رؤيت مادر
شيطانها
در انوار جزائرى است كه: در سال قحطى، در
مسجدى، واعظى روى منبر بود و مىگفت: كسىكه بخواهد صدقه بدهد، هفتاد شيطان به دستش
مىچسبند و نمىگذارند صدقه بدهد. مؤمنى پاى منبر اين سخنان را شنيد و تعجب كنان به
رفقايش گفت: صدقه دادن كه اين چيزها را ندارد، اينك من مقدارى گندم دارم مىروم و
براى فقرا به مسجد خواهم آورد و از جايش حركت كرد. وقتى كه به خانه رسيد و زنش از
قصدش آگاه شد، شروع به سرزنش او كرد كه در اين سال قحطى، رعايت زن و بچه و خودت را
نمىكنى؟ شايد قحطى طولانى شد، آنوقت ما از گرسنگى بميريم و چه و چه. خلاصه، به
قدرى او را وسوسه كرد كه آن مرد مؤمن، دست خالى به مسجد نزد رفقا برگشت.
از او پرسيدند چه شد؟ ديدى هفتاد شيطانك به
دستت چسبيدند و نگذاشتند. پاسخ داد: من شيطانها را نديدم ليكن مادرشان را ديدم كه
نگذاشت.
خلاصه، مرد مىخواهد در برابر شياطين مقاومت
كند. مىبيند به زبان زن يا رفيق زن صفتى، مصلحت بينى مىكند و نمىگذارد.
لزوم پرداختن
صدقه نيكو
صدقه هم كه مىگويند، نه اين است كه در جيبش
بگردد يك ريال و دو ريال پيدا كند و در آورد. خداوند متعال مىفرمايد:
هرگز به نيكى نمىرسيد تا
از آنچه دوست مىداريد در راه خدا انفاق كنيد
(64).
تمكن و توانايى تو چه مقدار است. اگر توانايى
دارى، تا اسكناس پانصد و هزارى از جيب بيرون نياورى، كمر شيطان شكسته نمىشود، آن
هم به شرطى كه با منت گذاشتن و اذيت كردن آن را باطل نكنى تا چه رسد به ريا و سمعه.
توبه صادقانه
اسلحه كارساز
شيطان بدبخت جان مىكند تا بشر را در گناه يا
گناهانى مىاندازد، آنگاه اگر انسان توبه صادقهاى كند، راستى كه بند دل شيطان را
پاره مىكند.
البته دشمن هم زرنگ است تا بتواند نمىگذارد
حال توبه در طرف پيدا شود. به تو القا مىكند مگر چه كردهاى؟ ببين ديگران چه كارها
كه مىكنند. يا اينكه تو هنوز جوانى، صحيح و سالم هستى، بگذار پير بشوى، ناتوان
بشوى، آنوقت توبه مىكنى.
دوستى در راه
خدا و مواظبت بر كار نيك
دو اسلحه قوى آخر كه در روايت مروى از پيغمبر
(صلى الله عليه و آله وسلم) ذكر شده و به كلى شيطان را نابود مىكند، دو چيز است:
يكى دوستى كردن در راه خدا و براى خدا و ديگر مواظبت كردن بر كار نيك:
ما كشته نفسيم و بس آوخ كه برآيد
*** از ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيم
اين جهاد اكبر است؛ دوستى براى خدا نه براى نفس و هوا، مهمتر از
جهاد با كفار و جهاد با دشمن واقعى و داخلى است. اگر اين درست نشد، جهاد با كفار هم
درست نمىشود بلكه گاهى همان هم به امر شيطان است.
حضرت سجاد (عليه السلام) در دعا عرض مىكند:
پروردگارا! به تو پناه مىبرم از اين دشمن. اى صاحبخانه! اين سگ دارد به من حمله
مىكند، تو به فريادم برس!
(65).
