شرائط وضوء
مساءله 1 - شرائط وضوء چند چيز است پاك بودن آب و
مطلق بودن و غصبى نبودن آن و اينكه محل وضوء يعنى عضويكه در وضوء بايد شسته شود و
نيز عضويكه بايد مسح شود پاك باشد و اينكه در عضو وضوء مانعى از رسيدن آب به بشره
وجود نداشته باشد و به احتياط واجب بايد محل وضوء يعنى فضائيكه در آن عمل وضو كه
همان شستن و مسح كردن است انجام مى شود غصبى نباشد و همچنين محليكه آب وضوء در آنجا
مى ريزد مباح باشد البته اين در صورتى استكه ريختن آب وضوء در محل غصبى از نظر عرف
تصرف و يا جزء اخير علت تامه تصرف شمرده شود و گرنه اقوى باطل نبودن وضوء است بلكه
باطل نبودن وضوء در مصب غصبى چه اينكه ريختن آب تصرف شمرده بشود و يا نشود و نيز در
صورت غصبى بودن محل انجام وضوء خالى از قوت نيست و همچنين شرط است اباحه ظرف آب
وضوء در صورتيكه آب منحصر باشد به آب در ظرف غصبى و اين اباحه حتى با بودن ظرف ديگر
اگر وضو با فرو بردن دست در ظرف باشد (يعنى بطور ارتماس وضو بگيرد نه اينكه با مشت
آب بردارد) شرط است ولى در اينصورت اگر آب را با مشت از طرف غصبى بردارد مانعى
ندارد و وضوء صحيح است شرط ديگر وضو اين استكه مانعى از استعمال آب از قليل خوف مرض
و يا عطش خود و يا ديگرى (كه حفظ جانش واجب باشد) در بين نباشد كه در اينصورت واجب
است تيمم كند و اگر وضوء بگيرد باطل است .
مساءله 2 - آبيكه مشتبه بانجس باشد به شبهه محصوره
(يعنى عدد اطراف آن معدود باشد مثلا بايد يك ظرف نجس در بين چند ظرف پاك گم شده
باشد) بحكم آب نجس است كه وضوء گرفتن با آنها حائز نيست پس اگر آب منحصر باشد در دو
ظرفيكه بداند يكى از آندو نجس است بايد تيمم كند هرچند بتواند يك بار با اين آب
وضوء بگيرد و نماز بخواند و سپس محل هاى وضوء خود را آب كشيده مجددا از ظرف ديگر
وضوئى ديگر گرفته نمازش را دوباره بخواند (تايقين كند يك نماز را با وضوئى صحيح
خوانده ) و يا نتواند.
مساءله 3 - اگر مكلف غير از آبى كه نميداند مضاف
است يا مطلق آبى ديگر نداشته باشد اگر ميداند كه سابقا مطلق بوده با آن وضوء بگيرد
واگر ميداند كه قبلا مضاف بوده (مثلا كلاب بوده ) تيمم كند و اگر حالت سابقه آنرا
نميداند واجب است احتياط كند يعنى هم با آن وضوء بگيرد و هم تيمم كند.
مساءله 4 - اگر آب مضاف در بين چند ظرف مشتبه شود
و آبى ديگر نداشته باشد واجب است احتياط كند يعنى وضوء را بمقداريكه يقين كند وضوئى
با آب مطلق گرفته تكرار كن و راه تحصيل يقين اين استكه اگرمثلا ميداند از پنج ظرف
آبيكه در اختيار دارد دو ظرف آنها مضاف است يا سه ظرف سه وضوء بگيرد و همچنين عدد
وضوء را يكى بيشتر از عدد ظرفهائيكه ميداند مضاف است قرار دهد.
مساءله 5 - آب مشتبه به غصب حكم آب غصبى را دارد
مثلا اگر دو ظرف آب دارد و يقين دارد كه يكى از آندو غصبى است نميتواند با هيچيك
وضوء بگيرد و در صورتيكه آب منحصر در آن دو ظرف باشد بايد تيمم كند.
مساءله 6 - طهارت آب و مطلق بودن دو شرط واقعى
براى وضوء است (نه شرط علمى ) پس عالم و جاهل در اين دو شرط يكسانند (و اگر كسى
ندانسته باآب غصبى ويا مضاف و يا با آب نجس وضوء بگيرد باطل است ) بخلاف شرط مباح
بودن آب كه (شرطى است علمى ) اگر مكلف ندانسته با آب غصبى وضوء بگيرد و يا قبلا
غصبى بودن آنرا ميدانسته ولى درحال وضوء فراموش كرده وضوئيش صحيح است حتى اگر در
اثناء وضوء متوجه شود آنچه تا آن لحظه انجام داده صحيح است و از آن به بعد بايد با
آب مباح انجام دهد و اگر بعد از شستن دست چپ بفهمد و يابه يادش آيد كه آب وضوئش
غصبى بوده آيا جائز است با رطوبتى كه در دست دارد عمل مسح را انجام دهد و آيا وضوئش
صحيح است يا نه دو وجه است بلكه براى هر وجهى قائلى هست و از نظر ما بعيد نيست
تفصيل داده بگوئيم اگر اجزاء آبى كه در دست دارد عرفا آب شمرده مى شود وضوئش صحيح
نيست و اگر عرف آنرا صرف رطوبت يا بگو حالتى براى دست بداند وضوء صحيح است و همچنين
است حال درجائى كه بخواهد با آب مباح وضوء بگيرد ولى اعضاء وضوئش از آبى غصبى رطوبت
دارد(كه اگر آن رطوبت آب شمرده شود بايد قبل از وضوء آنرا خشك كند و گرنه لازم نيست
.)
