اخلاق معاشرت‏

جواد محدثى

- ۴ -


ايـنـكـه بـايـد بر در خانه يا اتاق ، پرده باشد، براى جلوگيرى از افتادن نگاه ناروا بـه درون خـانـه است . اينكه قبل از ورود به خانه اى بايد اجازه گرفت و خبر داد، براى هـمـيـن نـكـته است . البته ، هم صاحب خانه بايد در تجهيز خانه اش و تاءمين وسايلى كه بـه اين ايمنى و آرامش و آسايش كمك مى كند بكوشد، هم رهگذران ، همسايگان ، طبقات بالا و خانه هاى مشرف بايد نگاه خود را كنترل كنند.
اگـر بـر در خانه اى پرده نباشد، بايد كنار راست يا چپ ايستاد و در زد و يا صاحبخانه را صدا كرد، تا چشم به درون خانه نيفتد.
بگذاريد از اسوه اخلاق بياموزيم :
پـيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه رفتارش مايه درس و الگو براى همگان اسـت ، وقـتى به در خانه كسى مى آمد، روبه روى در نمى ايستاد؛ بلكه سمت راست يا چپ قـرار مـى گـرفـت و مـى فـرمـود: السـلام عـليكم . با اين سلام دادن بلند، اجازه ورود مى گـرفـت . زيـرا آن روزهـا هـنـوز مـعـمـول نـشـده بـود كـه هـمه در برابر خانه شان پرده بياويزند(118).
يـك بـار هـم ابـو سـعـيد خدرى روبه روى خانه حضرت ايستاد و اذن ورود طلبيد. حضرت فرمود: روبه روى در، اجازه ورود مگير(119)!
وقـتـى اشـخـاص بـه خـانـه شـخـصـى خـود وارد مـى شوند، نوعى پناهگاه امن و آسوده را بـرگـزيـده انـد تـا استراحت كنند و آزاد باشند. اين نكته ايجاب مى كند كه حريم و حرمت داخله منزلها حفظ شود و بى اجازه ، كسى وارد خانه ها نگردد.
استيذان
در اينجا با يك واژه قرآنى و حديثى كه به همين مساءله مربوط مى شود آشنا مى شويم . اسـتـيـذان يـعـنـى اذن طـلبـيـدن ، اجازه گرفتن و رخصت خواستن هنگام ورود به اتاق كسى ديگر.
هـمـچـنان كه گذشت ، خداوند خانه ها را محل آسايش افراد قرار داده و براى آنها حكم ويژه اى مـقـرر كـرده اسـت . چـه بـسـا كـسـى خـسـتـه يـا بـيـمـار يـا بـى حال است و آمادگى پذيرش كسى را ندارد.
يا در خانه اش كسى است كه با وجود او، نمى خواهد ديگرى را پذيرا باشد.
يا اوضاع خانه به نحوى است كه دوست ندارد ديگران ، آن حالت و وضع را ببينند.
يـا از نـظـر لبـاس و وضـع پوشش در شرايطى است كه آماده آمدن كسى نيست ، يا وقت و هـنـگـامـى اسـت كـه لبـاسـهـا را درآورده و بـه اسـتـراحـت نـيـمـروز يـا شـبانه پرداخته و مايل يا مهياى آن نيست كه كسى مزاحم يا وارد شود يا... يا...
بـه هـر دليلى ، گاهى شرايط به گونه اى است كه بى اذن وارد شدن ، صاحبخانه را ناراحت مى كند. در چنين مواقعى بايد اجازه گرفت .
ديده ايد كه افراد يك خانه ، وقتى از پيش ، در جريان آمدن كسى باشند يا خودشان مهمان دعوت كرده باشند، خانه را مرتب و خود را مهياى پذيرش و پذيرايى مى كنند. ولى وقتى كسى بى خبر و سرزده وارد مى شود، هر كدام به گوشه اى فرار مى كنند، يا با شتاب و عـجـله ، بـه جـمـع و جـور كـردن وسـايـل خـانـه و سـامـان دادن بـه وضـع ظـاهـرى مـنزل مى پردازند. اين يعنى چه ؟ يعنى اينكه افراد، هميشه آمادگى پذيرش ديگران را ـ بخصوص بى خبر و ناگهانى ـ ندارند.
در چـنـيـن مـواردى وظيفه داريم كه استيذان يا استيناس كنيم و بدون خبر دادن و سرزده وارد نشويم ، تا به حريم امنيت شخصى افراد در درون خانه ، تعدى نكرده باشيم .
نحوه خبر دادن متفاوت و بسته به شرايط و محيطها و اشخاص گوناگون است .
با در زدن ، اجازه گرفتن ، ياالله گفتن ، زنگ زدن ، سرفه كردن ، پابر زمين كشيدن يا به هر وسيله ممكن بايد صاحب خانه يا ساكن اتاق و محلى را خبر داد. اگر اجازه ورود داده شد، وارد مى شويم ، وگرنه ، بدون هيچ ناراحتى برمى گرديم . همچنان كه اگر ما در شـرايـط نـامـسـاعـد بـوديـم و بـراى ورود كـسـى بـه خـانـه يـا محل كار، تمايل نشان نداديم ، انتظار داريم كه نرنجد و اين را توهين تلقى نكند.
از پيشوايان بياموزيم
پـيـامـبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) همواره براى ورود به خانه ديگران ، اجازه مـى گـرفـت . اجـازه گـرفـتـنـش هـم بـه ايـن صـورت بـود كـه بـا صـداى بـلنـد، بـه اهل خانه جواب مى داد و منتظر جواب مثبت مى ماند. حتى براى ورود به خانه دخترش فاطمه زهـرا (سـلام الله عـليـهـا) نـيـز بـيـرون خـانه مى ايستاد و با صداى بلند سلام مى كرد. شـنـيـدن جـواب از داخـل خـانـه به معناى آمادگى آنان براى ورود پيامبر بود و آن حضرت داخل مى شد(120).
