ترجمه و شرح تبصرة المتعلمين فى أحكام الدين
جلد اول

علامه حلّى‏ (قدس سره‏)
مترجم: ابو الحسن بن محمد شعرانى‏

- ۱ -


تأليف: الشيخ الأجلّ الأعظم الاوحد الفاضل العالم الفقيه، العلّامة على الإطلاق، حامى حمى الدين المبين و ماحى آثار المفسدين، جمال الدّين و شرف المعتمدين، الامام الفقيه، شمس الدين، شرف الاسلام، سديد النطق، فخر المحققين،
أبا منصور جمال الدين الحسن بن يوسف بن علىّ بن المطهّر الحلّى‏ (قدس سره‏)

[مقدمه مترجم‏]

(بسم اللَّه الرحمن الرحيم)

خداوندى را سپاس كه ما را به راه حق هدايت فرمود و ابواب سعادت بر روى ما بگشود پيروى خاندان رسول (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را شعار ما كرد و طينت ما را به ولايت آنان بپرورد. درود نامعدود از رب ودود بر او و خاندان پاكش باد كه اشرف خلق عالمند و فخر دودمان آدم، اما بعد چنين گويد ابو الحسن بن محمد المدعو بالشعرانى عفى عنه كه مدتى از عمر خويش كه در فنون علوم دينى از معقول و منقول مصروف مى‏گرديد و هنگام مطالعه كتب از تفاسير و احاديث و اصول و فروع نكاتى لطيف بخاطر مى‏رسيد و در وقت ثبت مى‏شد تا آن كه به توفيق خدا بسيارى از آنها برسم تعليق در حواشى بعضى كتب ضبط گرديد مانند مجمع البيان و ارشاد القلوب و صحيفه سجاديه و تفسير شيخ ابو الفتوح رازى و منهج الصادقين و كتاب كافى و وافى و بعض مجلدات وسائل و لغات القرآن و غير آن و مناسب ديديم بعض نكات فقهى نيز جائى فراهم گردد و تأليف مستقل را براى گنجانيدن آن مناسب نيافتم چون در تاليف بايد به استنساخ مطالب موجود و تكرار مكرر پرداخت. كتب موجود را نيز ديدم غالبا فروع بسيار دارد با مطالب. غير محتاج اليه و جزئيات و تفاصيل ملالت آور كه بكار خواص اهل فن مى‏آيد نه عامه مردم، آن كه حاجت خود را از آن كتب مى‏جويد مانند كسى است كه خواهد قطعه الماسى از هزار قطعه بلور جدا كند اما ناچار حاشيه بايد بر متنى معلق شود ضمنا كتاب تبصره علامه قدس سره را ديدم جامع همه أبواب فقه است و عمده أحكام بى‏زوايد و فروعى كه بكار نمى‏آيد، مناسب دانستم كه آن را به عبارت فصيح فارسى با حفظ اصطلاح فقها ترجمه كنم و هر چه مجمل باشد تفصيل دهم و مبهم را شرح كنم و اگر قيدى لازم بود بر آن افزايم و نكات منظور در آن آميزم اميد است عامه مسلمانان و هر كس را كه مايل به دانستن فقه شيعه است سودمند باشد اما خويشتن را مقيد نساختم كه از مطالب كتاب آن چه خود نمى‏پسندم و معتقد نيستم رد كنم و اللَّه الموفق و هو المعين ضمنا از جناب آقاى حاج سيد اسماعيل كتابچى مدير كتابخانه اسلاميه و اخوان گرامى او أيدهم اللَّه سپاس گزاريم كه در نشر اين گونه كتب مفيده از بذل مال و وقت دريغ نمى‏فرمايند و بى‏ملاحظه نفع معتدٌّ به طلبا لمرضاة اللَّه و ترويجا لشريعة رسول اللَّه (صلّى الله عليه وآله وسلّم) آثار بزرگان دين را زنده مى‏كنند درهم و عليه أجرهم.

(ترجمه مؤلف)

مؤلف كتاب تبصره جمال الدين حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى ره مشهورتر از آن است كه بوصف او حاجت باشد چنانكه سيد مصطفى تفرشى در رجال خود گويد به خاطرم مى‏رسد كه صفت او نگويم چون كتاب من گنجايش ذكر علوم و تصانيف و فضائل و محامد او ندارد و هر كمال نيكو و فضيلتى كه مردم كسى را بدان بستايند علامه فوق همه است انتهى و به راستى بايد گفت پس از أئمه معصومين (عليهم السلام) در شيعه عالمى به بزرگى او نيامد بلكه در ميان أهل سنت نيز مانند او نمى‏شناسيم امام فخر رازى در احاطه معلوم ضرب المثل است چنانكه گفتند:

گر كسى از علم با تمكين بدى *** فخر رازى راز دار دين بدى‏

اما چون علامه حلى را با او قياس كنيم وسعت علم او بسيار از فخر رازى بيشتر است با اين مزيت كه علامه به دقت حقائق هر علم را يافته و اما فخر رازى ألفاظ و اصطلاحات از حفظ كرده است و در معنى مردد مانده است و تشكيك كرده، علامه را در فقه بايد با سيد مرتضى و شيخ طوسى قياس كرد و در حكمت با خواجه نصير الدين طوسى و در رياضى هم‏سر أبو ريحان بيرونى شمرد و در تحقيق عقلى و تنبه قرين ارسطو و در هر فن قرين بزرگترين مرد آن فن پس بى‏شبهه بزرگترين علماى اسلام است از سنى و شيعه گر چه به فقه تبرز داشت اما أهل دقت دانند كه استادى او در هيچ فن كمتر از فقه نبود و يكى از افتخارات عرب و شرف امت اسلام است تولد او در 19 رمضان سال 648 و رحلتش 11 محرم 726 هجرى است.