مساءله 7 - وضوء گرفتن و نوشيدن و از اين قبيل
تصرفات مختصر ديگر در نهرهاى بزرگ و قنوات و آبهاى بزرگ كه تصرف در آنها معمول مردم
است و سيره مردم بر آن جريان يافته جائز است هرچند مكلف علم به رضايت صاحبان نهر
نداشته باشد بلكه در صورتى هم كه در بين مالكان افرادى صغير و مجنون باشند اشكال
ندارد، بله در صورتى كه مالكين نهر و يا بعضى از آنان صريحا نهى از تصرف كرده باشند
جواز تصرف مشكل است و اما اگر غاصبى نهرى را غصب كرده باشد خودش نمى تواند در آب آن
تصرف كند ولى بقيه مردم مى توانند.
مساءله 8 - اگر آبى مباح در ظرفى غصبى باشد وضوء
گرفتن بطور غمس يعنى فروبردن دست يا صورت در آن بهيچ وجه جائز نيست و اما وضو گرفتن
بطور اغتراف يعنى آب را با مشت برداشتن در صورتى كه آب منحصر باشد بآب در ظرف غصبى
بايد تيمم كرد، بله اگر آب آن ظرف را در ظرفى مباح بريزد وضو گرفتن باآن صحيح است و
اگر غير از آن ظرف غصبى آبى ديگر مباح دارد مى تواند از آن ظرف غصبى با مشت آب
بردارد و وضو بگيرد هرچند كه اين تصرفش در ظرف غصبى حرام است .
مساءله 9 - وضوء گرفتن در زير خيمه غصبى و بلكه در
خانه غصبى در صورتى كه زمين آنها غصبى نباشد صحيح است .
مساءله 10 - جائز نيست وضوء گرفتن از حوض مساجد و
مدارس در صورتى كه كيفيت وقف آنرا نداند و احتمال دهد كه واقف مساجدو مدارس شرط
كرده باشد كه تنها وضوء گيرندگان نمازگذاران در آن مسجد و ساكنان در آن مدرسه باشند
هرچه كه مزاحم حق نمازگذاران و ساكنان نباشد، بله اگر سيره و عادت بر اين جارى شده
باشد كه ديگران نيز از آن حوض ها وضو ميگيرند و كسى جلوگيرى نميكند وضوء گرفتن صحيح
است .
مساءله 11 - بنابراحتياط واجب وضوء گرفتن از ظرف
طلا و نقره حكم وضوءگرفتن از ظرف غصبى را دارد و همان تفصيلى كه درباره آن ذكر
كرديم درباره اين نيزميآيد و اگر مكلف جاهل به جنس ظرف باشد و يا فراموش كرده
باشد كه طلا يا نقره است وبلكه در صورتى هم كه شك داشته باشد كه آيا ازآندو جنس هست
يانه در صورت انحصار وضوئش صحيح است هرچند به ارتماس باشد و اما در صورت ايحصار
تنها با اغتراف صحيح است .
مساءله 12 - اگر قبل از شروع دروضو شك داشته باشد
دراينكه آيا مانعى از رسيدن آب به پوست صورت و دست وجود دارد يا نه ، تفحص كردن
واجب نيست مگر آنكه احتمالش منشاءى عقلائى داشته باشد كه در اينصورت لازم است فحص
كند تا به نبودن مانع اطمينان حاصل نمايد و اين تفحص در صورتى هم كه قبلا مانع وجود
داشته و فعلا شك در برطرف شدن آنرا دارد لازم است اگر بعد از تمام شدن وضوء شك كند
كه آيا مانعى وجود داشته يا نه بنا مى گذارد بر اينكه مانعى نبوده و وضوئش صحيح است
و همچنين اگر مانع موجود بوده و مكلف در حال وضوء توجه بآن داشته و يا احتمال مى
دهد كه در آن حال توجه داشته آنگاه بعد از وضوء شك كند كه آيا آن مانع را برطرف
كرده يا نه و يا شك كند در اينكه آب به زير آن مانع رسيده يا نه بنا مى گذارد بر
اينكه وضوئش صحيح انجام شده و همچنين درصورتى كه علم پيدا كند به بودن مانع و شك
كند در اينكه آن مانع در حال وضوء نيز موجود بوده يا بعد از وضوء عارض شده صحيح است
، بله اگر علم داشته باشد به اينكه در حال وضوء چيزى بر روى عضو بوده كه مى توانسته
مانع رسيدن آب به بشره باشد مانند انگشتر كه گاهى مانع رسيدن آب به زير آن مى گردد
و گاهى در اثر سرد شدن هوا و لاغر شدن دست مانع نمى شود و اينرا هم مى داند كه در
حال وضوء توجه به اين معنا نداشته و يا داشته ولى انگشتر را حركت نداده و با اين
حال شك دارد در اينكه بر حسب اتفاق آب بزير انگشتر رسيده يا نه حكم بصحت وضوء مشكل
است بلكه ظاهرا اعاده وضوء واجب است .
مساءله 13 - اگر بعضى از نقاط وضوء نجس بوده و
مكلف وضوء گرفته بعد از وضوء شك كند دراينكه آيا قبل از وضوء آن محل را آب كشيده يا
نه حكم ميشود بصحت وضوء ولكن بنا مى گذارد باينكه هنوز آن محل نجس است پس بايد براى
اعمال بعدش آنرا آب بكشد، بله اگر بداند كه در حال وضوء توجهى باين نجاست نداشته
على الظاهر واجب است آنرا اعاده كند.
يكى ديگر از شرائط مباشرت در حال اختيار است
درحال اختيار مكلف بايد وضوئش را خودش بگيرد ولى اگر اضطرارى پيش آيد جائز است
ديگرى را نائب بگيرد تا او وضوء بدهد و او خودش نيت وضوء كند هر چند كه احتياط
آنست كه نائب نيز نيت وضوء دادن نمايد.
