اخلاق در خانه -۱

استاد آيه الله حسين مظاهرى

- ۱۰ -


جمله در پرانتز به خانم ها بگويم بطور مسلم در جلسه ما نيستند اميدوارم كه در ميان آن زنهائى هم كه صداى راديو را گوش مى دهند نباشند و آن اين كه سر كوچه نشستن زن ، سر كوچه نشستن مرد غلط است . از زنا بدتر است مخصوصا اگر بدحجاب هم باشد. معلوم است وقتى دو تا سه تا زن سر كوچه نشستند علاوه بر اين كه نامحرم مى آيد و آنها را مى بيند و آنها مسبب گناهند و گناهش بزرگ است بايد بدانند كه اين زن بى ادب است ، اين زن بى شخصيت است . اگر شخصيت داشت با چادر رنگى ، العياذ بالله پاى بدون جوراب سر كوچه نمى نشست . در خانه مى نشست . اگر كار خانه دارد خانه دارى مى كرد، بچه دارى مى كرد و اگر كار نداشت مطالعه مى كرد، نوار دينى ، نوار ذوقى ، اجتماعى گوش مى داد و مسلم است كه اگر چند زن يكجا بنشينند بى غيبت شان نيست و احتمالا تهمت و چشم چرانى هم در كار خواهد بود. بنابراين آنچه در بعضى جاها رسم شده است كه زنها سر كوچه مى نشينند بدانند اين ننگ اجتماعى است و دليل بر اين است كه او بى ادب است ؛ اين زن بى شخصيت است ؛ فاسق است و بداند با روش ‍ حضرت زهراء (عليها السلام ) سازگار نيست و اگر بگويد من مريد زهراء(عليهاالسلام ) هستم قطعا دروغ گفته است و حضرت زهراء(عليها السلام )از اين گونه زنها بيزار است . پس قسم دوم از تعدد زوجات ، تعدد زوجات هوسى است . يعنى از راه هوى و هوس زن دوم مى گيرد و بعضى اوقات هم خود را و ديگران را گول مى زند. يك عنوان غلطى هم روى آن مى گذارد مى خواهد ثواب كند زن دوم مى گيرد بجاى اين كه ثواب كند چه مصيبتها بار مى آورد براى خودش ، براى زن دومش و زن اولش . براى اين كه بدروغ مى خواسته است ثواب كند و اين ازدواج هوسى است يعنى كسى كه زن دارد و احتياج به زن هم ندارد و زن دوم مى گيرد. اين از نظر علماى علم اخلاق خيلى بد است بد بودنش از اين جهت است كه علماى علم اخلاق يك جمله اى دارند كه همان روزهاى اول به شاگردانشان سفارش ‍ مى كنند.
اياك ثم اياك ثم اياك والتوغل فى المشتهيات
مواظب باش كه در مشتهيات نفس فرو نروى ، مشتهيات نفسانى ، يعنى خواهشهاى دل ، تو را مشغول نكند. مواظب باش پرخور نباشى ؛ پرخواب نباشى ؛ تنبل نباشى ؛ پرحرف نباشى و بالاخره مواظب باش تعادل در غرائز جنسى را حفظ كنى . لذا از نظر اخلاق اين كار يعنى ازدواج هوسى ، ازدواج عياشى ، ازدواج تجملى ، كارى است غلط و با وفادارى با همسر اول سازگار نيست .
يك جمله اى از يكى از علماى بزرگ نقل مى كنند انسان تعجب مى كند راستى افرادى كه خود را ساخته باشند به چه مقامهاى بلندى مى رسند چه حرفها و كارهاى بلندى دارند. يكى از مراجع نجف كه در كربلا زندگى مى كرده مرحوم آقا سيد ابراهيم قزوينى بوده است . او در نزد طلبه ها خيلى مقام داشته است از نظر علمى بسيار بالا بوده و از نظر تقوى و اخلاق داراى مقامى بلند و محبوبيت خاصى در ميان طلاب بوده است . دختر فتحعليشاه به نام ضياءالسلطنه از شوهر طلاق گرفته بود اما دختر جوانى بوده و ديگر نخواسته ايران بماند رفته مجاور كربلا شده و لذا بى سرپرست بوده است . كسى را به نزد مرحوم آقا سيد ابراهيم قزوينى فرستاد كه من دلم مى خواهد دست شما روى سرم باشد لذا تقاضا دارم مرا به عقد خودت درآورى من در خانه خود هستم و دست شما هم بالاى سر من باشد. ايشان جواب دادند كه سلام به ضياءالسلطنه برسان و بگو كه من با شما تناسبى ندارم و كفو همديگر نيستيم زيرا من پيرم و تو جوان ؛ تو شاهزاده اى و من طلبه ؛ تو متمولى و من فقير. روز ديگر پيغام آمد كه آقا من افتخار مى كنم كه زن شما باشم ؛ من افتخار مى كنم دست شما بر سر من باشد و اسمش اين باشد كه من زن شما هستم و از نظر مالى من چيزى از شما نمى خواهم بلكه خانه اول شما را هم اداره مى كنم . مرحوم آقا سيد ابراهيم ديدند اين خانم رها نمى كند لذا آب پاك را روى دست او ريختند. گفتند سلام مرا به ضياءالسلطنه برسان و به ايشان بگو من زنى دارم كه چهل سال است با فقر من ساخته است با غربت من ، مشقت من ساخته است بعد از چهل سال و اين زحمتهاى خانم در خانه ، اين خانه دارى ، بچه دارى ، شوهردارى ، آن هم در فقر و غربت ، وفادارى اقتضا نمى كند كه هوو سر او بياورم و لذا راضى نيستم كه با تو ازدواج كنم .
