با عقل مى توان به همه خوبى ها
دست يافت .
بـسـيـارنـد كسانى كه از كار بد و بدكار كردن زيان ديده اند، ولى هيچ
كس از خوبى و خـوبـى كـردن زيـان نكرده است حتى افراد بد هم از كار خوب
سود مى برند و خشنود مى شوند و بدكاران هم اگر كسى به آن ها بدى كند،
ناراحت مى شوند؛ زيرا فطرت ، آدمى را بـه سـوى خـيـر و نـيـكى جذب مى
كند و با كار بد و بدى سازگارى ندارد. سرشت و فـطـرت آدمـى بـا خـوبـى
و پـاكـى عـجـين است و هرگز نمى تواند از فطرت خود، روى گردان باشد.
خـداونـد انـسـان را بـه خـوبى كردن دعوت فرموده و از امور پست و
كارهاى زشت ، كه با سيرت او در تضاد است ، نهى نموده است .
امام على (عليه السلام ) نردبان ترقى و آقايى و پيشرفت را انجام كارهاى
خوب و نيكى به ديگران مى داند و مى فرمايد:
المعروف اشرف سياده
(299) .
بهترين بزرگى ددر انجام كار خوب است .
وسيله پيشرفت و سرورى سه چيز است :
فعل المعروف و اغاته الملهوف و اقرا الضيوف
(300) .
مـهـمـان نـوازى ، بـه فـريـاد درمـاندگان رسيدن و كار نيك كردن . نام
ماندنى و جاودانه يافتن ، نيز در همين كار خوب است .
زد فـى اصـطـنـاع المـعـروف و اكـثـر مـن
الاحـسـان فـانـه ابـقـى ذخـرا و اجمل ذكرا(301)
بسيار نيكى كن به مردم و زياد احسان كن كه پايدارترين ذخيره و زيباترين
يادگار است .
معمولا افراد خوش كردار، و خوب رفتار مورد توجه و ستايش جامعه قرار مى
گيرند.
ذوالمعروف محمود العاده
(302) .
احسان كننده عادتش ستوده و مورد احترام است .
المعروف ذخيره الابد(303)
.
كار نيك اندوخته اى نيك و جاودانى است .
كـارهـاى نيك افزون بر سرورى و سيادتى كه نصيب انسان مى سازد، بدى ها و
بلاها را نيز دفع مى كند و در حقيقت آدمى را بيمه مى كند.
المعروف تقى مصارع الهوان
(304) .
كار نيك ، آدمى را از زمين خوردن و افتادن در پستى ها باز مى دارد.
ذوالمعروف لا يعثر و اذا عثر وجد متكئا(305)
.
كسى كه كار نيك انجام مى دهد، نلغزد و اگر هم بلغزد تكيه گاهى دارد.
صنايع المعروف تدر النعماء و تدفع البلاء(306)
.
انجام كارهاى نيك ، نعمت ها را فراوان مى سازد و بدى ها را دفع مى كند.
با توجه به آنچه بيان شد، بهترين راه سيادت و سرورى و وفور نعمت ها
انجام كارهاى خـوب و نـيـكـى و احـسـان بـه ديـگـران اسـت . البته بايد
سعى شود، اين نيكى به اهلش بـرسـد و در جـاى خود به مصرف برسد؛ چنان كه
نبايد منت بر آن گذاشت يا به زبان آورد كه اگر تظاهر شود، يا منت
گذاشته شود، فاقد اثر مطلوب خواهد شد. ولى به هر حـال ، انـسان نبايد
از فرصت ها غفلت ورزد و از هر گونه كمك به نيازمندان و احسان به زيـر
دسـتـان دريـغ ورزد و خـود را از فـيـض نـيـكـوكـاران مـحـروم سازد.
مدرسه سازى ، بـيـمارستان سازى و هر گونه كار براى رفاه عمومى و
نيازمندى هاى اجتماعى از مصاديق احسان و نيكوكارى است .
64- بندگى خدا ضامن سعادت
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اعقل الناس اطواعهم لله سبحانه
(307) .
خردمندترين مردم كسى است كه اطاعتش از خداوند سبحان از همه بيش تر
باشد.
بـنـدگـى و اطـاعـت و فـرمانبردارى از فرامين خدا، تفسير جهان خلقت و
راز و هدف آفرينش انـسـان اسـت . آدمى كه از بندگى خدا سرپيچى كند و
اطاعت از او را گردن ننهد، بر خود ظـلم كـرده و هدف آفرينش را زير پا
گذاشته است . سرافرازى و هويت انسان در اطاعت از خـداونـد نهفته است و
هر عاقلى بايد هدفدار باشد و هدف از خلقت خود را زير پا نگذارد، كه
هرچه خرد او بيشتر باشد، اطاعت او نيز بايد افزون تر گردد.
كسى كه ادعاى هوشمندى و خردمندى مى كند، ولى در برابر خداوند گردنكشى
مى كند، در حـقـيقت نادانى است در ميان خردمندان . كدام عاقلى است كه
از درك صحيح برخوردار باشد، ولى در بـرابـر اوامـر خـدا بى اعتنايى
كند؟! آرى اطاعت خداوند است كه به آدمى ارزش و مـعـنـا مـى بـخـشـد
وگـرنـه اگـر اطـاعـت و بـنـدگـى را از انـسـان بـگـيـرنـد، او نه تنها
گل سرسبد موجودات نخواهد بود كه از بهايم نيز پست تر و بى ارزش تر
خواهد شد.
جمال العبد الطاعه
(308) .
زيبايى آدمى به اطاعت او از خداوند است .
اشرف الاعمال الطاعه
(309) .
شريف ترين كار فرمان بردن از خداى متعال است .
ليس على وجه الارض اكرم على الله سبحانه من
النفس المطيعه لامره
(310) .
هيچ موجودى روى زمين نزد خداوند سبحان ، عزيزتر از انسان فرمانبردار
نيست .
من اطاع الله اجتباه
(311) .
كسى كه از خداوند اطاعت كند، خدايش برمى گزيند.
فى الطاعه كنوز الارباح
(312) .
همه گنج هاى دنيوى و اخروى ور اطاعت خداوند است .
من يطع الله يعز(313)
.
كسى كه از خداوند اطاعت كند، رستگار و عزيز خواهد شد.
البـتـه نـمونه اين سخنان بيش از حد بيان است و همگى به اين حقيقت توجه
دارند كه همه خـيرها و خوبى ها در بندگى و تسليم در برابر اوامر و
دستورهاى الهى است . كسى كه مطيع و تسليم است ، به فيض الهى دست مى
يابد، و گرنه از همه خوشبختى ها و فيض الهى محروم خواهد شد.
پـس ، از عـزيـزان ! در زنـدگى سعى كنيد در برابر خداوند مطيع باشيد و
رضاى او را بر هيچ چيز و رضاى هيچ كس مقدم مداريد.
65- تندى نكردن با مردم
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
راس السخف العنف
(314) .
اساس سبك عقلى ، درشتى كردن با مردم است .
درشـتـى و تـنـدخويى نتيجه خوبى ندارد و آدمى هميشه با نرمى و ملاطفت
بهتر نتيجه مى گيرد. اگر انسان با درشتى با افراد برخورد كند، نتيجه
منفى نصيبش مى شود.
على (عليه السلام ) فرمود:
من عامل بالعنف ندم
(315) .
هركس با سختى و درشتى با مردم رفتار كند، پشيمان مى شود.
راكب العنف يعتذر مطالبه
(316) .
كـسـى كـه بـه مـركـب درشـتـى و تـند خويى سوار شد، رسيدن به خواسته
هايش سخت و دشوار گردد.
