جلسه چهارم:
تنها راه چاره، پناهندگى به خداوند
و قل رب أعوذ بك من همزت
الشيطين * و أعوذ بك رب أن يحضرون
(38).
وساوس شيطان و آزارى كه بشر از شياطين مىبيند،
بر كسى پنهان نيست. همه مىدانند كه شيطان، دشمن سرسخت انسان است و تا نفس آخر دست
بر نمىدارد. تمام هدفشان اين است كه بشر، مؤمن به خدا و آخرت نشود و در مرتبه دوم،
خيرى از او سر نزند بلكه به هر شرى روى آورد. چيزى كه مهم است، دانستن راه نجات از
دست شياطين است.
حالا كه دشمن اينطور قوى و در كمين است،
ببينيم راه چاره چيست؟
تنها راه علاج هم آن است كه در قرآن مجيد به آن
امر فرمود كه: ...فاستعذ بالله...
(39)؛
به خدا پناه ببر! كه جز پناهندگى به حق، راهى نيست.
خيمه سلطنتى
و سگ درنده
مثالى عرض كردم كه ابليس به منزله سگ درندهاى
است كه هركس بخواهد به خيمه سلطنتى درآيد نمىگذارد. اين به منزله پاسبان است. جز
آشنايان (عباد مخلصين) كسى از دست او در نخواهد رفت. ناچار براى ورود به خيمه (به
بارگاه قرب) بايد به صاحب خيمه استغاثه كرد و پناه برد؛ زيرا تنها نهيب قهر صاحب
خيمه است كه اين سگ درنده را رام مىكند و جز اين چارهاى نيست.
پس بايد به خدا پناهنده شد تا عنايت حق، او را
دفع كند. اين است كه خداوند در قرآن مجيد به پيغمبرش دستور ميدهد كه:
بگو پروردگارا! به تو پناه
مىبرم از وساوس شيطانها و پروردگارا! به تو پناه مىبرم كه در آيند مر
(40).
خودت به تنهايى نمىتوانى، مگر لطف خدا يار
شود: يا غياث المستغيثين، يا ملاذ اللائذين اگر لوذو
پناهندگى به حق نباشد، كسى از شر شيطان در امان نيست.
بنابراين، بايد حقيقت استعاذه را فهميد، آيا
استعاذه گفتن: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم است يا به
فارسى، گفتن خدايا! به تو از شر ابليس پناه مىبرم! نه،
استعاذه امر معنوى حقيقى است كه اين لفظ كاشف از آن است. اگر حال استعاذه باشد،
گفتن اعوذ بالله نافع است وگرنه گاه مىشود كه خود همين
گفتنها مسخره و ملعبه شيطان است كه خودش با زبان طرف جارى كرده است.
اقسام
استعاذه مردم
استعاذه خلق، بر سه قسم است:
قسم اول: استعاذهاى است كه نه حال استعاذه هست
و نه معناى آن را مىفهمد كه چه مىگويد. اگر اين است - كه مثلا نمىشود گفت
استعاذه است - لغو است. به زبانش چيزى مىگويد. گفتن اعوذ
بالله من شيطان الرجيم بدون التفات به معنا و دانستن حقيقت، مسخره شيطان
است.
قسم دوم آن است كه: معناى آن را مىفهمد بلكه
وقتى كه مىگويد، يك نوع التجايى هم دارد، لغو نمىگويد، معنى را ادراك كرده و لفظ
را هم به عنوان كاشف از معنا مىگويد ليكن به حسب عمل و حال، قربان شيطان مىرود.
زبانش مىگويد لعنت بر شيطان! پناه مىبرم به خدا از شر شيطان رانده شده! در حالى
كه دارد به شيطان سجده مىكند و در حقيقت به شيطان پناهنده شده است.
هركس گناه مىكند، در حال معصيت يقين بدانيد
معبود و مسجود او شيطان است، هر چند به زبانش هم صد فحش به شيطان بدهد.