البته براى مسح بايد نائب دست مكلف را بر سر و پاهاى او بكشد و اگر امكان نداشت
بايد با دست خودش رطوبت دست مكلف رابگيرد و به سرو پاهاى او بكشد و با اينحال نزديك
تر به احتياط اين است كه مكلف اگر برايش امكان دارد تيمم نيز بكند.
شرط ديگر وضو ترتيب است
اعضاء وضو بايد به ترتيب شسته شود اول صورت و سپس دست راست و بعد از آن دست چپ و
سپس مسح سر و بعد مسح دو پا و احتياط مقدم داشتن مسح پاى راست بر مسح پاى چپ است
بلكه وجوب اين عمل بى وجه نيست .
از جمله شرائط موالات بين اعضاء است
اعضاء وضوء بايد پشت سرهم انجام شود و بين شستن عضوى و عضو ديگر آنقدر فاصله نيفتد
كه اعضاء قبلى خشك شود.
مساءله 14 - البته خشك شدن اعضاء قبلى وقتى باعث
بطلان است كه بخاطر فاصله زياد و طول كشيدن وضوء باشد نه بخاطر گرمى هوا و يا حرارت
غريزى بدن پس اگر بنظر عرف پشت سر هم و بدون فاصله زمانى شسته شود و مع ذلك بخاطر
شدت گرما اعضاء قبلى از قبل از شستن عضو بعدى خشك شود وضوء باطل نمى شود.
مساءله 15 - اگر اعضاء وضوءرا پشت سر هم نشويد و
بين آنها فاصله زمانى بيندازد و با اين حل بخاطر سردى هوا و يا رطوبت آن رطوبت عضو
قبلى باقى مانده باشد بطورى كه اگر هوا معتدل بود باقى نمى ماند و خشك مى شد باز هم
وضوء صحيح است .
پس معيار در صحت وضوء بيكى از دو چيز است يا باقى ماندن رطوبت در عضو قبلى بطورى كه
محسوس باشد و يا اينكه عرف بگويد فلانى اعضاء وضوء خود را پى در پى شست .
مساءله 16 - اگر موالات را فراموش كند وضوئش باطل
است و همچنين اگر خيال كرده كه قبل از خشكيدن رطوبت عضو گذشته عضو را شسته و سپس
خلاف آن كشف شود وضوئش باطل است .
مساءله 17 - اگر از رطوبت صورت چيزى باقى نمانده
باشد و تنها رطوبتى در انتهاى ريش كه خارج از صورت است مانده باشد در كفايت آن
اشكال است و همچنين در جاى ديگرى كه خارج از حد است نظير موى بالاى پيشانى بلكه
اشكال در اين صورت شديدتر است .
يكى ديگراز شرائط وضوء داشتن نيت است و نيت عبارت از اينستكه شستن با قصد باشد و
بايد كه انگيزه اش دراين قصد و اين عمل اطاعت امر خداى تعالى و يا بدست آوردن تقرب
بدرگاه او باشد و دراين نيت و قصد تقرب اخلاص نيزمعتبر است - يعنى بايد قصدش تنها
امتثال و يا تقرب باشد - پس اگر چيزى ضميمه آن كند كه منافى آن باشد وضوئش باطل است
مخصوصا كه اگرآن ضميمه ريا باشد چون ريا در هر عملى داخل شود بهر نحو كه داخل شود
آنرا تباه ميسازد و اما غير از ضمائم ديگر اگر ضميمه اى راجح و داراى مصلحت باشد
(مثل اينكه بخواهد با وضوء گرفتن وضوء را بديگرى نيز تعليم دهد) ضميمه شدن آن ضرر
ندارد مگر آنكه مقصود اصليش همان ضميمه و همان تعليم دادن باشد و قصد امتثال امر
الهى بوضوء قصدى طفيلى باشد و رو برهم و يا هر دو قصد انگيزه اش را تشكيل دهد و هرر
يك از آندو جزء داعى باشد كه در اين دو فرض وضوء باطل است . احتياط اين استكه
بگوئيم در صورتى هم كه هر دو منظور داعى مستقلى باشند وضوء باطل است و اما اگر
ضميمه مباح باشد يعنى رجحانى نداشته باشد مانند خنك شدن وضوء باطل است مگر آنكه
مقصد اصلى امتثال امر خدا بوده و ضميمه مباح مقصود تبعى و طفيلى باشد.
مساءله 18 - لازم نيست نيت را بزبان جارى سازد و
حتى اخطار بقلب (باينكه كلمه به بكلمه نيت را از دل بگذراند) نيز لازم نيست بلكه
تنها اين كافى است كه در دل بطور اجمال اراده وضوء گرفتن داشته باشد بطورى كه اگر
كسى از او بپرسد چه مى كنى بگويد دارم وضوء مى گيرم و اين توجه اجمالى همانست كه
داعيش مى نامند، بله اگر با داشتن چنين نيتى و توجهى مشغول وضوء بشود و آنگاه بخاطر
پيش آمدى بكلى از آن غافل شود بحدى كه اگر از او سؤ ال شود چه مى كنى درپاسخ متحير
بماند و نداند كه چه مى كند عمل او بدون نيت و باطل است .
مساءله 19 - همانطور كه در آغاز عمل بايد نيت
داشته باشد تا به آخر نيز بايد نيتش را محفوظ بدارد پس اگر وسط وضوء مردد شد در
اينكه آيا تمامش بكنم يا نه و يا تصميم بگيرد عمل را رها كند و در عين حال با
ترديد و يا نداشتن نيت آن را تمام كند وضوئش باطل است و اگر بعد از ترديد وقبل از
آنكه موالات بهم خورد به نيت اول برگردد و بقيه اعمال را نيز با نيت ضميمه آنچه
قبلا كرده بود بكند وضوئش صحيح است .