از اين رو، بر هر عقلى كه دوست دارد زندگى كند و با مردم درگير نشود،
لازم است نرمى و ملاطفت كند.
66- دورى از عهد شكنى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ان احسن العهد من الايمان
(317) . وفادارى به عهد و پيمان جزء ايمان است .
از عادات زشت ، قول و عهد خود را زير پا گذاشتن است كه زيان هاى
اجتماعى بسيارى دارد از جمله به وجود آمدن روح بى اعتمادى در جامعه كه
براى همه زيانبار خواهد بود.
اسـلام ، عـهد شكنى را به هيچ وجه و در هيچ شرايطى روا نمى دارد و عهد
و پيمان را جزء ايمان مى داند و عهد شكن ، ايمان شكن است ؛ چنان كه
امام على (عليه السلام ) فرمود:
اشرف الهمم رعايه الذمائم
(318) .
بالاترين و شريف ترين همت ها، وفا كردن به عهد و پيمان ها است .
آفه العهد قله الرعايه
(319) .
آفت عهد و پيمان ها كم وفايى به آن ها است .
ما ايقن بالله من لم يرع عهوده
(320) .
كسى كه عهد و پيمان ندارد، به خداوند يقين ندارد.
بـراى كـسـب اعـتـبـار و اعـتـمـاد اجـتـمـاعـى بـايـد انـسـان بـه
قـول و قـرار و گـفـتـه هـا و عـهدهاى خود پايبند باشد و به هيچ قيمتى
خلاف وعده نكند و قول و قرار خود را زير پا نگذارد.
چـه زيـبـا اسـت كـه يـك انـسان مسلمان همواره به عهد و پيمان خويش وفا
كند و مردانه سر قـول خـود بـايـسـتـد. اگـر حـتـى بـا غـيـر مـسـلمان
هم پيمان بسته است ، پايبندى كند كه بدقولى به كافر و دشمن نيز جايز
نيست .
67- پرهيز از تك روى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الزموا الجماعه و اجتنبوا الفرقه
(321) .
همراه جماعت باشيد و از تفرقه دورى كنيد.
از بلاهاى اجتماعى كه كمر و شوكت ملت ها را مى شكند، تفرقه و جدايى است
. دشمنان با همين وسيله توانسته اند در ميان ملت ها نفوذ كنند و از
نيروى آنان بكاهند.
ايـجـاد احـزاب و گروه ها و قطعه قطعه شدن ملت به سود استعمارگران است
. برخلاف اسلام كه به شدت مسلمانان را از تفرقه بر حذر داشته و بر وحدت
امت تاكيد كرده است .
(ان هذه امتكم امه واحده
(322) ).
بـنـابـر ايـن انـسـان خـردمـنـد و عـاقل بايد همواره در جهت وحدت تلاش
كند و از هر گونه تفرقه و جدا شدن از ملت و تكروى بپرهيزد.
امام على (عليه السلام ) فرمود:
اياك و الفرقه فان الشاذ من الناس للشيطان
(323) .
از جدايى و كناره گيرى پرهيز كن كه انسان جدا شده از اجتماع سهم شيطان
است .
هـمـان گونه كه گوسفند جدا شده از گله سهم گرگ مى شود، انسان تك افتاده
از اجتماع هم نصيب شيطان مى شود.
68- انديشيدن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اصل العقل الفكر و ثمره السلامه
(324) .
اساس عقل انديشيدن است كه نتيجه آن سلامت از شكست ها و ناكامى ها است .
انـديـشـه در امـور و سـبـك و سنگين كردن و خوب و بد نمودن و سرانجام
انتخاب بهتر، از ويژگى هاى انسان است كه ديگر موجودات از آن محرومند.
هـرچند برخى حيوانات از غريزه خدادادى بهره مندند ولى انسان در مرتبه
اى است كه هيچ موجودى به او نمى رسد.
از نـعمت هايى كه بسيارى كسان ، خوب از آن بهره نمى گيرند همين تفكر
است . هر كارى اگـر بـا انـديـشـه و تفكر همراه باشد و همه جوانب آن
بررسى شود، بى شك بهتر به نـتـيجه مى رسد و به صواب و درستى نزديك تر
است . امام على (عليه السلام ) انديشه را عبادت مى داند و مى فرمايد:
الكـفـر عـبـاده
(325) . در بـرخـى احـاديـث يـك سـاعـت تـفـكـر
را از يـك سال عبادت بى تفكر برتر شمرده است . همان امام همام فرموده
است :
الكفر يهدى
(326) .
انديشه راهنماى انسان است .
الكفر يهدى الى الرشاد(327)
.
انديشيدن مقصد و نتيجه درست را نشان مى دهد.
الكفر فى العواقب ينجى من العطب
(328) .
انديشه كردن در فرجام كار، انسان را از هلاكت نجات مى دهد.
التروى فى العقول يومن الزلزل
(329) .
انديشيدن در گفتار، آدمى را از لغزش ايمن مى دارد.
اذا قـدمـت الكـفـر فـى جـمـيـع افـعـالك
حـسـنـت عـوقـبـك فـى كل امر(330)
هرگاه فكر را در همه كارهاى خود جلو اندازى ، سرانجام تو در هر كار
نيكو مى گردد.
تـفـكـر قـبـل ان تـعـزم و شـاور قـبـل ان
تـقـدم و تـدبـر قبل ان تهجم
(331)
پيش از آن كه تصميمى بگيرى ، انديشه كن و پيش از آن كه اقدام كنى مشورت
نما و پيش از ورود در هر كارى تدبر كن .
انسان عاقل بايد در زندگى انديشه و تفكر را از دست ندهد تا در امور
بصيرت پيدا كند كه بى تفكر دست به كار نشود:
لا بصيره لمن لا فكر له
(332) .
بصيرت ندارد آن كه انديشه ندارد.
69- پرهيز از داورى بيجا
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
فكر ثم تتكلم ، تسلم من الزلل
(333) .
نخست انديشه كن آن گاه سخن بگو تا از لغزش در امان بمانى .
ليس من العدل القضاء على الثقه بالظن .
از عدالت به دور است آن كه از روى گمان عليه فرد مورد اعتماد داورى
كنند.
اياك و الكلام فيما لا تعرف طريقته و لا تعلم
حقيقته
(334)
بپرهيز از سخن گفتن درباره آنچه نه راهش را مى دانى و نه به حقيقتش راه
دارى .
لا تقولوا فيما لا تعرفون فان اكثر الحق فيما
تنكرون
(335)
درباره آنچه نمى دانيد سخن مگوييد، كه بيش ترين حق در چيزهايى كه نمى
شناسيد.
كـم نـيـسـتـنـد كـسـانـى كـه بـا داورى نـاحـق در مـسـائل بـه ويـژه
در مسائل كشور خود را گرفتار غضب الهى مى كنند و دين خود را راحت مى
فروشند.
امـيـد اسـت شما خواننده گرامى با مطالعه مؤ كد و مجدد اين بخش از كتاب
خود را در دام اين بلاياى امروزى نيندازى و با سكوت درباره آنچه نمى
دانى ، خود را نجات دهى - ان شاء الله .
70- پرهيز از تكبر و خودخواهى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
شر آفات العقل الكبر(336)
.
بدترين آفت هاى عقل ، تكبر است .
بـنـيان بسيارى از بدبختى هاى جوامع انسانى و زير بناى بسيارى از
جنايات هولناك و فاجعه هاى خونين ، گردنكشى و استكبار است .
كـيـست كه نداند فجايعى كه امروز در جهان رخ مى دهد، همه زير سر
آمريكاى متكبر است و خوى شيطانى استكبارى است كه آن ها را به هر جنايتى
وا مى دارد؟!
