اخلاق معاشرت‏

جواد محدثى

- ۳ -


هـاشـم ، جـد بـزرگ رسـول خـدا، هـمـيـشه سفره اى باز داشت و غذاى آماده او و خانه مهيايش براى عامه مردم ، او را به سيادت و آقايى قريش رسانده بود.
حـاتـم طـايـى ، سـخـاوتـمـنـد مـعـروف عـرب ، خـانـه اى داشـت كـه مـلجـاء مـردم و محل اميد بينوايان و مسافران و مهمانان مختلف بود.
امـام حـسـن مـجـتـبـى (عـليـه السـلام ) مـهـمـانـخـانـه اى در منزل داشت كه به طور معمول ، از طبقات مختلف ، بويژه افراد غريب و بى خانه . بينوا و مسافران و يتيمان و محرومان ، پيوسته از آن بهره مند مى شدند.
بـراى كـريـمـان بـلنـد همت ، اطعام لذتى بيش از طعام خوردن دارد و حظ روحى آنان از اين رهگذر است .
چه زيباست اين كلام مولا على (عليه السلام ) كه فرمود:
قوت الاجساد الطعام ، و قوت الارواح الاطعام ؛(83)
قوت و غذاى جسم ، غذا خوردن است ، ولى غذاى روح ، اطعام و غذا دادن .
كـسـى مـى گفت : بزرگترين لذت روحى من وقتى است كه عده اى نيازمند و تهيدست را به مـهـمانى دعوت كنم و آنها سر سفره نشسته و مشغول خوردن باشند و من از دور، اين صحنه را نگاه كنم و لذت ببرم !
در قابوس نامه چنين توصيه مى كند:
چـون مـيهمان كنى ، از خوبى و بدى خوردنى ها عذر مخواه ، كه اين طبع بازاريان باشد، هر ساعت مگوى كه فلان چيز بخور، خوب است ! يا چرا نمى خورى ، يا من نتوانستم سزاى تو كنم ، كه اينها سخن كسانى است كه يك بار ميهمانى كنند(84).
آداب مهمانى
ضيافت و مهمانى دو طرف دارد:
يكى مهمان مى شود، ديگرى ميزبان است .
يكى بر سر سفره ديگرى مى نشيند و طعام مى خورد، ديگرى سفره مى گسترد و اطعام مى كند. لذت يكى در غذا خوردن است ، و ديگرى در طعام دادن .
اصـل مـهـمـانـى و ضـيـافت و مواردى را كه در اسلام ، توصيه به مهمانى دادن شده است ، بحث كرديم و با ميزبانان سخن گفتيم . اينك سخن با مهمان است و آداب مهمانى رفتن .
مهمان يا دردسر؟
در فـرهـنـگ ديـنـى مـا، مـهـمـان حبيب خدا و مايه بركت است ، هديه اى از سوى پروردگار و عـامـل افـزايـش رزق و سـبـب آمـرزش گـنـاهـان صـاحـبـخـانـه و سـبـب نـزول مـغـفرت الهى است . اينها همه بجا و درست ، چرا كه فرموده معصومين و تعاليم مكتب است . اما در همين جا هزار نكته باريكتر ز مو وجود دارد كه اگر مهمانى رفتن ما سبب زحمت و رنجش صاحبخانه شود و او را به درد سر بيندازد، آن وقت چه ؟ باز هم رحمت است ؟!
البـته همه يكسان نيستند و روحيه ها متفاوت است . بعضيها آمادگى پذيرش مهمان ندارند. بـرخـى از وضع مناسبى براى مهمان نوازى و خرج ضيافت برخوردار نيستند. بعضى از نـظـر جـا و مـنـزل و امـكانات پذيرايى آبرومندانه از مهمان در مضيقه و فشارند. بعضيها اشـتـغـالاتـى دارنـد كـه مهمانى مزاحم وقت و يا كارشان خواهد شد. اينجاست كه خود مهمان بـايـد مراعات حال طرف را بكند، انتظار بيش از حد نداشته باشد، بى خبر و بى دعوت نـرود، ديـر وقـت و نـابـهـنـگام بر سر صاحب منزل فرود نيايد و او را به تكليف و زحمت نيفكند (البته فرودهاى اضطرارى مستثنى است !...)
سـفـارش مـعـاشـرتى قرآن به مومنان درباره ادب مهمان شدن در خانه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين است :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد!
بدون اذن و اجازه و دعوت براى طعام ، وارد خانه پيامبر نشويد،
و هر گاه دعوت شديد، داخل شويد،
و چـون غـذا خـورديد، پخش شويد (و برويد) و براى حرف زدن (و گپ زدن ) ننشينيد، اين كار شما سبب اذيت پيامبر است و از شما خجالت مى كشد، ولى خداوند از گفتن حق ، حيا نمى كند!(85)
در مـهـمـانـى اگر آداب و سنن اسلامى مراعات شود، ديگر مهمان ، اسباب زحمت و بار خاطر نـخـواهـد شد، بلكه مايه بركت و سبب خوشحالى خواهد بود و از همين جاست كه به مساله تكلف برمى خوريم كه پيامدهاى بدى دارد و مايه تلخكاميهايى در زندگى است .
((تكلف )) يا ((ماحضر))؟
در مثلهاى زيباى فارسى است كه : رسيده ، رسيده خورَد،
يا اينكه : مهمان ، هر كه باشد، در خانه هر چه باشد.(86)
چيزى به نام حفظ آبرو يا حيثيت ، براى برخى چنان تكليف آور و مشقت بار است كه براى آن خـود را بـه زحـمـتـهـاى بسيار دچار مى كنند و به هر قيمتى شده از مهمان پذيرايى مى كـنند، مبادا كه آبرويشان برود. البته توقعات نابجاى برخى مهمانان هم در اين مساءله دخالت دارد.
ايـن گـونه مهمان كه ميزبان را به تكليف و زحمت مى افكند، نه تنها رحمت نيست كه شوم است . اگر ميان مردم و خويشاوندان صفا و صداقت و صميميت باشد و مهمانى از راه برسد و ديـر وقـت يـا نـابـهـنـگـام بـاشـد، بايد به هر چه كه هست قناعت كرد. در اين صورت ، دوستيها و رفت و آمدها تداوم مى يابد.
