زند تا موهايى كه با شانه از حضرت مى ريخت برگيرند. مى گويند موهايى كه از آن حضرت امروزه به دست مردم است از همان ها است . موهايى كه از سر تراشيدن پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در عمره و حج فرو مى ريخت ، جبرئيل نازل مى شد و آنها را به آسمان بالا مى برد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گاه در يك روز دو بار ريش خود را شانه مى زد و هميشه شانه را پس از شانه زدن ، زير سر مى گذاشت و مى فرمود: شانه زدن وبا را از بين مى برد.
ريش ها را از زير، چهل بار و از طرف بالا هفت بار شانه مى زد و مى فرمود: اين كار حافظه را زياد مى كند و بلغم را از بين مى برد.
و در روايتى نقل شده است كه فرمود: هر كس شانه را هفت بار بر سر و ريش ‍ و سينه اش بكشد هيچ دردى به او نزديك نخواهد شد.
در عطر و بوى خوش پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با مشك خود را خوشبو مى فرمود، چندان كه مشك بر فوق سر حضرت ، برق مى زد و به چيزهاى بى رنگ كه مناسب مردان است مثل مشك و عنبر خود را معطر مى فرمود و نيز با عطر خود را خوشبو مى كرد و همسرانش او را به آن خوشبو مى كردند و خود را با عود قمارى (نوعى از عود) خوشبو مى نمود و در شب تاريك پيش از آن كه ديده شود از بوى خوشش شناخته مى شد، چنانكه رهگذر مى گفت ، اين عطر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است .
از حضرت صادق (عليه السلام) ، روايت شده است : پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى بوى خوش بيش از غذا خرج مى كرد.
حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد: سه خصلت در پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بود كه در هيچ كس ديگر نبود، سايه نداشت ، و از هيچ راهى نمى گذشت مگر آن كه هر كس بعد از دو سه روز كه از آنجا رد مى شد از بوى خوشى كه از وى باقى مانده بود مى فهميد كه حضرتش از آنجا رد شده است ، و بر هيچ سنگ و درختى عبور نمى كرد مگر آن كه براى او خم مى شدند، و هيچ بوى خوشى برايش نمى آوردند مگر آن كه به خود مى ماليد، و مى فرمود: اين بويش مطبوع و خوب و حمل نمودنش آسان است و اگر هم آن عطر را بكار نمى برد انگشتانش را در آن مى نهاد و بعد مى مكيد، و مى فرمود: خداوند لذت مرا در زنان و بوى خوش ، و روشنى چشم مرا در نماز و روزه قرار داده است .
در سرمه كشيدن پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
حضرت در چشم راست سه ميل و در چشم چپ و ميل سرمه مى كشيد، مى فرمود: هر كس بخواهد مى تواند سه ميل هميشه سرمه بكشد، و هر كس ‍ كمتر يا بيشتر از اين انجام دهد مانعى ندارد، و چه بسا كه در حال روزه ، سرمه مى كشيد، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) سرمه دانى داشت كه در شب از آن سرمه مى كشيد و سرمه او سنگ سرمه بود.
در نگاه حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) بر آينه
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در آينه نگاه مى كرد و موهاى سرش را در آينه منظم مى نمود و شانه مى زد و گاه در آب نگاه مى نمود و موهايش را مرتب مى فرمود، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى اصحاب خود نيز خود را آراسته مى كرد، تا چه رسد به اهل خود، و اين مطلب را به عايشه گوش زد كرد، وقتى عايشه ديد حضرت در ظرف آبى كه در منزل بود نگاه مى كند و موى خود را منظم مى نمايد تا به نزد اصحاب بيرون رود، گفت : پدر و مادرم فدايت در آب نگاه مى كنى و زلفت را منظم مى سازى در حالى كه تو يك پيامبرى و بهترين خلق خدايى ؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند دوست دارد كه بنده چون به سوى برادران خود، بيرون مى رود خود را براى آنها منظم كند و خود را بيارايد و زيبا سازد.
در روغن ماليدن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به بدن خود روغن مى ماليد و يك نفر بدن او را روغن مى ماليد تا به قسمتى مى رسيد كه زير شلوار بود و آن قسمت را خود حضرت ، انجام مى داد، حضرت در سفرها شيشه روغن و سرمه دان و قيچى و مسواك و شانه را از خود دور نمى كرد، و در روايت ديگر: نخ و سوزن و گرزن و چرم را نيز با خود بر مى داشت و لباس خود را مى دوخت و نعلين خود را وصله مى زد و وقت مسواك كردن ، دندان ها را از عرض مسواك مى كرد (يعنى از بالا به پايين ).
