تجربه نبوى و گزاره هاى تاريخى
نتيجه حاصل از مباحث گذشته اين است كه وحى صرف تجربه نيست بلكه حقيقتى است كه از
منبع ما فوق بشرى به پيامبر القا شده است، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقش
واسطه را در اين طريق داشت. تا كنون از منابع مختلف روايى، علوم قرآنى و تاريخى در
جهت دستيابى به هدف بهره مند شده ايم. اكنون به طور خاص با گذرى بر صفحات منابع
تاريخى، اين موضوع را بطور ملموس ترى به بررسى مى ايستيم. راستى تاريخ چه نگرشى
نسبت به وحى «تجربه نبوى» دارد؟ و مورخان چگونه قضاوتى
درباره اين پديده ارائه مى دهند؟...
با دقت در گزارشات تاريخى حقيقت نبوت فراتر از تجربه شخصى، نبوغ فردى، الهام و
... تعريف مى شود. از منظر تاريخ، نبوت مقامى است كه از خداوند به رسولش تنفيذ مى
شود. طرق القاء معارف و تنفيذ حكم نبوت به رسول از عالم مجرد به عالم انسانى متفاوت
است. و در يك تقسيم بندى مجموع گزارشات تاريخى در باره پديده وحى از اين قرار است:
الف: دسته اى از گزارشات حاكى از اين حقيقت كه رسول(صلى الله عليه وآله وسلم)
ندائى يا صوتى را از آسمان مى شنيد كه بوسيله آن معارف به او القاء مى شد. به گزارش
ابن برهان وقتى وحى نازل مى شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) صوتى را از آسمان
مى شنيد. به بيان وى: بينماجبرئيل قاعد عند النبى(صلى الله عليه وآله وسلم)سمع
تفيضاً او صوتاً من فوقه فرفع رأسه فقال: هذا باب من السماء فتح اليوم لم يفتح قط
الا اليوم، فنزل منه ملك، فقال هذا ملك نزل الى الارض لم ينزل قط الا اليوم، فسلم
و...(131) در كلام مذكور تعبير ـ سمع تفيضاً او صوتاً...ـ تصريح بر اين
معنا دارد كه وحى نازله بر رسول در قالب گفتار محقق شد. چرا كه شرط تحقق
«سمع ـ شنيدن» وجود صوت و ايجاد كلام است. از اينرو
كلام فوق شاهد گويائى بر گفتارى بودن وحى خواهد بود.
همچنين در اسباب النزول واحدى از على(عليه السلام) نقل شده كه رسول خدا(صلى الله
عليه وآله وسلم) وقتى مخاطب ملك قرار مى گرفت جواب او را مى داد. تعبير على(عليه
السلام) چنين است: لما سمع الندا: يا محمد قال: لبيك قال: قل: اشهدان لا اله الا
الله و اشهدان محمد رسول الله... (132) على(عليه السلام) در اين كلام
تصريح مى فرمايد كه پيامبر صدا و نداى ملك را مى شنيد. و آنگونه خود را مخاطب يا
منادى كلام ملك مى ديد كه با تعبير لبيك جواب ملك را مى داد. با نگاهى ابتدائى به
مباحث علم معانى اين حقيقت حاصل است كه تحقق ندا «دور يا
نزديك» از راه ايجاد صدا است. از اينرو كلام امير بيان بيانى بر گفتارى بودن
وحى خواهد بود. بنظر مى رسد سخن على(عليه السلام) ريشه در گفتار رسول خدا دارد. به
گزارش جرير طبرى وقتى رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) از كيفيت آغاز وحى بعد از دوره
فترت سخن مى گفت چنين فرمود:بينا انا امشى سمعت صوتاً من السماء... وقتى در حال راه
رفتن بودم صدائى از آسمان شنيدم كه همان ملكى كه در غار حراء بر من نازل شد بر كرسى
و عرش نشسته...(133) در اين كلام رسول خدا بر دو گزاره اساسى در بحث
تأكيد مى كند اول آنكه وحى بصورت كلام به حضرت ارسال مى شد.