امـا رفـت و آمـدهـاى هـزيـنـه سـاز و خـرج تـراش و تكلف آور، سبب كاهش ديد و بازديدها و مـهـمـانيها و موجب قطع رابطه ها يا كاهش و سردى آن مى گردد درسى از اميرمومنان (عليه السلام ) بياموزيم :
مـردى حضرت على (عليه السلام ) را به خانه دعوت كرد. حضرت فرمود: به سه شرط مى آيم . آن مرد پرسيد: آن شرط چيست ؟ امام پاسخ داد:
يكى اينكه از بيرون خانه چيزى برايم تهيه نكنى .
دوم آنكه آنچه را در خانه دارى ، پنهان و ذخيره نسازى (هرچه دارى بياورى ).
سوم آنكه به خانواده ات اجحاف و فشار وارد نياورى .
مرد گفت : باشد، مى پذيرم .
حضرت قبول كرد و مهمان خانه او شد(87).
ايـن حـديـث ، درسـهـاى عظيم و نكات ظريفى را بيان مى كند بعضى ها به خانواده و همسر خـويـش زحـمـت بـسـيـار مـى دهـنـد و تـهـيـه بـسـاط و مـواد يـك سـفره و پخت و پز را به او تـحميل مى كنند تا يك مهمانى آبرومند برپا شود. زحمتش را خانم مى كشد، ولى پزش را آقا مى دهد. اين نوعى ستم به خانواده است و روا نيست كه از سوى مرد انجام گيرد.
در مهمانى رفتن ، هم ميهمان نبايد متوقع باشد كه براى او چنين و چنان كنند و به ماحَضَر - هـر چـه كه موجود است - قانع باشد، و هم صاحب خانه خرجى را بر خود و رنجى را بر عيال ، تحميل نكند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ميهمان تا دو شب مورد اكرام و پذيرايى قـرار مـى گـيـرد اگـر شـب سـوم فـرا رسـيـد ديـگـر او از اهل خانه محسوب مى شود، هر چه كه بود، مى خورد.(88)
نيز از آن حضرت روايت است :
بـه خـانـه ديـگـرى چـنـان وارد نـشويد و مهمان نرويد كه چيزى نداشته باشد تا خرج و انفاق كنند.(89) اين براى حفظ آبرو و عزت صاحب خانه است كه نزد ميهمان شرمنده و سـرافـكـنـده نـشـود. در ضـرب المـثـلهاى فارسى است كه ، مهمان ديروقت (يا: ناخوانده ) خرجش به پاى خودش است .
سلمان و مسلمانى
روش مـسـلمـانـى را بـايـد از حـضـرت سـلمـان آمـوخـت كـه اهـل قـنـاعـت و سـاده زيـسـتـى بـود و پـرهـيـز از تـكـلف و تـجـمـل . از ايـن رو سـلمـان فـارسـى در فـضـيـلتـهـا و ارزشـهـا از اهـل بـيـت بـه شـمـار مـى آمـد. (سـلمـان مـنـا اهـل البـيـت ). بـارى ، نقل خاطره اى از سلمان مناسب اين بحث است :
يـكـى از مـسـلمـانان صدر اسلام به نام ابووائل مى گويد: من به اتفاق دوستم به خانه سـلمـان فـارسى رفتيم و مدتى نشستيم . هنگام غذا فرا رسيد. سلمان گفت اگر نبود آنكه رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) از تكلف و خويشتن را به زحمت افكندن نهى كـرده است ، برايتان غذاى خوبترى فراهم مى كردم . سپس برخاست و مقدارى نان معمولى و نـمك آورد و جلوى مهمانان گذاشت . رفيقم گفت كاش : همراه اين نمك ، مقدارى سعتر (مرزه و آويـشـن ) بود! سلمان رفت و ظرف آب خويش را گرو نهاد و كمى مرزه فراهم كرد و بر سـر سـفـره نهاد. وقتى غذا خورديم ، دوستم گفت : خدا را شكر كه به روزى خدا قانعيم ! سلمان گفت اگر به رزق خدا قانع بودى ، الان ظروف آب من در گرو نبود!...(90)
سـلمـان اهـل تـكـلف نبود. ولى وقتى مهمان ، خواسته اى را بر زبان آورد و تمناى غذا و طعامى داشت ، سـلمـان نـاچـار شـد كـه براى رضاى خاطر ميهمان آن را تامين كند، هر چند با رهن گذاشتن وسيله زندگى !
بـسـيـارى اوقات ، نه تنها در مهمانى ها بلكه در مجموعه رفت و آمدها و روابط، توقعات بيجاى افراد از يكديگر، بار سنگينى را به دوش ‍ ديگران مى گذارد و اين هيچ پسنديده و اسـلامـى نـيـسـت ! مـيـهمان خوب كسى است كه وقتى به خانه كسى مى رود، به خصوص اگـر بـدون اطـلاع دادن قـبـلى بـاشد، همان جا كه كفشهايش را از پا در مى آورد، توقع و انـتـظـار را هـم از خـود جدا كند و بيرون در بگذارد و وارد شود، تاجاى هيچ گله اى نباشد. وقـتـى بـارى بـر دوش ميزبان سنگينى نكند، اين گونه ميهمانى بى زحمت و رنج است و اگر خدا كمك كند به همراه ميهمان ، روزى او را بفرستد كه چه بهتر.
در حـديـث اسـت : لا تـكـلفـوا للضـيـف يـا لا يتكلفن احد لضيفه ما لا يقدر؛(91) براى پذيرايى از ميهمان ، خود را بيش از حد توان به زحمت و مشقت نيندازيد.
مى بينيد كه مساءله ، ظريف است و مرزها گاهى آشفته مى شود. هم دعوت به پذيرايى از مـهـمان كرده اند، هم نهى از تكلف ! هم مهمان را موهبت الهى شمرده اند و مايه رزق و بركت خـانـه دانـسـتـه انـد، هـم ايجاد اذيت و سختى براى ميزبان را نهى كرده اند. شناخت تكليف صحيح ، هم براى مهمان هم براى ميزبان ، دقت و ظرافت مى طلبد.