مساءله 20 - درنيت قصد قربت كافى است و قصد كردن
اينكه اين وضوء واجب است يا مستحب و يا اينكه براى نمازواجب است يا براى عمل مستحب
لازم نيست پس لازم نيست قصد كند كه وضوئى را كه بر من واجب شده مى گيرم بلكه اگر در
جائى كه وضوئش مستحبى است اشتباها نيت وجوب كند و يا به عكس همينكه قصد قربت و
امتثال دارد كافى است و وضوئش صحيح است .
مساءله 21 - درصحت وضوء اين قصد معتبر و لازم نيست
كه من وضوء مى گيرم براى برطرف كردن حدث - و اينكه با وضوء باشم - و نه اينكه وضوء
مى گيرم براى اينكه بتوانم نماز بخوانم و يا نتائج ديگرى كه وضوء دارد بدستم آيد
بلكه در صورتى هم كه نيتش تجديد وضوء بوده بعد متوجه شود كه محدث بوده باز وضوئش
صحيح است و مى تواند با آن وضوء نماز بخواند و ساير كارهائى كه مشروط بطهارتست
انجام دهد ويك وضوء براى رفع چند حدث و چند سبب وضوء كافى است هر چند كه آنها را در
نيت بنظر نياورد بلكه حتى اگر به نيت رفع حدث وضوء بگيرد همه حدثهايش برطرف مى
شود، بله اگر منظورش اين بوده كه مثلا حدث استحاضه برطرف شود نه غيرآن دراينصورت در
صحت وضوئش اشكال است .
فصل دراينكه چه چيزهائى موجب وضوء مى شود
مساءله 1 - چيزهائى كه وضوء را مى شكند و باعث
دوباره گرفتن آن مى شود چند چيز است :
اول - بيرون آمدن بول و هر رطوبتى كه از مجراى آن خارج شود و حكم بول را داشته باشد
نظير بيرون آمدن رطوبتهائى مشتبه قبل از استبراء چه كم و چه زياد.
دوم - بيرون آمدن غائط از مجراى طبيعى و يا از غير طبيعى با بسته شدن مجراى طبيعى
چه زياد باشد و چه كم باشد چه همراه با كرم و يا هسته خرما و امثال آن خارج شده
باشد يا نه .
سوم - بيرون آمدن باد از عقب البته درصورتى كه باد از معده و يا روده باشد چه اينكه
با صدا باشد و چه بى صدا، چه بو داشته باشد و چه نداشته باشد و اما بادى كه از جلو
زن بيرون آيد مبطل وضوء نيست و همچنين بادى كه ازعقب مرد يا زن و يا از مجراى غائط
خارج مى شود و از معده و روده نباشد مثل اينكه از خارج وارد مجرى شده و بعد خارج
شود وضوء را باطل نمى كند.
چهارم - خوابيكه بر حس بينائى و شنوائى غالب شود. پنجم هر عارضه اى كه عقل را زياد
سازد مانند ديوانگى و بيهوشى و مستى و يا نظير اينها.
ششم - خون استحاضه كم و متوسط بلكه با احتياط واجب استحاضه كثيره نيزوضوء را باطل
مى كند هرچند كه استحاضه متوسط و كثيره موجب غسل نيز هستند.
مساءله 2 - اگر آب تنقيه از انسان خارجج شود و با
آن چيزى ازغائط نباشد وضو باطل ميشود و همچنين است در صورتيكه در بيرون آمدن غائط
با آن شك داشته باشد و همينطور كرم و يا هسته اى هم كه از بيرون آيد و آلوده به
غائط نباشد وضو را باطل نمى كند.
مساءله 3 - كسيكه بول يا غائطش بدون اختيار از او
خارج مى شود و غالب اوقات از او مى چكد اگر از اول نماز تاآخرش به اندازيكه گنجايش
وضو گرفتن و نماز خواندن باختصار يعنى اكتفا بمقدار واجب از چكيدن باز مى ايستد
بايد تا رسيدن آن وقت صبر كند آنگاه وضوء و نمازش را بجاى آورد و اگر بآن مقدار هم
از چكيدن باز نمى ايستد مسئله دو صورت دارد يكى اينكه چكيدن باز نمى ايستد مسئله دو
صورت دارد يكى اينكه چكيدن آنها در وسط نماز يك بار يا دو بار و يا حداكثر سه
بازباشد و خلاصه بقدرى باشد كه تكرار وضوء در اثناء نماز برايش حرج و مشقت نداشته
باشد و دوم اينكه چكيدن بول - از كسيكه مبتلا به سلس البول است - و چكيدن غائط از
كسيكه مبسطون است يعنى شكم روه داشته بادش آنقدر پشت سر هم است كه اگر بخواهد بعد
از هر چكه اى وضو بگيرد و نماز را از آنجا كه مانده ادامه دهد حرج لازم مى آيد در
صورت اول شخص مبسطون باشد وضو بگيرد و ظرفى آب كنار خود گذاشته همينكه چيزى از او
خارج شد - نماز را در همانجا تعطيل نموده - بدون درنگ وضوء بگيرد و نماز را از آنجا
كه مانده ادامه دهد و به احتياط نزديكتر آنست كه بعد از اين نمازش - كه با چند
وضو خوانده - نمازى ديگر با يك وضو بخواند و براى مسلولين نزديكتر به احتياط اين
است كه همان عمل مبطون را انجام دهد هر چند كه جواز اكتفاء اوبيك وضوء براى هر يك
نماز و بدون تجديد در اثناء نماز خالى از قوت نيست .
و اما در صورت دوم كه چكيدن بول در مبتلا به سلس و چكيدن غائط در مبطون متصل و بدون
مهلت است احتياط واجب آنست كه مكلف براى هر نمازى يك وضوء بگيرد و جائز نيست كه با
يك وضوء دو نماز بخواند چه اينكه نماز واجب باشد و چه مستحب و چه مختلف هر چند كه
لازم نبودن اين تكليف براى سلوس درصورت نچكيدن بين دو نماز بعيد نيست پس او مى
تواند با يك وضوء چند نماز بخواند بشرطى كه بين دو نماز بول از او نچكد هرچند كه در
اثناء نمازها ازاو بچكد لكن ترك احتياط سزاوار نيست و احتمال قوى آنست كه مبتلاى به
سلس الريح حكم مبطون را دارد بلكه بعيد نيست بگوئيم او نيز مبطون است .