دوم آنكه گاهى واسطه نزول وحى ملك بود. در حاليكه از عالم تجرد تنزل
نموده گويا متصف به صفات انسانى است علاوه بر گزارش طبرى، گزارش ابن كثير نقل مى
كند كه رسول(صلى الله عليه وآله وسلم)براى خديجه نقل فرمود: انى اذا خلوت وحدى سمعت
نداء... (134) در اين سخن با بهره جستن از واژه سمعت تصريح بر گفتارى
بودن وحى شده است مضافاً بر اينكه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)در مقام فهم اين
حقيقت نيز هست كه وحى حاصل تجربه من نيست. بلكه از منبعى خارج از نفس من به باطن من
القاء و تفهيم مى شود. فراتر از مطالب گذشته گزارش ابن كثير از عبدالله بن عمر است.
عبدالله مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)پرسيدم: آيا وحى را حس مى
كنيد؟ او جواب داد بله من صداهائى مى شنوم... (135) ابن خلدون با تحقيق
در صفحات تاريخ ضمن گزارشى تعبير رساترى در اين راستا ارائه مى دهد. او مى گويد:
وقتى ملك نزد حضرت مى آمد، وجود حضرت را احاطه مى كرد. و آنچه را كه ملك مى گفت
حضرت مى شنيد.(136) همچنين ابن برهان در مقام بيان روايات آغاز وحى مى
گويد: وقتى رسول خدا از غار حراء خارج شد، صدائى را شنيد. آنگاه كه نزد خديجه آمد
داستان شنيدن صدا و ديدن جبرئيل را بازگو نمود...(137) و در نهايت علامه
مجلسى نقل مى كند كه از امام صادق(عليه السلام)پرسيده شد فرق بين رسول، نبى و محدّث
چيست؟ امّا الرسول فهو الذى يأتيه جبرئيل قَبِلا فيراه و يكلمه، امّا النبى فهو
الذى يرى فى منامه نحو رؤيا ابراهيم(عليه السلام) و نحو ما كان محمد(صلى الله عليه
وآله وسلم) من اسباب النبوة قبل الوحى حتى اتاه جبرئيل من عند الله بالرساله و كان
محمد حين جمع له النبوة وجاءته الرسالة من عند الله يجيئه بها جبرئيل و يكلّمه بها
قَبِلا... امّا المحدّث فهو الذى يحدث فيسمع و لايعاين و لايرى فى منامه.(138)
و در گزارش ديگرى ابن برهان نقل مى كند كه از پيامبر سؤال شد:كيف يأتيك الوحى؟ قال:
احياناً يأتينى مثل صلصلة الجرس و هو اشد علىّ...(139) توضيح روايت:
صلصله در لغت به معناى صداى متوالى و بهم پيوسته است در بحث ما صلصله الجرس، صداى
ملك را گويند. اين تعبير كنايه از صداى متوالى ملائكه اى هست كه رسول خدا قبل از
نزول وحى آنها را مى شنيد. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با شنيدن اين صدا ساكت
مى شد تا بتواند وحى را بنحو كامل درك كند. به بيان ديگر، به سلسله اصواتى كه شنيده
مى شود امّا هر شنونده اى توان فهم آن را ندارد. چرا كه در نهايت خفّت است ،صلصله
گويند. نتيجه اينكه اين روايت شاهد ديگرى بر اين ادعا است كه وحى اولا گفتارى بوده
است. ثانياً از عالم خارج از نفس پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)به او القاء مى شد
بدانسان كه انسانهاى ديگر نيز بر نحوه نزول «صدا» آگاه
مى شدند.حتى قبل از نزول وحى از عالم مجرد به عالم ماده اهل آسمان نيز صداى وحى را
