استعاذه (پناهندگى به خدا)

شهيد محراب آيةالله سيد عبدالحسين دستغيب

- ۱ -


مقدمه‏

استعاذه حقيقى از كسى‏كه خودش رسته است.

اثر بى‏نظير شهيد محراب حضرت آيةالله دستغيب را به نام استعاذه ملاحظه مى‏فرماييد. همان طورى كه از نامش پيداست، درباره پناهندگى به خدا از شر شيطان سخن مى‏رود. با آن احاطه‏اى كه اين مرد بزرگ در آيات و اخبار داشت و برداشتهاى جالب و صحيحى كه از روايات اهل‏بيت مى‏كرد، در همين يك مطلب، سى جلسه سخنرانى كرد و در حقيقت، استعاذه، معنا و اهميت آن، اركان پنجگانه استعاذه از تقوا و تذكر، توكل و اخلاص و تضرع، سخنها فرموده و نكات جالبى را براى خواننده روشن مى‏نمايد، همراه با داستانها، آيات و اخبار را بيان نموده و حقايق را با زبانى ساده و بيانى بسيار رسا - كه براى همه فهمها قابل درك باشد - تذكر مى‏دهد.

اما نكته‏اى كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه چطور شد كه آن شهيد در زندگى‏اش اين‏طور مورد توجه مردم بود و هنگام شهادت و پس از آن نيز همه در سوگش نشسته و برايش نوحه سرايى كردند. كتابهايش را چون برگ گل خريدند و به هديه بردند.

حق مطلب اين است كه خودش استعاذه حقيقى داشت. يك عمر دنبال مبارزه با هواى نفس و به دست آوردن ملكات فاضله بود. با رياضتهايى طولانى و شرعى، با شيطان جنگيد و پيروز درآمد لذا سخنانش اين‏طور دلنشين است و اين‏گونه ابليس را معرفى مى‏كند و طرز فرار كردن از دستش و پناهنده شدن به پروردگار را شرح مى‏دهد.

كتاب حاضر، يكى از پر بركت‏ترين آثار اين مرد بزرگ است كه در تيراژهاى چشمگير، در چاپهاى متعدد در اختيار مردم قرار گرفته، همراه با روايات متعدد و داستانهاى شيوا كه شنونده يا خواننده را نه تنها خسته نمى‏كند بلكه مأنوس و مشتاق مى‏گرداند.

فراموش نمى‏كنم وقتى فيلمبردار جهت افست يكى از كتابهاى اين مرد بزرگ مشغول شد تا ساعتها سرگرم خواندن مطلب كتاب بود، خودش تعريف مى‏كرد ناگهان به خود آمدم ديدم موقع تعطيل كردن كارگاه است در حالى كه من حتى از يك صفحه هم فيلمبردارى نكرده‏ام. هنگامى كه خواستم از صفحات كتاب فيلمبردارى كنم، عنوان مطلبى از كتاب، توجهم را جلب كرد. به مطلبش نگاه كردم، ديگر متوجه نشدم كه ساعتها سرگرم خواندن اين كتاب شده‏ام.

خداوند! روانش را شاد فرما! و روان نواده عزيزش را با ساير همراهان شهيدش غريق رحمت بفرما! آمين!

سيد محمد هاشم دستغيب

5/12/1360

جلسه اول: اهيمت استعاذه در قرآن و اخبار

و قل رب أعوذ بك من همزت الشيطين * و أعوذ بك رب أن يحضرون‏ (1).

از جمله چيزهايى كه در قرآن مجيد و اخبار اهل‏بيت (عليه السلام) عنايت زيادى به آن شده، موضوع استعاذه است؛ يعنى پناهنده شدن به خداوند از شر شيطان: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. و البته بايد حال استعاذه؛ يعنى پناه بردن به حق پيدا شود تا استعاذه، حقيقى باشد.

براى اثبات اهميتش در قرآن مجيد مى‏فرمايد:

هنگامى كه مى‏خواهى قرآن بخوانى، نخست به خدا پناه ببر از شر شيطان رانده شده‏ (2).

پس از تكبيرةالاحرام، در نماز هم امر شده كه استعاذه كنند (3) ليكن در خصوص نماز بايد آهسته خواند.