بـه نـظر برخى فقها، اين اجازه گرفتن سه بار لازم است . برخى هم يك بار را كافى مى دانند. ولى رعايت جنبه اخلاقى اقتضا مى كند سه بار، اعلان قبلى شود.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
بـراى ورود بـه خـانـه اى ، اذن گـرفـتـن و اعـلام ، سـه بـار اسـت : بـار اول ، تـا بـشـنـونـد. بـار دوم بـراى آنـكـه خـود را جـمع و جور كنند. در مرتبه سوم اگر مايل بودند اجازه دهند، والا، اذن نمى دهند و اجازه گيرنده برمى گردد: الاستيذان ثلاثة : اولهـن يـسـمـعـون ، و الثـانية يحذرون والثالثة ان شاؤ وا اذنوا و ان شاؤ والم يفعلوا، فيرجع المستاءذن(121)
در سـيـره پـيامبر نسبت به حضرت زهرا (سلام الله عليها) نوشته اند كه گاهى در خانه آنـهـا مى آمد، سلام مى داد، پاسخ نمى شنيد. تا بار سوم ، كه مى خواست برگردد، آنان جـواب مـى دادنـد. حـضـرت مـى پـرسـيـد: چـرا جـواب نـمـى داديـد؟ مـى گـفـتـنـد: يـا رسـول الله ، دوسـت داشتيم كه صداى تو را بشنويم (اين نمونه و شبيه آن در مورد قيس بن سعد بن عباده هم نقل شده است ).
سرزده وارد خانه شدن ، حتى خانه خود نيز ناپسند است . در آداب سفر آمده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نهى كرد كه اگر كسى شبانه از مسافرت برگشت ، سـرزده وارد خـانـه شـود، مـگـر آنـكـه قـبـلا اعـلام كـنـد و خـبـر دهـد: نـهـى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) ان يـطـرق الرجل اهله ليلا اذا جاء من الغيبة حتى يؤ ذنهم(122)
از زبان قرآن
گـفـتـيم كه موضوع استيذان ، در قرآن هم آمده است و نشان دهنده اهميت اين مساءله در روابط اجـتـمـاعـى و خـانـوادگـى اسـت . جـايـگـاه ايـن مـسـاءله در آيـات قـرآن ، بـيـشـتـر مـسـايـل جـنـسـى و نـگـاهـهـاى نـاخـواسـتـه اسـت و آيـات قـبـل و بـعدش نيز به كنترل چشم و نگاه مرتبط است . چه بسا سرزده وارد اتاق يا خانه يـا مـحـلى شـدن ، سـبـب مـى شود كه نگاه به چهره يا اندام يا صحنه اى بيفتد كه ابليس وسـوسـه گـر، انـسـان را بـه دام و كـام فـتـنـه بكشد. از اين رو اجازه ورود گرفتن ، يك پـيـشـگـيـرى احـتـيـاطـآمـيـز از هـر نـوع نـگـاه نـاروا يـا ديـدن صـحـنه هاى ناپسند يا غير حلال است .
از زبان قرآن بشنويم كه مى فرمايد:
اى ايـمـان آورده هـا! بـه خانه هايى جز خانه خويش وارد نشويد؛ مگر آنكه قبلا خبر دهيد و اذن بـگـيـريد و بر اهل خانه سلام كنيد. اين برايتان بهتر است ؛ باشد كه پند بگيريد. اگر در خانه ، كسى را نيافتيد، وارد خانه نشويد تا آنكه به شما اجازه دهند و اگر به شـمـا گـفتند: برگرديد، شما هم برگرديد. اين برايتان پاكيزه تر (و رشد دهنده تر) است (123).
اگر اجازه داده نشد، بدون ناراحتى بايد برگشت . دليلى براى ناراحت شدن نيست . خانه ، خـانه ديگرى است و آماده متمايل نبوده كه وارد شويم . اين ادب قرآنى است كه خدا به ما يـادآورى مى كند كه نحوه ورود به خانه ديگران ، هم با اجازه باشد، هم همراه با سلام ، هم بدون ايجاد وحشت و اظطراب ، به نحوى كه آنان احساس انس كنند؛ استيناس !
بـه تـعـبير مرحوم علامه طباطبايى : اين اجازه گرفتن براى ورود به خانه ، كمك مى كند كه ساكن خانه خود را بپوشاند و از خودش ايمن و خاطر جمع باشد و اين روش پسنديده ، كـمـك مـى كـنـد تا اخوت و برادرى و الفت و تعاون عمومى در مسير آشكار كردن خوبيها و پوشاندن ناخوشاينديها استمرار يابد(124).
ابـو ايـوب انـصـارى از پـيـامـبـر خـدا مـى پـرسـد كـه يـا رسـول الله ، ايـن اسـتـيـنـاس كـه در آيه قرآن مطرح است ، چيست ؟ حضرت پاسخ مى دهد: گـفـتـن سـبـحـان الله ، الحـمـدلله ، الله اكـبـر، سـرفـه كـردن بـراى اهل خانه(125).
روايت است كه مردى به رسول خدا عرض كرد: آيا من براى وارد شدن نزد مادرم نيز اجازه بخواهم ؟
پـيـامبر فرمود: آرى . آن مرد پرسيد: مادرم خدمتكارى جز من ندارد، آيا لازم است كه هر بار كه بر او وارد مى شوم ، اذن و اجازه بگيرم ؟ حضرت فرمود: آيا دوست دارى كه مادرت را عريان ببينى ؟ مرد گفت : نه . فرمود: پس اجازه بگير و وارد شو(126)!
آمـوزش قـرآن دربـاره اسـتيناس و اذن گرفتن ، هم درباره خانه هاى خودمان است ، هم خانه ديـگـران و در هـر دو مـورد، احـتـرام گزاردن به حرمت ساكنان خانه و محترم شماردن حقوق شخصى آنان است .
اذن و اجازه
نـهـاد خـانواده ، از مقدسترين نهادهاست . سلامت و استوارى آن نيز، مورد توجه اسلام است . نـوع بـرخوردها نسبت به تحكيم رشته هاى اين نهاد، يا گسستن پيوندها و آفت خيز كردن آن مؤ ثر است .
خـانـواده و خـانه ، حد و حريمى دارد كه بايد رعايت شود و مورد تعدى و مرز شكنى قرار نـگـيـرد. تـهـاجـم و تـعـدى بـه ايـن حـدود و حـقـوق ، گـاهـى هـم از طـريـق نـگـاه اسـت كه كنترل آن ضرورى است .