كتاب طهارت‏

در آن چند باب است‏

باب اول در آبها

آب بر دو قسم است آب مطلق و آب مضاف و آب در حقيقت همان آب مطلق است و آب مضاف را آب نمى‏گويند مانند آب ميوه و شربت قند. آب معدن و آب گوگردى و آب شور و آب گرم و امثال اينها را آب مى‏گويند و از قبيل آب مطلق است.

آب مطلق چند قسم است:

1- آب جارى‏

. يعنى آب روان كه سرچشمه داشته باشد به نجاستى كه در آن بيفتد نجس نمى‏شود مگر بوى و رنگ و مزه آن به نجاست تغيير كند و در صورتى كه تغيير كند همان اندازه كه تغيير كرد نجس مى‏شود نه پيش و نه پس از آن يعنى نه آن كه نزديكتر به سرچشمه است و نه آن كه دور است. بشرط آن كه جاى دورتر كر باشد يا آن جهتى به منبع آن متصل باشد.

آب باران و آب حمام در حكم آب جارى هستند بشرط آن كه آب حمام به منبع متصل و آب باران در حال باريدن باشد.

2- آب ايستاده‏

. مانند آب حوض و ظروف. اگر كر باشد در برخورد به نجاست نجس نمى‏شود و كر يك هزار و دويست رطل عراقى است يا سه وجب و نيم در سه وجب و نيم در سه وجب و نيم مساحت مگر آن كه رنگ و بوى و طعم آن تغيير كند و بايد يك كر آب يك باره بر آن افكند تا پاك شود نه بتدريج چون اگر بتدريج ريزند هر مقدار بريزند بتدريج نجس مى‏شود. آب كمتر از كر به ملاقات نجاست نجس مى‏شود هر چند تغيير نكند و پاك شدن آن با فكندن يك كر است بر آن يك دفعه چنانكه در كر گفته شد يا ريختن‏ آن در كر بالجملة پاك شدن آب به فانى شدن آن است در كر و جارى‏

3- آب چاه‏

اگر چيز نجس در آن بيفتد و اوصاف آن را تغيير دهد نجس مى‏شود و پاك شدن آن به كشيدن آب است آن قدر كه تغييرش بر طرف شود و گروهى از علما گفتند آب چاه نيز مانند آب قليل به ملاقات نجاست نجس مى‏گردد اگر چه تغيير نكند و براى پاك كردن آن مقدار معين بايد كشيد تا پاك شود.

و واجب دانستند اگر شراب مست كننده در آن بريزد همه آب را بكشند. هم چنين اگر منى يا خون حيض و استحاضه و نفاس در آن بريزد يا شترى در آن افتد و بميرد، و اگر نتوان همه را كشيد يك روز چهار مرد به نوبت آب بكشند دو بدو چنانكه هيچ زمانى از روز نگذرد مگر دو نفر بر سر چاه به آب كشيدن مشغول باشند. و گفتند يك كر براى مردن خر و گاو و امثال آن بكشند و هفتاد دلو براى مردن انسان و پنجاه دلو براى مدفوع آدمى كه در آب آميخته شود و هم براى خون بسيار مانند سر بريدن گوسفند و چهل دلو براى مردن سگ و گربه و خوك و روباه و خرگوش و بول مرد و ده دلو براى مدفوع كه متفرق نشده باشد و براى خون كم و هفت دلو براى مردن مرغ و موش اگر بتركد يا ورم كند و بول كودك و غسل كردن جنب و بيرون آمدن سگ زنده از چاه و پنج دلو براى فضله مرغ خانگى و سه دلو براى موش و مار و يك دلو براى گنجشك و مانند آن و براى بول بچه شير خوار و علامه رحمه اللَّه فرمود نزد من همه اينها مستحب است.

4- [سؤر حيوان‏]

آبى كه حيوان از آن بخورد يا دهن بزند پاك است مگر دهن زده سگ و خوك و كافر.

[آب مضاف‏]

آب مضاف آن است كه

[1- عصير]

از اجسام فشرده باشد

[2- امتزاج‏]

يا به اجسامى آميخته گردد چنانكه آن را آب نگويند

مانند گلاب و آبگوشت و آن بهر نجاست كه بدان برخورد نجس مى‏شود اندك باشد يا بسيار و تطهير نجاسات به آب مضاف صحيح نيست هر چند پاك باشد و و بدان وضو و غسل نمى‏توان كرد.

چند مسأله در باره آب‏ها:

1- آبى كه بدان وضو گيرند يا غسل كنند پاك است و پاك كننده.