شـيطان نيز به دليل استكبار، هم خود را بدبخت كرد و هم بشر را. اين خوى
خطرناك به گـونـه اى اسـت كـه عـقـل و خـرد را نـيـز از كـار مـى
انـدازد و چـشـم عقل را كور مى نمايد.
امام على (عليه السلام ) فرمود:
اقبح الخلق الكبر(337)
.
زشت ترين خوى انسانى تكبر است .
التكبر شر العيوب
(338) .
بدترين عيب آدمى تكبر است .
الكبر مصيده ابليس العظمى
(339) .
تكبر دانم بزرگ شيطان است .
بـه هـر حـال ، روحـيـه خودخواهى ، برترى طلبى ، و گردنكشى كه همه در
واژه تكبر و كـبـر جـمـع اسـت ، اسـاس فـتـنـه هـا و ويـرانـى زندگى
است ، از آن بپرهيز و تواضع و فروتنى را پيشه كن تا محبوب دلها باشى كه
:
من تكبر حقر.
هركه تكبر ورزد و خودخواه باشد حقير و بى مقدار مى گردد.
گـرمـى و صـمـيـمـيـت و مـهـر و مـحـبـت و خـاكـى بـودن ، بـيـشـتـر
آدمـى را مـحـبـوب دل ها مى كند و همه او را دوست خواهند داشت .
71- دورى از لجاجت
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
للجاج يقسدد الراى
(340) .
لجبازى راى نظر را تباه مى سازد.
آدم هاى يك دنده و لجباز كه به هيچ صراطى مستقيم نيستند و سخن كسى را
نمى پذيرند و در جـهـل مـركـب خـود غـوطـه ورند، هرگز در زندگى موفق
نمى شوند و به هدف و مقصود نـمـى رسـنـد. دوسـتـان خـود را از دسـت مى
دهند و دلسوزان و ناصحان و خير خواهان جامعه رغبتى به نصيحت و پند آن
ها ندارند.
انـسـان فـهـيـم و عـاقـل هـرگـز لجـبـازى نـمـى كـنـد و بـراى عقل و
فكر ديگران هم ارزش قائل است . امام على (عليه السلام ) درباره لجاجت
مى فرمايد:
اللجاج بذر الشر(341)
.
لجاجت ، بذر شرارت است .
اللجاج عنوان العطب
(342) .
لجاجت ، آغاز زمين خوردن و هلاكت است .
اللجوج لا راى له
(343) .
راى آدم لجباز ارزشى ندارد.
اللجاج يعقب الضر(344)
.
لجاجت ، زيان و ضرر به دنبال دارد.
اللجاج ينتج الحروب و يوغر القلوب
(345) .
لجاجت ، جنگ هاى بسيار مى آورد و كينه ها در دل مى اندازد.
لا تمارين اللجوج فى محفل
(346) .
با آدم لجوج در هيچ محفلى جدال و بحث مكن .
خير الاخلاق ابعدها عن اللجاج
(347) .
بهترين خلق و خوى آن است كه از لجاجت دورتر باشد.
72- زندگى را به بازى نگير
زندگى جدى است ، نه شوخى . شوخى گرفتن زندگى و بى مسئوليتى و
توجه نكردن بـبـه هدف و سرگرم شدن به امورى كه پوچ و بى محتوا است ، به
شكست و ناكامى مى انجامد.
سرگرم بازى شدن عمر را در لهو و لعب صرف نمودن ، خسارت جبران ناپذيرى
در پى خواهد داشت .
امام على (عليه السلام ) فرمود:
لا يثوب العقل مع اللعب
(348) .
خردمندى با بازى جمع نمى شود.
شر ما ضيع فيه العمر اللعب
(349) .
بدترين روزهاى عمر كه ضايع مى شود، زمان سرگرم شدن به بازيچه ها است .
لا يفلح من و له باللعب و استهتر باللهو و اللعب
(350)
كسى كه شيفته بازى و سرگرم لهو و لعب گردد، رستگار نخواهد شد.
بايد زندگى هدفدار، همراه مسئوليت و جديت باشد و از عمر بهترين بهره
گرفته شود. امـروز سـران اسـتعمار بشريت را به بازى گرفته اند و حتى
كلمات زيباى حقوق بشر، آزادى ، مـردم سـالارى و...را نيز به بازى گرفته
اند. مردم را نيز سرگرم بازى هايى كرده اند كه از سرنوشت خود غافل
مانده و هميشه برده و نيازمند اجانب باشند.
جوانان عزيز! شما را به خدا وجدان خود را دريابيد و آرمان گرا و هدفدار
باشيد و هويت مـلى خـود را پيدا كنيد و روى پاى خود بايستيد و در پى
دام هاى گسترده شياطين نرويد و خود را جيره خوار و اسير آنان نسازيد.
73- پرهيز از خوشگذرانى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اللذات آفات
(351) .
لذت ها، آفت هاى زندگى اند.
لذت حـلال نياز جسم است و بايد به دست آيد و از راه درست تامين گردد،
ولى زياده روى در هـر چـيـزى كـشـنده است است به خصوص ر مسائل شهوانى و
لذت هاى بى حد و مرز كه روسـيـاهـى دنـيـا و آخـرت را در پـى دارد.
خـوشـگـذرانـى هـا عقل را تباه و زندگى را آشفته و چهره آدمى را مخدوش
مى سازد.
امام على (عليه السلام ) فرمود:
اللذات مفسدات
(352) .
لذت ها و خوشگذرانى ها تباهى مى آورد.
انسان با اراده بايد بتواند به مسائل اصلى زندگى برسد و بداند كه
خوشگذرانى ها پايان خوشى ندارد.
القوى من قمع لذته
(353) .
نيرومند كسى است كه لذت هاى حرام را در خود سركوب كند.
رب لذه فيها هلاكك
(354) .
بسا خوشگذرانى كه هلاكت آورد.
رب لذه ساعه اورثت حسره طويله ؛
بسا يك ساعت خوشگذرانى كه غصه طولانى در پى آورد.
عار الفضيحه تذهب حلاوه اللذاه
(355) .
ننگ رسوايى ، شيرينى لذت را مى برد.
خوشگذرانى ها جلوى پيشرفت انسان را مى گيرد و افراد شهوتران و خوشگذران
هرگز به درجات عاليه انسانى و كمالات نخواهند رسيد.
كم من لذه منعت سنى درجات
(356) .
بسا لذت پستى كه از رسيدن به درجات والايى جلوگيرى كند.
لا خير فى لذه توجب ندما و شهوه تعقب الما(357)
.
خيرى نيست در آن لذت كه پشيمانى به بار آورد و شهوترانى كه دردى از پى
دارد.
انـسان شرافتمند هرگز دامن خود را به لذت هاى حيوانى نامشروع آلوده نمى
سازد و عمر و فرصت هاى گران قيمت را در خوشگذرانى ها از دست نمى دهد.
نزهوا انفسكم عن دنس اللذات و تبعات الشهوات
(358)
نفس گرانمايه خود را از آلودگى لذتها و پيامدهاى ناگوار شهوت ها پاك
كنيد.
لا يـكـونـن افـضـل مـا نـلت مـن دنـيـاك بـلوغ
لذه و شـفـاء غـيـظ و ليـكن احياء حق و امانته باطل
(359)
نـبـايـد هـدف تـو از دنـيـا تـنـهـا رسـيـدن بـه لذتـى يـا خـنـك
كـردن دل از انتقام باشد. بلكه بايد هدف ، زنده كردن حقى يا ميراندن
باطلى باشد.