چشمهاى بى بها
آنـچـه سـبـب بـى بـهـايى چشمها مى شود، بى محابايى آنهاست ، يعنى شناختن حريمها و مراعات نكردن حقوق شخصى ديگران و ورود به قلمرو ممنوع .
چـشـم ، گـوهـر ارزنـده و نـعـمـت عـظـيـم الهـى اسـت و ارزش آن بـرابـر بـا كـل وجـود و جـان آدمـى اسـت ، تـا آنـجـا كـه اگـر كـسـى دو چـشـم ديگرى را كور كند، ديه كامل يك انسان بر عهده او است (127). و ديه يك چشم ، به قدر نصف ديه انسان است . امـا هـمين چشم ، اگر نگاه خائنانه كند و به خانه ها و عورات و اسرار و درون خانه مردم و بـه نـوامـيس ديگران نگاه دزدانه كند و در آن حالت ، بزنند و آسيب ببيند، ديه ندارد. اين بى ارزشى چشم ناپاك را مى رساند كه بى اذن و به ناروا و حرام ، وارد حريم ديگران مى شود و مرتكب گناه مى گردد. فتواى حضرت امام قدس سره چنين است :
ديـد زدن بـه خـانـه مـردم و نگاه به نامحرم گناه است و صاحبخانه حق دارد سنگ يا چيزى بـه طرف او پرتاب كند و ضمانى هم بر او نيست . حتى اگر به درون خانه هايى دور، بـا ابزارى (مثل دوربين قوى ) نگاه كند، مثل آن است كه از نزديك نگاه كند. نگاه به درون خانه كسى از طريق نصب آينه نيز همين حكم را دارد(128).
ايـن حـرمـت شـكـنـى بـراى چـشـمـهـاى نـاپاك ، نهايت حرمت گذارى براى حقوق شخصى در زندگى خصوصى آنهاست . در حديثى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است :
هـر كـس به خانه همسايه اش سرك بكشد تا به عورت مردم يا موى زنى يا بدن او نگاه كند، بر خداوند رواست كه او را همراه منافقان به آتش دوزخ افكند(129)...
و نيز فرموده است :
من اطلع فى بيت بغير اذنهم فقد حل لهم ان يفقاءواعينه ؛(130)
هركس بى اجازه ، به خانه اى ديد بزند، آنان حق دارند كه چشمش را كور سازند. در حديث ديـگـرى امـام صـادق (عـليـه السـلام ) فـرموده است : در چنين حالتى اگر چشمش را معيوب كنند، ديه اى بر آنان نيست (131).
در نـقـلهـاى مـتـعددى آمده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خانه خويش مشغول شانه زدن خود بود ـ و با يكى از همسرانش بود ـ كسى از شكاف در درون خانه را ديـد مـى زد. پـيـامـبـر اسـلام فرمود: اگر نزديك تو بودم ، چشمت را با همين شانه در مى آوردم . يـا: بـرخـاسـت و بـه سـراغـش رفـت ...كـه مـرد، گـريخته و صحنه را ترك كرده بود(132).
از اين سو، بى اجازه وارد حريم زندگى كسى شدن تا اين حد ناپسند است ، از آن سو هم سفارش به اجازه گرفتن براى ورود به خانه ديگرى و استيذان و استيناس شده است (كه در بخش پيشين ، به تفصيل گذشت ).
درسى براى نوجوانان
اديـب ديگرى كه قرآن مى آموزد و به سلامت خانوادگى و اخلاقى جوانان نابالغ مربوط مـى شـود، اجـازه گـرفـتـن بـراى ورود بـه اتـاق پـدر و مـادر اسـت . اين نكته را، هم خود نـوجـوانـان بـايـد رعـايت كنند، و هم والدين بايد به نحوى شايسته و هنرمندانه و بدون بدآموزى و تحريك ، آنان را توجيح كنند.
گـاهـى پـدر و مـادر، در اتـاق خـويـش مـمـكـن اسـت بـه اسـتـراحـت مشغول باشند، با لباسهاى راحت و وضعى متناسب با خواب . سرزده وارد شدن كودكانى كـه در سـنـيـن قـبـل از بـلوغ بـاشـند، ممكن است عوارضى داشته باشد و نوجوانان را به بـرخـى مسائل انحرافى بكشد. اينجاست كه بايد نوجوانان ، در بزنند، اجازه بگيرند و بـى اطـلاع و اذن ، وارد اتـاق ديـگـران نـشـونـد. آمـوزش قـرآن ايـن اسـت كـه هـم غـلامان و خـدمـتـكـاران خانه ، و هم كودكانى كه به سن بلوغ جنسى نرسيده اند، سه بار و در سه هنگام ، اذن بگيرند. اين سه وقت عبارتند از:
1 - پيش از نماز صبح
2 - هنگام استراحت ظهر
3 - شب ، بعد از عشاء
ايـن سـه وقـت را قـرآن كـريم به نام راز و سر پوشيدنى (عورت ) ياد مى كند و جز اين سـه وقـت را ـ كـه مـعـمـولا ممكن است افراد در اين مواقع ، با لباس زير و وضع خاص يا نيمه لخت يا بدون پوشش كافى باشند ـ بلامانع اعلام مى كند. متن آيه قرآن چنين است :
يـا ايـهـا الذيـن امنوا ليستاءذنكم الذين ملكت ايمانكم و الذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات : من قبل صلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعد صلوة العشاء ثلاث عورات لكم ...(133)
در اين آيه ، يك مرحله جلوتر و فراتر از اجازه گرفتن براى ورود به خانه را هم مطرح كرده است ، يعنى ورود به اتاق شخصى در موارد خاص . ممكن است برخى ، تردد كودكان را نـزد بـزرگـتـرهـا امـرى ساده و عادى تلقى كنند و بچه ها از اين رهگذر، صحنه هايى بـبـيـنـنـد و بـا مـسـايـلى روبـه رو شـونـد كـه بـر ايـشـان غـيـر قـابـل هـضـم و درك يـا بدآموز باشد و به انحراف بيفتد. اين مساءله در يك نگاه عام تر، بـه كـنترل روابط همسران نسبت به توجه و ديدن و فهميدن كودكان مربوط مى شود كه ...بماند! و به اين اشاره بسنده كنيم و بگذريم ، چرا كه مساءله چندان مهم است كه بايد نوشته اى مفصل و مستقل پيرامون آن نگاشت .