مى شنيدند. سيوطى در اين رابطه گزارش مى دهد كه وقتى رسول الله مبعوث شداهل آسمان
صوت وحى و قرآن را شنيدند. به گزارش ابن مسعود «اذا تكلم الله
بالوحى سمع اهل السماوات صلصلة كصلصلة ; على الصفوان...(140) ابن عباس
نقل مى كند: اذا نزل الوحى كان صوته كوقع الحديد على الصفوان ،فيصعق اهل السماء حتى
اذ اقرع عن قلوبهم(141) و رسول خدا مى فرمايد:اذا اراد الله ان يوحى
بامر تكلم با لوحى، فاذا تكلم اخذت السماء رجفة شديده من خوف الله تعالى، فاذا سمع
بذلك اهل السماوات صعقوا و خرّوا سجدّاً(142) علاوه بر آنچه گذشت ابن
كثير در بداية مى گويد: كان الجن يصعدون الى السماء يستمعون الوحى فاذا حفظوا
الكلمة زادوا فيها تسعاً... فلما بعث النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) منعوا مقاعدهم
فذكروا ذلك لابليس و لم تكن النجوم يرمى بها قبل ذلك فقال...(143)
در اين كلام تصريح شده است كه وحى نازل از عالم ما فوق بشر بوده است. چرا كه محل
استراق السمع شيطان در روايت آسمان است. علاوه بر اينكه منادى كلام بودن وحى نيز
است ازاينرو كه استراق السمع با وجود صدا محقق خواهد شد.
اضافه بر گزارشهاى
مذكور، مفهوم دسته اى از گزارشها اين است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله
وسلم)باهمراهانش قبل از نزول وحى صدائى شبيه صدائى كه از پرواز زنبور ايجاد مى شود
را مى شنيدند.
اين روايت را احمد، حاكم ،ترمذى، نسائى، با بيان ديگرى گزارش مى كنند. و
بالاخره، سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)با على(عليه السلام) كه در خطبه 192
نهج البلاغه آمده است، حسن ختام مجموعه گزارشات است .
در نهج البلاغه على(عليه السلام) مى فرمايد: وقتى رسول خدا از غار حراء
به منزل برگشت من و خديجه در خانه بوديم. من نور وحى را مى ديدم، بوى وحى را
استشمام مى كردم. ناله شيطان را هنگام نزول وحى مى شنيدم. از رسول خدا پرسيدم اين
ناله چيست؟ فرمود ناله شيطان است. اى على، شيطان، از اين رو كه ديگر عبادت كننده اى
ندارد نگران و نا اميد است. يا على! بدرستى تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى
بينى آنچه من مى بينم. امّا تو از پيامبرى بهره ندارى بلكه وزير من هستى. (145) در اين خطبه على(عليه السلام) اذعان به وجود پديده اى به نام وحى دارد
كه از سنخ نور و مجرد است. و حضرت توفيق رؤيت آن را يافت. رسول خدا نيز در پايان
خطبه مهر تأييد بر سخن على(عليه السلام) مى نهد. چرا كه رسول(صلى الله عليه وآله
وسلم) بارها نور وحى را ديد. نتيجه اين كه وحى به عنوان پديده اى كه از جمله مجردات
بوده و مخلوق خداست در عالم هستى وجود دارد. در اين بيان وجود وحى ربطى به وجود
انبياء يا رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ندارد. رسول فقط واسطه انتقال اين فيض
الهى از عالم مجرد، به عالم ماده است.
ب: گزارشات دال بر اين معنا كه پيامبر(صلى
الله عليه وآله وسلم) حالات جبرئيل را بيان مى كرد.
