گفتار معصومين(عليهم السلام) ، جلد ۱

آیة الله العظمی مکارم شیرازی

- ۱ -


مقدّمه

مسائل اخلاقى در هر زمان از اهميّت فوق العاده اى برخوردار است، و در زمان ما اهميّت ويژه اى پيدا كرده دارد، چرا كه عوامل فساد و انحراف در اين عصر بيشتر از هر زمان نمايان شده است.

با پيشرفت علوم و صنايع، ابزار فساد در دسترس همگان قرار گرفته، و شيوه هاى دسترسى به مسايل غيراخلاقى گسترش پيدا كرده است. لذا بحث درباره مسايل اخلاقى ضرورى تر به نظر مى رسد، و بر عالمان آگاه و دلسوز است كه براى گسترش اخلاق دست به دست هم دهند و جامعه را با اخلاق زنده بدارند زيرا زندگى بدون اخلاق، پوچ و بى معناست.

اقوام روزگار به اخلاق زنده اند *** قومى كه گشت فاقد اخلاق مردنى است

خوشبختانه در سالهاى اخير مباحث اخلاقى در حوزه زياد شده است و اساتيد حوزه مقدارى از وقت خود را به اين مهم اختصاص داده اند. از جمله اين اساتيد حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى ـ مدّظلّه العالى ـ مى باشد كه روزهاى چهارشنبه قبل از شروع درس خارج فقه، حديث كوتاهى را با بيان ساده و جذّاب شرح مى دهند و بنده چون توفيق حضور در اين جلسات را داشتم برخود لازم ديدم اين احاديث را جمع آورى كنم تا همه از كلمات نورانى ائمّه (عليهم السلام) بهره مند شوند و إن شاءالله از مصاديق اين حديث شريف پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) قرار گيريم كه مى فرمايد: «مَنْ حَفِظَ عَلى أُمَّتى أَرْبَعينَ حَديثاً يَنْتَفِعُونَ بِها بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ القيامةِ فَقيهاً عالِماً; هركه براى نفع امّت من چهل حديث را در حافظه خود داشته باشد، خداوند او را روز قيامت فقيهى دانشمند برانگيزد». (1)

نكته قابل ذكر اين است كه دسته بندى اوّليه احاديث از معظّم له مى باشد و شرح و بسط اضافى از بنده است و سعى شده است كه توضيحات بيشتر از تأليفات حضرت استاد مانند تفسير نمونه و اخلاق در قرآن باشد.

در پايان از بذل عنايت حضرت استاد صميمانه تشكّر و قدردانى نموده و توفيقات حضرتش را در تمام مراحل زندگى از خداوند متعال خواستارم.

سيّد محمّد عبدالله زاده

20/6/1384

1. تـقـوا (1)

قال رسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : «خَصْلَةٌ مَنْ لَزِمَها أطاعَتْهُ الدُّنْيا وَالآخِرَةُ، وَرَبِحَ الْفَوْزَ في الْجَنَّةِ قيلَ: وَما هيَ يا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ: التَّقْوى، مَنْ أرادَ أنْ يَكونَ اَعزَّ النّاسِ فَلْيَتَّقِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ، ثُمَّ تَل: (مَنْ يَتَّقِ اللهَ... )». (2)

رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «صفتى هست كه اگر در كسى باشد، دنيا و آخرت مطيع او مى شوند و از بهشت بهره مند مى شود. عرض كردند اين خصلت چيست؟ فرمود: تقوا; كسى كه بخواهد نزد مردم عزّت داشته باشد تقواى الهى پيشه كند،» سپس اين آيه را تلاوت فرمود:

«(وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ ); هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند، و او را از جايى كه گمان ندارد، روزى مى دهد». (3)

تقوا در قرآن به شكل هاى مختلفى بيان شده است:

الف) زاد و توشه

قرآن مى فرمايد: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى ); و زاد و توشه توشه تهيّه كنيد كه بهترين زاد و توشه پرهيزكارى است». (4)

زاد و توشه چيزى است كه انسان را از مرگ و هلاكت نجات مى دهد. سفرهاى سابق غير از سفرهاى امروزى بود; امروز بدون زاد و توشه مى شود سفر كرد چون در راه وسايل مورد نياز هست; امّا درگذشته چنين نبود.