2- آبى كه بدان نجاست را بشويند نجس است خواه اوصاف آن تغيير كند يا نكند.

3- غساله حمام نجس است مگر آن كه طهارت آن را بدانى‏

4- آب نجس را نمى‏توان در وضو و غسل و شستن نجاست بكار برد و آشاميدن آن جائز نيست مگر در حال ضرورت.

باب دويم در وضو و در آن چند فصل است‏

فصل اول در موجبات وضوء

بول و غايط و باد و خواب كه غالب شود بر چشم و گوش و هر چه هوش را زائل كند و استحاضه قليله موجبات وضو هستند

فصل دوم در آداب خلوت‏

در هنگام حدث پوشيدن عورت واجب است و حرام است روى بقبله و پشت بقبله نشستن خواه در بيابان و خواه در ساختمان‏ ها و مستحب است هنگام داخل شدن پاى چپ را پيش گذارد و هنگام بيرون آمدن پاى راست و اين كه سر را به پوشد و بسم اللَّه بگويد و استبرا كند و هنگام دخول و خروج و تطهير و فارغ شدن دعاهاى وارد را بخواند و ميان آب و سنگ جمع كند و مكروه است در راه بنشيند يا جائى كه محل آب برداشتن است و هر جاى كه نشيننده را لعن و نفرين كنند و در زير درختان ميوه‏دار و در جاى سايه كه مسافر يا غير آن بدان جا فرود مى‏آيند و استراحت مى‏كنند و روى به خورشيد و ماه نشستن و در زمين سخت بول كردن و در سوراخ حيوانات و در آب و مقابل باد و خوردن و آشاميدن در آن حال و مسواك كردن و سخن گفتن مگر ذكر خدا يا براى ضرورت و بدست‏ راست استنجا كردن و هم چنين بدست چپ اگر در آن انگشترى باشد و در آن نام خدا و پيغمبر و ائمه (عليهم السلام) نقش شده. استنجا يعنى شستن يا ازاله نجاست واجب است، بول را بهر حال بايد شست و غائط را اگر تعدى كرده باشد هم بايد شست اما اگر تعدى نكرده مى‏توان به سه سنگ پاك يا سه جسم ديگر پاك كرد.

فصل سيم در كيفيت وضوء

هفت چيز در وضو واجب است

1- نيت همان هنگام كه به شستن روى شروع مى‏كند و اگر دستها را از مچ پيش از شستن روى بشويد نيت هنگام شستن دست باشد و اين شستن دست مستحب است.

و بايد بر اين نيت پيوسته بماند و نيت خلاف نكند تا وقتى كه از وضو فارغ شود.

2- شستن روى از رستنگاه موى سر تا محاذى زنخ و از پهنا به اندازه كه انگشت بزرگ و ميانه از روى فرا گيرد.

3- شستن دستها از آرنج تا سر انگشتان و اگر بعكس بشويد از سر انگشتان تا آرنج‏ها كافى نيست.

4- مسح پيش سر، پوست يا موى آن هر كدام باشد، به ترى دست بى‏آن كه آب تازه بر دارد به اقل مقدارى كه مسح بر آن صادق آيد و اندازه معين ندارد كه از آن كمتر نباشد.

5- مسح پشت پا از سر انگشتان تا كعب يعنى بند و مفصل پشت پا و مسح وارونه نيز جائز است از كعب تا سر انگشتان.

6- ترتيب چنانكه گفته شد روى را پيش از دست بشويد و مسح سر را پيش از مسح پا بكشد. [دست راست هم مقدم بر دست چپ‏].

7- پى در پى بودن افعال بى‏فاصله مستحب است دست را پيش از آن كه در ظرف آب وارد كنند بشويند، اگر موجب وضو خواب يا بول باشد يك بار و اگر غائط باشد دو بار و از جنابت سه بار و ظرف آب را در جانب راست گذارد و بدست راست آب بردارد و نام خدا گويد و دهان و بينى هر يك را سه بار بشويد و روى و دستها هر يك را دو بار، و مرد چون آغاز شستن دستها كند آب را بر پشت آرنج بريزد وزن بر پيش آن در شستن اول و بعكس در شستن دويم و در هر يك از افعال وضوء دعاء وارد را بخواند و كراهت دارد آب وضو را به دستمال خشك كند و در وضو از ديگرى كمك خواهد و اگر كسى روى و دست او را بشويد و مسح كند صحيح نيست.

مسائل

جائز نيست كسى كه وضو ندارد دست بخط قرآن بزند يا هر جاى بدن خود را.

2- اگر يقين دارد كه وضو نداشت و شك دارد وضو گرفته است بايد وضو بگيرد و اگر يقين دارد كه وضو داشت و شك دارد وضوى او شكسته است وضو گرفتن لازم نيست.

3- اگر مشغول وضو گرفتن است در جزئى از اعضاى وضو شك كند بايد آن را با هر چه بعد از آن است بياورد و اگر از وضو فارغ شده در يكى از افعال شك كند وضويش صحيح است و اعتنا نكند.