بعضى از مفسرين راز آهسته خواندنش را چنين گفته‏اند: مانند كسى‏كه از دشمن سرسختى دارد فرار مى‏كند، چطور خود را در حال فرار، پنهان مى‏كند، اشاره به اين است كه تو در حال فرار از دشمن سرسخت خود هستى كه در كمين و مراقب تو است.

استعاذه هنگام شروع هر عبادت‏

از جاهاى مهم استعاذه، هنگام شروع عبادت است؛ هر عبادتى كه انسان مى‏خواهد انجام دهد بايد ابتدا از شر شيطان به خدا پناه ببرد؛ زيرا كه او در كمين هر فرد از افراد بشر است، نخست مى‏كوشد نگذارد خيرى از انسان سرزند و اگر زد، سعى او اين است كه آن را خراب كند و به آخر نرساند تا بهره نبرد، لااقل اين‏كه او را به عجب و ريا وادارد؛ مثلا مى‏خواهى وضو بگيرى، از شر شيطان به خدا پناه ببر سپس وضو بگير. مكرر ديده‏ايد كه همين وضو ملعبه شيطان شده با وسوسه‏هايى كه پيش مى‏آورد، چگونه عبادت را بى‏مغز مى‏كند.

غرض، استعاذه در امور عبادى است كه براى بهره بردن از آن بايد به خدا پناه برد.

استعاذه در مباحات‏

در امور مباح هم مانند خوردن و لباس پوشيدن، استعاذه رسيده است و دعاهاى مخصوصى نيز وارد شده‏ (4).

در پست‏ترين مكانها و شريف‏ترين مكانها نيز بايد استعاذه كرد. در مسجد كه مى‏روى، بر در مسجد استعاذه كن كه مبادا اين دشمن سرسخت در اين‏جا نيز تو را رها نكند و در مستراح نيز استعاذه رسيده است‏ (5).

شيطان بر در مسجد

يكى از اهل ايمان و تقوا نقل مى‏كرد كه در مكاشفه ديدم شيطان در مسجد ايستاده است. گفتم: ملعون! اين‏جا چه مى‏كنى؟.

گفت: رفقا فرار كرده‏اند و منتظرشان هستم. فهميدم مردان رشيدى بوده‏اند كه شيطان همراهشان به مسجد نرفته است؛ البته اينها هم نوبرند كه لااقل در مسجد، راستى استعاذه حقيقى كرده‏اند.

استعاذه هنگام خروج از منزل‏

پس در هر حال استعاذه لازم است، هنگامى كه از خانه بيرون مى‏شوى‏ (6)، شياطين دم در منتظرند، استعاذه كن و دعاى رسيده را بخوان‏ (7).

قرآن مجيد تأكيد مى‏فرمايد كه او شما را مى‏بيند و شما او را نمى‏بينيد (8). او را دشمن بگيريد.

يگانه چيزى كه او را از شما دور مى‏كند، استعاذه است، جز پناه بردن به خالق، هيچ راه ديگرى ندارد؛ مانند كسى‏كه به خيمه شخص بزرگى مى‏خواهد وارد شود، سگ درنده‏اى هم ايستاده نمى‏گذارد مگر استغاثه كنى كه اى صاحب خيمه! مى‏خواهم به محضر تو بيايم، تو خودت اين مزاحم را رفع كن؛ البته اين براى مثال است.

استعاذه پيغمبر (صلى الله عليه و آله وسلم) به خداوند

اى انسان! تو هم مى‏خواهى به اين بارگاه راه پيدا كنى، شيطان هم كه نمى‏گذارد به سهولت رد شوى، اين‏قدركارت را خراب مى‏كند كه نرسى به مقصود و يگانه راهش هم استعاذه به خداست.

خداوند به پيغمبرش دستور مى‏دهد كه بگو: پروردگارا! به تو پناهنده مى‏شوم از وساوس شيطان‏ (9).

و همچنين (در سوره معوذتين) من شر الوسواس الخناس‏ (10).