حكايت شيطان و امام سجاد (عليه
السلام)
در مدينة المعاجز است كه: امام زين العابدين (عليه السلام) در نماز
بود، ابليس خواست كارى كند كه امام (عليه السلام) حال استغراقش كم شود؛ (البته
شيطان كوچكتر از آن است كه بتواند امام را در مكروهى بيندازد. بلى! او به همين هم
راضى است كه از حال تمام توجه و استغراق او به درگاه خداوند، كم گردد).
مروى است كه خودش را به شكل اژدهاى عظيمى كرد (قبلا گفتيم كه
شياطين مىتوانند خود را به هر شكلى درآورند) و خود را مقابل حضرت رسانيد. حضرت
اصلا از حال خود تكان نخورد. شيطان نزديكتر آمد و آخر كار، نشست پاى امام را جويد.
اينجا بود كه نهيب قهر الهى او را رد كرد و بين زمين و آسمان ندا
بلند شد: أنت زين العابدين!
(66).
معالوصف همين آقا عرض مىكند: خدايا! تو مرا
پناه ده اى صاحبخانه! اين سگ به من حمله مىكند
(67).
آگاه كردن مردم از دامهاى شيطان
اين حال حضرت سجاد (عليه السلام) بود؛ اما من و توى جاهل چطور؟
اسير جهل و بىخبرى خود هستيم كه به واسطه همين جهل، شيطان صفتها ما را از راه به
در مىبرند.
اى اهل عقل! دامهاى شيطانى را به مردم برسانيد. اين اسباب فساد
اخلاق، چشم شيطان را روشن كرده است، شما ديگر كار شيطان را امضا نكنيد. نهى از منكر
بر هر فردى واجب است و آن مرتبهاى كه هيچ شرطى ندارد، انكار قلبى است. شما بايد از
اين وضع بدتان بيايد. هركس منكرى را ببيند و به آن خشنود گردد، با گناه آن شخص شريك
است.
گاه مىشود شخص به واسطه جهات شخصى، از آبرو و وضع اجتماعى
نمىتواند سينما و تئاتر يا ساير مراكز فسق و فجور برود ليكن انكار قلبى نيز ندارد،
در گناه آنان نيز سهيم است.
از مو باريكتر و از شمشير تيزتر
نكند زير پرده ما هم رفيق شيطان باشيم و او در دل و رگ و پوست ما
باشد. به خيال خود كارهاى خيرى هم انجام مىدهيم. نكند اينها همه به امر شيطان
باشد. به قدرى دقيق است كه از مو باريكتر و از شمشير تيزتر همين است. به يك نقطه
محرم، مجرم شود.
به فرمايش حاجى نورى: شيطان بعضى را مغرور
مىكند كه حب على (عليه السلام) داريم ما را بس است
(68).
بيچاره! اصل ايمانت در خطر است. اگر ساعت مرگ، تو را به وسوسه انداخت چه مىكنى؟ به
خيالت حب على (عليه السلام) دارى.
اينكه زبان است، دلت براى كى خاشع است. دلت كجا مىرود و از كى
اطاعت مىنمايد. همان محبوب تو است ان شاءالله كه حب على (عليه السلام) نيز هست؛
اما مبادا مغلوب باشد. شهوات را بيشتر دوست مىدارى يا على (عليه السلام) را؟ دينت
را بيشتر مىخواهى يا دنيايت را؟ اگر دنيايت مرتب شد، آيا ديگر فكر آخرت دارى؟
امور آخرتى با نيت دنيوى!
دلها را شياطين صيد كردهاند. چيزى كه نيست غصه آخرت است. وقتى كه
به قصد مجلس روضه براى توسل به حضرت اباالفضل (عليه السلام) مىرود كه فلان حاجت
دنيوى درست شود، پس تو براى درست شدن حاجت دنيوى كارى مىكنى، بهانهاش را توسل
مىگذارى كه اگر بدون توسل هم انجام مىگرفت، كارى به حضرت عباس (عليه السلام)
نداشتى.
آيا گاهى شد كه به اين قصد متوسل شوى كه با حب على (عليه السلام)
بميرم، مبادا همين مختصر دوستى نيز ساعت مرگ، مورد دستبرد شياطين شود.
