گفتار معصومين(عليهم السلام) ، جلد ۱

آیة الله العظمی مکارم شیرازی

- ۵ -


18. نظافت و آراستگى

قالَ الرِّضا (عليه السلام) : «مِنْ أَخْلاقِ الأنْبياءِ التَّنَظُّف». (125)

امام رض (عليه السلام) مى فرمايد: «پاكيزه بودن از اخلاق انبياست».

از جمله شرايطى كه براى انبيا ذكر مى كنند اين است كه صفاتى كه باعث تنفّر است در آنها نباشد. ممكن است در ميان آنها فردى نابينا باشد، مثل يعقوب (عليه السلام) كه نابينا شد، امّا به بيمارى تنفّرآميز مبتلا نمى شوند، و اين افسانه اى كه درباره حضرت ايّوب (عليه السلام) نقل شده كه بدنش كرم زد، دروغ است و ساخته افراد خرافى است.

همچنين انبيا اخلاقى كه مايه تنفّر است را هم نبايد داشته باشند، به عنوان مثال نبايد تندخو و خشن باشند، چون نقض غرض مى شود، چرا كه خداوند نبى را براى جلب مردم فرستاده است و اگر تندخو باشد مردم از او دورى مى كنند.

همچنين انبيا از انحرافات اجتماعى كه لكّه ننگى به حساب مى آيد نيز بايد دور باشند، چون موجب تنفّر مى شود، به عنوان مثال اگر همسر پيغمبر از جادّه عفّت انحراف داشته باشد باعث تنفّر مى شود و مردم به او اعتماد نمى كنند، و امّا زن حضرت لوط (عليه السلام) و يا پسر حضرت نوح (عليه السلام) فقط انحراف اعتقادى و ايمانى داشتند.

از اينجا مى فهميم كه چرا پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به عطريّات و وسايل خوش بو اهمّيت مى داد، و مقيّد به نظافت بود، مسواك مى زد، و زمانى كه مى خواست از خانه خارج شود، خود را در ظرف آب نگاه مى كرد.

مطابق اين حديث امام (عليه السلام) يكى از اخلاق انبيا را نظافت معرّفى كرده كه شامل نظافت ظاهرى و باطنى مى شود، يعنى آنها هم نظافت اخلاقى و هم نظافت ظاهرى داشتند.

اين يكى از اصول مشترك در زندگى همه امامان معصوم (عليهم السلام) بوده كه علاوه بر آراستگى باطن و روح و روان، ظاهرى زيبا، پاكيزه و آراسته داشته اند.

بعضى خيال مى كنند همين مقدار كه انسان ايمان محكم، و باطنى پاك داشته باشد كافى است، و ظاهر و شكل و قيافه، هرگونه باشد عيبى ندارد، چنين خيالى از نظر اسلام خيال باطل مى باشد، بلكه به عكس بخشى از برنامه ها و دستورهاى اسلام مربوط به نظافت، زيبايى و آراستگى ظاهر، مثل قيافه و لباس و رنگ و بو است، براى روشن شدن اين مطلب، لازم است به بررسى آن از جهت آيات، روايات و سيره بزرگان دين بپردازيم.

زيبايى و آراستگى ظاهر از ديدگاه قرآن

قرآن هيچ گاه اين حس را سركوب و استفاده از آن را منع نكرده و با صراحت اعلام مى دارد كه زينتهايى كه خدا داده در ابتدا و بالذات متعلّق به بندگان خوب وصالح خداست و ديگران ريزه خوار سفره مؤمنان هستند.

قرآن مجيد مى فرمايد:

«(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الاْيَاتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ ); اى پيامبر بگو: «چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟!» بگو: «اينها در زندگى دنيا متعلّق به آنهايى است كه ايمان آورده اند (اگرچه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى) در قيامت به مؤمنان اختصاص خواهد داشت، اين چنين آيات را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم». (126)

و مى فرمايد: «(يَا بَنِى آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد... ); اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد». (127)

اين جمله مى تواند هم اشاره به «زينتهاى جسمانى» باشد كه شامل پوشيدن لباسهاى مرتّب و پاك و تميز، و شانه زدن موها، و به كار بردن عطر و مانند آن مى شود، و هم شامل «زينتهاى معنوى» يعنى خصايص انسانى و فضايل اخلاقى و پاكى نيّت و اخلاص. (128)

مرحوم بحرانى در ذيل آيه (خُذُوا زِينَتَكُمْ... ) نقل مى كند: حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) در موقع نماز بهترين لباسهاى خود را مى پوشيد. هنگامى كه از آن حضرت علّت را جويا شدند فرمود: «اِنَّ الله تعالى جَمِيلٌ يُحِبُّ الجَمالَ فَاَتَجَمَّلُ لِرَبّى وَ هُو يَقولُ: (خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد ) فَاَحَبَّ أن ألْبَسَ أجْوَدَ ثِيابى; خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد، به همين جهت من براى پروردگارم خود را آرايش مى كنم كه فرموده است زينتهاى خود را در هنگام عبادت در برگيريد. پس خداوند دوست مى دارد كه من بهترين لباسم را بپوشم». (129)