باب سيم در غسل‏

غسل واجب مى‏شود به جنابت و حيض و استحاضه و نفاس و مس ميت پيش از غسل دادن آنها و پس از سرد شدن بدنشان و در اين باب چند فصل است.

فصل اول در جنابت‏

جنابت بدو چيز حاصل مى‏شود يكى به خروج آب جهنده‏ ديگر به مقاربت كردن از هر طرف باشد با زن يا مرد اگر چه آب بيرون نيايد و به سبب جنابت غسل واجب مى‏شود. و در غسل واجب است نيت كردن، و وقت نيت هنگام شستن دست است يا هنگام شستن سر اگر دست را پيش از غسل نشويد و بايد حكم نيت را ثابت نگاهدارد تا آخر عمل. و واجب است همه تن را بشويد و بدست يا هر وسيله آب را به همه جا برساند و آغاز شستن از سر كند آن‏گاه جانب راست آن‏گاه جانب چپ و اين ترتيب ساقط است اگر غسل ارتماسى كند.

مستحب است پيش از غسل استبراء كردن به اين كه بول كند تا چيزى در مجرى نماند آن‏گاه درون دهان و بينى را به آب بشويد و غسل به كمتر از يك صاع آب نباشد (صاع نزديك يك من تبريز يا سه كيلو است) و هم مستحب است كه هر جا كه آب به آن مى‏رسد هم دست بكشد تا آب به بن موى درست برسد.

حرام است بر جنب قرائت چهار سوره عزيمه كه سجده واجب دارد و دست بخط قرآن بزند يا جائى از بدن خود را، و هم مس نام خدا و پيغمبران يا يكى از امامان (عليهم السلام) كه بر جائى نوشته يا نقش شده باشد و هم حرام است داخل شدن در مساجد مگر عبور كند غير مسجد الحرام و مسجد رسول اللَّه (صلّى الله عليه وآله وسلّم) كه عبور كردن هم جائز نيست. و حرام است چيزى در مسجد بگذارد. مكروه است تلاوت قرآن بيش از هفت آيه و دست به مصحف زدن يعنى جاى نانوشته قرآن مانند جلد و كاغذ، هم مكروه است بر جنب چيزى خوردن و آشاميدن مگر آن كه درون دهان و بينى را بشويد و مكروه است خواب مگر بعد از وضو و مكروه است حنا بستن و اگر در بين غسل كردن موجبات وضو پيدا شود علامه فرمود غسل را اعاده كند. و بعضى گويند آن غسل را تمام كند و پس از آن وضو بگيرد.

فصل دوم در حيض‏

خون قاعده زنان بيشتر سياه و غليظ است با سوزش و گرمى بيرون مى‏آيد. (و طرف چپ معتبر نيست) هر خونى كه زن پس از پنجاه سال بيند حيض نيست مگر از طايفه قريش يا نبط باشد (يا هر قومى كه به تجربه ثابت شود) كه تا شصت سالگى به قاعده زنان خون مى‏بينند و هم چنين هر خون كه پيش از نه سال باشد حيض نيست. كمتر مدت قاعده سه روز پى در پى است و بيشتر آن ده روز و عادت بين سه و ده هر چه باشد معتبر است، اگر خون از ده روز بگذرد زنى كه عادت مقرر دارد رجوع به عادت كند و هر چند روز كه هميشه مى‏ديد آن را حيض قرار دهد و زائد بر آن را استحاضه و اگر عادت ندارد مثل آن كه آغاز حيض او است يا عادت او بر مقدار معين قرار نگرفته، به صفات خون بنگرد هر چه پر رنگ و شديد باشد حيض قرار دهد و آن كه ضعيف و كمرنگ است استحاضه و اگر دو حالت ممتاز در خون او نيست به طورى كه نتوان قوى‏تر را حيض قرار داد اگر بار اول قاعده‏گى او است به عادت خويشان رجوع كند و اگر خويش ندارد هم‏سالان و اگر ندارد يا مختلفند در هر ماه هفت روز را باختيار خود حيض قرار دهد يا سه روز از يك ماه و ده روز از ماه ديگر.

اگر اول قاعده‏گى او نيست و چند بار خون ديده اما به عادت مستمر نبوده بايد هر ماه هفت روز حيض قرار دهد يا ماهى سه روز و ماه ديگر هفت روز.

و اگر زن پنبه داخل كند و بيرون آورد و خون را مانند طوق دائره بر گرد پنبه بيند يا بر يك طرف پنبه راست يا چپ يا بالا يا پائين، از رحم نيست بلكه از زخمى در اطراف مجرى است.

زن در روزهاى قاعدگى خود حرام است در مساجد رود مگر عبور كند و در مسجد مكه و مدينه عبور كردن هم جائز نيست‏

و حرام است خواندن چهار سور قرآن كه سجده واجب دارد الم تنزيل، حم فصلت، و النجم، اقرء. و نيز حرام است بر وى دست زدن بخط قرآن و بر شوهر او حرام است نزديكى در آن حال و اگر عمدا اين عمل كرد او را تعزير كنند يعنى چند تازيانه براى تأديب بزنند و مستحب است كفاره دهد در اوائل حيض يك دينار (يك مثقال طلا) و در اواسط آن نيم دينار و در اواخر ايام ربع دينار.

