آئين دوستى

غلامرضا بهرامى

- ۴ -


2- حق در مال و نفس

يكى از حقوقى كه دوستان با ايمان نسبت به يكديگر دارند آن است كه از وضع معيشت و زندگى دوست خود اطلاع كافى داشته و در حد توان نيازهاى او را برآورده نمايند. زيرا دوستى و برادرى يعنى اينكه هر دو در راه رسيدن به مقصد واحد همراه و رفيق يكديگر باشند و وقتى چنين بود بايد در مشكلات و نيازمنديها يار و مددكار هم باشند؛ همچنانكه پيامبر گرامى اسلام مىفرمايد:

مَثَلُ الْأخَوَيْنِ مَثَلُ الْيَدَيْنِ يَغْسِلُ إِحْداهُمَا الأخْرى. (90)

مَثَل برادرى مَثَل دو دستى است كه يكى ديگرى را مىشويد.

تشبيه دوست به دست در حديث شريف هم نشان دهندة ضرورت كمك و يارى به همديگر در نيل به هدف واحد و هم نمايانگر احتياجِ يكى به ديگرى در امور مختلف است و هم در عين حال اهميت مشاركت و مواسات ميان آنها را مىرساند.

به عبارت ديگر برادرى و دوستى نيز بايد داراى اين سه ويژگى باشد:

1. دوستى و برادرى زمانى است كه هر دو رفيق براى رسيدن به مقصد واحد با يكديگر همراهى و موافقت داشته باشند.

2. دوستان در مواقع و مراتب مختلفى به يكديگر نيازمندند و تنها در ساية همكارى با هم در وصول به هدف نهايى خود توفيق مىيابند.

3. مشاركت و مواسات ميان آنها حاكم باشد.

يكى از مصاديق مشاركت، مشاركت در مال است. دوستان باوفا بايد به مسئلة مشاركت مالى و رفع حوائج و نيازهاى برادران ايمانى خود در زندگى توجه نمايد. قرآن كريم تصوير روشنى از اين مشاركت جهت دوستان مؤمن ترسيم نموده و از جمله در آية 61 سورة نور مىفرمايد: اگر شما به منزل دوستانتان وارد شديد، از آنچه در منزل آنها هست مىتوانيد بخوريد و استفاده كنيد و نيازى به اجازه نيست.

مشاركت دوستان در مال سه مرحله دارد:

1. مشاركت در حدّى كه بداند دوست او چه نيازى دارد و حتّى الامكان نياز او را تأمين كند.

2. او را برتر از خود بداند و نيازش را بر نياز خود مقدم نمايد.

3. او را به منزلة خود بداند و در مال و دارايى شريك بدارد.

نخستين وظيفة اجتماعى هر فرد مسلمان اين است كه نيازمنديهاى مسلمانان ديگر را در نظر گرفته و از اضافة زندگى خود در حدّ توان آنان را كمك كند. در غير اين صورت بايد گفت:

تو كز محنت ديگران بىغمى * * * نشايد كه نامت نهند آدمى

مرحلة دوم، رتبة صِدّيقين است. دوستانى كه به اين مرتبه رسيده باشند، آخرين درجة محبت را در حقّ رفيقان خواهند داشت. اينان در ابراز محبت سر از پا نمىشناسند و از انجام هر نوع فداكارى دريغ نمىكنند.

به راه دوستى آن كس قدم تواند زد كه رنج خود طلبد از براى راحت دوست (91)

ابوسليمان دارانى گفته است: اگر همة دنيا براى من باشد و از من خواسته شود كه آن را در دهان برادرى از برادرانم قرار دهم، از او هيچ كم نخواهم گذاشت.

مرحلة سوم، مربوط به عموم دوستان با ايمان و وفادارى است كه در جامعه زندگى مىكنند و يكديگر را در زندگى خود شريك مىدانند.

قرآن كريم در توصيف مؤمنان فرموده:

«وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ». (92)

كه بنابر بعضى تفاسير، منظور از انفاق در رزق آن است كه مؤمنان در اموال خود با ديگران مخلوط هستند.

امام سجاد (عليه السلام) نشانة دوستى و برادرى را اين گونه بيان مىفرمايد:

قالَ الرَّجُلُ هَلْ يُدْخِلُ أحَدُكُمْ يَدَهُ فى كُمِّ أخيهِ وَ‌كيسِهِ فَيَأخُذُ مِنْهُ ما يُريدُ مِنْ غَيْرِ إِذْنٍ؟ قال: لا قالَ: فَلَسْتُم بِإِخْوان. (93)

آيا كسى از شما در كيسه و يا جيب برادر و دوست خود دست مىكند تا چيزى بردارد؟ جواب دادند: خير؛ حضرت فرمود: پس شما دوست و برادر نيستيد.

در قابوسنامه (94) آمده است: بدان كه مردم را به دو چيز بتوان دانست كه دوستى را شايسته اند يا نه:

1. آنكه اگر دوستِ او را تنگدستى رسد، مال خود را از او دريغ ندارد.

2. به وقت تنگدستى از وى برنگردد تا آن وقت كه با دوستى او از اين جهان بيرون شود.

به اين ترتيب يكى از حقوق دوستى و برادرى سهيم دانستن دوستان در زندگى و معيشت خود و توجه به مسائل اقتصادى آنان است.

در طول تاريخ نيز همواره چنين صاحبدلان و دوستانى را مىبينيم كه چه بسا در مواردى حتى سالهاى طولانى مخارج دوستان خود را تأمين مىكرده اند.