به هر حال ، اين مساءله به ظاهر ساده و جزيى ، از چنان اهميتى در تصحيح معاشرت دارد كـه قـرآن كـريـم بـه تـفـصـيـل و بـا ذكر جزئيات به آن پرداخته است ، تا خانواده ها و فـرزنـدان گـرفـتار بيماريهاى روانى و اخلاقى نشوند و از آثار سوء عصبى و روانى نـبـودن كـنـتـرل و حـريـم در مـعـاشـرتها، بخصوص در مورد خلوت سرا و تردد و ديدن و فهميدن كودكان ، مصون بمانند. در پرونده بسيارى از گرفتاران به بيماريهاى جنسى و انـحـرافـات اخـلاقى از اين نوع ، اعترافاتى به چشم مى خورد كه نشان دهنده تاءثير مـنـفـى ايـن گونه ولنگاريها و نبودن حريم در معاشرتها است . و توجه يافتن كودكان و نوجوانان به برخى از اسرار زندگى خصوصى والدين ، كه آنان را به گناه مى كشد، جـاى دقـت و تـاءمـل است ، كه حضرت امير (عليه السلام ) فرمود: كم من نظرة جلبت حسرة(134)، چه بسا نگاهى كه حسرت مى آورد!
چرا بى اجازه
بـارى ... رعـايـت حـريـم حـقـوق ديگران در معاشرتها ما را به بحث از استيذان و استيناس كـشـانـد. ولى سـخـن اصـلى آن اسـت كه احترام گذاشتن به اين حقوق فردى ، شرط اخوت اسـلامـى در يـك جـامـعـه مـكـتـبـى اسـت و پـاى بـنـدى بـه ايـن اصول ، ضامن تداوم دوستيهاست .
اين عمل بى اذن و اجازه ، تنها مربوط به ورود به خانه و اتاق اشخاص نمى شود؛ دامنه اى گسترده دارد.
اگر كسى يادداشتى مى كند و نامه اى مى نويسد، نبايد دزدانه به آن نگاه كرد.
اگر كسى رازى را به امانت نزد ما مى گويد، نبايد خيانت كرد و اسرارش را فاش كرد.
اگر كسى كليد خانه ، كمد، كيف يا سويچ ماشين و موتور را به دست ما داد، نبايد بيش از حدى كه يقين به اذن و رضايت او داريم ، در آن تصرف كنيم .
اگر دو نفر با هم صحبت خصوصى مى كنند، چه حضورى ، چه تلفنى ، گوش ايستادن و به نجواها گوش كردن و استراق سمع كردن و شنود گذاشتن ، جايز نيست .
اگر حامل نامه اى به ديگران هستيم ، حق گشودن نامه و مطالعه محتواى آن را نداريم .
اگـر پـاكـتـى بـراى شـخـصـى فـرسـتـاده مـى شـود و تاءكيد مى كنند كه شخصا مفتوح فرماييد، ديگرى حق باز كردن و مطالعه آن را ندارد (مگر با اجازه طرف اصلى )
بـى اجـازه نـمى توان سر كمد و كيف و جيب و دفتر كسى رفت و چيزى برداشت يا خواند و تـصـرف كـرد. اگـر روزى جـزوه ، بـولتـن يـا خبر نامه اى مهر محرمانه خورده است ، يا نـقـل مـطلبى از جايى يا كسى منوط به اجازه دانسته شده است ، در همه موارد، بى اذن كار كردن ، نوعى خيانت است و دور از ادب اسلامى و انسانى .
اگر آلبومى خانوادگى است ، ديگرى بى اجازه حق نگاه كردن به آن را ندارد.
اگر گفتند: راضى نيستيم مطالب اين دفتر را بخوانى ، يا اگر مطلبى و انتقادى و مقاله اى نـوشـتـند و با نوشتن امضاء محفوظ گفتند كه راضى به افشاى نام نيستند، افشاى آن بر خلاف ادب و قانون و وجدان است .
اگـر كـسـى و طـلبـى را با ما در ميان گذاشت و تاءكيد كرد كه : راضى نيستم به كسى بـگـويـى ، تـا چـه انـدازه رعـايـت مـى كـنـيـم ؟ آيا حاضريم اينها را هم جزء حقوق و حدود اشخاص به حساب آوريم و مراعات كنيم ؟!
پس ، مجموعه آنچه راز شخصى و اسرار زندگى خصوصى محسوب مى شود، بسيار است . تـنـهـا در خـانـه و اتاق و نامه و راز هم خلاصه نمى شود. ممكن است حتى نوعى از غذا و مـيـوه و خـوراكـى در خـانـه و يـخـچال و... كسى باشد ولى دوست نداشته باشد كه آن را بـدانـنـد. يـا يـك بـيـمـارى يـا نـقـص عضو و جسم در كسى باشد كه نخواهد ديگرى آن را بـدانـد. يـا در شـرايـط بـحرانى خاصى قرار داشته باشد كه نخواهد مردم بدانند. همه اينها در قلمرو حريم شخصى است و ورود به آن اجازه مى خواهد.
گـاهـى در يـك خـانـواده ، يـك اخـتـلاف اسـت ، ولى دوست ندارند كه اقوام و آشنايان از اين اخـتـلاف بـا خـبـر شـونـد. وسـوسه شدن براى پى بردن به آن ، و فاش ساختن براى ديگران هم از اين مقوله غير مجاز و غير ماءذون است .
