متن پيام تسليت رهبر معظم انقلاب اسلامى
متن پيام تسليت رهبر معظم انقلاب اسلامى، حضرت آيةالله خامنهاى (مد ظله العالى)،
به مناسبت رحلت فقيه وارسته و عارف پارسا، حضرت آيةالله العظمى بهاءالدينى (قدس
سره)
بسم الله الرحمن الرحيم
با تأسف و اندوه خبر يافتيم كه عالم ربانى و فقيه عارف و پارسا، حضرت آيةالله حاج
رضا بهاءالدينى (قدسالله روحه) دار فانى را وداع گفته و به جوار رحمت حق پيوسته
است. براى حوزه علميه قم و روحانيت معظم اسلام، اين ضايعهاى بىجبران و فقدانى
دردناك است. اين عالم بزرگ از جمله نوادرى بود كه همواره در حوزههاى علميه همچون
ستاره درخشان معنويت و عرفان، راهنماى خواص و مايه دلگرمى و اميد برجستگاناند.
مقام رفيع اخلاقى و معنوى آن بزرگمرد، موجب آن بود كه هر كلمه و اشاره او چون برقى
در چشم ارادتمندانش بدرخشد و دريچهيى به عوالم معنا بگشايد.
مجلس او همواره معراج روح مستعد فضلاى جوانى بود كه مىخواستند علم دين را با صفاى
عطرآگين عرفان دينى توأم سازند. معلم اخلاق و سالك الىالله بود، و صحبت نورانى و
كلام رازگشاى او، دل مستعد را در ياد خدا مستغرق مىكرد.
پير مراد جوانان پاكباز جبهه و جنگ در دوران دفاع مقدس و شمع محفل بسيجيان عاشق
بود. و بارها صفوف مقدم جبههها را با حضور خود نورانيت مضاعف بخشيد.
اين عالم كهنسال و مراد و مقبول فضلا و علما، عمر بابركت و پرفيض خود را در بهشتى
از پارسايى و زندگى زاهدانه، در كنج محقر خانهيى كه دهها سال شاهد غناى معنوى
صاحبش بود به سرآورد و بىاعتنايى حقيقى به زخارف ناپايدار دنيوى را كه سيره همه
صاحبدلان برجسته حوزههاى علميه است، درس ماندگار خود ساخت. همان طور كه حيات مبارك
آن اسوه پارسايى و تقوا در حوزه علميه قم برجسته و محسوس بود، ضايعه وفات ايشان نيز
در آن حوزه عظيمالشأن، بسى بزرگ و سنگين است.
اينجانب اين مصيبت دردناك را به حضرت بقيةالله الاعظم (ارواحنا فداه) و به همه
اعاظم و اعلام حوزههاى علميه و نيز به فضلاى جوان و طلاب پاكنهاد و همه دلهاى
سرشار از شور و شوق معنويت و حضور، و نيز خاندان معظم و فرزندان مكرم و ديگر
بازماندگان ايشان تسليت مىگويم و علو مقام روح مطهر آن عبد صالح را در درجات قرب،
از حضرت حق متعال مسئلت مىنمايم.
سيد على خامنهاى
28/4/76
پيشگفتار
عارف سالك و فقيه پارسا، حضرت آيةالله بهاءالدينى ـ قدس الله سره ـ يكى از
آينهداران درياى بىزوال فيض سرمدى و چشمه بىپايان بركات محمدى (صلىالله عليه و
آله و سلم) در عصر حاضر است. آن جان بلند و پاك و آن روح خرسند و تابناك در تمامى
حيات نورانى خويش، دست از تحصيل و تهذيب برنداشت و در كشتزار پرطراوت جان خود، جز
بذر خداجويى و تقرب نكاشت.
او در تمام آن سالهاى دراز، با همه جان و تمام توان كوشيد تا چراغ دقايق خويش را
از مشعله هماره روشن لاهوت بيفروزد، پروانهسان در آتش عشق ربوبى و جذبه سلوك به
سوى ملكوت بسوزد و از مشرب قدسى احمدى (صلىالله عليه و آله و سلم) و مكتب انسى
علوى (عليه السلام) درس كشف و عروج بياموزد. و سرانجام، پس از طى آن همه رنج و
مرارت و كوشش و رياضت، جامه جان در كوثر آرامش فروشست و راه فطرت تكوينى خويش را به
سوى فرجام ديدار ابدى دوست بازجست.
از تبرك رفتار و گفتار آن عبد صالح خداوند و به يمن منش و بينش آن خداجوى خرسند،
بسيارى از تشنگان وادى حيرت به زلال معناى باطنى آب رسيدند و دست شوق از سفره سياه
عالم طبيعت بازكشيدند. هر كلمهاى كه آن عارف سالك با عطشزدگان مىگفت، گرهى از
طره رحمت دوست مىگشود و هر اشارهاى كه به جان خسته مشتاقان مىفرمود، لمحهاى از
جمال پرجلال كردگار كائنات را آينهسان باز مىنمود.
هنوز از پس روزها و روزها فراق، نام فروزان او مؤمنان را راه مىنمايد و تربت طهورى
او گره از كار فروبسته دوستان مىگشايد. نامش هماره زينت الواح فرشتگان زمينى و
آسمانى باد.
پيش از اين، پارهاى از درسها و كلمات اين عروجى مرد در دفترى با نام
نردبان آسمان، فراهم آمد كه با رويكرد مشتاقانه بسيار مواجه شد. اكنون نيز
مجموعهاى ديگر، كه در بردارنده بيست گفتار، هشت مصاحبه و چند خاطره است، به ساحت
ارباب فضل و معرفت تقديم مىشود. باشد كه اين صحيفه شيوا، كه شيوهنامه سلوك معنوى
است، در خرمن دلى شعلهاى بيفكند و خار غفلتى از پاى سلوك سالكى بركند. چنين باد.
بهار 1377 ه. ش
مقدمه حجةالاسلام والمسلمين سيد محمدرضا طباطبايى
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا و نبينا محمد و آله
الطيبين الطاهرين و اللعن على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين.
در آسمان فضيلت
آيةالله العظمى بهاءالدينى (قدس سره) از جمله عالمان با فضيلتى بود كه آسمانيان
بهتر از زمينيان او را مىشناختند. چه آن كه امثال او ستارههايى را مىمانند در
آسمان فضيلت و حقيقت؛ كه كسانى چون صاحب اين قلم از دورهاى دور به آنان چشم
مىدوزند و از سوسوى نور آنان گامى برمىدارند؛ وگرنه ملكوتيان كجا و شعاع ديد و
درك خاكيان كجا؟!
توصيف مردان خدا بايد با زبان و قلم عالمانى صالح و خالص انجام يابد، تا چراغى باشد
فرا راه سالكان و ره توشهاى براى عاشقان. و راقم اين سطور، اگر در راه مقابل
نباشد، رونده اين راه نيست. اما چه چاره كه برادرى عزيز و گرانقدر، مقدمهاى
پيرامون شخصيت اين مرد خدا از حقير درخواست كرده است، و سرپيچى از درخواست او در
توانم نيست. از اين رو، با استمداد از عنايت حضرت حق، چند جملهاى تقديم مىدارم.
چيزى كه آيةالله العظمى بهاءالدينى را در دل و جان اهل معرفت عظمت بخشيده بود،
حقارت دنيا و دنياييان در چشم او بود. او براى ماسوىالله ارزش و اعتبارى قائل
نبود. خاك و طلا، فقر و غنا، سلامت و بيمارى، تنهايى و در جمع بودن، اقبال و ادبار
اين و آن، و بسيارى ديگر از اضداد، در نظرش يكسان بود.