مساءله 4 - واجب است بر مسلوس خوددارى از اينكه
بولش بجامه اش برسد و تحفظ از آن باين وسيله حاصل مى شود كه كيسه اى پر از پنبه و
امثال آن بخود به بندد و ظاهرا عوض كردن آن كيسه و يا تطهير آن پنبه براى هر نماز
واجب نيست ، بله نزديك به احتياط آن است كه اگر امكان دارد و حرجى نيست نوك آلت
رجوليت خود را آب بكشد بر مبطون نيز واجب است بهرطريقى كه برايش امكان دارد از تعدى
نجاست به لباسش جلوگيرى كند همچنانكه نزديكتر به احتياط براى او نيز اين استكه اگر
امكان دارد و حرجى لازم نمى آيد محل خروج نجاست را براى نماز تطهير كند.
مساءله 5 - بر مسلوس و مبطون واجب نيست بعد از
بهبودى يافتن نمازهاى گذشته خود را كه به آن نحو خوانده قضا كند، بله ظاهرا نمازى
كه در روز بهبودش بطريق گذشته خوانده در صورتيكه وقت داشته باشد واجب است با طهارت
اعاده كند.
فصل - چيزهائى كه براى آن وضو گرفته مى شود
چيزهائى كه براى آن وضو گرفته مى شود چند قسم است :
اول - چيزهائى است كه وضوء درصحت آن دخالت دارد مانند نماز و طواف
دوم - در برطرف كردن حرمت آن مؤ ثر است مانند لمس كردن خطوط قرآن كريم .
سوم - در كمال آن دخالت دارد مانند قرائت قرآن كريم
چهارم - در برطرف كردن كراهت از اعماليكه انجام آنها بدون داشتن وضوء مكروه است مؤ
ثر است چون خوردن در حال جنايت كه اگر شخص جنب وضوء بگيرد آن كراهت برطرف مى شود.
اما قسم اول :
پس وضوء شرط است براى نماز چه واجب و چه نافله چه اداء و چه قضاء و قضاء چه از خود
مكلف باشد و چه از ديگرى و نيز در انجام اجزائى كه از نمازش فراموش كرده و باحتياط
نزديكتر آن است كه در دو سجده سهو نيز وضوء داشته باشد هرچند كه قوى تر از اين بنظر
مى رسد كه در سجده سهو نيز شرط نيست و همچنين در طوافيكه جزء حج و عمره واجب ميباشد
شرط است و باحتياط واجب در طواف عمره مستحبى نيز شرط است .
اما قسم دوم :
پس وضوء شرط است براى جائز شدن برخورد بدن با خطوط قرآن و بنابراين لمس كردن آن بر
كسى كه وضوء ندارد حرام است و در اين تكليف هيچ فرقى بين آيات و كلمات و حروف و مد
و تشديد و اعراب قرآن نيست اسماء خدايتعالى و صفات خاصه به آن حضرت نيز در اين حكم
ملحق بقرآن است هرچند كه در غير قرآن باشد.
و اما اينكه آيا اسماء انبياء و امامان عليهم السلام و ملائكه نيز ملحق به آن هستند
يا نه محل تاءمل و اشكال است البته نزديكتر به احتياط آنستكه بدون وضوء به آن اسماء
و مخصوصا دو نوع اول لمس نكند.
مساءله 1 - در حرمت لمس كردن - خطوط قرآن و ملحقات
آن - فرقى بين اجزاء بدن نيست چه با اجزاء ظاهرى باشد و چه باطنى (چون زبان )، بله
جواز تماس دادن مو با خطوط قرآن بعيد نيست همچنانكه بين انواع خطوط فرقى نيست و همه
آنها مشمول اين حكم است چه خط متداول و مرسوم و چه متروك و همچنين فرقى نيست بين
انواع كتابت چه با قلم نوشته شده باشد و چه با چات و يا عكس بردارى و امثال آن .
اما قسم سوم :
چند قسم است كه ذكر همه آنها در اين كتاب مختصر مناسب نيست و در اينكه وضو گرفتن
خودش عملى مستحب باشد تاءمل است .
مساءله 2 - مستحب است براى كسى كه وضوء دارد مجددا
وضوء بگيرد و ظاهرا وضوء گرفتن براى نوبت سوم و چهارم و بيشتر جائز باشد و اگر بعد
از وضوء تجديدى فهميد كه با وضوء نبوده وضوئش صحيح است و احتياج به وضوء ديگر نيست
.
