مقدمه
استعاذه حقيقى از كسىكه خودش رسته است.
اثر بىنظير شهيد محراب حضرت آيةالله دستغيب را
به نام استعاذه ملاحظه مىفرماييد. همان طورى كه از
نامش پيداست، درباره پناهندگى به خدا از شر شيطان سخن
مىرود. با آن احاطهاى كه اين مرد بزرگ در آيات و اخبار داشت و برداشتهاى جالب و
صحيحى كه از روايات اهلبيت مىكرد، در همين يك مطلب، سى جلسه سخنرانى كرد و در
حقيقت، استعاذه، معنا و اهميت آن، اركان پنجگانه استعاذه از تقوا و تذكر، توكل و
اخلاص و تضرع، سخنها فرموده و نكات جالبى را براى خواننده روشن مىنمايد، همراه با
داستانها، آيات و اخبار را بيان نموده و حقايق را با زبانى ساده و بيانى بسيار رسا
- كه براى همه فهمها قابل درك باشد - تذكر مىدهد.
اما نكتهاى كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين
است كه چطور شد كه آن شهيد در زندگىاش اينطور مورد توجه مردم بود و هنگام شهادت و
پس از آن نيز همه در سوگش نشسته و برايش نوحه سرايى كردند. كتابهايش را چون برگ گل
خريدند و به هديه بردند.
حق مطلب اين است كه خودش
استعاذه حقيقى داشت. يك عمر دنبال مبارزه با هواى نفس و به دست آوردن ملكات
فاضله بود. با رياضتهايى طولانى و شرعى، با شيطان جنگيد و پيروز درآمد لذا سخنانش
اينطور دلنشين است و اينگونه ابليس را معرفى مىكند و طرز فرار كردن از دستش و
پناهنده شدن به پروردگار را شرح مىدهد.
كتاب حاضر، يكى از پر بركتترين آثار اين مرد
بزرگ است كه در تيراژهاى چشمگير، در چاپهاى متعدد در اختيار مردم قرار گرفته، همراه
با روايات متعدد و داستانهاى شيوا كه شنونده يا خواننده را نه تنها خسته نمىكند
بلكه مأنوس و مشتاق مىگرداند.
فراموش نمىكنم وقتى فيلمبردار جهت افست يكى از
كتابهاى اين مرد بزرگ مشغول شد تا ساعتها سرگرم خواندن مطلب كتاب بود، خودش تعريف
مىكرد ناگهان به خود آمدم ديدم موقع تعطيل كردن كارگاه است در حالى كه من حتى از
يك صفحه هم فيلمبردارى نكردهام. هنگامى كه خواستم از صفحات كتاب فيلمبردارى كنم،
عنوان مطلبى از كتاب، توجهم را جلب كرد. به مطلبش نگاه كردم، ديگر متوجه نشدم كه
ساعتها سرگرم خواندن اين كتاب شدهام.
خداوند! روانش را شاد فرما! و روان نواده عزيزش
را با ساير همراهان شهيدش غريق رحمت بفرما! آمين!
سيد محمد هاشم دستغيب
5/12/1360
جلسه اول:
اهيمت استعاذه در قرآن و اخبار
و قل رب أعوذ بك من همزت
الشيطين * و أعوذ بك رب أن يحضرون
(1).
از جمله چيزهايى كه در قرآن مجيد و اخبار
اهلبيت (عليه السلام) عنايت زيادى به آن شده، موضوع استعاذه
است؛ يعنى پناهنده شدن به خداوند از شر شيطان: اعوذ بالله من
الشيطان الرجيم. و البته بايد حال استعاذه؛ يعنى پناه بردن به حق پيدا شود
تا استعاذه، حقيقى باشد.
براى اثبات اهميتش در قرآن مجيد مىفرمايد:
هنگامى كه مىخواهى قرآن
بخوانى، نخست به خدا پناه ببر از شر شيطان رانده شده
(2).
پس از تكبيرةالاحرام، در نماز هم امر شده كه
استعاذه كنند
(3)
ليكن در خصوص نماز بايد آهسته خواند.