آن گاه كه فرزند صالح و پرمهرش، مرحوم حاج آقا حميد
در سن جوانى از دنيا رفت، خم به ابرو نياورد و كمترين خللى در سكون و آرامش مثال
زدنى او پيدا نشد؛ در حالى كه علاقه بين آنان شديد و از حد عواطف پدر ـ فرزندى
فراتر بود؛ چه آن كه حاج آقا حميد فردى فاضل اهل معرفت بود و چون مريدى شيدا و
دلباخته در جلسات پدر شركت مىكرد و در نهايت تواضع و فروتنى، پايين مجلس، كنار در
مىنشست و سراپا چشم و گوش مىشد. معظم له مىفرمود: حاج آقا حميد بعد از درگذشت،
تا مدتى شبها سراغ ما مىآمد و طورى مىآمد كه درها باز و بسته مىشد و به هم
مىخورد (!).
كسانى كه توفيق مجالست با آيةالله بهاءالدينى يافتهاند، به خوبى مىدانند كه
نشستن روى خاك و زمين با نشستن روى قيمتىترين فرشها براى او يكسان بود. در تشرف
به بارگاه ملكوتى حضرت رضا ـ عليه آلاف التحية و الثناء ـ و ديگر اعتاب مقدسه،
معمولاً روى زمين صحن مىنشست و به زيارت، كه در نظر او عبارت از
حضور الزائر عندالمزور بود، مىپرداخت. شبى در خدمت ايشان به مجلس ختم شهيدى
رفتيم كه مجلس پر از جمعيت و سخنران مشغول سخنرانى بود. معظم له بيرون مجلس و در
كنار كفشها روى زمين نشست، شايد به اين دليل كه مزاحمتى براى سخنران و مردم فراهم
نشود، هر چند با اصرار و احترام، ايشان را به داخل مجلس بردند.
اين مرد بزرگ، دعوت فقيران و تهيدستان را به پيروى از جد بزرگوارش مىپذيرفت و از
غذاى آنان با گشادهرويى تناول مىكرد، جنبههاى مثبت امور آنان را شناسايى مىكرد
و به تمجيد و تحسين آن مىپرداخت. از اين رو، هر كس كه تنها يك بار با او مىنشست و
از نزديك با وى آشنا مىشد، علاوه بر بهرهمندى معنوى و علمى، موجى از شادى و اميد،
وجود او را فرامىگرفت.
شيوه تربيتى آيةالله العظمى بهاءالدينى، توجه دادن به اصول و ريشهها بود. كمتر
ديده مىشد كه به فروع و شاخهها بپردازد. بر اين اساس، توصيههاى ايشان بيشتر از
اين قبيل بود: بايد با خدا آشنا شد. در درگاه خدا و اولياى
خدا همه چيز هست؛ در حالى كه جاهاى ديگر خبرى نيست. علم، حيات، عافيت، دنيا و آخرت
آن جاست.
اين آيت حق، بسيار متأسف بود كه چرا حوزههاى علميه از معارف اسلامى و مكتب اهلبيت
(عليهم السلام) استفاده شايان و بايسته نمىبرند؛ چرا در درسها و بحثها عمدتا به
الفاظ و اصطلاحات مىپردازند، و نه به حقايق علوم و علم حقيقى.
او امام خمينى (قدس سره) را در عصر حاضر اسوه و الگو مىدانست و مىگفت:
متأسفانه اكثر اهل علم با امام سنخيت ندارند. اتمام حجت امام (ره) بر روحانيت، دست
كمى از انقلاب جهانى او ندارد؛... امام نشان داد كه روحانيت بايد به دين و دنياى
مردم خدمت كند و ملتى را احيا نمايد.
آيةالله العظمى بهاءالدينى، جذب و انجذابى عميق با مردان صالح خدا داشت و به
موازات آن، نفرت و انزجارى بس شديد از مدعيان دروغين دينگرا. در نوجوانى مورد
عنايت مخصوص مرحوم آيةالله العظمى شيخ ابوالقاسم كبير قمى و آيةالله العظمى حاج
شيخ عبدالكريم حائرى يزدى، مؤسس حوزه علميه قم بود. و بعد از آن آيات عظام؛ سيد
ابوالحسن اصفهانى و سيد صدرالدين صدر به وى عنايت و اعتمادى تام و تمام داشتهاند.
در دوران تحصيل با فرزانگانى چون آيةالله حاج سيد احمد زنجانى، آيةالله ميرزا
ابوالفضل زاهدى و امام خمينى ـ قدس الله اسرارهم ـ همراه و همراز بوده است. نام
شهيد مطهرى، امام موسى صدر، شهيد مصطفى خمينى ـ رضوانالله عليهم اجمعين ـ و نيز
رهبر معظم انقلاب اسلامى، حضرت آيةالله خامنهاى ـ دام ظله ـ در زمره شاگردان و
ارادتمندان ايشان مىدرخشد.
اين نكته مورد وفاق همه علماى برجسته حوزه است كه مقام علمى و حوزه درسى آيةالله
العظمى بهاءالدينى (قدس سره) همواره از جايگاهى رفيع و موقعيتى جدى برخوردار بوده
است. يكى از علما مىگويند: كفايه را نزد ايشان خوانديم و
ايشان در ضمن تدريس، مطالبى را مطرح مىكردند كه وقتى در درس خارج حضرت امام خمينى
(ره) شركت كرديم، ديديم حضرت امام نيز همان مطالب را مىفرمايند. هماهنگى
كامل بين امام (ره) و آيةالله بهاءالدينى چنان بود كه بارها و بارها ديده مىشد،
آيةالله بهاءالدينى راجع به موضوع و مسألهاى نظرى ابراز مىدارند و از امام نيز
همان نظر از رسانهها منتشر مىگردد. ايشان به انقلاب اسلامى امام خمينى (ره) به
عنوان حادثهاى عظيم و ارزشمند مىنگريست و آن عده از عالمانى را كه با انقلاب
اسلامى هماهنگى لازم نداشتند، ناتوان از درك ماهيت انقلاب مىدانست. ايشان رضامندى
اولياى دين از امام خمينى (ره) را كشف كرده بود و مىفرمود:
فاطمه زهرا و ائمه معصومين (عليهم السلام) را ديدم كه از امام خمينى (ره) خوشحال و
مبتهجاند.
درباره انزجار آيةالله بهاءالدينى از افراد ناصالح، گفتنى است كه ملاقات با آنان
براى او نوعى شكنجه روحى بود و خود مىفرمود: حتى در سن
جوانى در بسيارى از اوقات، مسيرهاى طولانى را انتخاب مىكردم تا از ديدن چهرههاى
جهنمى در امان باشم.
خداوندا! اين مراد فقيد ما را و نيز رفيق شفيق او، امام راحل، خمينى كبير (قدس سره)
را در امان خود بدار و درجات قرب خود را بر آنان مبارك گردان و ما را موفق به پيروى
از آنان و برخوردار از دعاى خير آنان كن. بحق محمد و آله
الطاهرين و الحمدلله رب العالمين.