پس من و تو هم نبايد آرام باشيم. وقتى كه دشمن اين‏قدر قوى است، بايد دست و پايى كرد و پناهنده به خدا شد وگرنه يك مرتبه مى‏بينى جايى سر درآوردى كه رب و معبود و مطاع تو شيطان است و خود خبر ندارى. زبانت مى‏گويد خدا ليكن حال تو حال اطاعت از شيطان است و زير پرده يا شيطان مى‏گويى و نمى‏فهمى.

يك عمر پرستش شيطان‏

در كتاب منتخب التواريخ نقل كرده كه: استادم مرحوم سيدعلى حائرى در درس فرمود: در قريه‏اى از قراى اصفهان يك نفر مريض به حال احتضار بود. از عالم زاهد قريه خواستند بر بالينش حاضر گردد و تلقينش گويد. وقتى كه شهادت به وحدانيت خدا مى‏داد و مى‏گفت: لا اله الا الله از گوشه حجره صدا بلند مى‏شد:صدق عبدى؛ بنده من راست گفت. تا محتضر مى‏گفت: ياالله! از گوشه حجره صدايى مى‏گفت: لبيك عبدى.

آقاى مزبور پرسيد تو كيستى؟ گفت: من معبود اين شخص هستم، يك عمر مرا مى‏پرستيده است؛ من شيطانم!.

آرى! حقيقت اين است كه رب اين شخص شيطان است لذا او لبيك مى‏گويد. يك عمر از صبح تا شام به امر ابليس مى‏چرخيد. زبانش به امر او و چشمش به ميل او و دلش به خواست او بود. يك عمر اين جور بود حالا هم اگر يا رب بگويد، يا شيطان! گفته است؛ چون معبودش تا نفس آخر اوست. پرده كه عقب رفت، ناله واحسرتا! از ساعت مرگ بلند مى‏شود.

اهل ايمان! سعى كنيد دست از استعاذه برنداريد. دشمن را كوچك و كار را سهل نپنداريد. خيال نكنيد با يك كلمه: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم كار درست شد، تا حقيقت پيدا نشود، فايده ندارد.

استعاذه هنگام حكومت، خلوت با بيگانه و خشم‏

در روايات اهل بيت (عليه السلام) خصوصا در چند مورد تأكيد شده است كه استعاذه كنند:

نخست: هنگام حكومت است. اگر كسى را حاكم قرار دادند، در مرافعات به قدرى خطرناك است كه جز استعاذه چاره‏اى ندارد.

دوم: هنگام تنها شدن با زن بيگانه و نامحرم در جاى خلوت است. به قدرى خطرناك است كه غالبا خواهى نخواهى شيطان معبود واقع مى‏شود. حاكم بر تو شيطان مى‏شود. اين‏قدرجلوه مى‏دهد و وسوسه مى‏كند تا هلاك كند.

سوم: مورد غضب است. حكومت و خلوت با اجنبيه كم اتفاق مى‏افتد ليكن حال غضب، زياد مورد ابتلاى هر فردى است. وقتى كه انسان ناگهان عصبانى مى‏شود، خونش به جوش مى‏آيد، شيطان در او كاملا نفوذ مى‏نمايد؛ البته شيطان به حسب خلقت از آتش لطيف است و مثل برق در بشر نفوذ مى‏كند. همان مثالى كه خودش براى نوح زد كه: در حال خشم، بنى آدم در دست من مانند توپ در دست بچه است‏ (11).

ديده‏ايد بچه، توپ را به هر طرف و هر جور بخواهد مى‏اندازد، در حال خشم هم شيطان اين‏طور بر بشر مسلط مى‏گردد كه او را به هر حرامى وا مى‏دارد. چه بسا در آن حال از او كفر سر مى‏زند مگر كسى‏كه خدا او را نگه دارد.

جلسه دوم: دام شيطان در نذر، عهد و صدقه‏

و قل رب أعوذ بك من همزت الشيطين * و أعوذ بك رب أن يحضرون‏ (12).

خلاصه عرايض شب گذشته اين شد كه بايد مؤمنين به مسأله استعاذه اهميت بدهند و به نص قرآن مجيد، در هر حال بايد از شر شياطين به خدا پناه برد؛ زيرا آنها بشر را رها نكرده و نخواهند كرد. تمام سعى شياطين اين است كه خيرى از انسان سر نزند و اگر سر زند، مى‏كوشند آن را خراب كنند و به آخر نرسانند.