مهمان ناخوانده
روابـط مـودت آمـيـز در جـامـعه اسلامى و ميان برادران دينى و خانواده ها، بايد در سطحى بـاشـد كـه رفـت و آمـدهـا گـرم ، و مـهمانى دادنها صميمى ، مهمانى رفتنها بى تكلف ، و پـذيـرايـيـهـا خودمانى و بى گله باشد. اين مطلوب نهايى است ، ولى رعايت آداب خاص ، بويژه آنجا كه محبتها و صميميتها در حدى نيست كه هيچ آدابى و القابى مجوى ، ضرورى اسـت ، يـكى از اين نكات ، بى دعوت به مهمانى نرفتن است ، يكى هم همراه دعوت شده را بـا خـود نـبردن ! گرچه ميزبانان معمولا مى گويند: خوب ، چه مى شد مهمانتان را هم مى آورديد، غريبه كه نيستيد، مى آوريد و دور هم بوديم و... .
امـا تـوصـيـه اسلام به پرهيز از اين مساءله است . حتى همراه بردن كودكان به مهمانى ، اگـر دعوت نشده اند، گاهى اشكال شرعى هم پيدا مى كند، بويژه اگر در دعوتنامه قيد شده باشد كه : لطفا از آوردن بچه ... .
امـام صـادق (عـليـه السـلام ) از رسول خدا نقل مى كند كه فرمود: هرگاه يكى از شما به مـهـمـانـى و طعامى دعوت شديد، فرزند خود را همراه نبريد، اگر چنين كنيد، كارى ناروا و غـاصـبـانـه كرده ايد(92). اين همان عادت ناپسند طفيلى و قفيلى بردن همراه است . و... سومى را هم كه صاحبخانه مى شناسد!
در حديث ديگرى پيامبر اسلام به حضرت على (عليه السلام ) در ضمن وصايايى فرمود:
يـا عـلى ! هـشـت گـروهـند كه اگر مورد اهانت قرار گرفتند، خودشان را سرزنش كنند، نه ديـگـرى را. يـكـى از آنـان كـسـى اسـت كه به مهمانى اى كه دعوت نشده برود و بر سر سفره ناخوانده بنشيند:
الذاهب الى مائدة لم يدع اليها(93)... .
گله نداشتن
مـشـهـور اسـت كـه : سـفـره نـيـنـداخـتـه يـك عـيـب دارد. سـفـره انـداخـتـه هـزار عـيـب ! ايـن مثل همان كلام ديگر است كه مى گويند: ديكته نوشته نشده ، غلط ندارد!
وقتى كسانى مهمانى مى دهند، بخصوص به صورت دسته جمعى و عمومى ، چيزى به نام گـلايـه مـطرح مى شود. البته ما نبايد اهل گله باشيم كه چرا مثلا ما را خبر نكردند، مگر غـريـبه بوديم كه دعوت نشديم و... از طرف ديگر هم ميزبان بايد خود را براى گلايه هاى احتمالى آماده كند.
امـا آنـچـه بـراى ديـگـران بـسيار كارساز است ،عدم توقع است . نتيجه اين روحيه ، آرامش وجدان و آسايش درون است . اگر كسى از دوستان ، بستگان ، همسايگان و همكاران ، سورى داد و مـا جـزو مـدعـويـن نـبـوديم ، چه جاى گلايه ؟... مگر به ما بدهكار بوده است ؟ شايد دسترسى نداشته ، شايد فراموش كرده كه بگويد و از قلم افتاده ايم ، شايد از نظر جا و غـذا، امـكـانـات و ظـرفـيـت نـبـوده ، و... يـا بـه هـر دليل ديگرى به ما نگفته است .
چـرا بـه مـا بربخورد و غبار كدورت بر آينه دوستيهايمان بنشيند؟! حيف است كه حريم و مرز دوستيها و خويشاونديها با اين گونه مسايل ، آشفته گردد.
زبـان بـه گـلايـه گـشـودن ، هـم طـرف مـقابل را شرمنده و رنجيده مى كند، هم نشانه كم ظرفيتى و دون همتى و حقارت نفس گله كننده است .
مناعت طبع ، گوهرى است كه نبايد آن را با سنگ توقعهاى كوچك شكست ! اگر به مهمانى هـم رفـتـيـم و غـذا و جا و شرايط بر طبق ميل و انتظارمان نبود، باز هم عيب جويى و شكوه ، مـنـاسـب نيست ؛ زيرا گلايه هاى بعدى ، نه عيوب و كاستيهاى گذشته را اصلاح مى كند، نـه چـيزى عايد ما مى شود. تنها پايين بودن سطح انديشه و افق فرهنگ خويش را با اين كار، نشان داده ايم .
ايـثـار و گـذشت و بلندنظرى و والاهمتى ، مخصوص همين جاهاست ! پس همت بلنددار... مبادا صـفـاى دوسـتـى و خـويـشـاونـدى بـا چـنـيـن تـوقـعـهـايـى بـه كـدورت مبدل شود. حيف است !
8 - با همسايگان
آيا تا به حال ، از دست همسايه ناراحت شده ايد؟
يا به عكس ، همسايه از شما رنجيده و دلخور شده است ؟
عـلت چـيـست ؟ و... چگونه مى توان از آن پيشگيرى كرد و راه همزيستى و حسن معاشرت با همسايگان چيست ؟
ايـن مـسـاءله گـاهـى به نشناختن حقوق همسايه مربوط مى شود، گاهى هم ريشه در رعايت نكردن آن دارد. ببينيم در دستورالعملهاى مكتب ، چه نكاتى وجود دارد؟
سايه همسايه
آيـا دو هـمـسايه ، تنها در سايه شريكند و نزديك به هم ؟ يا حق و حقوق و حد و حدودى هم وجود دارد؟
بـعـضـى مـى گـويـنـد: چـهـار ديـوارى ، اخـتـيـارى . امـا ايـن سـخـن . نـه مـعـقـول اسـت ، نـه مـشـروع . نـه بـا عـرف سـازگـار اسـت ، نـه بـا شـرع و عـقـل . گـرچـه انـسـانـها را ديوارهاى خانه ها از هم جدا مى كند و هر كس وارد محدوده خانه و زندگى خويش مى شود، اما زندگى اجتماعى ، افراد جامعه را بصورت اعضاى يك خانواده در مـى آورد، كـه پـيـوسـتـه با هم در ارتباط، رفت و آمد، برخورد و تعاون اند و نيازهاى مـتقابل به يكديگر دارند. از اين رو، سايه هركدام از دو همسايه ، بايد آرام بخش ديگرى بـاشـد و هـر يـك زيـر سايه همسايه خود، احساس امنيت ، آسودگى و اعتماد كنند. اين چيزى است كه دستورهاى معاشرتى و اخلاقى اسلام بر آن تاءكيد اكيد دارد.