سيد محمدرضا طباطبايى
10/12/1376
فصل اول: گفتارها
اين فصل مشتمل بر بيست گفتار از گفتارهاى روحانى و معنوى حضرت آيةالله بهاءالدينى
(قدس سره) است كه از نوار بر كاغذ آمده است. گفتنى است كه بيشتر اين گفتارها مربوط
به سالهاى دفاع مقدس است و از اين مجموعه، چهارده گفتار اول از درسهاى اخلاق
شبهاى جمعه ايشان است و شش درس آخر، پارهاى از بحثهاى روايى است.
گفتار 1 : و علم ءادم الأسماء كلها1.
اسماى حسنى
جميع ماسوىالله، اسماى حقند. همه، از آثار وجود واجب است. در بين اسماى حق، انبيا
و اوليا و ولات و صلحا، اسماى حسناى حقند، اسماى كامل حقند. اينها، علاوه بر اين
كه از وجود بارى تعالى خبر مىدهند، از صفات، حكمت و رأفت حق تعالى نيز خبر
مىدهند. علوم اينها، علوم الهى است، قدرتشان، قدرت الهى است، شفقتشان، شفقت الهى
است، حكمتشان، حكمت الهى است. علوم طبقه انبيا و اوليا، در هدايت بشر صرف مىشود؛
چنان كه اين چنين كردهاند.
آنها علومشان صرف ماده نمىشود. آنها نيازى به ماديات ندارند، به مخلوقات خدا
احتياجى ندارند. كسى كه احياى موتى مىكند، به بندگان خدا حاجت ندارد. بندگان خدا
به او احتياج دارند. لذا علم اين طبقه صرف هدايت بشر مىشود. بشر هم روى افكار
ناقصش مىگويد: ما با آنها چه فرقى داريم؟ آنها مىخواهند بر ما آقايى كنند. بايد
گفت: كسى كه سيادت بر شمس و قمر دارد، سيادت بر جميع عوالم دارد، به اين بشر
احتياجى ندارد. ولى بشر به حسب افق افكار خودش اين طور قضاوت مىكند.
علوم انبيا
از خصوصيات انبيا و اوليا ـ سلامالله عليهم اجمعين ـ اين است كه علوم اينها علوم
باقى است. معارف، اخلاق و فقه اسلام باقى است. مثل علوم ما نيست كه نقض و ابرام
داشته باشد. علوم ثابتى است. تمام آثار دانشمندان اسلام در فقه و اخلاق و معارف،
همه از آثار انبياست، به خصوص از آثار سيدنا و نبينا، محمد (صلىالله عليه و آله و
سلم). كتابخانهها، تفاسير، ادبيات، اخلاق و معارف، همه از علوم پيغمبر خدا
(صلىالله عليه و آله و سلم) اتخاذ شده است. همه خبرها آنجاست. بلكه به يك معنا
مىتوان گفت علوم پيغمبر خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) عين علم خداى تعالى است.
علومى كه حق تعالى به انبيا و اوليا و ولات اعطا مىكند، از قبيل كسر و انكسار و
ايجاد و وجود است. ربط ايجادى آن به حق تعالى است و ربط وجودى آن به انبيا و ولات
است، ولى حقيقت، حقيقت واحدى است. يك كسر بيشتر نداريم. اين كسر، دو ربط دارد. يك
ربط به كاسر دارد و يك ربط هم به
كوز دارد. ربط به كوز، ربط وقوعى است و ربط به كاسر، ربط فاعلى است. ارتباط
ايجادى علوم و بركات الهى، به حق تعالى است و ارتباط وقوعى آن، به اوليا و صلحاست.
اينها منابع علمند، منابع حكمت و عرفانند، اينها، خليفةالله هستند، بايد
نمونهاى از صفات بارى، اخلاق بارى و علم و حكمت بارى تعالى باشند.
برنامه اسلام
برنامه اسلام و پيامبر خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) بزرگترين برنامه تكامل
بشرى است. برنامهاى است كه بشر را طاهر از ظلم و جنايت تربيت مىكند. بشرى كه تابع
فرمان خداى تعالى باشد و اطاعت حق كند، مجرم نيست، ايجاد جرم نمىكند، حقوق را
تضييع نمىكند. رحمت خدا، رحمت واسعه است، درياى رحمت است. احوال پيامبر خدا
(صلىالله عليه و آله و سلم) را ملاحظه كنيد؛ نزديك وفاتش فرمود: هركس بر ما حق
دارد بيايد حقش را از ما بگيرد، وقتى از دنيا مىرويم نبايد حقوق مردم به گردن ما
باشد. اين قضايا و برخورد آن عرب را شنيدهايد. برنامه اسلام چنين برنامهاى است.
نه مثل برنامههاى شرق و غرب كه اساسش جرم و جنايت است. يا برنامهاى كه انسان مجرم
را تبرئه مىكنند.
اگر به برنامه اسلام كاملاً عمل شود، حقوق تضييع نمىشود، حدود تضييع نمىشود. بحر
واسعه الهى هم مسائل را در حقالله حل مىكند. قدرت ولات و انبيا در اصلاح امت مصرف
مىشود و اين غير قدرتهاى شيطانى است كه بخواهند اقتصاد كشورها را ببرند، بخواهند
فرهنگ كشورها را ببرند، بخواهند آزادى كشورها را ببرند. هيچ آزادى بالاتر از آزادى
اسلام نيست. قدرت اسلام در مقام سلطهجويى نيست. نمىخواهد براى خودش مقامى حيازت
كند. شرق و غربند كه بناى رژيمشان فاسد و شيطانى است.
اگر بركات اسلام در شرق و غرب پياده شود، شرق و غرب نورانى مىشود، حقوق و حدود
محفوظ مىماند، غارتگرىها و چپاولگرىها تمام مىشود، توطئهها و دسيسهها تمام
مىشود. تربيت اسلام به گونهاى است كه انسان حاكم بر اتم مىشود. مرد مسلمان به
بركات اسلام بايد مشكل موت و حيات را حل كند. اسلام موت و حيات را حل كرده است.
موجودى كه مشكل موت و حيات را حل كرده، بر اتم حاكم است. توطئه فرانسه و يهود و
انگلستان و آمريكا را براى تفويت مسلمانها ديديد. اين آخرين نقشه يهود است كه در
مبارزاتش همه دستهبندىها را در ميدان جنگ حاضر كند. ولى مسلمانى كه موت و حيات را
حل كرد، اتم در او اثر ندارد. حيات و مماتش حيات است. اگر خداى تعالى به بركت حضرت
مهدى ـ سلامالله عليه و عجل الله تعالى فرجه ـ به اين دنيا كمك كند، همه ـ
انشاءالله ـ از بركات حضرت استفاده مىكنند.
گفتار 2 : و علم ءادم الأسماء كلها2.
اسماى الهى
خداى تبارك و تعالى اسما را به آدم تعليم كرد، آن هم همه اسما را. معلم، خداى تعالى
است، متعلم، آدم است و مورد تعلم، اسماست. الأسم ما أنبأ عن
المسمى؛ اسم، عبارت است از چيزى كه خبر از مسما مىدهد. جميع ماسوىالله،
اسماءالله است. تمام موجودات عالم، از مادى و روحانى، ملائكه و جن و انس، نباتات و
حيوانات، آنچه مرئى است و آنچه نامرئى است، همه اسماءالله هستند. همه اينها از طرف
ذات اقدس الهى به نور وجود زينت داده شدهاند. يعنى نور وجود را خداى تعالى به
آنها داده است. خودشان وجودى نداشتهاند، چه از حيث ماده، و چه از حيث صورت.