در بعضى از جاها كوشش آنها شديدتر و سخت‏تر است، خصوصا در سه مورد. ديشب مضمون دو روايت را كه در آن حال حكومت و خلوت با اجنبيه و غضب بود، ذكر كرديم. سه مورد ديگر نيز امشب تذكر داده مى‏شود: عهد، نذر و صدقه. كسى‏كه با خدا عهد مى‏كند كارى انجام دهد، يا ترك كند، يا نذرى مى‏كند - البته با شرايط صحتش كه در رساله‏هاى عمليه ذكر شده - شيطان سخت مى‏كوشد كه اين شخص به نذر و عهدش عمل نكند.

همچنين هنگامى كه مى‏خواهد در راه خدا صدقه‏اى بدهد، تمام همتش اين است كه نگذارد، چون با صدقه دادن مؤمن، پشت شيطان شكسته مى‏شود لذا در بعضى موارد دارد كه مؤمن دست در جيبش كه مى‏كند تا صدقه دهد، هفتاد شيطانك به دستش مى‏چسبند تا به هر وسوسه‏اى كه بتوانند او را باز دارند، با وعده فقر دادن‏ (13)، با وسوسه اين‏كه مورد لازمترى پيش مى‏آيد، از كجا كه طرف مستحق باشد. خلاصه كارى مى‏كند كه پولى در راه خدا خرج نشود.

باطل شدن صدقه با منت و اذيت كردن‏

و اگر صدقه داد، او را كه رها نمى‏كند بلكه مى‏كوشد صدقه‏اش را باطل كند. بر سر طرف منت مى‏گذارد؛ مثلا مى‏گويد: اين من بودم كه به تو كمك كردم ولى ديگرى اين كار را نمى‏كرد!.

يا با زخم زبان و اذيت كردن طرف، صدقه‏اش را هدر مى‏دهد؛ مثلا پول مى‏دهد و مى‏گويد: حالا اين را بگير؛ ولى دست از اين كار بردار، قباحت دارد و... دفعه ديگر مبادا اين‏جا بيايى و نظايرش. لذا در قرآن مجيد صريحا مى‏فرمايد: باطل نكنيد صدقاتتان را به منت گذاشتن و اذيت كردن‏ (14).

بالأخره دشمن سرسخت، شيطان رجيم مى‏خواهد كارى كند كه اين خير، بى‏اثر بماند. شما هم بكوشيد سعى او را باطل كنيد.

فرار شيطان از دل مؤمن‏

در تفاسير، خصوصا در مجمع‏البيان اين روايت شريف را از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله وسلم) نقل كرده‏اند كه: شيطان دائما مراقب دل مؤمن (و اين آدم) است. اگر ديد به ياد خداست فرار مى‏كند (15).

بالأخره تا نفس آخر، دست از سر آدم بر نمى‏دارد. اين است كه قرآن مجيد هم نسبت به اين موضوع نهايت اهميت را داده است و با انسان پيمان بسته كه پيروى شيطان ننمايد و صريحا او را دشمن آشكارى برايش معرفى مى‏فرمايد (16)؛ يعنى اى بشر!

با دشمن خودت دوستى نكن. از دشمن سرسخت پيروى منما!

شيطان چيست و چرا آفريده شد؟

دو موضوع است كه كم و بيش از آن سؤال مى‏شود؛ يكى اين‏كه شيطان كيست و چيست؟ و حكمت در خلقتش چيست و براى چه آفريده شده؟

سؤال دوم: راه چاره از دست شيطان و وساوس آن كدام است؟

هر كدام از اين دو بحث، دامنه‏دار است و مخصوصا پاسخهاى علمى كه داده شده براى عموم نافع نيست؛ بنابراين، چون تطويل فايده ندارد به طور اجمال، پاسخ هر يك داده مى‏شود.

شيطان‏شناسى به چه درد مى‏خورد؟

به قول يكى از محققين اگر مخبر صادق به تو خبر داد كه امشب يك عده دزد مسلح در كمين هستند كه به خانه‏ات بريزند و اموالت را ببرند و خود و عائله‏ات را بكشند، اگر شخص عاقلى باشى و مى‏روى ياورانى پيدا مى‏كنى. درها را محكم مى‏بندى. راههايى را كه از آن ممكن است بيايند سد مى‏كنى، سنگر بندى مى‏نمايى.