بعضى از مفسرين راز آهسته خواندنش را چنين
گفتهاند: مانند كسىكه از دشمن سرسختى دارد فرار مىكند، چطور
خود را در حال فرار، پنهان مىكند، اشاره به اين است كه تو در حال فرار از
دشمن سرسخت خود هستى كه در كمين و مراقب تو است.
استعاذه
هنگام شروع هر عبادت
از جاهاى مهم استعاذه، هنگام شروع عبادت است؛
هر عبادتى كه انسان مىخواهد انجام دهد بايد ابتدا از شر شيطان به خدا پناه ببرد؛
زيرا كه او در كمين هر فرد از افراد بشر است، نخست مىكوشد نگذارد خيرى از انسان
سرزند و اگر زد، سعى او اين است كه آن را خراب كند و به آخر نرساند تا بهره نبرد،
لااقل اينكه او را به عجب و ريا وادارد؛ مثلا مىخواهى وضو
بگيرى، از شر شيطان به خدا پناه ببر سپس وضو بگير. مكرر ديدهايد كه همين وضو ملعبه
شيطان شده با وسوسههايى كه پيش مىآورد، چگونه عبادت را بىمغز مىكند.
غرض، استعاذه در امور عبادى است كه براى بهره
بردن از آن بايد به خدا پناه برد.
استعاذه در
مباحات
در امور مباح هم مانند خوردن و لباس پوشيدن،
استعاذه رسيده است و دعاهاى مخصوصى نيز وارد شده
(4).
در پستترين مكانها و شريفترين مكانها نيز
بايد استعاذه كرد. در مسجد كه مىروى، بر در مسجد استعاذه كن كه مبادا اين دشمن
سرسخت در اينجا نيز تو را رها نكند و در مستراح نيز استعاذه رسيده است
(5).
شيطان بر در
مسجد
يكى از اهل ايمان و تقوا نقل مىكرد كه در
مكاشفه ديدم شيطان در مسجد ايستاده است. گفتم: ملعون! اينجا
چه مىكنى؟.
گفت: رفقا فرار كردهاند و
منتظرشان هستم. فهميدم مردان رشيدى بودهاند كه شيطان همراهشان به مسجد
نرفته است؛ البته اينها هم نوبرند كه لااقل در مسجد، راستى استعاذه حقيقى كردهاند.
استعاذه
هنگام خروج از منزل
پس در هر حال استعاذه لازم است، هنگامى كه از
خانه بيرون مىشوى
(6)،
شياطين دم در منتظرند، استعاذه كن و دعاى رسيده را بخوان
(7).
قرآن مجيد تأكيد مىفرمايد كه او شما را
مىبيند و شما او را نمىبينيد
(8).
او را دشمن بگيريد.
يگانه چيزى كه او را از شما دور مىكند،
استعاذه است، جز پناه بردن به خالق، هيچ راه ديگرى ندارد؛ مانند كسىكه به خيمه شخص
بزرگى مىخواهد وارد شود، سگ درندهاى هم ايستاده نمىگذارد مگر استغاثه كنى كه اى
صاحب خيمه! مىخواهم به محضر تو بيايم، تو خودت اين مزاحم را رفع كن؛ البته اين
براى مثال است.
استعاذه
پيغمبر (صلى الله عليه و آله وسلم) به خداوند
اى انسان! تو هم مىخواهى به اين بارگاه راه
پيدا كنى، شيطان هم كه نمىگذارد به سهولت رد شوى، اينقدركارت را خراب مىكند كه
نرسى به مقصود و يگانه راهش هم استعاذه به خداست.
خداوند به پيغمبرش دستور مىدهد كه بگو:
پروردگارا! به تو پناهنده مىشوم از وساوس شيطان
(9).
و همچنين (در سوره معوذتين)
من شر الوسواس الخناس
(10).
پس من و تو هم نبايد آرام باشيم. وقتى كه دشمن
اينقدر قوى است، بايد دست و پايى كرد و پناهنده به خدا شد وگرنه يك مرتبه مىبينى
جايى سر درآوردى كه رب و معبود و مطاع تو شيطان است و خود خبر ندارى. زبانت مىگويد
خدا ليكن حال تو حال اطاعت از شيطان است و زير پرده يا شيطان مىگويى و نمىفهمى.