هو الخالق و هو المصور؛ صورتشان هم به تصوير الهى است. همه اسماء، همه اجزاى
عالم، همه وجودات، اعم از مجرد و روحانى و مادى، همه نور وجودشان منالله است. حتى
نور وجود ظلمت و شب هم از خداست. همين تاريكى از بركات وجود حق است. اين تاريكى خود
به خود موجود نشده است. پس تمام اجزا و وجودات جهان، از ابتدا تا انتها، همه اسماى
خدا هستند.
اثر، خبر از مؤثر مىدهد و اسم هم خبر دهنده از مسماست. منتها اسامى حق مختلفند.
ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها3.
ائمه معصومين فرمودهاند: نحن والله الأسماء الحسنى4؛
اسماى حسناى حق، ما هستيم. ماييم كه از قدرت بارى تعالى، از حكمت بارى تعالى، از
علم بارى تعالى، شفقت و رحمت بارى تعالى به بندگانش، خبر مىدهيم. آن رحمتى كه ما
داريم، ديگران ندارند. ما نه تنها از ذات اقدس الهى خبر مىدهيم، بلكه از اين كه
ذات اقدس الهى نسبت به مخلوقاتش چنين رحمتى دارد و رحمة
للعالمين است، خبر مىدهيم.
قدرت شيطانى
همه اجزاى عالم هم اسماى الهى هستند. حتى قدرت شيطان هم، قدرت حق است. طبيعيات هم،
قدرت حق است. وجود شياطين هم، از بركات قدرت حق است. فقط يك چيز شيطانى است و آن
اين است كه كارها را براى هوس انجام دهيد. اين كار را نكنيد! تمام فساد جهان مال
اين است كه انسان كار را براى هوى و هوس و شياطين انجام دهد. قدرت اتمى هم قدرت
الهى است. گمان كردهايد كه اين قدرت را اتمسازها در اتم ايجاد كردهاند؟ نه.
قدرت، قدرت خداست. ولى اين اتم را بر سر بىگناهان مىزنند. بىعقلى آدم همين است.
شمشير بايد به فرق ابن ملجم بخورد، ولى آدم بىعقل آن
را جاى ديگر استعمال مىكند. شيطان فقط قدرت دارد كه كارها را براى هوى و هوس و
فساد انجام دهد. همه آتشى كه در عالم هست، فقط مال همين يك ذره قدرتى است كه خدا به
شيطان داده است. وگرنه همه شياطين نمىتوانند حتى يك مگس يا پشهاى آفرينش كنند.
خداوند قدرتى به شيطان داده است تا صرف راه خدا كند، اقتصاد را صرف راه خدا كند،
ولى به اين حرفها گوش نمىدهد.
تعليم اسما
انبيا و ائمه (عليهم السلام) اسماى خدا هستند. اينها اخبار از قدرت خدا مىكنند.
وقتى عيسى (عليه السلام) قدرت بر احيا دارد، موسى قدرت دارد سيلان را از آب سلب
كند: فانفلق فكان كل فرق كالطود العظيم5،
اينها اسماى حسنى هستند. اينها كارهاى الهى مىكنند: و تبرى
الأكمه و الأبرص باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى6؛
همه به اذن خداى تعالى است. خداوند اسما را به آدم تعليم داد، ولى ملائكه از آن خبر
ندارند. گرچه ملائكه هستند، گرچه موجودات الهى هستند، ولى تعليم اسما آن هم كل اسما
مال انسان است، نه انسان شرقى و غربى. انسان شرقى و غربى،
كالأنعام بل هم اضل7
است. خدا همه را به توفيق خودش توفيق دهد. مبدأ همه كمالات، ايمان به خداست. ايمان،
قلب شما را آرام مىكند. انشاءالله موفق شويد از برنامههاى اسلام استفاده كنيد،
انشاءالله قلوبتان نورانى شود. در مسيرى برويد كه انشاءالله به سهم خود استفاده
كنيد.
گفتار 3 : و علم ءادم الأسماء كلها8.
علوم الهى و هدايت بشر
انسان كامل، از اسماى حسناى الهى است. انبيا، اوليا، اوصيا و ولات، از اسماى حقند.
شايد اسم اعظم الهى هم از همين اسماى حسنى باشد. اسماى حسنى، همان خلفاى خداوند در
زمين هستند؛ كسانى كه ولايت دارند. اينها نمايندگان حق هستند. علوم خلفاءالله،
علوم الهى است. علوم انبيا و اوليا، بدون واسطه، علوم الهى است. علوم ما در فقه و
اخلاق و توحيد و معارف، همان علم پيامبر خداست؛ ولى توسط علما و استادان و
دانشمندان. انبيا و اوليا در دانشگاه تحصيل نكردهاند، علم را از اساتيد و
دانشمندان اخذ نكردهاند. علم آنها در هدايت بشر صرف مىشود، صرف در ماده نمىشود.
منظور از آن علم، نه مقام است نه اقتصاد و نه ساير شؤون مادى؛ بلكه فقط براى هدايت
بشر است.
مراتب هدايت و ايمان
هدايت معنايى است كه قابل تشكيك است. از نور لامپ پنج شمعى، تا نور خورشيد، همه
داخل در نور هستند. همان طور كه فاصله بين نورها خيلى زياد است، فاصله بين مراتب
هدايت هم خيلى زياد است. فاصله بين مراتب مراتب ايمان هم خيلى زياد است. پيامبر خدا
(صلىالله عليه و آله و سلم) به اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمود: ايمان تو
اگر با ايمان تمام مؤمنين قياس شود، سنگينتر است. ايمان مولا چنين ايمانى است.
به تناسب مبدأ و منتهى و سنخيت مقدمات و نتايج، علم الهى بايد صرف در هدايت بشر
شود. علم وقتى از دستگاه خدا آمده است، بايد در راه خدا صرف شود:
كل ما جاء من الله يصرف فى وجهالله و ما جاء من الشيطان يصرف فى وجوه الباطل.
انسانى كه مورد عنايت حق تعالى شده است، قدرت بر احيا و اماته دارد، قدرت بر شفا
دادن دارد، واجد علمى است كه از اوضاع ما خبر مىدهد. چنان كه 1400 سال پيش، از
اوضاع ما خبر دادهاند. اين شخص در برابر ارتباط با حق، براى تمام جهان ارزشى قائل
نيست.
ارتباط با خدا، فوق ارتباط با جميع ماسوىالله است. همه قدرتها از آنجاست، همه
علمها و حكمتها از آنجاست. آن علم بايد صرف هدايت بشر شود. بشر به حسب استعداد
خود و به حسب تعينش، با معارف و اخلاق و فقه اسلام آشنا مىشود، با كتاب خدا آشنا
مىشود.
اين قدر تفسير در اطراف كتاب خدا نوشتهاند كه شايد اكثر آنها مرضى پيامبر خدا
(صلىالله عليه و آله و سلم) نيست؛ يعنى به آنچه مراد پيامبر خداست نرسيدهاند.
حضرت صادق (عليه السلام) به ابوحنيفه مىفرمايد: ما فهمت من
كتاب الله حرفا9.
خيال نكنيد اين تهمت است. انسان الهى، كتاب را درك مىكند؛ چون كتاب، الهى است.