حضرت امام على (عليه السلام) مى فرمايد: «اَهْلُ الدُّنيا كَرَكْب يُسارُ بِهِمْ وَهُم نِيامٌ; اهل دنيا همچون سوارانى هستند كه آنها را مى برند در حالى كه در خوابند». (5)

اگرچه خيال مى كنند كه ايستاده اند ولى مسافر دنيا به آخرت هستند، بنابراين زاد و توشه لازم است و بهترين زاد و توشه آنها تقواست.

ب) لباس

قرآن مى فرمايد: (وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ). (6)

اين تشبيه بسيار رسا و گوياست، زيرا همان طور كه لباس بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى كند، و محافظى است در برابر بسيارى از خطرها، و عيوب جسمانى را پوشانده و زينتى براى انسان است، روح تقوا و پرهيزكارى نيز علاوه بر پوشاندن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسيارى انحرافات فردى و اجتماعى، زينت بسيار بزرگى براى او محسوب مى شود، و بر شخصيّت او مى افزايد.

منظور از لباس تقوا چيست؟ بعضى آن را به معناى «عمل صالح» و بعضى «حيا» و بعضى به معناى «لباس عبادت» گرفته اند، تمام اين معانى را مى توان از آيه استفاده كرد. (7)

در ادامه حديث مورد بحث مى فرمايد: اگر مى خواهيد عزيزترين مردم باشيد، سراغ تقوا برويد. در اينجا فقط عزّت آخرت مراد نيست بلكه عزّت دنيا هم هست، چرا كه انسان خائن، دروغگو و ظالم، منفور است، ولى انسان با تقوا عزيز است، حتّى آدم بى تقوا هم از انسان باتقوا خوشش مى آيد.

ج) كليد بهشت

قرآن مى فرمايد: ما بهشت را مخصوص باتقوايان قرار داديم:

(تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِى نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيّاً ). (8)

خداوند در آيات قبل نعمتهاى مادّى و معنوى بهشت را برشمرده و مى فرمايد: كليد درِ بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز تقوا نيست.

در اين آيه به كلمه «ارث» بر مى خوريم كه معمولا به اموالى گفته مى شود كه بعد از مرگ از كسى به ديگرى انتقال مى يابد، در حالى كه بهشت مال كسى نبوده وظاهراً انتقالى در كار نيست.

به دو شيوه مى توان اين مسأله را توضيح و تفسير كرد:

1. «ارث» از نظر لغت به معناى تمليك هم آمده است و منحصر به انتقال مالى از ميّت به بازماندگانش نمى باشد.

2. در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَا مِنْ أحَد إلاّ وَلَهُ مَنْزِلٌ فِي الجَنَّةِ وَمَنْزِلٌ فِي النّارِ، فَأمّا الكافِرُ فَيَرِثُ الْمُؤْمِنَ مَنْزِلَهُ مِنَ النّارِ، وَالْمُؤْمِنُ يَرِثُ الْكافِرَ مَنْزِلَهُ مِنَ الْجَنَّةِ; هر كس منزلگاهى در بهشت و منزلگاهى دردوزخ دارد، كافران منزلگاه دوزخى مؤمنان را به ارث مى برند و مؤمنان جايگاه بهشتى كافران را». (9)

راه تحصيل تقوا قبل از هر چيز، معرفة الله و سپس ايمان به معاد است. بسيارى از بى تقوايى ها به خاطر اين است كه خدا را خوب نشناخته ايم; كسى كه معتقد باشد خدا روزى مى دهد، چرا دزدى كند; كسى كه معتقد باشد عزّت و ذلّت به دست خداست، چرا از كس ديگرى عزّت بخواهد؟!

2. تـقـوا (2)

قال عليٌّ (عليه السلام) : «لا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوى، وَ كَيْفَ يَقِلُّ ما يُتَقَبَّلُ؟». (10)

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «عملى كه همراه با تقوا باشد كم نمى شود (هرچند به نظر ناچيز آيد); چگونه كم خواهد بود عملى كه مقبول درگاه خداست؟».

با تقوا كسى است كه به واجبات اهميّت بدهد و از محرّمات دورى كند، و تمام اعضاى او كليد داشته باشد; امّا نزد خواص، او كسى است كه بتواند همه كردارش را به ديگران عرضه كند.

بدون شك هر انسانى فطرتاً خواهان اين است كه با ارزش و پرافتخار باشد، و به همين دليل با تمام وجود براى كسب ارزشها تلاش مى كند، ولى معيار ارزش نزد فرهنگ هاى مختلف كاملاً متفاوت است و گاه ارزشهاى كاذب جاى ارزشهاى راستين را مى گيرد.