اگر عقل نداشته باشى، مى‏پرسى اين دزدها اهل كجايند؟ لباسشان چگونه است؟ چه شكلى هستند؟ پيرند يا جوان؟ لر هستند يا ترك...؟ تا از اين موضوعات سر در بياورى، وقت گذشته است و آنها كار خودشان را كرده‏اند.

آنچه بر تو لازم است راه فرار از شيطان است. حالا كيفيت خلقتش را بدانى، بفهمى چگونه وسوسه مى‏كند يا نفهمى، از راز آفرينش او سر درآورى يا سر در نياورى، به اين چيزها چكار دارى؟ كار اصلى تو بايد همان باشد.

پس از اين‏كه مخبر صادق خبر داد كه دشمن سرسخت، ابليس در كمين است، راه نجات را از دست مده و وقت را تلف نكن. بالأخره چون زياد سؤال مى‏شود، پاسخى به نحو اجمال عرض مى‏شود.

شيطان از آتش و لطيف است‏

بشر اگرچه از عناصر اربعه: آب، آتش، هوا و خاك است ليكن جنبه خاكى‏اش قوى و بيش از سه تاى ديگر است، لذا ثقل دارد، وزن دارد و به اعتبار همان جنبه خاكى‏اش ادراكاتش و كارهايش بسيار محدود است.

برعكس ، شياطين جنبه آتش و هواى آنها غالب است. ساختمان بدنشان طورى است كه در نهايت لطافت هستند و كاملا قوى مى‏باشند.

بشر خيال مى‏كند قدرت دارد ليكن قدرتى كه شياطين دارند به قسمى است كه مى‏توانند مثلا بدنشان را اين‏قدر كوچك كنند كه از سوراخى رد شوند، يا اين‏قدر بزرگ كنند كه مكان وسيعى را اشغال نمايند. مسافتى را كه بشر بايد ظرف يك ماه طى كند، در لحظه‏اى مى‏پيمايند و چيزهاى سنگينى را كه انسان قادر به حمل آن نيست مى‏توانند حمل كنند.

در سوره نمل، پروردگار عالم ضمن داستان سليمان و تخت بلقيس به اين مطلب اشاره مى‏فرمايد (17).

رؤيت انسان توسط شيطان‏

پس اشكال از اين‏كه اگر شيطان هست پس چرا من او را نمى‏بينم، بى‏جاست. چشم تو جسم كثيف را مى‏تواند ببيند نه لطيف را. هوا را نمى‏بينى. امواج را در هوا نمى‏بينى؛ چون لطيف است. چشم تو خاكى است و بايد كثيف را ببيند، لذا در قرآن مجيد مى‏فرمايد: شيطان شما را مى‏بيند از جايى كه شما او را نبينيد (18).

بلى گاهى شياطين مى‏توانند جرميتى به خود بدهند كه بشر آنها را ببيند و بسيارى از انبيا مانند حضرت نوح، يحيى و حضرت خاتم الأنبياء محمد (صلى الله عليه و آله وسلم) و بعضى عباد صالحين، او را ديده‏اند و مى‏بينند.

آفرينش شيطان و سعادت بشر

اما حكمت خلقتش، حكيم على الاطلاق هرچه را اراده بفرمايد عين صواب است، همان حكمتى كه در خلقت بنى‏آدم و جانوران است، چه ما بدانيم يا ندانيم و در عين حال حكمتش بسيار است ليكن چون مفصل است و علمى براى عموم نمى‏شود بيان كرد، آنچه مى‏شود گفت اين است كه: بس است در حكمت خلقت شياطين كه سعادت بشر ظاهر شود. شقاوتش نيز آشكار گردد. ايمان و كفر و استحقاق بهشت و جهنم رفتن افراد، روشن گردد.

خدا مى‏گويد صدقه بده! شيطان هم مى‏گويد نده! اگر بدهى كم مى‏شود. در صورتى؟ رشد داشته باشى، صاحب ايمان و اراده قوى باشى به دهان شيطان مشت مى‏زنى كه خدا مى‏فرمايد بده كم نمى‏شود، ما جايش را پر مى‏كنيم‏ (19).