در روايات چنين رسيده كه: بعضى سيصدهزار سال
بر آنان مىگذرد تا به على (عليه السلام) برسند.
اين مطلب عين حقيقت است. يك هزارم دلش على (عليه السلام) بوده است.
اين حجابها بايد بر طرف گردد. اين دوستيهاى غير، بايد زدوده شود تا به على (عليه
السلام) برسد. يا اميرالمؤمنين (عليه السلام)! خودت نظر لطفى بفرما. چه خوب سروده:
جز مهر حسين هر آنچه باشد به دلم
*** خون ساز وز راه ديدهام بيرون كن
اميد است كه ساعت مرگ، با دوستى اهلبيت (عليه السلام) بميريم.
بمنه و كرمه.
جلسه هشتم: تقوا؛ نخستين ركن
استعاذه
ان الذين اتقوا اذا مسهم طئف من الشيطن
تذكروا فاذا هم مبصرون
(69).
خلاصه بحث اين شد كه نخستين ركن استعاذه تقواست. اول بايد ستون
درست شود، بعد ساختمان روى آن قرار گيرد.
تقوا از وقايه
به معناى نگهدارى و خوددارى است. تقوا؛ يعنى پرهيز از امر و نهى خدا؛ البته بايد به
مرتبه ملكه و عادت برسد، تا جايى كه گناه در كامش تلخ شود. اگر همه جمع شوند و
بخواهند او را وادارند كه غيبت كند، نتوانند؛ يعنى حالتى در نفس پيدا شود كه بر طرف
كردنش محال يا خيلى به سختى صورت گيرد. در اثر مداومت و تكرار، قدرت بر نفس و شيطان
پيدا مىكند. اين را ملكه تقوا گويند.
ترك مكروهات براى ترك محرمات
آنگاه براى رسيدن به اين مقام بايد مكروهات را ترك كند تا ترك حرام
برايش آسان و با تكرار و استمرار، ملكه و عادتش شود. اگر مكروه را كه انجام دادنش
عقاب ندارد، ترك كرد، ديگر ترك حرام برايش خيلى آسان مىگردد و به تدريج عادتش
مىشود.
يا تا بتواند مستحبات را ترك نمىكند، به بركت انجام مستحبات، ديگر
محال است واجبى را ترك كند؛ كسىكه نماز نافله را ترك نمىكند، آيا نماز واجب از او
فوت مىشود؟!
صحراى پر از خار و پاى برهنه
يكى از علما براى تقوا معناى لطيفى
كرده و مثال جالبى مىزند، مىفرمايد:
هرگاه با پاى برهنه در بيابان پر از خار و
خاشاك باشى، چطور راه مىروى؟ آيا همينطور سر بالا مىكنى و مىدوى؟ يا اينكه
كاملا مواظبت مىكنى و جلوت را مىنگرى تا هركجا خار نباشد، آهسته پا را در آنجا
مىگذارى تا صدمه نبينى؛ يعنى احتياط مىكنى كه خار به پايت نرود و ناراحتت نكند!؟.
تقوا؛ يعنى مواظب خار و خاشاك دامهاى شيطان بودن و از آن كناره
گرفتن.
دانه و دام ابليس
به قدرى دامهاى شيطان مهم است كه امام سجاد (عليه السلام) در دعاى
صحيفهاش عرض مىكند:
پروردگارا! من به تو از مصايد (دامهاى) ابليس
پناه مىبرم
(70).
ديدهايد شكارچى، دام را پنهان مىكند و رويش دانه مىريزد، شكار
دانه را مىبيند ولى از دام بىخبر است، به طمع دانه مىآيد ولى هنوز آن را نگرفته
به دام مىافتد.
ابليس دامهاى فراوان دارد. گودالهاى فراوانى حفر كرده كه رويش را
پوشيده است. دانههايى روى اين تلهها افكنده كه بيچاره انسان به هوس ظاهر فريبنده
و دلربايش به دام افتد.
تقوا، ديدن دام است
تقوا؛ يعنى چشمت را باز كن. نگاه به ظاهر و زرق و برق فريبندهاش
نكن. دام را ببين. مرد آخر بين مبارك بندهاى است. اين
است كه در دعا عرض مىكنى: و بصيرة فى دينى؛ خداوند!