يك عمر پرستش
شيطان
در كتاب منتخب التواريخ نقل كرده كه: استادم
مرحوم سيدعلى حائرى در درس فرمود: در قريهاى از قراى اصفهان يك نفر مريض به حال
احتضار بود. از عالم زاهد قريه خواستند بر بالينش حاضر گردد و تلقينش گويد. وقتى كه
شهادت به وحدانيت خدا مىداد و مىگفت: لا اله الا الله از گوشه حجره صدا بلند
مىشد:صدق عبدى؛ بنده من راست گفت. تا محتضر مىگفت: ياالله! از گوشه حجره صدايى
مىگفت: لبيك عبدى.
آقاى مزبور پرسيد تو كيستى؟ گفت: من معبود اين
شخص هستم، يك عمر مرا مىپرستيده است؛ من شيطانم!.
آرى! حقيقت اين است كه رب اين شخص شيطان است
لذا او لبيك مىگويد. يك عمر از صبح تا شام به امر ابليس مىچرخيد. زبانش به امر او
و چشمش به ميل او و دلش به خواست او بود. يك عمر اين جور بود حالا هم اگر يا رب
بگويد، يا شيطان! گفته است؛ چون معبودش تا نفس آخر اوست. پرده كه عقب رفت، ناله
واحسرتا! از ساعت مرگ بلند مىشود.
اهل ايمان! سعى كنيد دست از استعاذه برنداريد.
دشمن را كوچك و كار را سهل نپنداريد. خيال نكنيد با يك كلمه:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم كار درست شد، تا حقيقت پيدا نشود، فايده
ندارد.
استعاذه
هنگام حكومت، خلوت با بيگانه و خشم
در روايات اهل بيت (عليه السلام) خصوصا در چند
مورد تأكيد شده است كه استعاذه كنند:
نخست: هنگام حكومت
است. اگر كسى را حاكم قرار دادند، در مرافعات به قدرى خطرناك است كه جز استعاذه
چارهاى ندارد.
دوم: هنگام تنها شدن با زن
بيگانه و نامحرم در جاى خلوت است. به قدرى خطرناك است كه غالبا خواهى نخواهى
شيطان معبود واقع مىشود. حاكم بر تو شيطان مىشود. اينقدرجلوه مىدهد و وسوسه
مىكند تا هلاك كند.
سوم: مورد غضب است.
حكومت و خلوت با اجنبيه كم اتفاق مىافتد ليكن حال غضب، زياد مورد ابتلاى هر فردى
است. وقتى كه انسان ناگهان عصبانى مىشود، خونش به جوش مىآيد، شيطان در او كاملا
نفوذ مىنمايد؛ البته شيطان به حسب خلقت از آتش لطيف است و مثل برق در بشر نفوذ
مىكند. همان مثالى كه خودش براى نوح زد كه: در حال خشم، بنى
آدم در دست من مانند توپ در دست بچه است
(11).
ديدهايد بچه، توپ را به هر طرف و هر جور
بخواهد مىاندازد، در حال خشم هم شيطان اينطور بر بشر مسلط مىگردد كه او را به هر
حرامى وا مىدارد. چه بسا در آن حال از او كفر سر مىزند مگر كسىكه خدا او را نگه
دارد.
جلسه دوم:
دام شيطان در نذر، عهد و صدقه
و قل رب أعوذ بك من همزت
الشيطين * و أعوذ بك رب أن يحضرون
(12).
خلاصه عرايض شب گذشته اين شد كه بايد مؤمنين به
مسأله استعاذه اهميت بدهند و به نص قرآن مجيد، در هر
حال بايد از شر شياطين به خدا پناه برد؛ زيرا آنها بشر را رها نكرده و نخواهند كرد.
تمام سعى شياطين اين است كه خيرى از انسان سر نزند و اگر سر زند، مىكوشند آن را
خراب كنند و به آخر نرسانند.