اگر مثل كوه محكم هستى، اين‏جا رشد تو ظاهر مى‏شود، اما اگر كم عقل و كم اراده و كم وزن مثل كاهى باشى، به يك نفير و وسوسه مى‏ايستى. به بركت خلقت شياطين است كه سعادت سعادتمندان و رشد رشيدان، آشكار مى‏گردد.

آزمايش انسانها توسط شياطين‏

همه مى‏گويند خدا و آخرت، اما راست مى‏گويند يا نه؟ اين شياطين‏اند كه به وسيله آنها راستگو از دروغگو تميز داده مى‏شود.

اگر مى‏گويى خدا، پس چرا وعده‏اش را نمى‏پذيرى؟ اگر انسان وسوسه شيطان را پذيرفت، معلوم مى‏شود ايمانش به زبانش هست. اگر به راستى ايمان به بهشت دارد، پس چرا خريدارى نمى‏كند؟ چرا از جهنم دورى نمى‏كند (20)؟

مى‏بينيد فلان خانم كه ادعاى ديندارى‏اش مى‏شود، تا يك نفر شيطان انسى به او رسيد و گفت شما هم خرافاتى و قديمى شدى، چادر به سر مى‏كنى؟! ديگر دوره عوض شده، مرد و زن ندارد، مى‏بينيد به همين القاى شبهه و وسوسه شيطان و اسهتزاى رفقايش، مى‏ايستد.

بلى شياطين براى اين هستند كه معلوم شود كى استقامت دارد و كى ندارد؛ بزرگترين حكمتش تميز مؤمن و فاجر است.

وعده خدا و وعده شيطان‏

چطور وعده شيطان را مهم مى‏گيرى؟ به همين القاى وسوسه كه فقير مى‏شوى، در راه خدا نده، مورد لازمترى پيش مى‏آيد.

اما وعده‏هاى خدا را نديده مى‏گيرى. براى خدا از يك تومان نمى‏گذرى و براى شيطان به يك مدح و ثنا و در روزنامه‏ها نوشتن و در راديوها گفتن، هزاران تومان حاضرى بدهى.

در معامله با خدا كه مى‏فرمايد: به همسايه‏ات، به رحم فقيرت كمك كن كه چندين برابر پاداش خواهى داشت، مى‏گويى تمكن ندارم، اما اگر معامله دنيوى شيطانى بود، چطور روى دست ديگران بلند مى‏شوى؟!

نداى رحمانى و صداى شيطانى‏

شيطان براى امتحان خلق است و بايد باشد، سينمايى هم باز كند و شياطين انسى هم تربيت كند، آن‏وقت اين‏طور حيوانات دو پا را به دام بيندازد.

در برابرش هم مگر نه اول مغرب صداى: حى على الصلوة وعده الهى به آمرزش بلند است، هر دو بايد باشد تا ليميز الله الخبيث... (21)؛ نيكوكار از بدكردار تميز داده شود.

فردا دار جزاست. اين‏جا زمينه ثواب و عقاب بايد درست شود. استحقاقات فراهم مى‏گردد.

عدم اجبار انسان توسط شيطان‏

البته شيطان كسى را به زور وادار به حرام نمى‏كند. اختيار كسى را نمى‏گيرد؛ يعنى اين اندازه قدرت ندارد: ...و ما كان لى عليكم من سلطن... فقط كارش وسوسه و تحريك است. كسى‏كه به مسجد مى‏آيد به اختيار خودش مى‏آيد؛ آن هم كه به سينما مى‏رود. به اختيار خود اوست، حكومتى ندارد كه تو را مجبور كند بلكه خودت به پاى خودت مى‏روى.

تقصير از خود تو است كه فريب وسوسه‏هايش را مى‏خورى و فرداى قيامت وقتى كه اطراف شيطان مى‏ريزند و با او مخاصمه مى‏كنند، جواب منطقى و عقلى مى‏دهد كه: مگر من شما را به دوزخ بردم؟ كار من فقط دعوت و وسوسه بود، تقصير از خود شماست كه دعوت مرا اجابت كرديد. مرا ملامت نكنيد و خودتان را ملامت كنيد... (22).