اين مطلب ممكن است براى بعضى از آقايان سنگين باشد اما عالى است مطلبى است رسا و من يك سفارش به آن كسانى كه مى خواهند زن ديگرى بگيرند دارم كه راستى اگر مى خواهيد ثواب كنيد خرج همسر دوم را بده و يك دختر و پسر را به هم برسان و مخارج اين خانواده را به عهده بگير اين از هر ثوابى بالاتر است .
امام موسى بن جعفر(عليه السلام ) فرمودند اگر من بتوانم يك هفته يك خانواده را اداره كنم براى من از هفتاد حج بالاتر است .
3- ازدواجهاى عقده اى
قسم سوم ، تعدد زوجات عقده اى است . ازدواج عقده اى از كجا سرچشمه مى گيرد؟ انسان يك تمايلاتى دارد كه گاهى ارضا مى شود و گاهى ارضا نمى شود. تمايل نابرآورده از ضمير آگاه به ضمير ناآگاه مى رود. يعنى وقتى از ضمير آگاه اعتنا نشود روز اول ، روز دوم ، روز دهم ، روز پنجاهم كم كم به فراموشى سپرده مى شود كه روانشناسها مى گويند از ضمير آگاه به ضمير ناآگاه رفت و در آن جا عقده مى شود و اين عقده خيلى خطرناك است باندازه اى خطرناك است كه چه زن و چه مرد گاهى يك جانى بتمام معنى مى شود مخصوصا اگر علم يا قدرتى به دستش باشد بواسطه آن علم يا قدرت دنيا را آتش مى زند چنانچه صاحبان مكاتب صهيونيستى دنيا چنين بودند.
گاهى زن به وظيفه اش عمل نمى كند يعنى كوچكهاى بزرگى را كه ديروز مى گفتم مراعت نمى كند مثلا شوهر وارد خانه مى شود بجاى اين كه با تبسم خانمش روبرو شود با قيافه اخموى او برمى خورد. روز دوم يك داد و فريادى هم مى شنود مرده شور بچه هايت را ببرد اينها چقدر به من اذيت مى كنند من ديگر سير شدم اين كه نشد زندگى . روز سوم از او لباس ‍ گرانقيمت مى خواهد شوهر ندارد. روز چهارم همين جور. و اينها در اثر مرور زمان عقده مى شود مرد فكر مى كند چه بايد كرد تعدد زوجات جلو مى آيد مى گويد زن دوم مى گيرم شايد او مرا ارضا كند. آن عقده همانند تيغى كه در دست شما فرو رود و اذيت كند او را ناراحت مى كند و همانند تيغى در روح ، او را مى آزارد زن دوم مى گيرد خيال مى كند زن دوم مى تواند او را ارضا كند بعضى اوقات مى بيند زن دوم هم كارى نكرد زن سوم مى گيرد شايد آن تيغ در روح در آيد و كم كم چشم چرانيها درست مى شود. العياذبالله بى عفتيها درست مى شود كه از بحث ما خارج است . به اين مى گويند تعدد زوجات عقده اى . از خانمها مى پرسم خانمها! تعدد زوجات عقده اى تقصير كيست ؟ بايد بگوئى تقصير خودم كه شوهر خود را ارضا نكردم . آن را كه اسلام گفته بود عمل نكردى . آن را كه روانشناسها گفته بودند عمل نكردى . كار مهم زن را كه شوهردارى است و بايد كوچكهاى بزرگ را مراعات كنى نكردى . اگر يك نارسائى در خانه بود اخم كردى حالا كه به اين جا رسيد جزاى عمل خودت را بچش و من عقيده دارم اين تعدد زوجات عقده اى كه پيدا مى شود تقصير خانمهاست . و اتفاقا باز هم زنگ خطر بزنم و بگويم تعدد زوجات ضرورى كم است پس چه چيز زياد است ؟ چه كسى براى خانم هوو مى آورد؟ كارهاى زشت خانم ؛ نفهميدگى ؛ كوتاهى و بالاخره نپختگى خانم .