سـرانجام بايد دانست كه شهوترانى و خوشگذرانى با بهشت برين و سعادت آن
دنيا در تـضـاد اسـت . كـسى كه طالب سعادت ابدى است ، بايد در دنيا از
لذت هاى بسيارى چشم بپوشد.
دنـيـا طـالبـان فاسد و ظالم ، بيشترين تلاش را براى اشاعه فساد و
فحشاء مى كنند و جوانان كشور را كه سرمايه زندگى هر كشور محسوب مى
شوند، با سرگرم نمودن به شهوات و خوشگذرانى ها و پوچى بى هويت و از
خلاقيت و پيشرفت دور مى كنند اين جنايت بـزرگـى اسـت در حـق مـلت هـا و
تـرويـج جـلسـات عـيـش و رقـص و اشـاعـه مـسائل جنسى و ترويج سكس از
طريق فيلم و...به همين منظور است . جوانان بايد خطر اين گـرگ هـاى
درنـده را درك نـمـايـنـد و عـمـر خـود را صـرف تـحـصـيـل و كسب كمالات
كنند تا بتوانند فردا براى كشور و ملت خود مايه سرافرازى و افتخار
باشند، نه مايه ننگ .
74- جوانمردى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
مروه الرجل على قدر عقله
(360) .
جوانمردى آدمى به اندازه عقل او است .
جوانمردى از صفات خوب انسان است و بخشى از انسانيت به حساب مى آيد كه
اگر نباشد انسانيت آسيب مى بيند.
من لا مروه له لا همه له
(361) .
كسى كه جوانمردى ندارد همت ندارد.
من افضل المروه الدين و لا خير فى دين ليس له مروه
(362) .
بهترين جوانمردى ، ديندارى و وقتى كه در آن جوانمردى نباشد، خيرى در آن
نيست .
المروه تمنع من كل دنيه
(363) .
جوانمردى ، آدمى را از هر گونه پستى باز مى دارد.
المروه اجتناب الدنيه
(364) .
جوانمردى ، دورى از پستى است .
المروه تعهد ذوى الارحام
(365) .
جوانمردى ، با نيكى به خويشاوندان حاصل مى شود.
المروه بث المعروف و اقرا الضيوف
(366) .
جوانمردى ، كارهاى خوب را نشر كردن و از مهمان پذيرايى كردن است .
المروه اجتناب الرجل ما يشينه
(367) .
جوانمردى ، دورى كردن است از هر چيزى كه آدمى را سبك و بى مقدار مى
سازد.
المروه العدل فى الحكم و العفو مع القدره و
المواساه فى العسره
(368)
جوانمردى عبارت است از عدالت در حكومت و گذشت ددر هنگام قدرت و همدردى
با مردم هنگام سختى .
ثـلاث هـن مـن جـمـاع المـروه ، عـطـاء مـن
غـيـر مـسـئله و وفـاء مـن غـيـر عـهـد وجـود مـع اقلال
(369)
سـه چـيـز اسـت كه از جوانمردى است : عطا كنى بر آن كه بخواهند و وفا
كنى بر آن كه عهدى از تو گيرند و ببخشى در آن هنگام كه ندارى .
من تمام المروه ان تنسى الحق لك و تذكر الحق
عليك
(370)
از كـمال جوانمردى است كه فراموش كنى حقى را كه بر ديگرى دارى و از ياد
نبرى حقى را كه ديگرى بر تو دارد.
من المروه كثره الحياء و بذل الندا و كف و الاذى
(371) .
سه چيز از جوانمردى است : حيا و شرم ، بذل و احسان و خوددارى از مردم
آزارى .
75- پرهيز از شوخى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من مزح استخف به
(372) .
كسى كه شوخى كند او را سبك مى شمارند.
شـوخـى در حـد بـسـيـار كم و مشروع و بدون فعل حرام بد نيست ، و گاه
مطلوب نيز هست ، ولى شوخى زياد به خصوص اگر همراه كلمات ركيك و بى
ادبانه باشد يا در آن دروغ و غـيـبـت و تـحـقـيـر مـسـلمـانى باشد،
حرام است و زيان هاى اجتماعى و اخلاقى در پى دارد. شوخى زياد نشانه سبك
عقلى و حماقت است .
امام على (عليه السلام ) فرمود:
الافراط فى المزاح خرق
(373) .
زياده روى در شوخى كردن حماقت است .
آفه الهيبه المزاح
(374) .
آفت هيبت آدمى شوخى است .
كثره المزاح تسقط الهيبه
(375) .
شوخى بسيار، هيبت و جلال آدمى را مى برد.
دع المزاح فانه لقاح الضغينه .
شوخى را رها كن كه كينه و دشمنى را باور مى كند.
كثره المزاح تذهب البهاء و توجب الشحنا.
شوخى بسيار، ارزش آدمى را مى برد و سبب كينه و دشمنى مى گردد.
لكل شى ء بذر و بذر العداوه المزاح
(376) .
هر چيز بذرى دارد و بذر دشمنى مزاح است .
76- وقار و متانت
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الوقار حليه العقل
(377) .
وقار زيور عقل است .
سـبـك سرى و رفتار بچگانه آدمى را در جامعه سبك مى سازد در حالى كه
متانت و سنگينى مايه عزت است . انسان در همه حال بايد باوقار و سنگين
باشد، بدون اين كه دچار تكبر و خودخواهى شود كه اين دو مقوله از هم
جدايند.
امام على (عليه السلام ) فرمود:
السكينه عنوان العقل
(378) .
وقار، نشانه عقل است .
ان توقرت اكرمت
(379) .
اگر وقار داشته باشى گرامى مى شوى .
جمال الرجل الوقار(380)
.
زيبايى مرد به وقار او است .
بالوقار تكثر الهيبه
(381) .
با وقار هيبت انسان بيشتر مى شود.
بـر مـومن و عاقل است كه در زندگى و در برخورد با افراد جامعه متانت و
سنگينى و وقار خود را حفظ كند و از هر چيزى كه وقار او را خدشه دار
سازد دورى نمايد.
امورى است كه انجام آن آدم را سبك مى كند؛ مانند غذا خوردن در راه يا
دويدن در جاى نامناسب يـا حـضـور در بـعـضـى مكان ها كه ممكن است براى
بعضى اشخاص درست نباشد و دور از انـتـظار و سبك باشد مگر در مقام انجام
وظيفه دينى كه گاه لازم است انسان از آبروى خود هم مايه بگذارد. در همه
حال حتى در برخورد با دشمن متانت بسيار كارساز و سازنده است .
77- دورى از سخن چينى و سخن چينان
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
النميمه شيمه المارق
(382) .
سخن چينى گونه اى بيمارى بسيار زشت اجتماعى است كه پيامدهاى زيانبار
فراوانى دارد و مهمترين آن ايجاد فتنه ، اختلاف ، دشمنى ، هتك حرمت و
خونريزى است .
اين صفت زشت به معناى حرف اين و آن را براى ديگرى بردن و تحريك كردن
ديگرى به انتقام و دشمنى است .
آدم عـاقـل نـبـايـد خـود را درگـيـر حـرف ايـن و آن كـنـد و آتـش
بـيـار مـعركه شود و وزر و بال ديگران را به گردن گيرد.
النميمه ذنب لا ينسى
(383) .
سخن چينى گناهى است فراموش نشدنى .
اياك و النميمه فانها تذرع الضغينه و تبعد عن
الله و عن الناس
(384)
از سـخـن چـيـنـى بـپـرهـيـز، كـه سـخـن چـيـنـى تـخـم كـيـنـه را در
دل مى كارد و آدم را از خدا و مردم دور مى سازد.
نقل سخن براى ديگران هرچند راست باشد، اگر زيانبار باشد، از نوع سخن
چينى است .