دانشمندان دربارى نمىتوانند مطالب را درك كنند. آنها همتشان همان اقتصاد و مقام
است. نفوسى كه از تمام اين عوارض مبرا و مجردند، كتاب خدا را درك مىكنند. از اين
رو، اهل بيت (عليهم السلام) عالم به كتابالله هستند و نيز كسانى كه با اهل بيت
(عليهم السلام) ارتباطى دارند ـ فىالجمله ـ آشنا هستند.
حقيقت فلسفه در اسلام همين است. فلسفه در اسلام، بحث فلسفى نيست، حركت انسان است.
اين است كه انسان در مقام قرب و در مقام انسانيت به مرتبهاى نايل شود كه نفوس الهى
شود. در اين صورت، درك انسان عوض مىشود، اهداف و توجهات عوض مىشود. الآن ببينيد
كه به بركت اسلام و حكومت اسلامى، چقدر نفوس تحول پيدا كرده است. حتى گفتند: بعضى
از افسرها كه در زمان طاغوت متصدى جرم و جنايت بودند، الآن دارند اعمال خير انجام
مىدهند؛ چون وقتى تحول نفسى در كسى پيدا شد و نفس حيوانى به نفس الهى تحول پيدا
كرد، تقاضاها الهى مىشود و آثار آن هم الهى است.
وظايف حكومت اسلامى
علم بايد صرف هدايت بشر شود، قدرت بايد صرف اصلاح امر اجتماع شود، بايد صرف استقلال
و آزادى كشور شود. كلمات اميرالمؤمنين على (عليه السلام) را خطاب به مالك اشتر
ببينيد. مالك، فرماندار مصر است. اين فرماندار بايد اهل مصر را هدايت كند،
اقتصادشان را بايد تأمين كند: جبايه خراجها، و جهاد عدوها و
استصلاح أهلها و عماره بلادها10،
در مقابل دشمنان سرسخت اسلام بايد بايستد و دفاع كند. به عمران بلاد و شهرها
بپردازد. شهرهاى مصر همه بايد از نظر كشاورزى و صناعت آباد شود. اين، قدرت حق است.
قدرت باطل، همين قدرت شرق و غرب است كه ويتنام درست مىكند، افغانستان درست مىكند
و... . تا جايى كه زورشان برسد، فساد است. تا آنجا كه قدرت داشته باشند، اضلال است.
قدرت حق، آثارش حق است و قدرت باطل، آثارش شيطانى است. قدرت اسلام براى شرق و غرب
نافع است؛ ولى چه بايد كرد كه درك نمىكنند. شياطين نمىخواهند قبول كنند.
نمىخواهند دست از لشبازىها بردارند و از منجلابىكه در آن دست و پا مىزنند نجات
پيدا كنند، والا قدرت اسلام هر جا برود آنجا نورانى مىشود، حقوق و حدود محفوظ
مىماند، علم حكومت مىكند، قدرتها به جا مصرف مىشود. حكومتها، مسؤوليتها را
بايد بر اساس وظيفه الهى انجام دهند. اين نتايج حكومت حق است.
استفاده از دادهها
اگر اقتصاد از راه خداى تعالى و از راه مشروع به دست آمد، صرف قضاى حوايج مىشود.
اين كه مىبينيد اقتصاد صرف لشبازىها و عياشىها مىشود، به خاطر اين است كه از
راه باطل به دست آمده است. اگر خدا سلامت را نصيب كسى كرد، نبايد آن را مجانى مصرف
كند، صرف لشبازىها نكند. آن نيروى حاصل از سلامت بايد صرف اطاعت خدا شود. اين
نيرو مجانى به دست تو نيامده است. مىتوانى از آن استفاده كنى. اگر صرف در طاعت خدا
شد به نفع خود توست. فرض كن سى سال هم لب دريا رفتى و خوش بودى، الآن چه هستى؟ الآن
يك انسان مسخ شده از انسانيت هستى. حالا بگو ما پنجاه سال خوش بوديم. منشأ آن خوشى،
مثل خوشى حيوانات است. اين خوشى نبوده است، آقا! نفهميدى. گمان كردهاى به اين دنيا
آمدهاى كه فقط چيزى بخورى و بروى؟! مثل الاغى كه به يك آب و علفى رسيده باشد.
خدا همه را توفيق دهد. همه را مؤيد كند به نفوس الهى، نفوسى كه كمال بشر است. اگر
آن تحول نفسانى پيدا شود، بقيه چيزها همراهش هست. يعنى اگر تقاضاها، تقاضاهاى الهى
باشد، همان تقاضاهاى انبيا و اوليا و ائمه (عليهم السلام) باشد و روى اين تقاضاها
حركت كند، انشاءالله انسان موفقى است. اگر انسان موفقى شد به نفع خود اوست. اگر ما
نمىتوانيم مثل ساير انوار الهيه باشيم، نمىتوانيم به آن جا برسيم، به سهم خود
حركتى كنيم.
گفتار 4 : و علم ءادم الأسماء كلها11.
تركب انسان
انسان موجودى است مركب از ماده و روحانيت. تركب از جسمانيت و روحانيت از مختصات
انسان است. موجودات مادى اين تركب را ندارند. موجودات روحانى، مثل ملائكه و عقل،
اين تركب ندارند. اين تركب مختص انسان است و انسان مختار است كه در مسير روحانيت
حركت كند، يا در مسير ماده و جسمانيت. به او اختيار دادهاند كه در مسير عقل و
نورانيت حركت كند، يا در مسير شيطان و ظلمت. و اين اختيار، خيلى واضح و هويداست.
حركت انسان از روى اختيار است و مثل موت و حيات نيست، كه يك حركت اضطرارى است؛ مثل
حركت از جماد به نبات و از نبات به حيوان و از حيوان به انسان نيست، كه يك حركت
قهرى است.
بلوغ و شباب و كمال انسان در اختيار او نيست؛ ولى حركت در راه حق و راه باطل در
اختيار اوست. اختيار دارد كه راه معصيت را پيش گيرد، يا راه اطاعت را. اگر به راه
حق رفت، نورانيت پيدا مىكند. نورانيتى كه رحمة للعالمين
است.
گستره رحمت پيامبر
پيامبر خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) در تمام نشئهها رحمت است. در نشئه دنيا،
رحمت است، در نشئه برزخ هم رحمت است، در نشئه قيامت هم رحمت است. اگر در مسير نور
حركت كرد، مرتبه كامل آن اين است كه رحمة للعالمين است.
با وجود اين كه اهالى مكه ده سال همه نوع مزاحمتى براى پيغمبر خدا (صلىالله عليه و
آله و سلم) ايجاد كردند، همه نوع فجايع مرتكب شدند، انصار پيامبر خدا (صلىالله
عليه و آله و سلم) را به قتل رساندند، ولى آن دقيقهاى كه پيامبر خدا (صلىالله
عليه و آله و سلم) فاتح شد، گفت: انتم الطلقاء؛ همه شما
آزاديد. ما به حساب شما نمىرسيم. ما رحمت هستيم. با اين كه حضرت از آينده اينها
خبر داشت كه چه فجايعى خواهند داشت، ولى مقام رحمت حضرت يك رحمتى است كه مىگويد:
همه شما آزاديد. ما نمىگوييم فلان كار را كرديد. اگر همه شما به اسلام رو آوريد،
از همه جرايم شما صرفنظر مىكنيم. اينها رحمت است. از آن طرف، طواغيت جهان، آثار
فرعونها، آثار نمرودها، آثار يزيدها، آثار شرق و غرب، همه آثار حركت در مسير ظلمت
و مسير شيطان است.
