پيش گفتار
پس از زلزله ويرانگر بم ، مهم ترين سوال
عموم مردم ، اين بود كه چرا اين اتفاق بزرگ رخ داد؟ چه عوامل يا حكمتى
مى تواند در چنين حادثه دهشتناكى موجود باشد؟! و آيا...؟
در جواب بايد گفت كه در آيات قرآن و روايات و ادعيه و همچنين در سيره
انبياء و ائمه (عليه السلام ) كه بالاترين نوع بلا را چشيده و صبر
نموده و تربيت شده اند، بهترين جواب ها و بالاترين تحليل ها عرضه شده
است .
در فرهنگ اسلامى ، گناه باعث بلاست و بلا، تذكر و هشدار خداى رحمان است
كه عده اى با مشاهده بازتاب طبيعى اعمال زشت خود در عالم ، توبه كنند و
بازگردند و خود را از ادامه مسير هلاكت بار و نابود كننده گناه ، و از
شقاوت ابدى برهانند. لذا بلايا، هشدارى از روى رحمت خداست و دعوتى عملى
براى جامعه گناه آلوده است كه دامنى بتكانند. بلازدگى عمومى ، جراحى
تلخ جامعه آلوده و معلول گناه زدگى عمومى است .
بلاى خدا، تذكرى عميق براى آن هايى است كه گوش شنيدن نداشته اند، تا
شايد با چشيدن بيدار گردند. بلا در معارف اهل بيت ، هديه و نردبان ترقى
براى مومن ، و كفاره و عامل پاك سازى براى گنهكاران ، كيفرى هشدار
دهنده براى ديگران است .
قرآن براى موضع گيرى در برابر بلايا، ديدگاه خاص و راهى روشن و پر
فايده ارايه مى دهد. اين كه در ارزيابى هايمان ، بلا را عامل گناه
معرفى نماييم ، انتقاد خشم آلود قرآن را در بر دارد، زيرا قرآن ، انسان
ها را به سوى بازگشت ، توبه و پندپذيرى در مقابل بلا دعوت مى كند. قرآن
، بلا را در سايه گناه مى داند و عامل هر گرفتارى را، گناه فرد گرفتار
يا اطرافيان او مى داند و بس ! و توصيه مى نمايد كه با مشاهده بلا،
تنها يقه گناه و گنهكاران را بگيريد.
در فرهنگ دينى ، مسبب حوادث طبيعى ، گنهكاران جامعه و همراهان و زمينه
سازان آنها و راضيان به كار آن ها هستند. در فرهنگ قرآنى ؛ نظريه
پردازان گناه ، قانون گذاران حمايت از گناه و ترويج دهندگان گناه و
فساد، عامل تمامى بلاياى اقتصادى ، و فرهنگى و طبيعى معرفى مى گردند.
زلزله ؛ همچون سيل ، گردباد، آتشفشان ، خشكسالى ، صاعقه ، بيمارى و...،
يكى از حوادث طبيعى و قديمى دنياست . زلزله ، هميشه بوده و خواهد بود؛
براى همه ؛ چه خوب و چه بد، چون يك قانون عمومى حاكم بر هستى است كه
حتى بعد از تمام شدن دنيا و در قيامت نيز از بزرگ ترين نشانه هاى قيامت
است :
يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزلة الساعة لشى ء
عظيم (حج ، 1)
پس نبايد از وقوع يك قانون عمومى تعبيه شده در دل هستى تعجب نمود.
حقيقت دنيا؛ در آميخته با بلا، فنا و تلخى هاست و اين ميدان امتحان و
عرصه رشد و حركت است . اين دنيا جاى آرامش و آسايش و لذت دائمى نيست .
دنيا، محل تولد و رشد و تكامل جسمى و روحى انسان ، و نيز جايگاه
شكوفايى استعدادهاى ذاتى و فطرى انسانها و همه موجودات است و اين
شكوفايى ، جز با تحرك و تكاپو و خروج از ايستايى و سكون دست يافتنى
نيست . حوادث هر چقدر بزرگ و سنگين باشند، به نسبت بزرگى و سنگينى ،
انسان و جامعه را به حركت و تكاپو وادار مى كنند؛ چرا كه بلا ديده ، جز
عكس العمل چاره ديگرى ندارد و حتى سكون و سكوت در برابر حادثه نيز اثر
گذار و تعيين كننده مى گردد.
اما آنچه بعد از وقوع حوادث بزرگ مهم است ، نوع انتخاب گزينه ها و
كيفيت انفعال و عكس العمل انسان هاست كه به رشد يا سقوط مضاعف آن ها
منجر مى شود.
معارف اسلامى ، بشر را به سوى تطابق با قوانين و سنن الهى جارى در
ملكوت هستى و ملك دنيا فرا مى خواند، تا ميزان تعارض و در نتيجه شكست
بشر را به حداقل برساند.
معارف اسلامى ، بشر را به سوى هدف انسانى كه كمال او فقط در گرو آن است
، سوق مى دهد و آن آمادگى براى بهتر مردن است ، نه مبارزه با مرگ و
فرار از مرگ و در نتيجه گرفتار شدن در جنگ مرگ حتمى در نهايت وحشت !