گفتار در احكام خلل
مساءله 1 - اگر يقين دارد باينكه حدثى از او سرزده
و شك يا ظن دارد در اينكه بعد از آن وضوء گرفته بايد وضوء بگيرد هرچند كه شك او
دراثناء عمل پيدا شده باشد بنابراين اگر بعد از شروع به نماز شك كند كه وضوء داشته
يا نه بايد نماز را بشكند و وضوءبگيرد و نزديك تر به احتياط آنست كه آن نماز را
تمام كند و نمازى ديگر با طهارتى جديد بخواند و اگر شكش بعد از تمام شدن نماز پيدا
شده بنا مى گذارد بر اينكه نمازش صحيح انجام شده و براى نماز بعدى وضوء بگيرد و اگر
يقين دارد به اينكه طهارت داشته ولى شك مى كند دراينكه حدثى از او سر زده يا نه بنا
مى گذارد بر اينكه وضئش صحيح است و باطل نشده و اگر بداشتن طهارت و بصدور حدث هر
دو يقين دارد ولى شك دارد در اينكه كدام اول بوده و كدام دوم در اينصورت اقوى اين
است كه وضوء بگيرد حتى با علم به تاريخ وضوء البته اين در صورتى است كه علم به حالت
سابقه بر يقين به حدث و طهارت را نداشته باشد و گر نه وظيفه اش بنابر اقوى اين است
كه بنا را بر ضد آن حالت بگذارد به اين معنا كه اگر يقين دارد باينكه قبل از تعيين
به آن دو (يقين بطهارت و يقين بحدث ) وضوء نداشته بنا را بگذارد بر اينكه الان وضوء
دارد و اگر يقين دارد باينكه وضوء داشته بنا را بگذارد بر اينكه الان وضوء ندارد
اين حكم كسى است كه تاريخ وضوء و حدث برايش مجهول است حال كسى هم كه تاريخ ضد حالت
سابقه را مى داند همين است و اما كسى كه تاريخ مثل حالت سابقه را مى داند چه اينكه
حالت سابقه حدث باشد و چه طهارت بايد بنا بگذارد بر اينكه محدوث است و وضوء بگيرد
لكن در همه صوريكه ذكر شد سزاوار آنست كه احتياط راترك نكند.
و اگر يقين كندباينكه در وضوئى كه گرفته شستن يك عضو را جا گذاشته و با مسح عضوى را
ترك كرده در صورتى كه مفسده اى از قبيل فوت موالات و مانند آن پيش نيامده بايد
وظيفه آن عضو و ما بعد آن را انجام دهد و در غير اينصورت يعنى اگر مفسده اى از قبيل
فوت موالات و مانند آن پيش آمده باشد وضوء را از سر بگيرد.
و اگر در يكى از كارهاى وضوء شك كند دراينكه انجام داده يا نه اگر شكش در حال
وضوء است بايد آن كار را انجام دهد و رعايت ترتيب و موالات و ساير احكام معتبر در
وضو را بنمايد و دراين مسئله ظن حكم شك را دارد و كسى كه بسيار شك مى كند اعتبارى
به شكش نيست همچنانكه اعتبارى به شك بعد از فراغت از وضوء نيست چه اينكه شكش در
فعلى از افعال وضوء باشد يا درشرطى از شروط آن .
مساءله 2 - اگر مكلف وضوء داشته بمنظور تجديد آن
وضوئى ديگر گرفته و نماز خوانده سپس بطور اجمال يقين كند كه يكى از آن دو وضوء باطل
بوده اين يقين اجماليتر هيچ اثرى ندارد نه نسبت به نماز ى كه خوانده و نه نسبت به
نمازهائى كه بعدا مى خواند و اما اگر بعد از وضوء اول نمازى و بعد از وضوء دوم نيز
نمازى خوانده باشد آنگاه آن علم اجمالى برايش پيدا شده باشد نماز دوميش بطور قطع
درست است همچنانكه نمازهائى كه بعدا با اين دو وضوء مادام كه شكسته نشده ميخواند
صحيح است و بعيد نيست بصحت نماز اول نيز حكم كنيم هر چند كه نزديكتر به احتياط
اعاده آنست .
مساءله 3 - اگر دو بار پشت سر هم وضوء بگيرد و يك
و يا چند نماز بعد از آندو بخواند و سپس يقين كند كه بعد از يكى از آن دو وضوء حدثى
از او سرزده نمازهائى كه خوانده محكوم بصحت است ولى براى نمازهاى بعديش واجب است
وضوء بگيرد و اما اگر بعد از هر وضوئى نمازى خوانده باشد و آنگاه يقين كند كه بعد
از يكى از آندو وضوء يا يكى از چند وضوء قبل از نماز محدث شده واجب است كه همه
نمازها را اعاده كند (البته اين در صورتى است كه نمازها در عدد ركعات مختلف باشند
مثلا نماز مغرب و عشاء و صبح باشد)، بله اگر عدد ركعات نمازهائى كه خوانده متفق
باشد مثلا هر دو چهار ركعتى (يعنى ظهر و عصر) باشد ظاهرا كافى است تنها يك نماز را
اعاده كند و نيت كند نمازى را مى خوانم كه در ذمه من مانده هر چند كه نزديك تر به
احتياط اين است كه هر دو نماز را اعاده كند.
فصل در وضوء جبيره
مساءله 1 - كسى كه در قسمتى از اعضاء وضوئش جبيره
(چيزى كه بر روى زخم و يا عضو شكسته مى بندند) دارد اگر مى تواند آنرا بردارد بايد
بردارد و زير آنرا اگر شستنى است بشويد و اگر مسح كردنى است مسح كند، اگر جبيره در
عضوى است كه بايد شسته شود برداشتنش واجب نيست آنچه واجب است رساندن آب بزير آن است
بنحوى كه همان شستن با حفظ شرائطش عمل آيد هرچند كه حبيره بر روى عضو باشد، بله از
محلى كه بايد مسح شود بايد جبيره برداشته شود و اگر برداشتن آن ممكن نيست اگربر روى
عضوى است كه بايد مسح شود روى همان جبيره دست مى كشد و اگر بر روى عضوى است كه بايد
شسته شود اگر ممكن است آب را به نحوى كه مسماى شستن باشد با شرائطش عمل بيايد واجب
است اين كار را بكند و اگر ممكن نيست دست را بر روى جبيره مى كشد.
مساءله 2 - در وضوء جبيره دست كشيدن بر تمامى نقاط
عضوى كه بايد شسته شود واجب است ، بله نقاطى كه دست كشيدن بر روى آنها دشوار و يا
غيرممكن است مثل بين نخهاى روى جبيره دست كشيدن واجب نيست و اما در اعضائى كه بايد
مسح شود مسح بر روى جبيره بهمان كيفيت و مقدارى است كه اگر جبيره نبود بر روى عضو
بايد مسح مى كرد پس لازم است مسح بر جبيرهه نيز با دست وترى دست باشد بخلاف جبيره
اى كه بر روى عضو شستنى قرار دارد (كه باتر كردن دست با آب جديد روى جبيره را دست
مى كشد).