مالكيت نفس
اگر انسان به بركت تأييدات حق تعالى مالكيت بر نفس پيدا كند، همان مالكيتى كه سيدنا
و مولانا اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به مالك مىگويد:
فاملك هويك12.
همان مالكيتى كه موسى مىگويد: لا املك الا نفسى و أخى13.
اگر كسى مالكيت بر نفس پيدا كرد، مالك همه شرور است. يعنى اگر شما حاكم بر نفس
شديد، چشم و گوش و دستتان معصيت خدا را نمىكند، چون تا نفس با معصيت چشم توافق
پيدا نكند، چشم، معصيت پيدا نمىكند. اگر كسى مالك نفس شد، مالك همه اعضا و جوارح
است، مالك شيطان است، بر شيطان حاكم است. اين از خصوصيات انسانى است كه در مسير نور
و در حركت الهى خود متابعت از هوى و هوس نمىكند، رضاى خدا را در نظر مىگيرد.
اگر انسان در مسير شيطان واقع شود، همين فسادهايى است كه تاكنون ديدهايد. در اين
صورت، بشر حاضر است براى هوى و هوس خود تمام كره زمين را به آتش بكشد. در اين مسير،
شيطان كاملى است، شيطان مجربى است. اختيار دست خود شماست كه در مسير حق حركت كنيد،
يا در مسير باطل. در مسير نور حركت كنيد، يا در مسير ظلمت. خيال نكنيد كسانى كه در
مسير ظلمت حركت مىكنند قوى هستند. اينها ضعف دارند. اگر ضعيف نبودند با نورانيت
عقلى و نور الهى آشنا مىشدند. اينها همان أولئك كالأنعام بل
هم اضل14
هستند. گمان نكنيد اينها مبالغه است. اينها واقعيت است. انسان اگر از راه خدا
منقطع شد، بدتر از هزار گرگ است. نفسانيت، نفسانيت حيوانى است، نفسانيت سبعيت است.
مگر اين كه به بركات الهى و با تأييدات الهى حركتش در مسير نور باشد، مؤمن شود،
تزكيه و تهذيب كند و مطلب را بفهمد.
اوج و انحطاط
انسان از يك طرف به جايى مىرسد كه جبرئيل هم نمىتواند همراه او برود، و از يك
طرف، مسيرى را طى مىكند كه گرگها هم از پشت سرش برمىگردند؛ مىگويند: ما تا اين
اندازه حاضر نيستيم. اين هر دو، اختيارش دست خود بشر است: انا
هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا15.
خيال نكنيد كه انسان از روز اول، معصيتكار بوده است. اشتباهات، تو را بيچاره كرده
است. همچنان كه بشر از اول معتاد نيست. كجسليقگى مبتلايش كرده است. و الآن ديگر
نمىتواند كارى بكند. كجسليقگى در اسلام و در راه حق و باطل از همه بدتر است. خدا
همه را توفيق دهد كه از راه خدا منحرف نشويد. اگر از راه خدا منحرف نشديد، خدا
دنياى شما را نصرت مىكند، عقباى شما را هم نصرت مىكند. ولى در مسير باطل، گرچه
معاويه باشد بايد سر قبرش خاكروبه بريزند، ولى نوه معاويه، سر قبرش مزار است، براى
اين كه مستبصر شد و گفت: خلافت مال خاندان على (عليه السلام) است و پدر ما غلط
بىجايى كرده است.
خدا همه را توفيق دهد تا دهد تا از برنامههاى اسلام كمال استفاده را بكنيد، برنامه
اسلام واقعيتى است كه انبيا استاد اين مسيرند. اگر در مسير خداى تعالى باشيد، در
جميع نشئهها ـ انشاءالله ـ سرافرازيد. اگر يك مقدار حركت پيدا كنيد خيلى مشكلات
برايتان حل مىشود. يعنى به آنچه بشر در اين جهان بر سرش دعوا مىكنند، بىاعتنا
مىشويد. نسبت به اقتصاد، مقام و مرتبهاى كه اين قدر بر سر آن اختلاف است،
بىاعتنا مىشويد. اگر در راه حق مؤيد و موفق باشيد، محتاج به اين امور نيستند.
مقام حقيقى
گاهى بشرى كه شب آخر عمرش است و در حال احتضار به سر مىبرد، حريص بر اقتصاد است،
هنوز براى مقامش مىترسد. بگو تو كه دارى مىميرى، مقام به چه درد تو مىخورد، آن
هم مقام خيالى. اگر مرد مقام هستى، مقام انبيا را پيدا كن، مقام اوليا را پيدا كن،
كه شكست نمىخورد. اگر كسى منصب الهى پيدا كرد، تمام دنيا هم نمىتوانند اين منصب
را از او بگيرند.
اگر همه كره زمين جمع شوند و بخواهند امامت و خلافت مولا را بگيرند، زورشان
نمىرسد. اگر مرد مقام هستيد دنبال اين چنين مقاماتى باشيد. تو اقتصاد پانصد سال
خود را دارى، با اين وجود، شب خوابت نمىبرد، مبادا از اقتصاد فلج شوى. معلوم نيست
كه بيش از اين پنج سير غذايى كه مىخورى سهمت باشد.
خدا همه را موفق كند و همه را آماده راه حق و اسلام كند، و همه از اسلام بهرهمند
شويد. اگر بهرهاى از اسلام پيدا كرديد، بهره خود شماست. معنايش اين نيست كه براى
كسى كار كنيد، اگر مرد خدا شديد، اولين فضيلت و مزيت، نصيب خود شما مىشود. خود شما
عالم مىشويد و اخلاق انسانى پيدا مىكنيد. خودت مجموع فضايل الهى مىشوى، كه حتى
حاضر نيستى يك حيوان هم از تو آزار ببيند. اينها از مزاياى انسان است. اينها
برنامههاى اسلام است.
اگر بشر با برنامههاى اسلام آشنا شود، وجدان را مبرا از جور قرار مىدهد، و
نمىدانى وجدان مبرا از جور، چه بهشت برينى است. وجدانى كه ببيند معصيت خدا را
نكرده است، حق مردم را تضييع نكرده است، حدود خدا را تضييع نكرده است. اين چنين
وجدان، آثار بزرگى دارد، بركات خدا برايش نازل مىشود. اگر اهل همت هستى، همت شما،
همت عالى مىباشد. دنبالهرو انبيا و اوليا باشيد، دنبالهرو گرگها و درندگان
نباشيد.
گفتار 5 : و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لأدم فسجدوا
الا ابليس أبى و استكبر و كان من الكافرين16.
سجده بر آدم
خداوند به ملائكه فرمان مىدهد كه به آدم سجده كنند. شايد معناى سجده بر آدم خضوع و
اطاعت است؛ يعنى از آدم اطاعت كنيد. ملائكه همه اطاعت كردند؛ ولى شيطان نه تنها
اطاعت نكرد، بلكه به اين فرمان هم اعتراض داشت. اعتراض او اين بود كه
أنا خير منه17،
مقام و مرتبه ما بالاتر از آدم است. ما نارى هستيم و آدم خاكى. ما چگونه در برابر
آدم خاكى خاضع باشيم و بر او سجده كنيم؟
در روايات آمده است كه آدم دو جهت دارد؛ يك جهت ترابى كه ملائكه از اين جهت مأمور
به سجده بر آدم نشدند. جهتى ديگر، جهت نورانيت و مقام علمى و مقام خلافت اللهى آدم
است. اگر به ملائكه مىگويند: بر آدم سجده كن! براى اين جهت است. منشأ تمام مهالك و
شرور و بدبختىها جهل است. اين بشر متوجه جميع جهات نيست، فقط به بعضى جهات توجه
دارد، از مقام نورانيت آدم و خلافت اللهى و مقام علم آدم غفلت كرده است. تعظيم آدم
به لحاظ مقام علمى و مقام نورانيت اوست. بايد خليفةالله را اطاعت كرد؛ آن مرد الهى
را كه از جهت نورانيت كامل است و به حسب مقام علمى واجد مرتبه ولايت و نبوت است.