به نقل ابى نعيم:فردى از رسول خدا سئوال كرد،ملك چگونه نزد تو مى آيد؟ رسول
خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: جبرئيل در حالى كه بالهاى او نقره فام و پشت
پاى او سبز است، از آسمان بر من نازل مى شود.(146) وى درروايت ديگرى مى
گويد: وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به آسمان صعود فرمود و وحى بر او نازل
شد. جبرئيل بر اين كار افتخار كرد، از اين رو سر به سجده برد. سجده او آنقدر طولانى
شد تا حكم خدا جارى شود. سپس سرش را بلند كرد. «سخن پيامبر(صلى
الله عليه وآله وسلم)» من او را در خلقت اصلى و اوليه اش ديدم كه پرهايش
پوششى از لؤلؤ و زبرجد داشت. من خيال كردم چشمم نمى بيند. چرا كه قبل از اين در اين
صورت او را نديدم. چرا كه اكثراً او را به صورت دحيّه كلبى مى ديدم. ـ اين دسته از
روايات دريچه اى را براى طرح سؤالى در ذهن مى گشايد. كه توصيف جبرئيل از كجا نشأت
مى گيرد. آيا مى توان گفت: اصلا جبرئيلى بر حضرت وارد نمى شد. و پيامبر(صلى الله
عليه وآله وسلم) به دروغ سخنى در اين باره گقته است. يا مى توان گفت: پيامبر(صلى
الله عليه وآله وسلم) توصيف وهمى از جبرئيل ارائه داده است. امر دائر بين نفى و
اثبات است. نفى مجموعه گزارشات مستند تاريخى حتى امين بودن پيامبر(صلى الله عليه
وآله وسلم)در بين عرب و اثبات وهمى يا دروغين بودن گزارش پيامبر(صلى الله عليه وآله
وسلم) از جبرئيل. آيا چنين چيزى قابل توهم است؟
ج :گزارشاتى تصريح بر اين معنا دارد
كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)در مواردى مورد خطاب جبرئيل قرار مى گرفت.
در بخشى از روايت منقول از عبيد بن عمير بن قتاده، در جواب سئوال از كيفيت وحى
آمده است:وقتى جبرئيل بر من نازل شد من از غار حراء خارج شدم،در وسط كوه ،ندائى
شنيدم كه مى گويد:اى محمد تو رسول الله ،و من جبرئيل هستم.ابن هشام در اين باره مى
گويد:در مدت فترت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از سرزنش دشمنان به ستوه آمده
بود. از اين روى بسيار ناراحت و غمگين بود تا اينكه دوره فترت به سر آمد و مجدداً
وحى نازل شد. به بيان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) حضرتش در اين مرحله با خطاب
يا محمد انت رسول الله و انا جبرئيل...(147) مخاطب ملك وحى قرار گرفت.
دو گزارش فوق از ابن هشام روشنگر اين حقيقت است كه اولا وحى در قالب كلام از
عالم ما فوق به رسول القا شد. ثانياً منصب نبوت حاصل تجربه نيست تا رسول بتواند آن
را كسب كند، بلكه نبوت و رسالت موهبتى الهى است. از اين رو اكتسابى نخواهد بود. سخن
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كه مى فرمايد من با نداى ـ يا محمد انت رسول الله
ـ مورد خطاب قرارگرفتم. مؤيدى بر كلام ماست چرا كه شايد در مواجهه هيچگونه كلامى
بين طرفين رد و بدل نشود. امّا مخاطبه، مواجهه توأم با كلام است.
در مخاطبه طرفين بوسيله كلام همديگر را مخاطب قرار مى دهند. گويا در اين
خطاب خداوند حكم نبوت را بوسيله ملك به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تنفيذ
فرمود.
د: اخبار دال بر اين حقيقت كه ملك نازل بر رسول ،آنقدر از حقيقت و ذات خود
تنزل داده مى شد كه به صورت انسان با رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) سخن مى
گفت. گويا دو انسان با هم سخن مى گويند: ابن هشام در اين باره مى گويد :
وقتى دوره فترت وحى به پايان رسيد و جبرئيل پيامبر را مورد خطاب قرار داد.