مساءله 3 - ظاهرا در احكام جبيره فرقى نيست بين
اينكه قسمتى از يك عضو جبيره داشته باشد يا آنكه جبيره همه عضو را فراگرفته باشد
خصوصا در عضوى كه بايد مسح شود و اما اگر جبيره بيشتر اعضاء وضو را فراگرفته (مثلا
در اثر سوختگى هم صورت و هم دو دست سوخته و باندپيچى شده باشد) احتياط ترك نشود به
اينكه هم وضوء جبيره اى بگيرد و هم تيمم كند (البته اگر تيمم بدون حائل ممكن باشد)
هرچند كفايت تيمم بعيد نيست ، بله در صورتى كه حائل همه نقاط عضو تيمم را نيز
فراگرفته و تيمم بر پوست دست و پيشانى ممكن نباشد متعينا بايد بر روى جبيره وضوء
بگيرد.
مساءله 4 - اگر جبيره - باند يا چسب - قسمتى از
اطراف زخم و يا شكستگى را كه سالم است نيز گرفته باشد (كه معمولا مى گيرد) اگر به
مقدارى باشد كه بر حسب متعارف بستن نقطه آسيب ديده بدون آن مقدار ممكن نيست آن
مقدار نيز حكم محل آسيب را دارد و در وضوء بر روى آن دست مى كشد و اما اگر زيادتر
از معمول باشد(مثلا براى پانسمان زخم يك انگشت همه دست را تا مچ بسته باشند) دراين
صورت اگر برداشتن باند و شستن آن مقدارى كه صحيح است امكان دارد بايد آن را برداشته
مقدار صحيح را بشويد و سپس باند را روى موضع گذاشته دست روى آن بكشد و اگر امكان
ندارد دست روى همه آن باند و حائل مى كشد و احتياط را به اينكه تيمم را ضميمه آن
كند ترك ننمايد.
مساءله 5 - اگر دست كشيدن بر روى جبيره بخاطر نجس
كردن آن ممكن نيست پارچه اى روى آن بطورى مى گذارد كه آن نيز جزئى از باند زخم
شمرده شود و روى آن دست مى كشد.
مساءله 6 - اقوى در زخم روبازى كه شستن آن امكان
ندارد جواز اكتفا به شستن اطراف آن زخم است و نزديك تر به احتياط اينست كه علاوه
براين پارچه اى روى زخم بگذارد و دست بر روى آن بكشد.
مساءله 7 - اگر عضو وضوء بدون زخمى و كوركى و
شكستگى ، وضعى دارد كه آب برايش ضرر دارد بايد مكلف تيمم كند، بله اگر آب مضر به
قسمتى از عضو باشد و مكلف بتواند ساير قسمت ها را بشويد بعيد نيست كه اكتفا بشستن
همان مقدار كافى بوده و تكليف وضوء به تكليف تيمم منتقل نشود ولى نزديك تر به
احتياط آنست كه علاوه بر آن تيمم نيز بكند و اين احتياط نبايد ترك شود و از اين هم
نزديك تر به احتياط اين است كه اول پارچه اى روى آن قسمت گذاشته دست بر روى آن بكشد
و در آخر تيمم هم بكند و همچنين وظيفه مكلف تيمم كردن است درجائى كه شكستگى و يا
زخم در غير اعضاء وضو باشد ولى استعمال آب در اعضاء وضوء مضر بحال عضو ديگرى است كه
يا زخم است و يا شكسته است .
مساءله 8 - در چشم دردى كه وضوء براى آن مضر است
تكليف تيمم كردن است و اما اگر شستن صورت و اطراف چشم بدون اينكه آب بچشم برسد و
ضررى بحال چشم داشته باشد ممكن است بعيد نيست كه اكتفاء به آن جائز باشد ولى بى
اشكال هم نيست .
بنابراين احتياط به ضميمه كردن تيمم به وضوء ترك نشود و اگر احتياط كند و پارچه اى
روى چشم گذاشته دست بر روى آن بكشد و بعد از وضوء اينچنينى تيمم كند خوب است .
مساءله 9 - اگر مانعى به پوست عضو وضوء چسبيده
(مانند قير و امثال آن ) كه برطرف كردنش ممكن نيست دست بر روى آن مى كشد و نزديك تر
به احتياط آنست كه طورى دست بكشد كه كمترين مسماى شستن حاصل گردد و از اينهم نزديك
تر آنست كه تيمم را نيز ضميمه كند.
مساءله 10 - كسيكه بقسمتى از اعضاء بدنش جبيره هست
و يكى از موجبات غسل برايش پيش آمده ، بدن را ميشويد و آن قسمت را دست مى كشد البته
در صورتى كه شرائطى كه در وضوء جبيره گفته شد را داشته باشد و احتياط بآنست كه غسل
را ترتيبى انجام دهد نه ارتماسى .
مساءله 11 - وضوء غسل جبيره اى واقع حدث هست نه
اينكه تنها نماز خواندن را جائز كند وهمچنين تيمم جبيره برطرف كننده حدث است در
وقتى كه وظيفه تيمم باشد در نتيجه مى تواند باآن تيمم همه كارهائى كه مشروط بطهارت
است انجام دهد.
مساءله 12 - كسى كه تكليفش تيمم كردن است ولى
اعضاء تيممش جبيره و حائل دارد حائلى كه نميتواند آنرا بردارد بر روى همان باند و
جبيره دست مى كشد و همچنين كسى كه غيراز جبيره حائلى چون قير بر روى عضو دارد كه
نمى تواند آنرا برطرف سازد.