حق در نَفْس

يكى از حقوقى كه اسلام بيشترين اهميت را به آن داده و بيشتر نيز بايد بدان توجه نمود «حق در نفس» و رفع نيازمنديهاى ديگران است. البته هر چند كه اين يك دستور عمومى است و بر هر مسلمانى لازم است تا خدمت به خلق را از بارزترين اعمال خود قرار دهد امّا به دليل اهميت ويژة آن، بايد اهتمام خاصّى نيز نسبت به آن مبذول شود.

همچنانكه خودِ دوستى داراى مراتب است، انجام اين ويژگى نيز خود مراتبى دارد. در حقيقت نه تنها يك دوست بايد تمام سعى و تلاش خود را به كار بندد و با طيب نفس و خوشحالى به ديگران خدمت كند بلكه كمال دوستى در آن است كه قبل از درخواست او، تو به دنبال كار وى و رفع نيازش باشى. اسلام براى اين گونه دوستى و رفتار انسانى اهميت فوق العاده اى قائل شده و در قبال آن به خاطر نقشى كه در ترويج روح همكارى و كمك دارد، ثواب و اجر زيادى در نظر گرفته است.

در حديث آمده است:

ألْماشى فى حاجَةِ أخيهِ كَالسّاعى بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ وَ قاضى حاجَتَهُ كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فى سَبيلِ اللهِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ أحُد. (95)

كسى كه در برآوردن حاجت برادر مؤمن خود گام بردارد مانند آن است كه سعى صفا و مروه كند و برآورندة حاجت او همچون كسى است كه در روز بدر و احد در خون خود غلتيده باشد.

ابراهيم تيمى گويد در مسجدالحرام خدمت امام صادق (عليه السلام) بودم. حضرت فرمود: اى ابراهيم! آيا خبر دهم تو را از آن فضيلتى كه طوافت دارد؟ گفتم بفرماييد. سپس آن حضرت فرمود:

مَنْ جاءَ إِلى هذَا الْبَيْتِ عارِفاً بِحَقِّهِ فَطابَ بِهِ أسْبُوعاً وَ صَلّى رَكْعَتَيْنِ فى مَقامِ إِبْراهيمَ كَتَبَ اللهُ لَهُ عَشْرَةَ آلافِ حَسَنَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَةَ آلافِ دَرَجَةٍ ثُمَّ قالَ ألا أخْبِرُكَ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكَ. قالَ قُلْتُ بَلى جُعِلْتُ فِداكَ فَقالَ مَنْ قَضى أخاهُ الْمُؤْمِنِ حاجَةً كانَ كَمَنْ طافَ طَوافاً وَ طَوافاً حتّى عدَّ عشراً و قالَ أيُّما مؤمنٍ سئلَ اَخاهُ المؤمِن حاجَةً وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلى قَضائِها وَ لَمْ يَقْضِها لَهُ سَلَّطَ اللهُ عَلَيْهِ فِى قَبْرِهِ شَماعاً يَنْهَشُ أصابِعَه. (96)

هر كس به اين خانه بيايد و با معرفت طواف كند و دو ركعت نماز در مقام ابراهيم به جاى آرد، خداوند تبارك و تعالى ده هزار حسنه براى او مىنويسد و ده هزار درجه مقام او را بالا مىبرد. سپس فرمود: اى ابراهيم، آيا بهتر از اين هم تو را خبر دهم. گفتم بلى. فرمود: هركس حاجت و درخواست برادر مؤمن خود را برآورده كند مانند كسى است كه ده مرتبه خانة خدا را طواف كرده باشد و اگر مؤمنى از دوست و برادر مؤمن خود درخواستى داشته باشد و او قادر باشد بر اينكه حاجت او را جواب دهد امّا اينچنين نكند خداوند در قبر او حيوانى را ظاهر مىكند كه انگشتان او را مىگزد.

داستان

مىگويند اسكندر ذوالقرنين روزى از روزها به رسم معمول در مجلس حكم فرمايى خود منتظر نشسته بود امّا از قضا در آن روز هيچ كس به او مراجعه نكرد. چون روز تمام شد گفت: امروز را نمىتوان داخل عمر شمرد. ديگرى گفت: روزى كه به فراغت و سلامت منتهى شود و امور بر وفق مراد و خزانه به نهج دلخواه باشد، جزء عمر نيايد؛ پس كدام روز در شمار عمر آيد؟ اسكندر در جواب گفت: روزى كه از سلطان به مظلوم راحتى نرسد و احتياج فقيرى برآورده نشود چون به شمار عمر آورده شود!

ز عمر آن قدر بيش نايد به كار * * * كه در نفع خلق خدا بگذرد

از آن زندگانى چه حاصل بود * * * كه در كار نفس و هوا بگذرد

با بيان گذشته و اقتباس از كلام نورانى ائمة هدى (عليهم السلام) معلوم شد كه دوستان ـ يعنى مؤمنان واقعى كه گوهرهاى عالم آفرينش اند، مىدانند و به خوبى احساس مىكنند كه هيچ گاه نبايد همكارى و تعاون و همفكرى خود را از برادران ايمانى و از دوستان دريغ كنند. اينان حاضرند تا پاى جان در كنار يكديگر باشند و غم و اندوه و شادى و خرمى را با يكديگر تقسيم كنند، نياز آنها را نياز خود و درخواست و تقاضاى آنها را درخواست خود بدانند.

شنيده ايد كه آسايش بزرگان چيست * * * براى خاطر بيچارگان نياسودن (97)

تذكر: بسيارى بر اين خيال هستند كه نيازمندى اشخاص منحصر در نيازهاى مالى آنها است در حالى كه فىالواقع اينچنين نيست بلكه نيازها در زندگى متفاوت است و مراحل مختلفى دارد.