«انت رسول الله و انا جبرئيل» پيامبر (صلى الله عليه
وآله وسلم) فرمود: من سرم را به سوى آسمان بلند كردم. فاذاً جبرئيل فى صورة رجل صاف
قدميه فى افق السماء يقول: يا محمد، انت رسول الله و انا جبرئيل(148) در
بعضى از روايات آمده است كه :ملك مثل مردى بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)ظاهر
مى شد... و گاهى به صورت دحيّه كلبى بر رسول جلوه گر بود.(149) در
گزارشى بخارى حكايت مى كند روزى ام سلمه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بود
كه جبرئيل بر او نازل شد. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با جبرئيل سخنها گفت.
سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به ام سلمه كرد و گفت: اين چه كسى است؟
ام سلمه جواب داد:اين فرد دحيّه كلبى است. تا اينكه كلام رسول(صلى الله عليه وآله
وسلم) را شنيدم كه فرمود اين فرد جبرئيل است.
در ماجراى جنگ بنى قريظه ،پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از جايگاه خود خارج
شد. و در همين حال به حارثة بن نعمان رسيد. از او پرسيد چه خبر دارى؟نعمان گفت:پدر
و مادرم فداى تو اين دحيّه كلبى است كه در بين مردم اعلام مى كند
«هيچ كسى نماز عصر اقامه نكند مگر در بنى قريظه» اين
فرد جبرئيل است.(150) ابن سعد با نقل روايتى از پيامبر(صلى الله عليه
وآله وسلم)وضوح بيشترى به بحث مى بخشد.او مى گويد:پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
فرمود: يشبه دحيه الكلبى بجبرئيل(151) ابن برهان از رسول خدا(صلى الله
عليه وآله وسلم) نقل مى كند كه فرمود: انّ جبرئيل يأتينى فيكلمنى كما يأتى احدكم
صاحبه، فيكلمه و يبصر من غير حجاب... و در روايت ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه
وآله وسلم)مى فرمايد:كنت اراه احياناً كما يراه الرجل صاحبه من وراء الغربال...(152)
در اين حوزه كه جبرئيل بصورت انسان يا دحيه كلبى بر پيامبر(صلى الله عليه وآله
وسلم) نازل مى شد. گزارشات تاريخى فراوانى نقل شده است كه مى تواند راهگشاى خوبى در
جهت دستيابى به اهداف نوشتار حاضر باشد. مرحوم مجلسى در روايتى گزارش مى دهد كه
روزى على(عليه السلام) به خانه رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) رفت و ديد كه رسول
خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)سر خود را بغل دحيه بن خليفة الكلبى گذاشته و خوابيده
است. على(عليه السلام) سلام كرده از حال رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پرسيد.
سپس دحيه مطالبى را در مدح على(عليه السلام)گفت. سپس سر مبارك رسول(صلى الله عليه
وآله وسلم) را در بغل على(عليه السلام) گذاشت... رسول الله بيدار شد. و گفت: اين
همهمه چيست؟ على(عليه السلام)ما وقع را تعريف كرد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله
وسلم)فرمود: او دحيه نبود بلكه جبرئيل بود...(153) به بيان مونت گمرى
وات:آيا و جود جبرئيل در صورت انسان، با مشخصات خاص يا در قالب دحيّه كلبى مى تواند
خيالى باشد؟(154) هـ. گزارشات حاكى از اين معنا كه خديجه جبرئيل را با
چشم خود ديد. بنا به نقل طبرى بعد از بعثت پيامبر،خديجه از رسول خدا(صلى الله عليه
وآله وسلم) خواست تا ملك وحى را به او نشان دهد. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
نيز پذيرفت، وقتى جبرئيل بر رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)نازل شد، رسول
خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به خديجه گفت:
يا خديجه هذا جبرئيل قد جاءنى...(155) در گزارش ديگرى از ابن هشام،
روزى جبرئيل خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و گفت: من آمدم تا سلام
رب را به خديجه برسانم. رسول خدا خطاب به خديجه گفت: هذا جبرئيل يقرئك السلام من
ربك، فقالت خديجه، الله السلام، منه السلام، على جبرئيل السلام.