معارف اسلامى ، مرگ را به عنوان ختم همه چيز، پديده سياه و تلخ ، و
اتفاق ناگوار معرفى نمى كند، بلكه به عنوان سفر، حركت ، تغيير خانه ،
رهايى از دنياى پر بلا، ميهمانى عالم اعمال خويشتن و خلاصه دعوت در
سالن پذيرايى اعمال خود انسان از خويشتن ، معنى مى نمايد. البته براى
مومنان خالص و اولياى خدا، مرگ را روز ديدار خدا، وصال عاشق و معشوق ،
اتمام رنج و آغاز همه آسايش ها، شروع بهشت ، روز دريافت جايزه و خلاصه
شيرين ترين حادثه دنيا را همان لحظه ديدار و لقاء الله معرفى مى نمايد.
و اين نوع نگرش به مرگ ، باعث مى شود كه :
در روان و روح انسانها، فضايل (مثل صبر، شكر، آرامش ، خوش بينى به عالم
، زندگى با رضايت و امثال آن ) پديد آيد. و در عرصه هستى ، حماسه هايى
(مثل شهادت ، ايثار، احسان ، اعمال صالح ، كمك به ديگران ، جان فشانى و
معامله با خدا) اتفاق افتد.
اين نوع نگرش دينى به پديده مرگ ، زندگى آرام و سرزنده و انسانهاى صبور
در بلا و شكور در نعمت ، و شهيدانى عاشق شهادت پرورش مى دهد.
اين جهان بينى ذاتا تحمل در بلا را بسيار بالا مى برد و رويارويى با
حوادث سنگين را ممكن مى سازد و هر چه سختى بالاتر مى رود، فضايلى مثل
صبر افزايش مى يابد.
هر چه شدت تاثير حادثه عميق تر و وسيعتر باشد، عمق اثرگذارى و حركت
آفرينى آن بيشتر خواهد بود و لذا حوادث سهمگين طبيعى ، به حركتهاى سريع
فردى يا اجتماعى مى انجامد.
اما حركت و شتاب در تكامل هميشه به سوى كمالات و فضايل انسانى نيست ،
بلكه نوع حركت بسوى كمال يا شقاوت و به عبارت ديگر صعود يا سقوط را،
انتخاب انسانها رقم مى زند.
مثلا در يك حادثه بزرگ ، وقتى همه افراد خانواده فردى ، از دنيا به
آخرت رهسپار مى گردد، اين فرد مى تواند با صبر شايسته ، فضيلتى با شكوه
بيافريند يا با نهايت بى تابى و جزع ، به ناسزا گويى و حتى كفر گويى
بپردازد! در هر دو صورت ، در حوادث ، تكوين و رشد انسان شتاب مى گيرد.
گفتنى است كه عكس العمل در حوادث بزرگ ، بيش تر غير ارادى است و هر چه
در باطن هست ، آشكار مى شود. حوادث بزرگ نمونه اى كوچك از قيامت است كه
با ايجاد فشار و وارد كردن شوك ، باطن را آشكار مى سازد و انسان آن
گونه عكس العمل نشان مى دهد كه در حقيقت همان طور هست و ملاحظه ها،
تعارفها، دو رويى ها و قراردادهاى اعتبارى ، به دليل شدت تاثر روحى و
عظمت حادثه رنگ مى بازد و باطن ها آشكار مى گردد.
حوادث بزرگ ؛ آزمون بزرگ ، درون سنجى ، نجات جامعه از ايستايى و حركت
به سوى فضايل و احياى جامعه از لحاظ فضيلت آفرينى است . بلاديدگان با
صبر، از بلا رستگان با شكر، چشم هاى ناظر ديگران با يارى و احسان ،
همگى با هم در امتحان فضيلت بزرگ خدا، مسابقه پيروزى و كمال برگزار مى
كنند و نتيجه اين آزمون ، تكامل و بزرگ شدن روح و علاوه بر آن ، اجرهاى
اخروى است .
از اين رو امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند:
المومن صبور فى الشدائد، وقور فى الزلازل ، قنوع
بما اوتى ، لا يعظم عليه المصائب
((مومن ، صبور در سختى ها، با وقار در زلزله ها
و تحولات ، و قانع به عطا مى باشد و مصائب بر او بزرگ نمى آيد.))
چه نيكو است كه در لحظه هاى تاثير عميق ، بار ديگر مسير خود را مورد
بازنگرى قرار دهيم و اگر در مسير الهى قدم بر مى داريم ، بر حركت خود
شتاب بخشيم و در راه درست خود استوار و محكم و پابرجا بمانيم و بر ثبات
خويش بيفزاييم ، و اگر خداى نكرده در راهى انحرافى و غير مورد رضاى خدا
فرو غلتيده ايم ، بدون از دست دادن حتى يك ثانيه ، توبه كرده و به سوى
خدا باز گرديم . پند گيريم تا نجات يابيم .
پند ديگر، ياد آورى زلزله بزرگ قيامت است ، كه فقط مى توانيم با نگاه
به آثار مخرب زلزله هاى كوچك دنيا، بزرگى آن را مجسم كنيم ؛ زلزله اى
كه كوه را مثل پشم زده نرم مى سازد، درياها را به تلاطم و جوشيدن مى
اندازد، زمين را زير و رو و صاف مى كند و مردم از همديگر فرار مى كنند
و مادر با همه مهربانى ، بچه را مى اندازد و به فكر خويش است .
آرى ، تنها با اعمال صالح و خدا پرستى و اطاعت از خداست كه مى توان خود
را از معرض وحشت روز قيامت رهانيد و در سايه سار امن عرش الهى ، در
كنار اولياى خدا، حياتى جاودان در بهشت برين داشت .
در اين كتاب ، ما به آن جنبه زلزله مى پردازيم كه مربوط به ماست و مى
توانيم با تغيير اراده خود، آن را تغيير دهيم و آن اعمال ماست ؛ يعنى
ما مى توانيم با ترك گناه ، جلوى زلزله را بگيريم .