گروهى ارزش واقعى خويش را در انتساب به قبيله معروف و معتبرى مى دانند، به همين جهت براى تجليل مقام قبيله و طايفه خود تلاش زيادى مى كنند، تا خود را به وسيله انتساب به آن بزرگ جلوه دهند.

گروه ديگرى مال و ثروت، كاخ و قصر، خدم و حشم و مانند اين امور را نشانه ارزش مى دانند و براى به دست آوردنش تلاش مى كنند، در حالى كه عده ديگرى مقامات اجتماعى و سياسى را معيار ارزش مى دانند.

و به همين ترتيب هر گروهى در مسيرى گام برمى دارد و به برداشت شخصى خود دل مى بندد و آن را ارزش مى شمرد.

امّا از آنجا كه اين موارد ذكر شده براى ارزش متزلزل، مادّى و زودگذر است، يك آيين آسمانى همچون اسلام هرگز نمى تواند با آن موافقت كند; لذا خط بطلان روى همه آنها مى كشد و ارزش واقعى انسان را در صفات ذاتى او به خصوص تقوا و پرهيزكارى و تعهّد و پاكى او مى شمرد و حتّى براى موضوعات مهمّى، همچون علم و دانش، اگر در مسير ايمان و تقوا و ارزشهاى اخلاقى قرار نگيرد، اهميّت قائل نيست. ملاك كرامت و ارزشمندى در پيشگاه خدا، تقواست كه هيچ بديل و جانشينى ندارد.

در آيات فراوانى از قرآن كريم، به صورت مختلف لفظ تقوا و يا مشتقّات آن وارد شده است. يكى از بزرگ ترين ارزشها در نظام ارزشى اسلام، بلكه محور همه ارزش ها تقواست.

تقوا اطلاقات متعدّد و معانى مختلفى دارد; در بعضى از موارد به معناى اجتناب از گناهان و در موارد ديگر، رعايت همه احكام شرعى، اعمّ از واجبات و محرّمات است.

اگر روحيّه تقوا و خداترسى در نهاد آدمى وجود نداشته باشد و مواظب نباشد كه احكام الهى يعنى انجام واجبات و ترك محرّمات را رعايت كند، انسان بى بند وبار، بى مبالات، بى تفاوت و سر در گم بوده و راه به جايى نمى برد.

بنابراين اوّلين شرط در مسير تكامل آن است كه آدمى، براى اعمال و رفتار خود معيار و ضابطه اى در اختيار داشته باشد و هواهاى نفسانى خود را تحت كنترل بگيرد در غير اين صورت هرگز به سعادت دست پيدا نخواهد كرد.

خداوند اهميّت تقوا را در آيات متّعددى بيان كرده كه به چند آيه اشاره مى كنيم:

«(يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِّنْ ذَكَر وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ); اى مردم ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم، تا يكديگر را بشناسيد; (اينها ملاك امتياز نيست بلكه) گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست، به درستى كه خداوند دانا و آگاه است». (11)

در اين آيه خداوند معيار واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى دروغين مشخص مى سازد. با توجّه به شأن نزولى كه براى اين آيه ذكر شده، مى توان به عمق اين ارزش انسانى پى برد. بعد از فتح مكّه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) دستور داد بلال بر پشت بام كعبه اذان بگويد، عتّاب بن اُسَيد كه از آزاد شدگان بود گفت: خدا را شكر مى كنم كه پدرم از دنيا رفت و چنين روزى را نديد! و حارِث بن هِشام نيز گفت: آيا رسول الله (صلى الله عليه وآله) غير از اين كلاغ سياه كسى را پيدا نكرد؟ اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و معيار ارزش واقعى را بيان كرد. (12)

و در آيه ديگر مى فرمايد: «(يَا بَنِى آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ); اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم كه اندام شما را مى پوشاند و مايه زينت شماست، امّا لباس پرهيزكارى بهتر است اينها (همه) از آيات خداست تا متذكّر (نعمتهاى او) شوند». (13)