و باز مرحوم بحرانى نقل مى كند كه امام صادق (عليه السلام) لباس زيبايى پوشيده بود، عبّاد  بن  كثير با حضرت برخورد كرد و لب به اعتراض گشود و گفت: تو از خاندان نبوّتى، پدرت (على (عليه السلام) ) اين گونه لباس نمى پوشيد، لباس او بسيار ساده بود. چرا چنين لباس زيبايى به تن كرده اى؟ بهتر نبود لباس ساده تر و ارزان ترى مى پوشيدى؟

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «واى بر تو اى عبّاد! چه كسى حرام كرده است زينتهايى را كه خداوند براى بندگانش آفريده و روزيهاى پاكيزه را؟ خداوند دوست دارد نعمتى را كه به بنده اى عطا كرده است آن را بى كم و كاست در برش ببيند (يعنى دوست دارد كه بنده اش به طور كامل از آن بهره گيرد). (130)

قرآن نيز مى فرمايد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ); اى كسانى كه ايمان آورده ايد چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده برخود حرام نكنيد، و از حدّ تجاوز ننماييد، زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمى دارد». (131)

در شأن نزول اين آيه آمده: «روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) درباره رستاخيز و وضع مردم در آن دادگاه بزرگ الهى بياناتى فرمود. اين بيانات مردم را تكان داد و جمعى گريستند و به دنبال آن جمعى از ياران پيامبر (صلى الله عليه وآله) تصميم گرفتند پاره اى از لذّتها و راحتيها را بر خود تحريم كرده و به جاى آن به عبادت بپردازند،... عثمان مظعون قسم ياد كرد كه آميزش جنسى را با همسر خويش ترك گويد و به عبادت بپردازد. روزى همسر عثمان بن مظعون كه زن جوان و صاحب جمالى بود، نزد عايشه آمد، عايشه از وضع او متعجّب شد و گفت: چرا به خودت نمى رسى، و زينت نمى كنى؟! در پاسخ گفت: براى چه كسى زينت كنم؟ همسرم مدّتى است كه مرا ترك گفته و رهبانيّت پيش گرفته است، اين سخن به گوش پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيد و فرمان داد كه همه مسلمانان به مسجد آيند، هنگامى كه مردم در مسجد اجتماع كردند، حضرت بالاى منبر قرار گرفت و پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود: چرا بعضى از شما چيزهاى پاكيزه را برخود حرام كرده ايد؟ من سنّت خود را براى شما بازگو مى كنم، هركس از آن روى گرداند از من نيست، من قسمتى از شب را مى خوابم و با همسرانم آميزش دارم و همه روزها را روزه نمى گيرم...». (132)

در روايات اسلامى و گفتار امامانمعصوم(عليهم السلام) از هر عاملى كه موجب ناپاكى و كثيفى مى شود نهى شده، و به هر امرى كه باعث پاكيزگى و بهداشت مى گردد تأكيد شده است. به عنوان نمونه چند روايت را ذكر مى كنيم:

الف) على بن جعفر (عليه السلام) مى گويد: «عن أخيهِ أبي الحسن (عليه السلام) : سألتُه عن قصّ الشاربِ، أمِنَ السُّنَّةِ؟ قال: نعم.

وقال أميرالمؤمنين (عليه السلام) : أخْذُ الشاربِ مِن النظافَةِ، وهو مِن السَنَّة; از برادرم امام كاظم (عليه السلام) در مورد كوتاه نمودن شارب پرسيدم كه آيا از سنّت است؟ فرمود: آرى. (133)اميرمؤمنان (عليه السلام)  هم فرمود:  كوتاه كردن شارب از نظافت واز سنّت پاك اسلام است». (134)

از آنجا كه شارب و سبيل بلند كمينگاه ميكروب خواهد شد، و عملى بر خلاف بهداشت و نظافت است، پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) براى فهماندن مطلب به مردم عصرش، به جاى ميكروب، از شيطان نام برده، چراكه شيطان در اصل به معناى هر موجود موذى است; و چنين فرمود:

«لايُطَوِّلَنَّ اَحَدُكُم شارِبَهُ، فَاِنَّ الشَّيطانَ يَتَّخِذُهُ مَخابِياً; قطعاً هيچ يك از شما سبيل خود را بلند نكند، زيرا اگر بلند كند، شيطان آن را كمينگاه خود قرار مى دهد». (135)

ب) امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «ناخنها به اين خاطر گرفته مى شوند كه آنها محل خوابگاه شيطان است». (136)

ج) رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دندان چند نفر از مسلمانان را زرد ديد، به آنها فرمود: «چرا دندانهاى شما زرد و كثيف است؟ چرا مسواك نمى زنيد؟». (137)

د) امام كاظم (عليه السلام) فرمود: «اَلْعِطْرُ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلين; استفاده از عطر، از شيوه هاى رسولان خداست». (138)