اطاعت نبى و ولى، اطاعتالله است و اطاعتالله واجب است. وجوب ولايت ولى، از جهت
ولايت، غير از جنبه شخص او، در صورتى است كه حق رعيت را ادا كرده باشد؛ ولى از آن
جهت كه اطاعت او به اطاعتالله باز مىگردد شرطى ندارد. از اين رو، نار بايد در
اطاعت نور باشد.
منشأ فساد
آثار نار از بدو خلقت روشن است، آثار نور هم روشن است. آثار نار، فساد و هلاكت و
هدم بلاد است. تمام مفاسد جهانى، از ابتدا تا انتها، آثار شيطان است. اين مفاسد،
خود به خود به وجود نيامده است. همه آتشها، آتش اين بشر است، آتش مشيت حيوانيت و
اراده سبعيت بشر است، اراده سلطهجويى و غارتگرى بشر است. اين همه تلفاتى كه در جنگ
جهانى اول و دوم داده شده است و حقوقى كه از مردم تضييع مىشود و حدود الهى كه ضايع
مىگردد، مبدأ همه آنها شيطان است. حزب شيطان هم قوى است:
بعزتك لأغوينهم أجمعين18؛
همه آنها را حزب خودم قرار مىدهم. شما ورشكستيد. همين طور هم هست، خدا به حسب
كميت ورشكست است؛ ولى به حسب كيفيت اين طور نيست. سر آن هم اين است كه اجتماع وقتى
با معارف اسلام آشنا مىشود كه نفوس مزكى و مهذب شده باشد.
نفوس به حسب مراتب اوليه فقط با همان مدركات حيوانى آشناست. حركتش، حركت حيوانى است
و محدود به قدرت اوست. تا آن جا كه بتواند جلو مىرود، گرچه حقوق و حدود تضييع شود،
اموال و نفوس تلف شود. چيزى مانع حركت قدرت شيطانى نيست. حتى حاضر است همه كره زمين
را نابود كند. مىگويد: اگر ما نابود مىشويم، همه نابود شوند. تمام فسادهاى عالم
از اراده نفوس غيرمزكى برخاسته است. از اين جهت، اسلام روى تزكيه و تهذيب خيلى
تأكيد كرده است؛ تا بشر نورانى شود و با كلمات و الطاف و بركات الهى مأنوس شود.
طبيعيات، مال متفكرين شرق و غرب است؛ نه مال زعما و اين قلدرها. منتها اين قلدرها
به فكر اين هستند كه هر جا مىتوانند بهرهگيرى كنند؛ ولى خودشان اهل اين حرفها
نيستند، با اين چيزها آشنا نيستند. آنها از زحمات ديگران استفاده مىكنند. منافقين
هم از زحمات اسلام استفاده مىكنند. خلاصه مطلب اين كه قدرت حق، همه از آثار
انبياست. سازندگى، اخلاق فاضله، انسانيت و توحيد و علوم، همه از بركات آدم است؛
آدمى كه، خليفةالله است، آن انسانى كه بنده خداست. آثار ملوك و طواغيت را هم حساب
كنيد. خيلى سر و صدا راه مىاندازند كه ما خدمتگزار بشر هستيم، ولى دروغ مىگويند و
گمان مىكنند اين دروغها كار را اصلاح مىكند. از سادگى اجتماع استفاده مىكنند؛
ولى بالاخره پرده از روى اسرار برداشته مىشود.
بركات انبيا
افشاگرى حكومت اسلام، جنس و فصل همه شرق و غرب را توضيح مىدهد. گمان نكنيد به شرق
و غرب تهمت مىزنند. فجايع و جنايات آنها بيش از اين است. جنايات آنها به حسب
مشيت و اراده، خيلى زيادتر است از آنچه موجود است. موانعى وجود دارد كه نمىگذارد
اراده آنها صورت عمل پيدا كند. با اين توصيفات ببينيد شيطان بايد در برابر آدم
خضوع كند، يا اين كه بگويد: أنا خير منه
كجاى تو خير است؟! آيا خير همين آتشها، فسادها و توطئههاست؟ بلكه خير، سلسله
انبيا، اوليا، صلحا و دانشمندان الهى هستند. همه خيرات از بركات اينهاست. همين
مجلس هم از بركات پيغمبر خداست. اگر پيغمبر خدا نبود، نه اين مجلس بود و نه اين
مذاكره. آنها رحمة للعالمين هستند. و شياطين براى همه
موجودات عذابند. اسلام براى حيوانات هم رحمت است.
اگر مسألهاى كه براى حضرت يوسف (عليه السلام) اتفاق افتاد، براى برادران يوسف
اتفاق افتاده بود، آيا از يوسف مىگذشتند؟ ولى يوسف پس از آن كه قدرت پيدا كرد گفت:
لا تثريب عليكم اليوم19؛
ما از همه اشتباهات شما صرفنظر كرديم. يوسف (عليه السلام) صاحب مزاياى الهى است.
داراى مقام نبوت است. عفو يوسف، عفو انسان بزرگى است؛ يك انسان الهى. پيامبر اسلام
(صلىالله عليه و آله و سلم) هم بعد از ده سال جنگهاى مشركين وقتى وارد مكه شد،
فرمود: انتم الطلقاء ما نمىخواهيم بر شما حكومت كنيم،
ما مىخواهيم شما را هدايت كنيم.
خدا همه را توفيق دهد و مؤيد بدارد. همه شما به سازندگى نيازمنديد. اگر ساخته شديد
به نفع خود شماست. با بندگى خدا از اين فضيلت، نصيبت و بهرهاى پيدا كنيد كه به نفع
خود شما تمام مىشود. اگر توفيق تزكيه و تهذيب پيدا كرديد، ممكن است ـ فىالجمله ـ
به اوضاع عالم آشنا شويد. تا بدانيد شرق و غرب چه موجودى است، عصات چه موجوداتى
هستند. تا تزكيه و تهذيب در شما پيدا نشود با حقيقت نفوس آشنا نمىشويد.
گفتار 6 : يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى أنعمت
عليكم و أوفوا بعهدى أوف بعهدكم20.
وعدههاى خداوند
ميان عهد و وعد و
وعيد، فرق است. التزامات قلبى انسان، تا زمانى كه كاشف ندارد و در همان حد
التزام قلبى است، عهد است؛ ولى اگر كاشف پيدا كرد، وعد و وعيد است. مثلاً اگر شما
التزام پيدا كرديد كه روز پنجشنبه به زيارت يك بنده صالح خدا مشرف شويد و اظهار
نكرديد، اين عهد است. ولى اگر گفتيد: من روز پنجشنبه مىآيم، اين وعد است.
تمام وفاى به عهدها و وعد و وعيدها خداوند، جنبه جزايى دارد. مثلاً خداوند به
مؤمنين و كسانى كه عمل صالح انجام دادهاند، وعده مغفرت و اجر عظيم داده است:
وعد الله الذين ءامنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و أجرا عظيما21.