در مـتـون ديـنـى چـيـزى بـه نـام حـسـن الجـوار يـا تـعـهـدالجيران و... ديده مى شود، يعنى رسـيدگى و سركشى به همسايگان و داشتن رفتارى نيك با آنان و هم آزار نرساندن به هـمـسـايه و صبورى و تحمل نسبت به آنچه از ناملايمات ، از آن ناحيه سرمى زند. همچنان كـه خـود شـمـا نـيـز از هـمـسـايه تان توقع داريد سازگارى نشان دهند و با اندك چيزى عـصـبـانـى نـشوند و پرخاش نكنند، خودتان نيز در معرض همين خواسته و انتظار از سوى همسايگانيد.
هرچه روحيه دينى و اخوت اسلامى ميان افراد جامعه حاكم باشد، به همان اندازه رابطه ها نـزديـكتر و صميمى تر و فاصله ها كمتر و كمتر مى شود و دو همسايه ، بازوى يكديگر مـى شـونـد و در غـم و شـادى و راحـت و رنـج ، شـريـك هم مى گردند. برعكس آن در جوامع غربى و اروپايى و غرب زده است ، كه هر چه علايق مذهبى كمرنگ تر و ضعيف تر باشد، زنـدگيها حالت سردى و كسالت بار مى يابد و به زندگى غربيها شبيه مى شود، كه نـه تـنـهـا يـك ديـوار، بـلكـه ديـوارهـاى مـتـعـددى مـيـان دو هـمـسـايـه و دو هـم محل ، يا كسانى كه در يك خيابان يا يك و مجتمع مسكونى به سر مى برند، پديد مى آيد و همسايه از حال و روزگار همسايه بغلى يا طبقه بالا يا پايين يا خانه روبرويى بى خبر است .
راستى ... اين گونه زيستن ، انسانى و اسلامى است ؟ پس جايگاه عواطف اجتماعى كجاست ؟
همسايه كيست ؟ وظيفه ما نسبت به او چيست ؟ و حد و حريم همسايگى تا كجاست ؟...
همسايگى و حسن همجوارى
حسن همجوارى تنها يك اصطلاح سياسى در ارتباط ميان كشورها نيست ، و تنها كاربرد بين المـللى نـدارد. مـيـان اهـل يـك مـحل ، يا در روابط دو همسايه نيز مطرح است . داشتن بهترين خـانـه ، امـا بـا هـمـسـايـه اى بـد و نـاهـنـجـار و مـردم آزار، مـفـت هـم گـران اسـت ! افـراد عاقل و هوشيار، در جاى خانه مى خرند كه محلش خوب و همسايگانش سالم باشند. وگرنه ، يا بايد خانه را عوض كنند، يا عمرى در رنج و عذاب به سر برند. توجه به همسايه در خريدن و ساختن خانه ، مغازه و محل كار، نشانه خردمندى است .
پيشواى نخستين ما، در نامه اى كه به فرزندش امام حسن مجتبى (عليه السلام ) به عنوان توصيه هايى از پدرى دنيا ديده و با تجربه مى نويسد، از جمله مى فرمايد:
سـل عـن الرفـيـق قـبـل الطـريـق و عـن الجـار قـبـل الدار؛(94)
پيش از سفر، از همسفر بپرس و پيش از خانه ، از همسايه !
آرى ... بسا كس اند، از اين همرهان آرى گوى ،
كه دل به وسوسه راه ديگرى دارند.
بسا كس اند، كه جايى موافقان رهند،
كه خود، نه جاى هماهنگى است و همراهى است .
بدين سبب ،
نخست بايد آيين همرهى دانست !
همسايه خوب داشتن ، نعمتى ارزشمند است و همسايه خوب بودن ، محبت آور و رفيق ساز است . هـمـيشه دلها متوجه جايى مى شود كه دوستى و نيكى از آنجا بجوشد و بتراود. هرجا كه شهد خير باشد، افراد هم گرد هم مى آيند و افراد جامعه ، دلگرم شده ، محيط هم آباد مى گردد. نقش رفتار نيك در همسايگى و ايجاد تجمعهاى پرشكوه و الفتهاى اجتماعى فراوان اسـت . حـضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: آنكه همسايه اش نيكو باشد، همسايگانش روزافزون مى شود. من حسن جواره كثر جيرانه(95).
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است :
حسن الجوار يعمر الديار و يزيد فى الاعمار؛(96)
خوش همسايگى ، هم آبادييها را آبادان مى سازد و هم عمرها را مى افزايد!
در ايـن دو حـديـث ، هم به بازده عمرانى و اجتماعى سلوك شايسته در همسايگى اشاره شد، هـم بـه منافع شخصى و بهداشت روانى . البته در پاداشهاى اخروى آن احاديث فراوانى نقل شده است (97).