صريحتر بگويم، وقتى كه به زبانش
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم مىگويد ولى تهمت
مىزند، فحش مىدهد، آبروى مردم را مىريزد، راز ديگران را فاش مىسازد و خلاصه از
هيچ گناهى باك ندارد، در حقيقت گفته است: اعوذ بالشيطان من
الرحمن؛ من از خدا فرار كردم و به شيطان پناهنده شدم زبانت وارونه مىگويد؛
ولى حالت ميزان است.
اعوذ بالله؛ يعنى:
به طاعت خدا پناهنده مىشوم، الآن دارى خلاف واقع
مىگويى. پرده كه عقب رفت. مىفهمى كه شيطان همين را بر زبانت جارى مىكند تا بيشتر
مسخرهات كند.
كتابى در رد
ابليس به دستور خودش
نوشتهاند يكى از علما قلم به دست گرفت كتابى
در مصايد و وسوسههاى شيطان و ترسانيدن مردم از فريب خوردن از او بنويسد. در همان
زمان در عالم رؤيا و مكاشفه يكى از اخيار، شيطان را مىبيند و به او مىگويد:
ملعون! خوب فلان آقا دارد رسوايت مىكند، كيدهايت را به خلق
مىرساند!.
شيطان مسخرهاش كرده گفت:
اين كتاب را به دستور خود من مىنويسد!.
فرمود: چطور مىشود؟!.
گفت: من در دلش وسوسه
انداختم كه تو عالمى، علم خودت را ظاهر كن. خودش هم نمىفهمد و اسم كتابش را رد
شيطان گذاشته؛ ولى حقيقتش جلوه نفس و نمايش علم دادن است.
بلى خود شيطان وا مىدارد كه به او فحش بدهد،
يا به زبان تنها بگويد: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.
به عين مثل كار دول استعمارى است. اينان در بعض
مستعمرات، افرادى دارند كه در استعمار، يار و ياور آنهايند. گاه به مقتضاى سياست و
مصلحت روزگار وا مىدارند اين افراد به آنها فحش بدهند. بد بگويند. مردم را از
فجايع استعمار آگاه كنند. براى پرده پوشى و نعل وارونه زدن تا بتوانند مقاصد
استعمارى خود را توسط همين افراد بهتر پيش ببرند.
عجب است از سياست شيطانى! اولين و استاد همه
سياستمداران شيطان است. سياست؛ يعنى زير پرده كار كردن.
كلاه سر همه مىگذارد بدون اينكه جاى پايى از خود نشان دهد.
حقيقت
استعاذه فرار از گناه است
خدايا! تو يارى ده كه ما بتوانيم از شيطان
بگريزيم؛ يعنى از گناه فرار كنيم. استعاذه به حق؛ يعنى از گناه فرار كردن. زبانت را
محكم بگير، ديگر لغو نگو، عوضش بگو: اعوذ بالله.
پس اعوذ بالله؛
يعنى اعوذ بطاعة الله من طاعة الشيطان.
خدايا! من ديگر مىخواهم به طاعت تو پناه آورم.
مىخواهم از بندگى شيطان فرار كنم. از شيطان و دام او كه گناه است گريختهام.
تو مىخواهى دست در دهان شير كنى، آنوقت به
زبان بگويى من از شير مىترسم و فرار مىكنم، به قلعه محكمى مىگريزم، يا اينكه
همينطور دست بسته مقابل شيطان بندهوار بايستى آنگاه به زبان بگويى به خدا پناه
مىبرم از شر ابليس.
تا زهر بد زبانت كوته نيست
| |
يك اعوذت، اعوذ بالله نيست
|
تا زبانت به هر لغوى گوياست؛ يعنى غلام حلقه به گوش شيطانم. دروغ
مىگويى! صبح تا شام هم مىگويى لعنت به شيطان! از اين اعوذ
بالله گفتنهايت بايد استغفار كنى.