امام على (عليه السلام ) فرمود:
اسوء الصدق النميمه
(385) .
بدترين راستگويى ، سخن چينى است .
انـسـانـى كـه حـرف بـراى ايـن و آن مـى بـرد، قـابـل اعتماد نيست ؛
زيرا همان گونه كه حرف ديگران را براى ما مى آورد، حرف ما را نيز براى
ديگران خواهد برد.
به قول سعدى :
هـركـه عـيـب ديـگـران پيش
تو آورد و شمرد |
|
|
بى گمان عيب تو را نزد
ديگران خواهد برد |
|
امام على (عليه السلام ) فرمود:
من نقل اليك نقل عنك
(386) .
كـسـى كـه چـيـزى را از ديـگـرى بـراى تـو نـقـل مـى كـنـد، از تـو
نـيـز بـراى ديـگـران نقل خواهد كرد.
مـسـئولان بـايد بسيار به اين نكته ظريف توجه كنند كه حرف شنوى از اين
گونه كسان نـداشـتـه بـاشـند و آن ها را از خود طرد نمايند و به اين رو
به صفتان ميدان خودنمايى و عرض اندام ندهند كه با سخن چينى ، خوبان را
بد و بدان را خوب جلوه دهند و با نفوذ در يـك فـرد مـديـر و مـسـئول
هـم او را سـاقـط مـى كـنند، هم به آن تشكيلات ضربه وارد مى سازند.
حضرت على (عليه السلام ) در سفارش به حاكم جديد مصر مالك اشتر مى
فرمايد:
و لا تعجلن الى تصديق ساع و ان تشبه بالناصحين
فان الساعى ظالم لمن سعى به غاش لمن سعى اليه
(387)
در تـصـديـق سـخـن چـيـنـان شـتـاب مـكـن هـرچـنـد خـود را بـه شكل و
لباس خير خواهان درآورند؛ زيرا سخن چين ستمكار است ، نسبت به كسى كه
سخن او را آورده و خيانت كرده و به كسى كه سخن را برايش آورده است .
يـعـنـى زمامدار و كارگزار به اين خطر نزديك است و سخن چينان سعى مى
كنند ديگران را طـرد نـمـايـنـد و خـود را بـه كـارگـزاران نـزديـك
نـمـايـنـد و وظـيـفـه آن مـسـئول اسـت كـه در لحظه اول و گام نخست ،
راه را بر او سد كند و وى را از اثر گذارى نااميد سازد و براى هميشه او
را طرد نمايد؛ زيرا بزرگ ترين خطرى كه كارگزاران را تهديد مى كند، حضور
افرادى است در اطراف آنان مانند سخن چينان كه نيت خيرى ندارند.
78- صبر در زندگى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الصبر راس الايمان
(388) .
صبر بنيان ايمان است .
بـى گـمان زندگى داراى مشكلات و فراز و نشيب هايى است كه انسان بايد
خود را با آن وفـق دهـد و بـا سـخـتـى هايش بسازد. بى طاقتى يا كم
طاقتى و بى صبرى در برابر مـشـكـلات ، آدمـى را مـى شـكـنـد و او را از
پـا درمـى آورد، بـى آن كـه از مـشـكـل بكاهد. انسان كم طاقت و بى صبر
زود شكست مى خورد، نااميد مى شود و از زندگى دلسـرد مـى گـردد و هـيـچ
گـاه نـمـى تواند سالم به مقصد برسد و هميشه با ناكامى و شكست موجه مى
شود. انسان بى صبر، دين خود را نيز نمى تواند حفظ كند.
در سخنان على (عليه السلام ) در نهج البلاغه آمده است :
ان الصبر من الايمان بمنزله الراس من الجسد(389)
نسبت صبر به ايمان مانند سر آدمى به تن او است و همان طور كه تن بدون
سر، ارزشى ندارد، ايمان بدون صبر نيز نتيجه نمى دهد.
حـضـرت ، تـنـهـا راه مـبـارزه بـا حوادث تلخ و تندبادهاى روزگار را
صبر مى داند و مى فرمايد:
الصبر ينازل الحدثان
(390) .
صبر، با حادث كوبنده روزگار مى جنگد.
الصبر كفيل الظفر
(391)
.
صبر، كفيل پيروزى است .
الصبر عده البلاء
(392)
.
صبر، ساز و برگ آماده اى است براى هر بلا و گرفتارى .
الصبر يرغم الاعداء
(393)
.
صبر، بينى دشمنان را به خاك مى مالد.
الصبر خير جند المومن
(394) .
بهترين لشكر مومن ، صبر است .
از صفات زيباى مردان با ايمان صبر به هنگام بلا و شاكر بودن به هنگام
رفاه است .
الايمان صبر فى البلاء و شكر فى الرخاء
(395)
.
افـزون بـر لزوم صـبـر بـه هـنـگـام مصيبت به خصوص مصيبت از دست دادن
عزيزان بايد انسان در برابر ديگر گرفتارى ها مانند فقر و ندارى يا
بيمارى ها و رنج هاى زندگى نـيـز صـبـر داشـتـه بـاشد و ايمان خود را
از دست ندهد و نا شكرى نكند و تن به رضاى دوست مى دهد كه فرمود: اگر
همه دنيا را به صورت يك لقمه در دهان مومن گذارم خير او است و اگر با
قيچى گوشت او را ريز ريز كنند، باز هم خير او است .
صبر در برابر گناه و ترك آن هرچند سخت هست ، از بهترين گونه هاى صبر
است .
امـام عـلى (عـليـه السـلام ) صـبـر را بـر دو گـونـه مى شمارد كه گونه
دوم را صبر در برابر گناهان مى داند و مى فرمايد:
الصبر عند ما حرم الله .
صبر براى انجام ندادن گناه .
همچنين صبر در برابر فرمان خدا و انجام واجبات ؛ مانند روزه يا اداى
تكاليف مانند خمس و زكـات يـا جـهـاد در راه خـدا كـه انـسـان با نيروى
صبر مى تواند وظيفه دينى خود را به خوبى انجام دهد.
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الصبر صبران صبر فى البلاء حسن جميل و احسن منه
الصبر عن المحارم
(396)
صـبـر دو نـوع اسـت : صـبـر در بـلاهـا كه زيبا و نيكو است ، ولى
نيكوتر از آن صبر در برابر حرام هاى الهى است كه طاقت بياورد و مرتكب
حرام نشود.
رسيدن به مقامات و درجات عالى نيز نياز به مقاومت و صبر دارد.
حضرت فرمود:
بالصبر تدرك معالى الامور
(397)
.
با صبر به درجات عالى در امور خود خواهى رسيد.
بـنـابـر ايـن ، بـه هـر مـرتبه اى از زندگى انسانيت و شرف كه بخواهى
برسى يا در بـرابـر هـر بـنـده اگـر بـخـواهـى شكست نخورى و در برابر
هر تكليفى اگر بخواهى توفيق يابى و هر سختى را بخواهى با پيروزى از آن
عبور كنى ، جز با صبر و تلاش و مقاومت و ايستادگى امكان ندارد، پس بكوش
كه در اين زندگى صبور باشى .
79- كسب و كار حلال
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ازكى المكاسب كسب الحلال
(398) .
بـرخـى مردم تنها در پى درآمد بهترند، ولى كارى ندارند كه از چه راهى و
چگونه . اين راه درسـت نـيست . به خصوص اگر كسى گرفتار درآمد حرام
بشود، زندگى خود و زن و فرزند خود را سياه مى كند.
اسـلام ، مـسـلمـانـان را بـه كـسـب و كـار حـلال مـكـلف كـرده اسـت و
شـغـل حـلال را بـهـتـريـن عـبـادت و سـرآمـد عـبـادت هـا مـى دانـد و
نـان حلال درآوردن را بهترين بندگى خدا به حساب آورده است .