در دو گزارش فوق، استفاده رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) از ضمير اشاره هذا
جالب توجه و حائز اهميت است چرا كه هر ضمير اشاره اى مشاراليه خاص مى طلبد تا به آن
اشاره شود. نتيجه اينكه شهادت خديجه بر رؤيت جبرئيل و در يافت سلام رب از او، حاكى
از اين است كه ادعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مبنى بر نزول ملكى كه حامل
وحى الهى است مى تواند امر ممكن و محققى باشد.
و: اخبار دال بر اين حقيقت است كه وقتى جبرئيل نزد رسول خدا مى آمد از او
اجازه حضور مى خواست سپس مثل عبدى نزد او مى نشست.
در روايتى از امام صادق (عليه
السلام) نقل شده است. وقتى جبرئيل خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)مى
آمد،مثل بندگان (همچون عبدى) در نزد رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) مى نشست و
هيچگاه بدون اجازه، خدمت حضرت نمى رسيد.(156) فراتر از آنچه كه گذشت
اينست كه در منابع تاريخى گزارش شده است كه جبرئيل نحوه وضو ساختن و اقامه نماز را
به پيامبر آموخت و همگام با آنان نماز خواند. ابن هشام در اين باره مى گويد: وقتى
نماز بر رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) واجب شد، جبرئيل بر او نازل شد، پاهاى
خود را به زمين كوبيد چشمه اى جوشان شد. ابتدا جبرئيل وضو گرفت. پيامبر(صلى الله
عليه وآله وسلم)با نگاه به نحوه عمل جبرئيل وضو ساختن را از او آموخت. و مثل جبرئيل
وضو ساخت. سپس جبرئيل اقامه نماز كرد. رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)نيز مثل
او نماز برپاداشت. پس از اين جبرئيل از محضر رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) خارج
شد. رسول بعد از آن به خديجه روش كسب طهارت را آموخت. سپس رسول خدا(صلى الله عليه
وآله وسلم) مثل جبرئيل اقامه نماز كرد. خديجه نيز مثل رسول خدا(صلى الله عليه وآله
وسلم) نماز خواند.(157)
نمايه نگرش تاريخ به تجربه نبوى
با تعمق در شواهد تاريخى كه گذشت اين حقيقت حاصل است كه از منظر تاريخ نبوت
حقيقتى ربانى است. كه بوسيله جبرئيل در قالب وحى به قلب رسول(صلى الله عليه وآله
وسلم) القاء شده است. مورخان شواهد عينى بر اثبات مدعاى خود ارائه مى دهند. در
گزارشات تاريخى گاهى سخن از مواجهه رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) با خداست. گاهى
سخن از شنيدن صداى وحى است، گاهى سخن از مخاطب قرار گرفتن رسول(صلى الله عليه وآله
وسلم)است و... حتى در مواردى تاريخ گامى فراتر از گزارشات قولى برداشته به بيان
نحوه عملى كروبيان در نزول و تبيين وحى اشاره مى كند. به بيان قسطلانى در كتاب
المواهب اللدينه بالمنح المحمدية، جبرئيل در آغاز وحى در قالب چهره زيبايى با رائحه
خوش بر رسول(صلى الله عليه وآله وسلم)وارد شد و گفت: يا محمد ان الله يقرئك السلام
و يقول لك: انت رسولى الى الجن و الانس فادعهم الى قول لا اله الاّ الله سپس نحوه
وضو ساختن و اقامه نماز را به او آموخت.(158) همچنين مورخان بر اين
عقيده استوارند كه وحى، حقيقتى گفتارى داشته است. ابن هشام با استفاده از اولين
واژه اى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در مراحل آغازين وحى با آن مخاطب
جبرئيل قرارگرفت. «يعنى واژه اقراء» مى گويد: اساس دعوت
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)،قرائت، خواندن و علم است.(159) و به
بيان محمد ابوزهره، مورخين معتقدند كه وحى با خطاب روح القدس
«جبرئيل »آغاز شد.(160)
خاتمه
و نتيجه مباحث اين كه رويكرد انسانها در برخورد با پديده وحى متفاوت بوده است.