توصيه به ((حسن جوار))
حـضـرت امـيـر (عـليـه السـلام )، پـس از آنـكـه از دسـت شـقـى تـريـن افـراد كـوردل و كـج فـهـم ، ضـربـت خـورد و در بـسـتـر افـتـاد، در آسـتـانه شهادت ، وصاياى ارزشمندى خطاب به فرزندان و پيروانش فرمود كه بخشى از آنها هم به حقوق همسايه مربوط مى شود؛
الله الله فـى جـيـرانـكـم ، فـانـهـا وصـيـة نـبـيـكـم ، مـا زال يوصى بهم حتى ظننا انه سيورثهم ؛(98)
اين سفارش على (عليه السلام ) در واپسين لحظات عمر است كه فرمود:
خـداى را، خـداى را، درباره همسايگانتان ، كه اين وصيت پيامبر شماست . پيامبر خدا همواره نـسـبـت بـه هـمـسـايـگـان سـفـارش مـى فـرمـود، تـا حـدى كـه گمان كرديم آنها را از ارث برندگان قرار خواهد داد!
امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـيـز در سـخـنى فرموده است : بر شما باد نماز خواندن در مـسجدها و همسايگى خوب با مردم(99). اگر به دستور مكتب ، رفتار بزرگوارانه و شـايـسـته با همسايگان داشته باشيم ، دوستيها را جلب مى كند و افراد در گرفتاريها و مـشـكـلات و نـيـازهـاى متقابل ، با بهره گيرى از اين تكيه گاه ، مى توانند از قوت روح برخوردار باشند.
گـاهـى هـم بـايد جور همسايه را كشيد. اين شرط همسايگى خوب است . حسن جوار تنها به ايـن نـيـسـت كـه اذيـت و رنـجـى بـه هـمـسـايـه نـرسـانـيـم . گـاهـى تـحـمـل سـخـتيها و ناملايماتى از سوى او برايمان پيش مى آيد، مصداق اين حسن همجوارى اسـت . اگـر بـخـواهـيـم روابـط از هـم نـگـسـلد، بـايـد صـبـور بـود و بـا تـحـمـل ، وگـرنـه ، پـاسـخ بـدى را بـا بـدى دادن و در زشـتـيـهـا مـقـابـله بـه مثل كردن ، نشان حقارت روح و دون همتى است . به علاوه اين كار از همه برمى آيد. گذشت و تحمل است كه اراده و ايمان و بزرگوارى مى طلبد.
در عـالم رفـاقـت ، شـراكت ، دوستى ، ازدواج و همسرى ، همسفرى ، محيط كار و... نيز بايد گاهى سنگ زيرين آسيا بود،نه كم ظرفيت و بى طاقت .
امـام كـاظـم (عـليـه السلام ) فرمود: حسن جوار و همسايه خوب بودن ، تنها آزار نرساندن نيست ، بلكه آن است كه بر اذيت همسايه صبور و بردبار باشى : ليس حسن الجوار كف الاءذى و لكن حسن الجوار صبرك على الاءذى .(100)
روشـن اسـت كـه ايـن گـونـه حـديثها هرگز مجوز همسايه آزارى نيست . اگر توصيه به بردبارى نسبت به آزار همسايه شده ، بيش از آن و اكيدتر و شديدتر، سفارش به خوش رفـتـارى و نـرسـانـدن آسـيـب و آزار بـه هـمـسـايگان شده است . مزاحمت براى همسايه ، از بدترين رفتارهاى اجتماعى است .
آخرين مرز
در هر چيزى حد و مرز و حريمى وجود دارد. وقتى از اندازه گذشت ، صحنه بر مى گردد و اوضـاع ، بـه گـونه اى ديگر مى شود. تحمل نسبت به آزار و زحمت آفرينى همسايه نيز ايـن گـونـه اسـت . گـاهـى مزاحمت به حدى مى رسد كه پايان خط است و حريمها و حرمتها ديگر فرو مى ريزد، چون خود همسايه مردم آزار، حريم نگه نداشته است .
در تـاريـخ اسـت كـه مـردى خـدمـت پـيـامـبر رسيد و از آزار همسايه اش شكايت كرد. حضرت فـرمود: برو و تحمل كن . بار دوم كه به شكوه آمد و ناليد، پيامبر باز هم دستور صبر و تـحـمـل داد. آزار هـمـسـايـه بـه اوج رسـيـد و خـارج از مـرز تـحـمـل . وقـتـى بـراى سـومـيـن بـار، شـكـايـت از هـمـسـايـه كـرد، حـضـرت رسـول چـنـيـن راهنمايى و سفارش كرد: روز جمعه ، وقتى كه مردم به سوى نماز جمعه مى رونـد، تـو وسـايل و اسباب و اثاث خويش را بيرون بريز و در رهگذار مردم قرار بده ، تـا هـمه آنان كه به نماز مى روند، اين صحنه را ببينند. وقتى علت را مى پرسند، ماجرا را بـه آنان بگو. آن مرد نيز چنان كرد. همسايه مردم آزار (كه آبروى خود را در خطر ديد) بـى درنـگ بـه سـوى او شـتـافـت و مـلتـمـسـانـه از او خـواسـت كـه وسايلش را به خانه برگرداند و قول داد و عهد و پيمان بست كه ديگر آن گونه رفتار نكند(101).
اين نتيجه بى پروايى و قدرنشناسى نسبت به لطفها و مداراهاست .
لطـف خـدا هـم با انسان خطاكار مدارا مى كند، ولى ...چون كه از حد بگذرى ، رسوا كند. از حلم و بردبارى ديگران نبايد سوء استفاده كرد و نجابت و بزرگوارى ديگران را نبايد به حساب ضعف يا بى عرضگى آنان گذاشت .
حد و حق همسايه
مـحـدوده رعـايـت حقوق همسايگان و داشتن رفتار شايسته ، تنها به همسايه دست راست و چپ خانه منحصر نمى شود و تنها به پرهيز از آزار هم خلاصه نمى گردد.