سيد قطب ، در اشاره به اين نكته لطيف قرآنى و آداب اجتماعى مى نويسد:
امروز ما مسلمانان ، نسبت به اين گونه امور دقيق و ظريف ، حساسيت خود را از دست داده ايم . گـاهـى شـخصى به خانه برادرش ‍ حمله ور مى شود، هر لحظه از لحظات شب و روز كه بـاشد، برايش فرق نمى كند. آن قدر در مى زند تا در را باز كنند و اگر در به رويش بـاز نكنند بر نمى گردد تا آنكه صاحبخانه را به ستوه آورد و در بگشايند. گاهى در خـانـه ، تـلفـن وجود دارد و مى تواند پيش از آمدن ، تلفنى تماس گرفته و خبر دهد تا اجـازه بـدهـنـد يا روشن شود كه موقعيت مناسب نيست . ولى اين راه و شيوه را رها مى كند تا بـى خـبـر و بـى مـوقع وارد شود و بدون قول و قرار قبلى به خانه اش رود. متاءسفانه چنان شده كه عرف هم نمى پذيرد كه اگر چه صاحب خانه ناراحت و رنجيده شود، از آمدن بـى خـبـر و غـيـر مـنـتـظـره باز گردد. ما مسلمانان امروز، سرزده و بى خبر، هر لحظه كه بـخـواهـيم وارد خانه هم مى شويم و اگر وقت غذا باشد و غذاى مناسبى پيش ما نياورد، در دلمان مى رنجيم . يا شب دير هنگام به خانه كسى مى رويم ، اگر آخر شب از ما نخواهد كه آنـجـا بـخـوابـيـم ، در دل رنجيده مى شويم ، بى آنكه به عذر آنان در اين گونه مواقع تـوجـه داشـتـه بـاشـيـم . ايـن نـشـانـه آن اسـت كـه مـا هـنـوز، بـه ادب اسـلام و ادب رسول خدا مؤ دب نشده ايم ، برده عرف خطاكاريم . ولى اگر همين گونه مراعات آداب را در غـيـر مـسلمان ببينيم ، برايمان شگفت جلوه مى كند و نمى كوشيم دريابيم كه ريشه اين ادبـهـا در شـريـعـت خـود مـا نـهـفـتـه اسـت و بـايـد بـه آن اصول خويش برگرديم ...(135)
بـه هـر حـال ، هرچند در نوع ارتباطات ، گاهى با خويشاوندان و دوستان بسيار صميمى مواجه هستيم ، ولى هرگز اين مجوزورود به منطقه ممنوعه از زندگى شخصى آنان شمرده نمى شود، مگر آنكه اذن صريح داشته باشيم .
در روايات ، نگاه همچون تيرى مسموم از تيرهاى شيطان قلمداد شده است . گاهى گناه ، در پـى يـك نـگـاه پـديـد مـى آيـد. و اگـر كسى نتواند چشمها و پلكهاى خود را تحت اختيار و كـنترل داشته باشد، به روز سياه مى نشيند. حيف است كه انسان از راه نگاه ، جهنمى شود. بـه فـرمـوده حـضـرت عـلى (عليه السلام ): چشمها شكارگاه شيطان است : العيون مصائد الشيطان .(136)
اين سخن نيز از حضرت مسيح (عليه السلام ) است كه :
اياكم و النظر الى المحذورات فانها بذر الشهوات و نبات الفسق ؛(137)
از نـگـاه بـه آنـچـه ممنوع است بپرهيزيد، چرا كه چنين نگاهى بذر شهوت و رويش فسق و گناه است .
بـكـوشـيـم تـا در سـخـن ، نگاه ، رفتار، معاشرت و ارتباط، از آنچه خارج از قلمرو اذن و اجازه قرار دارد، وارد نشويم .
11 - مزاحمت
تعجب نكنيد اگر به جاى طرح يك موضوع ارزشى و مثبت ، از يك رفتار منفى و ضد ارزش بـه نام مزاحمت بحث مى كنيم ؛ چرا كه توجه نقاط ضعف اخلاقى و پرهيز از آنها نيز، به اندازه همان نقاط قوت و فضايل ، كار ساز است .
در مـعـاشـرتـهـا، هيچ عاملى هم به اندازه خدمت و يارى ، جلب كننده دلها و محبتها نيست . هيچ عاملى هم به اندازه آزار و زحمت و آسيب رسانى ، رشته هاى دوستى و علقه هاى مودت را از هم نمى گسلد.
ايـن ، طـبـيـعت دلهاست كه اسير محبت مى شود و گريزان از دشمنى و بدخواهى . زندگى ، جريانى از حوادث گذران است . انسانها نيز، نقش اصلى اين حوادث را ايفا مى كنند. هر چه بى درد سر و بى مانع تر باشد، دلها شادتر و اميدها به زندگى افزونتر است .
بـرعكس ، هر چه تصادم و تزاحم منافع و سلب آزاديها از هم و ايجاد زحمت و مزاحمت براى هـم فـراهم شود، به همان مقياس ، رابطه ها تيره تر، دلها جداتر از يكديگر، ديدها نسبت به هم منفى تر و زندگيها به رنج و ياس و سرخوردگى ها نزديكتر و آميخته تر خواهد بود.
اين است كه در آداب معاشرت ، به فصلى تلخ برمى خوريم به نام مزاحمت ، كه در پى نشناختن حق ، حد و حريم يكديگر و عدم مراعات آنها پيش مى آيد.
طـرح مـزاحـمت در بحث آداب معاشرت ، به اين معناست كه اين ضد آداب را هم بشناسيم و از مـسـيـر راهمان دور كنيم ، تا شيرينيهاى زندگى ، به تلخكامى و كدورت نيانجامد. گويا مقدمه ، اندكى طولانى شد. برويم سر اصل موضوع :
مزاحمت چيست ؟
حـتـمـا افـرادى را مـى شـناسيد كه وجودشان ، رفتارشان و زبانشان ، براى شما دردسر توليد مى كند و شما از دست و زبان آنان آسوده نيستيد.
آسايش در محيط كار و خانه ، خواسته هر انسان است .
آنـكـه آسايش ديگران را بهم بزند، مزاحم است . به تعبير ديگر مى توان گفت : مزاحم ، از دايـره اسلام بيرون است . اين كلام صاحب شريعت و رسالت محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، آنجا كه به اصحاب خويش فرمود:
الا انبئكم من المسلم ؟ من سلم المسلمون من يده و لسانه(138)
آيا شما را خبر دهم كه مسلمان كسيت ؟ مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.