يك روشنايى در دينم به من عطا بفرما!؛ يعنى دامهاى ابليس را ببينم، نه اينكه
كوركورانه به طمع دانه در آن بيفتم.
ناچارم مثالهايى بزنم:
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم) مروى است كه
بازار، ميدان ابليس است
(71).
از همين جهت است كه توقف زياد در بازار مكروه است (سوق جايى است كه
محل معاملات است و اختصاص به بازار سرپوشيده ندارد).
و نيز پيش از همه بازار رفتن و آخر از همه بيرون شدن، مكروه است،
چنين كسى شيطان با اوست؛ چنانچه در روايت است:
على (عليه السلام) روز هيجدهم ماه مبارك رمضان در بازار كوفه ابن
ملجم را ديد گردش مىكند، به او فرمود: اينجا چه مىكنى؟.
عرض كرد: مىگردم.
حضرت فرمود: بازار محل شياطين است
(72).
يعنى ماندن در بازار بدون ضرورت، خواهى نخواهى سرگرميهايى دارد آن
هم در بازار اين روزها با اين وضعى كه مىدانيد. اگر مىخواهى تقوا پيدا كنى، بايد
احتياط كنى همان طورى كه در زمين پر از خار با احتياط پا را مىگذارى.
استعاذه هنگام ورود به بازار
تا پا را در بازار مىگذارى، به خدا پناه ببر و بگو:
پروردگارا! تو مرا نگهدار كه به حرام نيفتم. در معامله غش و
تدليس نكنم. دروغ نگويم. هتك ديگرى ننمايم. كلاهبردارى و تبليغات پوچ نكنم. حرص و
ولع نزنم....اينها همه مصايد و دامهاى ابليس است. نمىگويم بازار نرويد و
معامله نكنيد بلكه مىگويم حواستان را به خود بدهيد و احتياط كنيد.
راوى به حضرت صادق (عليه السلام) عرض مىكند:
زنى با من معامله دارد و من ناچارم او را نگاه كنم، ببينم خودش هست يا نه؟ حضرت
مىفرمايد: اتق الله؛ از خدا بترس! احتياط كن!.
مىبينيد همين نگاه او را به تكرار نظر و سپس نظر شهوت و حظ نفس
مىكشد تا بالأخره او را بدبخت مىكند.
حتى در مسيرتان متوجه باشيد اگر در راهتان دام
ابليس است از راه ديگرى هر چند دورتر است، زنهاى لخت يا عكسهاى مهيج شهوت است، از
راه ديگر برويد كه اصلا چشمتان به اين مناظر نيفتد. تو نگو من كجا و اين حرفها كجا،
دل را مىكشاند، حداقل غفلت مىآورد.
رفيق بد،
دامى خطرناكتر
گاهى رفيق انسان،
دام ابليس است. بد زبان و غيبت كننده و نااهل است. چنين رفيقى را بايد هرچه زودتر
عوض كرد.
دو نفر كه پهلوى هم مىنشينند - مخصوصا زنها كه
كم قدرتند - اينجا دام ابليس پيش مىآيد. احوال فلان و بهمان را مىگيرند. كمكم
از سخنان مباح به حرام مىكشد. به غيبت و تهمت، استهزا و افشاى راز و هتك حرمت
مىرساند.
دام ابليس چنين است كه اول به دانه استيناس و
همصحبتى و خوش مجلسى احوالپرسى مىكند و بعد كار را به حرام مىكشاند.
مىبينيد يك ساعت نزد هم نشستهاند و هر دو تا
اسفل السافلين دوزخ رفتهاند. آنگاه تا بيرون بيايند خيلى طول دارد. حالا اگر با
همان شيطان رفيقش هم به مسجد بيايد خيال نكنيد خداپرست شده بلكه اين صورت است.