از چنين زن نماز و روزه صحيح نيست و وضو و غسل رفع ناپاكى او نمى‏كند و طواف خانه خدا و اعتكاف بر او حرام و باطل است و طلاق زن در آن حال صحيح نيست. قضاى نماز پس از پاكى بر او واجب نيست اما قضاى روزه واجب است.

مكروه است بر او قرآن خواندن غير چهار سوره گذشته و دست زدن به قرآن غير نوشته‏هاى آن و برداشتن قرآن و هم مكروه است حنا بستن و پس از پاك شدن پيش از غسل نزديكى با او كراهت دارد و هم مكروهست از بدن زن حائض ميان ناف تا زانو تمتع گرفتن مستحب است زن در اين حال هنگام نماز واجب وضو بسازد و در جاى نماز خود بنشيند و به اندازه نماز ذكر بگويد و دعا بخواند.

فصل سيم- استحاضه‏

خون استحاضه غالبا سرد و زرد و رقيق است و هر خون كه از رحم آيد و از زخم و جراحت نباشد و حيض و نفاس كه قاعده عادى زنان سالم است نباشد استحاضه است و عامه زنان گويند به علت افتاده است يا خون ريزى دارد. چنين زن سه حالت دارد يكى آن كه خون بسيار كم باشد كه به پنبه فرو نرود براى نماز واجب است وضو بسازد و پنبه را عوض كند دوم آن كه به پنبه فرو رود و از جانب ديگر بيرون نيايد واجب است براى نماز صبح غسل كند و او را تا صبح فردا كافى است و براى هر نماز پنبه و خرقه روى آن را عوض كند و وضو بسازد.

سيم آن كه خون از جانب ديگر پنبه بيرون آيد بر او واجب است سه غسل يكى براى نماز صبح ديگر براى نماز ظهر و عصر و اين دو نماز را با هم بى‏فاصله بخواند و سيم براى نماز مغرب و عشا با هم و بى‏فاصله بخواند. و بهتر آن است كه بگوئيم در هر حال براى هر نماز پنبه را عوض كند و وضو بگيرد و تا وقتى كه خون از پنبه بيرون نيامده غسل واجب نيست و چون بيرون آيد غسل واجب است و نماز فورا و اگر به اندازه خواندن نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا فرصت نيست و خون از پنبه بيرون مى‏آيد معفو است و مى‏تواند بهمان خون دو نماز خواند.

چون زن اين اعمال به جاى آورد در حكم زن پاك است‏

فصل چهارم- نفاس‏

خونى است كه زن پس از ولادت يا هنگام ولادت بيند اقل آن حدى ندارد و بيشتر آن ده روز است و حكم آن حكم حائض است هر چه بر حائض حرام است بر او هم حرام است و هر چه واجب است بر او هم واجب است و بسيارى اوقات خون پس از ولادت از ده روز تجاوز مى‏كند بايد زن به شماره عادت حيض نفاس قرار دهد و ما بقى را استحاضه چنانكه اگر تا پانزده روز خون بيند و عادت حيض شش روز باشد همان شش روز اول ولادت را نفاس شمارد و نماز را ترك كند و نه روز ما بقى را استحاضه شمارد.

فصل پنجم- غسل ميت‏

در آن پنج فصل است.

فصل اول در احتضار

واجب است در آن حال ميت را بر پشت بخوابانند به طورى كه كف پايش سوى قبله باشد و مستحب است به او تلقين شهادتين كنند يعنى بر زبانش گذارند اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه گويد و اقرار به پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و دوازده امام (عليه السلام) نمايد و كلمات فرج بگويد لا اله الا اللَّه الحليم الكريم لا اله الا اللَّه العلى العظيم سبحان اللَّه رب السماوات السبع و رب الارضين السبع و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم، و خواندن قرآن بر بالين او و هم تلقين خواندن خود او مستحب است آن‏گاه چشم او را و دهانش را ببندند و دست او را بكشند تا چشم و دهان باز و دست خم شده خشك نشود و مؤمنان را براى تجهيز او خبر كنند و در كار او شتاب‏ كنند مگر مردن او مشكوك باشد و مكروه است جنب يا حايض نزد او حاضر باشند و هم مكروه است چيزى از آهن روى شكم او بگذارند

فصل دوم غسل‏

واجب است غسل دادن ميت سه مرتبه اول به آب سدر دويم به آب كافور سيم به آب خالص و غسل او مانند غسل جنابت است سر و گردن را مى‏شويند پس از آن جانب راست و پس از آن جانب چپ و اگر بيم آن باشد كه گوشت يا پوست او از هم به پاشد بايد به جاى غسل او را تيمم دهند و مستحب است غسل دهنده در جانب راست او بايستد و در غسل اول و دويم شكم او را فشار دهد و ذكر و استغفار كند و غساله را در گودالى بريزند و زير سقف يا خيمه غسلش دهند و روى بقبله باشد و سر و تن او را به كف سدر بشويند و عورت او را به اشنان و او را پيش از غسل وضو بدهند و مكروهست بنشانند و ناخن بگيرند و سرش را شانه كنند.