يعنى اول شما بايد ايمان بياوريد و عمل صالح بكنيد، تا به وعده الهى، كه مغفرت و
اجر عظيم است، نايل شويد. عذاب اليم هم مال طبقه كفار است:
ان الذين كفروا سواء عليهم... و لهم عذاب عظيم22.
همه اينها جنبه جزايى دارد. يعنى شما تا حركت نكنيد، جزايى نيست. شما اگر نصرت خدا
را بخواهيد، جز اين كه رو به خدا برويد، خبرى نيست. يقين بدانيد.
مراتب نصرت خدا
نصرت خدا هم مراتب دارد. گاهى به جميع جهات نصرت خدا مىكنيد، خدا هم به جميع جهات
شما را يارى مىكند. اين كه بگوييد: خدايا، ما را يارى كن! بعد هم كارهاى خود را
بكنيم، مىگويد: خبرى نيست. تو بايد خدا را نصرت كنى، تا خدا هم تو را يارى كند.
مبدأ ايمان هم همين است. اگر ديديد اقتصاد را خدا فراهم كرد، شفا را خدا به تو داد،
ألم يجدك يتيما فأوى و وجدك ضالاً فهدى و وجدك عائلاً فأغنى23،
ألم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك، الذى أنقض ظهرك و رفعنا لك ذكرك24.
وقتى ديدى در تمام حوايج، خدا تو را يارى كرده است، به خدا ايمان پيدا مىكنى. و
اين وقتى است كه تو در تمام امور خدا را يارى كنى. اين طور نيست كه كلاه سر خدا
برود. بگويى: شما ما را يارى كن تا ما بعدا يارى كنيم.
خدا به اندازهاى كه شما يارى كردى، كمك مىكند: ان تنصرالله
ينصركم25. در
دستگاه خدا نمىتوان حقهبازى كرد. حقهبازى، مال بازار است. بايد ابراهيم آماده
براى آتش شود تا خدا آتش را برد و سلام كند. اگر به
مخلوق التماس كند، به زيد التماس كند، از برد و سلام
خبرى نيست. كسى كه همه يارىها را از خدا ديد، قهرا مؤمن به خدا مىشود. مىبيند
كارها را غير خدا نمىتواند انجام دهد. وقتى خدا شما را يارى كرد، اگر به شما
بگويند همه اين حرفها دروغ است، مىگوييد: همه شما دروغ هستيد.
پيامبر خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) يك روز گرفتار اهل مكه بود. اهل مكه
مىگفتند: نبايد در مكه صداى پيامبر بلند شود. ولى صداى پيامبر خدا (صلىالله عليه
و آله و سلم) در تمام جهان بايد بلند شود. اين كار را چه كسى غير از دستگاه خدا
كرده است: و رفعنا لك ذكرك. مراتب ايمان هم از اين جا
استفاده مىشود. كسى كه به حسب دست و زبان و قلب و اقتصاد و همه امور، خدا را نصرت
كند، ايمانش غير ايمان كسى است كه در يك جهت خدا را يارى كرده است. شما مىگوييد:
ما كه نفهميديم! نكردهايد كه بفهميد. تا نصرت خدا نكنيد، فايدهاى ندارد. اگر در
اقتصاد گرفتار هستى، با دعا كار اصلاح نمىشود. براى خدا قدم بردار، اگر يارى خدا
را نديدى، آن وقت اشكال كن. با تنبلى، خدا انسان را يارى نمىكند. اگر براى خدا كار
كردى، جزا هم دارد.
وفاى به عهد و وفاى به وعده و وعيدهاى خداوند، همه جنبه جزايى دارد. البته اين غير
آن رحمت عمومى خداوند است. خداوند يك رحمت عام نسبت به همه موجودات دارد. و همه
موجودات از آن بهرهمند هستند و مقيد به قيدى نيست. ولى اينها در صورتى است كه شما
قدم برداريد. قدم برنداشته اگر هزار سال هم در محراب داد بكشى، مىگويند: خبرى
نيست. بايد حركت نحوالله كرد، از خدا هم يارى خواست و
خدا هم تحقيقا يارى مىكند. ولى با نشستن در خانه و تسبيح دست گرفتن كه: خدايا
كارهاى ما را اصلاح كن، كار اصلاح نمىشود. يك قدم بردار، دست كم چهار تا فقير را
در شب اداره كن، اقتصاد شما آباد مىشود. تا وفا نكنيد خبرى نيست:
اوفوا بعهدى اوف بعهدكم.
پىنوشتها:
1- سپس علم اسماء [علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات] را همگى به
آدم آموخت. سوره بقره، آيه 31. در ترجمه آيات قرآن همواره از ترجمه آيةالله مكارم
شيرازى بهره گرفتهايم.
2- سوره بقره، آيه 31.
3- و براى خدا، نامهاى نيك است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانيد! سوره
اعراف، آيه 180.
4- امام صادق (عليه السلام)، تفسير صافى، ج 2، ص 255.
5- دريا از هم شكافته شد، و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود! سوره شعرا،
آيه 63.
6- و كور مادرزاد، و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من شفا مىدادى
و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده مىكردى. سوره مائده، آيه 110.
7- همچون چهارپايان بلكه گمراهتر! سوره اعراف، آيه 179.
8- سوره بقره، آيه 31.
9- از كتاب خدا چيزى نفهميدهاى. رجوع كنيد به: بحارالانوار، ج 2، ص
293.
10- اين فرمان را هنگامى نوشت كه وى را زمامدار و والى كشور مصر قرار
داد، تا مالياتهاى آن سرزمين را جمعآورى كند. با دشمنان آن كشور بجنگند. به اصلاح
اهل آن همت گمارد. و به عمران و آبادى شهرها و روستاهاى آن بپردازد. نهجالبلاغه،
نامه 53 ترجمه محمدرضا آشتيانى و محمد جعفر امامى.
11- سوره بقره، آيه 31.
12- زمام هوى و هوس را در دست گير. نهجالبلاغه، نامه 53.
13- سوره مائده، آيه 25.
14- آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراهتر! سوره اعراف، آيه 179.
15- ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا
ناسپاس! سوره انسان، آيه 3.
16- و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده و خضوع
كنيد! همگى سجده كردند؛ جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد، و (به خاطر نافرمانى و
تكبرش) از كافران شد. سوره بقره، آيه 34.
17- سوره ص، آيه 76.
18- به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد. سوره ص، آيه 82.
19- امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست! سوره يوسف، آيه 92.
20- اى فرزندان اسرائيل! نعمتهايى را كه به شما ارزانى داشتم به ياد
آوريد! و به پيمانى كه با من بستهايد وفا كنيد، تا من نيز به پيمان شما وفا
كنم.سوره بقره، آيه 40.
21- سوره فتح، آيه 29.
22- سوره بقره، آيه 6 ـ 7.
23- آيا او تو را يتيم نيافت و پناه داد؟! و تو را گمشده يافت و هدايت
كرد، و تو را فقير يافت و بىنياز نمود. سوره ضحى، آيه 6 ـ 8.
24- آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم، و بار سنگين تو را از تو
برنداشتيم؟! همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مىكرد! و آوازه تو را بلند
نساختيم! سره شرح، آيه 1 ـ 4.
25- سوره محمد، آيه 7.