بشر به دليل محدوديت قلمرو فهم و عقل، توان درك شخصيت نبوى و معارف وحيانى ارائه
شده توسط او را ندارد. از اين رو از زمانى كه اولين آيات الهى بر پبامبر(صلى الله
عليه وآله وسلم) نازل شد،بحث و گفتگو پيرامون اين پديده در ابعاد گسترده اى شكل
گرفت و هر ملتى با توجه به مبانى معرفتى مختار خود، گستره اى از مباحث پيرامون اين
حقيقت را در پيش روى خود مى ديد.
به نظر مى رسد حاكميت دو نهاد ـ عقل و تجربه ـ بر انديشه اكثر دين پژوهان در
زمانهاى مختلف عامل اصلى طرح مباحث و شبهات مختلف در قلمرو وحى شناسى بود. چرا كه
پيش فرضهاى ناشى از مبانى عقلى حاكم بر آنها منشاء ايجاد ابهامات و طرح سؤالاتى در
اين عرصه بود. ابهاماتى كه واگويه اى از آنها را در مقال حاضر از نظر گذرانديم و با
نگاهى نقد گونه به ارزيابى آنها پرداختيم.
فهرست اهم منابع
ابن اثير، عز الدين ابوالحسن على بن ابوالكرم الشيبانى، الكامل فى التاريخ، دار
احياء التراث العربى، بيروت،... .
ابن عربى، ابى عبد الله محمد بن على، الفتوحات المكية، دار صادر، بيروت.
اقبال محمد، احياى فكر دينى در اسلام، ترجمه احمد آرام،... .
ابن تيميه، ابى العباس، النبوات، دار الكتب، لبنان، چاپ دوم، 1414 هـ.
امينى، ابراهيم، وحى در اديان آسمانى، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم،
چاپ اول، 1377 ش.
انصارى عبد الله، كشف الاسرار و عدة الابرار، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ
اول، 1339 ش.
المدرس علاء الدين شمس الدين، الظاهره القرآنيه، مطبعة العانى، بغداد، چاپ
اول،.... .
الالوسى البغدادى، روح المعانى، دار احياء التراث العربى، بيروت.
السيوطى، جلال الدين عبد الرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، دار ابن كثير، بيروت،
چاپ اول، 1379 ش.
الزركشى بدر الدين محمد بن عبد الله، البرهان فى علوم القرآن، دار المعرفة،
لبنان، چاپ سوم،... .
الا يجى عضد الدين عبد الرحمن، شرح المواقف، انتشارات شريف رضى، ايران، چاپ اول،
1412 هـ.
الرازى محمد، التفسير الكبير و مفاتيح الغيب، دار الفكر، لبنان، چاپ سوم، 1405
هـ.
القشرى مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، دار ابن حزم، بيروت.
الحلى علامه، شرح تجريد الاعتقاد، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، چاپ هفتم، 1417.
الحلبى ابن برهان، السيرة الحلبية النبوية، دار المعرفة، دمشق، چاپ اول، 1409
هـ.
الطبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم والملوك،...، چاپ چهارم، لندن، 1403 هـ.
الطبرى، محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، چاپ دار المعرفة، لبنان،...
.
الطبرسى، فضل بن الحسن، مجمع البيان، دار المعرفة، لبنان، چاپ دوم، 1408.
النصرى، عبد الله، مبانى رسالت انبياء در قرآن، انتشارات سروش، چاپ اول، 1376 ش.
الطباطبائى، محمد حسين، الميزان، جامعه مدرسين، قم... .
باربوايان، علم و دين، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، چاپ معراج، تهران، چاپ دوم،
1374 ش.