و نيز امام صادق (عليه السلام) فرمود: «كانَ رسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) يُنْفِقُ فىِ الطِّيبِ اَكْثَرَ مِمّا يُنْفِقُ فىِ الطَّعامِ; رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آنچه را كه براى مصرف عطر و بوهاى خوش، خرج مى كرد، بيشتر از آن بود كه براى غذا مصرف مى نمود». (139)

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده است: «با هر چيزى كه توان داريد نظافت كنيد، چرا كه خداوند متعال، اسلام را بر اساس نظافت بنا كرده است، و جز انسان پاكيزه و پاك وارد بهشت نگردد». (140)

آراستگى ظاهرى در زندگى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام)

1. ابوايّوب انصارى ميزبان پيامبر (صلى الله عليه وآله) در مدينه مى گويد: «شبى براى پيامبر (صلى الله عليه وآله) غذايى همراه پياز و سير آماده كرديم و به حضور آن حضرت برديم. حضرت از غذا نخورد، و آن را رد كرد، ما جاى انگشتان آن حضرت را در آن غذا نديديم. من بى تابانه به حضور آن حضرت رفته و عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت چرا از غذا نخوردى، و جاى دست شما در آن غذا نبود تا با خوردن آن قسمت، طلب بركت كنيم؟ در پاسخ فرمود: آرى غذاى امروز «سير» داشت و چون من در اجتماع شركت مى كنم و مردم از نزديك با من تماس مى گيرند و با من سخن مى گويند، از خوردن غذا معذورم. ما آن غذا را خورديم، و از آن پس چنان غذايى براى پيامبر (صلى الله عليه وآله) آماده نكرديم». (141)

2. امام صادق (عليه السلام) به قدرى از عطريّات استفاده مى كرد، كه هرگاه كسى وارد مسجد مى شد و او را نمى ديد، از محلّى كه بوى عطر از آن استشمام مى شد، مى فهميد كه امام صادق (عليه السلام) در همان محل بوده است، زيرا محلّ سجده او هميشه خوشبو بود. (142)

3. حسن بن جهم مى گويد: «به محضر امام كاظم (عليه السلام) رفتم، ديدم موى صورتش را با رنگ سياه، رنگين نموده است، عرض كردم: فدايت شوم، محاسنت را رنگ كرده اى؟ فرمود: همانا خضاب كردن پاداش دارد، خضاب و آراستگى موجب افزايش حفظ عفّت زنان مى گردد، زيرا بعضى از زنان بر اثر آن كه همسرانشان خود را نمى آرايند، به فساد و بى عفّتى كشيده مى شوند». (143)

19. صله رَحِم

قال رسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : «صِلُوا اَرْحامَكُمْ وَ لَوْ بِالسَّلامِ». (144)

حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمودند: «صله أرحام خود كنيد حتى اينكه سلام كردن باشد».

در آيات و روايات تأكيد فراوانى درباره صله رَحِم شده است. خداوند مى فرمايد: «(وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ); و كسانى كه پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روى زمين فساد مى كنند، اينها زيانكارانند». (145)

مصداق صله رحم چيست؟ رحم كيانند؟ صله چيست؟ و فلسفه اش كدام است؟ بيشتر مردم صله رحم را مستحب مى دانند و حال آنكه صله رحم يكى از واجبات و قطع رحم يكى از گناهان كبيره است.

ظاهر رحم كه در روايات آمده، تمام ارحام را شامل مى شود و دليلى نداريم كه فقط طبقه اوّل ارث، داخل ارحام باشد و طبقات ديگر داخل نباشد، منتها چگونگى صله مختلف است يعنى صله اى كه درباره درجه اوّل مثل پدر، مادر و فرزند است، غير از آن صله اى است كه درباره وابستگان درجه دوم است.

صله چيست؟ صله يك معناى عرفى دارد كه داشتن نوعى رابطه است كه اين رابطه مختلف است، گاهى رابطه به اين است كه زندگى پدر و مادرى را كه در مضيقه هستند تأمين كند، (وجوب نفقه مصداق صله رحم است) و گاهى وجوب نفقه نيست، بلكه خبر داشتن از بيماران آنها و كمك كردن به گرفتاريها و مشكلات آنها در حد توان، مصداق صله است، و گاهى با يك سلام، صله رحم صورت مى گيرد، به عبارت ديگر طورى باشد كه او را بيگانه ندانند.

فلسفه صله رحم چيست؟اسلام روى مسأله وحدت وانسجام خيلى سرمايه گذارى مى كند به همين جهت وحدت را چند مرحله اى كرده است، مرحله اوّل وحدت در خانواده و مرحله دوم وحدت در بين فاميلها و مرحله بعد وحدت در كل مؤمنان وجامعه اسلامى است، چرا كه هميشه براى اصلاح، تقويت و پيشرفت جامعه، وحدت، از ضروريّات است; و با پيشرفت و تقويت تمام واحدهاى كوچك، اجتماع عظيم، خود به خود اصلاح خواهد شد. وحدت هزينه زيادى لازم دارد، در صورتى كه تفرقه با يك سوء ظن حاصل مى شود.