سركشى ، رسيدگى ، احوالپرسى ، رفت و آمد، مساعدت و يارى ، عيادت ، انفاق و صدقه ، رفـع نـيـاز، هـمـدردى و... از جـمله امورى است كه بر عهده هر همسايه است و اينها نشانه فتوت و جوانمردى است . پيشواى جوانمردان ، على بن ابى طالب (عليه السلام ) فرمود: مـن المـروة تـعهد الجيران(102)؛ رسيدگى به همسايگان از مروت و جوانمردى است . حـضـرت امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) نـيـز در بـيـان صـفـات و خصال شيعه و پيروان و رهروان خط اهل بيت ، يكى هم همين را دانسته و فرموده است :
والتعاهد للجيران من الفقراء و اهل المسكنة و الغارمين و الايتام ...؛(103)
از نشانه هاى پيروان ما، رسيدگى به همسايگان نيازمند و تهى دست و بدهكاران و يتيمان اسـت . چـگـونـه انـسـان شـرافـتـمند و با وجدان مى تواند آسوده با شكم سير بخوابد و مـرفـه و بـرخـوردار بـاشـد، در حـالى كـه در همسايگانش محرومان تهيدست ، يتيمان بى سـرپرست ، گرسنگان بى نوا و بدهكاران درمانده باشند و او بتواند گِرِهى بگشايد، امـا بـى تـفـاوت باشد؟ اينجاست كه كلام نورانى پيامبر خدا در تارك تاريخ مى درخشد كـه فـرمـود: هـركـس سـيـر بخوابد، در حالى كه همسايه مسلمانش گرسنه باشد، به من ايـمـان نـيـاورده اسـت . ما آمن بى من بات شبعانا و جاره المسلم جايع(104) آرى ، مسلمانى به عمل است ، نه به ادعا و شعار!
ايـن حـقـوق و رعـايـتـهـا بـه تـعـبـيـر احـاديـث ، تـا مـرز چـهـل هـمـسـايـه از هـر طـرف اسـت . امـام صـادق (عـليـه السـلام ) از رسـول اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نـقـل مـى كـنـد كـه فـرمـود: هـر چهل خانه از هر چهار طرف ، همسايه محسوب مى شود(105).
امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:
حـد الجـوار اربـعـون دارا مـن كـل جـانـب مـن بـين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله(106) كـه مـضـمـونـش هـمـان حـد و حـريـم هـمـسـايـگـى تـا چهل خانه از چهار طرف است .
اگـر ايـن حق و حد و حريم كه اسلام بيان كرده است ، مسؤ ولانه شناخته و رعايت شود، در جامعه اسلامى نيازمند و گرفتار و بينوايان بى سرپرست و رنجديدگان دست از همه جا كـوتـاه و آبرومندانى كه صورت خود را با سيلى سرخ نگه مى دارند يافت نخواهد شد. سـخـن را در ايـن بـخش ، با كلامى از محدث بزرگوار، مرحوم شيخ عباس قمى به پايان مى بريم ، كه چنين نوشته است :
...در زمـيـنـه مـعـاشـرت نـيـكو با همسايه ، حديث بسيار است و حسن جوار هم تنها پرهيز از همسايه آزارى نيست . بلكه تحمل جفا و ناملايمات همسايه هم از آن جمله است . همچنين از امور مـربـوط بـه خـوش هـمسايگى ، ابتدا كردن به سلام ، عيادت در هنگام بيمارى ، تسليت و تـعـزيت گفتن در سوگها و مصيبتها، تبريك و تهنيت گفتن در شاديها و اعياد، چشم پوشى از لغـزشـها، سرك نكشيدن به رازها و امور پنهانى همسايه ، مضايقه نكردن از كمكهايى كـه مـورد نـياز او است ، حتى اگر مى خواهد چوبى (و تير آهنى ) بر ديوارت بگذارد، يا نـاودانـى را بـر خـانـه تـو بـگـذارد و از اين گونه امور... مضايقه نكنى و سخت نگيرى ...(107)
9 - سوغات و عيادت
چـه خـوب اسـت كـه ديـدارهـا، هـمراه با تحفه و هديه اى باشد، تا لذت بخش تر و مودت آميزتر گردد.
اصل هديه ، جلب محبت و مودت مى كند، اگر در ديدارهاى پس از مسافرت و زيارت باشد، چه بهتر و بيشتر!
از مولايمان على (عليه السلام ) است :
الهدية تجلب المحبة ؛(108)
هديه ، دوستى مى آورد.
اين كار، هم بازگشت از سفرها را شيرين مى سازد، هم در يادها زنده نگه مى دارد و خاطره انـگـيـز مـى شـود. چـه بـسيار كسانى كه خاطره شيرين يك سفر را تنها از رهگذر هديه و سوغاتش در ياد خود نگه داشته اند. عيدى گرفتن هاى دوران كودكى و جوايزى كه دانش ‍ آموزان دريافت مى كنند اغلب جزء شيرين ترين و فراموش نشدنى ترين خاطرات زندگى آنهاست .
وقـتـى افـراد يك خانواده ، چشم به راه بازگشت مسافرشان از حج ، مشهد، شهرهاى داخلى يـا سـفـرهـاى خارجى باشند، هنگام آمدنش ‍ كلمه سوغات ، شيرين ترين وردى است كه بر زبـانـهـايـشـان جـارى مـى شـود و بـر خـاطـرشـان مـى گـذرد. از ايـن طريق ، خانواده نيز خوشحال مى شوند.
سـوغـات آوردن (اگـر در حـد و حـدود مـناسب و در شاءن انسان باشد) سنتى اسلامى است و نشانه آن است كه مسافر، در سفر هم به ياد آنها بوده است .
مهم ، اصل هديه و سوغات است ، قيمت آن چندان مهم نيست . يعنى ارزش معنوى و عاطفى هديه جاى توجه است ، نه ارزش مادى و ريالى آن .
گـاهـى يك شيشه عطر، يك تسبيح و سجاده ، يك كتاب و مجله ، يك دست كفش و لباس ، يك كـيـف و جـوراب ، يك شيرينى و ميوه محلى از محل سفر و... حلاوتى فراموش نشدنى پديد مى آورد.
هديه ، هر چه باشد
لازم نيست سفر، حتما طولانى يا به جاهاى دور باشد، تا هديه بطلبد!
و ضرورت هم ندارد كه سوغات ، گرانبها و داراى ارزش مادى بالا باشد! گفتيم كه خود سـوغـات و هـديـه سـفـر، ارزشـى مـعـنـوى و اخـلاقـى دارد، هـر چـنـد قـيـمـتـش نازل و مقدارش اندك باشد.