چند نكته

1. تقوا كليد كرامت

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در سال فتح مكّه همراه فضل بن عبّاس و اسامة بن زيد داخل خانه خدا شد و سپس بيرون آمد و دستگيره در را گرفت و فرمود: ستايش خداوندى كه بنده اش را تصديق كرد و وعده اش را به انجام رسانيد و به تنهايى بر همه احزاب چيره گشت، خداوند غرور عرب وباليدن آنان به پدرانشان را از بين برد. همه شما از آدم هستيد و آدم از خاك و ارجمندترين شما نزد خداوند، با تقواترين شماست. (14)

شيخ مفيد مى گويد: شنيدم كه روزى سلمان فارسى وارد مسجد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شد و مردم او را به سبب حقّى كه داشت و به احترام موى سپيدش و منزلت خاصّى كه نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) و خاندان او داشت بالاى مجلس نشاندند. عمر وارد شد و چشمش به سلمان افتاد و گفت: اين مرد عجم كيست كه در ميان عربها صدرنشين شده است؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روى منبر رفت و خطبه اى ايراد كرد و فرمود: «اِنَّ النّاسَ مِن عَهدِ آدَمَ الى يَومِنا هذا مِثْلُ أسنانِ المُشْطِ، لا فَضْلَ لِلعَرَبيِّ عَلَى العَجَمّيِ ولا للأحْمَرِ عَلَى الأسوَدِ اِلاّ بِالتَّقوى; مردم از روزگار آدم تا به امروز همچون دندانه هاى شانه هستند. عرب را بر عجم و سرخ را بر سياه برترى نيست، مگر به تقوا». (15)

2. تقوا معيار پذيرش اعمال

خداوند در آيه 27 سوره مائده داستان فرزندان حضرت آدم (عليه السلام) ـ هابيل و قابيل ـ را ذكر مى كند، كه هر كدام براى تقرّب به خداوند نذرى را آورده بودند و از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. آن كه نذرش قبول نشد گفت: تو را خواهم كشت! برادر ديگر گفت: «(إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ); خدا تنها از پرهيزكاران مى پذيرد».

مفضّل بن عمر مى گويد: خدمت امام صادق (عليه السلام) بودم موضوع اعمال مطرح شد گفتم: عملم اندك و ضعيف است. فرمود: خاموش باش و از خدا آمرزش بخواه. سپس فرمود: عمل اندك با تقوا بهتر از عمل بسيار بدون تقواست. پرسيدم: چگونه؟ فرمود: آرى همانا مردى كه به ديگران غذا مى دهد، با همسايگان مدارا مى كند، و در خانه اش به روى ديگران باز است، ولى اگر موقعيت حرام برايش پيش بيايد و او آن را انجام دهد، اين عمل زياد بدون تقواست، امّا مرد ديگرى كه هيچ يك از اين اعمال را انجام نداده ولى اگر در برابر كار حرامى قرار گيرد آن را مرتكب نشود (اين همان عمل كم با تقواست كه ارزش دارد).

آثار تقوا

از آثار تقوا به چند نمونه اشاره مى شود:

1. تقوا سبب از بين رفتن سرخوردگى هاى روحى و اجتماعى و حلّ مشكلات اقتصادى مى شود.

«(وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ ); و هركس تقواى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند و او را از جايى كه گمان ندارد، روزى مى دهد». (16)

اين آيه از اميد بخش ترين آيات قرآن است كه پرده هاى يأس و نااميدى را مى درد و به افراد باتقوا وعده نجات و حلّ مشكلات مى دهد.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «مَا تَرَكَ أَحَدٌ مِنْكُمْ للهِِ شَيئاً إلاّ آتَاهُ اللهُ مِمّا هُوَ خَيرٌ لَهُ مِنْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ، وَلا تَهاوَنَ بِهِ وَأَخَذَهُ مِنْ حَيْثُ لايَعْلَمُ إلاّ آتَاهُ اللهُ مِمّا هُوَ أشَدُّ عَلَيْهِ مِنْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِب; هيچ يك از شما به خاطر خدا چيزى را رها نكند، مگر اين كه خداوند بهتر از آن را از جايى كه گمانش را هم نمى برد، نصيبش فرمايد و هيچ يك از شما به خداوند بى اعتنايى نكند و ندانسته چيزى را نگيرد، مگر اينكه خداوند بدتر از آن را از جايى كه فكرش را هم نمى كند بهره او گرداند». (17)

2. تقوا بركات آسمان را نازل مى كند:

«(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِّنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ); و اگر اهل شهرها و آباديها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم، ولى (آنها حق را) تكذيب كردند; ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم». (18)

منظور از بركات زمين و آسمان چيست؟ بعضى آن را به نزول باران و روييدن گياهان تفسير كرده اند، و بعضى به اجابت دعا و حلّ مشكلات زندگى، ولى اين احتمال هم وجود دارد كه منظور از بركات آسمانى، بركات معنوى و منظور از بركات زمينى، بركات مادّى بوده باشد. امّا با توجّه به آيات گذشته تفسير اوّل از همه مناسب تر است.