انسان گاهى نيازمند كمك مالى ديگران است گاه نيازمند عقل و فكر و خرد ديگرى است و همان طور كه گاهى نيازمند مشورت با ديگران است گاه محتاج علم و آگاهى و گاه نيازمند شخصيت اجتماعى و آبرو و... است. بنابراين حمايتهاى گوناگونى وجود دارد كه هركدام به سهم خود داراى اهميت است و چه بسا ارزش آن كمتر از نيازهاى مادى نباشد.

3- سکوت وسخن

شخص عاقل و حكيم كارهاى خود را با انديشه و تدبير انجام مىدهد. هرگونه سخن يا سكوت او حكيمانه و از روى موازين شرعى و عقلى است. او اگر لب به سخن مىگشايد با تمسك به آيه شريفه:

«وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً». (98)

سخنى استوار گوييد.

سخن مىگويد و اگر سكوت دارد در واقع به دستور قرآن كريم:

«اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ». (99)

از سخن باطل پرهيز كنيد.

عمل مىكند.

امّا نسبت به دوستان، سكوت و سخن يكى از حقوق دوستى به شمار مىرود. شك نيست كه سخن گفتن و يا ساكت ماندن بسته به مورد و موقعيّت خاصّ خود مىتواند باعث نفع يا ضرر كسى بشود. از اين رو لازم است بدانيم كه در چه جايى بايد سكوت اختيار كرد و در كجا بايد سخن گفت به گونه اى كه در هيچ يك از اين دو صورت موجب ضرر و زيان دوست فراهم نيايد و از محبت و دوستى كاسته نشود.

سكوت چرا؟ و سخن چگونه؟

هركدام از سكوت و سخن را از دو جهت بايد مورد توجه قرار داد:

الف) سكوت از ذكر عيوب: بر اهل بصيرت روشن است كه هر انسانى داراى محاسن و ضعفهايى است و غير از برگزيدگان عالَم وجود، ديگران در علم وعقل و تقوا كاستىهايى دارند و هيچ كس نيست كه بدون عيب باشد لكن انسان به لحاظ طبيعت خود، دوست ندارد كه ضعفهاى او را ديگران اطلاع داشته باشند و يا اگر اطلاع دارند آنها را در حضور ديگران بر زبان آورند.

بنابراين دوستِ يك رنگ، عيب دوستان را عيب خود دانسته و از هرگونه بيان و آشكار نمودن ضعفهاى رفقاى خود خصوصاً در غياب آنها پرهيز مىكند؛ يعنى بايد همان گونه كه عيب خود را مىپوشاند عيب او را نيز بپوشاند.

قال رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم):

«مَنْ سَتَرَ عَوْرَة أخيهِ سَتَرَهُ اللهُ فِى الدُّنْيا و الآخِرَة» (100).

كسى كه عيب برادر خود را بپوشاند، خداوند در دنيا و آخرت عيوب او را مىپوشاند.

ب) سكوت از تجسس و تفتيش: متأسفانه بسيارى از ما برخلاف آنچه مقتضاى دوستى است عمل مىكنيم. مىدانيم كه هر فردى در زندگى آراء، عقائد و برنامه هاى فردى و يا خانوادگى دارد و مقيّد است كه ديگران از آنها بىاطلاع باشند و اين امور را حتّى از عزيزترين و يا نزديك ترين افراد به خود نيز مخفى مىكند. لازم نيست از مسائل درونى افراد مطلع شويم و در عقائد آنان تجسس نماييم زيرا پس از آنكه با در نظر گرفتن شرايط انتخاب، دوستانى با دين و عقل برگزيديم و سپس آنها را مورد آزمايش قرار داديم و از انتخاب خود مطمئن شديم؛ ديگر اين گونه تجسّسها و تفتيش عقائد مفهومى ندارد چرا كه اين كارها فقط مىتواند به رفاقت و دوستى ضرر برساند و آن را دستخوش تزلزل سازد. چون تجسّس سوءظن به بار مىآورد و دوستىهاى طولانى را از بين مىبرد و اين به تجربه ثابت شده است كه به دنبال تجسّس، انسان بالأخره ضعفى پيدا مىكند و اين ضعف در دل، ايجاد كدورت مىكند. اين كار متقابلاً باعث نگرانى طرف ديگر دوستى مىشود و اين امر خود به خود به پيمان دوستى لطمه وارد مىكند.

لا تَجَسَّسُوا وَ لا تَحَسَّسُوا وَ لا تَقاطَعُوا وَ لا تَدابَرُوا وَ كُونُوا عِبادَ اللهِ إِخْوان. (101)

تجسّس نكنيد و در پى كسب خبرهاى خصوصى ديگران بر نياييد، قطع رابطه نكنيد و روىگردان نباشيد، همه با هم برادر و بندگان خدا باشيد.

سخن چرا؟

ممكن است سؤال كنيد كه: سخن گفتن چه ارتباطى به حقوق دوستى دارد و اصولاً انسان چه نقشى با زبان مىتواند ايفا كند؟ همان گونه كه در مواردى سكوت ـ نسبت به دوست ـ داراى اهميت است، سخن گفتن نيز ويژگيهاى خاص خود را دارد و از حقوق دوستان محسوب مىشود. انسان بايد بموقع و در جاى خود زبان را در كام خود به گردش سخن درآورد و با سخن است كه مىتواند دوست خود را مدد برساند. البته سخنى خالى از هرگونه تملّق و چاپلوسى و برخاسته از دل زيرا «چون سخن از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند».