مراقب خود
باشيد
بالجمله، ابليس تلههاى فراوانى دارد كه اگر
انسان تقوا نداشته باشد و مراقبت نكند چنان او را مىگيرد كه تا به قعر جهنم نبرد،
رهايش نمىكند.
اهل عقل! احتياط كنيد احتياط! زبان را مخصوصا
به خود بگيريد و بترسيد. به ديگران چكار داريد؟! هركس حساب جداگانهاى دارد. وزر
ديگرى را به گردن تو نمىاندازد: ...لا تزر وازرة وزر أخرى...
(73).
بدانيد كه اعراض خلق، دام ابليس است. در مجلسى
كه با يكديگر هستيد، مواظب اين دام باشيد.
زن،
خطرناكترين دام
از مهمترين و راستى به قول خود ابليس،
خطرناكترين دام شيطان، جنس زن است. مگر زنهايى كه عمرى
مردانه با ابليس مبارزه كرده باشند. مرد، ديرتر صيد مىشود ليكن زن زودتر شكار شده
آنگاه خودش دامى براى مرد بيچاره مىشود.
نشنيدهايد شيطان هرچه كرد نتوانست آدم را
بفريبد، آخر الامر حوا را فريفت و توسط او آدم بيچاره را فريب داد.
در روايت رسيده كه شيطان به يحيى گفت:
هر وقت از اغواى هركس عاجز شوم، دست به دامن زنها مىشوم
(74).
آرى، شيطان به بركت زنها هدف خود را پيش مىبرد
و به مراد مىرسد: و لقد صدق عليهم ابليس ظنه.
همنشينى با
زن، مقدمه گناه
و لذا در روايات اهلبيت (عليه السلام) است كه:
زياد پهلوى زن نشستن، قساوت قلب مىآورد. نه اينكه از
زن بايد كناره گرفت بلكه بايد احتياط كرد كه دام شيطان است. مىبينيد با يك حرف،
پيش آمدهايى مىشود؛ تو را عصبانى مىكند و مقدمه گناهان بسيارى مىشود.
واى اگر زن نامحرم و بيگانه باشد و از حيث مكان
هم اگر خلوت باشد كه تله بسيار خطرناكى است.
مصافحه با اجنبيه؛ يعنى دست دادن با زن بيگانه
حرام است. به اين حيواناتى كه تقوا ندارند نگاه نكنيد. اينها در دام شيطانند. اگر
بدنت با زن اجنبيه مس كرد، مصيد شيطان است.
داستان
برصيصاى عابد
عابدى گوشهگير - كه هميشه سرگرم عبادت بود -
به نام برصيصا. او را مستجاب الدعوه مىدانستند. دختر سلطان وقت به مرض سختى مبتلا
شد، آنچه مداوا كردند چاره نشد و علاج را منحصر به دعاى برصيصاى عابد دانستند. او
هم كه به شهر و بارگاه سلطان نمىآمد، دختر را با همان حال بيمارى به صومعه عابد
آوردند كه دعا كند لذا دختر را گذاشتند و رفتند.
اين عابد بدبخت اگر تقواى حقيقى داشت بايد
فرياد كند دختر اجنبيه كه در صومعه من لازم نيست باشد. مىشود دعا كرد در حالى كه
او نباشد. اينجا احتياط نكرد. مقتضاى تقوا اين است كه با دختر بيگانه در جاى خلوت
نماند؛ چون رعايت نكرد، در دام افتاد.
به دختر نگريست. دوباره نگاه كرد. خيلى جلب
توجهش كرد. بيچاره عابد در عمرش به چنين دامى نيفتاده بود. اينجا شيطان دلال بود.
عبادت چندين ساله نتوانست جلوش را بگيرد و بالأخره كار حرام را مرتكب شد.
سپس شيطان او را وسوسه كرد: ديدى خودت را رسوا
كردى؟ فردا مىفهمند كه با دختر سلطان زنا كردهاى تو را مىكشند. اگر مىخواهى
خلاص شوى او را بكش و زيرِ خاك كن و بگو نفهميدم كجا رفته است.