يك جريان تاريخى بگويم . اگر راستى چنين زنى پيدا شود تعدد زوجات عقده اى پيدا مى شود يا نه ؟ در زمان پيغمبر اكرم زنى بود به نام ام سليم اين زن انصارى است يعنى از اهل مدينه است شوهرى دارد كارگر اما متدين هر دو مريد اسلامند و به وظيفه رفتار مى كنند اين زن شوهر فقط يك بچه دو سه ساله داشتند كه مريض شد اين آقا دنبال كار روزانه بود تا براى خانه چيزى تهيه كند. بچه بعد از ظهر از دنيا رفت . معلوم است ام سليم كنار بچه اش نشست و گريه كرد و بعد از مدتى گريه كردن فكر كرد اين بچه ديگر زنده نمى شود من اگر دل شوهرم را بسوزانم وقتى از كار مى آيد اين جمله را به او بگويم كه بچه ات مرده است خيلى ناگوار خواهد بود لذا بچه را رها كرد و در جائى گذاشت كه چشم شوهر به او نيفتد و مهياى شوهردارى شد يعنى آن لباسى كه بايد بپوشد پوشيد و آن زينتى كه بايد بكند كرد آنچه پيغمبر(صلى الله عليه و آله ) فرموده بود ايجاد كرد شوهر آمد همان گونه كه ديروز گفتم خودش رفت و در را باز كرد و سلام كرد و در روى شوهر تبسم كرد از بچه سؤ ال كرد گفت الحمدلله خوب شد دروغ هم نگفت از درخت طوبى شير مى خورد. نشستند و گفتند و خنديدند. شام خوردند و زن خود را به شوهر عرضه كرد. قبل از اذان صبح براى نماز شب بلند شدند هر دو غسل كردند و نمازشان را خواندند. آقا مى خواست به نماز پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) حاضر شود. اين جا جاى نيشتر زدن است . خانم به شوهرش گفت اگر كسى امانتى پيش تو بگذارد و بعد از مدتى بگويد امانت مرا بده و تو نگران بشوى و ندهى چه طور است ؟ گفت خيلى بد است زيرا خيانت در امانت گناه بزرگى دارد و من بايد امانت را رد كنم . گفت اگر چنين است دو سه سال قبل پروردگار عالم يك امانتى به من و تو عنايت كرد و ديروز عصر آن را گرفت . بچه ات مرده است . برو نماز پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله )، به رفقايت بگو بيايند بچه را دفن كنند. مرد گفت الحمد لله رب العالمين .
نمى دانم براى چه حمد كرد براى هرچه حمد كند جا دارد ولى بهتر از همه حمد براى زنى كه خدا به او داده است .
به شما حضار محترم بگويم مخصوصا به خانمها كه قرآن مى فرمايد:
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا(109)
آن كسانى كه براى ما كار كنند، صبر كنند، در راه ما كوشا باشند به آنها پاداش ‍ بزرگى مى دهيم چه پاداشى ؟ راه هاى خودمان را به آنها ياد مى دهيم . اين به مقام بلندى مى رسد. مى دانى به كجا رسيد؟ آقا آمد مسجد مثل اين كه پيغمبر اكرم منتظر بود تا اين آقا به مسجد آمد و در صف نماز نشست . حضرت فرمودند كه فلانى مبارك باد ديشب شما و از همين جمله پيغمبر اين زن همان شب آبستن شد. يك بچه اى خدا به او عنايت كرد كه فوق العاده نابغه بود حتى اهل دل درباره او چيزهائى نوشته اند و بالاخره پروردگار عالم همان شب بهتر از آن چه را گرفته بود به اين زن و مرد داد.
من از شما خانمها سؤ ال مى كنم اگر راستى كسى ام سليم شد شوهرش هوو سرش مى آورد؟ نه . نه . پس اگر هوو آورد تقصير توست . ازدواج عقده اى زياد است وقتى هم دقت مى كنيم مى بينيم تقصير خانم است براى اين كه شوهردارى نكرد؛ بچه دارى نكرد؛ خانه دارى نكرد. العياذ بالله صبح آمد سر كوچه با يكى ديگر مثل خودش نشست هى گفتند و خنديدند. ظهر كه شد به خانه رفت شوهر آمد ديد منزل كثيف ؛ بچه ها كثيف ؛ خودش كثيف ؛ ناهار خبرى نيست . وقتى ديد همه چيز لنگ است مى گويد هوو مى آورم شايد قدرى نظيف باشد؛ خانه را درست كند؛ خودش را درست كند؛ بچه ها را درست كند؛ به بچه ها برسد. بقول عوام فكر هندوستان به سرش ‍ زد. يك كار پر دردسر براى خودش و تو درست كرد. بعد اين زن هى مى نالد. چه مى گويد؟ مى گويد:

گليم بخت كسى را كه بافتند سياه   به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد
خانم ! گليم بخت كسى را كه بافتند سياه يعنى چه ؟ خودت گليم بخت خودت را سياه مى بافى . خوب ، سياه نباف ؛ سفيد بباف . شوهردار باش ؛ خانه دار باش ؛ بچه دارى كن ببين ديگر شوهرت به فكر تجديد همسر مى افتد يا نه . الان طورى است كه مردها به يكى هم معمولا نمى توانند برسند چه رسد بيشتر. اگر ازدواج كند تقصير تو است براى اين كه تو شوهردارى نكردى عقده حقارت براى اين بدبخت درست كردى او هم ازدواج كرد اسمش را هم مى گذاريم ازدواج عقده اى .