الف) ابراز محبت: سهم زيادى از ارادت و دوستى و اظهار محبت به وسيلة زبان انجام مىپذيرد. فرد مسلمان بايد به صورت روزمرّه دوست خود را مورد تفقّد و دلجويى و مهربانى قرار دهد و از احوال او مطلع شود به طورى كه هيچ گاه احساس تنهايى ننمايد ضمن اينكه بايد در حدّ توان موجبات خوشحالى و مسرّت وى را نيز فراهم كند و با زبانْ او را شاداب نگه دارد و سعى كند ناراحتىهاى او را برطرف نمايد. پيامبر خدا فرمود:

مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنى.

هر كس مؤمنى را شاد كند مرا شاد كرده است.

يك روان پزشك مىگويد: خنديدن مىتواند دوستان خوب را به هم نزديك تر كند و همچنين در لحظات بحرانى خنديدن مىتواند از فشارى كه بر افراد تحميل مىشود بكاهد و به دوستان قديمى شكل تازه اى از يك موفقيّت اميدواركننده بدهد.

ب) پشتيبانى و حمايت: بسيارى از حمايتهايى كه اشخاص نياز دارند به وسيلة زبان است. يك دوست همان گونه كه در زمان حضور دوستش اظهار دوستى و ارادت مىكند، در زمان غيبت هم ـ چه در اجتماع و چه در محافل كوچك تر ـ در مواقعى كه احياناً كسانى به او بدبين هستند، بايد از نصرت و حمايت خود نسبت به او هيچ كم نگذارد و چنان رفتار كند كه خود از دوستش انتظار دارد. پس اگر در زمان حضور او بيشتر اظهار ارادت و محبت كند معلوم است كه در دوستى صادق نيست. و امّا در مقابل كسانى كه مىخواهند دوستىها را با سخن چينى و غيره... از بين ببرند بايد با منطق و استدلال به طور قاطع در مقابل آنان بايستد. على (عليه السلام) فرمود:

لا يَكُونُ الصَّديقُ صَديقاً حَتَّى يَحْفَظَ أخاهُ فى ثَلاثٍ فى نِكْبَتِهِ وَ غَيْبَتِهِ وَ وَفاتِهِ. (102)

دوست از عهدة دوستى برنيايد تا برادر خود را در سه چيز يارى كند: هنگامى كه به بلا گرفتار شود، هنگامى كه حاضر نباشد، هنگامى كه در گذرد.

رفيقى كه غايب شد اى نيكنام * * * دو چيز است از او بر رفيقان حرام

يكى آنكه مالش به باطل خورند * * * دگر آنكه نامش به زشتى برند

4- بخشش ودعا

طرح دوستى پايدار و پيوند و محبت در ميان افراد با ايمان به گونه اى ريخته مىشود كه هيچ چيز در آن، راهزن نباشد. در اين ميان يكى از حقوق دوستى، عفو و بخشش است يعنى اينكه در مقابل لغزشها و خطاهايى كه احياناً از جانب دوست مىبيند از خود گذشت نشان دهد.

انسان جايزالخطا است و مراتب عقل و ايمان در افراد متفاوت مىباشد. بعلاوه بشر به طور طبيعى در محاصرة صفاتى همچون غفلت، نسيان، سهو و به طور كلّى امور نفسانى است. از سوى ديگر قدرت مقابله با اين خصوصيات هم كه خدا در وجود بشر قرار داده متفاوت است.

از طرفى هيچ كس بدون عيب نيست و همان طور كه در حديث شريف آمده است «اگر به دنبال دوستى بىعيب باشى بدون دوست خواهى ماند» (103) لذا يك دوست با توجه به اين خصيصه هاى بشرى، بايد بخشش و سعة صدر داشته باشد.

هر گلى علّت و عيبى دارد گل بىعلت و بىعيب خداست

مهم آن است كه دوست در مقابل دوست خود ـ كه او را سرمايه اى عظيم براى زندگىاش مىداند ـ اگر احياناً لغزش و خلافى كه با اصول رفاقت سازگار نيست مشاهده نمود، با بزرگوارى از كنار آن بگذرد و رفاقت ديرينه و صميميت هميشگى را كه حاصل عمر هر دو است فداى يك لغزش ننمايد.

آنگاه اگر او متوجه خطاى خود شد و عذرخواهى نمود، زود از او راضى شو و خشم خود را فرو بر و مصداق

«وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ». (104)

مؤمنان خشم خود را فرو مىبرند.

باش و درس بزرگوارى و عظمت و گذشت را از حضرت يوسف بياموز كه وقتى برادران يوسف در كمال ذلت در مقابل آن جناب ايستاده و به خطاكارى خود اعتراف نمودند؛ يوسف (عليه السلام) فرمود:

«لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ». (105)

امروز بر شما سرزنشى نيست؛ خدا شما را مىآمرزد و او مهربان ترين مهربانان است.

امّا اگر دوست تو متوجه خطاى خود نشد و عذرخواهى ننمود، كار او را حمل بر صحت نما و حسن ظن داشته باش كه شايد عذرى داشته و يا غفلت كرده و... در كنار آن هم خصلتهاى خوب او را در نظر بگير و متوجه باش كه اين دوستى به راحتى به دست نيامده كه بتوان به آسانى آن را از دست داد. گاه انسان بايد عمرى در طلب يك دوست شايسته باشد. پس بدان كه دوستى و رفاقت از دنيا برتر است.

شاعر عرب گويد:

خُذْ مِنْ خَليلِكَ ما صَفا دُونَ الَّذى فيهِ الْكَدَرِ * * * فَالْعُمْرُ أقْصَرُ مِنْ مُعاتَبَةِ الخَليلِ عَلَى الْعَثْرِ

از دوست صفات پسنديده و اخلاق پسنديدة او را بگير زيرا عمر كوتاه تر از آن است كه براثر لغزشهاى دوست، او را ملامت كنى.