در بعضى از جاها كوشش آنها شديدتر و سختتر
است، خصوصا در سه مورد. ديشب مضمون دو روايت را كه در آن حال حكومت و خلوت با
اجنبيه و غضب بود، ذكر كرديم. سه مورد ديگر نيز امشب تذكر داده مىشود:
عهد، نذر و صدقه. كسىكه با خدا عهد مىكند كارى انجام
دهد، يا ترك كند، يا نذرى مىكند - البته با شرايط صحتش كه در رسالههاى عمليه ذكر
شده - شيطان سخت مىكوشد كه اين شخص به نذر و عهدش عمل نكند.
همچنين هنگامى كه مىخواهد در راه خدا صدقهاى
بدهد، تمام همتش اين است كه نگذارد، چون با صدقه دادن مؤمن، پشت شيطان شكسته مىشود
لذا در بعضى موارد دارد كه مؤمن دست در جيبش كه مىكند تا صدقه دهد، هفتاد شيطانك
به دستش مىچسبند تا به هر وسوسهاى كه بتوانند او را باز دارند، با وعده فقر دادن
(13)،
با وسوسه اينكه مورد لازمترى پيش مىآيد، از كجا كه طرف مستحق باشد. خلاصه كارى
مىكند كه پولى در راه خدا خرج نشود.
باطل شدن
صدقه با منت و اذيت كردن
و اگر صدقه داد، او را كه رها نمىكند بلكه
مىكوشد صدقهاش را باطل كند. بر سر طرف منت مىگذارد؛ مثلا مىگويد:
اين من بودم كه به تو كمك كردم ولى ديگرى اين كار را نمىكرد!.
يا با زخم زبان و اذيت كردن طرف، صدقهاش را
هدر مىدهد؛ مثلا پول مىدهد و مىگويد: حالا اين را بگير؛ ولى
دست از اين كار بردار، قباحت دارد و... دفعه ديگر مبادا اينجا بيايى و
نظايرش. لذا در قرآن مجيد صريحا مىفرمايد: باطل نكنيد
صدقاتتان را به منت گذاشتن و اذيت كردن
(14).
بالأخره دشمن سرسخت، شيطان رجيم مىخواهد كارى
كند كه اين خير، بىاثر بماند. شما هم بكوشيد سعى او را باطل كنيد.
فرار شيطان
از دل مؤمن
در تفاسير، خصوصا در مجمعالبيان اين روايت
شريف را از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله وسلم) نقل كردهاند كه:
شيطان دائما مراقب دل مؤمن (و اين آدم) است. اگر ديد به ياد
خداست فرار مىكند
(15).
بالأخره تا نفس آخر، دست از سر آدم بر
نمىدارد. اين است كه قرآن مجيد هم نسبت به اين موضوع نهايت اهميت را داده است و با
انسان پيمان بسته كه پيروى شيطان ننمايد و صريحا او را دشمن آشكارى برايش معرفى
مىفرمايد
(16)؛
يعنى اى بشر!
با دشمن خودت دوستى نكن. از دشمن سرسخت پيروى
منما!
شيطان چيست و
چرا آفريده شد؟
دو موضوع است كه كم و بيش از آن سؤال مىشود؛
يكى اينكه شيطان كيست و چيست؟ و حكمت در خلقتش چيست و براى چه آفريده شده؟
سؤال دوم: راه چاره از دست شيطان و وساوس آن
كدام است؟
هر كدام از اين دو بحث، دامنهدار است و مخصوصا
پاسخهاى علمى كه داده شده براى عموم نافع نيست؛ بنابراين، چون تطويل فايده ندارد به
طور اجمال، پاسخ هر يك داده مىشود.
شيطانشناسى
به چه درد مىخورد؟
به قول يكى از محققين اگر مخبر صادق به تو خبر
داد كه امشب يك عده دزد مسلح در كمين هستند كه به خانهات بريزند و اموالت را ببرند
و خود و عائلهات را بكشند، اگر شخص عاقلى باشى و مىروى ياورانى پيدا مىكنى. درها
را محكم مىبندى. راههايى را كه از آن ممكن است بيايند سد مىكنى، سنگر بندى
مىنمايى.