هدف از تاليف اين كتاب ، تحليل رابطه عمل انسان ها با حوداث طبيعى
مخصوصا زلزله مى باشد. آرزو و اميد نهايى ما اين است كه با توجه كامل
مردم به اين مطالب و آيات و روايات ، جامعه از گناه دورى جسته و براى
هميشه از همه جلوه هاى عذاب و قهر الهى مصون و محفوظ گردد و به جلوه
هاى رحمت خدا در دنيا و آخرت دست يابد.
براى رسيدن به جامعه پر بركت و دور از غضب خدا و گناه مردم ، اين كتاب
را نوشته و به محضر امام زمان (عج ) حضرت بقيه الله هديه مى كنم ، تا
شايد ما هم اثرى در پاك سازى و آماده سازى جامعه براى ظهور امام زمان
(عج ) و محو و ريشه كنى فساد و ظلم و گسترش عدالت و بركت داشته باشيم .
ان شاء الله
ميرستار مهديزاده
مقدمه
هر از چندى شاهد وقوع زلزله اى تلخ در اقصا نقاط كشور و جهان
هستيم . موقع بروز چنين حوادثى ، هر كسى به نوعى تحت تاثير قرار مى
گيرد و به دنبال انجام وظيفه اى مى رود كه احساس مى كند بر او لازم است
. عده اى در پى كمك رسانى به آسيب ديدگان مى روند، كه البته كارى ضرورى
و موقعيتى بزرگ در امتحان الهى است كه فردى به كمك مسلمانى ديگر برود.
برخى نيز در پى يافتن علل مادى زلزله و علل خرابى هاى ناشى از آن مى
گردند و به فكر محكم كردن بناها افتاده و به بررسى نحوه ساختمان سازى
مى پردازند.
بديهى است براى كسانى كه به عالم غيب و خدا، و نيز به عمل و بازتاب آن
معتقدند و مى دانند كه خداوند، خشم و رضا داشته و قدرت ابراز آن را به
هر نحوى دارد و ملاك خشم و رضاى او، فقط عمل بندگان است ؛ مسلما تنها
بررسى عوامل طبيعى و مادى زلزله ، براى اين معتقدان قانع كننده نيست ،
بلكه منتظرند با علل حقيقى و فوق مادى زلزله نيز آشنا شوند تا آنها را
رفع كنند.
نيازى به استدلال نيست كه زلزله عوامل معنوى دارد و علت حقيقى و اساسى
تمامى گرفتاريها و حوادث تلخ براى بشر، گناه اوست ؛ اين در مكتب قرآن ،
اصلى استوار است و همه مسلمين كمابيش با اين اصل آشنا هستند.
براى اثبات اين مطلب كه زلزله و تمام بلاياى تلخ ، ريشه در كردارهاى
تلخ و آلوده آدمى دارد، بر آستان قرآن و حديث ، زانوى ادب مى ساييم و
چراغ هدايت را از اين درگاه فيض اقتباس مى نماييم .
فصل اول : گناه ؛ علت تمام گرفتارى ها
قرآن كريم با عبارات گوناگون علت عذاب ، بلا و ناراحتى ها را
گناه خود انسان معرفى كرده است . به نمونه اى از اين آيات توجه مى كنيم
:
فكيف اذا اصابتهم مصيبه بما قدمت ايديهم
(1)
((چگونه است زمانى كه مصيبت و گرفتارى آنها را
دريابد؛ براى آنچه دستان خودشان پيش فرستاده است ؟
))
در اين آيه شريفه ، تركيب
((بما قدمت اءيديهم
)) به معنى اعمال و كرده هاى خود انسان است كه
قبل از خود آدمى ، به عالم ملكوت بالا مى رود و باعث نزول مصيبت مى
گردد و مصيبت ، معنى عامى دارد كه هر نوع گرفتارى و رنج و عذاب را شامل
مى شود.
قرآن كريم در آيه ديگر، كرده هاى دست انسان را عامل بد حالى و گرفتارى
معرفى مى نمايد:
و ان تصبهم سيئه فبما قدمت ايديهم ، اذا هم
يقنطون
(2)
((وقتى به مردم بدى و گرفتارى روى مى دهد، در
اثر آنچه دستانشان مقدم داشته و پيش فرستاده است ، مى بينى كه در آن
هنگام مايوس مى گردند
)).
اين آيه ، هم علت رخدادهاى بد را گناه معرفى مى نمايد و هم از عكس
العمل غلط مردم به هنگام مشاهده گرفتارى ، انتقاد مى كند؛ چرا كه آنها
به جاى تذكر و توبه و زارى و بازگشت و به درگاه الهى ، از خدا بيش تر
دور مى شوند و از رحمت خدا و اصلاح خود نااميد مى گردند! بهتر است
بدانيم كه قرآن ، فلسفه نزول بلا، توبه و بازگشت مردم از گناه و سيره
ناشايست قبلى معرفى شده است . گفتنى است كه جمله فوق در قرآن كاربرد
زيادى داشته و در حدود 10 مورد، همين مفهوم را مى رساند.
جمله ديگر قرآن در بيان علت بودن گناه و كردار مردم براى بلايا،
((سيئات ما عملوا
)) مى
باشد.
فاءصابهم سيئات ما عملوا و حاق بهم ما كانوا به
يستهزئون
(3)
((بدى هاى اعمالشان به آن ها رسيد و آنچه را كه
استهزاء مى كردند، همان آنان را در بر گرفت
)).