امام على (عليه السلام ) فرمود:
من توفيق الحر اكتسابه المال من حله
(399) .
از تـوفـيـقـات انـسـان آزاده ايـن اسـت كـه بـتـوانـد از راه حلال مال
به دست آورد.
مـال حـرام افـزودن بـر ايـن كـه مـانـع قـبـولى اعـمـال مـى شـود و
تـا چـهـل روز عـبـادت كـسـى اسـت كـه يـك لقـمـه حـرام خـورده بـاشـد
مـقـبـول نيست و دعايش نيز اجابت نمى شود و در روحيه خود و فرزندانش
نيز اثر سوء مى گـذارد، قـسـاوت قـلب مى آورد و او را نسبت به عبادت و
به خصوص نماز بى تفاوت مى سـازد. لذت عـبـادت خـدا را از دلش بـيـرون
مـى بـرد و او را از خـداوند ور مى سازد و اين بدترين عقوبت و بلا است
.
بنابر اين ، سعى كن نان حلال به دست آورى هرچند اندك و پر زحمت باشد.
على (عليه السلام ) فرمود:
احفظ بطنك و فرجك من الحرام
(400) .
شكم و زير شكم خود را از حرام حفظ كن .
الانقباض عن المحارم من شيم العقلاء و سجيه
الاكارم
(401)
خوددارى از محرمات الهى از اخلاق خردمندان و خوى مردمان بزرگوار است .
بئس الكسب الحرام
(402) .
بد كسبى است كسب و كار حرام .
بئس الطعام الحرام
(403) .
بد خوراكى است خوراك حرام .
لا زهد (لا تقوا) كاكف عن الحرام
(404) .
هيچ زهدى (و هيچ تقوايى ) مانند پرهيز از مال و غذاى حرام نيست .
پـس زنـدگـى خـود را بـه مـال و درآمـد حـرام آلوده مـسـاز كـه از عقل
زندگى به دور است .
80- آرزوهاى رويايى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ما عقل من اطال الامل
(405) .
كسى كه آرزويش دراز باشد خردمند نيست .
زنـدگـى هـر روز گسترده تر و مشكلاتش افزون تر مى شود. جوانانى كه تازه
پا به زندگى گذاشته اند، ذهنى پر از رويا دارند و با آرزوهايى كه
معمولا تحقق نمى يابد، زندگى مى كنند كه اين كار نتيجه اى جز سرخوردگى
و دلسردى نخواهد داشت .
انـسـان خـردمـنـد از اول دنـبـال آرزوهـاى رويـايـى و غـيـر قـابل
دستيابى برود كه اين كار بسيار خطرناك است . خـواسـتـه هـاى بـلند و
رويايى ، آدمى را به كارهاى زشت وا مى دارد؛ زيرا براى رسيدن به آن ها
ناچار است از مسير ناصحيح وارد شود و بى گمان دچار خطاكارى ها خواهد
شد.
امام على (عليه السلام ) فرمود:
اطول الناس املا اسوئهم عملا
(406)
.
هركس آرزويش بيش تر است ، كارهايش زشت تر است .
و امـا طـول الامل فينسى الاخر
(407)
.
آرزوى دراز آخرت را از ياد شما مى برد.
يسير الامل يوجب فساد العمل
(408) .
حتى آرزوهاى اندك نيز موجب فساد كارها مى شود.
بـه هـر حـال ، آرزوهـاى دراز و رويـاهـاى زيـاد نـه تنها به پيشرفت
آدمى كمك نمى كنند، بـلكـه تـمـام وقـت و فـرصـت هـا را نـيـز هـدر مـى
دهـنـد و اعـصـاب و روان انـسـان را مشغول مى سازند و آدمى را از پى
كارهاى ناروا مى كشانند و سرانجام به ياس و نااميدى و سرخوردگى و گاه
تباهى زندگى و نابودى دين و دنيا دچار مى سازند. بايد از همان آغاز به
واقعيت ها انديشيد و در امورى كه تحقق آن ها به سادگى ميسر نيست ، حتى
فكر هم نكرد.
81- دورى از تنبلى و بيكارى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
آفه العمل البطاله
(409) .
آفت كار، تنبلى است .
بـه جاى پرداختن به آرزوهاى خيالى ، بهتر است انسان در پى كسب و كار و
تلاش برود و از گـوشـه اى خـزيـدن و تـن پـرورى كـردن بپرهيزد كه آفت
موفقيت و پيشرفت ، همان تنبلى است .
كسى كه به آينده خوب و زندگى همراه عزت و سرافرازى مى انديشد، فقط بايد
از راه زحـمـت كـشـيـدن و امـكـانـات خـود را بـه كـار گـرفـتـن و هـدر
نـدادن فـرصـت هـا، بـه دنبال آينده اى خوب برود كه امام على (عليه
السلام ) فرمود:
هيهات من نيل السعاده السكون الى الهوانى و
البطاله
(410)
كسى كه به تن آسايى و تنبلى بسنده كرده است هرگز به خوشبختى و آزادگى
نخواهد رسيد.
آفه النجح الكسل
(411) .
آفت پيروزى ، بى حالى است .
من دام كسله خاب امله
(412) .
كسى كه همواره كسل است ، به خواسته ها و مقاصدش نخواهد رسيد.
82- پرهيز از وامدارى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
بئس القلاده قلاده الدين
(413) .
وامدارى ، بند (اسارت ) بدى است .
بـسـيـارى از مـردم بـه دليـل بـلنـد پـروازى هـا و ميل به پيشرفت در
زندگى مادى و عقب نـماندن از همقطاران خود، خويش را رفتار وام هاى
طولانى با سودهاى سنگين مى كنند و در اين ميان بسيارى از زندگى ها
متلاشى مى شود و به ورشكستگى و گاه زندان و نابودى زنـدگـى مـنجر مى
گردد، در صورتى كه اگر قدرى قناعت پيشه مى كرد و با اندك مى ساخت ، مى
توانست زندگى را پيش ببرد بى آن كه نياز به وام پيدا كند.
اسـلام آن قـدر كـه به قرض الحسنه و كار مردم را راه انداختن سفارش
كرده است ، بيش از آن از قرض گرفتن و خود را اسير مردم نمودن ، نكوهش
كرده است .
امام على (عليه السلام ) فرموده :
الدين احد الرقين
(414) .
وامدارى يكى از دو بردگى است .
الدين رق و القضاء عتق
(415) .
وامدارى بردگى است ؛ چنان كه اداى آن آزادى است .
كثره الدين تصير الصادق كاذبا و المنجر مخلفا
(416)
.
قـرض زيـاد، آدم راسـتـگـو را بـه دروغـگـويـى وامـدار مـى كـنـد و آدم
خـوش قول را بد قول مى گرداند.
رسول خدا صلى الله عليه و اله فرموده :
اياكم و الدين فانه هم بالدليل و ذل بالنهار
(417)
.
از بدهكارى پرهيزيد كه بدهكارى غصه شب و خوارى روز است .
از امام صادق (عليه السلام ) نقل است كه فرمود:
خففوا الدين فان فى خفه الدين زياده العمر
(418)
.
بدهى خويش را سبك كنيد كه كمى و سبكى بدهى مايه زيادى عمر است .
روزى رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود:
به خدا پناه مى برم ، از كفر و بدهكارى .