فصل سوم كفن كردن‏

واجب است در سه جامه لنگ و پيراهن و سر تا سرى و واجب است هفت جاى سجده را (پيشانى و دو كف دست و دو زانو و دو شست پا را) به كافور مسح كردن و مستحب است براى مرد علاوه بر سه قطعه برد يمانى روى همه به پوشند كه طراز طلا و نقره نداشته باشد و قطعه جامه براى بستن رانها و عمامه با تخت الحنك بيفزايند و براى زن لفافه كه پستانها را به بندند و نمطى روى همه به پوشند و به جاى عمامه مقنعه مزيد كنند و كفن براى زن يا مرد از پنبه باشد و با ذريره خوشبوى كنند (ذريره گياهى است) و دو شاخه از درخت خرما كه جريده گويند با ميت بگذارند و بر لفافه و پيراهن و ازار و بر جريده‏ها نام او بنويسند و اين كه به خدا و پيغمبر مقرّ بوده است و نام ائمه (عليهم السلام) را هم بنويسند و كافور كه بكار ميت مى‏برند سيزده درهم و ثلث درهم وزن‏ داشته باشد تقريبا هفت مثقال بيست و چهار نخودى. كراهت دارد كفن كردن در جامه سياه و كافور در گوش و چشم او ريختن و كفن را بخور دادن هم مكروه است.

[فصل چهارم‏] - نماز ميت

واجب است نماز خواندن بر هر مسلمان و فرزند مسلمان كه شش سال بر وى گذشته باشد پسر يا دختر و آزاد يا بنده و بر كودك كمتر از شش سال مستحب است. هر كس به ارث ميت اولى است بر ديگران مقدم است در نماز و شوهر در نماز خواندن بر زوجه خود بر ديگران مقدم است و سزاوار است ولى ميت هاشمى را مقدم دارد و امام از ديگران اولى است.

نماز خواندن بر ميت مانند ساير اعمال او واجب كفائى است كيفيت نماز ميت اين است كه نيت كند و پنج تكبير گويد و چهار عاميان آن تكبيرات بخواند. بهتر آن است كه پس از تكبير اول شهادتين گويد و پس از تكبير دوم صلوات بر پيغمبر و خاندان او فرستد و پس از تكبير سيم براى عامه مؤمنان دعا كند و پس از تكبير چهارم دعا براى ميت كند اگر ميت از شيعه باشد و نفرين كند بر وى اگر منافق يا ناصبى باشد و دعاى مستضعفين بخواند اگر مستضعف باشد و اگر نمى‏شناسد از خدا بخواهد او را با هر كس دوست دارد محشور كند و اگر ميت كودك نابالغ باشد پس از تكبير چهارم دعا كند كه خداوند كه او را براى پدر و مادر او موجب اجر و ثواب قرار دهد و جاى آنها را در بهشت آماده كند آن‏گاه تكبير پنجم بگويد و نماز را تمام كند و جائز است اگر منافق يا ناصبى باشد به چهار تكبير اكتفا كند.

در نماز ميت قرائت و سلام نيست و طهارت واجب نيست و اگر با وضو يا غسل باشد بهتر است.

چند مسأله در نماز ميت:

1- نماز بايد پس از غسل و كفن خوانده شود.

2- نماز خواندن بر جنازه يك بار واجب است و دو بار خواندن مكروه است.

3- اگر نماز ميت نخوانند تا يك شبانه روز پس از دفن او بر قبر او نماز گذارند.

4- مستحب است امام جماعت نزد كمرگاه ميت بايستد اگر ميت مرد باشد و نزديك سينه او اگر زن باشد و نيز مستحب است اگر بر دو ميت با هم نماز مى‏گذارد مرد را نزديك‏تر به نماز گذار بنهند و زن را نزديكتر بقبله.

5- واجب است سر ميت طرف راست نماز گذار باشد

پنجم از واجبات ميت دفن است‏

. واجب است او را چنان به پوشند كه از درندگان ايمن باشد و بوى او به مردم نرسد و بدست راست روى بقبله بخوابانند. مستحب است در تشييع جنازه در دنبال يا در دو طرف آن بروند و مستحب است از چهار گوشه به نوبت بر دوش گيرند و جنازه را اگر مرد است در جانب پائين قبر نهند پيش از دفن و اگر زن است در قبله قبر گذارند و مرد را از طرف سرش بردارند و از همان جانب سر به قبر فرو برند و زن را به عرض در قبر فرو نهند كه سر تا پاى او با هم در قبر رود. و مستحب است قبر را به اندازه يك قامت انسانى بكنند يا تا ترقوه و استخوان اطراف گردن و اگر لحد بسازند بهتر است از آن كه كف قبر را بشكافند. و لحد آن است كه ديوار قبر را از طرف قبله مانند نقبى بكنند و سقف نقب را به اندازه آن كه انسانى بنشيند بلند قرار دهند و ميت را در آنجا نهند و شق آن است كه كف قبر را باريكتر از بالاى آن بشكافند و ميت را در آن شكاف بنهند و روى ميت آجر و مانند آن بچينند.