يعنى همان وعده خداوند را كه تكذيب مى كردند و باور نداشتند و به مسخره
مى گرفتند، همان وعده الهى به وقوع پيوست و خداوند نتيجه اعمالشان را
به آنان چشاند و قرآن بيش از 16 مورد با كلمه
((سيئه
)) از رابطه مستقيم گناه و بلا پرده برداشته است
.
باز مى فرمايد:
و الذين ظلموا من هولاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا(4)
((آن هايى كه از اينان ظلم كردند، به زودى (در
دنيا) بدى هاى آنچه را كسب كرده اند، به آنان خواهد رسيد
)).
اين آيه نيز تاكيد دارد كه حتما نتيجه ظلم در دنيا به شكل بلا به انسان
اصابت خواهد كرد. در حدود 42 مورد، رابطه عذاب و جزا با گناه به وسيله
همين كلمه
((كسب
)) در
قرآن بيان شده است .
در آياتى ديگر گناه را مستقيما عامل عذاب و بلا معرفى مى نمايد:
اءن لو نشاء اصبناهم بذنوبهم
(5)
((اگر بخواهيم ، آنها را براى گناهانشان گرفتار
مى كنيم .
))
((و كلا اخذنا بذنبه
(6)))
((همه هلاك شدگان را فقط براى گناهشان گرفتيم .
))
فاءعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعير(7)
((بعد از هلاك ، به گناه خود اعتراف كردند، پس
كوبيده و دور باد اصحاب سعير!
))
فكذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسواها
و لا يخاف عقبيها(8)
قوم ثمود، حضرت صالح را تكذيب كردند و شتر را كه معجزه حضرت صالح بود،
كشتند و پروردگارشان نيز آنان را براى گناهشان زير و رو كرد؛ به طورى
كه با خاك يكسان شدند و خداوند از عاقبت اين كار هيچ هراسى نداشت
)).
در اين آيه شريفه ، نه تنها گناه را علامت بلا، كه علت زير و رو شدن و
زلزله قوم ثمود معرفى مى كند. بهترين آيه اى كه كاملا ارتباط گناه را
با زير و رو شدن شهرها و زلزله (رجفه بيان شده در آيات ديگر) معرفى مى
نمايد، همين آيه آخر سوره شمس مى باشد. در آيات ديگر، عذاب قوم ثمود با
رجفه (زلزله ) بيان شده ، پس زير و رو شدن مورد نظر در اين آيه ، همراه
زلزله بوده است .
آياتى كه گناه را علت مستقيم بلايا عنوان مى كنند، بسيار زياد است كه
به همين چند مورد اكتفا مى كنيم .
(9)
قرآن كريم حتى زمينه بلا را، گناه معرفى مى نمايد؛ به طورى كه در صورت
مشاهده گناه در جامعه ، بايد متوجه شد كه اين وضع ، مقدمه و نشانه نزول
عذاب مى باشد:
و اذا اءردنا اءن نهلك قرية اءمرنا مترفيها
ففسقوا فيها فحق عليها القول و دمرناها تدميرا(10)
((وقتى بخواهيم شهرى (يا روستايى ) را هلاك
گردانيم ، امر مى كنيم كه ثروتمندان و بزرگان (اثرگذاران ) آن جامعه
فسق و فجور انجام دهند، آنگاه عذاب بر آنها حتمى و حق خواهد گشت و آن
را زير و رو مى كنيم ؛ زير و رو كردنى !
)).
جامعه ، با ارتكاب گناه و فساد، مستحق عذاب مى شود و خود را در معرض
انواع عذاب ها و انتقام هاى الهى قرار مى دهد؛ و اين راهى است كه خود
افراد جامعه با پيروى از بزرگان جامعه ، انتخاب نموده اند، و
((خداوند به كسى ظلم نمى كند
(11))).
دلايل حديثى
مفضل مى گويد كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
((اى مفضل ! مبادا گناه كنى ، و شيعيان ما را از
گناه گريزان ساز. به خدا قسم ! گناه به كسى ، زودتر از شما سرازير نمى
شود.
همانا وقتى به يكى از شما امر ناگوارى از سلطان مى رسد، آن نيست مگر
براى گناهانش ، و برخى ديگر نيز به بيمارى دچار مى گردند و آن نيز جز
براى گناه نيست و يكى ديگر از شيعيان ما، رزقش حبس مى شود و اين هم فقط
به خاطر گناه است ، و براى ديگرى مرگ ، سخت مى گردد و آن نيست جز به
علت گناه ، تا آن كه افرادى كه در اطراف او هستند، مى گويند: با مرگ
غمگين شد.
))
وقتى امام ناراحتى مرا مشاهده كرد، فرمود:
((آيا مى دانى كه اين ها براى چيست ؟
))
عرض كردم : نمى دانم فدايت شوم . فرمود:
((آن ،
به خدا قسم براى اين است كه شما در قبال گناهانتان در آخرت گرفتار نمى
شويد و لذا عواقب گناه شما، زودتر در دنيا گريبانگيرتان مى گردد.
))
(تا پاك شده ، از دنيا خارج گرديد)
(12)
كتاب
((اربعماءة
)) از
امير المومنين (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود:
((كسى از شيعيان ما نيست كه كارى انجام دهد كه
ما او را از انجام آن كار نهى كرده ايم ؛ مگر اين كه به بلايى مبتلا مى
گردد تا گناهش پاك شود يا در مورد مالش ، يا فرزندش و يا در مورد خودش
، تا اين كه خدا را در حالى ملاقات كند كه گناهى بر او نمانده باشد و
گاه كه گناهى بر او باقى مانده است ، مرگش سخت مى شود.