بالأخره به قدرى او را وسوسه كرد كه دختر سلطان
را كه در خواب بود خفه كرد! بعد او را در گودالى انداخت و خاك و سنگ رويش ريخت و او
را پوشانيد.
بلى دشمن به يك دام اكتفا نمىكند. تا او را به
همان جايى كه خودش هست نبرد رهايش نمىكند. تا ذره ايمانى در دلش هست، طمع مىبرد.
فردا كه آمدند احوال دختر را پرسيدند، عابد
تجاهل كرد و گفت: من دعا كردم خوب شد، ديگر نمىدانم.
مروى است كه شيطان جلو يك نفر از مراجعين ممثل
شد و گفت: من مىدانم دختر كجاست.
آنها را بر سر گور دختر آورد و جنازه را
نشانشان داد.
مردم به صومعه عابد ريختند. او را كشان كشان
نزد حاكم آوردند و آب دهان به صورتش مىافكندند.
آرى يك لحظه هوسرانى، يك عمر پشيمانى. يك ساعت
لذت نفس، پشت سرش چه مفاسدى هست؟!
بالجمله، حاكم دستور اعدامش را صادر كرد و او
را بردار كشيدند.
دارهاى سابق غير از حالا بود كه زود خفهاش كند
بلكه چندى آويزان بود تا هلاك شود.
بيچاره عابد بر سر دار فريادرسى نداشت. هنگامى
كه در نهايت فشار جانش مىخواست بيرون رود، شيطان جلوش ممثل شد و گفت اگر به من
سجده كنى تو را نجات مىدهم.
بالأخره ايمان عابد بيچاره را هم از او گرفت تا
در اسفلالسافلين همنشين خودش باشد
(75).
جلسه نهم: دل
بىتقوا آشيانه شيطان
ان الذين اتقوا اذا مسهم
طئف من الشيطن تذكروا فاذا هم مبصرون
(76).
خلاصه بحث ديشب اين شد كه ركن اول استعاذه،
تقواست. اگر تقوا باشد، حالت استعاذه و پناهندگى به خدا از شر شيطان و تلفظ جمله
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم نتيجه مىدهد وگرنه هزار
دفعه هم اعوذ بالله بگو نتيجهاى ندارد.
امشب بيان ديگرى كه از اين آيه شريفه استفاده
مىشود را عرض مىكنم:
دلى كه تقوا ندارد، يقين بدانيد آشيانه شيطان
است. چطور شيطان به اين زوديها رخت بر مىبندد؟ دل بىتقوا؛ يعنى دلى كه در او ياد
خدا نيست بلكه شهوات و آمال و آرزوها و هوا و هوسها، خودخواهيها و خودبينيها است.
حب دنيا و زر و زيور عالم طبيعت است، اين دل، مركز و ايستگاه ابليس است و تا از اين
امراض خالى نگردد، از آنچه مطمح نظر شيطان است، نمىشود حقيقت استعاذه در او پيدا
شود.
خوراك چرب و
سگ گرسنه
شايد تجربه كرده باشيد، اگر سگى گرسنهرو به
شما آورد و همراهتان نان يا گوشت باشد، آيا به گفتن چخ! سگ رد مىشود؟! چوب هم بلند
كنى فايده ندارد. او گرسنه است و چشمش به غذاست. چوبش هم بزنند فايده ندارد و دست
بردار نيست.
اما اگر هيچ همراه نداشته باشى، سگ كه به شما
رو مىآورد با آن شامه قوى كه دارد چون مىفهمد چيزى ندارى، تا گفتى چخ! فورا
مىرود.
دلهاى بيمار،
خوراك شيطان
دل شما مورد نظر شيطان است. نگاهى به دل
مىكند. اگر آذوقه او در آن است، حب مال و پارك و زر و زيور و شهرت و مقام است،
مىبيند خوب جايى است، اينجا حرص است. هرچه به دست آورد هنوز برايش كم است.
مىبيند اينجا بخل است. حسادت است. بهبه! چه جاى خوبى براى شيطان است. همانجا
متمركز مىشود. صدهزار بار هم بگو اعوذ بالله من الشيطان
الرجيم به اين چخها رد نمىشود. اين دشمن خيلى سرسخت است:
ان الشيطن لكم عدو...