اگر عقل نداشته باشى، مىپرسى اين دزدها اهل
كجايند؟ لباسشان چگونه است؟ چه شكلى هستند؟ پيرند يا جوان؟ لر هستند يا ترك...؟ تا
از اين موضوعات سر در بياورى، وقت گذشته است و آنها كار خودشان را كردهاند.
آنچه بر تو لازم است راه فرار از شيطان است.
حالا كيفيت خلقتش را بدانى، بفهمى چگونه وسوسه مىكند يا نفهمى، از راز آفرينش او
سر درآورى يا سر در نياورى، به اين چيزها چكار دارى؟ كار اصلى تو بايد همان باشد.
پس از اينكه مخبر صادق خبر داد كه دشمن سرسخت،
ابليس در كمين است، راه نجات را از دست مده و وقت را تلف نكن. بالأخره چون زياد
سؤال مىشود، پاسخى به نحو اجمال عرض مىشود.
شيطان از آتش
و لطيف است
بشر اگرچه از عناصر اربعه: آب، آتش، هوا و خاك
است ليكن جنبه خاكىاش قوى و بيش از سه تاى ديگر است، لذا ثقل دارد، وزن دارد و به
اعتبار همان جنبه خاكىاش ادراكاتش و كارهايش بسيار محدود است.
برعكس ، شياطين جنبه آتش و هواى آنها غالب است.
ساختمان بدنشان طورى است كه در نهايت لطافت هستند و كاملا قوى مىباشند.
بشر خيال مىكند قدرت دارد ليكن قدرتى كه
شياطين دارند به قسمى است كه مىتوانند مثلا بدنشان را اينقدر كوچك كنند كه از
سوراخى رد شوند، يا اينقدر بزرگ كنند كه مكان وسيعى را اشغال نمايند. مسافتى را كه
بشر بايد ظرف يك ماه طى كند، در لحظهاى مىپيمايند و چيزهاى سنگينى را كه انسان
قادر به حمل آن نيست مىتوانند حمل كنند.
در سوره نمل، پروردگار عالم ضمن داستان سليمان
و تخت بلقيس به اين مطلب اشاره مىفرمايد
(17).
رؤيت انسان
توسط شيطان
پس اشكال از اينكه اگر شيطان هست پس چرا من او
را نمىبينم، بىجاست. چشم تو جسم كثيف را مىتواند ببيند نه لطيف را. هوا را
نمىبينى. امواج را در هوا نمىبينى؛ چون لطيف است. چشم تو خاكى است و بايد كثيف را
ببيند، لذا در قرآن مجيد مىفرمايد: شيطان شما را مىبيند از
جايى كه شما او را نبينيد
(18).
بلى گاهى شياطين مىتوانند جرميتى به خود بدهند
كه بشر آنها را ببيند و بسيارى از انبيا مانند حضرت نوح، يحيى و حضرت خاتم الأنبياء
محمد (صلى الله عليه و آله وسلم) و بعضى عباد صالحين، او را ديدهاند و مىبينند.
آفرينش شيطان
و سعادت بشر
اما حكمت خلقتش، حكيم على الاطلاق هرچه را
اراده بفرمايد عين صواب است، همان حكمتى كه در خلقت بنىآدم و جانوران است، چه ما
بدانيم يا ندانيم و در عين حال حكمتش بسيار است ليكن چون مفصل است و علمى براى عموم
نمىشود بيان كرد، آنچه مىشود گفت اين است كه: بس است در حكمت خلقت شياطين كه
سعادت بشر ظاهر شود. شقاوتش نيز آشكار گردد. ايمان و كفر و استحقاق بهشت و جهنم
رفتن افراد، روشن گردد.
خدا مىگويد صدقه بده! شيطان هم مىگويد نده!
اگر بدهى كم مىشود. در صورتى؟ رشد داشته باشى، صاحب ايمان و اراده قوى باشى به
دهان شيطان مشت مىزنى كه خدا مىفرمايد بده كم نمىشود، ما جايش را پر مىكنيم
(19).