فـرقـى نـمـى كـنـد كـه ايـن سـلب آسـايـش و آزار رسـانـى ، بـا حـرف بـاشـد يـا عـمـل ، مـادى بـاشد يا روحى ، براى فرد باشد يا جامعه ، از سوى فرد باشد يا جمع ، شخصى باشد يا دولتى ، در خانه باشد يا اجتماع ، يا محيط كار و مطالعه و استراحت ، آگاهانه باشد، يا غافلانه ، با حسن نيت باشد يا سوء نيت .
نمونه ها
شايد به تعداد انسانها بتوان مزاحمت برشمرد. هر كسى به نحوى ، در هر جا به گونه اى . زيـرا رابطه ها متنوع است ، نوع ايجاد مزاحمت و زحمت هم بى شمار و رنگارنگ . ولى بـراى آنـكـه كـسـى تصور نكند مطلقا از مزاحمت براى ديگران دور است ، و...براى هشدار بيشتر، به چند نمونه اشاره مى شود:
ـ دير هنگام به خانه رسيدن و به جاى زدن زنگ در، با بوق زدن اعلام اينكه : منم ! در را بـاز كـنـيـد. ايـن كـار بـراى هـمـسـايـه هـايـى كـه در حال استراحتند، ايجاد مزاحمت است .
ـ بنايى و ساختمان سازى داشتن و شن و ماسه و آجر و خاك را در مسير مردم ريختن و راه را بند آوردن و گرد و خاك به حلق و زندگى ديگران رساندن .
ماءموران شهردارى براى كسانى كه اين گونه سد معبر مى كنند يا شهر را كثيف مى كنند، هـشـدار و اخـطـار مـى كـنند. ولى ... كاش خود شهرداريها و ادارات و شركتهايى هم كه چنين تـخريبهايى در خيابانها و كوچه ها و معابر دارند، سريع اقدام كنند و براى شهروندان اسباب زحمت و ايجاد بدبينى نكنند.
ـ آبـهـاى اضـافـى خـانـه (فـاضـلاب ) را از طـريـق لوله اى به كوچه سرازير كردن و لجنزار پديد آوردن ، نمونه ديگرى از مزاحمت است .
ـ صـداى راديـو، ظـبـط و بـلنـدگـو را در مراسم شادى و عزا و جشن و سوگوارى تا حدى بلند كردن كه سلب آسايش از ديگران كند. مساجدى كه بلندگوهاى خود را در مجالس ختم يـا شـبـهـاى رمـضـان و مـحـرم تـا ديـروقـت ، بـه بـيـرون از مـسـجـد وصـل مـى كـنـند و همسايگان را از دين و مسجد و عزادارى بيزار مى كنند، مسؤ ولند. فقهاى بزرگوار نيز در پاسخ به استفتا از اين گونه مزاحمتها، از آن نهى كرده اند.
ـ پارك كردن ماشين و موتور در جاى نامناسب در كوچه و خيابان و سد معبر كردن ،
ـ دود آب گرم كن حمام ، بخارى و... را به خورد خانه هاى همسايه دادن ،
ـ استفاده از اتومبيلهاى دودزا، كه هواى محيط را آلوده مى سازد،
ـ فرزندان خود را در نيمروز و هنگام استراحت مردم ، براى بازى به كوچه فرستادن ،
ـ در خيابان ، بساط فوتبال و واليبال راه انداختن ،
ـ دير وقت ، براى مهمانى و شب نشينى رفتن ،
ـ وقت و بى وقت ، از تلفن همسايه براى مكالمات غير ضرورى استفاده كردن ،
ـ در ميان منطقه مسكونى ، گورستان و مقبره احداث نمودن ،
ـ باز كردن مغازه تراشكارى و آهنگرى و... در همسايگى خانه هاى مردم ،
ـ پـخـش مـداوم نوار نوحه و قرآن و سرود، از مغازه تكثير نوار و نوارفروشيهاى ثابت و سيار،
ـ در كـتـابـخـانـه يـا خـانـه ، با ايجاد سر و صدا و شكستن سكوت ، مانع مطالعه و درس خواندن ديگران شدن ،
ـ مـزاحمتهاى تلفنى براى ديگران و بى جهت تماس گرفتن ، يا گوشى و تلفن را به عنوان سرگرمى و بازى در اختيار كودكان گذاشتن ،
ـ گـذرگـاهـهـاى عـمـومـى را بـه مـعـبـر يـا پـاركـيـنـگ خـصـوصـى تبديل كردن ،
ـ پـهـن كـردن كـالا و اجـنـاس در مـقـابـل مـغـازه و پـيـاده رو را گـرفـتـن و بـراى عـابـران مشكل ايجاد كردن ،
ـ سرزده و بى خبر، وارد محل كار يا زندگى ديگران شدن ،
ـ در گـرمـا يـا سـرمـا، بـدون آمادگى صاحبخانه ، به مهمانى و عيادت و زيارت ديگران رفتن ،
ـ و... دهها و صدها نمونه ديگر كه در زندگى و معاشرتهاى اجتماعى پيش مى آيد،
هـدف از ايـن فـهـرست بلند بالاى مزاحمتها چه بود؟... اينكه بدانيم مسلمانى در پرهيز از اين گونه رفتارهاى خلق آزار نيز جلوه مى يابد.
گـرچـه مـراعـات حـقـوق مـردم و مواظبت بر عدم ايجاد مزاحمت دشوار است ليكن دستور و ادب اسلامى چنين اقتضا مى كند.
گاهى بايد تحمل رنج كرد تا ديگران مرفه باشند.
گاهى بايد خود را محدود ساخت ، تا سلب آزادى از ديگران نشود.
گاهى بايد خويشتن را به زحمت افكند تا سبب مزاحمت براى ديگران نشد.
ايـن نـيـز از اخلاقيات اسلامى و از نشانه هاى مؤ من است . كلام اميرالمومنين (عليه السلام ) در اين زمينه چنين است :
المومن نفسه منه فى تعب و الناس منه فى راحة ؛(139)
مـؤ مـن كـسـى اسـت كـه خـودش از دسـت خـودش در سختى و رنج است ولى مردم از دست او در آسايشند.