بركات جمع بركت و در اصل به معناى ثبات و استقرار چيزى است ـ در برابر موجودات بى بركت كه زود فانى، نابود و بى اثر مى شوند ـ و به هر نعمتى كه پايدار بماند اطلاق مى گردد.

ايمان و تقوا نه تنها سبب نزول بركات الهى مى شود، بلكه باعث مى گردد كه آنچه در اختيار انسان قرار گرفته در مصارف مورد نياز به كار گرفته شود.

ويژگيهاى اهل تقوا

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «وَاعْلَمْ يا جابِرُ أنّ أهْلَ التَّقْوى هُمُ الأغْنِياءُ، أغْناهُمُ الْقَلِيلُ مِنَ الدُّنيا، فَمَؤونَتُهُم يَسيرَةٌ، إنْ نَسِيتَ الْخَيْرَ ذَكَّروكَ، وَإنْ عَمِلْتَ بِهِ أعانوكَ، أخَّروا شَهَواتِهِمْ وَلَذّاتِهِمْ خَلْفَهُم،وَقَدَّمُوا طاعَةَ رَبِّهِمْ أمَامَهُمْ;به راستى بى نيازان واقعى همان پرهيزكارانند. اندكى مال از دنيا آنان را بى نياز كرده و كم خرج و قانع هستند. اگر خير و خوبى را فراموش كنى، به يادت مى آورند و اگر به آن عمل كنى كمكت مى كنند. لذّتها و شهوتهاى خود را پشت سر انداخته و طاعت پروردگارشان را پيش روى نهاده اند». (19)

اهل تقوا، راستگو، امانت دار و در زندگى بردبارند، حضرت فرمود: «لِلمتّقى ثَلاثُ عَلامات: اِخلاصُ الْعَمَلِ، وَقِصَرُ الأمَلِ، وَاِغتِنامُ المَهْلِ; پرهيزكار سه ويژگى دارد: اخلاص در عمل، كوتاهى آرزو و بهره گرفتن از فرصت ها». (20)

جابربن عبدالله انصارى مى گويد: در بصره در ركاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بودم، پس از پيكار با جنگ افروزان (طلحه و زبير و عايشه)، به ما سركشى كرد و پرسيد: درباره چه صحبت مى كرديد؟ گفتم: در مذمّت دنيا. فرمود: چرا دنيا را نكوهش مى كنيد؟ بعد حضرت مقدارى از دنيا فرمود: «الدُّنيا مَنْزِلُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها، وَ مَسْكَنُ عافِيَة لِمَنْ فَهِمَ عَنها، وَدارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها، فيها مَسْجِدُ أنْبياءِ اللهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْيِهِ، و مُصَلّى مَلائِكَتهِ، وَ مَسْكَنُ أَحِبّائِهِ، و مَتْجَرُ أَوْليائِهِ، اكتَسَبوا فيها الرَّحْمَةَ و رَبِحوامِنْها الجَنَّةَ، فَمَنْ ذا يَذُمُّ الدُّنيا يا جابرُ; دنيا براى آنها كه درست باشند منزل راستين است، و براى آنها كه درست دركش كنند جاى عافيت و سلامت، و براى آنان كه از آن توشه گيرند خانه توانگرى، سجده گاه پيامبران، فرودگاه وحى الهى، نمازخانه فرشتگان، مسكن دوستان خدا و بازار تجارت اولياى اوست كه در اين بازار، رحمت بدست آوردند و سود بهشت را بردند. جابر! چه كسى دنيا را مذمّت مى كند؟» (21) سپس امام (عليه السلام) ادامه داد و به جابر فرمود: اينك همراه من بيا. جابر مى گويد: همراه آن حضرت تا گورستان رفتم، آنجا بانگ بر آورد: «يا اَهْلَ التُرْبَةِ وَ يا اَهْلَ الْغُرْبَةِ أمّا المَنازِلُ فَقَدْ سُكِنَتْ، وَ أمّا المَواريثُ فَقَدْ قُسِمَت وَاَمَّا الأزْواجُ فَقَدْ نُكِحْنَ. هذا خَبَرُ ما عِنْدنا، فَما خَبَرُما عِنْدَكُمْ؟ ... لَوْ أُذِنَ لِلْقَومِ فى الكلامِ، لَقالو: اِنّا وَجَدنا خَيْرَالزّادِ التَّقْوَى; اى خاك نشينان، اى دورافتادگان، بعد از شما خانه هايتان را اشغال نموده و اموالتان را قسمت كردند و زنهايتان را به شوهر زنى گرفتند. اين خبرى است كه ما داريم، شما چه خبر داريد؟ آنگاه اندكى سكوت كرد و سر برداشته و فرمود: قسم به آنكه آسمان را برافراشته و زمين را گسترده اگر اينان اجازه سخن گفتن داشتند، مى گفتند: ما دريافتيم كه بهترين توشه، تقواست». (22)