اگر مثل كوه محكم هستى، اينجا رشد تو ظاهر
مىشود، اما اگر كم عقل و كم اراده و كم وزن مثل كاهى باشى، به يك نفير و وسوسه
مىايستى. به بركت خلقت شياطين است كه سعادت سعادتمندان و رشد رشيدان، آشكار
مىگردد.
آزمايش
انسانها توسط شياطين
همه مىگويند خدا و آخرت، اما راست مىگويند يا
نه؟ اين شياطيناند كه به وسيله آنها راستگو از دروغگو تميز داده مىشود.
اگر مىگويى خدا، پس چرا وعدهاش را نمىپذيرى؟
اگر انسان وسوسه شيطان را پذيرفت، معلوم مىشود ايمانش به زبانش هست. اگر به راستى
ايمان به بهشت دارد، پس چرا خريدارى نمىكند؟ چرا از جهنم دورى نمىكند
(20)؟
مىبينيد فلان خانم كه ادعاى ديندارىاش
مىشود، تا يك نفر شيطان انسى به او رسيد و گفت شما هم خرافاتى و قديمى شدى، چادر
به سر مىكنى؟! ديگر دوره عوض شده، مرد و زن ندارد، مىبينيد به همين القاى شبهه و
وسوسه شيطان و اسهتزاى رفقايش، مىايستد.
بلى شياطين براى اين هستند كه معلوم شود كى
استقامت دارد و كى ندارد؛ بزرگترين حكمتش تميز مؤمن و فاجر است.
وعده خدا و
وعده شيطان
چطور وعده شيطان را مهم مىگيرى؟ به همين القاى
وسوسه كه فقير مىشوى، در راه خدا نده، مورد لازمترى پيش مىآيد.
اما وعدههاى خدا را نديده مىگيرى. براى خدا
از يك تومان نمىگذرى و براى شيطان به يك مدح و ثنا و در روزنامهها نوشتن و در
راديوها گفتن، هزاران تومان حاضرى بدهى.
در معامله با خدا كه مىفرمايد:
به همسايهات، به رحم فقيرت كمك كن كه چندين برابر پاداش خواهى
داشت، مىگويى تمكن ندارم، اما اگر معامله دنيوى شيطانى بود، چطور روى دست
ديگران بلند مىشوى؟!
نداى رحمانى
و صداى شيطانى
شيطان براى امتحان خلق است و بايد باشد،
سينمايى هم باز كند و شياطين انسى هم تربيت كند، آنوقت اينطور حيوانات دو پا را
به دام بيندازد.
در برابرش هم مگر نه اول مغرب صداى: حى على
الصلوة وعده الهى به آمرزش بلند است، هر دو بايد باشد تا
ليميز الله الخبيث...
(21)؛
نيكوكار از بدكردار تميز داده شود.
فردا دار جزاست. اينجا زمينه ثواب و عقاب بايد
درست شود. استحقاقات فراهم مىگردد.
عدم اجبار
انسان توسط شيطان
البته شيطان كسى را به زور وادار به حرام
نمىكند. اختيار كسى را نمىگيرد؛ يعنى اين اندازه قدرت ندارد:
...و ما كان لى عليكم من سلطن... فقط كارش وسوسه و
تحريك است. كسىكه به مسجد مىآيد به اختيار خودش مىآيد؛ آن هم كه به سينما
مىرود. به اختيار خود اوست، حكومتى ندارد كه تو را مجبور كند بلكه خودت به پاى
خودت مىروى.
تقصير از خود تو است كه فريب وسوسههايش را
مىخورى و فرداى قيامت وقتى كه اطراف شيطان مىريزند و با او مخاصمه مىكنند، جواب
منطقى و عقلى مىدهد كه: مگر من شما را به دوزخ بردم؟ كار من
فقط دعوت و وسوسه بود، تقصير از خود شماست كه دعوت مرا اجابت كرديد. مرا ملامت
نكنيد و خودتان را ملامت كنيد...
(22).