اهمّيت صله رحم تا حدّى است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

«صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّيارَ وَتَزِيدُ فى الأعمارِ و إن كانَ أهْلُها غَيْرَ أخيار; پيوند با خويشاوندان شهرها را آباد مى سازد، و بر عمرها مى افزايد، هر چند انجام دهندگان آن از نيكان نباشند». (146)

و نيز امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «صِلْ رَحِمَكَ وَلو بِشَرْبَة مِن ماء، و أفْضَلُ ما يُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفُّ الأذى عنها; پيوند خويشاوندى خويش را حتّى با جرعه اى از آب محكم كن و بهترين راه براى خدمت به آنان اين است كه (لااقل) از تو آزار و مزاحمتى نبينند». (147)

زشتى و گناه قطع رحم به حدّى است كه امام سجّاد (عليه السلام) به فرزندش نصيحت مى كند كه از همنشينى با پنج گروه دورى كن، يكى از آن پنج گروه كسانى هستند كه قطع رحم كرده اند: «وإيّاكَ وَمُصاحَبَةَ القاطِعِ لِرَحِمِه فإنّى وَجَدتُه مَلْعوناً في كِتابِ اللهِ عَزّوجَلّ فى ثلاث مَواضِع: قال الله عزّوجلّ: (فَهَلْ عَسَيْتُمْ اِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدوا فى الاَرْضِ وَ تُقَطِّعوا أَرْحامَكُمْ أولئِك الَّذينَ لَعَنَهُمُ الله ); از مصاحبت قطع رحم كننده دورى كن چرا كه من آنها را در سه آيه از قرآن ملعون يافتم» سپس حضرت آيه 22 سوره محمّد را تلاوت فرمود، امّا دو آيه ديگر كه در ذيل حديث آمده يكى آيه 25 سوره رعد و ديگرى آيه 27 سوره بقره كه در يكى لعن، صريحاً آمده و در ديگرى كنايتاً. (148)

رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «ثَلاثَةٌ لا يَدْخُلونَ الجَنّةَ: مُدْمِنُ خَمْر وَ مُدْمِنُ سِحْر وَقاطِعُ رَحِم; سه گروه هستند كه هرگز داخل بهشت نمى شوند، شراب خواران، ساحران و قطع كنندگان رحم». (149)

از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) پرسيدند: «إنّ رَجُلا من خثعم سأل رسول الله (صلى الله عليه وآله) : أيّ الأعمالِ أبْغَضُ إلَى اللهِ؟ فقال: الشِّرْكُ بِالله. قال: ثمّ ماذا؟ قال: قَطِيعَةُ الرَّحِمِ; زشت ترين عمل در پيشگاه خداوند كدام است؟ فرمود: شرك به خدا. پرسيدند: بعد از آن؟ فرمود: قطع رحم». (150)

آثار و بركات صله رحم در زندگى

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ يومَ القِيامَةِ وَ ِهىَ مَنْسَأَةٌ فى العُمُرِ و تَقِىِ مَصارِعَ السّوءِ; صله رحم حساب روز قيامت را آسان و عمر را طولانى مى كند، و از مرگ ناگوار جلوگيرى مى كند». (151)

و همچنين فرمود: صله رحم:

1. اعمال انسان را پاك و پاكيزه مى كند.

2. اموال را پر رونق و پر بركت مى سازد.

3. بلاها و حوادث ناگوار را دفع مى كند.

4. رزق و روزى را زياد مى كند. (152)

امام باقر (عليه السلام) از على (عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «ثَلاثُ خِصال لايَموتُ صاحِبُهُنَّ أَبَداً حتّى يَرى وَ بالَهُنَّ: اَلْبَغْىُ وقطيعَةُ الرَّحِمِ وَالَيمينُ الكاذِبَةِ يُبارِزُ اللهَ بِها; سه خصلت است كه دارندگان آن از دنيا نروند، تا مجازات و نتيجه آن را در دنيا ببينند: ستم كردن، قطع رحم كردن و قسم خوردن به دروغ كه بوسيله آن با خدا مبارزه شود». (153)

مرحوم نراقى چند حديث پرمعنا در باب صله رحم نقل مى كند:

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «لا تَقْطَعْ رَحِمَكَ وَ اِنْ قَطَعَتْكَ; قطع رحم مكن، اگر چه با تو قطع رابطه كند». (154)

و فرمود: «رحم و امانت روز قيامت در دو طرف صراطند، چون صله رحم كننده و امانت گذار بر صراط بگذرد به بهشت درآيد، و چون خائن امانت و قاطع رحم بگذرد هيچ عملى با اين دو گناه به او سود نبخشد و صراط او را در آتش سرنگون كند». (155)