و مستحب است ذكر و دعا آن هنگام كه ميت را بر مى‏دارند و در قبر مى‏گذارند و آن كه متصدى دفن پاى برهنه باشد و شهادتين و اقرار بائمه به او تلقين كنند آن‏گاه خشت بچيند و از جانب پاى او بيرون آيد، آنها كه هنگام دفن ميت حاضرند به پشت دست خاك ريزند و قبر را هموار كنند و چهار گوشه، و آب بر آن ريزند و بگردانند و دست بر خاك نهند و از خداى طلب رحمت كنند بر وى و پس از آن كه همه باز گشتند ولى ميت بماند و تلقين كند و خويشاوندان مرد در قبر نروند و خاك نريزند و مكروه است قبر را بدون حاجت به چوب ساج فرش كنند يا گچ بمالند و نو كنند و دو ميت در يك قبر بنهند و هم نقل ميت مكروه است مگر به مشاهد. و آن كه در كشتى بميرد چيز سنگين بر او به بندند و در دريا افكنند.

جائز نيست غير مسلمان را در مقبره مسلمانان دفن كردن مگر زن كافر كه فرزند او در شكمش از پدر مسلمان باشد بايد او را در قبرستان مسلمانان پشت بقبله دفن كرد تا جنين روى بقبله باشد.

چند مسأله در احكام ميت‏

1- شهيد را غسل دادن و كفن كردن واجب نيست بلكه بر او نماز مى‏گذارند و با جامه كه در تن دارد دفن مى‏كنند.

2- سينه ميت در حكم ميت است اما غير سينه او مانند دست و پاى و سر اگر استخوان دارد غسل و كفن و دفن آن واجب است و نماز واجب نيست و اگر استخوان ندارد در جامه به پيچند و دفن كنند. جنين كه سقط شود پيش از چهار ماه مانند عضو بى‏استخوان است و پس از چهار ماه مانند عضو با استخوان غسل و كفن كنند.

3- كفن ميت از مال او برداشته مى‏شود و بر دين و وصيت مقدم است و كفن زن بر شوهر است اگر چه زن ثروتمند باشد 4- اگر محرم در حج يا عمره در گذرد كافور براى او بكار نبرند.

5- كسى كه مس انسان مرده كند پس از آن كه بدنش سرد شده و غسل نداده باشند واجب است غسل مس ميت كند هم چنين مس هر عضو استخوان‏دار كه از زنده يا ميت جدا شده باشد. اما مس ميت غير انسان يا عضوى كه استخوان ندارد غسل هم ندارد.

فصل ششم غسل‏هاى مستحب‏

غسل روز جمعه مستحب است از طلوع فجر تا ظهر و شب اول ماه رمضان و شب نيمه آن و شب هفدهم و نوزدهم و بيست و يكم‏ و بيست و سيم و شب عيد فطر و روز عيد فطر و قربان و شب نيمه رجب و نيمه شعبان و روز مبعث و غدير و مباهله و غسل احرام و زيارت پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و ائمه (عليهم السلام) و براى قضاى نماز كسوف اگر همه ماه يا خورشيد گرفته و عمدا نماز را ترك كرده باشد. و غسل توبه و براى نماز حاجت و استخاره و داخل شدن در حرم مكه و مسجد الحرام و كعبه و مدينه و مسجد پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و غسل كودك نوزاد.

باب چهارم- در تيمم‏

تيمم واجب است هنگامى كه آب نباشد يا استعمال آب ممكن نباشد براى بيمارى يا سرمايى كه سبب بيمارى شود يا از تشنگى‏ بترسد يا آب باشد اما آلتى كه بتوان بدان رسيد در دست نباشد يا به قيمتى بفروشند كه خريدن به آن قيمت براى او مقدور نباشد اما اگر مقدور باشد واجب است خريدن بهر بهائى كه فروشنده راضى شود اگر چه بسيار گران باشد.

واجب است طلب آب در بيابان تا دو تير پرتاب در زمين هموار و تا يك تير پرتاب در زمين ناهموار و تير پرتاب در اصطلاح آن عهد دويست ذراع بود نزديك يك صد ذرع پس تا دويست يا صد ذرع دنبال آب رفتن واجب است از هر طرف كه احتمال وجود آب داده شود و اگر به دوربين يا تحقيق از اهل آنجا معلوم شود در طرفى آب نيست نبايد رفت و اگر معلوم شود آب هست تا هر اندازه مسافت بايد بطلب آن رفت هر چند بسيار دور باشد و تمكن رفتن داشته باشد و اگر آب دارد و جامه و تن او نجس است بايد اول جامه و تن را بشويد اگر چيزى از آب به جا ماند و حاجت نداشت طهارت كند به وضو و غسل و الا تيمم كند.

تيمم جائز نيست مگر به خاك خالص نياميخته به چيز ديگر يا زمين و سنگ آهك و گچ چون صعيد يعنى روى زمين خالى از سنگ نيست خصوصا در حجاز و آهك و گچ به پختن از زمين بودن خارج نمى‏شوند.