جلسه سوم: حسد ورزى ابليس‏

و قل رب أعوذ بك من همزات الشيطين * و أعوذ بك رب أن يحضرون‏ (23).

شيطان حسود است؛ چون خودش رانده شده اين درگاه است، نمى‏تواند ببيند بشر به مقام قرب مى‏رسد. بشرى كه اين ملعون به نظر حقارت به او مى‏نگريست و مى‏گفت: مرا از آتش آفريدى و او را از خاك و آتش از خاك برتر است‏ (24). آنگاه همان بشر به مقاماتى برسد كه آن بدبخت را از آن طرد كردند و گفتند: از بهشت بيرون شود! تو از كوچكان و پست شوندگانى. حق ندارى اين‏جا بزرگى به خرج دهى... (25).

بشر مى‏خواهد از طريق بندگى، به مقام قرب برسد لذا شيطان با تمام قوا سعى مى‏كند او را از راه باز دارد تا حس حسادتش را تسكين بخشد به همه چيز هم قانع است. اگر توانست، كفر و شرك، نتوانست، حرام و مكروه، تا برسد به كمى درجه و مقام.

حسود و متكبر را با بهشت چكار؟

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ذيل خطبه قاصعه‏اش در نهج‏البلاغه اين معنا را يادآورى مى‏فرمايد: اى مردم! شيطان به واسطه حسادتش ملعون و مطرود و از بهشت رانده شد، مبادا شما به حسادت مبتلا شويد تا مثل او گرديد. شيطان را به واسطه كبرش بيرون كردند. به واسطه حسادتش بيرون كردند. آيا تو با حسادت و كبر، به بهشت مى‏روى؟! محال است! وقتى كه ملكى را به واسطه اين صفات، از بهشت مى‏رانند، تو را با داشتن اين صفات به بهشت در مى‏آورند؟ (26).

با اين‏كه آن ملعون مدتها عبادت مى‏كرد ليكن در آخر كار، استكبار ورزيد و خود را هلاك كرد.

عظمت و كبريايى، ويژه خداوند است‏ (27). تو را با بزرگى فروختن چكار؟ آقايى لباس تو نيست. بزرگى كردن، من‏من نمودن سزاوار تو نيست. همه فقير و عاجز و محتاج خدايند (28). غنى مطلق، سلطان مطلق، خداست ...لا اله الا أنا فاعبدنى... (29).

خلاصه، اگر بشر، كبر ورزيد، دوش به دوش شيطان مى‏گردد.

برآورده شدن حاجات ابليس از سوى خداوند

مروى است پس از آن‏كه شيطان مطرود و از بهشت بيرون شد، عرض كرد پروردگارا! عبادتهاى شش هزار ساله من چه شد؟. ندا رسيد در برابرش هرچه بخواهى مى‏دهيم.

گفت: پس مرا تا روز قيامت مهلت ده! (30).

خداوند فرمود: تو از مهلت داده شدگانى‏ (31).

ديگر آن‏كه مرا قدرتى ده كه بتوانم القاى شبهه و وسوسه كنم، اين حاجت هم روى حكمتها و مصلحتهايى كه داشت، داده شد.

آدم ابوالبشر گريست و عرض كرد: پروردگارا! اولاد بيچاره من گرفتار چنين دشمنى هستند. تو كه تا قيامت او را مهلت داده‏اى و قدرت القاى شبهه و وسوسه هم كه دادى، پس اولاد من چه كنند؟.

ندا رسيد: اى آدم! در برابر هر شيطان، ملكى را مى‏آفرينم‏ (32).

الهام ملائكه‏

هرچه شيطان وسوسه كند، ملك هم در مقابلش الهام به خير مى‏كند. شيطان مى‏گويد: به مسجد نرو!.

ملك مى‏گويد برو!.

شيطان مى‏گويد: فلان حرام را مرتكب شو و بعد توبه كن.

ملك مى‏گويد: نكن! شايد مردى. شايد موفق به توبه نشدى و بر فرض كه توبه كردى، از كجا كه توبه مقبوله از تو سر زند و آمرزيده شوى؟!.