اميرمؤمنان (عليه السلام) در خطبه اى مى فرمايد: «أعوذُ بِاللهِ مِنَ الذُّنوبِ الّتى تُعَجِّلُ الْفَناءَ; از گناهانى كه در نابودى (گنه كار) شتاب كند به خدا پناه مى برم»، عبدالله بن كَوّاء يَشْكُرى عرض كرد: يا اميرالمؤمنين آيا گناهانى هست كه در فناى آدمى شتاب كند؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ وَيْلَكَ، قَطِيعَةُ الرَّحِم; آرى واى بر تو، آن قطع رحم است، خانواده اى هستند كه گرد هم مى آيند و يارى هم مى كنند و با اينكه اهل گناهند خداوند به آنها روزى مى دهد، وخانواده اى از هم جدا مى شوند و از يكديگر مى برند، پس خداوند آنها را محروم مى كند با اينكه اهل تقوا هستند». (156)

و فرمود: هرگاه مردم قطع رحم كنند، اموال و ثروتها در دست اشرار قرار مى گيرد. (157)

20. تعادل در كسب دنيا

قال (عليه السلام) : «تَفرَّغوا مِنْ هُمومِ الدُّنيا ما اسْتَطَعْتُم فاِنَّهُ مَنْ أَقْبَلَ عَلَى اللهِ تعالى بِقَلْبِه جَعَلَ اللهُ قُلوبَ الْعِبادِ مُنْقادَةً اِلَيْهِ بِالْوُدِّ وَ الرَّحْمَةِ، وَ كانَ الله اِلَيْهِ بِكُلِّ خَيْر أَسْرَعُ». (158)

از احاديث است كه: «هرچه مى توانيد از سرگرميهاى دنيا خود را رها كنيد، پس به درستى كه هركس با قلبش متوجّه خدا شود، خداوند محبّت و رحمت مردم را متوجّه او مى كند و خداوند سريع تر از هر چيزى به او خير مى رساند».

مخاطب اين حديث كسانى هستند كه وقتى به آنها گفته مى شود كه چرا در انجام وظايف الهى كوتاهى مى كنيد و عبادت را خوب انجام نمى دهيد، و چرا به كار آخرت نمى پردازيد و فقط غرق در دنيا هستيد؟ در پاسخ مى گويند: چه كار كنيم، گرفتاريم، از كسب و كار مى مانيم.

هموم دنيا در اين حديث به معناى غم و غصّه نيست، بلكه به معناى آن چيزى است كه انسان را مشغول مى كند; بنابراين معناى روايت اين است كه تا آنجا كه مى توانيد از فكرهاى دنيوى فراغت پيدا كنيد و خيال نكنيد كه اگر سراغ آخرت برويد از دنيا باز مى مانيد، چرا كه: اوّلا، خداوند به «وُدّ و رحمت» قلوب بندگان را منقاد و مطيع چنين شخصى مى كند، يعنى سيل عواطف مردم به سوى شخصى كه به سمت خدا رفت سرازير مى شود، و آن شخص با اقبال مردم روبه رو مى شود.

ثانياً، اينكه خداوند چنين كسى را به سرعت به خير و سعادت مى رساند.

مردم سه گروهند:

گروه اوّل: كه بيشتر اينگونه اند كسانى هستند كه بيشتر زندگى آنها صرف دنيا مى شود.

گروه دوم: كسانى كه گمان مى كنند دنبال زندگى نرفتن و سربار جامعه شدن فضيلت است.

گروه سوم: كسانى كه معتدل و بر جادّه مستقيم هستند و به مقدارى كه حفظ آبرو كنند و آبروى جامعه اسلامى نرود، دنبال تلاش و فعّاليّت مى روند; كه در احاديث آمده اين تلاش هم جزء آخرت به حساب مى آيد.

شخصى نزد امام صادق (عليه السلام) آمده و عرض كرد: مى ترسم دنبال دنيا و كسب و كار بروم و دنيا پرست بشوم؟ امام (عليه السلام) فرمود: اين پولى كه بدست مى آورى براى چيست؟ گفت: انفاق فى سبيل الله مى كنم، حج بجا مى آورم، صله رحم مى كنم و خانواده خود را آبرومند نگه مى دارم. حضرت فرمود: اين دنيا نيست كه تو خيال مى كنى، بلكه اين آخرت است، ظاهرا دنبال دنيا هستى ولى هدفت آخرت است.

21. مالك نفس شدن

قَالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : «مَنْ مَلَكَ نَفْسَهُ اِذا رَغِبْ وَ اِذا رَهَبْ و اِذا اشْتَهى و اِذا غَضِبَ و اِذا رَضِىَ، حَرَّمَ الله جَسَدَهُ عَلَى النّارِ». (159)

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «هركه در رغبت، ترس، شهوت، خشم و شادى خوددار باشد خداوند تنش را بر آتش حرام مى كند».

مطابق روايت كسى كه مالك پنج چيز باشد (به عبارت ديگر در پنج حالت مالك خويش باشد) بدنش بر آتش حرام است:

الف) در موقعى كه به چيزى علاقه دارد، او را عاشق بى قرار نكند و حلال و حرام، خوب و بد، مكروه و واجب را فراموش نكند.

ب) اگر از چيزى مى ترسد و يا از كسى متنفّر است اين بغض، حجاب و سبب كوتاهى در وظايف شرعيّه اش نشود و يا اگر با كسى دشمن است اين دشمنى سبب غيبت و بدگويى آن فرد نشود.