 
خدا را بر آن بنده بخشايش است   كه خلق از وجودش در آسايش است
فرمان دين
فداكارى به صورتهاى مختلف است . اينكه انسان ، خودسوز باشد، تا مردم ساز گردد، ـ طبق حديثى كه از اميرمومنان گذشت ـ دستور دين است . رنج خود و راحت مردم طلب . سعدى گويد:
 
من آن مورم كه در پايم بمالند   نه زنبورم كه از دستم بنالند
كجا خود شكر اين نعمت گزارم   كه زور مردم آزارى ندارم(140)
البـته نبايد به زير دست و پا بودن افتخار كرد، چرا كه مسلمان عزيز است . زور را هم نبايد تحمل كرد. اما اينكه انسان با زورى كه دارد، به ديگران آزار نرساند و با دست و زبان ، زحمت و مزاحمتى براى ديگران پيش نياورد، اصلى مهم در ادب اسلامى است .
هر چيزى مالياتى دارد. ماليات قدرت و نفوذ، پرهيز از مردم آزارى است . در نهايت ، سود اين خويشتن دارى هم به خود انسان باز مى گردد.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
كف اذاك عن الناس فانه صدقة تصدق بها على نفسك ؛(141)
آزار خـود را از مـردم بـاز دار، كه اين ، صدقه اى است كه بر خويشتن انفاق و تصديق مى كنى .
يعنى پرهيز از عدم مزاحمت براى ديگران ، بيمه عافيت و سلامت خويش است . آن حضرت در حديث ديگرى فرموده است :
شـر النـاس مـن تـاءذى بـه النـاس و شـر مـن ذلك مـن اكـرمـه النـاس اتـقـاء شـره ؛(142)
بدترين مردم كسى است كه مردم به خاطر او در اذيت و رنج باشند. بدتر از او كسى است كه مردم به خاطر ترس از شر او، احترامش كنند.
و مگر ايجاد مزاحمت ، چيزى جز مردم آزارى است ؟ و مسلمانى مگر چيزى جز مردم آزارى است ؟ و مسلمانى مگر چيزى جز آسودگى خلق الله از دست و زبان آدمى است ؟
نمونه اى از تاريخ
گـفـتـيـم كـه مـوارد ايـجـاد مزاحمت براى ديگران فراوان است . به نمونه اى كه در صدر اسـلام اتـفاق افتاد، توجه كنيد اين حادثه ، مبداء و منشاء يك قانون و مبناى يك حكم فقهى ددر اسلام شد و يك قاعده فراگير فقهى پديد آورد كه به قاعده لاضرر شهرت يافته است ، و آن داستان سمرة بن جندب است .
سـمـرة بن جندب مردى از هل مدينه بود و نخلستانى داشت . مردى از انصار، كنار در باغ و بـوسـتـان او خـانـه اى داشـت كـه درخـت خـرمـاى سـمـرة بـن جـنـدب داخل آن قرار گرفته بود. سمره گاه و بيگاه ، بى خبر و سرزده وارد آن خانه مى شد و سـراغ درخـت خـرمـايـش مـى رفـت و هـنـگـام ايـن آمـد و شـد، نـگـاه بـه داخـل خانه و اوضاع زندگى آن مرد انصارى هم مى انداخت و اين خانواده از نگاهها و رفت و آمدهاى او در عذاب بودند.
آن مـرد از رفتار سمره به رسول خدا شكايت كرد، چون تذكرهاى مكررش به صاحب درخت سودى نبخشيد.
پـيـامـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) كسى را نزد آن مرد فرستاد و شكايت مرد انـصـارى را بـه اطلاع او رساند و فرمود: هنگام ورود، اجازه بگير. اما آن مرد، حاضر به ايـن كـار نـشـد. نـه حـاضـر بـود آن درخت خرما را بفروشد، و نه حتى به پيشنهاد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حاضر شد با چندين درخت خرما در جاى ديگر عوض كند.
رسول خـدا(صـلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: از آن درخت در گذر، تا خداوند در بهشت ، سه درخت در مقابل آن به تو عطا كند. آن مرد باز هم حاضر به اين معاوضه نشد.
آنگاه فرمود: اى سمره ! مى بينم كه تو مردى آسيب رسان هستى .
سـپـس بـه آن مـرد انـصـارى چنين خطاب فرمود: برو و درخت او را از بيخ بكن و به طرف صـاحـبـش بـيـنـداز، چـرا كـه (در ديـن اسـلام ) هـيـچ ضـرر و زيـانـى نـيـست : لا ضرر و لا ضرار(143).
در فـقـه نـيـز نمونه هاى متعددى از احكام شرعى وجود دارد كه در آن موارد، چون مزاحمت يا آزار يـا آسـيـب بـه ديـگـران مـى رسـد، از آن نـهـى شـده اسـت ، از قبيل چاه زدن در كنار ديوار ديگرى ، حفر چاه نزديك چاه ديگران كه سبب كاهش آب آن گردد، يا ممنوعيت ايجاد بالكن در رهگذر مردم ؛ اگر براى تردد ديگران ايجاد مشقت كند، يا نصب ناودان خانه به كوچه و قرار دادن آبريزگاهها بر سر راه مردم(144).
گرچه اين نكات ، جرئى و كوچك است ، ولى رعايت نكردن آنها گاهى مفسده ها و ضايعات بزرگى پديد مى آورد.
نـمـونـه هـاى يـاد شـده ، گـرچـه اغـلب ، مـزاحـمـتـهـاى مالى و اقتصادى بود، ولى به هر حـال ، مـراعـات حـقـوق و آسـايـش ديـگران ، ايجاب مى كند به عنوان يكى از آداب معاشرت اسلامى از هر گونه مزاحمت براى ديگران اجتناب كنيم .
سلب آسايش ديگران ، تعدى به حريم حقوق شخصى آنان است و نارواست .
12 - كارگشايى
در روابـط اجـتـمـاعـى ، كـسانى بر دلها حكومت مى كنند كه دلشان را خانه مهر و محبت مردم كـرده بـاشـنـد. بـرعكس ، آنان كه خودرا بيش از همه مى پسندند و خود را بيش از ديگران دوسـت دارنـد و آسـايـش و راحـتـى ديـگـران را بـر ديـگـران ترجيح مى دهند، نه نزد خدا و رسول اعتبارى دارند، نه در دل و جان مردم ، جايى و موقعيتى !...