3. مشكل گشايى

قال رسولُ الله (صلى الله عليه وآله) : «إِنَّ اللهَ خَلَقَ عَبيداً مِنْ خَلْقِهِ لِحَوائِجِ النّاسِ يَرْغَبُونَ في الْمَعروفِ وَ يَعُدّونَ الجُودَ مَجْداً، وَاللهُ يُحِبُّ مَكارِمَ الأخلاقِ». (23)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «خداوند بندگانى دارد كه به آنها گره گشايى مشكل مردم را مأموريّت داده است، اينها داراى دو صفت هستند: يكى اينكه علاقه به كار نيك دارند و ديگر اينكه جود و بخشش را داراى ارزش انسانى مى دانند و خداوند ارزشهاى اخلاقى را دوست دارد».

اسلام به حلّ مشكلات مردم اهميّت زيادى داده و اعمال نيك را منحصر به خواندن نماز شب و تلاوت قرآن نمى داند، بلكه گره گشايى از كار خلق و سعى در برآوردن خواسته هاى مؤمنين را از بزرگ ترين حسنات مى شمارد.

در زمان امام موسى كاظم (عليه السلام) يكى از شيعيان آن حضرت در «رى» اموال و بدهى هاى فراوانى به يكى از رؤساى حكومت رى داشت كه توانايى پرداخت آن را نداشت. به فكرش رسيد كه به محضر امام برسد و از آن بزرگوار كمك بخواهد، به مدينه رفت و به حضور امام رسيد و گرفتارى خود را براى امام بازگو نمود، امام در حلّ مشكل او توصيه اى به اين عبارت به حاكم رى نوشت:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرّحِيم اِعْلَمْ اَنَّ للهِِ تَحْتَ عَرْشِهِ ظِلاًّ لا يَسْكُنُهُ الاّ مَنْ اَسْدى اِلى اَخيهِ مَعْروفاً اَوْ نَفَّسَ عَنْهُ كُرْبَةً، اَوْاَدْخَلَ عَلَى قَلْبِهِ سُروراً وَهذا اَخوكَ والسلام; آگاه باش، زير عرش الهى سايه اى وجود دارد كه فقط سه طايفه در آن سكونت دارند، كسى كه در حق برادر ايمانى خود خير و نيكى انجام دهد، يا گرهى از مشكلات او بگشايد، يا سرور و شادى به قلب او وارد سازد; حامل نامه هم برادر توست، سلام و رحمت الهى بر شما باد».

آن شخص نامه را گرفت و پس از انجام فريضه حج، به وطن برگشت، شبانه به سراغ فرماندار رفت و جريان را به اطّلاع او رساند. فرماندار با خوشحالى دست در گردن او انداخت و بوسه بر سر و چشم او زد، با اشتياق نامه امام را گرفت و روى چشم خود گذاشت و به احترام آن بلند شد و تمام اموال خود را ميان خود و او تقسيم نمود و قيمت اموال غير منقول را نيز پرداخت و مرتب مى گفت: برادرم آيا تو را خوشحال ساختم؟ و مرد گرفتار مى گفت: بلى به خدا خيلى بيش از حد مسرورم ساختى، سپس پرونده حساب او را در آورد و روى حساب او قلم گرفت و او را با خوشحالى مرخص نمود.