آرى گذشت، خصلت زيبنده اى براى هر دوست است همان گونه كه در حديث شريف آمده است:

زَيْنُ الْمُصاحَبَةِ اَلْإِحْتِمال. (106)

تحمل لغزشهاى دوست، زينت دوستى است.

از پيامبر گرامى اسلام روايت شده:

إِذا كانَ يَوْمَ القِيامَةِ نادى مُنادٍ مَنْ كانَ أمْرُهُ عَلَى اللهِ فَلْيَدْخُلِ الْجَنَّةَ فَيُقالَ مَنْ ذَا الَّذى أمْرُهُ عَلَى اللهِ فَيُقالُ الْعافُونَ عِنْ النّاسِ فَيَدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِغَيْر حِسابٍ. (107)

چون روز قيامت برپا شود منادى فرياد برآرد كه آنان كه كار خود را به خدا واگذار نموده اند وارد بهشت شوند! گفته مىشود كه آنان كيانند؟ در جواب گويند: كسانى كه در دنيا از خطاى مردم درمىگذشته اند. پس بىحساب وارد بهشت مىشوند.

دعا

دعا ارتباط انسان با عالَم غيب و گفتگوى او با خالق يكتا است. يكى از نعمتهاى بزرگ الهى كه خداوند به بشر داده آن است كه به بشر مادى و غرق در عالم طبيعت ـ كه موجودى سراپا احتياج است ـ اجازه داده تا با خالق خود و با آن نور مطلق رابطه برقرار كند و نيازهاى مادى و معنوى، دنيوى و اخروى، روحى و جسمى خود را از حضرت حق درخواست نمايد.

افراد معمولاً در موقع دعا و عرض نياز به درگاه خدا، نخست در حقّ خود و نزديك ترين عزيزان خود از جمله پدر، مادر، فرزند و همسر طلب حاجت يا مغفرت مىكنند.

امّا از آنجا كه از بهترين عزيزان براى انسان در زندگى، دوستانى هستند كه براى معاشرت برگزيده و نقش اساسى در سعادت دنيا و آخرت او دارند؛ لازم است هرچه براى خود مىخواهد براى دوستان خود هم بخواهد و به اين ترتيب نياز آنها را نياز خود بداند.

پس شايسته است كه در دعا كه پل ارتباطى بين خالق و مخلوق است دوستان خود را فراموش ننمايد و در زندگى و مرگ براى آنها دعا كند. اهميت و ارزش دعا براى دوستان را اسلام بيان فرموده است. بر اين اساس اگر كسى براى برادر مؤمن خود دعا كند مثل آن است كه براى خود دعا كرده و همان دعا نخست در حقّ خود او اجابت مىشود. اسلام مؤمنان را به دعا كردن براى دوستان و ساير مؤمنان و برادران ايمانى در همه وقت بويژه در لحظات حساس و ارزشمند همچون وقت سحر و در نماز شب، شبهاى قدر و... سفارش نموده است.

قال رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم):

إِذا دَعَا الرَّجُلُ لِأخيهِ فى ظَهْرِ الْغَيْبِ يَقُولُ اللهُ تَعالى بِكَ أبْدَءُ يا عَبْدى. (108)

زمانى كه برادر مؤمن براى دوست و برادر خود دعا مىكند، خداى تعالى مىفرمايد: (اين دعا را) اول در حقّ تو استجابت مىكنم و بعد براى او.

پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) همچنين فرمود:

ما مِنْ مُؤْمِنٍ دَعا لِلْمُؤْمِنينَ إِلّا رَدَّ اللهُ عَلَيْهِ مِثْلَ الَّذى دَعا لَهُمْ بِه مِنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةِ. (109)

هيچ مؤمنى براى برادر و دوست خود دعا نمىكند مگر اينكه خداى متعال مثل آنچه كه براى هر مرد و زن مؤمن دعا كرده، به خود او برمىگرداند.

پس بنا به وظيفة دوستى و رفاقت و رفع نيازمنديهاى مادّى و معنوى بايد در همة اوقات خصوصاً لحظات حسّاس و سرنوشت ساز براى دوستان خود دعا كرد و سلامت و عافيت و مغفرت را براى آنان از درگاه حضرت احديّت درخواست نمود. البته دعا اختصاص به زمان خاصّى ندارد. انسان هميشه محتاج دعا است چه در هنگام حيات و چه پس از مرگ. دعا براى اموات همچون فرستادن هديه براى زندگان است و دوستان مؤمن كه بر پاية دين، دوستى داشته اند، نتيجة دوستى خود را در آخرت دريافت مىكنند.

5- وفادارى در دوستى

اخلاص و وفادارى يكى از حقوق مهم و برجسته در آيين دوستى است كه بدون آن دوستى قوام و دوام نخواهد داشت. منظور از وفادارى، ثبات در محبت و ارادت است. اين ويژگى نيز تنها از طريق عمل به حقوق دوستان تا مرگ و حتى بعد از مرگ به دست مىآيد.

از آنجا كه دوستى اهل ايمان با انگيزة ارزشمند الهى است، علاوه بر بركاتى كه در اين دنيا دارد، نتيجة اصلى آن در آخرت حاصل خواهد شد. در حديث شريف آمده است كه در آخرت، هفت گروه بىدرنگ وارد بهشت شده و در ساية عرش الهى سكنى خواهند گزيد كه از جملة اين گروهها، دوستانى هستند كه براى خدا دست محبت و رفاقت به يكديگر داده اند و وفادارى آنان تا زمان مرگ و مفارقت از اين جهان ادامه داشته است. البته وفادارى و پاىبندى به تعهدات اخلاقى، دينى و اجتماعى يكى از خصلت هاى اهل ايمان است.

امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:

شيعَتُنا أهْلُ الْوَرَعِ وَ الإِجْتِهادِ وَ أهْلُ الْوَفاءِ وَ الْأمانَة. (110)

تقوا و پرهيزكارى و امانت دارى و وفاى به عهد از صفات شيعيان ما است.

دوستى تنها در ساية وفادارى و نشكستن پيمان مودت و برادرى است كه مىتواند پايدار بماند و به سرانجام مطلوب برسد. امام مجتبى (عليه السلام) مىفرمايد:

خَيْرُ مَفاتيحِ الْاُمُورِ الصِّدقُ وَ خَيْرُ خَواتيمِها الْوَفاءُ. (111)

بهترين آغاز براى كارها راستگويى و بهترين پايان آنها وفادارى است.

هر آنكه جانب اهل وفا نگه دارد * * * خداش در همه حال از بلا نگه دارد

گرت هواست كه معشوق نگسلد پيمان * * * نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد

حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست * * * كه آشنا سخن آشنا نگه دارد (112)

نشانه هاى وفادارى

الف) از نشانه هاى وفادارى آن است كه نسبت به نزديكان و دوستانِ دوست خود محبت و انس داشته باشى و در حدّ امكان يار و مددكار آنان شوى. اين امر علاوه بر اينكه نشانة صداقت در دوستى است،‌ در تقويتِ بنيان دوستى نيز مؤثر است چه اينكه اين گونه رفتار موجب آن مىشود كه علاقه و محبت بين شما و دوستتان را زيادتر گردانَد بلكه گاهى محبت به نزديكان، در نزد دوست مهم تر و مطلوب تر است تا ابراز محبت به خودِ دوست. اين مطلب را از بيان نورانى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مىتوان استفاده نمود:

أصْدِقائُكَ ثَلاثَةٌ وَ أعْداؤُكَ ثَلاثَةٌ، فَأصْدِقائُكَ صَديقُكَ وَ صَديقُ صَديقِكَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّك. (113)

دوست تو سه كس و دشمنت سه كس هستند. امّا دوستان: دوستان تو و دوستِ دوست تو و دشمنِ دشمن تُست.

ب) يكى ديگر از نشانه هاى وفادارى آن است كه مقام و منزلت دوست را هيچ گاه فراموش نكند. يعنى اگر به جاه و مقام دنيوى رسيد و ثروتى اندوخت، نسبت به دوستى و ارادت همچنان يك رنگ و متواضع و وفادار بماند. در واقع اينكه كسى با رسيدن به مقامى از مقامات دنيا يا با به دست آوردن ثروت، خود را برتر از دوستان ببيند و به آنان بىاعتنايى كند، چيزى جز خوارى و پستى نيست؛ چرا كه مقامِ دوست از دنيا و آنچه در اوست بالاتر و با ارزش تر است. محبت ماندنى است حال آنكه مراتب و مقامات دنيا همگى از دست رفتنى است. اينچنين است كه مىتوان گفت دوستى يك هنر است و نگه داشتن آن هنرى بزرگتر. چه خوب است كه به كلام انديشه ساز مولاى متقيان على بن ابيطالب (عليه السلام) كه مقامات دنيا را از بند كفش كمتر مىشمارد پيش روى خود قرار دهيم. هم او كه در باب دوستى مىفرمايد: از هر چيزى جديدِ آن را انتخاب كن و از دوستْ قديم ترش را. بدانيم كه دوستى از هرچيزى بالاتر است و به قول افلاطون «جان را فداى ياران موافق كنيد».

امام حسن مىفرمايد:

اَلإِخاءُ الْوَفاءُ فى الشِّدَّةِ وَ الرَّخاء. (114)

برادرى عبارت است از وفادارى در سختى و گشايش.

يار مفروش به دنيا كه چنان سود نبرد آن كه يوسف به زرِ ناسره بفروخته بود

ج) وفادارى تا كجا؟ از آنجا كه موضوع بحث ما در رابطه با دوستان شايسته اى است كه با دين و عقل و خرد و با انگيزه هاى الهى دست دوستى به همديگر داده اند، طبعاً‌ جواب اين سؤال روشن است. امّا از باب تذكر به مؤمنان كه:

«وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ». (115)

... به درستى كه تذكر مؤمنان را سود مىبخشد.

بايد گفت: وفادارى تا آنجا كه با مبانى صحيح اسلام و عقل سازگار باشد صحيح است، ولى اگر احياناً كسى از مرز دين و يا عقل خارج گرديده و توقعات ناشايست از دوست خود داشته باشد، در اين صورت بايد به مرز وفادارى توجه داشت. پس بايد دانست كه اين وفادارى تا زمانى است كه نقض غرض نشود. غرض از دوستى، سعادت دنيا و آخرت و كسب موفقيت در زندگانى است و اين وفادارى تا زمانى سودمند است كه اين غرض حاصل شود نه اينكه در تضاد با غرض و مقصود رفاقت قرار گيرد، كه اگر چنين باشد همان لحظه «وفادارى» به نقطة آخر خود رسيده است.

6- كم توقعى و مشورت

بزرگوارى و كم توقعى، خصلت آزادمردان و ايجاد زحمت و مشقت براى ديگران از صفات انسانهاى حقير و كم ظرفيت است.

داشتن توقعات بيش از حد و تكلّف آميز از دوستان باعث كاهش درجة دوستى و كم كم از دست رفتن و گسيختن آن مىشود. چه بسيار پيوندهاى زناشويى و دوستىهايى كه بر اثر توقّعات بىمورد به فروپاشى انجاميده است. چنانكه در حديث آمده است:

شَرُّ الْإِخْوانِ مَنْ تَكَلَّفَ لَه. (116)

بدترين دوستان كسانى هستند كه موجب زحمت و مشقت شوند.