(77).
...انه لكم عدو مبين
(78).
بلى اگر طعمهاش را دور كردى، آنگاه مىبيند
وسيله ماندن ندارد، با يك استعاذه فرار مىكند.
دلى كه در آن دوستى دنيا نيست، شيطان چه
بهرهاى مىتواند از آن داشته باشد؟!
پرسش حضرت
يحيى (عليه السلام) و پاسخ شيطان
روايتى است كه شيطان وقتى جلو حضرت يحيى بن
زكريا ممثل شد، يحيى از او رفتارش را با بنىآدم پرسيد.
شيطان گفت: بشر در برابر ما سه دستهاند:
دسته اول: كسانى هستند كه ما را با ايشان
دستبردى نيست و آنها انبيا و معصومينند.
گروه دوم: كسانى هستند كه ما رو به آنها
مىرويم و با زحمت زياد آنها را منحرف مىكنيم ليكن زحمتهاى ما را هدر مىدهند و با
توبه و انابه به درگاه خدا، آب رفته را به جوى بر مىگردانند.
طايفه سوم: كسانى هستند كه دلشان آشيانه ماست و
اكثر خلق چنينند.
اى اهل ايمان! كارى كنيد كه دلتان آشيانه شيطان
نشود كه اگر شد استعاذه به زبان فايده ندارد.
براى اينكه دل، آشيانه شيطان نشود، نخست بايد
تقوا داشت؛ يعنى از هرچه خلاف رضاى خداست از هوا و هوس، از اخلاق زشت و ملكات
رذيله، صفاتى كه انسان را به حرام وا مىدارد، خالى شد.
اگر دل تخليه شد و پاك گرديد چون تقوا در آن
است، ترس از خدا و روز جزا در آن است، شيطان چه مىتواند بكند؟ از جهتى طمع دارد
ولى راه ندارد مانند دزدى كه مىخواهد دستبرد بزند جاى پا و سوراخى مىجويد و
مىچرخد تا بالأخره راهى پيدا مىكند، اگر ديد صاحب خانه بيدار است، خود را به
بيرون پرتاب مىكند.
ان الذين أتقوا...
آنهايى كه دلشان از هر گناه پاك است، اگر دل پاك گردد، جوارح و اعضا نيز اصلاح
مىگردد. شر و خلافى از او سر نمىزند. زبانش، چشمش، گوشش، دست و پايش از گناه پاك
مىشود.
...اذا مسهم طئف...طائف؛
يعنى طواف كننده، چرخ زننده دور خانه دل.
...من الشيطن...؛
يعنى از ابليس. دزد خائن، دور خانه دل مؤمن مىچرخد كه راهى پيدا كند ولى ناگاه:
...تذكروا...؛ يادآور مىشود، متذكر مىگردد و
مىگويد: ياالله!، استغفرالله،
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.
...فاذا هم مبصرون
(79)
ناگاه روشن مىشود و از دزد با خبر مىگردد.
غرضم كلمه ...طئف من
الشيطن... است؛ يعنى چرخ زننده دور دل مؤمن براى القاى وسوسه و دستبرد.
ولى اگر تقوا باشد، دل پاك است. چراغ تقوا برق
مىزند. دزد رسوا مىشود و فرار مىكند، واى از دلى كه در آن تقوا نباشد! در آن حب
دنيا باشد! تا هلاكش نكند رهايش نمىسازد.
خودكشى به
خاطر مال دنيا
وقتى بيچارهاى در معاملهاى، جنسى را به دويست
هزار تومان تفاوت قيمت؛ يعنى صدهزار تومان مىفروشد و سه روز بعد دست دوم به
سيصدهزار تومان فروختند، اين بيچاره در فكر و اندوه اين بود كه چرا نفع نبرده است.
آشنايانش آنچه كردند آرام نگرفت. همهاش گريه و ناله. نه خواب داشت نه خوراك و نه
راحتى كه چرا من شتاب كردم و دويست هزار تومان را از كف دادم. بالأخره آهك و زرنيخ
خورد و رفت آنجايى كه شيطان است.