))
(تا چيزى باقى نماند)
(13)
در اين قسمت ، براى اثبات بيشتر رابطه گناه و بلا، حديثى را ذكر مى
نماييم . اين حديث ، نه تنها رابطه گناه و بلا را مشخص مى سازد، بلكه
جالب اين است كه رابطه هر نوع گناهى را با بلايى خاص بيان مى نمايد و
اين حديث نمونه اى از احاديث زياد در اين زمينه است .
امام باقر (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نقل كرده
كه فرمودند:
((پنج چيز است كه اگر به آن ها گرفتار شديد،
بايد به خدا پناه ببريد. آنگاه فرمود: 1. زنا و روابط نامشرع ممكن نيست
در ميان جمعيتى آشكارا پديدار گردد، مگر اين كه ، طاعون و بيمارى هاى
بى سابقه (مثل ايدز) در ميانشان شيوع پيدا كند؛ 2. و پيمانه و وزن را
نكاهند (كم فروشى و كم كارى در مقابل مزد)، مگر اين كه ، مبتلا به
خشكسالى و سختى زندگى (معيشت تنگ ) و ظلم و جور زمامداران گردند؛ 3. و
از اداى زكات سرباز نزنند، جز اين كه از باران محروم گردند، به طورى كه
اگر حيوانات نباشند، هرگز بر ايشان نبارد؛ 4. و عهد و پيمان را نشكنند
(كه راى دادن يكى از مصاديق عهد و پيمان در زمان ما مى باشد)، مگر اين
كه ، خدا دشمنانشان را بر آنها مسلط سازد كه پاره اى از آنچه در دست
دارند، از آنها بگيرند؛ 5. و در قضاوت و داورى بر خلاف حكم خدا حكمى
نكنند (با رشوه يا به علت گرايش هاى سياسى و فاميلى و پارتى و غيره )،
مگر اين كه خداوند درگيرى و كارزار را در ميانشان افكند.
(14)))
چنانچه ملاحظه فرموديد، در اين حديث شريف ، علل هر كدام از بلايا،
گناهى بخصوص معرفى شده است .
روايتى ديگر از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل شده است كه فرمودند:
((وقتى خدا بر قومى غضب كند، ولى عذاب بر آنان
نازل نكند (كه هلاكشان سازد)، در آن صورت نرخ (اجناسشان ) بالا رود و
عمرهايشان كوتاه شود و تجارتهايشان سود ندهد و ميوه هايشان سالم نگردد
و آب هايشان زلال و گوارا نباشد و باران از آنان باز داشته شود و اشرار
بر آنان مسلط شوند.
(15
)
هيثم بن واقد از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمودند:
(( خداوند پيغمبرى را براى قومش بر انگيخت و به
او وحى فرستاد كه به قوم و جامعه خود بگو: هيچ اهل قريه يا خاندانى
نباشد كه اطاعت من كند و در اين راه يك ناراحتى و شرى بر ايشان پيش
آيد، و ممكن نيست آنها از راه مورد رضاى من برگردند و به راه غير مرضى
من بيفتند، جز اين كه از آنچه دوست دارند، به سوى آنچه ناخوش دارند
بگردم (آن گونه كه مورد پسند آن هاست پيش آمد نياورم ، بلكه پيش آمدهاى
ناگوار بر ايشان مى فرستم
(16))).
دلايل ديگر قرآنى
در انتهاى مطالب مربوط به اثبات ارتباط مستقيم گناه و بلاياى
جمعى و فردى يا حوادث طبيعى و غير طبيعى ، به مجموعه اى از آيات قرآن ،
فهرست وار و با ترجمه تنها بدون توضيح ، استدلال مى كنيم . بايد گفت كه
اين آيات ، هر كدام عنوانى مستقل و بابى جدا در بحث نوع ارتباط گناه و
بلايا باز مى كنند:
((هركس مرهون اعمال خويش است .
))؛
((كل امرى بما كسبت رهين
))
(طور، 21)
((علت گرفتارى هاى شما، چيزهايى است كه قلبتان
كسب كرده است .
))؛
ولكن
يواخذكم بما كسبت قلوبكم
(بقره ، 225)
((هر چه كنيد، به خود كنيد.
))؛
لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت (بقره ،
286)
((معيار هر نفع و ضرر، عملكرد انسان است .
))؛
و ذكر به ان تبسل نفس بما كسبت (انعام ،
70)
((فساد طبيعت و تخريب محيط زيست و گرفتارى هاى
دريا و خشكى ، محصول عملكرد انسان هاست .
))؛
ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس
(روم ، 41)
((هر مصيبت و سختى ، در سايه كردار خود آدمى است
.
))؛
و ما اصابكم من مصيبه
فبما كسبت ايديكم (شورى ، 30)
((كردار شما باعث مى شود كه شيطان شما را
بلغزاند.
))؛
انما استزلهم
الشيطان ببعض ما كسبوا
(آل عمران ، 155)
((عملكردهاى آنان (منافقان ) باعث سرنگونى
آنهاست
)). (نفاق ، علت سرنگونى است )؛
((و الله اءركسهم بما كسبوا
))
(نساء، 88) (مثل نفاق سياسى ، دينى و...)
((اگر در مقابل همه گناهانمان در دنيا مجازات
شويم ، هيچ جنبنده اى زنده نمى ماند و حيات نابود مى شود.