در لباس آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم)
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) لباس بلند (شمله ) مى پوشيد كه كار شلوار را مى كرد و پارچه راه راه به تن مى كرد و از آن شلوار تهيه مى نمود و اين پارچه به تن خيلى زيبا بود، به واسطه آن كه سياهى آن با سفيدى ساق و پشت پاى حضرت كاملا تناسب داشت .
و گفته اند كه وقتى از دنيا رفت از اين پارچه در قبيله بنى عبد الاءشهل برايش ‍ مى بافتند؛ و گاه با همان لباس بلند (شمله ) با مردم نماز مى خواند.
و انس گويد: بسيار حضرت را ديدم كه در شمله با ما نماز مى خواند، در حالى كه دو طرفش را بين دو كتفش بسته و گره زده بود.
عمامه و عرقچين پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرقچين را زير عمامه بر سر مى گذاشت ، و گاه عرقچين بى عمامه يا عمامه بى عرقچين بر سر مى نهاد، و گاه كلاه بلند يمنى و عرقچين مصرى بر سر مى نهاد، و در جنگ ها، كلاه هاى گوشه دار بر سر مى نهاد، و گاه موقع نماز، كلاهش را بر مى داشت و جلوى سجاده مى گذارد، و عمامه خز سياه در سفر و غير سفر به سر مى نهاد، و گاه عمامه نداشت و دستمالى به سر مى بست ، و اين كار را بسيار انجام مى داد، پيغمبر عمامه اى داشت به نام سحاب و على (عليه السلام) آن را به سر مى نهاد و بسيارى از اوقات با اين عمامه بيرون مى آمد.
عايشه گويد: پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ، حبه و عمامه اى پشمين پوشيد و به منبر رفت و خطبه خواند، و كسى را نديدم كه در اين لباس بهتر از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) باشد.
چگونگى پوشش او
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) : وقتى لباس نو مى پوشيد مى فرمود: (سپاس خداوندى كه به من لباسى داد كه عورت خود را بپوشم و خود را در بين مردم به آن بيارايم ). وقت در آوردن لباس اول طرف چپ را بيرون مى آورد. از كارهاى حضرت وقت پوشيدن لباس نو اين بود كه خدا را حمد مى نمود و بعد فقيرى را مى خواست و لباس كهنه را به او مى داد و مى فرمود: هيچ مسلمانى ، مسلمان ديگر را از لباس خود نپوشاند جز آن كه در اين دنيا و بعد از مرگ در پناه و نگهدارى و خير و امان خداوند عزوجل مى باشد. چون لباس مى پوشيد و برمى خاست پيش از بيرون رفتن مى فرمود: (خداوندا! به كمك تو مى پوشم ، و فقط به تو توجه مى كنم ، و به تو پناه مى برم و بر تو توكل مى نمايم ، خداوندا! تو معتمد و تكيه گاه و اميد من مى باشى ، خداوندا! مهمات و غير مهمات مرا كفايت كن ، و آنچه را كه من بدان توجه ندارم و آنچه را كه تو بهتر از من توجه دارى و مى دانى كفايت كن ، كه هر كه در جوار تو باشد عزيز خواهد بود، و ثنا و مدح تو بزرگ است ، و جز تو خدايى نمى باشد، خداوندا! تو بر تقوايم بيفزا و گناهم را ببخش ، و به هر كار كه رو مى آورم تو مرا به نيكى و خير با آن روبرو كن ). و سپس پى كار خود مى رفت ، و براى جمعه دو جامه مخصوص داشت . و حوله و پارچه اى داشت كه پس از وضو صورت خود را خشك مى كرد و گاه حوله نداشت و بر كنار عبا و ردايى كه بر دوش داشت صورت را خشك مى نمود.