همان گونه كه يك دوست مىبايد با تعهد كامل به حقوق دوستى و با روحية ايثارگرى نسبت به دوست خود رفتار كند، از طرف مقابل نيز دوست وظيفه دارد ضمن حفظ مراتب وفادارى، از توقعات بىمورد بپرهيزد و اسباب زحمت و مشقّت ديگران را فراهم نسازد. يعنى اين يك قرارداد دوطرفه است و قوام آن نيز به هر دو طرف بستگى دارد.

قرآن كريم مىفرمايد:

«قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ». (117)

اى پيامبر به مردم بگو، من براى دعوتِ نبوت هيچ پاداشى از شما نمىطلبم و من از متكلّفان نيستم.

احاديث ما، بدترين دوستان را كسانى مىداند كه زحمت و مشقت براى دوستان خود فراهم مىكنند.

شَرُّ الْأصْدِقاءِ مَنْ تَكَلَّفَ لَكَ وَ مَنْ أحْوَجَكَ إِلى مُداراةٍ وَ ألْجَأكَ اِلَى اعْتِذارٍ.

امام على (عليه السلام) فرمود:

بدترين دوستان كسى است كه تو را به زحمت و مشقت افكنَد و تو را به مدارا نيازمند سازد و به عذرخواهى كشانَد.

قال النبى (صلّى الله عليه وآله وسلّم):

نَحْنُ مَعاشِرَ الْأنْبياءِ وَ الْأوْلِياءِ بُرَءاءٌ مِنَ التَّكَلُّفِ. (118)

ما جمع پيامبران و پرهيزكاران از تكلّف بيزاريم.

متأسفانه عده اى در دوستى آنچنان هستند كه از ابراز هرگونه توقع و انتظارى از دوستان خود ابا ندارند تا حدّى كه دوست را از دوستى خسته مىكنند. اين شيوه برخلاف سيرة اهل بيت (عليهم السلام) و مغاير با روش دوستان راستين است. ما اين مطلب را در مكتب انسان ساز ائمة هدى (عليهم السلام) به بهترين وجه درمىيابيم كه مؤمن و دوست كامل اينچنين است كه دوستى براى او ماية آرامش روح و جسم است؛ چنانكه در حديث آمده:

أحْسِنْ مُصاحَبَةَ مَنْ صاحَبَكَ تَكُنْ مُؤْمِن. (119)

مؤمن آنچنان است كه با همنشين و رفيق خود خوش رفتار است.

سود دنيا و دين اگر خواهى * * * مايه هردوشان نكوكاريست

راحت بندگانِ حق جستن * * * عين تقوا و زهد و دينداريست

گر درِ خُلد را كليدى هست * * * بيشْ بخشيدن و كم آزاريست

مشورت

يكى از مسائلى كه در اسلام، توجه زيادى به آن شده، موضوع «مشورت» است. خداوند تبارك و تعالى در قرآن پيامبرش را به انجام مشورت، توصيه مىكند؛

«وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ». (120)

در كارهايت مشورت كن.

مىدانيم كه علم پيامبران و از جمله پيامبر گرامى اسلام از وحى آسمانى نشأت گرفته و آنان به خودى خود نيازى به مشورت با خلق ندارند امّا براى اينكه مردم و مسلمانان به اهميت مشورت در زندگى توجه كنند و از سوى ديگر نيروى فكر و انديشه در افراد پرورش يابد؛ آنان به رايزنى و مشورت فراخوانده شده اند. پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نيز در امور عمومى مربوط به جامعه، به مشورت مىپرداخت و جلسات مشاوره برقرار مىساخت.

اصولاً مردمى كه كارهاى خود را با مشورت و صلاح انديشى يكديگر انجام مىدهند، كمتر گرفتار لغزش مىشوند و بالعكس افرادى كه گرفتار استبداد رأى هستند و خود را بىنياز از افكار ديگران مىدانند غالباً گرفتار اشتباهات مىباشند.

قال رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم):

ما مِنْ رَجُلٍ يُشاوِرُ أحَداً إلّا هَدَى الرُّشْد. (121)

هيچ مردى با كسى مشورت نمىكند مگر آنكه به سوى رشد هدايت شود.

و قال على (عليه السلام):

لا ظَهيرَ كَالْمُشاوَرَةِ وَ الإِسْتِشهارَةُ عَينُ الْهِدايَة. (122)

هيچ پشتيبان و تكيه گاهى همچون مشورت نيست، و مشورت عين هدايت است.

دانايان گفته اند: تدبير يك تنه چون زورِ يك مرده و تدبير دوتنه چون زورِ دو مَرده و تدبيرِ ده تنه چون زور ده مَرده باشد و در هر حال نيروى ده مَرده بيشتر و قوىتر از نيروى يك مَرده باشد. (123)

روشن است كه انسان بايد با افراد باايمان، خبير، خردمند، با تجربه، كارآزموده و به طور كلى با كسانى كه شرايط مشاوره را دارند، مشورت نمايد و از اطلاعات و آگاهى و نظر كارشناسى آنان استفاده كند. در غير اين صورت نه تنها مشاوره سودى ندارد بلكه مضر هم هست. البته گاهى ممكن است اين كارشناسى و آگاهى، كه مورد نياز انسان است نزد دوستانى كه طرف مشاورة ما قرارمىگيرند وجود داشته باشد و گاهى نيز ممكن است آنان فاقد چيزى باشند كه مورد تقاضاى ما است. در اين حالت نيز دوستان به علت خيرخواهى كه از آن برخوردارند مىتوانند به عنوان پل ارتباطى ميان ما و ديگران عمل كنند. آنان قهراً سعى و تلاش خود را به كار مىبندند تا اين مشاوره با اهلش صورت گيرد و به طور صحيح و همراه با نتيجة مثبت به پايان برسد.