گـوهـر خـدمـتـگـزارى به مردم ، تنها در دلهاى وارسته از منيت و خودخواهى يافت مى شود. خداى مهربان ، بندگانش را دوست دارد. كسانى را هم كه به بندگان خدا خدمت و مهربانى كنند، دوست مى دارد و اين مقتضاى محبت و علاقه است .
 
تا توانى به جهان ، خدمت محتاجان كن   به دمى يا درمى ، يا قلمى يا قدمى !
خدمت ، سرمايه سرورى
خيلى ها به سيادت و سرورى و عزت و محبوبيت علاقه مندند، ولى راه به دست آوردن آن را نمى دانند. اصلا سخن را اين گونه عنوان كنيم كه :
در دلهايمان چه اندازه جا براى ديگران باز كرده ايم ؟
در زندگيمان چه ميزان وقت ، به مردم اختصاص داده ايم ؟
و... اساسا تا چه حد به فكر مردم و مشكلات ، رنجها و اندوههاى آنانيم ؟
شـايـد كسانى بگويند: ما خود، گرفتاريهاى فراوان داريم . اگر گريستن است ، بايد به حال خود بگرييم و اگر كمك است ، خود محتاج به كمكيم ...
ولى ... ايثار و فتوت و جوانمردى چه مى شود؟
اگـر مـسـائل و مـشـكـلات مسلمانان برايمان اهميتى نداشته باشد كه اصلا مسلمان نيستيم ! چون كه مسلمانى تنها به اسم و شناسنامه و نماز نيست . بخش عظيمى از محتواى اسلام را نـوعـدوسـتـى ، ايثار، خدمت به ديگران ، كمك به درماندگان ، كارگشايى براى مشكلات مردم و قضاى حاجت گرفتاران تشكيل مى دهد.
باز هم براى چندمين بار، گوش جان را با اين حديث نبوى بنوازيم كه فرمود:
مـن اصـبـح لا يهتم بامور المسلمين فليس من الاسلام فى شى ء، و من شهد رجلا ينادى يا للمسلمين ! فلم يجبه فليس من المسلمين(145)
كـسـى كـه در حـالى صـبـح كـند كه به امر مسلمانان بى فكر و اهتمام باشد، بهره اى از اسلام نبرده است و هركس شاهد فريادخواهى و كمك طلبيدن مردى باشد كه مسلمانان را به يارى مى طلبد، اما پاسخى به او ندهد، از مسلمانان نيست !
پـس بـايد بخشى از دل ، محبت ، فكر، زندگى ، تلاش ، اهتمام ، عشق ورزيدن و دلسوزى كـردن مـا نـسبت به ديگران باشد كه بندگان خدايند و آفريدگار، از اين راه ، بندگان ديگرش را مى آزمايد.
نتيجه اين مردم دوستى و هميارى نيز، محبوبيت و سيادت است .
هركه براى مردم كار كند، مردم نيز او را دوست خواهند داشت .
هـركه خدمتگزار جامعه باشد، از حق شناسى مردم بهره مند مى شود و هركه به مردم نيكى كند، در دلها جاى مى گيرد.
 
فريدون فرخ ، فرشته نبود   ز مشك و عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيكويى   تو داد و دهش كن ، فريدون تويى
اين حقيقت را، پيش از هر چيز، در حديث مى خوانيم كه :
سيد القوم خادمهم ؛(146)
سرور هر گروهى ، خدمتگزار آنان است .
طـنـيـن كـلام مـعـطر حضرت امام راحل (قدس سره ) در گوشمان است كه فرمود: به من رهبر نگوييد، به من خدمتگزار بگوييد.
خـدمـتـگـزارى بـه بـنـدگـان خـدا، غـيـر از آنكه رسالت دولتمردان و مسؤ ولان اجرايى و متصديان امور در ادارات و نهادهاست ، وظيفه هر يك از ما در معاشرت با همنوعان خودمان است .
كارگشايى
از تـوفـيـقـات مهم يك انسان ، آن است كه گشايش معضلات مردم به دست او باشد. نعمتى اسـت كـه هزاران شكر و سپاس مى طلبد. كارگشايى ، از مقدسترين خدماتى است كه مورد قبول و امضاى آيين خدا شرع محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
بـا عـنـوان قـضـاء حـاجـت مـومـن ، انـبـوهـى عـظـيـم از روايـات نـقـل شـده كـه اهـميت و فضيلت و قداست كار راه اندازى و رفع نياز مردم و برطرف كردن مشكلات آنان و... خلاصه در خدمت مردم و جامعه بودن را بيان مى كند. اين كار را بايد به حساب خدا گذاشت و چشم تشكر و اجر هم از او داشت ، نه از مردم .
 
تو نيكى مى كن و در دجله انداز   كه ايزد در بيابانت دهد باز
قـصد قربت ، مايه ثمر بخشى و ثواب الهى و ارزشمندى نيكوكاريهاست ، و ريا آفت آن به شمار مى رود.
آنـان كـه خـالصـانـه و بـى تـوقـع و چـشـمـداشـت ، گره از كار بسته مردم مى گشايند، بـنـدگـان خـاص خـدا و ماءموران ويژه الهى اند. توفيق و امداد الهى را همراه دارند، فيض دنيوى و اجر اخروى نيز، دستاورد اين خدمت است . به اين حديث زيبا از حضرت رضا (عليه السلام ) توجه كنيد:
ان لله عـبـادا فـى الارض يـسـعـون فـى حـوائج النـاس ، هـم الامـنـون يـوم القـيـامـه ؛(147)
خـداونـد را در روى زمـين ، بندگانى است كه كارشان تلاش براى رفع نياز و حاجت مردم است . آنان روز قيامت ، ايمن و آسوده اند.
آرى ...رنج دنيا و راحت آخرت !
شـنـيـده ايد كه امام معصوم ، طواف حج را رها كرد و به كار ديگران رسيد، يا كسى را كه ديـگـرى صـدايـش مـى كـرد و او بـه طـواف مشغول بود، توبيخ كرد كه : مگر نمى دانى انجام كار ديگران ، از خيلى طوافها برتر و ثوابش بيشتر است ؟ نبى مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم فرموده است :