ج) اگر به چيزى علاقه پيدا كرد، مالك نفس خويش باشد تا او را به حرام نيندازد.

د) هرگاه نسبت به كسى غضبناك شد، مالك نفس خويش باشد تا از حق تجاوز نكند.

هـ) هرگاه از كسى خشنود شد، مالك نفس خويش باشد و معيارش خدا باشد نه مال و ثروت.

اگر مالك اين پنج چيز شد خداوند بدنش را بر آتش حرام مى كند.

از خدا بخواهيم كه هميشه امير نفس باشيم نه اسير نفس.

22. حكمت

قال رسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : «غَريبَتانِ فَاحْتَمِلُوهُم: كَلِمَةُ حِكْمَة مِنْ سَفيه فَاقْبَلوها، وَ كَلِمَةُ سَفَه مِنَ حَكيم فَاغْفِروها». (160)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «دو چيز استثنايى است، اوّل اينكه اگر كلامى حكمت آميز از انسان نادان صادر شد، آن را بپذيريد، دوم اينكه هر گاه شخص حكيمى كلام اشتباهى گفت، قبول نكنيد و از سخن او پيروى نكنيد».

اين حديث همان مضمون «أُنْظُر إلى ما قال وَلا تَنْظُر الى مَنْ قال» است يعنى نگاه به سخن كن، چه كار دارى گوينده آن كيست; اگر كلام خوب بود، از بچّه يا نادان يا كافر هم بود بپذير، چون گاهى حرف خوب از انسان ناصالح صادر مى شود و دليلى براى نپذيرفتن آن وجود ندارد.

قرآن مى فرمايد: «(فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ); پس بندگان مرا بشارت ده، همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند». (161)

مطابق اين آيه قرآن مى فرمايد: بهترين كلام را انتخاب كن و تعصّب نداشته باش، كه سنّش زياد باشد و در مسائل علمى متبحّر باشد، بلكه از هر كس كلام خوب را شنيدى، آن را بپذير.

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «اَلْحِكْمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النّفاقِ; گفتار حكمت آميز گمشده مؤمن است، پس حكمت را بگير هرچند از اهل نفاق صادر شود». (162)

از سوى ديگر گاهى عالم بزرگوارى اشتباه مى كند، نبايد تعصّب داشته باشيم كه چون بزرگ است بايد از او پذيرفت; نه، اين طور نيست، البتّه در مقابل خطاى عالم بايد مؤدّب بود، و احترام آنها را حفظ كرد، و نبايد حرمت شكنى كرد، چرا كه آنها معصوم نيستند و جائز الخطا مى باشند.

در پايان ذكر اين نكته لازم است كه انسان بايد در تمام عمر دنبال حقيقت باشد، بعضى عادت دارند كه از زيردست چيزى نمى شنوند، كه در اين صورت در زندگى عقب هستند، بلكه بايد به اشتباه خود اعتراف كرد و اين حجابها را كنار زد.

23. خوف از خدا و قناعت

قالُ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) : «مَنْ خافَ اللهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْيا، وَ مَنْ رَضِىَ مِنَ الدُّنْيا بِما يَكْفيهِ كانَ أَيْسَرُ ما فيها يَكْفيهِ». (163)

حضرت مى فرمايد: «كسى كه از خدا بترسد نفسش در دنيا با سخاوت است، وكسى كه در دنيا به آنچه نصيبش گشته است راضى باشد كمترين چيز دنيا او را بس است».

در اين حديث دو مطلب بيان شده:

1. خوف از خدا

كسى كه از خدا بترسد نفسش با سخاوت است، يعنى به سادگى حاضر است از زرق و برق دنيا چشم پوشى كند. و بين اين دو مسأله رابطه منطقى وجود دارد به اين معنا كه وقتى خوف از خدا دارد، معرفة الله دارد، چرا كه سرچشمه خوف معرفت است، تا خدا را نشناسد خائف نيست; البتّه خدا ترس ندارد، چون غفور و رحيم است. در همه قرآن به جز يك سوره از او به رحمانيّت ياد شده است.

در واقع ترس از گناهان و خوف از اعمال است، البتّه خوف از خدا سرچشمه ديگرى هم دارد كه آن ادراك عظمت خداست، وقتى خدا را با عظمت خاص او مى شناسد و خود را آن قدر كوچك مى بيند، وحشت مى كند. بعضى هستند كه وقتى در مقابل افراد بزرگ قرار مى گيرند احساس وحشت مى كنند، كه اين خوف از عظمت است.

كسى كه خدا را به عظمت شناخت، دنيا در نظرش كوچك مى شود، به عنوان مثال كسى كه دريا را بشناسد، قطره آب در نظرش كوچك است، و يا كسى كه آفتاب را ببيند يك شمع در نظرش بى ارزش است. وقتى غير خدا در نظرش بى ارزش شد، سخاوت مى كند،كسى كه دريا دارد صرف نظر كردن از يك قطره برايش آسان است.