چرا؟ چون دوستى مال در دل است. مركز و محل
اوست، تا خفهاش نكند رهايش نمىسازد.
همه ما بايد بيدار گرديم.
حب الدنيا رأس كل خطيئة
(80).
ريشه هر گناهى، دوستى
دنياست.
دل را از هر آلودگى پاك نگهدار وگرنه اگر از
زبان تنها كارى مىآمد، مگر نه اول نماز مىگوييم اعوذ بالله
من الشيطان الرجيم. چطور است كه در نماز حواست همه جا هست جز در نماز، پس
معلوم مىشود زبان تنها به درد نمىخورد.
نظير همان شخصى كه از صبح تا پسين دنبال هميان
گمشدهاش مىگشت، نزديكهاى غروب كه به نماز ايستاد، يادش آمد، سلام كه داد غلامش را
صدا زد كه برو فلان جا و هميان را بياور. غلام گفت: آقا! نماز مىخواندى يا دنبال
هميان مىگشتى؟!
موانع تا نگردانى ز خود دور
| |
درون خانه دل نايدت نور
|
موانع چون در اين عالم چهار است
| |
طهارت كردن از وى هم چهار است
|
نخستين پاكى از انجاس و احداث
| |
دوم از معصيت وز شر وسواس
|
سوم پاكى ز اخلاق رذيله است
| |
كه با وى آدمى همچون بهيمه است
|
اينها همه حقيقت است. تا اين دل، گرفتار رذايل اخلاقى است، از
حقيقت استعاذه بىبهره است. ساعتى هم كه مىميرد در دار شيطان است نه دار رحمان
يحشر الناس على نياتهم
(81).
مردم بر نيتهايشان (باطنهايشان) محشور مىشوند.
خدا به ظاهر شما نمىنگرد بلكه به دلتان
مىنگرد.
ان الله ينظر الى قلوبكم لا الى صوركم
(82).
ياد مرگ، علاج امراض؛
على (عليه السلام) در خطبههاى نهجالبلاغه، كمتر خطبهاى است كه
اين معنا را يادآورى نكند: مرگ را فراموش نكنيد. بزرگترين علاج
امراض دل است.
اگر كسى اين حقيقت را كه سفارش مىفرمايد، مداومت نمايد، راه را
براى اصلاح خود باز كرده است.
شب كه به خانه مىروى، اين معنا را فراموش نكن كه شايد صبح
جنازهات را از در خانه بيرون بردند و صبح كه از خانه بيرون مىآيى. فراموش نكن كه
ممكن است ديگر به خانه برنگردى. اگر اين معنا ملكه انسان گردد، خرد خرد حسد، بخل
حرص، نفاق، كينه، وساوس و غفلت براى چه خواهد بود؟
من كه معلوم نيست فردا باشم يا نه، چرا حرص بزنم؟ چرا براى هيچ و
پوچ خودم و ديگران را ناراحت نمايم؟!
مثال ديگر: ديدهايد چطور پشهها اطراف چربى و شيرينى را رها
نمىكنند، هرچه باد بزنى باز ول نمىكنند. شيرينى و چربى را بردار تا مگس مأيوس شود
و با اشارهاى رد شود.
اى مؤمن! دل را از كثافات پاك كن تا اين شياطين با يك استعاذهاى،
دلت را ول كنند.
امام سجاد (عليه السلام) در دعاى حزين - كه بعد از نماز شب
مىخواندند و در حاشيه مفاتيحالجنان است - عرض مىكند:
فياغوثاه! ثم و اغوثاه! بك يا الله! من هوى
قد غلبنى و من عدو قد استكلب على
(83).
پروردگارا! تو به دادم برس! شيطان به دلم حمله مىكند. بلى چون در
دل مؤمن چيزى كه خوراك شيطان باشد نيست و اهل ذكر است، تا حمله كند، به يك استعاذه
و پناهندگى به خدا او را طرد مىكند.