بلكه آن نزد صاحب عرفان
| |
نيست الا اعوذ بالشيطان
|
گاه گويى اعوذ و گه لا حول
| |
ليك فعلت بود مكذب قول
|
هركس به خودش خطاب كند اى منافق! چرا ديگر دروغ مىگويى. منمن
كردنهايت كدام است؟!
اگر شيرى دنبال تو گذاشت بايد به يك قلعه محكمى پناهنده شوى نه
اينكه نزديكش شوى دست در دهانش كنى و به زبانت بگويى: واىواى! حقيقت استعاذه همان
پناهنده شدن به قلعه محكم الهى است.
رؤياى صادقه و دام ابليس
از يكى از تلاميذ شيخ انصارى عليهالرحمه نقل شده: زمانى كه در
نجفاشرف براى تحصيل مشرف بودم و در محضر ملائك منظر شيخ انصارى حاضر مىشدم، شبى
در عالم واقعه ديدم شيطان را چند عدد افسار در دست گرفته بود. من از او سؤال كردم
اينها را براى چه به دست گرفتهاى؟
گفت: اينها را بر سر مردم مىزنم و ايشان را به سمت خود مىكشم. در
روز گذشته يكى از اينها را بر سر شيخ مرتضى انصارى انداختم و از اتاقش تا بيرون
كوچهاى كه بر در خانه اوست كشيدم، ولى در ميان كوچه از قيد رها شده مراجعت كرد.
وقتى كه بيدار شدم خدمت شيخ مشرف شدم و خواب خود را به ايشان عرض
كردم. شيخ عليه الرحمه فرمود: شيطان راست گفته؛ زيرا آن ملعون ديروز مىخواست به
لطايفالحيل مرا گول زند؛ زيرا من پول نداشتم و چيزى در منزل لازم شده بود، با خود
گفتم: يك قران از مال امام (عليه السلام) كه در نزد من مىباشد و معطل مانده تا وقت
لازم به مصرفش برسانم به عنوان قرض بر مىدارم سپس ادا مىكنم.
آن يك قران را برداشته و از منزل خارج شده تا به ميان كوچه هم
آمدم. همين كه خواستم چيزى بخرم با خود خيال كردم كه چرا به اين چنين عملى اقدام
نمايم؟ پس نادم و پشيمان شدم و به خانه مراجعت نموده يك قران را به جاى خود گذاشتم
(41).
و بعضى هم اين داستان را اينطور نقل كردهاند كه: شيخى ديد شيطان
طنابهاى بسيارى به دست داشته و در بين آنها طناب ضخيمى به دست داشته است. از او
مىپرسد: اينها چيست؟ پاسخ داده بود كه به وسيله اينها بنىآدم را به سوى خود
مىكشانم و آنها را وادار به معصيت مىنمايم.
از او مىپرسد: طناب ضخيم براى كيست؟
مىگويد: براى استادت شيخ انصارى كه ديروز او را تا بازار بردم؛
ولى آن را پاره كرد و برگشت. مىپرسد پس طناب من كدام است؟ پاسخ مىدهد: تو احتياج
به طناب ندارى و حرف شنو هستى.
جلسه پنجم: اركان اساسى استعاذه
ان الذين اتقوا اذا مسهم طئف من الشيطن
تذكروا فاذا هم مبصرون
(42).
لفظ بايد كاشف معنا باشد
استعاذه مقامى است از مقامات دينى و بر
هركس لازم است و عرض شد كه بايد حقيقت داشته باشد نه صرف لفظ وگرنه لفظ تنها قراءت
است، الفاظى را بر زبان جارى كرده است. قرآن مجيد كه مىفرمايد:
...فاستعذ بالله...