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «وَ اِنَّ دُنْياكُم عِنْدىِ لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَة فى فَمِ جَرادَة تَقْضِمُها; و اين دنياى شما از برگ جويده اى كه در دهان ملخى باشد، نزد من خوارتر و بى ارزش تر است». (164)

اين يك واقعيّت است، كسى كه با خدا آشناست دنيا از يك برگ هم در نظرش كوچكتر است.

2. قناعت

در بخش دوم روايت حضرت مى فرمايد: كسى كه در زندگى قانع باشد، راحتى و آرامش دارد و آلودگى او كم و اعصابش راحت است.

«قناعت»، اكتفا به مقدار ناچيزى از وسايل زندگى در حدّ ضرورت و نياز است. (165)

قناعت يكى از ويژگيهاى افراد با ايمان و از امتيازات انسانهاى با فضيلت است. افراد قانع هيچ گاه چشم طمع به مال و منال ديگران ندارد و براى كسب مال و مقام، شخصيّت والاى خود را كوچك نمى كنند.

قناعت وسيله اى است براى تحصيل سعادت ابدى، زيرا هركه در خوراك و پوشاك به قدر ضرورت قناعت نمايد، هميشه فارغ البال و آسوده خاطر است و اشتغال به امر دين و سلوك راه آخرت براى او ممكن خواهد بود.

رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «طوبى لِمَنْ هُدِىَ لِلاْسْلامِ، وَ كانَ عَيْشُهُ كَفافاً وَ قَنَعَ بِهِ; خوشا به حال آنكه به اسلام گرايد و معيشت او به قدر كفاف باشد و به آن قناعت كند». (166)

«رُوِي أنّ موسى (عليه السلام) سأل ربّه تعالى وقال: أيّ عِبادِكَ أغنى؟ قال: أقْنَعُهُم بما أعْطَيْتُهُ; در روايت آمده كه حضرت موسى (عليه السلام) از خداى تعالى پرسيد كه كدام يك از بندگان تو غنى ترند؟ فرمود: هركدام قانع ترند». (167)

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «ابنَ آدَم، إن كنتَ تُريدُ مِنَ الدُّنيا ما يَكْفِيكَ، فإنّ أيْسَرَ ما فيها يَكْفِيك، وإن كنتَ إنّما تُريد مالا يكفِيك فإنّ كُلَّ ما فيها لايكفِيكَ; اى فرزند آدم، اگر از دنيا به قدر كفايت مى خواهى اندكى از آن تو را كافى است و اگر زيادتر از حق خود مى طلبى، همه آنچه در آن است تو را كافى نخواهد بود». (168)

و نيز امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «مَنْ رَضِيَ مِنَ اللهِ بِاليَسيرِ مِنَ الْمَعاشِ، رَضِىَ اللهُ عنه بِاليَسيرِ مِنَ الْعَمَلِ; هر كه از خدا به معيشت اندكى راضى شود خدا نيز به عمل اندك او راضى مى شود». (169)

آثار مادّى و معنوى قناعت

قناعت آثار مادّى و معنوى فراوانى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) قناعت باعث عزّت و سربلندى

فردى كه داراى مناعت طبع و عزّت نفس است، در نزد همگان عزيز و سربلند است، ولى كسى كه به مال ديگران چشم طمع داشت، خود را اسير و ذليل ساخته و مردم با چشم حقارت به او مى نگرند.

امام على (عليه السلام) مى فرمايد: «آدمى را قناعت براى دولت مندى، و خوش خلقى براى فراوانى نعمت ها كافى است».

از امام على (عليه السلام) سؤال شد تفسير آيه (فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ) (170) چيست؟ فرمود: قناعت است. (171)

ب) قناعت، مالى است تمام نشدنى و بى نيازى واقعى است

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «اَلْقناعَةُ كنزٌ لايَفْنى; قناعت گنجى است كه فانى نمى شود». (172)

وهمچنين مى فرمايد:  «القناعةُ مالٌ لايَنْفَدُ; قناعت مالى است كه تمام نمى شود». (173)

ج) قناعت باعث آسايش خاطر و آرامش روان

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «كسى كه به اندازه كفايت از دنيا بهره مند باشد، به آسايش دست يابد، و آسوده خاطر گردد، در حالى كه دنياپرستى كليد دشوارى، و مركب رنج و گرفتارى است». (174)

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مقام دعا عرضه داشت: اَللّهُمَّ ارزُقْ مُحَمّداً وَآلَ مُحَمّد وَ َمْن اَحَبَّ مُحَمّداً و آلَ مُحَمَّد الْعَفافَ والكَفافَ وَ ارْزُقْ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمّداً وَآلَ مُحَمَّد اَلْمالَ وَالْوَلَدَ; خدايا به محمّد و آل محمّد و دوستانش عفّت نفس و پاك دامنى و به اندازه كفايت، روزى مرحمت فرما و به دشمنان آنها مال و فرزند بده». (175)

در حديث ديگرى امام سجّاد (عليه السلام) مى فرمايد: «رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به شتر چرانى برخورد كرد و كسى را فرستاد تا مقدارى شير بگيرد. شتربان گفت: آنچه در پستان شترهاست براى صبحانه قبيله و آنچه در ظرفهاست براى شام آنهاست و مورد نياز خودمان مى باشد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: خدايا مال و فرزندانش را زياد كن.