از حضرت پرسيدند:
آيا بدهكارى معادل كفر است ؟ فرمود:
بله
بـنـابـر ايـن ، از عـقـل بـه دور اسـت كـه انـسـان بـدون ضـرورت خود
را اسير قرض ها و بـدهـكـارى هـاى سنگين و گاه با سود زياد كند كه هم
دين خود را خراب مى كند و هم دنياى خـود را و كـسـى كـه سال ها بايد
قسط بانك بدهد، هيچ گاه جلو نمى افتد و زندگى اش رشـد نـمـى كـنـد،
البـتـه كـسـانـى هستند كه ناچارند براى حفظ آبرو يا بيمارى يا بى
خانگى به قرض و وام پناه ببرند و هستند كسانى كه بدون اضطرار و فقط
براى هوا و هوس ، رقابت و هم چشمى ، زياد كردن سرمايه و بلند پروازى
هاى بى مورد خود را اسير وام مـى كـنـنـد كـه تـوصـيـه مـا ايـن اسـت
كـه قـرض گـرفـتـن در اصـل كـار خـوبـى نـيـسـت و نبايد بدون اضطرار
خود را گرفتار آن كرد، بايد با اندك ساخت و قناعت نمود و خود و زندگى
را نابود نساخت .
83- زير بار ذلت نرفتن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ساعه ذل لا تفى بعز الدهر
(419)
.
يك ساعت خوارى دنيا به همه عزت آن نمى ارزد.
سـربـلنـدى و عـزت و شـرف ، مـطلوب هر انسان آزاده اى است ؛ زيرا در
فطرت وجودى او عـزت خـواهـى و كـرامـت جويى است ، و از اين رو، خداوند
نيز در قرآن از كرامت انسان دفاع فـرمـوده اسـت و او را از پـست شدن و
گرد خوارى رفتن پرهيز داده است . از انسان هاى با كرامت تمجيد نموده و
آدم هاى بى مايه را نكوهش كرده است .
ذلت و خـوارى براى انسان آزاده به قدرى زشت و نازيبا است كه على (عليه
السلام ) يك ساعت آن را برابر با تمام عزت روزگار نمى داند و نيز مى
فرمايد:
الجوع خير من ذل الخضوع
(420) .
كسى كه از غير خدا عزت بجويد ذليل مى شود.
بـنـابـر ايـن ، انـسـان عـاقـل كـه جـويـاى سـربـلنـدى اسـت ، بـايـد
از كـار پـسـت و اعـمـال نـاشـايـسـت كـه در شـان انـسـان هـاى والا
مـقـام نـيـسـت دورى كـنـد و بـا تـحـمـل سـختى ها و ناكامى ها، عزت و
اقتدار و قناعت نفس خويش را حفظ نمايد و از بزرگ سـرافـراز عـالم ،
حـسـيـن بـن عـلى (عـليه السلام ) بياموزد كه فرمود:
هيهات من الذله
(421) ما به اسارت دنيا و شهادت و كشته شدن و
محروميت از تمام مظاهر دنيا تن مـى دهـيـم ، ولى لحـظه اى زير بار ذلت
نمى رويم و ملت سرافراز ايران با همين شعار عزت و پيروزى را به دست
آورد.
چـه زيـبـا اسـت كـه پـيـرو حـسين (عليه السلام ) نيز در عزت خواهى و
انجام وظيفه به آن حضرت اقتدا كند.
84- نجوا نكردن
(انما النجوا من الشيطان ...
(422)
)
يكى از كارهاى ناشايست اخلاقى ، در گوشى صحبت كردن با فرد يا افراد است
. البته در حضور ديگران و در جلسه اى كه چند نفر حضور دارند. اگر دو
نفر در حضور ديگران آهسته و در گوشى با هم صحبت كنند كار درستى نيست و
حاضران ممكن است ناراحت شوند و تصور كنند كه شما به علتى به آن ها پشت
مى كنيد و يا اين كه آن ها را محرم نمى دانيد و طـبـيعتا ناراحت مى
شوند و كدورت پيدا مى كنند، از اين رو، نبايد در حضور جمع اين كار
خـلاف اخـلاق انـجـام گـيـرد از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نقل شده
است كه فرمودند:
اذا كـان القـوم ثلاثه فلا يتناجى منهم اثنان
دون صاحبهما فان ذلك يحزنه و يوذيه
(423)
هـنـگـامـى كـه سه نفر با هم هستند، نبايد دو نفر آنان با هم درگوشى
صحبت كنند كه اين كار نفر سوم را غصه دار مى كند و آزارش مى دهد.
85- بلند سخن گفتن
قرآن مى فرمايد:
واحفض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحميرو(424)
سخن آهسته گوى كه صداى الاغ از همه بلندتر است .
بـلنـد سـخـن گـفتن و به صورت داد و قال صحبت كردن نشانه سبك عقلى است
. در صحبت كـردن بـا ديـگـران بايد ملايم و نرم و آرام صحبت كرد. از
جمله سفارش هايى كه حضرت لقـمـان بـه فـرزنـدش مـى كـنـد هـمـيـن اسـت
كـه فـرزنـدم صدايت را پايين بياور؛ زيرا بلندترين صداها صداى الاغ است
. امام على (عليه السلام ) نيز فرمود:
خـفـض الصـوت و غـض البـصـر و مـشـى القـصـد مـن
امـارات الايـمـان و حـسـن التـديـن
(425)
پايين آوردن صدا و چشم را پايين انداختن و سنگين و ميانه راه رفتن از
نشانه هاى ديندارى و ايمان نيكو است .
برخى مرم عادت دارند در همان صحبت هاى معمولى نيز داد بزنند و صدايشان
را بلند كنند كه اين كار از سنگينى و وقار مومن مى كاهد و به خصوص در
برابر بزرگ ترها، استاد، پدر، مادر و اشخاص ديگر بلند سخن گفتن از بى
ادبى است .
86- حسادت نكردن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الحسد شر الامراض
(426) .
حسادت بدترين بيمارى است .
حـسـادت از بـدترين امراض روحى و اخلاقى است و خدا نكند كسى گرفتار آن
شود كه هم زنـدگـى خـود را تباه و نابود مى كند و هم زندگى كسى را كه
به او حسد ورزيده است . شـيـطـان آن قـدر شـخـص حـسـود را تحريك مى كند
تا دست به هر كار زشتى براى آرامش دل خـود بـزنـد و بـسـا خـون بـريـزد
و جـنـايـتى مرتكب شود تا خون را از آن درد حسادت برهاند.
شـخـص مومن معمولا حسادت ندارد و اگر هم دارد ايمانش او را از انجام و
بكارگيرى آن باز مى دارد، ولى بايد اين را دانست كه حسد بيمارى خطرناكى
است كه بايد در مقابله با آن جدى بود.
على (عليه السلام ) فرمود:
الحسد يضرنى
(427) .
حسادت آدم را رنجور و بيمار مى سازد.
الحسد يذيب الجسد
(428)
.
حسادت بدن آدمى را ذوب مى كند.
الحسود لا يسود
(429)
.
حسود به سيادت و بزرگى نمى رسد.
الايمان برى ء من الحسد
(430)
.
ايمان از حسد بيزار است .
الحسد كثير الحسرات متضاعف السيئات
(431) .
غصه و افسوس حسود بسيار و گناهانش چند برابر است .
الحسد ياكل الحسنات كما تاكل الناز الحطب
(432) .
حسادت كارهاى خوب را مى خورد و نابود مى كند، همان طور كه هيزم آتش را.
انسان بايد با تكيه بر ايمان و اخلاق انسانى و روح بلند از اين بيمارى
كشنده فاصله بگيرد و زمينه رشد آن را فراهم نكند.
بلند نظر بودن ، توكل و ايمان قوى ، عدم حرص و علاقه به دنيا، نگاه به
كسانى كه حال بدتر و زارتر دارند، مى تواند ريشه حسد را از بين ببرد.