جلسه شانزدهم
فصل ششم
بحث طلاق
بحث امروز درباره موضوع دوم يعنى طلاق است .
در اسلام طلاق بعنوان مبغوضترين حلال معرفى شد. و مشهور است كه پيغمبر(صلى الله عليه و آله ) فرمود:
ابغض الاشياء عندى الطلاق
مبغوضترين چيزها پيش من طلاق است . بر خلاف مسيحيت كه آنها اصلا طلاق ندارند اما با حيله كثيفى - كه اين جا جاى گفتنش نيست - به آن اقدام مى كنند، و بقدرى در ميان آنها رو به تزايد است كه وحشت عجيبى در دنياى غرب حكمفرماست .
در ايران هم وقتى آمار طلاق را مطالعه مى كنيم سال به سال آن را رو به تزايد مى بينيم . طلاقى كه در اسلام مبغوضترين چيزهاست و با فرضى كه مسئولين مخالفند كه طلاق واقع شود اما مى بينيم كه يك امر رايجى شده است در ميان ما.
ايران انقلابى يكى از مصيبتهاى بزرگش در حال حاضر همين كثرت طلاق است . و هرچه را تضييق مى كنند، هرچه تبصره مى زنند اما باز مى بينيم نمى شود جلوى آن را گرفت و روز به روز رو به تزايد است . چرا چنين شده است ؟
يكى از عللى كه بحث اخلاق در خانه را عنوان كردم در اين جلسه مقدس ‍ براى اين بود كه شايد بتوانيم به اين موضوع سرطانى جوابى بدهيم . شايد بتوانيم ولو يك در هزار جلوى اين چيزى كه مبغوض در اسلام است و در نزد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مبغوضترين چيزهاست را بگيريم . لذا بحث امروز درباره اين است كه چرا اين امر مبغوض اين مقدار گسترش يافته است . همان طورى كه ازدواج را به سه قسم تقسيم كرده اند طلاق هم به سه قسم تقسيم مى شود.
اقسام طلاق :
1- طلاقهاى ضرورى
يك قسم از طلاقها ضرورى است . از آن جائى كه اسلام از نظر قانون عالى است قانون طلاق دارد و اگرچه از نظر اخلاق مبغوض است اما اسلام مى گويد اين قانون ولو مبغوض در نزد من است اما بايد باشد. نظير اين كه دست كسى سرطان مى گيرد اين دست را بايد بريد اگر اين دست را نبرند بدن مبتلا مى شود. با فرضى كه صاحب دست از قطع آن ناراحت است اما راضى است بلكه پول هم مى دهد تا دستش را قطع كنند تشكر از دكتر هم مى كند كه دستش را قطع كرده است زيرا مى بيند اگر دستش را قطع نكنند همه اعضايش فلج مى شود. طلاق ضرورى هم آن طلاقى است كه توافق اخلاقى بين زن و شوهر نباشد و هرچه عفو و گذشت و ايثار و فداكارى و آنچه كه موجب مى شود طلاق واقع نشود اعمال مى شود بى فايده است . العياذ بالله يك مرد مقدس گرفتار يك زن بى عفت شده است يا يك زن مقدس گرفتار يك مرد لاابالى بى عفت شده است . خوب در اين جا نمى شود اين مرد لاابالى ، اين زن بى عفت را ساخت . در بن بست واقع شده است چه كند؟ چاره اى ندارد جز اين كه طلاق بدهد يعنى اين وصله نا هم رنگ را از خود جدا كند. اين دست سرطانى را بايد قطع كرد. قانون طلاق در اين مورد چيز خوبى است كه قانون طلاقى كه اسلام دارد - البته با آن تضييقهائى كه اسلام دارد - قانون خوبى است و بالاخره اگر اسلام قانون طلاق را نداشت ناقص بود البته اين قانون براى جائى است كه ديگر چاره اى نباشد جز اين كه از يكديگر جدا شوند. وقتى كه يك زن بى عفت شد و نشود جلوى آن را بگيرى اين وصله ناهمرنگ را بايد دور انداخت وقتى يك مرد لاابالى و عياش شد و نشد جلوى عياشى او را بگيرى ، يك مرد دزد و نانجيب و بى عفت شد و نشد جلوى او را بگيرى چاره اى نيست جز اين كه آن خانواده نجيب اين وصله ناهمرنگ را از خود جدا كند و اين طلاق ضرورى است كه بسيار كم است . يعنى اين گونه طلاقها يك در صد هم نيست و اگر طلاق ضرورى بود شايد در ايران ساليانه صد طلاق هم واقع نمى شد. اگر مى بينى طلاق زياد شده است علتهاى ديگرى دارد و ضرورى نيست .