))
ولو يواخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك على
ظهرها من دابة (فاطر، 45)؛
لو يواخذهم
بما كسبوا لعجل لهم العذاب (كهف ، 58)
((هر ظلمى به زودى (در دنيا) تاوان در پى دارد
))؛
و الذين ظلموا من هولاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا
(زمر،51)
((ظالمان از جزاى اعمالشان نمى توانند بگريزند.
))؛
و ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم
(شورى ، 22)
((با آن كه خدا از بسيارى از گناهان مى گذرد،
باز حوادث تلخ نتيجه اندكى از كردارهاى ماست .
))؛
او يوبقهن بما كسبوا و يعف عن كثير (شورى
، 34)
((عذاب فقط براى عمكرد ماست .
))؛
فذوقو العذاب بما كنتم تكسبون (اعراف ،
39)
((تسلط اشرار و ظالمان ، نتايج كردار آدمى است .
))
(بازتاب ظلم ، ظلم است )؛
و كذلك نولى بعض
الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون (اعراف ، 29)
((گريه زياد و خنده كم ، جزاى عملكرد پيشين است
.
))؛
فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا جزا بما كانوا
يكسبون (توبه ، 82)
((صاعقه رسواگر، از اعمال انسان جرقه مى گيرد.
))؛
فاءخذتهم صاعقه العذاب الهون بما كانوا يكسبون
(فصلت ، 17)
((پليدى و جهنم ، پيامد ديگر كردار است .
))؛
انهم رجس و ماءواهم جهنم جزاء بما كانوا يكسبون
(يونس ، 8)
((فقط گناه مى تواند ما را در دست شديد العقاب
گرفتار سازد.
))؛
فاءخذهم الله بذنوبهم و الله شديد العقاب
(آل عمران ، 11)
((روى گردانى ها، نتيجه بعضى از اعمال قبلى و
مقدمه مجازات الهى است .
))؛
فان تولوا فاعلم انما يريد الله ان يصيبهم ببعض
ذنوبهم (مائده ، 49)
((گناه باعث تغيير بنيادين امت ها مى گردد.
))؛
فاءهلكناهم بذنوبهم و اءنشاءنا من بعدهم قرنا
آخرين (انعام ، 6)
وارثان زمين از كيفر گناه در امان نيستند.
))؛
اولم يهد للذين يرثون الارض من بعد اهلها ان لو
نشاء اصبنا هم بذنوبهم (اعراف ، 100)
((تكذيب و گناه ، باعث غرق شدن مى شود.
))؛
كذبوا بايات ربهم فاهلكناهم بذنوبهم و اغرقنا آل
فرعون (انفال ، 54)
((هيچ كس نمى تواند جلوى مجازات الهى را بگيرد.
))
فاءخذهم الله بذنوبهم و ما كان لهم من الله من
واق (غافر، 21)
باز از درج بسيارى از آيات در اين موضوع چشم پوشى كرديم و اين گونه ،
قرآن رابطه بين گناه و تمام گرفتارى هاى فردى ، اجتماعى ، سياسى ،
اقتصادى و خلاصه دنيوى و اخروى را اثبات مى كند.
ايمان مايه بركات است
در مقابل ، اگر جامعه اى راه ايمان را در پيش گيرد، به جاى بلا،
بركات بر آن نازل مى گردد و درهاى انواع بركات بر روى اين جامعه پاك
گشوده مى شود:
و لو اءن اهل القرى آمنوا لفتحنا عليهم بركات من
السماء و الارض
(17)
((و اين كه اگر اهل آبادى ها و شهرها ايمان
بياورند، حتما به رويشان بركت هايى از آسمان و زمين مى گشاييم
)).
در مقابل كسانى كه براى ايمان ، درهاى بركات آسمان و زمين به رويشان
گشوده مى شود، قرآن ، افرادى را معرفى مى فرمايد كه براى تكذيب و
استكبار در مقابل آيات الهى ، درهاى آسمان به رويشان باز نمى شود و درب
بهشت نيز بر آنان بسته است و با تمثيلى زيبا، وارد بهشت شدن آنان را
محال مى داند؛ همان گونه كه شتر نمى تواند از سوراخ نخ سوزن عبور كند!
ان الذين كذبوا باءيتنا و استكبروا عنها لا تفتح
لهم اءبواب السماء و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط و
كذلك نجزى الظلمين
(18)
همه قربانيان زلزله
گنهكار نيستند
قاعده عمومى و قانون طبيعى ، كه خداوند بر آفرينش جارى ساخته
است و از سنن حتمى الهى مى باشد، اين است كه موقع نزول عذاب عمومى ، در
قبال گناهان عمومى در يك جامعه ، بى گناهان نيز گرفتار بلا مى شوند؛
حتى اگر برخى از آنان اهل نجات باشند؛ تنها مبارزان جدى با وضع موجود
نجات مى يابند.
پس مى توان افراد جامعه را به چهار دسته تقسيم كرد:
1- گنهكاران كه عامل اصلى نزول بلا هستند؛
2- بى گناهان كه از گناه راضى هستند و ناراحت نمى شوند؛
3- بى گناهانى كه راضى به گناه ديگران نيستند، ولى با گناه نيز مبارزه
نمى كنند و به اصطلاح ، موضع بى طرفانه مى گيرند؛
(اين سه گروه ، همگى دچار بلا مى گردند؛ اگر چه دو گروهشان كه اكثريت
را تشكيل مى دهند، بى گناه هستند.)
4- بى گناهانى كه در مقابل گناه موضع منفى مى گيرند و با گناه به
مبارزه بر مى خيزند؛ هم خود را از گناه نگه مى دارند (تقوا) و هم
ديگران را به ترك گناه امر مى نمايند (نهى از منكر) و اينان مومنان
واقعى و نجات يافتگان حتمى از بلا هستند.