بشنويم از اسوه اخلاق ، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فرمود:
اذا خـرج احـدكـم الى سـفـر ثـم قـدم عـلى اهـله فـليـهـدهـم وليـطـرفـهـم و لو بـحـجارة ؛(109)
هرگاه يكى از شما به سفر رفت ، هنگامى كه به سوى خانه و خانواده اش برمى گردد، حتما بر ايشان هديه و سوغات آورد، حتى اگر شده ، سنگى باشد!...
روشـن است كه هدف آن حضرت ، آوردن سنگ نيست ، بلكه مى خواهد بفرمايد هديه ، هر چند ارزان و نـاچـيـز هم باشد، موضوعيت دارد و خوب است كه مرد خانه و بزرگ خانواده ، دست خالى و بى سوغات به خانواده اش برنگردد.
البـتـه اگـر سـفر، سفرى معنوى باشد (مانند حج ، عمره ، سوريه ، مشهد و...) از مسافر آگـاه و مـكـتـبـى انـتـظـار مـى رود كه رهاوردهاى معنوى از اين سفر براى خانواده و دوستان بـيـاورد و دريـافـتـهـا، مـعـرفـتـهـا، آمـوخـته هاى سفر را به عنوان يك ارمغان براى ديدار كـنـنـدگـانـش بـازگو كند و آنان را در فضاى معنوى و روحانى مسافرت خويش قرار دهد متاءسفانه اين گونه تحفه ها بسيار اندك و زائران ما، كيف و چمدان خويش را از هرچيز پر مـى كنند، جز خاطرات معنوى و رهاوردهاى روحى و تربيتى ؛ مگر كسانى انگشت شمار، كه خداوند بر شمارشان بيفزايد.
عيادت بيمار
از نـمـونـه هـاى بارز اخلاقى معاشرت ، رفتن به عيادت بيماران است . چه در شهرى كه هـسـتـيـم ، چـه بـا سـفـر بـه شـهـرى ديـگـر، چـه بـيـمـارانـى كـه از خـويـشـاونـدان و فـامـيـل انـد، چـه آنـان كـه دوسـت و آشنايند، و چه حتى عيادت بيماران غريب و بى دوست و آشنا!
به قول سعدى : قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد(110).
تـنـدرسـتـى از نـعـمـتـهاى ناشناخته الهى است . آنكه بيمار مى شود، چشم به راه ديدار و سركشى و احوالپرسى دوستان و بستگان است و از تفقد آنان خرسند مى شود.
از بـهـتـريـن كـارهـا كـه پـاداش بسيار نيز دارد و موجب رضاى خالق و مخلوق است ، عيادت بيمار است .
ايـن عـمـل در اسـلام ، آداب خـاصـى دارد. نـيـكـو اسـت كـه انـسـان بـه عـنـوان سـركـشـى و احـوالپـرسـى از مـريـض ، به سراغ او برود، كم بنشيند (مگر آنكه خود بيمار، طالب و مـشـتـاق باشد بيشتر بنشيند) دست و نبض بيمار را بگيرد، دست بر پيشانى اش بگذارد، به مريض دعا كند، از او دعا بخواهد، ولى به هر گونه اى باشد كه اسباب زحمت بيمار و خانواده اش را فراهم نسازد(111).
حتى چيزى با خود بردن هنگام رفتن به عيادت بيمار (همان گونه كه رايج و مرسوم است ) بسيار پسنديده است .
يـكى از غلامان امام صادق (عليه السلام ) مى گويد: يكى از آشنايان ما بيمار شد. جمعى از دوستان به ملاقات او مى رفتيم كه در راه ، به امام صادق (عليه السلام ) برخورديم . امام پرسيد: كجا؟ گفتيم : به عيادت فلانى مى رويم . فرمود: بايستيد. ما نيز ايستاديم . پرسيد: آيا ميوه اى سيبى ، گلابى ، عطر و...چيزى همراه داريد؟ گفتيم : نه ، هيچ يك از ايـنـهـا را نـداريـم . فـرمـود: آيـا نـمـى دانـيـد هـر چـه كـه نزد بيمار برده شود، با همان خوشحال مى شود و مايه راحت و استراحت او است (112)؟
ايـن ، حـتـى نـشـانـه كـاهـش دردهـاى جسمى در سايه خرسنديهاى روحى است ، چيزى كه در روانشناسى و درمان جديد، به عنوان يك دستور درمانى مورد توجه است .
اخلاق پيامبرانه
رفـت و آمد به خانه بيماران و عيادتشان و تفقد از حالشان ، از اخلاق انبيايى است و سبب تحكيم رابطه ها و تقويت دوستيها و الفت خانواده هاست .
پـيـامـبـر اسـلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز به عيادت بيماران مى رفت . حتى يك بار از يك يهودى عيادت فرمود كه همسايه او بود(113).
آنچه به عيادت ، ارزش مى بخشد، خدايى بودن آن و اخلاص در عيادت است ، حتى خارج از مـرز دوسـتـى و رفـاقـت و آشـنايى و شغل و موقعيت طرف به عيادت رفتن مهم است . اين در آنـجـا جـلوه مـى كـنـد كـه مـريـض ، گمنام و بى كس و ناشناخته و غريب باشد كه بيش از ديـگـران چشم به راه ديدار كنندگان است . تعبير فى الله كه در روايات عيادت بيماران به چشم مى خورد، به همين نكته حساس اشاره كند.
چـگـونـه مـى تـوان بـه اين گوهر دست يافت و از كجا مى توان نيت خدايى را در عيادتها تشخيص داد؟
عيادت بى ريا
وقـتـى بـه عـيـادت بـيـمـارى مى رويد، روى چه انگيزه اى است ؟ آيا از ترس گلايه هاى بـعدى او و خانواده او است ؟ يا اينكه چون همسايه و آشناست و فردا چشم در چشم هم خواهيد انداخت ؟ يا چون رئيس و مسؤ ول است ؟ يا براى خدا؟
البـتـه دلجـويـى از يـك بـيـمار و خانواده اش يا رعايت حق همسايگى و حق رئيس ، جاى خود دارد، ولى آيـا شـده كه جعبه شيرينى يا پاكت ميوه اى بگيريد و به عيادت بيمارانى در بـيـمـارسـتـانها برويد كه كسى را ندارد و شما را هم نمى شناسد؟ در ايام جنگ ، بعضيها بـه ديدار و عيادت رزمندگان مجروح مى رفتند كه در شهرستانهايى دور از بستگان خود تـحـت درمان بودند، بى آنكه سابقه آشنايى با مجروحان جنگى داشته باشند، تنها به خاطر خدا و انجام وظيفه دينى و انسانى .