(43)؛
به خدا پناهنده شو حقيقتش مراد است و دو چيز لازم دارد:
يكى فرار از شيطان و ديگر پناهنده شدند به رحمان. اگر اين دو مطلب حاصل شد، آنوقت
مىشود استعاذه، نه گفتن اعوذبالله تنها و خلاصه لفظ
بايد كاشف از حال و معنا باشد.
پس از تأمل در حقيقت استعاذه و استفاده از قرآن مجيد، مىتوان گفت:
استعاذه پنج ركن اساسى دارد:
ركن نخستين كه فرار از شيطان است به
تقوا منطبق مىشود. و اركان ديگرش:
تذكر، توكل، اخلاص و تضرع است. مجموعا پس از حاصل شدن اين حالات، حقيقت
استعاذه پيدا مىشود، در حالى كه مؤمن اين پنج ركن را داراست، لذا فرسنگها شيطان از
او دور مىشود، چه به زبان بگويد: اعوذ بالله من الشيطان
الرجيم يا نگويد. عمده حال و حقيقت است كه اگر شيطان به او نزديك شود، آدم
زده مىشود، بسان آدم وقتى كه جن او را مس كند، جن زده مىشود؛ بنابراين، اصلا
ابليس جرأت نزديك شدن به او را نخواهد داشت.
پرهيز پرهيزكاران از شيطان
شواهدى براى اركان استعاذه از قرآن مجيد مختصرا يادآورى مىشود:
ان الذين اتقوا اذا مسهم طئف من الشيطن
تذكروا فاذا هم مبصرون
(44).
كسانى كه پرهيزگارى كردند، هنگامى كه طواف
كنندهاى از شيطان آنان را مس كرد، متذكر مىشوند، پس ايشان بينايانند.
پس شرط نخستين اين است كه اهل تقوا باشد. كسانى كه متقى شدند،
هنگامى كه شياطين به دلشان حمله مىكنند چون متقى هستند به مجرد نزديك شدن شيطان به
آنان، ياد خدا مىكنند. فورا روشن مىشوند و مىفهمند كه كار شيطان است. فرار
مىكنند. به حق متمسك مىشوند؛ بنابراين، در اين آيه شريفه اشاره به
تقوا و تذكر شده است.
در آيه شريفه مىفرمايد: فاذا قرأت القرءان
فاستعذ بالله من الشيطن الرجيم * انه ليس له سلطن على الذين ءامنوا و على ربهم
يتوكلون
(45).
هنگامى كه قرآن مىخوانى پناه ببر به خدا از
شر ابليس رانده شده، به درستى كه او بر كسانى كه ايمان آوردند و بر پروردگارشان
توكل مىكنند، حكومتى ندارد.
كسىكه توكل به خدا دارد، شيطان بر او سلطهاى ندارد. حكومت شيطان
بر كسانى است كه به خدا تكيه ندارند. تكيه آنها اسباب ماديات و اوضاع دنيوى است؛
ولى اگر تكيه بر خدا شد، يقين بدانيد از شيطان كارى ساخته نيست.
اگر شخص از توكل بهرهاى نداشت، تنها به زبان مىگويد پناه به خدا
مىبرم ليكن در حقيقت به عنوان و قوه و مقام و مال و عشيرهاى كه دارد پناه مىبرد،
به مفهوم آيه شريفه، شيطان بر او مسلط است؛ چنانچه در آيه بعدى به اين مطلب تصريح
مىفرمايد:
انما سلطنه على الذين يتولونه والذين هم بهى
مشركون
(46).
حكومت شيطان بر كسانى است كه او را دوست دارند
و فرمانبر اويند و آنان كه به خدا شرك مىورزند.
آن كسىكه مسبب الأسباب را فراموش كرده است با شيطان است، او را با
استعاذه و فرار از ابليس چكار؟!
دورى شيطان از اهل اخلاص
ركن ديگر براى استعاذه، اخلاص است كه
در قرآن مجيد از قول ابليس چنين مىفرمايد:
قال فبعزتك لأغوينهم أجمعين * الا عبادك منهم
المخلصين
(47).