البته بايد گفت عده اى از گنهكاران دسته اول ، خود مستقيما مرتكب گناه
نمى شوند، ولى زمينه سازان اصلى براى گناه ديگران ، و حاميان گناه و
گنهكاران مى باشند؛ يعنى نظريه پردازان و مدافعان قانونى و نظرى گناه
هستند. اين ها بدتر از انجام دهندگان گناه بوده و به اصطلاح قرآن
((ملاء و مستكبران
)) قوم
مى باشند كه رهبرى جامعه به سوى گناه را به عهده مى گيرند و ائمه كفر
ناميده مى شوند. لذا همه حاميان و زمينه سازان و كمك كنندگان به گناه ،
به هر نوعى كه كمك كنند، جزو گروه گنهكار و عوامل اصلى بلا مى باشند، و
عامل بلاى ديگران نيز قاتلان همه قربانيان بلايا نيز اين ها هستند.
اكنون به آيات و رواياتى كه خبر از عموميت بلا داده اند، استدلال مى
كنيم :
قرآن مى فرمايد:
و اتقوا فينة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة
(19)
((بپرهيزيد از فتنه اى كه فقط براى ظالمان از
شما اصابت نمى كند (بلكه به ديگران نيز، ولو ظالم نباشند، خواهد رسيد).
اين آيه از عموميت گرفتارى و فتنه (كه خود نوعى عذاب و مقدمه هلاكت نيز
مى باشد) خبر مى دهد.
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند:
انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب
لما عموه بالرضى
(20) فقال فعقرواها فاءصبحوا نادمين
((ماده شتر ثمود را يك نفر دست و پا بريد، اما
عذاب آن ، تمام قوم ثمود را گرفت ، زيرا همگى بر آن كار راضى بودند.
خداوند سبحان مى فرمايد:
((ماده شتر را پى كردند
و سرانجام پشيمان شدند
)). سرزمين آنان چونان آهن
گداخته كه در زمين نرم فرو رود، صدا مى كرد و فرو مى ريخت . اى مردم !
هر آن كه راه آشكار رود، به آب (مقصود) رسد و هر كس از راه منحرف شود،
سرگردان مى ماند
)).
در اين حديث ، از عموميت بلا پرده بر داشته شده است كه به سزاى گناه يك
نفر، يك امت هلاك شدند. بايد اين نكته نيز بيان شود كه گاه كسى در
ظاهر، قلبش از كارى ناراحت است و خود، آن را انجام نمى دهد، ولى آنقدر
برايش مهم نيست كه جلو آن را بگيرد. فكر مى كند از گناه ناراضى است ،
چون دوست دارد ديگران گناه نكنند، ولى در عمل اصلا قدمى براى جلوگيرى
از گناه بر نمى دارد و گاه در تنگناها شايد به گناه تن دهد، يا راضى
شود يا حتى كمك يا تاييدى كند. اما همين فرد، اگر كسى مال شخصى او را
از دستش بگيرد، جز جلوگيرى كار ديگرى نخواهد كرد؛ يعنى عمل او معلوم مى
كند كه در حقيقت از گناه ناراضى نيست و الا با آن به مخالفت برمى خاست
؛ همان طور كه از مال شخصى خود به شدت دفاع مى كند.
در جاى ديگر حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند:
الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم ، و على كل
راض فى باطل اثمان : اثم العمل به و اثم الرضى به
(21)
((راضى به كار قومى ، مثل انجام دهنده آن است و
داخل شونده در باطل ، دو گناه دارد: عمل به باطل و راضى بودن از باطل
)).
امام باقر (عليه السلام ) در تفسير آيه
و اتقوا
فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة ))،
فرمودند:
((خداوند به شعيب پيامبر (صلى الله عليه و آله )
وحى كرد: من از قوم تو صد هزار نفر را عذاب خواهم كرد؛ چهل هزار از
افراد شرور و گنهكار را و شصت هزار نفر از خوبان را! عرضه داشت :
خدايا! اين ها كه بد هستند، خوبان را چرا عذاب مى كنى ؟ خداوند وحى
فرمود كه خوبان با اهل گناه تساهل و تسامح به خرج دادند و براى غضب من
غضب نكردند.
(22)))
در تفسير صافى در ذيل آيه
اءذ تاتيهم حيتانهم
يوم سبتهم شرعا داستان جالبى نقل شده است كه خلاصه آن را بازگو
مى كنيم :
((اهل ايله از قوم ثمود بودند كه بر ساحل دريايى
زندگى مى كردند. خداوند آنان را از صيد ماهى در روز شنبه نهى فرمود.
آنها ديدند فقط در روز شنبه ماهى هاى زياد و بزرگ بر روى آب پيدا مى
شود، ولى در ايام ديگر خبرى از آن ها نيست . با حيله ، حوض هايى ساختند
كه ماهى ها در روز شنبه در آن مى افتادند و نمى توانستند بيرون آيند و
آنان در روز بعد آن ماهى ها را صيد مى كردند و مى گفتند: ما در شنبه
صيد نكرديم ! آنقدر اين كار را ادامه دادند كه اموالشان زياد شد و با
آن مال ها، زنان بسيار نيز گرفتند. آنان قومى از يهود بودند، كه حدود
هشتاد و اندى هزار نفر بودند. ده هزار نفر شروع به نهى از و منكر و امر
به معروف ديگران كردند و از ترس عذاب الهى از شهر آنها خارج شدند، (و
بين خود و شهر آنها ديوار كشيدند) و خود در زير آسمان خوابيدند. دو قسم
ديگر كه عده اى به گناه و حيله ادامه مى دادند و عده اى نيز نهى نمى
كردند، همچنان در شهر باقى ماندند. شبى چنين گذراندند، آنها كه بيرون
خوابيده بودند، صبح ديدند رفت و آمدى از درب شهر صورت نمى گيرد.