جلسه سوم:
حسد ورزى ابليس
و قل رب أعوذ بك من همزات
الشيطين * و أعوذ بك رب أن يحضرون
(23).
شيطان حسود است؛ چون خودش رانده شده اين درگاه
است، نمىتواند ببيند بشر به مقام قرب مىرسد. بشرى كه اين ملعون به نظر حقارت به
او مىنگريست و مىگفت: مرا از آتش آفريدى و او را از خاك و
آتش از خاك برتر است
(24).
آنگاه همان بشر به مقاماتى برسد كه آن بدبخت را از آن طرد كردند و گفتند:
از بهشت بيرون شود! تو از كوچكان و پست شوندگانى. حق ندارى
اينجا بزرگى به خرج دهى...
(25).
بشر مىخواهد از طريق بندگى، به مقام قرب برسد
لذا شيطان با تمام قوا سعى مىكند او را از راه باز دارد تا حس حسادتش را تسكين
بخشد به همه چيز هم قانع است. اگر توانست، كفر و شرك، نتوانست، حرام و مكروه، تا
برسد به كمى درجه و مقام.
حسود و متكبر
را با بهشت چكار؟
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ذيل خطبه
قاصعهاش در نهجالبلاغه اين معنا را يادآورى مىفرمايد: اى
مردم! شيطان به واسطه حسادتش ملعون و مطرود و از بهشت رانده شد، مبادا شما به حسادت
مبتلا شويد تا مثل او گرديد. شيطان را به واسطه كبرش بيرون كردند. به واسطه حسادتش
بيرون كردند. آيا تو با حسادت و كبر، به بهشت مىروى؟! محال است! وقتى كه ملكى را
به واسطه اين صفات، از بهشت مىرانند، تو را با داشتن اين صفات به بهشت در
مىآورند؟
(26).
با اينكه آن ملعون مدتها عبادت مىكرد ليكن در
آخر كار، استكبار ورزيد و خود را هلاك كرد.
عظمت و كبريايى، ويژه خداوند است
(27).
تو را با بزرگى فروختن چكار؟ آقايى لباس تو نيست. بزرگى كردن، منمن نمودن سزاوار
تو نيست. همه فقير و عاجز و محتاج خدايند
(28).
غنى مطلق، سلطان مطلق، خداست ...لا اله الا أنا فاعبدنى...
(29).
خلاصه، اگر بشر، كبر ورزيد، دوش به دوش شيطان
مىگردد.
برآورده شدن
حاجات ابليس از سوى خداوند
مروى است پس از آنكه شيطان مطرود و از بهشت
بيرون شد، عرض كرد پروردگارا! عبادتهاى شش هزار ساله من چه شد؟.
ندا رسيد در برابرش هرچه بخواهى مىدهيم.
گفت: پس مرا تا روز قيامت
مهلت ده!
(30).
خداوند فرمود: تو از مهلت
داده شدگانى
(31).
ديگر آنكه مرا قدرتى ده كه بتوانم القاى شبهه
و وسوسه كنم، اين حاجت هم روى حكمتها و مصلحتهايى كه داشت، داده شد.
آدم ابوالبشر گريست و عرض كرد: پروردگارا!
اولاد بيچاره من گرفتار چنين دشمنى هستند. تو كه تا قيامت او را مهلت دادهاى و
قدرت القاى شبهه و وسوسه هم كه دادى، پس اولاد من چه كنند؟.
ندا رسيد: اى آدم! در
برابر هر شيطان، ملكى را مىآفرينم
(32).
الهام
ملائكه
هرچه شيطان وسوسه كند، ملك هم در مقابلش الهام
به خير مىكند. شيطان مىگويد: به مسجد نرو!.
ملك مىگويد برو!.
شيطان مىگويد: فلان حرام
را مرتكب شو و بعد توبه كن.
ملك مىگويد: نكن! شايد
مردى. شايد موفق به توبه نشدى و بر فرض كه توبه كردى، از كجا كه توبه مقبوله از تو
سر زند و آمرزيده شوى؟!.