انگشتر آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم)
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) انگشترى از نقره به دست مى كرد كه نگين آن مال حبشه بود و نگين را به آخرين بند انگشت متصل به كف دست قرار مى داد و انگشترى از آهن نقره نشان بدست داشت كه معاذ بن حبل به او هديه كرده بود و بر آن كلمه ((محمد رسول الله )) نقش بود. انگشتر را به دست راست مى نمود و بعد به دست چپ انتقال مى داد و آخرين انگشترى كه به هنگام وفات در دست داشت از نقره بود و نگينش نيز نقره بود، چنان كه مردم انگشتر به دست مى كنند و بر آن بود ((محمد رسول الله )).
با دست چپ استنجاء مى كرد، در حالى كه انگشتر در آن دست بود و روايت است كه همواره تا دم مرگ انگشتر در دست راستش بود و بسيار بود كه انگشتر را به انگشت وسط مى كرد، در مفصل دومى و گاه به همين نحو به شست و شو مى نشست ، و چه بسا كه وقتى پيش اصحاب مى آمد نخى به انگشتر بسته بود كه چيزى را به خاطر آورد و با انگشترها نامه ها مهر مى نهاد و مى فرمود مهر برنامه ، امان از تهمت است .
در نعلين پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
نعلين پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دو بند داشت كه بين انگشتان قرار مى گرفت ، و كمر نعلين به طرف پاشنه به طورى زيبا باريك مى شد و نوك تيز نبود، و قسمتى در موضع شيئى خارجى كه كم و اندك بود، و بسيارى اوقات پوست دباغى شده بى مو مى پوشيد، و در به پا كردن نعلين ، ابتدا به پاى راست مى فرمود،
و وقت در آوردن به پاى چپ آغاز مى كرد، و امر مى فرمود: با هر دو لنگ نعلين را به پا كنند يا هيچ كدام را و دوست نداشت كه يك پا كفش و يك پا برهنه باشد، و از كفش ها همه نوع را مى پوشيد.
در بستر حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم)
بستر حضرت به هنگام وفات ، از پارچه هاى كهنه وادى القرى بود كه از پشم و كرك پر شده بود، و گفته شده طول آن حدود دو ذراع و عرض آن يك ذراع و يك وجب بود.
از على (عليه السلام) روايت است : تشك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) همان عباى او بود و متكاى حضرت ، پارچه اى بود كه از ليف خرما پر شده بود و يك شب دولا كردند و زير او انداختند (كه نرمتر باشد).
فردا صبح فرمود: بستر ديشب مرا از نماز (شب ) باز داشت ، و دستور داد كه يك بستر بيشتر نيندازند. عبايى داشت كه هرگاه به جاى ديگر مى رفت آن را دولا كرده زير خود مى انداخت ، و بسيار بود كه زير اندازى ساده برايش ‍ مى گذاردند كه از پوستى درست شده بود پر از ليف خرما كه بر آن مى نشست ، و قطيفه اى داشت مال فدك ، كه مى پوشيد و خود را در آن مى پيچيد، و نيز داراى قطيفه اى مصرى كه پرز كوتاهى داشت بود، و فرشى از مو داشت كه بر آن مى نشست ، و گاه بر آن نماز مى خواند.
در خواب حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم)
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) روى حصير برهنه مى خوابيد بطورى كه چيزى غير از آن زير او نبود، و چون مى خواست بخوابد مسواك مى كرد، و بعد به بستر مى رفت ، و پس از جاى گرفتن در بستر بدست راست مى خوابيد، و دست راست را زير گونه راست مى نهاد و بعد مى گفت : ((خدايا مرا در آن روز كه بندگانت را بر مى انگيزى از عذابت نگهدار)).
دعاى حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) در بستر خواب
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را دعاهاى مختلفى بود كه وقتى به بستر مى رفت آنها را مى خواند.
از آنهاست : ((خداوندا! من از عقوبت و مجازات تو به عفو تو پناه مى برم و از خشم تو به خشنودى تو پناه مى جويم ، و به تو پناهنده مى شوم . بار خدايا! من توان آن ندارم كه حق سپاس و ثناى تو را ادا كنم ، هر چند كه در اين راه حرص و كوشش به كار برم ، تو چنانى كه خود ثناى خود كردى )). و به هنگام خواب مى فرمود: ((به نام خدا مى ميرم و زنده ام و بازگشت ما به سوى خداوند است (سرنوشت ما بدست اوست ). بار خدايا! مرا از آنچه مى ترسم در امان بدار و عورت و اسرار مرا پوشيده بدار و امانت مرا ادا كن )).