شيطان گفت: به عزت تو
سوگند! همه آنان را مىفريبم جز بندگانت كه اهل اخلاص شدهاند.
معناى اخلاص در
قرآن مجيد در موارد متعدد بيان شده است و ما هم ضمن تفسير آيات، متعرض شدهايم و
ديگر تكرار نكنيم.
خلاصه، استعاذه مخلصين درست است كه شيطان را با
آنها راهى نيست؛ چون حقيقت فرار از شيطان در آنهاست.
تقوا، منشأ
پرهيز از شيطان
پس از عمرى كه از ما گذشت، آيا بهرهاى از
مقامات دينى بردهايم؟ خدا كند لااقل در جهل مركب نمانيم.
عرض شد نخستين ركن استعاذه تقواست. كسىكه تقوا
ندارد كى از شيطان فرار مىكند؟ چون تقوا؛ يعنى ترك فرمانبردارى شيطان است. زنى كه
لخت در كوچه و خيابان مىآيد
(48)،
الآن همه چيزش شيطان است. نامردى كه همراه خود چنين زنى را مىآورد و نشان اين و آن
مىدهد، كى از شيطان فرار مىكند؟!
خلاصه، هركس از حرام دورى نكرده از شيطان نيز
فرار نكرده؛ يعنى استعاذه ننموده است هر چند به زبان هم هزار مرتبه بگويد:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.
يا مثلا در خانه غصبى نشسته است، تا بيرون نرود
از شيطان فرار نكرده. تا عادت به فحش را ترك نكند، استعاذه نكرده است.
حرامخوارى
بزرگترين مانع استعاذه
به طور كلى تقوا و ترك محرمات در مسأله استعاذه
مهم است به خصوص حرامخوارى. كسىكه خوراكش اكل حرام
است، رگ و پوستش شيطانى و دائما متصل به ابليس است:
ان الشيطان يجرى من ابن
آدم مجرى الدم
(49).
شيطان مانند خون، در اجزاى
بدنش جارى است.
همان زبانى كه به آن مىگويد:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم زبان شيطان است؛ زيرا
همان غذاى حرامى كه جزئى از آن، زبان شده و باعث حركت و نيروى آن گرديده، مىگويد:
اعوذ بالله اينچه استعاذهاى است؟!
ما برون را ننگريم و قال را
| |
ما درون را بنگريم و حال را
(50)
|
شهيد ثانى در اسرار الصلوة از خاتم الأنبياء محمد (صلى الله عليه و
آله وسلم) روايت كرده است كه: خدا دل شما را مىنگرد نه صورت
شما ر
(51).
اينجا حقيقت مىخرند. زبان بازى بدون حقيقت، به كار مخلوق
مىخورد؛ اما نزد خدايى كه عالم السرو الخفيات است، پنهان و آشكار نزد او يكسان
است، جز واقع چيزى به درد نمىخورد؛ چنانچه در مورد قربانيهايى كه مىكنيد، صريحا
در قرآن مجيد مىفرمايد:
گوشت و خون آنها به خدا نمىرسد و ليكن تقواى
شما به او مىرسد
(52).
تا لقمه حرام در بدن تو است، شيطانى هستى و فرار از شيطان دروغ
است. تا آثارش از بين برود، آنگاه حالات فرار از ابليس در تو پيدا مىگردد وگرنه
عبادتهايت هم ظاهرى است. به خصوص در اكل و شرب، روايات فراوانى از اهلبيت (عليه
السلام) رسيده است. اينها به منزله بذر است، بذر را خراب نكنيد.
در قرآن مجيد مىفرمايد: از چيزهاى پاكيزه
(حلال) بخوريد و پيروى از وساوس شيطان نكنيد
(53).
نمىگويد مرغ و پلونخور، بلى گوشت بخور؛ ولى حلال بخور. از خطوات
شيطان پرهيز كن.