بنابراين به دليل اهميت غيرقابل انكار مشاوره و با توجه به صفت خيرخواهى كه در دوستان شايسته وجود دارد، مناسب است كه در هر دو صورت از آنان استفاده شود.

با عنايت به اهميت مشاوره در اسلام، يكى از وظايف دوستان نسبت به يكديگر آن است كه مشاورى خيرخواه براى يكديگر باشند.

او مشاور تو باشد

مشورت با دوست، گذشته از اينكه بخاطر بهره مندى او از صفات و ويژگيهاى ارزشمند، داراى اهميت است، متضمن برخى نكات ظريف روانشناختى نيز هست. از آن جمله وقتى انسان با دوست خود مشورت مىكند در واقع براى او شخصيت ويژه اى قائل شده است. او به اين ترتيب احساس مىكند كه داراى ارزش و اعتبار والايى نزد ديگران است، به طورى كه او را خيرخواه خود مىدانند. بديهى است اين احساس، خود باعث افزايش محبت هم مىشود. بعلاوه انسان با انجام مشورت، از فكر و عقل ديگران ـ و از جمله دوست خود ـ استفاده مىكند. زيرا در روايات داريم كه:

مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَكَها فى عُقُولِه. (124)

كسى كه با مردم مشورت مىكند، در عقل مردم شريك شده است.

تو مشاور او باشى

به همان اندازه كه اسلام بر اصل مشاوره اهتمام ورزيده، از سوى ديگر دستور اكيد صادر كرده است كسانى كه مورد مشورت قرار مىگيرند نبايد از هيچ گونه خيرخواهى فروگذارى كنند. اسلام، خيانت در مشورت را يكى از گناهان بزرگ محسوب كرده است و اين وظيفه اختصاص به دوستى ندارد. اصولاً هر مسلمان وقتى مشاور شخص ديگرى قرار گرفت، حتى اگر آن شخص مسلمان هم نباشد نبايد در مشورت به او خيانت كند.

امام سجاد (عليه السلام) مىفرمايد:

حَقُّ الْمُسْتَشيرِ فَإِنْ عَلِمْتَ أنَّ لَهُ رَأياً حَسَناً أشَرْتَ عَلَيْهِ وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ أرْشَدْتَهُ إِلى مَنْ يَعْلَمْ وَ حَقُّ الْمُشيرِ عَلَيْكَ أنْ لا تَتَّهِمَهُ فيما لا يُوافِقُكَ مِنْ رَأيِه. (125)

حق كسى كه از تو مشورت مىخواهد اين است كه اگر عقيده و نظرى دارى در اختيار او بگذارى و اگر دربارة آن كار چيزى نمىدانى او را به كسى راهنمايى كنى كه مىداند و امّا حقّ كسى كه مشاور تو است اين است كه در آنچه با تو موافق نيست او را متّهم نسازى.

آنچه گفته شد يك وظيفه عمومى است. امّا دوستان وظيفه اى برتر از آن دارند. آنان بايد تمام تلاش خود را به كار گيرند تا مشاورى خيرخواه و مهربان براى دوستان خود باشند. فكر و انديشه، تلاش و كوشش، تحمل رنج و زحمت، استفاده از ديگر كارشناسان و هر ابزار ديگرى كه در اين راه لازم است بايد انجام شود. در يك كلام انسان بايد چنان بنگرد كه گويا اين كار خود او است كه بايد به سرانجام برسد.

آنچه گذشت بيان كوتاه و مختصرى در رابطه با حقوق دوستان بود. پايان اين فصل را با يك حديث نورانى و انديشه ساز امام صادق (عليه السلام) در رابطه با حقوق دوستان مؤمن متبرك مىكنيم:

معلّى بن خنيس گويد: خدمت امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: حق برادر مسلمان مؤمن بر ديگرى چيست؟ فرمود: هفت حقّ واجب است كه هر مؤمن بر ديگرى دارد و اگر مخالفت كند و انجام ندهد، خدا را معصيت كرده و از ولايت او خارج شده و هيچ بهره اى نزد خدا ندارد. گفتم فدايت شوم مرا بياموز تا از اين حقوق آگاهى پيدا كنم. امام فرمود: ترس آن دارم كه بياموزى و عمل ننمايى. تعجب كردم! آنگاه حضرت فرمود:

اوّل: كه آسان ترين حق است آن كه هرچه را براى خود مىپسندى براى دوست مؤمن خود بپسندى و هرچه را براى خود نمىپسندى براى او هم نپسندى.

دوم: حوائج او را برطرف كنى، رضايت او را جلب نمايى و با او مخالفت نورزى.

سوم: با دست و پا و زبان و مال و جان خود او را يارى دهى.

چهارم: آيينه و دليل و راهنما و چشم او باشى.

پنجم: آنچنان نباشد كه تو سير باشى و او گرسنه، تو پوشيده باشى و او برهنه.

ششم: اگر تو خدمت گزار دارى و او ندارد، خادم خود را بفرست تا لباس او را بشويد، غذا براى او تهيه كند و...

هفتم: قسم او را بپذير و دعوتش را اجابت كن. وقتى فهميدى كه حاجتى دارد خود پيش قدم شو تا حاجت او را برآورى. در حال مرض از او عيادت كن و بر جنازه اش حاضر شو؛ اگر چنين كنى دوستى خود را به دوستى او پيوسته اى و دوستى او را به دوستى خود. (126)