87- پرهيز از كينه توزى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
سبب الفتن الحقد
(433)
.
ريشه تمام فتنه ها، كينه توزى است .
كينه توزى همانند حسادت بيمارى كشنده اى كه بسيارى از زندگى ها را
نابود مى كند و مـوجـب اخـتـلاف و جـرم و جـنـايـت و تـهمت و غيبت ،
پرونده سازى ، حق كشى ، ظلم و تبعيض ، دشـمـنـى و خـونـريزى و ده ها
اتفاق ناگوار ديگر خواهد شد. كينه توزى از مومن به دور است .
حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
الحقد الام العيوب
(434) .
پست ترين عيب ها كينه است .
شـخـص كينه توز راحتى را از خود و ديگران سلب مى كند و دنيا را بر همه
تنگ مى كند و سرانجام تنها مى ماند و همه را از خود مى رنجاند.
لا راحه لحقود
(435)
.
آدم كينه توز راحتى ندارد.
سـرانـجـام تـا مـى تـوان بـايـد بـذر صـفـا و صـمـيـمـيـت و مـحـبـت
را در دل كـاشـت ، نـبـايد دل را جايگاه كينه ها و دشمنى ها قرار داد و
زندگى را بر همه تلخ و تنگ نمود.
88- احسان
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الانسان عبد الاحسان
(436) .
آدمى بنده احسان است .
نـفـوذ در دل هـا و مـحـبـوب شـدن آرزوى هـمـه اسـت . البـتـه مـومـن
بـه دليل ايمانى كه دارد، خداوند محبت او را در دل ها قرار مى دهد.
ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم
الرحمن ودا(437)
كـسـانـى كـه ايـمـان و عـمـل صـالح دارنـد، خـداونـد مـحـبـت آنـان را
در دل ها قرار مى دهد.
ولى بـه هـر حـال راه هـايـى بـراى نـفـوذ در دل هـا و همراه كردن
ديگران وجود دارد كه در احـاديـث اسـلامـى بـه دو نكته بيش تر توجه شده
است : يكى بى نيازى از مردم و خود را مـحـتـاج آنـان ندانستن و قطع طمع
از آنچه دارند و دوم احسان و نيكى به ديگران كه كليد فـتـح دل هـا، بـى
گـمـان كـمـك و احـسـان و خوبى كردن است و به تعبير مولا على (عليه
السلام ):
الاحسان يستيعد الانسان
(438) .
احسان آدمى را به بندگى وامى دارد.
الاحسان محبه
(439) .
احسان محبت مى آورد.
احسن الى من شئت تكن اميره
(440) .
به هركه خواستى خوبى كن كه امير و فرمانرواى او خواهى شد.
بالاحسان تملك القلوب
(441) .
با احسان آدمى مالك دل ها مى شود.
سبب المحبه الاحسان
(442) .
احسان مايه محبت دل ها است .
من كثر احسانه كثر خدمه و اعوانه
(443) .
كسى كه نيكى زياد كند ياران و خدمتگزارانش زياد مى شوند.
من كثر احسانه احبه اخوانه .
كسى كه نيكى بسيار كند، مورد محبت برادرانش قرار مى گيرد.
بـنـابـر اين ، چنان كه از احاديث فوق و ده ها حديث ديگر استفاده مى
شود، از راه هاى مهم و مـعـجـزه آسـا براى نفوذ در دل ها همانا نيكى و
احسان در حق ديگران است و نبايد از اين كار اخلاقى و اجتماعى بسيار
ارزنده غافل شد.
89- شك نكردن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
المريب ابدا عليل
(444) .
شكاك هميشه بيمار و دردمند است .
از حـالات بـسيار بد و شكننده كه برخى مردم به آن دچارند، شكاكى است ؛
يعنى به همه كـس و هـمـه كـارى شـك مى كنند و همه چيز را با چشم بدبينى
و دشمنى و بغض و كينه مى بـيـنـنـد و بـا ايـن كـار زنـدگـى را بـراى
خـود و ديـگـران تـبـديـل به جهنم سوزان مى كنند. شكاكى در حقيقت نوعى
بيمارى روانى و نوعى وسواس اسـت كـه بـايد از به وجود آمدن آن پيشگيرى
نمود و اگر هم پيش آمد با تمام وجود بايد بـا آن مـبـارزه كـرد كه
برطرف شود وگرنه هم جسم و هم جان و هم ايمان آدم شكاك را مى سوزاند.
شـكـاك چـون بـر خلاف دين و قدم برمى دارد، كاش نوعى كفر و شرك به حساب
مى آيد؛ زيرا دستور خداوند و اسلام است كه نبايد به افراد شك نمود.
على (عليه السلام ) فرمود:
الارتياب يوجب الشرك
(445) .
شك در امور به شرك مى انجامد.
المرتاب لا دين له
(446) .
شكاك دين ندارد.
صلاح التقوا تجنب الريب ؛
صلاح تقوا به دورى از شك است .
الريبه توجب الظنه
(447) .
شرك و ترديد مايه بدگمانى است .
به هر حال سوء ظن و بدگمانى و شك به افراد، كارى ضد اخلاقى و ضد ارزش و
ضد دين است .
مسلمان در عين اين كه بايد مراقب باشد زود به كسى اعتماد نكند، بايد از
متهم نمودن اين و آن و ايـجـاد شـك و تـرديد، در كارهاى افراد كه منجر
به تجسس و دخالت در كار ديگران مى شود و بيش از پيش بى اعتمادى را
گسترش مى دهد، پرهيز نمايد.
90- پل عبور براى منافع ديگران
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
كن فى الفتنه كابن اللبون
(448) .
برخى كسان خود را نخود هر آشى مى كنند و در هر كارى دخالت مى نمايند و
گاه دين خود را فداى دنياى ديگران مى كنند كه بسيار كار نابخردانه اى
است .
از رسول خدا صلى الله عليه و اله نقل شده است كه فرمود:
شر الناس من باع دينه بدنياه و شر منه من باع
دينه بدنيا غيره
(449)
بـدتـريـن مـردم كـسـى اسـت كه دين خود را به دنيا بفروشد و بدتر از آن
كسى است كه دينش را فداى دنياى ديگران كند.
شـيـادان بـراى در رسـيـدن به مقام و خواسته هاى خود، به ساده لوحان و
ساده انديشان و توسل مى شوند و نيز به كسانى كه در جامعه داراى وجهه اى
مردمى هستند، مانند روحانى ، خـانـواده شـهـيـد و جـانـبـاز و ايـن
گـونـه افـراد را وسـيـله دنـيـا خـود قـرار مـى دهـنـد و پل عبور
منافع خود مى كنند.
سـفـارش عـلى (عـليـه السـلام ) ايـن اسـت كـه مـومـن هيچ گاه براى
منافع دنيايى ديگران پل و واسطه نشود و خود را از كشمكش دنيا طلبان و
سياست بازان و فتنه گران دور نگه دارد.
كن فى الفتنه كابن اللبون لا ظهر فيركب و لا ضرع
فيحلب
در فتنه و آشوب همچون بچه شتر دوساله باش كه به پستانى دارد كه شيرش
دوشند و نه پشتى كه سوارش شوند.
91- سستى نكردن در دين
كوچك شمردن احكام دين و بى توجهى و بى تفاوتى به دين فرجام خوشى
ندارد و حفظ دين و حراست از آن و اهميت هم براى دنياى انسان مفيد است و
هم براى آخرتش .
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من تهاون بالدين هان
(450) .
هركس دين را خوار بشمارد، خود خوار مى شود.
من دق فى الدين نظره جل يوم القيامه خطره
(451) .