جان هيك، فلسفه و اديان مسيحى، ترجمه طاطه و س ميكائيليان، شركت انتشارات علمى و
فرهنگى، تهران، 1355 ش،...، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد،... .
حنبل احمد، مسند، دار صادر، بيروت.
حجتى، محمد باقر، پژوهشى در تاريخ قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،... 1360 ش.
خسروپناه، عبد الحسين، مدخل كلام جديد، مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه
علميه قم، چاپ اول، 1379 ش.
وحيد رضا، الوحى المحمدى، مكتبه القاهره، بيروت، چاپ هشتم، 1412 هـ.
داب، دكتر، ا، كهن، گنجينه اى از تلمود، ترجمه گروهى،... .
راميار محمود، تاريخ قرآن، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، چاپ سوم، 1369 ش.
رژى بلاشو، در آستانه قرآن، ترجمه محمود راميار، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،...،
1359 ش.
زرقانى، محمد عبد العظيم، مناهل العرفان فى علوم القرآن، دار احياء الكتب
العربيه،...،...،... .
سيد قطب، فى ضلال القرآن، دار المشرق، قاهره، 1469 ش.
سروش، عبد الكريم، بسط تجربه نبوى، مؤسسه فرهنگى صراط،...،...، 1378 ش.
سبحانى، جعفر، مدخل مسائل جديد در علم كلام، مؤسسه امام صادق(عليه السلام)، قم،
چاپ اول، 1379 ش.
شيرازى، مكارم، پيام قرآن، مطبوعات هدف، چاپ دوم، قم،...، 1374 ش.
شريعتى، محمد تقى، تفسير نوين، سازمان چاپ ارژنگ، تهران،...،... .
شيرازى، صدر الدين، مفاتيح الغيب، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، 1363.
شيرازى، صدر الدين، اسفار الاربعه، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ سوم،...
.
صالح، صبحى، پژوهش هائى درباره قرآن و وحى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
تهران،...،... .
على، جواد، تاريخ العرب فى الاسلام، انتشارات شريف مرتضى، چاپ اول، 1414 هـ.
غزالى، ابو حامد، شك و شناخت، ترجمه صادق آئينه وند، مؤسسه انتشارات اميركبير.
تهران،...،...، .
فعالى، محمد تقى، معرفت شناسى دينى، زلال كوثر، قم، چاپ اول، 1380 ش.
فعالى، محمد تقى، تجربه دينى و مكاشفه عرفانى، مركز نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه
اسلامى، چاپ اول، 1379 ش.
فضل الله، محمد حسين، من وحى القرآن، دارالزهراء، لبنان، چاپ اول، 1399.
قائمى نيا، عليرضا، وحى فعل گفتارى، چاپ انجمن معارف اسلامى، قم، چاپ اول، 1381
ش.
قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، دار الكتاب العربى، چاپ دوم، لبنان،... .
قيصرى، محمد داود، شرح قيصرى بر فصوص الحكم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى،
تهران، چاپ اول، 1375 ش.
گروهى، علوم القرآن عند المفسرين، مركز النشر مكتب الاعلام اسلامى، قم، چاپ اول،
1417 هـ.
مرتضى، جعفر، حقائق هامة، حول القرآن الكريم، المؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ
اول،.... .
معرفت، محمد هادى، التمهيد، چاپ مؤسسه النشر الاسلامى، قم، چاپ سوم، 1416 هـ.
ميشل توماس، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، نشر مركز مطالعات و تحقيقات اديان و
مذاهب، قم، چاپ اول، 1377 ش.
مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 4، انتشارات صدرا، قم، چاپ ششم، 1381 ش.
متقى، عبد الله، شناخت وحى، ناشر رسالت، قم،...،.... .
وجدى، محمد فريد، دائرة المعارف قرن العشرين، چاپ دار الفكر، بيروت،...،... .
وين پرادفوت، تجربه دينى، ترجمه عباس يزدانى، مؤسسه فرهنگى طه، قم، چاپ اول،
1377 ش.