بالاخره از ديوار شهر بالا رفتند؛ ديدند همه قوم گنهكار، مسخ شده اند!
در شكستند (يا باز كردند) و وارد شدند. انسانها ميمون شده ، نزديكان
خود را مى شناختند، ولى انسانها آنها را نمى شناختند. مى پرسيدند: شما
فلانى هستى ؟ و ميمونه ها با تكان دادن سر و دهان جواب مى دادند و
اشكشان جارى مى گشت . بالاخره بعد از سه روز، باران و بادى آمد و آنان
را به دريا برد. مسخ شده ها بيش از سه روز نمى مانند و حيوانات ، شبيه
آنها هستند، ولى خود آنان يا از نسل آنها نيستند.
(23)))
از اين مطالب و حكايات در مورد ترك كنندگان نهى از منكر و گرفتاران به
بلا زياد است ، كه علاقه مندان را به مطالعه كتاب شريف
((لئالى الاخبار
))(24)
و
((نصايح
))(25)
ارجاع مى دهيم .
آخرين حديث را از امام على (عليه السلام ) نقل مى كنيم كه فرمودند:
((اگر مردم امر به معروف و نهى از منكر را ترك
كنند، عذاب سخت پروردگار آنان را فرا گيرد، و خداوند نيكان را در محيط
بدان هلاك سازد.
))(26)
پس كناره گيرى از محيط غير قابل اصلاح بدان ، از راه هاى نجات از بلا
مى باشد كه در اين حديث به آن اشاره شده است .
نتيجه اين قسمت اين است كه بلا، موقع نزول ، عمومى است و گنهكاران و
راضيان به كار آنان قطعا گرفتار خواهند شد. عده اى از خوبان نيز در بلا
نابود مى شوند؛ جز اهل نهى از منكر، و مسئوليت همه اين ها بر عهده
گنهكاران است .
بلا؛هشدار خداوند به
گنهكاران
قرآن ، حكمت بلايا را هشدار و متذكر شدن مردم و بازگشت آنان از
گناه معرفى مى كند و بيان مى دارد كه بلاياى دنيوى ، فقط گوشه اى از
اثرات گناه است كه خداوند آن را به مردم گنهكار مى چشاند تا شايد
بازگردند:
ولو يواخذ الله بما كسبوا ما ترك على ظهرها من
دابة و لكن يوخرهم الى اجل مسمى
(27)
(( و اگر در مقابل گناه ، بخواهد عذاب نازل كند،
هيچ جنبنده اى بر روى زمين نخواهد ماند
)).
و نيز خداوند مى فرمايد:
و لنذيقنهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون
(28)
((حتما بعضى از آنچه را انجام داده اند، به آنان
خواهيم چشاند؛ شايد به سوى خدا برگردند
)).
با سه تاكيد، حتمى بودن چشيدن بعضى از آثار گناه در دنيا با اين آيه
ثابت مى شود و اين دليل رحمت خداست تا قبل از هلاكت ابدى ، خود را نجات
دهند.
و اخذناهم بالعذاب لعلهم يرجعون
(29)
((آنان را با عذاب مى گيريم ؛ شايد كه برگردند
)).
نتيجه مى گيريم كه حكمت عذاب هاى دنيوى ، بازگشت و توبه جمعى است ، پس
وظيفه مردم بعد از مشاهده عذاب در هر شكل آن ، توبه و تغيير رويه گناه
است .
حكمت بلا در روايات
مفضل يكى از شيعيان مخلص امام صادق (عليه السلام ) بود. بسيارى
از حكمت هاى و اسرار آفرينش را امام (عليه السلام ) در چهار جلسه
طولانى فرموده اند و او همه را مفصل يادداشت نموده و به نام
((توحيد مفضل
)) مشهور
است ، كه اكثر بزرگان ما آن را در كتاب هايشان نقل نموده اند. با
مطالعه اين حديث مفصل ، انسان به علم روشن و گسترده امام صادق (عليه
السلام ) و بيان ساده و رساى ايشان بيشتر دل مى بندد. در قسمتى از آن
كتاب ، امام صادق (عليه السلام ) در مورد حكمت آرامش و زلزله زمين چنين
مى فرمايند:
((پس فكر كن در خلقت اين زمين ، روزى كه خلق شده
، ثابت و ساكن و آرام خلق شده است ، تا وطن و قرارگاه براى اشيا باشد و
مردم بتوانند بر روى آن براى كارهاى خود حركت نموده و كوشش نمايند؛
بتوانند بر روى آن براى استراحت بنشينند و جهت آرامش بخوابند و در امور
خود، كارهاى مستحكم انجام دهند؛ چرا كه اگر زمين حركت كننده (بسيار نرم
) و متمايل مى شد، هيچ گاه نمى توانستند بناها را محكم نمايند و تجارت
و صناعت و مانند اين ها را انجام دهند، بلكه اصلا زندگى بر ايشان با
بودن زمينى كه زير پايشان مى لرزد، گوارا نمى شد.
مى توانى اين حالت را در مردم زلزله زده بيابى و مشاهده كنى ، چون كه
با كمى زلزله ، مردم خانه ها را ترك نموده و از آن فرار مى كنند.