2- طلاقهاى هوسى
قسم دوم طلاق هوسى است همانند ازدواجهاى هوسى كه بحث آن گذشت مثل اين كه يك مرد لاابالى عاشق يك زنى شود و مجبور شود زن اولش را طلاق دهد تا بتواند زن دوم را اختيار كند يا العياذ بالله يك مرد هوسران عياش مى خواهد زن دوم بگيرد كه مجبور است زن اول را طلاق دهد. مصيبت بالاتر اين كه يك زنى عاشق و هوسران و عياش مى شود و طلاق خود را مى گيرد تا به شوهرش و معشوق دوم خود برسد. اينها طلاقهاى هوسى است كه قطعا در قم كم است چه رسد در جلسه مقدس ما. ولى همه مى دانيد اين گونه طلاقها در بين افراد لاابالى زياد ديده مى شود. چيزى كه بايد متذكر شوم مخصوصا براى خانمها و تقاضا دارم به آن توجه داشته باشيد اين است كه اين طلاقهاى هوسى ، اين طلاقهاى تجملى ، اين طلاقهاى عشقى از كجا سرچشمه مى گيرد؟ از اختلاط بين زن و مرد؛ از چشم چرانيها چه از طرف مرد باشد يا زن ؛ از صحبتهاى غير ضرورى بين زن و مرد و بالاتر از همه از بدحجابيها؛ از بى حجابيها. زنان بدحجاب يا بى حجاب بايد توجه داشته باشند كه ظالم بزرگى هستند و در قيامت با ريگانها، صدامها محشور مى شوند زيرا چه ظلمى بالاتر از اين كه جوان عزب را تحريك كنند. آتش شهوت شعله ور شود مثل اين است كه انسان را در آتش بيندازند و بسوزانند. بلكه بعضى اوقات آتش غريزه جنسى از آتش ‍ معمولى بالاتر است . و چه ظلمى بالاتر از اين كه جوان عزبى نگاه كند به يك زن بدحجابى به صورت او. به جوراب بدن نماى او و بالاخره به مواضع حساس او و تحريك شود و العياذ بالله به گناه بيفتد. اين جوانى كه به گناه مى افتد تقصير همين خانم بدحجاب است تقصير همين خانم بى حجاب است العياذ بالله يك خانم برود در مغازه عشوه گرى كند در خريدش . بعضى اوقات زن باندازه اى بى ادب و بى شخصيت مى شود براى اين كه يك جفت جوراب را يا يك پارچه را يكمقدار ارزانتر بخرد خودفروشى مى كند خودفروشى مرادم اين نيست كه زنا مى دهد نه . همين مقدار كه در صورت نامحرم مى خندد، شوخى مى كند، عشوه گرى مى كند، اين خودفروشى است . خودفروشى فقط اين نيست كه العياذ بالله زنا بدهد، اين بالاترين مصداق آن است . يك قسم خودفروشى هم اين است كه با جوراب بدن نما وارد كوچه شود و ساق پايش را به نامحرم نشان دهد. يك خودفروشى هم اين است كه براى اين كه صاحب مغازه را جلبش كند با او شوخى و تبسم مى كند حرفهاى شهوت انگيز مى زند. اما اين زن خودفروش بايد توجه داشته باشد كه ظالم بزرگى است . زيرا شيطان جلوى اين كاسب مى آيد و وقتى شيطان آمد تو را در نزد او جلوه مى دهد وقتى تو را جلوه داد در نزد كاسب بهمان اندازه محبت همسر كاسب از دلش مى رود و بعض اوقات منجر به طلاق مى شود. بعض اوقات منجر به بى مهريها مى شود. بعض ‍ اوقات منجر به عقده ها مى شود. بعض اوقات منجر به فلاكت بچه ها مى شود. براى اين كه تو در مقابل يك كاسب عشوه گرى كردى وظلمش ‍ بزرگ است . گناهش بزرگ است .
يكى از چيزهائى كه گاهى موجب مصيبتى بزرگ مى شود عشق است . اين عشق از سرطان بدتر است . عشق به همجنس باشد يا جنس مخالف ؛ دو تا دختر باشند يا دو پسر يا يك پسر و دختر؛ يك مرد باشد يايك زن . بايد بدانيم اين عشق يك درد سرطانى است اگر خداى ناكرده براى كسى پيدا شود خانمانسوز است ديگر همه چيز را حاضر است پشت پا بزند حتى آبرويش را. وقتى به اشعارشان مراجعه مى كنيم كه گفته اند اول چيزى را كه بايد در راه عشق بدهيم آبرو است . و اين از كجا پيدا مى شود؟ همه بدانيد از غريزه جنسى است مواظب باشيد شيطان شما را گول نزند. ولو دوتا پسر يا دو دختر همديگر را دوست داشته باشند اين از غريزه جنسى سرچشمه مى گيرد. ولو اين كه بنام محبت باشد؛ بنام برادرى باشد؛ بنام خدا و عشق به خدا و عشق به مسلمان باشد. اينها همه توجيه و حرفهاى شيطانى است و كمتر محبتى خالص براى خداست . حق مطلب همان قول امام صادق (عليه السلام ) است كه از او سؤ ال كردند يابن رسول الله عشق از كجا پيدا مى شود؟ فرمود: وقتى عشق خدا، محبت خدا از دل كسى رفت محبت ديگرى ، عشق ديگرى در دل او مى آيد.