مساءله 13 - كسى كه بر عضو وضوء يا غسل يا تيممش
جبيره داشته وقتى عذرش برطرف شد واجب نيست نمازهائى را كه خوانده اعاده كند بلكه
ظاهرا جائز باشد نمازهاى بعد را نيز با آن وضوء و يا غسل و تيمم بخواند.
مساءله 14 - كسى كه وضوء يا غسل يا تيمم را با
جبيره انجام داده مى تواند اول وقت نماز را بخواند البته اين وقتى است كه از برطرف
شدن عذرش تا آخر وقت ماءيوس شود و اما اگر ماءيوس نباشد احتياط اين است كه اول وقت
نماز نخواند و آنرا تاءخير بيندازد.
فصل در مسائل غسل ها
غسلهاى واجب شش است :
1 - غسل جنابت 2 - حيض 3 - استحاضه 4 - نفاس 5 - مس ميت 6 - غسل اموات و اقوى اين
است كه در غير اخير وجوب شرعى نيست (يعنى شرطى است ).
فصل در غسل جنابت
در اين فصل در سه قسمت بحث مى شود:
1 - سبب جنابت .
2 - احكام جنب .
3 - واجبات غسل .
قسمت اول در سبب غسل جنابت :
مساءله 1 - سبب جنابت دو چيز است : يكى خارج شدن
منى و رطوبت مشتبهى كه بعد از خروج منى و قبل از استبراء خارج مى شود كه بيانش
انشاء الله تعالى مى آيد. البته اين در وقتى است كه منى از انسان خارج مى شود نه
صرف اينكه از مجل خودش حركت كند ولى بيرون نيايد كه در اين صورت غسل واجب نمى شود
همچنانكه معيار بودن منى خارج شدن از خود شخص است پس اگر منى مرد از زن (بعد از آن
كه همسر غسل جنابتش را كرده ) بيرون بيايد غسل ديگرى بر زن واجب نمى شود مگر آنكه
زن يقين كند كه منى خودش با منى شوهرش آميخته است . و منى اگر شناخته شد كه منى است
اشكالى نيست و اگر شناخته نشد راه شناختنش براى يك فرد سالم اين است كه ببيند اگر
با سرعت بيرون مى آيد و هنگام بيرون آمدنش احساس لذت مى كند و بعد از آن احساس سستى
در بدن خود مى نمايد آن مايع منى است پس علامت منى در شخص سالم آن است كه همه اين
سه علامت را دارا باشد.
و اما در شخص مريض و در زنها عموما ظاهر اين است كه علامت دوم كافى باشد يعنى همين
كه درهنگام بيرون آمدنش احساس لذت كند كافى است و سزاوار است اين دو طائفه و مخصوصا
زنان احتياط را ترك نكرده بعد از غسل وضوء نيز بگيرند مگر آنكه قبلا وضوء داشته
باشند بلكه نزديكتر به احتياط اين است كه اگر هر سه علامت را مشاهده نكردند اگر قبل
از خروج اين مايع حدث اصغر داشته اند يعنى وضوء نداشته اند هم غسل كنند و هم وضوء
بگيرند و اگر وضوء داشته اند تنها غسل كنند.
سبب دوم جنابت جماع كردن است هر چند كه منى خارج نشود و اين عمل وقتى محقق مى شود
كه حشفه مرد در قبل و يا دبر زن پنهان شود و اگر حشفه مرد بريده جماع او به اين
محقق ميشود كه از باقيمانده مقدارى كه مسماى دخول عمل بيايد داخل شود كه پس از تحقق
جماع جماعت هم براى مرد محقق مى شود و هم براى زن حال چه اينكه يكى از اين دو تن
صغير و مجنون باشد يا نه و در نتيجه غسل بر آن دو، يعنى صغير و مجنون واجب است
البته وقتى كه شرائط تكليف را دارا شده اند و غسل بچه مميز صحيح است و اگر غسل كند
حدث جنابتش برطرف مى شود.
مساءله 2 - اگر در جامه خود منى ببيند و يقين كند
كه از خود اوست و نيز يقين كند كه بعد از جنابت غسل نكرده واجب است هر چند نمازى كه
بعد از آن جنابت خوانده قضاء كن و اما نمازهائى كه شك دارد در اين كه قبل از جنابت
خوانده و يا بعد از آن قضائش واجب نيست و اگر بداند كه منى از خود اوست اما نداند
از جنابت سابق است كه غسل آن را كرده يا از جنابت ديگرى است كه غسلش را نكرده ظاهرا
غسل بر او واجب نيست هرچند كه غسل كردن به احتياط نزديك تر است .
مساءله 3 - اگر منى از جاى خود حركت كند چه در خواب يا بيدارى مادام كه بيرون
نيامدهه غسل واجب نمى شود بنابراين اگر بعد از دخول وقت نماز بوده و آبى براى غسل
كردن ندارد حبس و خوددارى از بيرون آمدنش واجب نيست هرچند كه با ضرر نداشتن حبس
مساءله خالى از تاءمل نيست بنابراين اگر منى بيرون آمدبايد براى نماز تيمم كند بله
اگر چيزى كه با آن تيمم كند نداشته باشد بعيد نيست در صورتى كه ضرر نداشته باشد
جلوگيرى از بيرون آمدنش واجب باشد البته اين وقتى است كه طاهر باشد و بيرون آمدن
منى طهارتش را بشكند و نيز جائر است جنب كردن خود به اختيار بعد از دخول وقت با
جماع كردن با همسر به منظور لذت بردن و براى كسى كه آب براى غسل ندارد ولى خاك يا
چيزى كه آن تيمم كند دارد بخلاف كسى كه نه آب دارد و نه چيزى كه با آن تيمم كند كه
در اين صورت جنب كردن خود جائز نيست و اما اگر بخاطر غير از لذت جماع كند و تمكن از
غسل نداشته باشد جواز آن محل تاءمل است هرچند كه بعيد نيست .