به دل خود رجوع كن. در هر پيشامدى - چه خير و چه شر - نوعا دو دل هستى. هركس چنانچه در وجودش، شيطان به شر ترغيب مى‏كند و ملك نيز او را مى‏ترساند و هرچه او را ابليس بر تركش وا مى‏دارد، ملك او را به انجام دادنش، ترغيب مى‏نمايد.

منتها اى انسان! تو بر سر دو راهى هستى؛ نفس را بگيرى، دنبال هوا و هوس بروى يا از عقل و روح و ملك پيروى كنى. دستگاه را پروردگار عالم منظم و از روى عدالت آفريده است ليكن انسان خودش به خود ظلم مى‏كند؛ چنانچه در قرآن مجيد صريحا مى‏فرمايد:

خدا به ايشان ستم روا نداشته ليكن اين مردمند كه (به خودشان) ستم مى‏كنند (33).

باز بودن باب توبه‏

علاوه بر اين، ندا رسيد كه اى آدم! اگر ابليس را بر اولاد تو چيره كرديم و تا قيامت مهلتش داديم، در عوض باب توبه را هم براى اولاد تو باز گذارديم.

خوب، حالا گول شيطان را خوردى، مانند جدت آدم برگرد و توبه كن، به درگاه الهى تضرع كن تا مثل آدم كه پس از توبه مقامش بالاتر رفت و به درجه اصطفا رسيد (34)، تو هم به درجه توابين برسى كه محبوب خدا گردى‏ (35).

سعه رحمت تا لحظه واپسين‏

براى همه امتها باب توبه باز بود ليكن شرايط سختى داشت تا پذيرفته گردد؛ اما به بركت وجود مقدس خاتم الأنبياء محمد (صلى الله عليه و آله وسلم) به امتش - كه امت مرحومه‏اند - توسعه بيشترى داده شد، چون پيغمبرشان رحمةللعالمين است و از شعبه‏هاى رحمت، توسعه باب توبه است.

بنابر خبرى كه در بحارالأنوار است، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله وسلم) فرمود:

هركس يك سال پيش از مردنش توبه كند، خدا او را مى‏آمرزد. بعد فرمود: يك سال زياد است. اگر كسى يك ماه پيش از مردنش توبه كند. سپس فرمود: يك ماه هم زياد است. كسى‏كه يك روز پيش از مردنش توبه كند، آمرزيده است. بعد فرمود: يك روز هم زياد است، پيش از آن‏كه مرگ را به چشم ببيند، برزخ را ببيند، عزرائيل را ببيند (36).

خلاصه اگر پيش از لحظه آخر، پشيمان شود، خدا او را مى‏آمرزد.

عمده، حال دل است. دل با خدا باشد و برود. عجب دستگاهى است! آيا رحمت از اين دامنه‏دارتر مى‏شود؟ در برابر وساوس شياطين ببينيد خدا چه رحمتى قرار داده است!.

سخنان حسن بصرى و پاسخ امام سجاد (عليه السلام)

مروى است در موسم حج، حسن بصرى گفت:

العجب ممن نجى كيف نجى.

شگفت است با اين همه دام ابليس، از كسى‏كه نجات يابد!. جمله‏اى كه اين بدبخت گفته بود، خدمت حضرت زين‏العابدين (عليه السلام) نقل كردند، امام (عليه السلام) فرمود:

العجب ممن هلك كيف هلك مع سعة رحمة الله‏ (37).

شگفت است با اين همه رحمت و فضل الهى به آن بدبختى كه هلاك شود.

و حال آن‏كه رحمت واسعه حق، همه اشياء را گرفته است چرا از اين رحمت محروم گردد؟!

عمرى را در كثافتكارى گذرانديم، حالا هنگام رفتن است.

غالبا پيش از مرگ، از لطف خدا اين است كه شخص مبتلا مى‏گردد و در بستر مى‏افتد تا آماده ملاقات خداوند گردد. اين است كه موت فجأه و مرگ ناگهانى براى خيلى‏ها بلاست. تا كى عقب شيطان را گرفته‏اى؟! تق تق مرگ بلند است. راستى عجب است از كسى‏كه يك ماه در بستر بيفتد و بيدار نگردد!