ديگران هم وقتى مى خواهند عشق را تعريف كنند مى گويند مرض ‍ سودائى اين يك مرض سرطانى است كه پيدا مى شود. از كجا پيدا مى شود. از تماسها، مخصوصا نگاهها، كه بعضى اثبات كرده مى گويند يك اشعه هائى در بدن است كه از راه چشم وارد مى شود و وقتى وارد شد به صورت عشق در مى آيد. لذا اسلام مى گويد نگاه شهوت آميز نكن بلكه اگر مى توانى به نامحرم نگاه غير شهوت آميز نكن . نگاه نكن ، تماس با زن نداشته باش مگر باندازه ضرورت . مواظب باش با هم حرف نزنيد مگر باندازه ضرورت و بالاخره پس از آن كه بيش از ده آيه در قرآن راجع به حجاب نازل شده است گاهى مى فرمايد: خانم ! خود را آرايش نكن ، خود را متزين نكن ، خود را جالب نكن در مقابل نامحرم . گاهى مى گويد خانم ! حرف باندازه ضرورت باشد. گاهى مى گويد: آقا! خانم ! نگاه به يكديگر نكنيد و بالاخره در آخر كار در سوره احزاب خطاب مى شود به پيغمبر(صلى الله عليه و آله ):
يا ايها النبى قل لازواجك وبناتك ونساء المؤ منين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤ ذين و كان الله غفورا رحيما(110)
پيغمبر! به زنهايت بگو. به همه زنهاى مسلمانها بگو چادرهايتان را بر سر كنيد. خوب رو بگيريد. شخصيت و عفت زن به همين چادر است و عفت تو و شخصيت تو به همين چادر شناخته مى شود ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤ ذين و يكى از عللش همين است كه اگر خانم رو نگيرد گاهى يك كسى عاشق او مى شود و اگر چنين شد ديگر رسوائى است . اگر خداى ناكرده خود خانم چشم چران باشد و در حرف زدن زبانش قفل نداشته باشد با اين كه شوهر دارد گاهى عاشق مى شود و رسوائى اين جاست و اگر راستى بگوئيم مصداق كامل :
خسر الدنيا و الاخرة ذلك هو الخسران المبين(111)
است ، اشتباه نكرده ايم . بنابراين اگر از من بپرسيد اين طلاقهاى عشقى از كجا پيدا مى شود؟ چرا پيدا مى شود؟ مى گويم تقصير خانمهاست خانمهاى بدحجاب ، خانمهاى بى حجاب ، خانمهائى كه مواظب گفتارشان ، كردارشان نيستند. خانم ! تو جاذبى ، جذابيت تو باندازه اى است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و ائمه طاهرين دستور دادند اگر زنى جلو است به پشت او نگاه نكن ؛ دنبالش راه نرو؛ بگذار تا برود و فاصله زياد شود آن وقت تو حركت كن . زيرا زن جاذبه دارد و خداى ناكرده اين جاذبه مبدل به عشق مى شود وقتى مبدل به عشق شد خود خانم ولو عاشق نباشد رسوا مى شود؛ بدبخت مى شود و همچنين آقا. حتى اسلام باندازه اى اهميت داده است كه مى فرمايد اگر خانمى جائى نشسته باشد و بلند شود جاى او ننشين تا سرد شود تا مبادا براى تو تداعى معنى و يا تخيلى بياورد. بنابراين قسم دوم از طلاقها اگر واقع شود بدانيد از عشقها، از تماسها، از حرفها، از جاذبه ها و بالاخره از بى حجابيها و بدحجابيهاست و از خانمها تقاضا دارم مواظب حجابتان باشيد يكدفعه خداى ناكرده يك خانه را به هم مى پاشيد. با يك نگاه كه آن مرد مى كند موجب بدبختى دنيا و آخرتش مى شويد.
من عقيده دارم اگر نمى شود، مخصوصا در قم ، اتوبوسهاى واحد زنها و مردها جدا باشند لااقل نصف ماشين براى مردها و نصف ديگر براى زنها باشد. خدا نكند يك زنى با يك مرد روى يك صندلى بنشينند. خدا نكند يك زنى با يك مردى ايستاده باشند و تماس آنها ولو از روى لباس باشد كه چنين اماكن عمومى نظير مينى بوس و غيره خطرناك است . خانم ! تو درى و در گرانبها بايد در صندوق باشد اين در گرانبها هرچه پوشيده تر باشد از دسترس دزد محفوظتر است و بالاخره آقا! خانم ! مواظب گفتارتان با يكديگر باشيد. مواظب كردارتان با يكديگر باشيد. حتى به آقايان بگويم اگر خداى ناكرده خانمت با جوراب بدن نما بيرون رفت موجب مى شود كه عاشق او شوند آن وقت معلوم است به كجا مى رسد.