به دل خود رجوع كن. در هر پيشامدى - چه خير و
چه شر - نوعا دو دل هستى. هركس چنانچه در وجودش، شيطان به شر ترغيب مىكند و ملك
نيز او را مىترساند و هرچه او را ابليس بر تركش وا مىدارد، ملك او را به انجام
دادنش، ترغيب مىنمايد.
منتها اى انسان! تو بر سر دو راهى هستى؛ نفس را
بگيرى، دنبال هوا و هوس بروى يا از عقل و روح و ملك پيروى كنى. دستگاه را پروردگار
عالم منظم و از روى عدالت آفريده است ليكن انسان خودش به خود ظلم مىكند؛ چنانچه در
قرآن مجيد صريحا مىفرمايد:
خدا به ايشان ستم روا
نداشته ليكن اين مردمند كه (به خودشان) ستم مىكنند
(33).
باز بودن باب
توبه
علاوه بر اين، ندا رسيد كه
اى آدم! اگر ابليس را بر اولاد تو چيره كرديم و تا قيامت مهلتش داديم، در عوض باب
توبه را هم براى اولاد تو باز گذارديم.
خوب، حالا گول شيطان را خوردى، مانند جدت آدم
برگرد و توبه كن، به درگاه الهى تضرع كن تا مثل آدم كه پس از توبه مقامش بالاتر رفت
و به درجه اصطفا رسيد
(34)،
تو هم به درجه توابين برسى كه محبوب خدا گردى
(35).
سعه رحمت تا
لحظه واپسين
براى همه امتها باب توبه باز بود ليكن شرايط
سختى داشت تا پذيرفته گردد؛ اما به بركت وجود مقدس خاتم الأنبياء محمد (صلى الله
عليه و آله وسلم) به امتش - كه امت مرحومهاند - توسعه بيشترى داده شد، چون
پيغمبرشان رحمةللعالمين است و از شعبههاى رحمت، توسعه باب توبه است.
بنابر خبرى كه در بحارالأنوار است، پيغمبر اكرم
(صلى الله عليه و آله وسلم) فرمود:
هركس يك سال پيش از مردنش
توبه كند، خدا او را مىآمرزد. بعد فرمود: يك سال زياد است. اگر كسى يك ماه پيش از
مردنش توبه كند. سپس فرمود: يك ماه هم زياد است. كسىكه يك روز پيش از مردنش توبه
كند، آمرزيده است. بعد فرمود: يك روز هم زياد است، پيش از آنكه مرگ را به چشم
ببيند، برزخ را ببيند، عزرائيل را ببيند
(36).
خلاصه اگر پيش از لحظه آخر، پشيمان شود، خدا او
را مىآمرزد.
عمده، حال دل است. دل با خدا باشد و برود. عجب
دستگاهى است! آيا رحمت از اين دامنهدارتر مىشود؟ در برابر وساوس شياطين ببينيد
خدا چه رحمتى قرار داده است!.
سخنان حسن
بصرى و پاسخ امام سجاد (عليه السلام)
مروى است در موسم حج، حسن بصرى گفت:
العجب ممن نجى كيف نجى.
شگفت است با اين همه دام
ابليس، از كسىكه نجات يابد!. جملهاى كه اين بدبخت گفته بود، خدمت حضرت
زينالعابدين (عليه السلام) نقل كردند، امام (عليه السلام) فرمود:
العجب ممن هلك كيف هلك مع
سعة رحمة الله
(37).
شگفت است با اين همه رحمت
و فضل الهى به آن بدبختى كه هلاك شود.
و حال آنكه رحمت واسعه حق، همه اشياء را گرفته
است چرا از اين رحمت محروم گردد؟!
عمرى را در كثافتكارى گذرانديم، حالا هنگام
رفتن است.
غالبا پيش از مرگ، از لطف خدا اين است كه شخص
مبتلا مىگردد و در بستر مىافتد تا آماده ملاقات خداوند گردد. اين است كه موت فجأه
و مرگ ناگهانى براى خيلىها بلاست. تا كى عقب شيطان را گرفتهاى؟! تق تق مرگ بلند
است. راستى عجب است از كسىكه يك ماه در بستر بيفتد و بيدار نگردد!