مرد گرفتار عازم بيت الله الحرام گرديد تا او را دعا كند و امام را در جريان كار خود قرار دهد. وقتى امام (عليه السلام) از اوضاع آگاه شد بسيار خوشحال گرديد. آن مرد پرسيد: آيا اين واقعه شما را خوشحال نمود؟ فرمود: به خدا قسم من و اميرالمؤمنين و جدّم رسول الله را شاد ساخت و خدا را نيز خشنود نمود. (24)

در اين حديث خوشحال كردن ائمّه و خداوند در سايه خدمت به بندگان خداست كه هركس بايد به اندازه نفوذ و توان خود حلال مشكلات مردم باشد.

در حديثى آمده كه دو تن از اصحاب اختلاف داشتند، يكى از اصحاب بزرگ به نام مفضّل چهارصد درهم داد و مشكل مالى آن دو را حل كرد و بعد گفت: اين پول از امام صادق (عليه السلام) بود.

معلوم مى شود امام (عليه السلام)  مأمور داشت و به او پول مى داد تامشكل مردم را حل كند.

4. ارزش و ضدّ ارزش

قال رسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : «كَيْفَ بِكُمْ إذا فسق نساءُكُمْ وَفَسَقَ شُبّانُكُمْ، وَلَمْ تَأْمُروا بِالمَعْروفِ وَ لَمْ تَنْهَوا عَنِ الْمُنْكَرِ؟ قيل له: وَ يَكُونُ ذلِكَ يا رَسولَ اللهِ؟ قال: نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ، وَ كَيْفَ بِكُمْ إذا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْروفِ؟ قِيلَ: يا رَسولَ اللهِ وَ يَكونُ ذلِك؟ قال: نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ، وَ كَيْفَ بِكُمْ إذا رأيْتُمُ الَمعروفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْروفاً». (25)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «چگونه خواهد بود آن زمانى كه زنان و جوانهاى شما فاسد شوند در حالى كه شما امر به معروف و نهى از منكر نمى كنيد؟ اصحاب عرض كردند: يا رسول الله آيا چنين زمانى پيش مى آيد؟ فرمود: آرى بدتر از آن هم مى شود تا جايى كه امر به منكر و نهى از معروف مى كنيد. عرض كردند: يا رسول الله آيا كار ما به اينجا مى رسد؟ فرمود: آرى و بدتر از آن مى شود كه حسّ تشخيص شما وارونه مى شود; معروف در نظر شما منكر و منكر در نظر شما معروف مى شود».

در اين حديث پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) سه مرحله از مسير انحرافى را بيان مى فرمايد:

مرحله اوّل: انسان وظيفه امر به معروف و نهى از منكر را فراموش مى كند.

مرحله دوم: وارونه دستور مى دهد، به منكر امر و از معروف نهى مى كند.

مرحله سوم: اين درد درون جان انسان هم اثر گذاشته و باور انسان عوض مى شود كه كار بد در نظرش افتخار و نشانه شخصيّت و تمدّن و كار خوب در نظرش بى ارزش مى شود. اين مراحل سه گانه منحصر به امر به معروف و نهى از منكر نيست، بلكه در تمام گناهان اين مراحل وجود دارد و انسان قدم به قدم به گناه نزديك مى شود; اوّل بى تفاوت شدن است كه براى او گناه يا ثواب فرقى نمى كند، دوم كم كم جبهه گيرى كرده و دعوت به عصيان ونهى از اطاعت مى كند، سوم كار به جايى مى رسد كه تشخيص او عوض مى شود و گناه را فضيلت مى داند، اين مرحله اى است كه بازگشت از آن مشكل است، چون پل هاى پشت سرش را خراب كرده است. اين همان چيزى است كه در تعبير جالبى از امام على (عليه السلام) آمده است:

«فَمَن لَم يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَلَم يُنكِرْ مُنكَراً، قُلِبَ فَجُعِلَ أعلاهُ أسفَلَهُ، وَاسفَلُهُ أعْلاَهُ; آن كس كه حتّى با قلبش به طرفدارى از نيكيها و مبارزه با منكرات برنخيزد، قلبش واژگون و بالاى آن پايين و پايين آن بالا مى شود (يعنى حسّ تشخيص نيك و بد را از دست داده و آنها را وارونه تشخيص خواهد داد و ارزشها و ضدّ ارزشها در فكرش جابجا مى شود، چون چنين عادت كرده است)». (26)

اين حالت گاهى براى يك فرد و گاهى براى جامعه پيدا مى شود. قرآن مى فرمايد:

«(أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ); آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتش هستند; و جاودانه در آن خواهند ماند». (27)