3- طلاقهاى عقده اى
قسم سوم از طلاقها نظير ازدواجهاى عقده اى طلاق عقده اى است و موارد آن بسيار است . صدى هشتاد طلاقها از اين نوع است . اين طلاقهاى عقده اى از كجا پيدا مى شود؟ از همان مواردى كه تعدد ازدواج عقده اى پيدا مى شود. اول آن اين است كه خانم به وظيفه اش عمل نمى كند و وقتى عمل نكرد براى مرد عقده مى شود. آن كوچكهاى بزرگ رعايت نمى شود قطره قطره جمع گردد وانگهى دريا شود يك عقده اى براى اين مرد مى شود و خدا نكند كسى عقده اى بشود. زنگ خطر بزنم هم به خانمها هم به آقايان كه اگر خداى ناكرده كسى عقده اى بشود حاضر است پشت پا به همسر و فرزندانش بزند. يعنى هرچه به او بگويند آقا! خانمت بيچاره مى شود مى گويد بشود. مى گويند بچه هايت بيچاره مى شوند مى گويد بشوند. همان آقائى كه همه چيزش را براى بچه هايش مى خواست الان يك حالت نفرتى از آنها پيدا كرده است ؛ از خانمش پيدا كرده است .
بعكس آنچه گفته شد بعضى اوقات آقا كوچكهاى بزرگ را مراعات نمى كند يعنى در خانه خيلى خشك است . خشكى اين آقا، تقدسهاى بيجاى او، بخلهاى نسنجيده او، حرفهاى ناهنجار او اگر براى خانم عقده شود به جاهاى باريكى مى رسد. خيال نكنيد حالا كه خانم عفيف است اگر عقده اى هم شود همين است . نه . اگر عقده اى شد به طايفه ، شوهر، فرزندان ، آبرو پشت پا مى زند.
دوم مراعات نكردن آقا در خانه . آقايان بايد بدانند كه وقت خودشان را تقسيم كنند و هر كسى به جائى رسيد براى همين بود كه وقت خود را تقسيم كرد بعضى آن قدر وقتشان تنظيم است كه دستشوئى رفتن آنها هم منظم است ؛ وضو گرفتن آنها منظم است . از خانه بيرون آمدن آنها منظم است . ناهار و شام و خواب آنها منظم است . اين افرادى كه وقت خود را تنظيم مى كنند به خيلى جاها مى رسند. و هر كسى هم از نظر علمى به جائى رسيد، اكتشافى يا اختراعى كرد براى همين است كه وقتش را تنظيم كرده است . لذا اولا از خانمها، از آقايان تقاضا دارم وقت شما تنظيم باشد. و ثانيا در اين وقت آقايان يك وقتى تعيين كنند براى رسيدگى به خانه ؛ رسيدگى به خانم ؛ رسيدگى به بچه ها. يعنى زن در حاشيه نباشد بعضى اوقات مى بينيم آقا سرش در كتاب و قرآن است . مشغول علم است . مشغول اختراع است . چون آدم عالمى است ، آنچه در متن زندگى اوست علم است ؛ اما همه مسائل ديگر حتى خانم در حاشيه زندگى است . اين كار خيلى خطرناك است كه انسان به بچه هايش نرسد بخاطر اين كه وقت ندارد. بعضى از كاسبها صبح مى روند و شب مى آيند. معلوم است كه كاسبى كه صبح رفت و شب آمد، و با مردم هم داد و ستد و داد و فرياد داشت ، شب كه مى آيد دنبال اين است كه شامى بخورد و بخوابد. اين در صورتى است كه دفتر حسابش را به منزل نياورد تا روى دفتر حسابش خوابش ببرد. معلوم است اين آقا وضعش خطرناك مى شود و خيلى هم خطرناك مى شود؛ باندازه اى كه يكدفعه خانم كاملا نجيب او نانجيب از كار در مى آيد. خودش سر و كار با مسجد و محراب دارد اما يكوقت دخترش ، پسرش از كاباره ها سر در مى آورند. نمى شود كه زن و بچه انسان در متن زندگى نباشند. اين كه مى گويند هشت ساعت كاسبى كن هشت ساعت عبادت اين نيست كه تمام هشت ساعت را به مسجد برو و نماز جماعت و مسجد و محراب سر و كار داشته باش اما در اين هشت ساعت يك ساعت به همسرت رسيدگى نكن . وقتى آقا وارد خانه شد اول كارى كه بايد بكند چيست ؟ توجه به خانمش ‍ قبل از آن كه توجه به بچه هايش پيدا كند. زيرا او نزديكتر است . مادر است اگر بچه جلو آمد او را در بغل بگير اما چشمت به خانمت باشد. خيال نكنيد اينها ساده است .