ايـن كـار، بس عظيم است و الهى ! و مايه آسانى حساب خداوند در قيامت مى گردد. در حديث قدسى آمده است :
من عاد مومنا فى فقد عادنى ؛(114)
هركس در راه من (به خاطر خدا) مومنى را عيادت كند، مرا عيادت كرده است .
در حـديـث اسـت كه روز قيامت ، پروردگار به بنى آدم خطاب مى كند: مريض شدم چرا به عـيادتم نيامدى ؟ مى گويد: خدايا! تو پروردگار جهانى ، چگونه به عيادت تو مى آمدم ؟ پـاسـخ مـى شـنـود: فلان بنده ام بيمار شد و از او عيادت نكردى ! مگر نمى دانستى كه اگر به عيادتش مى رفتى ، مرا نزد او مى يافتى(115)؟
به علاوه ، عيادت بيمار، انسان را به ياد قيامت مى اندازد و او را متوجه نعمت تندرستى مى سـازد و زمـيـنـه سـاز شـكـر بـه خـاطـر سـلامـتـى مـى گـردد. از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه : به عيادت بيمار و تشييع جنازه برويد، كه شما را به ياد آخرت مى اندازد(116).
عيادت و سوغات بى توقع
دانستيم كه اگر به عيادت بيمار، يا هديه و سوغات ، جنبه الهى بدهيم و آن را به حساب خـدا بـگذاريم ، هم پاداش بيشترى مى بريم ، هم به ترويج اين گونه سنتهاى اسلامى در اخلاق معاشرت ، كمك كرده ايم . با اين حساب ، نبايد در دادن هديه و بردن سوغات يا رفـتـن بـه عـيـادت بـيمار، حساب عوض و جايگزين آن را كرد. گلايه از اينكه چرا ما به عيادتش رفتيم ، او به عيادت ما نيامد، كم ظرفيتى است ، يا اگر كسى هنگام بيماريتان از شما عيادت نكرد، شما مقابله به مثل نكنيد و كريم و بزرگوار باشيد.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده است :
عد من لا يعودك و اهد من لا يهدى لك ؛(117)
بـه عـيـادت كسى برو كه از تو عيادت نكرده است و براى كسى هديه ببر كه براى تو هديه و سوغات نياورده است .
و... اخلاص و وسعت نظر و بزرگ منشى ، از همين جاها شناخته مى شود!...
10 - حريم خانه و زندگى
مـنـظور، حريم زمينى و جغرافيايى مورد نظر نيست ، بلكه حريم حقوقى و آسايش و آزادى افراد، منظور است .
زندگى شخصى افراد و اوضاع خصوصى داخل خانه و روابط درونى ، حد و حريمى دارد كـه بـايـد پـاس داشته شود، تا روابط دوستى و صفا نيز محفوظ بماند، چرا كه تعدى به اين حريم و مراعات نكردن اين حق ، كدورتها و دشمنيهايى را در پى دارد.
بـگـذاريـد سـخـن را ايـنـگـونـه آغـاز كـنـيـم ، بـا طـرح ايـن سئوال :
آيا شما دوست داريد كسى سرزده و بى خبر، وارد خانه شما بشود؟
آيـا نـاراحـت نـمـى شـويـد اگـر ديـگـران ، بـدون رضـايـت شـمـا در كيف و كمد يا اتاق و محل كار شما را باز كنند؟
آيـا از ديـد زدن ديـگـران بـه دست خط و نوشته هاى محرمانه يا خصوصى تان ، بدتان نمى آيد؟
آيـا اگـر كـسـى از اسـرار شـمـا مـطـلع شـود، يـا آنـكـه خودتان رازى را با كسى در ميان بـگـذاريد، بخصوص اگر راز خانوادگى و مربوط به زندگى خصوصى شما باشد، او هم به ديگران برساند، خوب است ؟
آيـا خـوشـتـان مـى آيـد كـه بـدون رضـايـت شـمـا، كـسـى در اموال و وسايل شما تصرف كند؟
ديد زدن به درون خانه ديگران چطور؟
ايـنـهـا و مسايلى از اين قبيل ، نشان مى دهد كه شما براى زندگى و خانه خويش ، حريمى قـايـل هـستيد و دوست نداريد كه آنها ناديده گرفته شود. مراعات يا عدم مراعات اين نكات زيـر، از جـمـله مـوضوعات اخلاق معاشرتى است كه در اسلام براى آن قانون و حكم خاص وجود دارد. اين مساءله را كمى بازتر مطرح مى كنيم :
خانه ، يا محل آرامش و ايمنى
بـه مـحـل مـسـكـونـى هـر فـرد يـا خـانواده اى ، مسكن هم گفته مى شود. يعنى اينكه خانه ، مـحـل قـرار و استقرار و آرامش و سكون نفس و اطمينان خاطر است . از اين رو، انسان بايد در مـحل سكونت خويش ، احساس امنيت و آرامش داشته باشد. براى تاءمين اين احساس ‍ آرامش نيز، اقـدامـهـاى گـونـاگـونى لازم است . از طرز معمارى خانه و نداشتن اشراف بر آن و مناسب بـودن هـمـسـايـه هـا گرفته ، تا نحوه ارتباط ديگران و همسايگان و تردد كنندگان به خانه .
در اتاق خصوصى ، نبايد كسى واهمه ورود ناگهانى ديگران را داشته باشد.
در خـانه شخصى هم ، نبايد ديگران بى اجازه و بى رضايت يا سرزده وارد شوند. اگر خانه اى مصون از ديد زدن ديگران و چشم چرانى نگاههاى آلوده نباشد، مسكن نيست ، بلكه عامل تشنج و اضطراب است .