سپس به گوسفند چرانى برخورد كرد و كسى را فرستاد تا مقدارى شير از او بگيرد. چوپان گوسفندان را دوشيد و هرچه در ظرف داشت در ظرف پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) ريخت و گوسفندى نيز براى آن بزرگوار فرستاد و گفت: آنچه شير در نزد ما بود، همين مقدار است و اگر بيش از اين نياز داريد، مى توانيم براى شما آماده كنيم. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: خدايا او را به قدر كفاف روزى ده. يكى از اصحاب عرض كرد: يا رسول الله (صلى الله عليه وآله) براى كسى كه جواب منفى داد، دعايى كردى كه همه ما آن دعا را دوست داريم ولى براى كسى كه نياز شما را برآورده كرد، دعايى كردى كه هيچ كدام از ما آن را دوست نداريم؟ پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: إنَّ ما قَلَّ وَ كَفى خيرٌ ممّا كَثُرَ وَاَلْهى اللّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمّداً وَآلَ محمد الْكَفافَ; آنچه كم باشد و كفايت كند، بهتر است از آنچه زياد باشد و دل انسان را از ياد خدا باز دارد، سپس فرمود: خدايا به محمّد و آل محمّد به قدر كفاف روزى عطا كن». (176)

در تاريخ آمده عثمان دويست دينار به وسيله دو نفر از غلامانش براى ابوذر فرستاد، كه احتياجاتش را تأمين كند. ابوذر پرسيد: آيا عثمان به كس ديگرى از مسلمانان چنين پولى داده است؟ گفتند: خير. ابوذر گفت: من هم يك مسلمانم، پس آنچه به من مى رسد، به آنان نيز بايد برسد. گفتند: عثمان گفت اين پول مال شخصى خودم مى باشد و با حرام آميخته نشده است. ابوذر گفت: من از بى نيازترين مردم هستم و احتياجى به آن ندارم.

غلامان گفتند: ما كه چيزى نزد تو نمى بينيم؟ گفت: من دو قرص نان جو دارم و به اين پول احتياجى ندارم و به خدا سوگند كه آن را نمى پذيرم، زيرا من ولايت على (عليه السلام) و اهل بيت او را كه پاك هستند و به حق دعوت مى كنند دارم، به همين جهت بى نيازم. (177)

آثار سوء عدم قناعت

الف) طمع عامل ذلت و خوارى

اگر كسى به آنچه خدا براى او مقدّر كرده راضى نباشد، چشم طمع به مال، يا مقام ديگران خواهد دوخت و براى جلب توجّه و بهره مندى از وى ناگزير است در برابرش خضوع كرده و زبان به اظهار فقر و درماندگى خود و تعريف بى جا و تملّق و چاپلوسى از او بگشايد تا دل او را به دست آورد و از او بهره مند گردد. در اين حالت، انسانيّت انسان وشخصيّت او پايمال مى گردد وموجب ذلّت وخوارى او خواهد شد.

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «اَلطّامِعُ فى وَثاقِ الذُّلِّ; طمع كار همواره زبون وخوار است». (178)

ب) طمع عامل آلودگى به گناه

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: طمع را از خود دور سازيد، زيرا طمع كليد تمام گناهان و سرچشمه زشتيهاست و تمام نيكيها را از بين مى برد. (179)

ج) طمع عامل فقر و احتياج

از آنجا كه طمع كار به آنچه خود دارد قانع نبوده و آن را براى تأمين نيازمنديهايش كافى نمى داند، با چشم دوختن به مال و دارايى ديگران هميشه خود را محتاج و نيازمند به آنها نشان مى دهد، و در نظر مردم نيز درمانده و نيازمند جلوه مى كند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «إيّاكَ وَالطَّمَعَ فَاِنَّهُ الْفَقْرُ الحاضِرُ; خود را از طمع دورگردان، چرا كه طمع، فقر و درماندگى بالفعل است». (180)

طمع پسنديده

گاه تصوّر مى شود كه «طمع» هميشه يك صفت ناپسند و مذموم است، حال آنكه با نگاه به آيات و روايات متوجّه مى شويم كه «طمع» ذاتاً نه خوب است و نه بد، بلكه هرگاه متعلّق طمع، ناپسند و رذيله باشد، طمع به آن نيز ناپسند خواهد بود، مانند طمع به ثروت اندوزى، مقام، شهوت و... امّا هرگاه متعلّق طمع، امر پسنديده و ممدوح باشد، طمع به آن نيز پسنديده و مطلوب خواهد بود، مانند طمع به مغفرت الهى، كسب فضايل، صفات نيك، بهشت و... .

اميدواريم خداوند صفت نيك قناعت را در ما بوجود آورد و صفت طمع مذموم را از ما دور گرداند; إن شاءالله.