چندى قبل خانمى سه نابچه اى خود را كشت سر بچه سوم كه هفده عدد سوزن در بدن او فرو كرده بود دستگير شد. از او پرسيدند چرا چنين كردى ؟ گفت براى اين كه وقتى شوهرم وارد خانه مى شد به من بى اعتنائى مى كرد؛ توجه به بچه ها مى كرد و من حسادت بردم و تصميم گرفتم بچه ها را بكشم . پافشارى من براى اين است كه در بعضى اوقات اين مسائل پيش مى آيد. گاهى خانمى تلفن مى كند و مثل مادر فرزند مرده گريه مى كند. بعد از حرفهاى او به اين مطلب مى رسيم كه شوهر او از نظر مالى عالى است ؛ از نظر غريزه جنسى هم خوب است اما يك كمبود دارد و آن اين است كه به زنش نمى رسد زن را در متن زندگى و وقت خود قرار نمى دهد.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد: وقتى وارد خانه شدى قبل از آن كه به كارها بپردازى با خانم صحبت كن بگذار حرفهايش را بزند. نبايد نق بزند اما بطور مسلم دردهاى دلش را بايد بگويد. تو هم بشنو فورا در حرفش ‍ نپر و حرفش را از بين نبر. بگذار حرفهايش را بزند بعد دلداريش بده و با مهربانى خستگى و بى نشاطى او را از بين ببر. نيم ساعت با خانمت درد دل كن به او توجه كن و از او عذرخواهى كن تشكر كن . پس از آن نيم ساعت هم با بچه هايت بازى كن . يكى از كسانى كه بايد همبازى بچه ها باشد پدر و مادر است . وقتى به خانه آمدى بايد همبازى بچه باشى همبازى خانم باشى . ما اين مسائل را خيلى ساده و بد حساب مى كنيم بعد هم با يك تبسم از آن مى گذريم اما بعضى از اوقات با اين شل گرفتن محكم مى خوريم . انسان بايد به زنش برسد.
همسر يك آقائى كه پسرهايش درآمده بودند مى گفت مقصر پدر آنهاست براى اين كه شبانه روز سرش در كتاب و قرآن بود به بچه ها نرسيده و عقده اى شدند، بد شدند. نمى پرسيد كجا رفتى ؟ از كجا آمدى ؟ آن طلبه ، آن عالم يا آن آقائى كه وارد خانه بشود و بدون اين كه به زن برسد، به حرفهاى زن برسد، به بچه توجه كند فورا مشغول مطالعه شود ظلم كرده است ؛ حق كشى كرده است . و علمى كه بخواهد از راه حق كشى پيدا شود اين علم بركت ندارد. علمى كه بخواهد از راه ظلم پيدا شود بركت ندارد. بله اين آقا بايد به زن و بچه رسيدگى كند بعد مشغول مطالعه شود و وقتى مشغول شد خانم مواظب باشد يك ساعت ، دو ساعت كه از مطالعه او گذشت و تمام شد آرايش كرده و با نشاط كامل اگر ميوه نبود لااقل با يك آبى مؤ دبانه پذيرائى كند. اين آب در يك ليوان تميز آن ليوان در يك بشقاب و آن بشقاب را دو دستى به حضور شوهر آورده سلام كند و در مقابل شوهر بنشيند آب يا ميوه را در مقابل او بگذارد و تبسم كند در روى شوهر، مسلم خستگى اش ‍ از بين مى رود.
يكى از افرادى كه مرد بسيار بزرگى است خانمش از دنيا رفته بود خيلى گريه مى كرد. ما به او گفتيم آقا! شما چرا؟ چرا راضى به مقدرات الهى نيستى ؟ گفت راضى هستم اما دلم مى سوزد كه مونسم ، مهد علمم از دست رفت بعد همين مطلب را گفت كه وسط مطالعه كه خسته مى شدم يكوقت مى ديدم كه با يك چاى آمد، يكقدرى دلم را بدست آورد چاى را به من داد خوردم ديدم خستگى ام رفت و ملاحظه كردم اين كتابهائى كه نوشتم مرهون اين خانم است .
پاستور مى گويد اگر اختراع كردم و اگر توانستم خدمتى به جامعه بكنم به كمك خانمم بود كه مرا از خستگى نجات مى داد.
بنابراين اگر خداى ناكرده يك آقائى به خانمش رسيدگى نكند و شبانه روز مشغول كسب ، مشغول مطالعه باشد وضع خطرناك است عقده مى شود و وقتى كه عقده شد طلاق مى شود. يعنى اين خانم با فرضى كه نجيب است ، با آبروست ، عالى است اما ديگر به جان مى آيد؛ به دادگاه رفته و طلاقش را مى گيرد ولو اين كه بچه هايش نابود شوند. مى گويد من راحت شوم بگذار بچه ها نابود شوند اين طلاقهاى عقده اى كه زنها مراعات كوچكهاى بزرگ را نمى كنند براى آن مرد عقده مى شود و زنش را طلاق مى دهد. آقايان به وظائف خود رفتار نمى كنند و زن را در متن زندگى قرار نمى دهند، بچه ها را در متن زندگى قرار نمى دهند، و اين موجب مى شود كه طلاق عقده اى جلو بيايد كه موارد اين طلاق زياد است گفتم هشتاد در صد طلاقها، طلاقهاى عقده اى است . آقا بدبين است به خانمش ، خانمش بدبين است به شوهرش . خدا نكند آقائى ده دقيقه دير بيايد رسوائى به پا مى كند. كجا بودى ؟ خانه زن دوم رفتى ؟ شوهر هم مى رود زن دوم را مى گيرد. زن سوم را هم مى گيرد. اين بدبينى ها بعضى اوقات مى بينيم در ميان زنهاست در بين آقايان هم هست . مخصوصا در ميان آقايان ، خيلى خطرناك است و گناه آن هم بسيار بزرگ مى باشد.