كيفيت تيمم اين است كه نيت كند و دو دست بر زمين زند پس خاك را از دست بيفشاند و به روى خود دست بكشد از رستنگاه موى سر تا بالاى بينى آن‏گاه پشت دست راست را به كف دست چپ و پشت دست چپ را به كف دست راست و بهتر آن است كه در تيمم بدل از غسل يك بار دست بر زمين زند براى كشيدن به پيشانى و يك بار براى پشت دستها و بهمان زدن اول براى هر دو اكتفا نكند اما واجب نيست و اين ترتيب كه گفتيم واجب است.

هر چه طهارت را بشكند تيمم را مى‏شكند چنان نيست كه تيمم بدل از غسل در حكم غسل باشد و تيمم بدل از وضو در حكم وضو بلكه تيمم يك عمل است و يك حكم دارد خواه بدل از وضو باشد و خواه بدل از غسل. تيمم بدل از غسل هم به شكستن وضو باطل مى‏شود. و هم چنين يافتن آب هر تيممى را باطل مى‏كند. اگر تيمم كرد و پيش از شروع به نماز آب يافت طهارت كند و اگر در بين نماز آب پيدا شد همان نماز صحيح است و تمام كند. كسى كه نماز به تيمم گذارد عملش صحيح است و پس از يافتن آب اعاده لازم نيست تيمم پيش از وقت جائز نيست و در حال وسعت وقت اگر اميد يافتن آب دارد نيز درست نيست و در تنگى وقت جائز است و خلاف است در حال وسعت و دور نيست كه بگوئيم اما اگر مأيوس باشد درست است.

باب پنجم- در نجاسات‏

نجاسات ده است:
1 و 2 بول و غائط از هر حيوان حرام گوشت كه خون جهنده داشته باشد.
3- منى از هر حيوان كه خون جهنده دارد اگر چه حلال گوشت باشد
4 و 5- مردار و خون از هر حيوان كه خون جهنده دارد
6- سگ
7- خوك
8- كافر.
9- مسكر.
10- آب جو. چون الكل دارد اما به سبب كمى الكل مستى آن غير محسوس است هم چنين عصير يعنى آب انگور و كشمش جوش آمده داخل مسكرات است براى پيدايش الكل در آن از اين جهت در بعض كتب نام عصير بخصوص نبرده‏اند.

واجب است نجاست را از بدن و جامه شستن هنگام نماز مگر خونى كه كمتر از يك درهم بغلى باشد و خون سگ و خوك و خون زنان (حيض و استحاضه و نفاس) هر چند كم باشد نماز در آن جائز نيست و خون زخم و جراحت هر چند بسيار باشد نماز با آن صحيح است چون شستن آن ممكن نيست و هر جامه كه مردان در آن جامه تنها نماز نمى‏توانند خواند يعنى عورت را نمى‏توان به آن پوشانيد اگر نجس باشد هم نماز با آن صحيح است. و در عمامه خلاف است. و زنى كه بچه را نگهدارى مى‏كند ما دريا غير او اگر غير يك جامه نداشته باشد در هر شبانه رور يك بار بشويد و با آن جامه نماز بخواند صحيح است.

اگر جاى نجاست را در جامه نداند همه آن را بشويد و اگر يك جامه ميان چند جامه نجس مشتبه شود و نمى‏داند كدام است همه آنها را بشويد يا در هر يك نماز على حده بخواند و آن كه جامه پاك ندارد و از سرما زيان نمى‏بيند در خلوت برهنه نماز كند و اگر از سرما مى‏ترسد با همان جامه نماز كند و اگر خلوتى ميسر نشود هم با جامه نجس نماز صحيح است.

اگر فراموش كرد جامه يا تن را بشويد و با نجاست نماز خواند و هنوز نماز قضا نشده به يادش آمد نماز از سر بخواند و اگر وقت گذشته است علامه رحمه اللَّه گويد قضا واجب نيست و گويد اگر از اول نمى‏دانست جامه يا تن نجس است و نماز خواند نماز صحيح است نه در وقت اعاده واجب است و نه در خارج وقت قضا آفتاب پاك مى‏كند هر چه را بر آن بتابد و خشك كند زمين و بنا باشد يا حصير و بوريا بلكه هر چه عادت به شستن آن نيست و حمل و نقل آن دشوار است چون در روايت وارد است آفتاب همه چيز را پاك مى‏كند اما ظروف و لباس و بدن را عادتا به آب مى‏شويند و بايد شست چون از اول اسلام تا كنون كسى آنها را به گذاشتن در آفتاب تطهير نكرد با آن كه آفتاب در عربستان فراوانتر از آب است زمين پاك مى‏كند كف كفش و پاى را.

اگر ظرف نجس شود بايد آن را شست و اگر به دهان سگ نجس شود يك بار با خاك بشويند چنانكه با اشنان و چوبه مى‏شويند و دو بار به آب خالص و اگر به دهان خوك نجس شود هفت بار و از شراب مسكر و موش مرده سه بار و هفت بار بهتر است و از ديگر نجاسات يك بار كافى است.

استعمال ظروف طلا و نقره در خوردن و غير آن حرام است و ظروفى كه مقدارى از آن طلا و نقره خالص و مقدارى از آن غير طلا و نقره باشد مكروه است.

ظروف مشركين تا يقين به نجاست آن نداشته باشند پاك است‏