لزوم ترك غذاى شبههناك
دوم ترك لقمه شبهه است. از غذاى مشتبه
هم بپرهيز. تا وقتى نفهمى حلال است، خوراك و لباس را مصرف نكن. حرام به قدرى اثر
دارد كه كار به جايى مىرسد كه حق با كمال ظهورش، مورد وسوسه و شك حرامخوار يا
شبههخور مىشود. در خدا با اين ظهورى كه هست، شك مىكند. شيطان كجا بود؟ توى همين
لقمه حرام و شبهه ناك.
از شيطان فرار نكرد، به چنين روزى افتاد؛ يعنى به دست خودش شيطان
را در رگ و پوست و گوشت و خون خود جا داد.
جلسه ششم: استعاذه لازمه تقوا
ان الذين اتقوا اذا مسهم طئف من الشيطن
تذكروا فاذا هم مبصرون
(54).
خلاصه بحث شبهاى گذشته اين شد كه حقيقت
استعاذه فرار از شيطان است و پناهندگى به رحمان؛ بنابراين، لازمهاش
تقوا است. پرهيز از شيطان؛ يعنى سعى كند واجبى از او
فوت نشود و حرامى از او سرنزند؛ بنابراين، اگر لاابالى باشد، حالت فرار ندارد، به
عين مثل كسى است كه با درندهاى گلاويز باشد، آنوقت به زبانش بگويد من از اين
درنده فرار مىكنم. اعوذ بالله؛ يعنى از شيطان فرار
مىكنم و به خدا پناه مىبرم، با اين بىبندوبارى، كى از شيطان حقيقتا فرار
كردهاى؟!
ان الذين اتقوا... آنهايى كه در حال
فرار از گناهند، اگر شياطين خواستند آنها را دريابند فورا ياد خدا مىكنند، پرده
غفلت از جلو چشمشان به بركت ياد خدا عقب مىرود و بينا مىشوند، در دام نمىافتند.
كى در دام نمىافتد؟ اهل تقوا وگرنه (انسان غافل) در دام مستقر و مستمر است.
گفتيم كه تقوا مخصوصا بايد در خوردنى و آشاميدنى رعايت شود؛ چون
خوراك به منزله بذرى است براى بدن كه مركب نفس شيطانى يا رحمانى است. اگر بذر
شيطانى شد، حاكم بر او هم شيطان است. اگر لقمه حرام از گلويى پايين رفت، حكومت به
دست ابليس است، تا اثر اين لقمه در اين بدن موجود است، شيطان هم هست.
اينكه در روايات رسيده تا چهل روز نمازش پذيرفته نيست، كسىكه
لقمه حرامى بخورد تا چهل روز دعايش مستجاب نمىشود؛ چون زبان زبان شيطانى است. قرآن
هم بخواند شيطانى خوانده. اعوذ بالله هم بگويد با زبان
خود شيطان گفته است.
لقمه حرام كدام است؟
يك مرتبه حرمت اين است كه از راه حرام به دست آمده باشد؛ مثلا نانى
كه به دستش آمده از پولى است در معاملهاى كه تدليس كرده، غش نموده، معامله ربايى
بوده، يا راههاى حرام ديگرى كه تصرفش بدون اجازه صاحبش و شرع مقدس بوده است.
مرتبه ديگر از حرمت، ميته است. آنچه مردار به آن گفته شود؛ خواه
حيوان حلال گوشت، خودش بميرد يا تذكيه شرعى نشود؛ مثلا عمدا
بسمالله را نگفته باشند.
خداوند مىفرمايد: و نخوريد از آنچه نام خدا
بر آن برده نشده است
(55).
يا مثلا مرغى را سر بريدهاند در حالى كه عمدا
بسم الله نگفتهاند، اين مردار است و شيطانى، اگر از گلويت پايين رفت، بذر
شيطان است.
استفاده معناى عام از آيه
سيد بن طاووس عليهالرحمه آيه شريفه را تعميم داده است. هر چند
مورد آيه گوشت است از حيوان حلال گوشت ليكن سيد معناى عامى از آن استفاده كرده كه
اگر كسى رعايت كند بسيار خوب است. مىفرمايد: از هر خوراكى كه
تدارك شود و نام خدا بر آن برده نشود من نمىخورم. نان كه نانوا هنگام پختن، اسم
خدا را نبرده چطور مؤمن از آن بخورد؟!.
تنور نانوايى و نغمه شيطانى
عجب دورهاى بوده و چه دورهاى هست؟! سيد زنده شود و ببيند. سابق
بنده يادم مىآيد كه نانواها كسى را مىآوردند نزد تنور، حديث كساء بخواند. دعا
بخواند. براى بركت و... حالا هم بايد با موسيقى و لغو، نان پخته شود:
...انا لله انا اليه راجعون
(56).
نان را با ياد شيطان مىپزند و همين لقمه كذايى كه اثر وضعىاش را دارد، من و شما
مىخوريم.
همه بيچارهايم و مانده بر جاى
اگر گاه گاهى كسى در اين موضوعات تأمل كافى بكند، واقعا مىگويد:
أمن يجيب المضطر...
(57)
خدايا! چه كنيم؟ اين خوراكها ظلمت است و نورى ندارد. اثرش را هم روى زبان مىگذارد،
مىشود لغو، فحش، غيبت، تهمت، دروغ و... روى چشم اثرش خيانت، روى گوش اثرش استماع
لغو و لهو و غيبت و خلاصه روى تمام اعضا اثرش يا حرام يا مكروه يا لااقل مباحاتى
است كه از ياد خدا غافل كننده است. تمام اعضا و جوارح را شيطانى مىكند.
طهارت و نجاست در خوراك
رشته ديگر از خوراك حرام: طعام نجس يا
متنجس است. خوراك ناپاك اگر از گلو پايين رود، بذر
شيطان است كه اثر خودش را خواهد بخشيد. حتى ولى بچه حق ندارد خوراك نجس به او
بخوراند. نگو بچه كه تكليف ندارد، تو كه تكليف دارى. وظيفهات از هماكنون اين است
كه گوشت و پوست بچهات را از غذاى پاك و حلال پرورش دهى؛ زيرا بالأخره خوراك اثر
وضعىخودش را خواهد داشت. بلى به حيوان مانعى ندارد بدهى.
از مواردى كه بايد در خوراك پرهيز كرد، اكل بر
شبع است؛ يعنى هنگام سيرى باز چيز خوردن. اين مكروه و شيطانى است و بعض
مراتبش كه موجب ضرر فاحش گردد، يقينا حرام است.
جلسه هفتم: لزوم دشمنى با شيطان
ان الذين اتقوا اذا مسهم طئف من الشيطن
تذكروا فاذا هم مبصرون
(58).
گفتيم كه انسان تا از اطاعت شيطان دورى نكند، حقيقت استعاذه در او
پيدا نمىشود. كسىكه مرتكب گناه مىشود، در حال خضوع به شيطان است.
قرآن مجيد مىفرمايد: ...فاتخذوه عدوا...
(59)؛
او را دشمن بگيريد. او دشمن سرسخت شماست، شما هم با او
دشمنى كنيد نه دوستى. اطاعتش دوستى با اوست. بدانيد اين دشمن سرسخت دائما در كمين
است. يك لحظه بشر را راحت نخواهد گذاشت. اگر خودت را در امان بدانى. جاهل بىخبرى.
آيا شيطان مىخوابد؟
از يكى از علما پرسيدند آيا اخبار وارده درباره شيطان رسيده است كه
مثل بشر و حيوان خواب دارد يا نه؟ تبسمى كرد و جواب لطيفى داد و گفت:
اگر شيطان خواب داشت كه ما قدرى راحت بوديم!.
تو خواب هستى و او بيدار. او خوابى ندارد بلكه هميشه نگران تو است.
به درستى كه او شما را مىبيند از جايى كه شما
او را نمىبينيد
(60).
بلى تا نفس آخر، رهايت نمىكند.
لزوم مسلح شدن در برابر دشمن قوى
و هوشيار
پس چه بايد كرد؟ حالا كه دشمن، قوى و هشيار و در كمين است تكليف
چيست؟
تكليف اين است كه بايد مسلح شد بلكه هميشه بايد مسلح بود. دشمنى كه
مهيا و منتظر غافلگير كردن تو است، تو هم بايد هيچوقت اسلحه را زمين نگذارى. اگر
يك لحظه اسلحه را كنار گذاشتى، يا لحظهاى رو به او رفتى، كارت خراب است.
تقوا اسلحه انسان است، آماده باش در برابر ابليس.
بلكه انجام مستحبات به مقدار توانايى در دفع دشمن و آماده باشى اثر
دارد و ترك مكروهات نيز. حتى ترك غفلات نيز در اين مورد نهايت تأثير را داراست.
اگر غفلتى از دشمن كند و نهى را مرتكب شود، به همان اندازه خود را
به دهان اژدها نزديك كرده و به شيطان مقرب شده و او هم پس از قرب تا دست از سر
دوستش بردارد، هيهات است.
حملات تدريجى و شديد شيطان
شيطان، اول سعى دارد مؤمن را در مكروهى بيندازد، سپس راه را براى
ارتكاب گناه صغيره باز مىكند. پس از آن اصرار بر صغيره و كوچك گرفتن آن - كه خود
كبيرهاى است - برايش پيش مىآورد
(61).
و آنگاه گناهان كبيره برايش عادى مىگردد. سپس دستبرد به قلب و اصل ايمان شروع
مىشود. و خلاصه مؤمن را به وسوسه و شك مىاندازد، بدون اينكه طرف بفهمد در چه
دامى افتاده است.
اهل تقوايند كه مىتوانند با اسلحه خود از شر شيطان محفوظ بمانند؛
اما اشخاص بىبند و بار كجا مىتوانند با اين دشمن، مخاصمه و جدال نمايند.
وضو اسلحه برنده مؤمن
بسيارى از مستحبات در دفع دشمن، اسلحه مهمى به شمار مىروند؛ مثلا
وضو. از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله وسلم) مروى است كه:
الوضوء سلاح المؤمن؛ وضو اسلحه مؤمن است. در برابر اوست؛ يعنى هميشه بايد با
وضو بود لذا مستحب است كه انسان دائما با طهارت باشد.
از اين بالاتر، اگر فاصلهاى شد هر چند وضويش باطل نشده، مستحب است
تجديد كند: الوضوء على الوضوء نور على نور
(62).
اين نور در برابر ظلمت است.
هنگام خواب هم مستحب است با وضو بخوابى. با اسلحه بخواب كه نور
وضوى تو به اندازه خودش شيطان را در خواب از تو طرد مىكند.
روزه و صدقه شيطان شكن
از جمله اسلحهها چند چيز است كه از خاتم الأنبياء محمد (صلى الله
عليه و آله وسلم) روايت شده است
(63).
روزه اگر موفق شوى، روى دشمنت را سياه
مىكند. اگر پرده عقب رود، شيطان خود را ببينى رويش سياه شده است، ليكن شيطان هم به
اين ضعيفى نيست كه به سادگى رويش سياه و كمرش شكسته گردد. مرد مىخواهد كه عمل را
خالص انجام دهد و از حجابهاى هفتگانه بگذراند و پشت ابليس را به خاك بمالد.
ديگر صدقه است كه مىفرمايد:
پشت شيطان را مىشكند، كمرش را خرد مىكند. بلى اگر
صدقه مقبوله باشد.